شمشير دو لبه


 

نويسنده : پيرمحمد ملازهي/ کارشناس مسائل پاکستان




 

پاکستان، همسايه دردسرساز
 

پاکستان از زمان استقلال تا کنون افزون بر مشکلاتي که با کشورهاي همسايه خود به ويژه هند و افغانستان بر سر مسائل مرزي داشته، اخيراً با مشکلي رو به رو شده است که علاوه بر اينکه وضعيت داخلي کشورهاي همسايه - هند، افغانستان و ايران - را متأثر کرده، ثبات داخلي و امنيت و بقاي اين کشور را نيز به عنوان عضوي از جامعه بين الملل دچار خدشه کرده است. گروه هاي مبارزه جو يا به تعبير غربي ها تروريست هاي بنيادگرا زماني چونان شمشيري بودند که تنها عليه همسايگان اين کشور عمل مي کردند اما هم اکنون تيغه اين شمشير دو لبه، حامي نخستين خود را هم از زخم خوردن بي نصيب نگذاشته است. مقاله پيش رو علاوه بر اينکه به چگونگي شکل گيري تاريخي بنيادگرايي در پاکستان مي پردازد وضعيت کنوني نيروهاي بنيادگرا را در پاکستان و ديگر کشورهاي همسايه (همراه با آثاري که خط مشي هاي آنان به جاي گذارده است) به نقد و بررسي مي گذارد.
شکل گيري پاکستان به لحاظ تاريخي محصول چالش ها و تطابق آن با قدرت مسلط جهاني است. چالش ها در دو سطح سياسي و ايدئولوژيک در نيمه اول قرن بيستم ميلادي بخشي از مسلمانان هند را به اين نتيجه رساند که بازسازي قدرت سياسي و ايدئولوژيک دوران امپراتوري مسلمان گورکاني بعد از تسلط نزديک به 200 ساله قدرت استعماري انگليس در سراسر هند ديگر امکان پذير نيست و پايان تاريخي 300 ساله حکومتشان بر تمامي شبه قاره هند فرا رسيده است. هر چند مسلمانان هند به طور يکپارچه به چنين برداشتي نرسيدند ولي بخش مهمي از سه پايگاه اجتماعي متفاوت، اين برداشت را تاييد مي کردند:
1. علماي ديني
2. نواب زاده هاي فئودال
3- نظاميان سياسي
اين سه گروه با اتحادي استراتژيک در شکل گيري پاکستان به عنوان يک واحد مستقل سياسي جدا از هند، نقشي اساسي ايفا کردند اما از آنجا که شکل گيري پاکستان نتوانست چالش هاي سياسي و ايدئولوژيک را به طور کلي پايان دهد. اين کشور از بدو تولد در سال 1947 با چالش هاي تغيير شکل داده سياسي و ايدئدولوژيک، رو به رو شد. محصول ادامه چالش ها، رويکرد جهاني پاکستان بود؛ امري که علماي ديني، نظاميان و فئودال ها را مي توانست در اتحاد استراتژيک شان نگه دارد. اين رويکرد، چالش قدرت را در پاکستان، ميان نبردهاي داخلي - در کنار چالش خارجي - در پي داشت و از ثبات سياسي، اجتماعي اين کشور جلوگيري کرد. نتيجه آن شد که قدرت در چرخه