سیری در سیره حضرت خدیجه (سلام الله علیها)(2)


 

نویسنده : مهدی وزنه
منبع:اختصاصی راسخون



 

ج: وفات حضرت خدیجه:
 

سرانجام پس از آن محاصره‌ی ظالمانه‌ی پيامبر و خاندان و ياران در شعب ابي طالب، آن پيمان غيرعادلانه به خواست خدا، به صورت معجزه آسايي شكسته شد و پيامبر به همراه همسر و ياران و طرفدارانشان آزاد شدند.
خديجه (سلام الله عليها) در این لحظات از يك لحاظ خوشحال بود، ولي از طرف ديگر می‌دید آن فشارها و محرومیت‌های طولاني از امكانات زندگي و حتي آب و غذا و امنيت و آرامش در تبعيدگاه، سلامتي او و ابوطالب را به خطر انداخته، بله هر دو روزهاي آخر عمرشان را می‌گذرانند.
به خاطر همين خديجه (سلام الله عليها) مريض شد و در بستر خوابيد، با اينكه دوستان و ياران او هر طور كه می‌توانستند از او پرستاري می‌کردند، ولي پيامبر صلی الله علیه و آله پرستاري از خديجه (سلام الله عليها) را خودشان به عهده گرفتند و در برابر اصرار «اسماء»، «أم سلمه»، «ام ايمن» و ديگر زنان و دختران كوتاه نمی‌آمدند.
خود پيامبر صلی الله علیه و آله براي خدیجه‌اش غذا آماده می‌کرد، كنار بسترش ساعت‌ها می‌نشست، به سخنان او گوش می‌داد، به او اميد و نويدها می‌داد، از مهر و رحمت خدا صحبت می‌کرد، از تلاش او در روزهاي سخت و سرنوشت ساز تشكر می‌کرد، چرا که آن بانو به او پناه داد، و دعوت او را تصديق كرد و در راه تأمين امنيت، از جان خود مايه گذاشت و همه‌ی اعتبار و امكانات خود را در راه، آرمان‌های بلند او قرار داد.

1-نوید و بشارت در آستانه‌ی مرگ:
 

به هر حال حضرت خديجه (سلام الله عليها) در روزهاي ارزندگی‌شان بودند كه پيامبر صلی الله علیه و آله با مهر و بزرگواري هميشه كنارش نشستند و پس از گفت و شنودي به آن بانو، در حالی كه چشمانشان پر از اشك فرمود: «اُكْرَهُ ما نَزَلَ بِكِ ياخَديجَةُ وَقَدْ جَعَلَ اللهُ فِي الكُرْهِ خَيْراً كَثيراً (16).........»؛ «هان اين خديجه! آنچه بر تو فرود آمده، بر ما بسي گران است و رحلت جان سور تو سخت غمبار و حزن انگيز اما خداوند در ناخواسته‌ها و ناگواری‌های زندگي، خير بسيار قرار داده است، به راین باور بايد شكيبا بود و به او اعتماد نمود. بانوي من! هنگامي كه در بهشت زيباي خدا بر بانوان برگزیده‌ی جهان و دوستان هم‌ردیف خود وارد شدي، سلام من را به آنان برسان.».
حضرت خديجه (سلام الله عليها) پرسيد: آن‌ها چه كساني هستند؟
پيامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «مريم»، دختر عمران، «كُلثوم» خواهر موسي و «آسيه».
«خديجه» گفت: «به خوشي و مبارک باد اي پيامبر عزیز!».
پيامبر فرمود: من دستور یافته‌ام كه تو را به اقامتگاهي پرشكوه در بهشت پرطراوت و زيبا- كه از مرواريد ساخته شده است- مژده دهم، اقامتگاهي كه نه در آن سرو صدا و هياهوي دنياست، و نه رنج و فرسودگي آن.

