نا گفته های مهدي نصيري پيرامون شهيد سيد مرتضي آوينی


 





 
بعد از شهادت سيد مرتضي آويني،‌ در بعضي از گفت‏وگوهايي كه افراد خاصي انجام مي‎دادند، از جرياني صحبت مي‎كردند كه با شهيد آويني در زمان حياتش سر ستيز داشتند اما بعد از شهادتش خود را دوست و همفكر ايشان مي‎نامند، از جمله اسمي كه مي‎آوردند نام آقاي مهدي نصيري بود.
مهدي نصيري در سال 1342شمسي در دامغان متولد شد. تحصيل دروس حوزوي را از سال 1354 در حوزه علميه دامغان نزد پدر (كه خود تحصيل كرده حوزه علميه نجف اشرف و به مقام اجتهاد نايل آمده بود)، و ديگر عالمان آن حوزه آغاز كرد. در سال 1358 براي ادامه تحصيل عازم حوزه علميه قم شد و تا سال 1366 دروس سطح حوزه را ادامه داد و همزمان در مدرسه علميه رسالت به تدريس دروس ادبيات و منطق پرداخت. در سال 1365 همكاري با موسسه مطبوعاتي كيهان را در قم آغاز و يك سال بعد براي ادامه همكاري به تهران رفت و به عنوان دبير سرويس مقالات روزنامه كيهان كار مطبوعاتي را ادامه داد و مقالات متعددي در زمينه مسائل سياسي و فرهنگي روز نوشت.
در سال 1367 از سوي آقاي سيد محمد اصغري سرپرست وقت موسسه كيهان و موافقت سيد محمد خاتمي نماينده وقت حضرت امام در موسسه كيهان، سردبيري روزنامه كيهان به وي محول شد و در سال 1370 با دستور مقام معظم رهبري به عنوان مدير مسئول روزنامه كيهان منصوب گرديد و تا سال 1374 در اين سمت فعاليت نمود. در همين سال ها با آغاز درس خارج فقه حضرت آيت الله العظمي خامنه‌اي به مدت دو سال در اين درس شركت كرد. در نيمه سال 1374 به همكاري با موسسه كيهان پايان داد و در اسفند همان سال نشريه سياسي فرهنگي «صبح» را منتشر نمود. حيات اين نشريه تا سال 1378 ادامه يافت. نصيري در اين سال به قم مراجعت نمود و درس خارج اصول و فقه را در محضر آيات عظام سبحاني و مؤمن ادامه داد. وي در سال 1380 به معاونت سياسي شوراي سياستگذاري ائمه جمعه سراسر كشور منصوب و تا سال 1384 در اين سمت فعاليت كرد و در اين سال ها نيز دو سال ديگر از درس خارج فقه مقام معظم رهبري بهره برد. در سال 1384 به عنوان معاونت فرهنگي دفتر نمايندگي مقام معظم رهبري در كشور امارات به اين كشور رفت و سال 1388 با پايان مأموريت به كشور مراجعت كرد.
مهدي نصيري همچنين انتشار ماهنامه سياحت غرب براي مركز پژوهش‌هاي اسلامي ‌صدا و سيما در قم را در كارنامه مطبوعاتي خود دارد كه تاكنون هشتاد و پنج شماره آن منتشر شده است. مديريت مسئول انتشارات كتاب صبح كه عمدتا به انتشار آثاري در زمينه غرب شناسي مي‌پردازد نيز با مهدي نصيري است. صاحب امتيازي و مديريت مسئول فصلنامه سمات تازه ترين فعاليت مطبوعاتي وي است.
نصيري علاوه بر نگارش ده‌ها مقاله و گفتگوي مطبوعاتي، چهار كتاب با عنوانهاي "اسلام و تجدد "، "فلسفه از منظر قرآن و عترت " ، "جايگاه اجتماعي زن از منظر اسلام " و "آويني و مدرنيته " تاليف و منتشر كرده است.

اگر موافق باشيد بحث را با نحوه آشنايي شما با شهيد سيد مرتضي آويني آغاز كنيم؟
 

نصيري: اگر اجازه بدهيد بحث را از اينجا آغاز كنم كه بعد از شهادت آقاي آويني براي اولين بار ظاهراً در فيلم "مرتضي و ما " موضوعي مطرح شد با اين عنوان كه كساني كه بعد از شهادت آقاي آويني با ايشان ادعاي دوستي و همفكري مي‌كنند، به آقاي آويني در زمان حياتش جفا كردند؛ بعدها نيز در يعضي از مصاحبه ها و صحبت ها نيز نام من و حتي روزنامه كيهان را علنا بيان كردند. حال بايد ببينيم ماجرا چيست؟
در باره اين موضوع در دو سطح مي توان صحبت كرد و در واقع يه اين حرف جواب داد . سطح اول اين است كه چه اصراري وجود دارد كه هر سال اين مساله تكرار شود كه كساني در حيات شهيد آويني با او مخالف بودند و يا به او جفا كردند و بعد از شهادت ايشان حالا مدافع و مروج آويني شده اند؟ فرض كنيد در زمان مديريت مسئول بنده در روزنامه كيهان مقاله اي انتقادي و به تعبير بعضي ها جفا آميز به قلم يكي از آعضاي تحريريه نسبت به آقاي آويني چاپ شد، پس حالا به اين دليل بنده حق ندارم بعد از شهادت ايشان از آقاي آويني دفاع كنم يا افكار و آثار ايشان را ترويج كنم؟ اصلا در بدترين حالت آن اين است كه ( و البته در سطح دوم بحث توضيح خواهم داد كه اصلا اينطور نيست و ما صرفا با يك جو سازي نامعقول و خلاف واقع روبرو هستيم) كسي قبل از شهادت آقاي آويني از دشمنان و مخالفان ايشان بوده است و حالا متنبه شده و از موافقان ايشان و مروجان ايشان شده است. حال آيا بايد بگوييم كه نخير شما حق نداريد متنبه شويد و از افكار آقاي آويني تعريف و تمجيد كنيد و در معرفي آثار و افكار ايشان مقاله بنويسيد و كتاب منتشر كنيد و در سمينارهاي تجليل از او سخنراني كنيد؟ اين چه منطقي است؟ البته با يك توضيح روشن مي شود كه يك حساب و كتابي پشت اين منطق است و آن اينكه كساني كه با عمق افكار و آثار غرب ستيزانه و ضد روشنفكري شهيد آويني آشنا هستند و بعضي از آنها هم شايد طعم تلخ نقدهاي آويني بر جريان روشنفكري را چشيده اند، مي خواهند فضايي درست كنند كه كسي جرآت نكند آثار غرب ستيزانه و ضد روشنفكري آويني را مطرح كند و اين آثار به محاق برود. البته نمي گويم هر كسي كه اين موضوع را مطرح مي كند از اين دست است بلكه بعضي از سر نا آگاهي در اين مسير قرار مي گيرند كه اميدوارم توضيحات من در اين گفتگو آنها را متقاعد نمايد.
در هر صورت جرياني در كشور مي خواهد آويني را فقط در حد يك مستند ساز جبهه و جنگ مطرح كند و از بعد ديگر آويني ـ كه به نظر من مستند سازي آويني و روايت فتح او با همه ارزش و عظمتي كه در جاي خود دارد در برابر اين بعد آويني اندك است ـ جامعه را غافل و محروم كند و آن بعد اين است كه آويني در مقوله غرب شناسي و دشمن شناسي و زمان شناسي يك حكيم و متفكر كم نظير و يا شايد بي همتا در روزگار ما بود. و اصلا بنده معتقدم يكي از راههاي مقابله با رخوت و خلأ فكري و فرهنگي موجود و مقابله با جنگ نرم فكري و نظري نظام سلطه جهاني عليه انقلاب اسلامي، ترويج آثار و افكار آويني در مقوله غرب شناسي در بين جوانان و نسل دوم و سوم انقلاب است.