اي ناآرام بين بخش سياسي و بخش نظامي پيوسته جا به جا شود. رويکرد جهاني پاکستان ارتش را در موضع مسلط قرار داد و اتحاد بين فئودال ها، ژنرال ها و علماي ديني را شکننده کرد، به همين دليل است که در طول بيش از 60 سال حيات سياسي مستقل پاکستان اين کشور تا کنون نتوانسته به چالش هاي سياسي و ايدئولوژيکي اي که با جامعه عموماً غيرمسلمان هند داشته است، پاسخ مناسبي بدهد. مبارزه همچنان درصدر سياست منطقه اي پاکستان باقي مانده است و نظاميان هر روز صبح در مراسم صبحگاهي خود التزام خود به مبارزه را مورد تاييد قرار مي دهند. با اين حال مشکل اينجاست که برداشت از امر مبارزه و جهاد به مرور زمان متحول شده و دايره آن گسترده تر شده است. نگاهي گذرا و به دور از پيش داوري به وضعيت کنوني پاکستان به خوبي مي تواند توضيح دهد که چگونه پاکستان قرباني امري شده است که انتظار آن را نداشت. پاکستان زماني قرار بود مسلمان شبه قاره هند را از چالش هاي ايدئولوژيک و سياسي بر سر قدرت رها سازد و خود به کشوري الگو براي ديگر کشورهاي اسلامي تبديل شود اما هم اکنون تداوم چالش ها در هر دو شکل سياسي و ايدئولوژيک تلاش براي ادامه تطابق آنها با منابع اصلي قدرت جهاني پاکستان را با مخاطرات زيادي تا حد ترديد در موجوديت رو به رو کرده است. در عين حال با گذشت زمان چالش ها از دشمن اصلي يعني هندوستان فراتر رفته و ديگر همسايگان پاکستان را شامل شده؛ امري که تنها در سطح منطقه باقي نمانده است و منابع جهاني قدرت را نيز در بر مي گيرد. اين امر قدرت تطابق اوليه پاکستان را با منابع قدرت بين الملل مخدوش کرده است. موضوع مهم تر آن است که برداشت هاي متفاوت و متضادي از امر جهاد با منافع و امنيت ملي پاکستان، شکل گرفته اند و رو به رشد هستند؛ به طوري که مي توان گفت پاکستان براي همسايگانش و به همان نسبت براي منابع خارجي قدرت حامي خود دردسر ساز شده است. اگر بخواهيم در يک واژه اين تفاوت برداشت را خلاصه کنيم مي توان از واژه تروريسم در نظر همسايگان، متحدان جهاني پاکستان به جاي واژه جهاد ياد کرد. به عبارت روشن تر آنچه در پاکستان از آن به نام سنت وفاداري به جهاد ياد مي شود از نظر ديگران صدور تروريسم تصور مي شود و مشکل امروز پاکستان با همسايگانش دقيقاً در همين واقعيت نهفته است. براي فهم دقيق تر اين موضوع لازم است وضعيت پاکستان امروز را در دو سطح منطقه اي - در ارتباط با همسايگان- و در سطح بين المللي - در ارتباط با حاميان جهاني - در نظر بگيريم.