2- محبت و نگراني از فرزند:
 

زمان رحلت خديجه (سلام الله عليها) نزديك و نزدیک‌تر می‌شد و خديجه (سلام الله عليها) گريه می‌کردند و آه می‌کشیدند، «اسماء» به او گفت: شما كه سالار زنان هستي و همسر پرمهر و با وفاي پيامبر صلی الله علیه و آله و از ايشان به خاطر اين ویژگی‌های معنوي مژده‌ی بهشت و خشنودي خدا را گرفته‌ای، چرا گريه می‌کنی؟
«اَتَبْكيِنَ وَاَنْتَ سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمين وَاَنْتَ زَوْجَةُ النَّبِيِّ وَ مُبَشِّرَةٌ عَلي لِسانِهِ بِالجَنَّةِ؟».
خديجه (سلام الله عليها) گفت: گریه‌ام براي آن است كه دخترم را ترك می‌کنم و شب عروسي او در كنارش نيستم تا او را همراهي كنم. دخترم نوجوان است نگرانم كه در شب عروسی‌اش يار و ياور پرمهر و مشاور دلسوزي نداشته بد شد.
اين حالت و وصف و ويژگي، معنوي در خديجه (سلام الله عليها) نيز بارز و ممتاز بود و اين وفاداري او تنها به همسرش ختم نمی‌شد و حتي در آخرين لحظات زندگي فرزندان خود، مخصوصاً دخترش را فراموش نكرد و نگران او بود، مسلماً خدا هم او را ياري كرد.
«اسماء» گفت:من با تو پيمان می‌بندم كه اگر تا آن زمان زنده بودم به جاي تو از او مراقبت و مادري كنم، و آن وقت بود كه خديجه (سلام الله عليها) آرام و مطمئن، در شصت و سه سالگي، جهان را وداع كرد.
به خاطر همين سال‌ها پس از رحلت خديجه (سلام الله عليها) وقتي كه دختر ارجمندش فاطمه (سلام الله عليها) با امام علي علیه السلام ازدواج كردند، درست شب عروسي او بود كه «اسماء» همراه كاروان عروس به خانه‌ی علي و فاطمه رفت، و وقتي كه پيامبر پس از مراسم ميهماني از مردم قدرداني كرد و از همگي خواست تا عروس و داماد را به خدا بسپارند و به خانه‌های خود بروند، پس از رفتن همه، «اسماء» را در آنجا ديد، و از دليل ماندنش پرسيد، و او از نگراني خديجه (سلام الله عليها) براي دخترش در هنگام رحلت و پيماني كه با آن بانو بسته بود صحبت كرد، كه:
«فِداكَ اَبِي وَ اُمِّي وَ ماقَصَدْتُ خِلافَك وَلكِنِّي اَعْطَيْتُ خَديجَة عَهداً وَ حَدَّثْتُه.».
پيامبر به ياد مهر و درايت یار با وفاي زندگی‌اش افتاد و بي اختیاری كردند و براي او و دوست با وفايش «اسماء» دعا كردند: «يا اَسْماء اقَضَي اللهُ لَكِ حَوائِج الدُّنيا وَالاخِرَة! »؛ (17) «اي اسماء! خداوند حوائج دنيا و آخرت تو را برآورده كند.» و از او خواست تا براي آرامش روح پر معنویت خديجه (سلام الله عليها) و وفاي به پيمانش با او، براي فاطمه‌اش مادري كند.

3- عام الحزن:
 