صحبت اصلي اين جريان اين است كه تا ديروز آدم هايي وجود داشتند كه در مقابل شهيد آويني قرار داشتند اما امروز همان آدم ها خود را در پشت ايشان پنهان مي كنند، نماد اين گونه افراد را شما مي دانند؟
 

نصيري: حالا از اينجا به بعد وارد سطح دوم بحث مي شوم. اولا در روزنامه كيهان در زمان مديريت بنده فقط يك مقاله در انتقاد از يك ويژه نامه مجله سوره (كه با طراحي يكي از افرادي كه امروز بحث جفا به آويني را مطرح مي كند، تدوين و تاليف شده بود) و نه از كل مجله سوره و نه از شخص آقاي آويني و نه به قلم بنده ( بلكه به قلم يكي از اعضاي تحريريه كيهان) منتشر شده بود. البته همزمان با كيهان در همان ايام روزنامه جمهوري اسلامي نيز نقدي بر همان ويژه نامه كه ظاهرا لحن تندي داشته است چاپ مي كند و اين آقاياني كه امروز بحث جفا به آويني را مطرح مي كنند، آن مقاله را هم به حساب كيهان و بنده مي گذارند و ظاهرا چون روزنامه جمهوري خيلي اصراري به ترويج آثار و آفكار آقاي آويني ندارد، و از جوسازي ها مصون است!
ثانيا شخصيت فكري و فرهنگي آقاي آويني دو بخش ممتاز داشت و دارد. يكي در زمينه مسائل جبهه و جنگ است و ديگري در موضوع غرب شناسي و نقد جريان روشنفكري غربگرا در عرصه سينما و مطبوعات و كلا عرصه فكر و فرهنگ و تا حدودي هم سياست و اقتصاد. خب در هيچ يك از اين دو زمينه دليلي براي مخالفت بنده و كيهان آن روز با آويني وجود نداشته است. نه بنده آن روز عنصر ضد جبهه و جنگ بوده ام و نه عنصر طرفدار غرب و جريانات روشنفكري و اتفاقا در هر دو موضوع كيهان و سوره در يك جبهه قرار داشتند. منتها سوره با بار نظري و مبنايي بيشتر و البته قوي تر و كيهان با بار سياسي و خبري و مشخصات يك كار روزنامه اي. مثلا شما برويد ببينيد كه سوره و كيهان آن روز در يك جبهه با مخملباف و دكتر سروش و جريانات روشنفكري موجود در وزارت ارشاد دوران آقاي خاتمي منازعه و مجادله داشتند. صدا و سيماي دوران آقاي محمد هاشمي مورد نقدهاي تيز و تند هر دو نشريه بود. جريانات روشنفكري موجود در سينما مثل بنياد فارابي و افرادي مثل آقايان بيضايي و مهرجويي و نيز در مطبوعات مثل آدينه و دنياي سخن مورد نقد مشترك قرار مي گرفتند و موارد عديده اي ديگر. اما شما برويد ببينيد مثلا سازنده محترم فيلم مستند "مرتضي و ما " كه در آن فيلم، بحث جفاي به آويني را مطرح كرده است، آن روز و امروز چقدر قرابت فكري و عقيدتي با آويني داشته و دارد. حتي در مورد فيلم عروس كه بسياري از بچه هاي مسلمان سينما از جمله آقاي طالب زاده مخالف آن فيلم بودند، موضع كيهان با سوره در موافقت با اين فيلم بود. خب با اين توصيفات چه مخالفت جدي و اساسي و يا خصومتي بين ما و آقاي آويني بوده است كه بعد از شهادت ايشان بنده در صدد بر آمده باشم كه آنها را پاك كنم و پشت آقاي آويني سنگر بگيرم؟
و اما در ادامه بحث به چگونگي آشنايي ام با آقاي آويني مي پردازم تا مسائل واضحتر شود. حدود سالهاي 69 ـ 68 جمعي با عنوان هيات هنرمندان و نويسندگان مسلمان به ابتكار گروهي از دوستان تشكيل شد كه اولين جلسات آن در محل نشريات رشد كه مدير آن روز آن آقاي چيني فروشان بود به صورت هفتگي يا دو هفته يك بار برگزار مي شد. اعضاي اين هيات عبارتند بودند از آقايان چيني‌فروشان، جواد محقق، سيد مهدي شجاعي، سرهنگي، بهبودي، شمس‌الدين رحماني، شهيد آويني، مجيد قادري، مجيد مجيدي، نوري زاد، شريفي، بهزاد پور، شريعتمداري، شايان فر و بنده و خانمها ثقفي و زواريان و دو سه نفر ديگري كه ممكن است از خاطر من رفته باشند. اين جلسات بيشتر جنبه اطلاع رساني به يكديگر را داشت و پيرامون موضوعات فرهنگي و سياسي و اجتماعي روز هم مباحثي مطرح مي شد. به طور طبيعي كساني كه در آن جلسات مي‌آمدند از