فرهنگ و حجاب (2)


 






 
محيط اجتماعي ، خواه گروهي کوچک، خواه جامعه اي بزرگ، واحدي يکدست وثابت نيست و چنان که مي دانيم،هرگروه اجزايي دارد که پاره گروه ناميده مي شوند. اين اجزاء به خصوص کوچکترين آنها که فرد انساني باشد،ثبات دائم ندارند،بلکه همواره تغييرمي کنند. افرادي از ميان مي روند و افرادي زاده مي شوند و جاي رفتگان را مي گيرند. از اين رو ،گروه انساني براي آنکه بتواند سازمان خود را حفظ کند و به زندگي خود ادامه دهد، ناگزير است که پيوسته افراد جديد را با خود «همساز»3 گرداند و براي زندگي گروهي آماده کند.«همنوايي گروهي»4 نتيجه نهايي اين همسازي است. همنوايي گروهي داراي مراتبي است که مي توان آنها را به دو مرتبه عمده تقسيم کرد:مرتبه ساده و صوري و مرتبه پيچيده و ژرف که اولي «جامعه پذيري»5 و دومي «فرهنگ پذيري»6 خوانده مي شوند.(آگ برن،1380،ص 168)
افراد هنجارهاي فرهنگي را به منزله نتيجه موفقيت آميز جريان اجتماعي شدن ،ملکه ذهن خود مي کنند. انسانها نه به دليل ترس از اينکه ديگران رفتار نامناسب آنها را کشف کنند،بلکه به دليل نوعي نظارت دروني، همانند وجدان وضمير ناخودآگاه،به هنجارهاي مستقر دلبستگي مي يابند. با فرايند پذيرش هنجارها، نظارتهاي اجتماعي ضروري، از درون برهريک از ما اعمال مي شود و ما به طور طبيعي از شيوه هاي بهنجار پيروي مي کنيم(کوئن،1388).
زماني که فرد از سوي نهادهاي اجتماعي کننده(اعضاء خانواده ،گروههاي دوستي و همسالان،مسئولان امور آموزش و پرورش، موقعيت هاي ايجاد شده توسط مسئولان نظام فرهنگي و...)جذب نشود و در نتيجه جامعه پذيري او ناقص باشد به سوي موقعيت ها ،سازمان ها، گروه ها، فرهنگ و تمدن ديگري روي مي آورد که در صورت اخذ پاداش و احساس رضايتمندي از اين روي آوري،مبادرت به تکرار رفتار خود کرده و از فرهنگ خودي فاصله مي گيرد (عباسي و ايمان، 1386)
طبق نظريه کنترل اجتماعي 7،پيروي افراد و از هنجارها و ارزشها، تحت تأثير وسايلي صورت مي گيرد،که بر رفتار فرد اثر مي گذارد. و درصوتري که فردي از هنجارهاي اجتماعي سرپيچي کند ورفتارش مخالف ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي باشد، از طرف گروه يا جامعه مورد سرزنش و مجازات قرار مي گيرد(وثوقي و نيک خلق،1381)
از آنجا که حجاب در جامعه کنوني ما دچار مشکلاتي در مرحله سطحي که مربوط به حفظ ظاهر و براي همنوايي با هنجارهاي جامعه و از آن مهم تر نيازمند دروني کردن هنجارهاي مورد پذيرش جهت نسل جوان جامعه مي باشد، با بررسي مباحث جامعه پذيري جوانان مي تواند به شناسايي عوامل دخيل در گسترش فرهنگ پذيري اقشار جامعه پرداخت .و مي توان اذعان کرد که هرجامعه اي براي تداوم و بقاي خويش نيازمند به نظم و يکپارچگي است واين امر نيز مستلزم همنوايي بيشتر اعضاي آن با ارزشها، آداب و رسوم و هنجارهاي مقبول يا به عبارت ديگر، پرورش اجتماعي افراد جامعه به ويژه نوجوانان و جوانان است. دراين جهت ،جامعه با نهادها و گروه هاي اجتماعي(مانند خانواده ،مدرسه،رسانه هاي گروهي و ...)اقدام به جامعه پذيري نسل جديد مي کند.