مرگ ابوطالب فاجعه‌ای سنگين بر پيامبر صلی الله علیه و آله و يارانش بود و اين فاجعه گران‌تر و جبران ناپذیر تر شد وقتي كه آنان خديجه (سلام الله عليها) را هم از دست دادند. چرا که در سوگ ابوطالب، چشمان پيامبر، خديجه، علي، فاطمه هنوز اشک‌بار بود كه يار وفادار و مادر ارجمندشان را از دست دادند.
اين خبر تكان دهنده، صاعقه واژ مكه و اطراف آن را برگرفته بود، و جالب اينكه اين خبر رحلت خديجه، از سويي دوست و دشمن، آشنا و بيگانه، زن و مرد، شهرنشين و صحرانشين، كوچك و بزرگ و آزاد و برده را در ماتم برده بود و از سوي ديگر، از آنجا كه پيامبر در مكه دشمنان خشونت دل و بدزباني داشت، همه‌ی زبان‌ها به ستايش خديجه (سلام الله عليها) و آمرزش خواهي براي او باز شده بود، چرا که همه كم و بيش از ویژگی‌های پاك و منش مترقي و قلب مهربان و شخصيت معنوي، نیکی‌های زيادي ديده و شنيده بودند.
مرگ غمبار خديجه (سلام الله عليها) بيش از هركس، ضربه‌ی سختي به پيامبر صلی الله علیه و آله و قلب نازنين او زد.
چرا که پيش از اين به سوگ عموي خود نشسته بود، و اين مصيبت اندوه او را عمیق‌تر و زيادتر كرد. به خاطر همین بود كه پيامبر آن سال را، سال اندوه و ماتم، (عام الحزن)، ناميدند.
پيامبر صلی الله علیه و آله به دلايل خاصّي پس از آن بانو، با زنان بزرگ و آزاده و آگاه و پروا پیشه‌ای چون: «أم سلمه» يا «زينب» دختر «جَحْش» و عمه زاده‌ی خود و نيز دختران زيبا و خوش فكري ازدواج كرد، اما از آن حضرت، كسي در مورد هيچ يك، وصف و تعريفي مانند خديجه از پيامبر نشنيد و حرمت گزاري و بزرگ شماري كه در زندگي تا رحلت، از ياد و نام آن يار خردمند و پر معنویت بر زبان داشت در مورد ديگري نديد و نشنيد!
به خاطر همين بايد مرگ و از دست دادن چنين يار و همسري بر پیامبر آن قدر گران آمده باشد كه آن سال را به اين نام قرار دهد.
بله، عظمت اين فاجعه را تنها خدا می‌داند و درد آن ضربه‌ی سهمگين را تنها پيامبر و پس از او علي علیه السلام آن گونه كه بود احساس می‌کند. به همين جهت به نظر می‌رسد كه هيچ رويداد و فاجعه‌ای به دردناكي و جگرسوزي و كمرشكني رحلت جان‌سوز خديجه و ابوطالب دو یار پر اعتبار و دو پشتیبان پر اخلاص راه خويش نبود. چرا که وجود ارزشمند آن دو انسان برجسته، از سويي نقش حساسي در زندگي دگرگون ساز پيامبر و بود و نبود او داشت و از سوي ديگر در گسترش فرهنگ اسلام در آغازین سال‌های بعثت اثرگذار بود.
واقعاً اگر شعاع شخصيت خديجه (سلام الله عليها) این قدر معنوي و والا و ارزشمند نبود، چرا مرگ او بايد آن طور در روح بزرگ پيامبر كه سمبل صبر و پایداری‌اند این قدر تكان دهنده و غمبار باشد؟
و چرا بايد سال رحلت غمبار او و ابوطالب را سال اندوه و بزرگ بنامد؟ و چرا ديگر ادامه‌ی دعوت اصلاحي و آزادی بخش خود را در مكه ناممكن بداند؟
و چرا پس از خديجه و هجرت از خانه‌ی او، هرگز نمی‌تواند ياد و نام درخشان و نقش ارزشمند او را به فراموشي بسپارد بلكه با شنيدن نام او، از شكوه او وصف كند و نقش او را در پيشرفت دين و آيين گرامي بدارد و از درد جان سوز فراق آهي سوزناك با تأسف و اشك، سر بدهد؟
در اين مورد آمده است: «لَمّا تُوُفي اَبُوطالِب وَخَديجَةُ وَكانَ بَيْنَهُما شَهرٌ وَخَمْسَةُ اِيامٍ اِجْتَمَعَتْ عَلي رَسُولِ اللهِ مُصَيّبان، فَلَزِمَ بَيْتُهُ... »(18)
مرگ خديجه هم براي پيامبر سخت بود، هم براي علي و فاطمه (سلام الله عليها) و هم براي تو حی دگریان و بي پناه، و هم براي غیرم سلمانان، چرا كه از دست دادن انسان‌های وارسته و برگزيده و لايق الگو، كه به عنوان انسان‌ها و گوهرهاي كم ياب هستند، اين طور است و خديجه (سلام الله عليها) از آن گوهرها و نمونه‌های شخصيتي است.