يك نوع تناسب و سنخيت فكري البته با نوسانات و اختلافاتي برخوردار بودند. من در آن جلسات با‌ آقاي آويني و بسياري از دوستان ديگر از نزديك آشنا شدم. بعدا هم در جلسه اي در مركز اسناد انقلاب اسلامي كه مسئول آن آقاي سيد حميد روحاني بود، بنده و آقاي آويني و آقاي مسيح مهاجري و دو نفر ديگر از دوستان شركت مي كرديم. آن روزها بحث داغ جلسات موضوع تهاجم فرهنگي بود كه مقام معظم رهبري مطرح كرده بودند. زماني كه مقام معظم رهبري اين موضوع را مطرح كردند، معدود نشرياتي وارد اين عرصه شدند كه از جمله مجله سوره و روزنامه كيهان بودند.
آقاي آويني نسبت به جريان روشنفكري متمايل به غرب، مواضع بسيار اساسي و تندي داشت و هيچ سر آشتي با جريان روشنفكري نداشت. من تعجب مي‌كنم كه بعضي ها گاهي اوقات با تعبير روشنفكر از آقاي آويني ياد مي كنند بدون اينكه در كلامشان قرينه اي بر اين مطلب باشد كه منظورشان روشنفكر مصطلح نيست. در حالي كه او شايد از كاربرد هيچ تعبيري به اندازه تعبير روشنفكر در مورد خودش ناراحت نشود. او با روشنفكري و روشنفكران غربزده و غرب باور، ستيزي دائمي داشت و آنها را نقد و هجو مي كرد.
در هر صورت اين همسويي در مواضع و روابط دوستانه تا شهادت آقاي آويني ادامه داشت . اما مي ماند چند حادثه استثنايي كه در اين ايام اتفاق افتاد. در مجله سوره دو سه اتفاق رخ داد كه موجب نگراني و بعضا انتقاد دوستان همسو با آقاي آويني از مجله شد. يكي دفاع از فيلم عروس بهروز افخمي بود كه البته در همان ايام از نظر ما مشكلي نداشت و كيهان موضعي همسو با مجله سوره داشت. يعني ما در مجموع و در برآيند نهايي، فيلم عروس را منفي نمي دانستيم اما برخي ديگر از دوستان موضعي مخالف داشتند و معتقد بودند كه عروس در استفاده ابزاري از چهره زن و نشان دادن نماهاي درشت و به اصطلاح سينمايي ها كلوز آپ از زن خط شكني كرده است. ماجراي ديگر انتشار كتاب يا ويژه نامه اي در مورد سينماي آلفرد هيچكاك با عنوان "هيچكاك هميشه استاد " بود كه باز عده اي از بچه هاي مسلمان از اين اقدام سوره دلخور شدند و معتقد بودند كه اين كار با تشويق و ترغيب يكي از نويسندگان سوره كه نسبت زيادي با جبهه فرهنگي انقلاب ندارد، منتشر شده است. مقاله انتقادي كيهان از سوره هم معطوف به اين كتاب بود و طبعا من هم نظر همين بچه ها را داشتم .

چرا؟
 

نصيري: تلقي آن روز بسياري اين بود كه با توجه به اصولگرايي و ارزش گرايي عميق آقاي آويني در عرصه فرهنگ و سينما، سينماي هيچكاك اگر چه ممكن است واجد نقاط آموزنده اي باشد اما نمي تواند به عنوان الگوي جريان اسلامي در سينما مطرح شود.

سوال مهم اينجاست، شما كه به آقاي آويني و تفكر ايشان اعتماد داشتيد چرا فرض نكرديد كه اينجا هم او دارد برنامه‌اي را دنبال مي‌كنند؟
 

نصيري: ببينيد حرف اساسي بنده با كساني كه مساله جفاي يه آويني را به خاطر درج يك مقاله انتقادي از سوره در روزنامه كيهان علم مي كنند اين است كه بنده اصلا در كيهان تفكر گروهي و حزبي به اين معنا كه اگر يا يك جريان و يا شخصي دوست هستيم پس نبايد از او انتقادي كنيم يا تذكري به او بدهيم نداشتم. حتي الان كه آقاي آويني به خاطر شهادتشان قداست يافته اند، اصلا اعتقاد ندارم كه كسي حق ندارد از آثار يا افكار ايشان انتقاد كند و نظري متفاوت با ايشان داشته باشد. آقاي آويني هم چنين نگاه نازلي به قضايا نداشت و دليلش هم اينكه او هم از كيهان يكي دو مورد علي رغم هم جبهه بودن انتقاد كرد. ايشان در اوج دعواها با وزارت ارشاد دوران آقاي خاتمي و نيز جريانات روشنفكري مقاله‌اي راجع به "جمهوريت و اسلاميت " نوشتند و در پانوشت آن مقاله نوشتند كه ما در طرح اين مبحث مساله را از موضع سياسي يا سياست زدگي مثل كيهان مطرح نمي كنيم.