در سطح همسايگان
 

پاکستان در امتداد مرزهاي خاکي با سه کشور هندوستان، پاکستان و ايران همسايه است اگر از جاده «قره قروم»- اين جاده به وسيله چين در ارتباط با رقابت هايش با هند ساخته شده و از کوه هاي هيماليا تا اسلام آباد پايتخت پاکستان امتداد يافته است تا چين و پاکستان را به هم متصل کند- صرف نظر شود، پاکستان با هر سه کشور همسايه اش البته به تناسب شرايط و شدت و ضعف آن در امر جهاد مشکل پيدا کرده است. دست کم مي توان گفت اين سه همسايه اصلي پاکستان در اين امر که تلقي شان از امر مبارزه، تروريستي است به نوعي وحدت نظر رسيده اند يا - اگر مورد ايران را استثنا کنيم - دارند به وحدت نظر مي رسند. از اين رو به صورت جداگانه به مناسبات پاکستان و همسايگانش نظري گذرا خواهيم داشت.

الف) هندوستان
 

ترديدي نيست که امر جهاد در پاکستان از همان بدو تاسيس اين کشور در پاسخ به چالش هاي سياسي و ايدئولوژيک با هندوستان بوده است. جهاد عليه هند به دليل نحوه تقسيم شبه قاره هند بين مسلمانان و هندوها و تسلط هند بر دو سوم خاک کشمير بعد از چند جنگ مورد حمايت سه نيروي موثر در استقلال پاکستان از هند يعني نظاميان، روحانيون و فئودال ها بوده است و هنوز هم هست. پاکستان آزادي کشمير از تسلط هند را حق طبيعي خود مي داند و هر اقدامي را که هندوستان را مجبور به دست کشيدن از کشمير کند در مقوله جهاد جاي مي دهد. منتها مشکل اينجاست که هندوستان از عميات آزادسازي کشمير تلقي اي تروريستي دارد و به تدريج منابع قدرت جهاني حامي پاکستان را نيز قانع کرده است که عمليات جهادي مورد حمايت پاکستان در هند را تروريستي ارزيابي کنند. عيني ترين نمونه اخير، اظهارات صريح «ديويد کامرون» نخست وزير انگليس در سفر اخيرش به هندوستان بود که به صراحت پاکستان را منبع صدور تروريسم به هند و همسايگانش دانست؛ امري که خشم پاکستاني ها را در پي داشت. با اين حال اين امر مانع از آن نشد که آصف علي زرداري، رئيس جمهوري پاکستان به لندن برود تا بلکه قدري از موضع خصمانه متحد تاريخي کشورش بکاهد. دستگاه امنيتي ارتش پاکستان موسوم به «آي.اس.آي» که در گذشته مبارزان کشميري را آموزش مي داد و مسلح مي کرد تا عليه هندوستان وارد عمل شوند، اکنون متهم اصلي حمايت از تروريسم صادراتي از پاکستان به کشورهاي همسايه شده است. انکارهاي مکرر پاکستان هم کمک چنداني نکرده است. آي. اس.آي با اتهام مشابهي در ارتباط با طالبان افغانستان و سازمان القاعده هم رو به روست. اين با وجود آن است که ارتش پاکستان يا طالبان محلي، در مناطق قبايلي از جمله در دره سوآت به شدت درگير است و امنيت شهرهاي اصلي و مهمش نظير کراچي، لاهور و حتي اسلام آباد، پايتخت اين کشور به شدت مخدوش شده است. تلاش آي.اس.آي براي اينکه مرزهاي بين تروريسم جهاد را به ديگران گوشزد کند، بي ثمر بوده و اين گونه تلاش ها سياست دو گانه پاکستان و عدم صداقت در مبارزه عليه تروريسم را پديد آورده است.