نظام آموزشي و حجاب
 

آموزش و پرورش ،رمز توسعه پايدار و نيز نيل به سعادت فردي و اجتماعي است .بخش عمده اي از اهداف آموزش و پرورش در دوره آموزش عمومي جلوه پيدا مي کند. با نظر به نظام تعليم و تربيت جامع مي توان گفت که تعليم وتربيت،نه به صورت دو عمل جدا،بلکه به عنوان يک عمل واحد به حساب مي آيد که متوجه سازندگي ابعاد شخصيت دانش آموزان است.
يکي از مسائل مهم واساسي در سلسله مباحث فلسفي و آموزش وپرورش موضوع ارزش هاست.زيرا يکي از کارکردهاي آموزش و پرورش انتقال ارزشهاي نظام جامعه است. تربيت بيش از هر نهاد ديگر با ارزش ها سروکار دارد وهيچ نهاد ديگري به اندازه اين هاد به دنبال تحقق ارزش ها نيست. و در آموزش وپرورش همه جا سخن از ارزشهاست.(ملوين،1370)
نگاهي اجمالي به اهداف کلي آموزش عمومي در آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران نيز نشان مي دهد که نظر مسئولان در همين راستا، هم به هدف هاي آموزشي و هم به هدف هاي پرورشي معطوف است و در حقيقت، آموزش (تعليم) خود زيربناي فعاليت پرورشي را تشکيل مي دهد، گو اين که هيچ فعاليت آموزشي بدون توجه به ابعاد پرورشي آن قابل تصور نيست.آموزش و پرورش داراي مباني ،اصول و اهدافي است که محور همه آنها انسان و ويژگي هاي دروني او است. آنچه بيش از همه اهميت دارد، اهداف آموزش و پرورش است .اهداف، معيار تمامي فعاليت هاي تربيتي محسوب مي شوند. در آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران نيز اهداف به نحو بسيار کامل و جامع با الهام از آموزه هاي تربيتي دين مبين اسلام در ابعاد مختلف زندگي فردي واجتماعي شامل ابعاد اعتقادي ، اخلاقي ،سياسي ،فرهنگي،هنري،علمي ،اقتصادي و زيستي تعريف شده است .هدف هاي فوق نشان مي دهد که آموزش و پرورش يکپارچه مورد نظر دست اندرکاران نظام تربيتي کشور بوده است. مرور مطالعات وتحقيقات انجام گرفته در خصوص تعميم پذيري مفهوم تربيت در خارج و داخل کشور نشان مي دهد که در خارج از کشور، محور مطالعات بر «تربيت شهروندي»8 دور مي زند. مطالعات نشان مي دهد که مسئولان و برنامه ريزان تعليم و تربيت کشورهاي در حال توسعه و توسعه يافته در صدد تدوين برنامه هاي آموزشي و درسي هستند که درآنها بتوان درجهت تربيت شهروند خوب در قالب برنامه هاي درسي همت گمارد. در آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران نيز اهداف به نحو بسيار کامل و جامعه با الهام از آموزه هاي تربيتي دين مبين اسلام در ابعاد مختلف زندگي فردي واجتماعي شامل ابعاد اعتقادي، اخلاقي ،سياسي، فرهنگي ،هنري ،علمي ،اقتصادي و زيستي تعريف شده است .(رهنما،1383)
از آنجا که نظام آموزشي علاوه بر فراهم سازي زمينه هاي گسترش علمي،رسالت عظيمي در تربيت و پرورش انسان ها دارد وپرداختن به اين مهم در پرتو فعاليت هاي فرهنگي و تربيتي ميسر مي شود و دست يابي به اهداف فوق در برنامه هاي آموزشي نيازمند افقي گسترده و اشراف بر ديدگاه هاي جامعه شناسي،روانشناسي ،و مذهبي ،مي تواند مسئولين امر را دراين زمينه ياري دهد.