يعني شما معتقديد كه آقاي آويني به خاطر انتقاد شما به ويژه نامه هيچكاك، در اين مقاله اين گونه موضع گيري كردند؟
 

نصيري: نه، اصلا معني انتقاد ايشان اين نبود. به نظر من به همين دليل كه ما از آقاي آويني انتقاد كرديم و با اين كه دوست ما بود مانع از اين نشد كه از ايشان انتقاد كنيم، به همان دليل هم آقاي آويني از ما انتقاد كرد. و به نظر من از يك زاويه هم انتقاد ايشان درست بود. آقاي آويني يك حرفي داشت مبني بر اينكه گاهي در دعواهاي ژورناليستي و سياسي، سياست‌زدگي بر مباحث مبنايي غلبه پيدا مي‌كند و اين آفت كار است كه اين حرف درستي است و البته اين بيشتر اقتضاي كار روزنامه اي بود و اگر آقاي آويني هم آن روز سردبير كيهان يا هر روزنامه ديگري بود و كار روزنامه اي مي كرد، به نظر من حتما به اين آفت دچار مي شد ولي البته او پيش و بيش از همه ما اقتضائات منحط ژورناليسم را فهميده بود و زير بار كار روزنامه نگاري نمي رفت و تنها كار مجله اي را بر مي تافت كه البته آن هم اقتضائات غلط خودش را دارد اما به مراتب كمتر از روزنامه.
البته اخيرا در يكي از مصاحبه هاي همان آقايي كه همكار آقا مرتضي بود و در انتشار كتاب هيچكاك نقش ممتازي داشت، ديدم كه چنين گفته بود: "در زمان وزارت آقاي خاتمي در سوره يك مصاحبه با مهدي نصيري سردبير وقت كيهان چاپ كرديم. راستش من مخالف اين مصاحبه بودم. به مرتضي گفتم: اين درست نيست، گفت: عيبي ندارد. بگذار ما مرزبندي‌مان را با روشنفكران كامل كنيم. گفتم: من اين را قبول دارم اما نگاه‌مان با نصيري يكي نيست. مصاحبه چاپ شد و تبعات خود را به دنبال آورد. يكي دو شماره بعد مطلبي نوشت و در آن مطرح كرد كه ما بر خلاف كيهاني‌ها فرهنگ را دنباليچه‌ي سياست نمي‌دانيم. "
و اما نكته مهم در ارتباط آن مصاحبه سوره با بنده در دفتر مجله سوره كه يادم مي آيد آقاي سيد ياسر هشترودي انجام داد اين بود كه آن روز ها آنقدر كيهان مورد حمله روشنفكران و جريان مهاجم فرهنگي بود كه آقا مرتضي ضروري ديده بود با بنده به عنوان مدير مسئول روزنامه كيهان مصاحبه اي داشته باشد تا به نوعي هم از كليت مواضع كيهان دفاع كرده باشد و هم به قول خودش مرزبندي اش را با روشنفكران كامل كرده باشد اما ظاهرا بعدا مساعي جميله! اين دوست عزيز در طرح انتقادي از روزنامه كيهان به قلم آقا مرتضي بي تاثير نبوده است. اگر چه از نظر من اصلا امر عجيبي نبود و هر گز از آقاي آويني دلخور نشدم و اين البته جرياني دارد كه در ادامه مصاحبه خواهم گفت.
ماجراي ديگري در سوره اتفاق افتاد كه باز از زبان همين دوست نقل مي كنم: "يك عكس هم از فستيوال كن روي جلد گذاشتيم. عكس كمي مشكل داشت. تكه تكه بود كه بابت آن عكس و عكس صفحه 2 و مطالبي ديگر، برخي مطبوعات شديد عليه ما نوشتند. ما در آن زمان در سوره تحت حمله شديد جبهه تحجر و تجدد به صورت توامان بوديم. "
بله آن عكس هم موجب انتقاد گروهي از بچه مسلمانها شد و نيز بر اساس اخباري كه داشتيم انتقاد يكي از مقامات عالي رتبه نظام را هم در ديدار با آقاي محمدي عراقي رييس وقت سازمان تبليغات كه حوزه هنري و مجله سوره وابسته به ان سازمان بود، برانگيخت. در اين ماجرا البته كيهان انتقادي نكرد و روزنامه جمهوري اسلامي نقد تندي نوشته بود كه برخي از دوستان منصف اين نقد را هم به حساب بنده و كيهان مي گذارند!
در فقره اي از اظهارات اين برادر محترم دو نكته وجود دارد. يكي اينكه ظاهرا ايشان در اين اقدام انتقاد آميز سوره هم بي نقش نبوده اند و ديگر اينكه حمله جبهه تجدد و تحجر به آقاي آويني حرف بي ربطي است و كساني كه با فضاي آن روز آشنا بودند بي ربطي و سستي اين حرف را بهتر مي فهمند. جبهه متهم به تحجر آن روز به زعم اين آقا و همه روشنفكران غربزده آن روز جرياني جز جريان ستيزگر با روشنفكراني چون سروش و مخلمباف و ارشاد دوران آقاي خاتمي و مجلات روشنفكري و روشنفكران سينمايي و امثال اين ها نبود و آقاي آويني البته به خاطر آن مواضع بسيار بنيان سوزش عليه غرب و علوم و تكنولوژي مدرن غرب و كل مدرنيسم، در راس متهمان به تحجر محسوب مي شد و ما هنوز در آن روز به اين عمق آقاي آويني در نفي غرب و مدرنيته و روشنفكري نرسيده بوديم.
بنده در اينجا مي خواهم برگردم به حرفهايم در آغاز مصاحبه كه گفتم كساني در صددند با آگرانديسمان كردن يكي دو انتقاد بسيار معمولي از آقاي آويني، اذهان را از افكار و آثار غرب ستيزانه و مدرنيته سوزانه آقاي آويني كه شاهكار اوست منحرف نمايند و اجازه طرح اين حرفها را ندهند و آويني را محصور به عرصه سينما كه از نظر بنده جزء كارهاي درجه دوم ايشان از جهت اهميت است، كنند و يا با طرح اين مساله كه جريان تحجر (مثل روزنامه كيهان با آن همه حمايت هايي كه مقام معظم رهبري از مواضع به خصوص فرهنگي آن روز آن داشتند و بنده شايد مجاز نباشم آنها را اينجا مطرح كنم) هم رودرروي آويني بود، يك هويت غير شفاف و مغشوش از شخصيت فكري و فرهنگي اين شهيد بسازند.