در عين حال سياست دو گانه پاکستان در قبال جهاد و تروريسم، هندوستان را در موضوع برتر قرار داده است. در بلند مدت اين وضعيت مي تواند توازن استراتژيک قدرت را در شبه قاره به سود هندوستان و زيان پاکستان بر هم بزند و جدا کردن جهاد از تروريسم را دشوارتر سازد؛ امري که در نهايت ممکن است دستيابي به اهداف پاکستان در کشمير و برچيدن خط حائل کنوني را غير ممکن سازد؛ خطي که کشمير را به دو قسمت نامساوي کشمير هند وکشمير آزاد پاکستان تقسيم کرده است. اين موضوع در داخل پاکستان مي تواند تضادهاي ميان نهادهاي اصلي قدرت يعني روحانيت، ارتش و بخش سياسي را عميق تر سازد و اصل بقاي کشور را در معرض خطر قرار دهد.
تداوم چالش هاي سنتي سياسي و ايدئولوژيک پاکستان با هندوستان که در گذشته در قالب جهاد انگيزه هايي قوي در اختيار نيروهاي هوادار پاکستان در کشمير و نيروهاي مبارزگر در پاکستان قرار مي داد، اکنون تبديل به چالش دروني شده و بخشي از مبارزه گران را در اتحاد با القاعده و عليه دولت ملي پاکستان قرار داده است؛ امري که اگر به درستي و به موقع در پاکستان درک نشود، اين کشور را در معرض مخاطرات بيشتر و خطر تجزيه هاي جديد قومي قرار خواهد داد؛ خطري که همواره پاکستان کوشيده است آن را در ارتباط با هند توضيح دهد. پاکستاني ها بر اين باورند که سياست استراتژيک هند، تضعيف تدريجي پاکستان و تجزيه قومي آن است. البته هندي ها در برابر پاکستان سياست مشابهي در پيش گرفته اند و هرگونه دخالت خود را در پاکستان انکار مي کنند منتها پاکستان قانع نمي شود و فکرمي کند که هندوستان درصدد انتقام گيري از پاکستان در ايالت هاي سند، بلوچستان و ايالت خيبر پختونخواه است و از مخالفان مسلح دولت پاکستان حمايت مي کند. به ويژه تضادها بين هند و پاکستان بعد از حادثه تروريستي بمبئي که هندوستان آي.اس.آي پاکستان را به طور مستقيم متهم به طراحي و اجراي آن عمليات کرد، افزايش چشمگيري يافته و هند را در موضعي مسلط قرار داده است. اهميت اين مطلب در آن است که هندوستان سياستي فعال در پيش گرفته و حاميان بين المللي پاکستان را در مبارزه اش عليه تروريسم با خود همراه کرده است. اين امر به قدرت تطابق پاکستان با منابع اصلي قدرت جهاني لطمات جدي وارد کرده است. البته شرايط افغانستان و درگيري پاکستان در آن هم به هندوستان کمک کرده است که پاکستان را در مظان اتهام حمايت از تروريسم نگه دارد و مرزهاي مورد نظر پاکستان بين مبارزه و تروريسم را با شک و ترديد جدي رو به رو سازد. بنابراين اکنون اين پاکستان است که تداوم چالش هاي سياسي و ايدئولوژيک با هند را به تدريج با منافع ملي و بقاي خود در تضاد خواهد يافت. دير يا زود هندوستان اميدوار است پاکستان را مجبور به مصالحه اي تاريخي بر سر کشمير و پايان جهاد در اين منطقه مناقشه آميز بين دو کشور همسايه کند.