4- بي تابي فاطمه در مرگ مادر:
 

خديجه (سلام الله عليها) در دهه‌ی ششم از عمر پربركت خود بودند كه جهان را بدرود گفتند. پيكر پاك ايشان را براي خاک‌سپاری به نقطه‌ای به نام «حجون» در نزديكي شهر مكه آوردند و پيامبر گرامي در آنجا حضور يافتند و در كنار قبرش به عزاداري پرداختند.
پيش از به خاک‌سپاری پيكرش، پيامبر بنا به درخواست همسرش، در قبرش داخل شدند و براي او دعا و مهر و رحمت خدا را طلب كردند.
دختر ارجمندش، فاطمه (سلام الله عليها) كه پنج سال داشتند به همراه پدر براي بدرقه‌ی پيكر مادر آمده بود و می‌دانست چه فاجعه‌ای اتفاق افتاده، و بي تابي می‌کرد، مدام لباس پيامبر را می‌گرفت و دور او چرخيد و می‌پرسید: «پدر جان! پس مادرم كجاست؟».
«جَعَلَتْ فاطِمَةُ تَلوُذُ بِرَسُولِ اللهِ وَ تَدوُرْ حَوْلَهُ وَ تَقولُ: يا اَبَه! اَينَ اُمِّي!؟».
پيامبر صلی الله علیه و آله دلش راضي نمی‌شد تا خبر مرگ مادرش را به دخترش بدهد، به خاطر همين ساكت بود، ولي فاطمه (سلام الله عليها) بي قرار و غم‌زده، به دنبال ديگران می‌رفت و سراغ مادر خود را می‌گرفت.
در این لحظه بيان شده «جبرئيل» فرود آمد و به پيامبر خبر داد كه:
«پروردگارت به شما فرمان می‌دهد كه سلام من را به فاطمه برسان و بگو؛ مادرش، خديجه، در بهشت زيبا و پرطراوت خداست، در کاخی از مرواريد كه غرفه هايش از طلا و ستون هايش از ياقوت سرخ است و او در كنار» آسيهو «مريم» است.
«انَّ اُمِّكَ في بَيتٍ من قَصب، كَعابِهِ مِن ذَهَبٍ، وَعُمدَهُ ياقوت احمدٍ، بَين آسيةِ وَمَريم بنتُ عمرانٍ.»(19)
پس فاطمه (سلام الله عليها) گفت: «خدا سلام است و از او سلام است و به سوي او سلام است.».

5- آوردن كفن از سوي خدا براي خديجه (سلام الله عليها) :
 

هنگامي كه حضرت خديجه (سلام الله عليها) رحلت فرمودند فرشت‌گان رحمت از طرف خداوند كفن مخصوصي براي خديجه (سلام الله عليها) نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند، بنابراين پيامبر صلی الله علیه و آله پيكر مطهره‌ی حضرت خديجه (سلام الله عليها) را با آن كفن پوشاندند سپس جنازه‌ی او را با همراهان به سوي قبرستان معلّي كه در دامنه‌ی كوه حجون در بالاي مكّه قرار گرفته بود، بردند تا در كنار مادرش، حضرت آمنه (سلام الله عليها) به خاك بسپارند.
پيامبر صلی الله علیه و آله در آنجا قبري براي حضرت خديجه (سلام الله عليها) آماده كردند، رسول خدا در داخل قبر رفت و خوابيد، و بعد بيرون آمدند و آن بانو را در آنجا قرار دادند. (20)
به نظر می‌آید که اين عنايت ویژه‌ی خدا به اين بانوي با كمال و با معنویت در آخرین لحظات عمر شريفشان به دو دليل بود:
- به خاطر آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر، كه يار باوفا و مشاور انديشمند و حمايتگر پر اعتبار و شريك غمخواري را از دست داده و در فراق او اندوه زده و ناراحت بود.
- به منظور بزرگداشت كارهاي بزرگي كه آن بانوي آزادي و ايمان در زندگي خود، كه كار را از نوانديشي و نوگرايي و خردمندي و خردورزي و پيشتازي در ایمان و اسلام و آزادگي آغاز كرد و با همكاري و همراهي با پيامبر و هم رزمی با آن حضرت در راه حق و عدالت و نجات انسان‌ها از بلاي جهل و استبداد ادامه داد تا آخرين لحظات عمر، اخلاص داشت و فداكاري و ایثار کرد، ايثار جان و مال در راه خدا.