راوي اين مطلب كه يك مقام عاليرتبه از سوره به خاطر چاپ آن تصوير روي جلد انتقاد كردند، چه كسي است؟
 

نصيري: بنده الان يادم نيست كه راوي آن كه بود اما جزو اخبار موثقي بود كه به ما رسيد. شايد الان آقاي محمدي عراقي يادشان باشد و مي توانيد از ايشان بپرسيد. البته اين را بگويم كه اصلا مقصود من از نقل اين ماجرا تخفيف دادن مجله سوره و يا شهيد بزرگوار آويني نيست. شما مي بينيد كه حدود پانزده سال است كه من در باره اين هياهوي "جفا به آويني با سردمداري مهدي نصيري " هيچ حرفي نزده ام و الان هم شما از من خواسته ايد تا حرف بزنم و الا شايد باز هم سكوت مي كردم و شما مي دانيد كه بيش از ده سال است كه در حاشيه قرار دارم اما براي اينكه ذهن نسل جوان آويني نديده اما مشتاق افكار و آثار او را روشن كرده باشم، چون ديدم كه بعضي هاشان به خاطر حرف نزدن بنده اين هياهو را باور كرده اند، اين مباحث را مطرح كردم و اصلا هم اين چند نكته و نكته ديگري كه نقل مي كنم به مفهوم كاستن از قدر و منزلت آويني و كارهايش نيست. همه ما در معرض اشتباهات بوده و هستيم.

اين انتقاد آن مقام عاليرتبه نظام به گوش آقاي آويني رسيد؟
 

نصيري : نمي‌دانم. اخيراً از بعضي دوستان شنيدم كه بعداً آقاي آويني به خاطر موضوع جشنواره كن يك عذرخواهي و توضيحي نوشتند.
ماجراي بعدي ما با آقاي آويني مربوط به هيئت هنرمندان و نويسندگان مسلمان بود كه خدمت مقام معظم رهبري رسيديم و آقاي آويني هم حضور داشت.