ب) افغانستان
 

افغانستان دومين کشور همسايه پاکستان بعد از هندوستان است که چالش هايش با آن در بطن تاريخي منطقه قابل رديابي است. خط مرزي موسوم به ديولاندر را که در زمان قدرت استعماري انگليس و اميرعبدالرحمن خان پادشاه وقت افغانستان به امضا رسيد و به جنگ هاي انگليس و افغان پايان داد، مي توان عامل اصلي و مهم در تضادهاي افغانستان و پاکستان دانست. اين خط مرزي در هيچ مقطعي مورد قبول افغان ها قرار نگرفته است و مردم پشتون در هر دو سوي مرز در عمل هيچ گاه آن را به رسميت نشناخته اند. رفت و آمد بين دو بخش جدا شده قبايل پشتون بدون مجوز رسمي همواره وجود داشته و اين به رغم آن بوده است که مرز «تور خم» واقع در تنگه خيبر به صورت رسمي وجود داشته است. در عمل مرز ميان پاکستان و افغانستان در طول 2500 کيلومتر خط ديوراند، نمي تواند ساکنان دو سوي مرز را از هم جدا کند در گذشته نگاه پاکستان به افغانستان همواره تامين عمق استراتژيک در مقابل هند از طريق دولتي دست نشانده در کابل بوده است. پاکستاني ها همواره در ضمير آگاه و ناخودآگاه خود افسوس اين را مي خورند که چرا انگليس ها از افغان ها شکست خوردند و خط ديوراند شکل گرفت وگر نه امروز افغانستان بخشي از پاکستان بود و به جاي خط مرزي دردسر ساز «ديوراند» مرز افغانستان و آسياي مرکزي مي توانست مرز پاکستان و آسياي مرکزي باشد. در مقابل اين برداشت پاکستاني ها، افغان ها به خصوص قوم محورهاي قابل پشتون در ضمير آگاه و ناخودآگاهشان افسوس اين را مي خورند که چرا اميرعبدالرحمن خان قرارداد «ديوراند» را با انگليس امضا کرد و افغانستان را از لااقل دو ايالت بلوچستان و خيبر پختونخواه محروم کرد و به اين ترتيب در خشکي محصور ساخت؛ ذهنيتي که حتي در امير عبدالرحمن خان نيز که قرارداد ديوراند را امضا کرده بود، وجود داشت.او در وصيت نامه اش به صراحت از تلاش بازماندگان و نسل هاي بعد از خود مي خواهد که دسترسي به دريا از طريق بلوچستان را از ياد نبرند و آينده ثبات سياسي و پيشرفت افغانستان را در گرو آن دانست. طبق اين برداشت در قوم محورهاي افغان، ايالت هاي بلوچستان و خيبر پختونخواه به اضافه هفت منطقه قبايلي پشتون به لحاظ تاريخي به افغانستان تعلق دارند. به همين دليل آنها اعتباري يکصد ساله براي قرارداد مرزي ديوراند قائل هستند که در سال 1997 پايان يافته است.
اهميت اين گونه برداشت ها، عاملي تعيين کننده در دخالت آي.اس.آي در تحولات افغانستان طي چهار دهه گذشته - به ويژه بعد از کودتاي سردار داودخان و برکناري سلطنت يا پس از کودتاي مارکسيستي نورمحمد تره کي با حمايت روس ها و شکل گيري جهاد عليه روس ها - بوده است. در جنگ عليه روس ها که اتحادي بين مجاهدان افغان و دنياي اسلام و جهان غرب شکل گرفت، پاکستان به محور هماهنگ کننده جهاد عليه اتحاد شوروي تبديل شد که در نهايت به تحميل شکست نهايي به روس ها و خروج از افغانستان انجاميد.
بعد از شکست روس ها ادامه اين اتحاد ديگر ضرورتي نداشت ولي پاکستان همچنان خود را درگير حمايت از مبارزان يافت که به تدريج به صورت تروريست هايي جديد در مي آمدند. تحولات بعدي و شکست جهادگران سابق در سازماندهي قدرت اسلامي مورد نظر و بروز جنگ داخلي، پاکستان را بيشتر درگير افغانستان کرد. خلق طالبان و به زير کشيده شدن آنها از قدرت، پاکستان را باز هم با موقعيت دشوارتري رو به رو کرد. همکاري اجباري با آمريکا در حذف طالبان هر چند براي مدتي به پيش بردن يک سياست دو گانه اعمالي و اعلامي را براي پاکستان در افغانستان ميسر کرد ولي در حال حاضر به نظر مي رسد با ادامه اين سياست چالش هايي جدي براي بقاي خود پاکستان به وجود بياورد که ادامه آن در آينده با ابهامي اساسي رو به روست. به نظر مي رسد دولت کابل هم چنين دولت دهلي نو موفق شده است جهاد طالباني را تروريست جلوه دهد. از آنجا که آمريکا و ناتو در افغانستان با ناکامي نظامي رو به رو شده اند استدلال افغان ها را که پاکستان منشأ صدور تروريسم به افغانستان است، پذيرفته اند. پيوندهاي طالبان افغانستان، مبارزان کشميري، طالبان محلي پاکستان و سازمان القاعده باعث شده است که پاکستان تحت فشار بيشتري قرار بگيرد؛ فشارهايي که با درگيري با طالبان محلي و راديکال هاي اسلامي در داخل در حال افزايش است و پاکستان را بر سر دو راهي سرنوشت سازي قرار داده که ناچار به تصميم گيري هاي دشواري شده است.