6- مزار خديجه، ميعادگاه عاشقان:
 

از همان روزي كه پيامبر صلی الله علیه و آله، خديجه را در قبر قرار دادند، به تدريج به ميعادگاه عاشقان و عارفان و زيارتگاه زائران تبديل شد. مردم مكه و اطراف آن و انبوه زائران خانه‌ی خدا، از جمله جاهايي كه می‌روند و اداي احترام می‌کنند و ضمن بزرگداشت مقام صاحب قبر، از بارگاه خدا، خواسته‌های خود را طلب می‌نمودند، كنار قبر خديجه و ابوطالب و عبد الم طلب در قبرستان «مَعَلّي» بود.
اما با نهايت تأسف پس از هفت قرن، هنگامي كه در سال 1344ﻫ .ق پيروان تاريك انديش و خشن برخي از فرقه‌ها- كه به نام مذهب و خدا بر آن سرزمين و مردم سلطه يافتند- به دلائل و انگیزه‌هایی از جمله: برداشت افراطي و خشك از مذهب و بدون تعمق شايسته و جامع در آیات و روايات و برخي از.
مفاهيم ديني، از جمله شفاعت و توسل، باعث شد كه بي خر دانه و گستاخانه به خراب كردن بناهاي مقدسي در حجاز و عراق، از جمله بارگاه خديجه و ابوطالب و نيز بناهاي بقیه دست زدند، كه تا امروز هم به همان صورت ويران مانده است و از تجديد بنا خودداري کرده‌اند.
يكي از صاحب نظران در مورد زيارت قبر حضرت خديجه (سلام الله عليها) می‌نویسد:
و يُسَحَبُّ زيارَةِ قَبرِ خَديجَة المَعْروفة بِالمُعَلّي، لِاَنَّها اُمُّ المُسلمين وَ مِنَ بَرِّ الاولاد، بِاُمِّهِم زيارَة قَبرها بَعْدَ اِرتِحالِها، مَعَ اَنَّها بِذلَت نِهايَة جَهَدها فِي خِدَمةِ سَيِّدِالمُرسَلين اِلي غَيرِ ذلِكَ مِن مَفاخِرِها اللَّتي مَلَأت كُتُبُ الفَريقَيْن، فَمَنْ شَكَّ بَعدَ ذلِكَ فِي رُجحانِ زيارَتِها فَهُوَ عاقٌّ لِاُمَّةِ؛ (21)
زيارت آرامگاه خديجه (سلام الله عليها) در قبرستان «معلّي» مستحب است، چرا كه او مادر مسلمانان است، و از جمله‌ی نیکی‌های فرزند لايق و حق شناس در حق مادرش اين است كه پس از رحلت او آرامگاهش را زيارت نمايد او علاوه بر حق مادري آن حضرت بر مردم با ايمان، از هيچ تلاش و فداكاري در ياري و همراهي سالار پيام آوران و خدمت خالصانه به اهداف آن حضرت فروگزار نكرد و ثروت و امكانات خويش را در راه پيشرفت و استواري دين خدا و پيامبرش در طبق اخلاص نهاد.
در حقیقت اين بانوي پر معنویت، داراي ویژگی‌ها و امتيازات و افتخارات بي شماري است كه در انبوه کتاب‌های معتبر شيعه و اهل سنت وجود دارد، با اين وصف اگر كسي در رجحان زيارت او ترديد كند، در حقیقت به مادر خود ستم كرده.

نتیجه:
 

با توجه به سیره حضرت خدیجه (علیها سلام) به این نتیجه می‌رسیم که یکی از مهم‌ترین مراحل زندگی انسان ازدواج است، چرا که ازدواج اقتضای طبیعت انسان مهم‌ترین عامل سازنده شخصیت اوست.
و همچنین ازدواج‌ها باید بر اساس مقاصد اندیشیده وبا هدف، یعنی با انتخاب عاقلانه و داشتن الگوهای مناسب صورت گیرد.
تا به دنبال آن، انسان به مرحله مودت و محبت خالص برسد، دین و ایمانی استوار داشته باشد، به آرامش که گم گشته تمام جوامع بشری است برسد. واژ همه مهم‌تر موفق به تربیت فرزندانی سالم و صالح شود.