بعد از قضيه خودتان با آقاي آويني راجع به هيچكاك بود يا قبلش؟
 

نصيري: كاملا بعد از اين جرياناتي است كه برايتان تعريف كردم. طبق معمول اين جلسات، حضرت آقا فرمودند هر كسي هر حرفي دارد بزند. عده اي حرف‌هايشان را زدند تا نوبت به خواهرمان خانم ثقفي رسيد. ايشان به عنوان كسي كه در آن روز در جبهه فرهنگي انقلاب بود و مقالاتي را در نقد جريان هاي فرهنگي و هنري رو در روي انقلاب مي نوشت و در كيهان به چاپ مي رسيد، از آن انتقاد آقاي آويني نسبت به كيهان دلخور بود و به آقا گفت: "آيا درست است ما كه در يك جبهه و در مقابله با تهاجم فرهنگي هستيم، از همديگر انتقاد كنيم و قلم‌هايمان متوجه همديگر شود؟ " بعد از ايشان افراد ديگري صحبت كردند تا نوبت به بنده رسيد. من گفتم : "برخلاف نظر خانم ثقفي، من قائل به اين نيستم كه چون با هم در يك جبهه هستيم از همديگر انتقاد نكنيم؛ هيچ ايرادي ندارد كه دوستي كه هم جبهه‌ با من است، اگر مشكلي از من مي بيند انتقاد كند؛ " بعد از صحبت نويسندگان و هنرمندان حاضر ، حضرت آقا در ارتباط با سئوال خانم ثقفي فرمودند: (نقل به مضمون) "شما كه در يك جبهه هستيد نبايد تفنگي را كه به سمت دشمن گرفته‌ايد، يكباره به سمت خودي بگيريد. شما نبايد همديگر را تضعيف كنيد. شما در يك جبهه‌ايد ". جلسه تمام شد و از جلسه بيرون آمديم.
بعدها خانم ثقفي يا فرد ديگري به من خبر داد كه آقاي آويني گفته بود كه "من از برخورد فلاني [نصيري] در جلسه بسيار خوشم آمد ". چرا كه شايد فضاي آن روز اين اقتضا را داشت كه بنده در آن جلسه قيافه حق به جانبي بگيرم و بگويم بله به ما كم لطفي مي شود و دوستان برخي مسائل را رعايت نمي كنند و حرفهايي از اين قبيل. البته آن فرمايش آقا اگر چه در آن جلسه ناظر به سئوال خانم ثقفي و انتقاد سوره از كيهان بود ولي به قول اصوليون "مورد مخصص نيست " و فرمايش آقا حتما شامل انتقاد كيهان از سوره هم مي شد.
مورد بعد ما با آقاي آويني بعد از اين قضايا، مصاحبه سوره با من بود كه به آن اشاره كردم. يعني قضايا به سمت رفع كدورتها پيش مي رفت. تا مي رسد به ماجراي فيلم خنجر و شقايق.
سفر بوسني اي كه آقاي طالب‌زاده رفتند و محصول آن مستند "خنجر و شقايق " بود كه نريشن هاي فيلم را آقاي آويني نوشته و خوانده بودند. اين فيلم وقتي به سيما عرضه مي شود، سيما حاضر به پخش آن يا پخش كامل آن (الان يادم نيست) نمي شود و اين در شرايطي بود كه جامعه له له مي‌زد تا بداند در بوسني چه مي‌گذرد.
آقاي آويني از اين ماجرا بسيار عصباني شدند و مقاله مفصلي عليه صدا و سيما مي‌نويسند و به آقاي حسين بهزاد مي‌دهد كه به كيهان بدهد. آقاي بهزاد مقاله را براي من آورد و گفت "آقاي آويني سلام رسانده و گفته كه مقاله را چاپ كنيد و دست شما باز است كه هر تغييري را كه مي خواهي در آن اعمال كني ". چون خود آقاي آويني هم توجه داشت كه مقاله خيلي شلاقي و تند نوشته شده است. . يادم است كه يك روز ظهر جمعه در منزل ما آقايان حسين بهزاد، محمد صدري و نادر طالب‌زاده كه نهار آب‌گوشتي هم با هم خورديم، آمدند و مقاله را خوانديم. بخش‌هايي از مقاله عليه صدا و سيما به قدري تند بود كه قويا جاي شكايت را از طرف صدا سيما باز مي كرد. به همين دليل بخش هايي از مقاله را حذف كردم كه فكر مي كنم سياهه آن را الان آقاي بهزاد داشته باشد ولي بخش زيادي از مقاله با عنوان "چگونه خنجر بر پشت شقايق نشست " در روزنامه كيهان البته بدون اسم آقاي آويني چاپ شد. بعد از چاپ اين مقاله برخي از بچه هاي گروه جهاد يا روايت فتح آن روز جوابيه اي شايد تحت فشار رييس سازمان به اين مقاله دادند كه چاپ شد و جوابيه اي نيز خود صدا وسيما داد كه آن هم چاپ شد و در جواب اين جوابيه، من خودم جوابيه اي نوشتم و آن هم چاپ شد.
آقاي محمد هاشمي ظاهرا رفت دفتر مقام معظم رهبري و از كيهان بابت درج اين مقاله سخت شكايت و گله كرد. بنده را دفتر خواست و گفته شد كه مقاله اولي يعني همان مقاله به قلم آقاي آويني بسيار تند بود اما مقاله دوم منطقي تر بود. البته من يادم نيست كه آنجا گفته باشم كه نويسنده مقاله اول كي بوده است.
مقصود من از طرح اين مساله يكي توضيح نوع روابط ما با آقاي آويني در زمان حياتشان بود كه اين روابط تا شهادتشان ادامه داشت و ديگر اينكه مي خواهم بگويم اصلا انتقاد از همديگر يا حتي اعتراض دفتر مقام معظم رهبري از يك نويسنده يا مقاله يا نشريه مفهومش جفاي به آن شخص يا نشريه نيست كه حالا مثلا بنده يا كسي خواسته باشد يك انتقاد را آگرانديسمان كند و مرتب بگويد كه كي به كي جفا كرد. ضمن آن كه اگر بحث جفا باشد بيشترين جفا به آقاي آويني را مديريت وقت حوزه هنري مي كرد كه امكانات لازم را به آقاي آويني نمي داد و بارها از نشريه سوره ابراز نارضايتي مي كرد و مثلا فروش كم نشريه را بهانه فشار به آقاي آويني قرار مي داد و تهديد به تعطيلي سوره مي كرد و بنده جندين بار شاهد ناراحتي آقاي آويني از حوزه بودم، اما نمي دانم چرا اين مسائل انعكاسي در مصاحبه هاي بعضي از دوستاني كه در پي معرفي جفاكاران به آويني هستند، ندارد.
نكته ديگري كه اينجا بايد بگويم اين است كه بنده بعد از شهادت آقاي آويني و با مراجعه جدي‌تر و جامع‌تري كه به آثارشان داشتم، متوجه عمق فكري ايشان شدم. من بعد از دوران كيهان وقتي كه به "مجله صبح " آمدم، به تدريج توجهم به موضوع غرب شناسي در ابعاد نظري و عميق آن جلب شد و در اين مرحله بود كه ارزش شخصيتي و فكري آقاي آويني براي بنده دهها برابر بيشتر شد و حالا ديگر آويني در نگاه من در قامت يك حكيم غرب شناس و زمان شناس جلوه كرد كه به شدت امروز خلأ اين نوع نگاه به غرب و زمانه حس مي شود و از اساسي ترين نيازهاي فكري انقلاب است و متاسفانه اين بعد آويني به شدت مغفول واقع شده و يا به عمد از سوي كساني مسكوت گذاشته شده است.

بعضي ها معتقدند كه شما بايد بگوييد كه به فلان موضوع مطرح شده توسط آقاي آويني منتقدم و زير اين حرف نزنيد؟
 

نصيري: بله. نه تنها در مورد شهيد آويني بلكه راجع به هيچ شخصيتي به جز معصومين عليهم السلام قائل به اين نيستم كه نمي شود او را نقد علمي و فكري كرد. انتقاد كيهان از آقاي آويني قبل از شهادتشان بود؛ الان كه با شهادتشان قداست پيدا كرده اند هم چيزي مانع از نقد ايشان نيست. شما فصلنامه سمات را كه الان منتشر مي كنم ملاحظه كنيد و ببينيد كه بسياري از شخصيت هاي بزرگ علمي و فلسفي و عرفاني را مورد نقد قرار مي دهيم البته با حفظ حرمت و شخصيت آنها و بدون اهانت. اصلا سنت نقد غير معصومين و اجتهاد علمي در برابر بزرگان علمي و فقهي و كلامي و فلسفي از افتخارات تشيع است. معصوم عليهم السلام فرموده است : "بر حذر باشيد از اينكه كسي غير از معصوم را نصب‌العين خود قرار دهيد و بگوييد كه هر چه گفته درست است ". البته بحث لزوم تبعيت از ولي فقيه و حاكم عادل مسلمين در مسائل حكومتي و سياسي و اينكه حتي بر مجتهدين هم تبعيت لازم است بحثي ديگر است كه نبايد با اين موضوع خلط شود.