پ) ايران
 

جمهوري اسلامي ايران سومين کشور بزرگ همسايه پاکستان است که بر خلاف هندوستان و افغانستان که تضادهاي تاريخي در اين خصوص با پاکستان دارند، مشکلات مرزي و ارضي تاريخي با پاکستان ندارد و همواره از مناسبات دوستانه اي با اين کشور برخوردار بوده است. گذشته از اين افکار عمومي در پاکستان تمايلات آشکاري به ايران دارد و دوستي ايران و پاکستان جدا از نظام هاي سياسي حاکم، مورد حمايت مردم پاکستان نيز بوده است. با اين حال طي سال هاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و با کاهش قدرت ملي پاکستان در ايالت بلوچستان اين کشور- که مرزهاي طولاني با استان سيستان و بلوچستان ايران دارد- اختلاف نظرهايي پديد آمده است. علت آن است که افرادي به دلايل متفاوتي چون درگيري در امر قاچاق مواد مخدر، برخورد با نيروهاي دولتي، افزايش تنش هاي محلي و يا هر علت ديگري از مرزها عبور مي کنند و در مناطقي که خويشاوندهاي قومي در آنها وجود دارد پناه مي گيرند. دولت ايران در قبال اين گونه حرکت هاي ضد سيستمي حساس بوده و از پاکستان در عمل از قدرت و توان کافي برخوردار نيست و نمي تواند مرزها را تحت کنترل موثر قرار دهد، تا کنون جز موارد اندکي قادر به برآوردن انتظار ايران نبوده است. در مجموع از نظر مقامات ايراني اين وضعيت راضي کننده نبوده است. از اين رو به نظر مي رسد جمهوري اسلامي ايران در سطح محدودتري از هند و افغانستان اين نظر را تاييد مي کند که دولت و ارتش پاکستان در مبارزه با تروريسم جدي نيست. با اين حال در ارتباط با گروهک «جندالله» از نظر دولت ايران، پاکستان در مظان اتهام قرار دارد و نتوانسته است به طور کامل خود را از مدار اين اتهام خارج کند. از طرف ديگر ايران و پاکستان بر ضرورت حفظ امنيت و تاثيرات احتمالي منفي مخدوش شدن امنيت ملي هر دو کشور آگاهي دارند. اين موضوع کمک کرده است به رغم اختلاف نظرها، مرزهاي ايران و پاکستان در سطح مرزهاي هند و پاکستان و يا افغانستان و پاکستان مشکل ساز نباشند. مشکلي که به تازگي به وجود آمده موقت تصور شده و قابل کنترل ارزيابي شده است. در حالي که پاکستان در ارتباط با خط حائل کشمير با هندوستان و خط مرزي ديوراند با افغانستان در کوتاه مدت مشکلات تاريخي ساختاري و غير قابل حلي دارد.