پي‌نوشت‌ها:
 

16- محمدبن حبيب الله نجفي سبزواري، الجديد في تفسير القرآن المجيد، ج 7، ص 193؛ محمدرضا قمي مشهدي، کنز الدقائق، ج 13، ص 344؛ فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 10 ص 48؛ عبدعلي ابن جمعه عروسي حويزي، تفسيرنورالثقلين، ج 5، ص377
17- كاظم قزويني، همان، ص 145؛ محمدباقرمجلسي، همان، ج 43، ص 138
18- محمدباقرمجلسي، همان، ج 19، ص 20
19- قطب الدين راوندي، الخرائج، ج 2، ص 529؛ محمدبن حسن طوسي، امالی، ص 175؛ محمدبن علي بن حسين بن قمي ابن بابويه صدوق)، امالی، ص 378
20- علي بن عيسي اربلي، کشف الغمة، ج 2، ص 79
21- سيدعبدالعلي سبزواري، مهذب الاحكام، ج 14، ص 400
کتاب‌نامه.
ابن جوزي، عبد الرحمن، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، بیروت، انتشارات صادق،1358ه
ابن سعد، طبقات الكبري، دار النشر: مكتبة العلوم والحكم - المدينة المنورة - 1408، الطبعة: الثانية.
ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب ال ابيطالب، بی جا، انتشارات ذوی القربی، چاپ دوم، بی تا.
ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، انتشارات دارالجیل،1411ه
ابي بكر علي، خزانة الادب و غابة الادب، بیروت، انتشارات دار مکتبه الهلال،1987م
اربلي، علی بن عیسی، کشف الغمة، تبریز، مکتبه ی بنی هاشم،138ش
اندلسى، ابو حيان محمد بن يوسف، البحرالمحيط في تفسيرالقرآن، دار الفكر، بيروت،1420 ق.
حرب، احمدبن زهيد، اخبارالمكيين، الریاض، دار الوطن،1997م
حلي، علی بن یوسف، العدد القويه، قم، انتشارات سید الشهداء،1408ه
راوندي، قطب الدین، الخرائج والجرائح، قم، مؤسسه، امام المهدی،1409ه
سبزواري، سید عبد العلی، مهذب الاحكام، قم، مؤسسه المنار، چاپ چهارم،1413ه
سيلاوي، الانوار الساطعة، چابخانه علمیه،1421ه
شاكري، حسین، ام المؤمنين خديجة الطاهره، بی جا، چاپخانه ستاره، بی تا.
صالحي شامي، یوسف، سبل الهدي و الرشاد في سيرة خيرالعباد، بیروت، دارالکتب العلمیة،1414ه
طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، تهران، انتشارت ناصر خسرو، چاپ سوم،1372ش
طوسي، محمد بن حسن، امالی طوسی، قم، انتشارات دارالثقافیة،1414ه
عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بی جا، بی تا.
عبده يماني، محمد، الانوار في مولود البني، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیة،1418ه
عجيبه، احمد بن محمد، البحرالمديد في تفسيرالقرآن المجيد، دكتر حسن عباس زكى، قاهره، 1419 ق.
عروسي حويزي، عبد علی، تفسيرنورالثقلين، بی جا، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم،1415ه
عسقلاني، ابن حجر، الأصابه، بیروت، دارالکتب العلمیة،1415ه
قزويني، محمد کاظم، فاطمة الزهراء من المهد الی اللحد، تهران، نشر کوکب، چاپ سوم،1404ه
قمي ابن بابويه (شيخ صدوق)، امالی صدوق، بی جا، انتشارات کتابخانه اسلامی،1363ش
قمي مشهدي، محمد رضا، کنز الدقائق، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ اسلامی،1368ش
مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفا،1404ه
محلاتي، ذبیح الله، رياحين الشريعه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ هفتم،1404ه
مغينه، محمد جواد، تفسيرالكاشف، دار الكتب الإسلامية، تهران،1424 ق، چاپ: اول.
مقريزي، امتاع الاسماع، بیروت، دارالکتب العلمیة،1420ه
نجفي سبزواري، محمد بن حبیب الله، الجديد في تفسير القرآن المجيد، بیروت، دار التعارف للمطبوعات،1406ه