از مطالبي كه در مجله سوره چاپ شده، اين گونه بر مي آيد كه شهيد آويني در مورد انتقاد به حتي كوچكترين موضوع به جريان روشنفكري،‌ به طرف مقابل اين اجازه را مي داد كه از خود دفاع كند و در بعضي از جاها مطالب دفاعيه آنها را چاپ مي كرد. البته خود ايشان هم آن مطلب را نقد مي كرد. شما اين گونه تفكر ار قبول داريد؟
 

نصيري: براي پاسخ به اين پرسش بگذاريد جرياني را براي شما تعريف كنم. وقتي موضوع تهاجم فرهنگي و مقابله با آن مطرح شد و در اولين قدمها آثار مخلمباف مثل "شب‌هاي زاينده رود " و "نوبت عاشقي " و نيز سياست هاي وزارت ارشاد آن روز در كيهان نقد شد، موجي از موافقتها و مخالفتها راه افتاد و ما بسياري از مقالات مخالف و منتقد كيهان را هم چاپ مي كرديم و آن روزها موافق و مخالف هر روز منتظر چاپ كيهان و روي دكه رفتن آن بودند. مثلا جناب آقاي امين تارخ در همان روزها يك روز آمد كيهان و آمد تحريريه و در اتاق تيتر روزنامه، با هم گپي زديم و بعد گفت من مقاله اي در انتقاد از مواضع كيهان نوشته ام . بنده هم مقاله ايشان را گرفتم و در همان روز يا فرداي آن چاپ كرديم.

منظور من سطح بالاتر و سطح تفكري است. شما قبول داريد كه تفكر مخالف هم بيايد و حرفش را بزند؟
 

نصيري: اين چه سئوالي است كه شما مي پرسيد. اين از بديهيات است كه انسان به افراد مورد انتقاد خودش چه در مسائل سياسي و چه فرهنگي و نظري بايد فرصت دفاع و پاسخ بدهد. بگذاريد نمونه ديگري را براي شما بگويم. آقاي احسان نراقي آن روزها سخت مورد انتقاد كيهان بود، يك روز زنگ زد كه گله كند. من به ايشان پيشنهاد كردم بيايد كيهان تا ما با ايشان گفتگو كنيم و ماحصل آن را چاپ كنيم و او هر دفاعي از خودش دارد در آن گفتگو مطرح كند. او هم قبول كرد و يك روز به اتفاق آقاي ثقفي برادر خانم حضرت امام كه ظاهرا با يشان دوستي اي داشت، به كيهان آمد و ما با ايشان گفتگويي مفصل را انجام داديم و حاصل آن را چاپ كرديم.
در قضيه "خنجر و شقايق " شما با آقاي آويني جلسه مشتركي نداشتيد؟
نصيري : نه.

آقاي بهزاد مقاله را آوردند؟
 

نصيري: بله آقاي بهزاد آورد.

مي‌گفتند صفحه روزنامه بسته شده بود اما شما صفحه بندي را به هم زديد و مطلب را گذاشتيد، اينها درست است؟
 

نصيري: ظاهرا اين جوري نبود. چون همان گونه كه گفتم روز جمعه مقاله به دست من رسيد و فرداي آن روز در روزنامه چاپ شد.

شما بابت اين قضيه دادگاه رفتيد و در دادگاه گفتيد كه نويسنده شهيد شده و برويد او را به محكمه بياوريد؟
 

نصيري: بله صدا وسيما از من شكايت كرد و حدس مي‌زنم چنين چيزي بوده. جون مورد شكايت هم بيشتر همان مقاله آقاي آويني بود كه بسيار تند و تيز عليه صدا وسيما نوشته شده بود.

از جلسه اي كه با هيات هنرمندان و نويسندگان رفتيد خدمت آقا، آيا ايشان در مورد هنر و مسائلي از اين دست مباحثي را مطرح كردند؟
 

نصيري: من الان از جزييات آن جلسه به تفصيل يادم نيست. اما يادم مي آيد كه بعضي از دوستان مطرح كردند كه اشكال اين هيات و جمع اين است كه كار مشخصي انجام نمي دهد و مثلا طرح وبرنامه اي براي اجرا و پي گيري ندارد. حضرت آقا در جواب (نقل به مضمون) فرمودند كه نفس تجمع شماها بسيار مهم است و اين را دست كم نگيريد. هر كدام از شما كار و يا مسئوليت مشخص خودش را دارد و كارتان را انجام مي دهيد. آنچه اين جمع بايد در پي آن باشد اين است كه تجمع شما و طرح مباحث در آن به گونه اي باشد كه روي كار هر كسي از شما تاثير مثبت خودش را بگذارد و الزاما اين نيست كه خود اين جمع بايد يك كار مشخصي انجام دهد. البته اين هيات يك يا دوبار ديگر هم خدمت ايشان رفتند.

آقاي آويني در اين جلسه در محضر آقا صحبتي نكردند؟
 

نصيري: يادم نمي‌آيد.

جلسه‌اي بين شما و آقاي آويني و آقاي محمد هاشمي نبوده؟
 

نصيري: نه،

اين را هم رد مي‌كنيد كه شما گفته باشيد من با طناب آويني توي چاه نمي‌روم.
 

نصيري: نه؛ اصلاً چنين چيزي نبود. ما در قصه "خنجر و شقايق " سر سوزني از موضع خودمان كوتاه نيامديم. و اصلا كدام چاه. دادگاه؟ من بارها در دوران كيهان دادسرا و دادگاه رفتم و مساله كاملا عادي بود.

شما به عنوان كسي كه كار ژورناليستي كرده باشيد، اگر بخواهيد از مديريت شهيد آويني در سوره انتقادي داشته باشيد چه مي گوييد؟
 

نصيري: من هيچ وقت روي مساله اين گونه ريز نشدم. بله اگر قرار باشد اين جوري ريز شويم ممكن است نكاتي سليقه اي يا محتوايي به ذهن برسد اما آنچه كه قابل انكار نيست نقش مهم سوره به عنوان يك مجله در مقابله با جريان تهاجم فرهنگي و روشنفكران غربزده در آن روزها بود و مهمتر اينكه سوره بهانه اي شد تا آقاي آويني افكار و آراي خودشان را در آن جا چاپ كنند و آنها امروز در اختيار ما و نسل جوان ما باشد و اهلش بتوانند از آنها الهام بگيرند و در برابر غرب و غرب باوري و غربزدگي موضعي مستحكم پيدا كنند.