جمع بندي
 

پاکستان همسايه اي دردسر ساز براي همسايگانش تصور شده است. افغانستان و هندوستان دو همسايه اصلي پاکستان مشکلات تاريخي مرزي با اين کشور دارند. مبارزه مورد حمايت پاکستان در هند و افغانستان اکنون مساله اصلي بوده و در قالب تروريسم شناسايي شده است. هر چند پاکستان همچنان از آن برداشتي جهاد گونه دارد ولي حقيقت آن است که در هندوستان، افغانستان، آمريکا و اروپا تلقي مبارزه جاي خود را به تروريسم داده و همين امر مشکلاتي جدي براي پاکستان به وجود آورده است. وفاداري پاکستان به مبارزه در کشمير و در افغانستان، دوستان بين المللي پاکستان را در کنار هند و افغانستان قرار داده است که اين امر با شکنندگي پاکستان به نحو محسوسي در آينده خواهد افزود.
در هر حال واقعيت اين است که شرايط داخلي، منطقه اي و بين المللي وفاداري پاکستان به جهاد را به شدت زير سوال برده و پاکستان را در موقعيتي قرار داده است که دير يا زود مجبور به اتخاذ تصميماتي دشوار ولي سرنوشت ساز خواهد شد.پاکستان در مقطع انتخاب بقاي خود و حفظ قدرت و تطابق با منافع قدرت هاي جهاني و يا اضمحلال قدرت ملي قرار گرفته است. پاکستان اگر بخواهد بقاي خود را انتخاب کند مجبور است تلقي تروريسم از مبارزه را مطابق نظر هند، افغانستان، آمريکا و انگليس بپذيرد. البته در صورت چنين کاري در داخل با راديکال هاي اسلامي رو به رو مي شود که همچنان به جهاد عليه هند و افغانستان باور دارند و از گروه هاي کشميري و طالبان افغانستان حمايت مي کنند. چنين حمايتي تنها در سطح راديکال هاي اسلامي پاکستان محدود نيست و در بخش هايي از ارتش، آي.اس.آي و احزاب سياسي نيز سنت جهاد، هواداران خاص خود را دارد. همين موضوع است که کار تصميم گيري در پاکستان را دشوارتر کرده و باعث اتخاذ تصميمات دوگانه شده است. از سوي ديگر ادامه اين سياست ديگر امکان پذير نيست و اکنون بحث بر سر بقا و موجوديت پاکستان است و بايد براي حل اين معضل تمامي نهادهاي قدرت مانند ارتش، بخش هاي سياسي و حزبي و نهادهاي مذهبي بر سر آن به وحدت نظر و عمل برسند. بنابراين آينده تلقي جهاد در پاکستان با ابهام رو به روست. حتي اگر قابل تصور باشد که پاکستان در کوتاه مدت تلقي تروريسم از مبارزه را نپذيرد، در بلند مدت مجبور به تغيير رويه خواهد شد. از طرف ديگر بايد توجه داشت سياست اوباما در خاورميانه و جنوب آسيا با موقعيت و قدرت آمريکا در بعد جهاني پيوند خورده است و اگر اوباما نتواند به حداقل هايي از انتظارات به وجود آمده پاسخ دهد، نه تنها شانس انتخاب مجدد در دور دوم انتخابات رياست جمهوري را از دست خواهد داد، بلکه ادعاي قدرت جهاني آمريکا را با پرسش هايي جدي رو به رو خواهد کرد. پيوندي که بين همکاري پاکستان و شکست يا پيروزي افغانستان برقرار شده و پيوندي که بين تغيير سياست جهادي پاکستان در کشمير و هند با صلح در جنوب آسيا برقرار شده است، ايجاب مي کند که پاکستان به درک جديدي از شرايط برسد؛ هر چند اين برداشت نيز وجود داردکه نقش دوگانه پاکستان خارج از چهارچوب سياست هاي غربي نمي توانسته است تا اين اندازه قابليت دوام داشته باشد و خود جهان غرب مايل نيست جريان بنيادگرايي به طور کلي و به سرعت از صحنه معادلات منطقه اي در جنوب آسيا خارج شود. طرفداران اين ديدگاه بر اين باورند برنامه هاي بلند مدت آمريکا و ناتو براي حضور دائمي در منطقه اي نزديک به چين در حال پيشرفت، روسيه خواستار بازگشت به معادلات قدرت جهاني و هندوستان رو به رشد ايجاب مي کند بهانه اي براي حضور در منطقه وجود داشته باشد و چه بهانه اي بهتر از تروريسم و بنيادگرايي اسلامي، طالبانيزم و القاعده آمريکا در پي فروپاشي بلوک شرق و ايدئولوژي کمونيسم، کوشيده است اين بهانه ها را جانشين دشمن اصلي غرب و تمدن آن کند؛ به عبارت ديگر اسلام راديکال را به جاي کمونيسم نشانده است.
منبع:همشهري ديپلماتيک، شماره 43