ضعف در ساختارهاي علوم اجتماعي و تنها، استناد به ديدگاه هاي متخصصان علوم اجتماعي، و تنظيم برنامه سبب مي شود، هنگام مواجهه در ماهيت نظام کارشناسي، کارآيي برنامه هاي اصلاحي با مشکل مواجه گردد.
علوم انساني بر مفاهيم بنيادين، پيش فرض ها، تعريف و ساختارهايي ،بنيان شده واز اهدافي که براين پايه ترسيم شده بر مبناي فلسفي استوار است و تعريف و تصويري که ازانسان و ابعاد وجودي او، و نسبت ميان دين و اجتماع، نسبيت يا شمول گزاره هاي اخلاقي و اموري از اين دست، که در مکاتب فلسفي اختيار مي شود، در جهت گيري هاي علوم مؤثر خواهد بود، واگر اين نکته را ملاحظه کنيم که علومي از قبيل جامعه شناسي، روانشناسي ،مشاوره و علوم تربيتي، تحت سيطره گفتمان ليبراليستي و چپ شکل گرفته و تطور يافته اند، آن گاه در قابليت اين علوم براي پي ريزي و گسترش فرهنگ اسلامي با ترديد هاي مهمي مواجه خواهيم شد،و بد پوشي را به عنون يک ناهنجاري(در اصطلاح علوم اجتماعي)به شمارآوريم و در صدد آن برآييم و احياناً اگر اکثريت جامعه،پوشش مناسب را حدي از پوشش بدانند که با ضوابط تعيين شده در شريعت همخواني نداشته باشد و حتي ممکن است در زماني، پوشش مورد نظر شرع با انکارگرايي و تحقير عرفي مواجه شود، در اينصورت بايد مبناي برنامه هاي اصلاحي بر کدام پايه قرار گيرد. (زيبايي نژاد 1387)
از آنجا که نظام آموزشي و پرورشي رسمي وغيررسمي، از عوامل مهم تغيير در نظام ارزشي و فاصله گرفتن نسل جوان از جغرافياي باور ديني است، اصلاحات بنيادين درآن ضروري به نظر مي رسد. نظام آموزشي رسمي با ناديده گرفتن جنسيت، دختر و پسر را به يکسان آموزش مي دهدو همين نکته باعث مي شود که آنان نتوانند به ايفاي نقش هاي خاص فراخوانده شوند و به ارزش هاي اخلاقي همچون عفاف و حجاب چنان که بايد حساسيت لازم، ايجاد نشود.
متأسفانه گاهي از مدارس با سهل انگاري و تسامح و برخي ديگر بدليل اجتناب از عتاب والدين و يا مسئولين بالاتر که ناشي از عدم پرداختن و توجيه مسائل مربوط به حجاب و شيوه هاي برخورد مدون دراين زمينه است ، خود را کنار کشيده ، لذا نظم پذيري لازم در زمينه حجاب به صورت يکسان در مدارس اجرا نمي گردد.
لازم است، علاوه بر توجه به جنسيت دانش آموزان در آموزش رسمي به پرورش شخصيت اخلاقي جوانان، مبتني بر تقويت اراده ، کرامت نفس و خويشتنداري، از مهمترين اهدف نظام آموزشي قرار گيرد، و در بعد پرورشي از مربيان نخبه با ديدگاه هاي خاص تخصصي بهره بيشتري گرفته شود و استانداردهاي پوشش و رفتار، مطابق با محيط هاي علمي و مدارس تدوين و اعمال شود . واين باور درآنان تقويت گردد که ،پايبندي به مقررات پرورشي جزء باسته هاي حضور در مراکز فوق مي باشد.

واژگان
 

1-Social Givens
2-Identiy Cultuer
3-accommodated
4-group conformity
5-acculturation
6-socialization
7-Social control
8-Citizen ship Education
منبع : ماهنامه موج عصر شماره 13 و 14