نسبت آقاي فرديد با آقاي آويني چطور بود؟ آيا شهيد آويني تحت تفكرات آقاي فرديد قرار گرفت؟
 

نصيري: بدون شك مرحوم آقاي دكتر فرديد در مقوله غرب شناسي و مدرنيته شناسي يكي از صاحب نظران بود. آقاي فرديد بر همه كساني كه در باب غرب حرفي عميق دارند و از نگاه سطحي رايج و مشهور در باب علم و تكنولوژي مدرن فراتر رفته اند تاثير داشته است. حتي كسي مثل آل احمد كه كتاب غربزدگي را مي نويسد به نوعي تحت تاثير فرديد بوده است. اساتيدي چون آقايان دكتر داوري، مرحوم دكتر مددپور، دكتر محمد رجبي، و نيز آقاي آويني با واسطه يا بي واسطه متاثر از آراي آقاي فرديد بودند. البته نمي دانم كه آقاي آويني ارتباط حضوري هم با دكتر فرديد داشت يا نه؟

شما با آقاي فرديد ارتباطي داشتيد؟
 

نصيري: يك بار بنده به اتفاق آقاي معلي و آقاي ميرشكاك آقاي فرديد را در منزلشان ملاقات كرديم. اگر چه شايد همه حرفهايي كه در آن جلسه از سوي ايشان مطرح شد مورد توافق نبود، اما در همان جلسه به طرح چند نكته بسيار كليدي در باب غرب و مدرنيته پرداخت.
البته من نكته اي را در مورد آقاي آويني بگويم كه ايشان گوي سبقت و نيز خلوص فكري را از همگان ربود و او با نگاهي بسيار نزديك و همسو با مباني ديني، غرب و مدرنيته را نقد مي كرد. آقاي آويني در يكي از مباحث خود كه نظام تعليم و تربيت مدرن و علوم انساني غرب را نقد مي‌كند، مي‌گويد:

"وظيفه ما به عنوان علمداران راه انبيا در سراسر جهان امروز اين چنين اقتضا دارد كه ما در نور بي ‏نهايت قرآن به همه آنچه در ظلمات امروزي فرهنگ غرب به عنوان حقايقي مسلم‏انگاشته مي ‏شود، نگاهي دوباره بيندازيم و حجاب از حقايق بر داريم. همه احكامي كه امروز دركتاب‏هاي علوم انساني به نام علم در سراسر جهان اشاعه مي ‏يابد، مع ‏الاسف از ظلمات كنوني ‏فرهنگ غرب منشأ گرفته است و راه جز به تركستان نمي ‏برد.
 

بازنگري اين احكام و گشودن‏حقايق در پرتو نور قرآن و روايات، قسمت اعظم از وظيفه‏اي است كه ما در جهاد اعتقادي برعهده داريم. مسؤوليت ما در برابر حق، به جهاد نظامي با استكبار خاتمه نمى‏يابد و براى اشاعه ‏فرهنگ اسلام در سراسر جهان، چاره‏اي نيست جز اين‏كه ما با فرهنگ و فلسفه غرب به جهاد برخيزيم، فرهنگ و فلسفه‏اي كه پشتوانه حيات سياسي استكبار و ريشه آن است "
اين نگاه خيلي عميق و ديني است و بنده اين عمق و خلوص را در هيچ يك از كساني كه موضع انتقادي نسبت به غرب دارند، نديده ام.

يعني مي‌شود گفت آقاي آويني از فرديد عبور كرده بود.
 

نصيري: به هيچ وجه نمي توان گفت كه آقاي آويني فرديدي بوده است. ايشان بي‌واسطه يا باواسطه از حرف‌هاي آقاي فرديد استفاده كرده است اما خودش صاحب مبنا بود. من در همين فقره اي كه الان برايتان از آقاي آويني نقل كردم، يك دنيا حرف و عمق مي بينم. عمقي كه متاسفانه امروز بسياري از تحصيلكردگان حوزه هم از بن دندان بدان نرسيده اند . طرح موضوع بازگشت به نور معارف قران و روايات در آن سالها از يك فردي كه حوزوي نبوده است و به قول خودش يك موقعي هم در سنين جواني در عوالم روشنفكري بوده، بسيار عجيب و در عين حال عظيم است. اين حرف، عمق فكري و حِكمي اين مرد را نشان مي دهد. من هر وقت اين عبارت ايشان را و بسياري از حرفهاي ديگر ايشان را در باب غرب شناسي و زمان شناسي مرور مي كنم ـ بدون آن كه خواسته باشم اسطوره سازي كنم و آويني را غير قابل نقد بدانم ـ با همه وجود در برابر روح بزرگ علمي و ديني اين مرد و شهيد عزيز احساس خضوع مي كنم .

منظورم اين است كه شهيد آويني بر خلاف فرديد، تنها به نقد تمدن غرب نمي پرداخت بلكه حتي تمدني به نام تمدن اسلامي را جايگزين مطرح مي كند؟
 

نصيري: اصلا آقاي آويني در غرب شناسي جامعيت داشت. ايشان حتي مثلا از اشكالات طب مدرن هم با خبر بود و آن را نقد مي كرد. ضمن آن كه رويكرد انتقادي اش به غرب كاملا خاستگاه ديني داشت. اين امتياز منحصر به فرد آويني در ميان غرب شناسان معاصر است.

الان در جامعه نمونه آويني را داريم؟
 

نصيري: ثلمه فقدان آويني را هيچ كس نتوانسته است پر كند. اساسا هنوز آويني شناخته نشده و عميق ترين حرفهاي او هنوز در حجاب است. آويني انديشمند و متفكر و زمان شناس، خيلي عظيم تر از آويني مستند ساز و روايت فتح ساز است. اگر در كارهاي سينمايي و تلويزيوني او برجستگي مشاهده مي شود اين تنها رشحه اي از تفكر عميق او در باره عالم و آدم بويژه عالم و آدم عصر جديد است. آويني را بايد دريابيم و تا به امروز تنها شايد يك لايه از لايه هاي عميق فكري او شناخته شده است.
منبع:خبرگزاری فارس
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb