سرگذشت مهم ترين شهاب سنگ تاريخ ايران
سرگذشت مهم ترين شهاب سنگ تاريخ ايران
سرگذشت مهم ترين شهاب سنگ تاريخ ايران
نويسنده: محمد جواد ترابي
يکصد و سي سال پيش در حوالي اشتهارد واقع در غرب تهران، شهاب سنگي به جرم 54 کيلوگرم سقوط کرد. ايل شاهسون در حوالي محل سقوط شهاب سنگ چادر زده بود و اهالي ايل سه ساعت پيش از غروب آفتاب شاهد اين واقعه بودند. خان ايل، شهاب سنگ را به دربار ناصرالدين شاه فرستاد. دربار نيز قطعاتي از آن را به نزديکان هديه کرد. تا اين که هنري وارد آمريکايي متوجه وجود اين شهاب سنگ شد. او براي تکميل مجموعه ي خود به ايران سفر کرد و سرانجام قطعه اي از اين شهاب سنگ را با خود برد؛ اين گونه بود که تکه هاي شهاب سنگ ورامين در بيش از ده موزه ي بزرگ علوم طبيعي جهان پخش شد و نامش در کتاب هاي بزرگ شهاب سنگ هاي جهان بارها و بارها به چاپ رسيد.
سال ها گذشت و اين شهاب سنگ در پي تغييرات سياسي پياپي کشور به فراموشي سپرده شد. تا اين که در سال 1365 دکتر جمشيد حسن زاده با پيگيري فراوان قطعه ي اصلي شهاب سنگ را در کاخ گلستان يافت. اما بار ديگر شهاب سنگ ورامين به ورطه ي فراموشي رفت و تا مدت ها کسي شهاب سنگ گرفتار در تالاري دور از چشم بازديدکنندگان خبر نداشت. چند سال پيش، نگارنده ي اين مقاله مشغول وارسي کتابخانه ي موسسه ي ژئوفيزيک تهران براي دستيابي به اطلاعاتي درباره ي شهاب سنگي ديگر بود که به مقاله ي دکتر حسن زاده برخورد. اين مقاله بسيار همه جانبه و دقيق نوشته شده بود و اين خود نقطه عطفي شد براي بازخواني دوباره ي پرونده ي شهاب سنگ ورامين.
به کاخ گلستان رفتم و به ياري موزه داران توانستم شهاب سنگ را ببينم و سندي را، که سال ها پيش گم شده بود، بيابم. سندي که به زبان فارسي نوشته شده بود و تاريخ سقوط را 8 جمادي الاول سال 1298 هجري نشان مي داد و نامي از ورامين در آن ديده نمي شد. اين سند سال ها دور از چشم ها مانده بود و به همين سبب مقالات به يکديگر ارجاع داده مي شدند. نه تاريخ سند و نه مکان فرود شهاب سنگ هيچ کدام با روايتي که در تاريخ به جا مانده مطابقتي ندارند. شايد رندي درباريان براي گمراه کردن فرنگي ها سبب شده که نام ورامين –در شرق تهران-بر روي شهاب سنگي قرار گيرد که در غرب تهران سقوط کرده است!پرونده ي ورامين را باز کرديم و در آن سندها و مدراکي را که تا به امروز به دست آورده ايم براي نخستين بار منتشر مي کنيم، تا باشد روزي که پرده از چهره ي اين مهم ترين شهاب سنگ ايران کامل برداشته شود.
«در هشتم جمادي الاول سال 1298 هجري قمري، در مکاني به نام بوغين، منزلگاه زمستاني ايل شاهسون بغدادي، حدود سه ساعت قبل از غروب آفتاب، در آسمان صاف بين بوغين و اشتهارد ابر کوچکي ظاهر شد که بي درنگ در پي آن صداي ترسناکي به گوش رسيد. خيلي از مردم به جنب و جوش افتادند و به درون چادرهاي خويش هجوم بردند. آنها در همان حال که به انتظار ايستاده بودند، 9 انفجار ترسناک تر شبيه صداي شليک توپ را شنيدند. در پي اين صداها از ابري که در آسمان پديد آمده بود چيزي شبيه دود خارج شد که همه به طور آشکار آن را ديدند. اين دود که به سمت زمين پايين آمد و در عمق حدود 2 متري زمين مدفون شد. چوپاني که در آن نزديکي بود از نقطه ي دقيق اصابت آگاهي يافت و آن را با ترس به مرد م نشان داد. تني چند از مرد م رفتند و سنگ را از خاک در آوردند. هدايت اله خان قاجار پسر عيسي خان بيگلربيگي، حکمران ايل، آن سنگ را در اختيار گرفت و گزارش واقعه را به تهران داد و سنگ را به آنجا فرستاد».
اين نوشته ترجمه اي است از ترجمه. نخست ادوارد تايلر، کنسول وقت آمريکا، اين متن را از سند فارسي به انگليسي ترجمه مي کند و سپس به سبب گم شد ن سند فارسي، باقي اسناد در تاريخ به همين ترجمه استناد مي کنند. در مقاله ي دکتر حسن زاده نيز به همين متن استناد شده و ترجمه ي آن به فارسي عين متني است که در بالا خوانديد؛ با اين تفاوت که تاريخ را از 1297 به 1298 موجود در سند فارسي و حتي مقاله ي سال 1901 هنري وارد تصحيح کرد م.
آن گونه که در اين سند اشاره شده است، در روز 8 جمادي الاول 1298 مطابق با 7 آوريل 1881 ميلادي، حوالي ساعت 3 بعدازظهر (سه ساعت مانده به غروب آفتاب)، در مکاني بين بوغين و اشتهارد، در حالي که هوا صاف بوده است، به سبب ورود شهاب سنگ به جو، لکه ابري در آسمان پديدار مي شود و سپس صداي مهيبي به گوش مي رسد. درباره ي تاريخ که همخواني دقيقي با برخي شواهد تاريخي ندارد، به جاي خود به تفصيل به بررسي مي پردازيم.
اهالي ايل شاهسون که در آن احوالي اطراق کرده بودند به خيال اين که حمله اي به آنها شده، به چادرها پناه مي برند و 9 صداي مهيب ديگر پيش از برخورد شهاب سنگ با زمين مي شنوند احتمالاً اين 9 صداي مهيب به سبب کنده شدن بخش هايي از شهاب سنگ در طي سقوطش در جوّ به وجود آمده است و با اطمينان مي توان گفت که اگر اين اتفاق افتاده باشد قطعات بسيار کوچک تري از آن جدا شده بودند، چرا که شهاب سنگ ورامين شکلي دست نخورده دارد. همان طور که در تصوير سند اصلي مي بينيد، در برخي موارد دو سند فارسي شده و فارسي اصل با هم تطابق ندارند که البته به اصل ماجرا لطمه اي وارد نمي کند. واحد مرسوم آن زمان ذرع بوده است و در متن اصلي اشاره به نفوذ شهاب سنگ به عمق دو ذرع شده است. از آنجايي که هرگاه ذرع به تنهايي استفاده شود نماينده ي يک متر و چهار سانتي متر است، روايت سقوط استناد کافي دارد.
اما در مورد مکان سقوط شهاب سنگ، با توجه به سند فارسي، اشتهارد نام شهري است کويري در 100کيلومتري غرب تهران که دقيقاً در اطراف آن قشلاق بسياري از ايل هاي شاهسون بوده است. در تقسيمات کشوري امروز، دو آبادي به نام هاي بوقين مهدي آباد و بوقين اسد آباد (به جاي بوغين) که به هم متصل اند، وجود دارند که متعلق به دهستان اخترآباد شهرستان شهريار استان تهران اند. اين آبادي ها تنها آبادي در ايران اند که از لحاظ آوايي نام آنها، مشابه آن چيزي است که در متن سند آمده است و درست در شعاع 30 کيلومتري اشتهارد واقع اند. از آنچه که امروزه نرم افزارهايي همچون گوگل ارث نيز نشان مي دهند، مي توان دريافت که ميان اشتهارد و بوقين فقط رشته کوهي کم ارتفاع قرار دارد و در حوالي همين آبادي ها نقاط بسياري به نام قشلاق هاي ايل هاي ايراني نام گذاري شده است. پس اگر بخواهيم مختصاتي براي مکان برخورد شهاب سنگ قائل شويم، اين نقطه ما بين اشتهارد و بوقين، به مختصات 50 درجه و 30 دقيقه ي شرقي و 35 درجه و 39 درجه ي شمالي و به ارتفاع حدودي 1200 متر از سطح آب دريا خواهد بود.
شهاب سنگ ورامين پس از سقوط به دربار ناصرالدين شاه برده و در آن جا نگهداري مي شود. تا اين كه ناصرالدين شاه، مهندس معدن آلماني به نام فرد ديچ را فرا مي خواند. ديچ در گزارش خود دربارهي برخي از كانسارهاي ايران، كه در سال 1881 ميلادي در مجلهي آلماني به چاپ رسيده مي گويد: «در نيمه اول ماه مِي سال 1880 دعوت شدم كه به حضور شاه برسم. شاه قطعه سنگي به وزن 400 گرم نشانم داد كه درخشندگي فلزي داشت و من از روي قشر ذوب شدهي خارجي آن پي بردم كه نمونه مربوط به يك شهاب سنگ است. شاه تصور مي كرد كه اين سنگ حاوي نقره است و به همين جهت در مورد ارزش آن از من پرسيد. وقتي كه گفتم اين سنگ از آهن و احتمالاً نيكل تشكيل شده و ارزش علمي آن بيش از ارزش مادي آن است، شاه اجازه داد كه تكه اي از آن سنگ را جدا كنم و براي آزمايش ببرم. شاه دربارهي علت وجودي شهاب سنگها و ماهيتشان پرسشهايي را مطرح كرد و سپس توضيح داد كه اين قطعه سنگ از شهاب سنگي به وزن حدود 45 كيلوگرم كنده شده كه در نزديكي دهكدهي كرند در حدود 20 كيلومتري شرق تهران با صداي رعدآسايي به زمين افتاده است». اين ترجمه عيناً از مقالهي آلماني به فارسي در مقالهي سال 1365 دكتر حسن زاده است. ديچ مقالهي خود را به زبان آلماني منتشر كرده و در چند سطري كه دربارهي اين شهاب سنگ نوشته بود، سه مورد را ذكر كرد كه با روايت پيشين تطابق نداشت و اين گونه روايت جديد شكل گرفت.
شهاب سنگي به جرم 45 كيلوگرم، در نزديكي دهكدهي كرند ورامين در 20 كيلومتري شرق تهران، پيش از ماه مِي سال 1880 ميلادي سقوط كرده است. جرم 45 كيلوگرمي، كه ديچ ذكر مي كند، با شواهد امروزي به هيچ وجه مطابقت ندارد، چرا كه هم اكنون شهاب سنگ 48/8 كيلوگرم جرم دارد. اما از اين واقعيت نمي توان چشم پوشيد كه نشريهي آلماني ممكن نيست در چاپ انتشار خود اشتباه كرده باشد، پس چگونه ديچ شهاب سنگي را ملاقات مي كند كه هنوز، مطابق با روايت اول، به زمين اصابت نكرده است. همين طور، به گفتهي ديچ، ناصرالدين شاه مي گويد كه اين شهاب سنگ در شرق تهران برخورد كرده است. شايد اين نشان از رندي ناصرالدين شاه باشد براي گمراهي ديچ، چراكه مي توان حدس زد، ناصرالدين شاه حرف ديچ را براي بي ارزش بودن عناصر شهاب سنگ به طور كامل باور نكرد و براي اين كه او را گمراه كند تا مبادا به سراغ آن ديار رود و از نمونه سنگ هايي كه ممكن بود گرانبها باشد بيابد و با خود ببرد، اين حرف را به دروغ گفته است. با وجود اين، براي تطبيق بيشتر مقالهي ديچ با آنچه كه ترجمه شده و براي تطبيق تاريخها، در پي يافتن مقالهي ديچ برآمدم، تا اين كه كتابي به نام «فصلي در تاريخچهي شهاب سنگها» نوشتهي والتر فايت يافتم كه در سال 1887 ميلادي به چاپ رسيده بود. در صفحههاي 214 و 215 اين كتاب، هم مقالهي ديچ و هم مقالهي برزينا، كه جلوتر به آن اشاره مي كنم، به انگليسي برگردانده شده بود. نكته اين جاست كه بنا بر قول اين كتاب، ديچ مقالهي خود را در 18 مارچ سال 1881 ميلادي به چاپ مي رساند. اين تاريخ پيش از تاريخ سقوط شهاب سنگ بنا به روايت اول در 8 آوريل سال 1881 ميلادي است. پس با توجه به شواهد تاريخي، روايت اول يعني سقوط شهاب سنگ در سال 1881 ميلادي به طور كامل رد شد. حال مهم اين است كه در چه روزي از سال 1880 ميلادي اين شهاب سنگ با زمين برخورد كرد. در اين كتاب آمده است كه گويا قطعه شهاب سنگ متعلق به ديچ گم مي شود.
پس از ديچ، بارون اميل گودال لانوي، دبير سفارت اتريش در تهران، دو قطعه اي كوچك از اين سنگ را با خود به وين مي برد. قطعه اي 28 گرمي از اين شهاب سنگ را به بارون فون براون مي دهد و قطعه اي ديگر 16 گرمي را به دوست خود، دكتر آريستيدس بِرزينا. آريستيديس برزينا، كاني شناس معروف اتريشي است كه به بررسي شهاب سنگها شناخته شده بود. برزينا نمونهي شهاب سنگ را به مجموعهي بزرگ شهاب سنگ و كاني موزهي سلطنتي وين مي دهد؛ موزه اي كه خود بعدها مدير آن شد.
هنري وارد در مقالهي سال 1901 خود درباره چگونگي آشنايي او با شهاب سنگ ورامين مي گويد: «برزينا در مقاله اي كه در جولاي سال 1881 ميلادي در برابر آكادمي علوم وين قرائت كرد اين شهاب سنگ را معرفي كرد و چند كلمه دربارهي كاني شناسي اين قطعه و ويژگيهاي سنگ شناسي آن سخن گفت، اما مقدار ماده اي كه او در اختيار داشت براي انجام آناليز كامل خيلي كم بود و از وراي گزارش نه چندان دقيقي كه ارائه شده بود، دربارهي قطعه اصلي كه گفته مي شود 45 كيلو[گرم] وزن دارد و در دربار ايران نگهداري مي شود چيزي آشكار نشده بود». جلوتر بيشتر به بررسي مقالهي هنري وارد و سفرش به ايران خواهم پرداخت. نكتهاي در كتاب «فصلي در تاريخچهي شهابسنگها» آمده است كه برزينا در مقالهي خود بيان كرده كه سقوط شهاب سنگ ورامين در آوريل سال 1880 ميلادي رخ داده است و نه در ماه مي.
به سبب اطلاع بسياري از فرنگي ها از ماجراي شهابسنگ ورامين، حدس زدم كه شايد خبر سقوط اين شهاب سنگ را با اختلاف چند سال در روزنامهاي در ايالات متحده، كه هم اكنون بايگاني آن لاين آن در دسترس است، بيابم. حدسم درست بود؛ در دو شماره از روزنامهي نيويورك تايمز گزارشي يافتم از يكي از نزديكان شاه، كه بر روايت اصلي يا همان سقوط شهاب سنگ در نزديكي اشتهارد در غرب تهران استوار است. اين گزارش را دكتر طولوزان، طبيب ناصرالدين شاه، نوشته بود. نخستين گزارش در 14 جولاي سال 1884 ميلادي چاپ شده است كه اشاره دارد به سقوط شهاب سنگي در پنج سال پيش در 6 مايلي (100 كيلومتري) غرب تهران؛ از آنجا كه گزارش، تاريخي حدودي داده مي توان نتيجه گرفت دكتر طولوزان هم مدعي است اين شهاب سنگ در سال 1880 ميلادي در نزديكي اشتهارد سقوط كرده است. اين مدعا در روزنامهي نيويورك تايمز تاريخ 10 اوت سال 1884 ميلادي، نيز به اين ترتيب تكرار شده است كه قطعات شهاب سنگي كه گزارش شده در فوريه سال 1880 ميلادي در ورامين در ناحيهي زِريند، 60 مايلي غرب تهران، سقوط كرده است از دكتر طولوزان به ام. دابري مورد پذيرش قرار گرفته است. احتمالاً منظور از زريند، همان كرند بوده است، با اين حال ورامين در غرب تهران رابطهاي منطقي با متن ندارد، چرا كه ورامين در شرق تهران واقع است. گويا طولوزان هم سرگردان از تفاوت ميان سند و گفتهها شده بود. قسمت مشترك هر دو گزارش سقوط شهاب سنگ در سال 1880 ميلادي است و برخورد آن با منطقهاي در 100 كيلومتري غرب تهران.
سال 1884 ميلادي برابر است با سال 1263 هجري شمسي، در اين چنين زماني اخبار مربوط به ممالك دور، سالها پس از اتفاق منتشر مي شد. در روزنامهي نيويورك تايمز، چهار سال بعد از برخورد شهاب سنگ ورامين دو گزارش كوتاه از اين شهاب سنگ چاپ شده است: نخستين گزارش در ستون «يادداشتهاي كوچك خارجه» 14 جولاي سال 1884 ميلادي چاپ شده است كه اشاره دارد به سقوط شهاب سنگي در پنج سال پيش در 60 مايلي(100 كيلومتري) غرب تهران؛ كه مسلماً نبايد انتظار داشت، تاريخ برخورد در اين گزارش كوتاه دقيق باشد.
همچنين يك ماه بعد در ستون «خبركِشي علمي» روزنامهي نيويورك تايمز به تاريخ 10 اوت سال 1884 ميلادي، دومين گزارش چاپ شده است كه قطعات شهاب سنگي كه گزارش شده در فوريهي سال 1880 ميلادي در ورامين در ناحيهي زريند، 60 مايلي غرب تهران، سقوط كرده است از دكتر طولوزان به ام. دابري مورد پذيرش قرار گرفته است.
اعتمادالسلطنه، وزير انطباعات ناصرالدين شاه، به گفتهي دكتر حسن زاده در مقالهي سال 1365، در «تاريخ منتظم ناصري» خود مي نويسد: «چندي قبل مابين اشتهارد و بوغين در نزديكي قشلاق شاهسون بغدادي سنگي به زمين افتاد كه تقريبا پانزده من تبريز وزن آن مي باشد. اين اوقات سنگ مزبور را امتحان كردند و معلوم شد چهار عشر آهن در صورت خالص بودن داشته و علاوه بر آهن، فلز موسوم به نيکل در آن يافت مي شده و از اين جهت سنگ روشن و با ذرات نقره نما به نظر مي آمد. دانه هاي آهن خالص آن مخلوط با سنگ سياهي بوده که آن را آلومينيوم –سيليکات مي نامند. کريستال هاي سبز در آن مشاهده نموده اند که نظير آن در اغلب سنگ هاي آسماني ديده مي شود». اعتماد السلطنه، سقوط شهاب سنگ را در فهرست وقايع سال 1297 هجري قمري، برابر با 1880 ميلادي قرار مي دهد و بدين ترتيب شکي جز سقوط شهاب سنگ در همان سال باقي نمي ماند. او همچنين جرم شهاب سنگ را حدوداً پازده من تبريز مي داند که به سبب استاندارد شدن هر من تبريزي با 3 کيلوگرم امروزي، جرم شهاب سنگ به صورت بسيار نادقيقي 45 کيلوگرم در مي آيد (اطلاعي از معادل دقيق من تبريز به کيلوگرم در آن زمان موجود نيست). اما با توجه به جرم 8/48 کيلوگرمي امروزي شهاب سنگ، مشخص است که دقت محاسبه ي اعتماد السطنه پايين بوده است.
هنري وارد در ادامه ي مقاله ي خود، پس از اين که از توضيح نداد ن برزينا درباره ي قطعه اصلي شهاب سنگ در ايران گلايه مي کند، مي نويسد:«به اين ترتيب نکات بسياري درباره ي شهاب سنگ ورامين مجهول ماند تا پاييز سال 1989. در آن زمان من در استهلکم بود م و در آنجا بود که قطعه ي کوچکي از اين سنگ را در دست بارون نوردنز کيولد ديد م. وي مي گفت که اين نمونه را يک پيشخدمت سوئدي که آرايشگر شاه ايران بود از تهران برايش آورده است». در اين جا نام شاه ايران نيامده است؛ ناصرالدين شاه در يکم ماه مي 1896 ميلادي (12 ارديبهشت 1275)ترور شد و مظفرالدين شاه به جلوس پادشاهي نشست.
وارد در ادامه مي نويسد:«از آن جا که از ديرزمان مي خواستم از ايران ديد ن کنم و شهاب سنگ ورامين هم توجه شديد مرا به خود جلب کرده بود، يکبار تصميم گرفتم که راهي اين سفر دراز شوم. يک هفته بعد در سن پترزبورگ توانستم با مساعي سفارت آمريکا معرفي نامه اي براي سفير کبير ايران در پايتخت روسيه بگيرم. وي که ژنرال ميرزارضاخان نام داشت خود را علاقه مند به نيت من نشان داد و نامه هايي براي صاحب منصبان دربار شاه و از جمله نامه اي براي مشيرالسلطنه (در مقابله با متن انگليسي مقاله ي وارد، به جاي اين نام، کلمه ي Muskah-es Sultanneh نوشته شده بود)صدرالعظم ايران، نوشت و به من داد. در سفري که براي نخستين بار انجام مي داد م و پس از عبور از روسيه ورشته کوه قفقاز به تفليس در ماوراي قفقاز رفته و از آنجا با حرکت در جهت مشرق به باکو در ساحل خزر رسيدم. راه دريايي باکو تا انزلي را با کشتي بخار پيمود م. از آنجا هم پس از هشت روزي سواري بر پشت اسب و دو روز کالسکه سواري خود را به تهران رساند م. پس از چند روز اقامت در تهران اجازه يافتم با صدراعظم در قصر خصوصي ايشان ملاقات کنم. وي زبان فرانسه را مي فهميد و به آن صحبت مي کرد، لذا ساده و بي پيرايه هدفم از ديدار ايران را چنين بيان کرد م که من در آمريکاي دورافتاده درباره ي سنگ مشهوري که چند سال پيش از آسمان افتاده و اينک در قصر شاه قرار داد چيزهايي شنيده ام وعلاقه مند م که آن را ببينم، بررسي و وزن کنم، عکس از آن بگيرم و نيز اگر ممکن باشد تکه اي از آن را براي مجموعه اي که از اين اشياي عجيب دارم با خود ببرم وي گفت که انجام بيشتر خواسته هايي که من مطرح کرده ام امکان پذير است اما اظهار ترديد که بتوانم تکه اي هرچند کوچک از آن سنگ پر ارزش و مشهور را بگيرم. با اين حال گفت چند روز ديگر که براي ديدن شاه احضار خواهد شد، موضوع را در ميان خواهد گذاشت و معلوم خواهد شد که چه بايد انجام داد. پس از چند روز درنگ، نامه اي از صدراعظم دريافت کرد م که دعوت نامه اي از شاه به عنوان صدراعظم، من و آرتور هاردي سفير آمريکا پيوست آن بود». اين متن نيز ترجمه اي است که عيناً در متن مقاله ي سال 1365 دکتر حسن زاده آمده بود.
دکتر حسن زاده به نقل از وارد آورده است که روز بعد هنري وارد به همان صورتي که قرار بود به دربار شاه مي رود و با مظفرالدين شاه ملاقات مي کند. شاه در حالي که جلو تخت طاووس ايستاده بود با وارد گفتگو کرده و بيش از هرچيز درباره ي محل پيدايش شهاب سنگ ها، مکان هايي که پيش تر سقوط کرده اند، ترکيبات آنها و به ويژه اين که آيا نقره يا طلا دارند، پرس و جو کرده و کنجکاو بوده است. از نظر وارد جالب ترين قسمت اين ملاقات لحظه اي بود که شاه به اطرافيان گفته است که او مي تواند قطعه اي از شهاب سنگ را با خود ببرد. وارد در نوشته هاي خود مي گويد:«در راه خروج از تالار برزگ نگاهم براي نخستين بار به اين شهاب سنگ مشهور افتاد که روي پايه ي کوتاهي زير يک پنجره قرار داشت. در کنار آن کارت بزرگي به عنوان برچسب بود که به حروف فارسي زيبا شرح کوتاهي از نحوه ي سقوط سنگ روي آن نوشته شده بود. اين تنها سندي است که از چگونگي واقعه در دست است». ادوارد تايلر، کنسول آمريکا، اين متن را به انگليسي ترجمه کرده است که پيش تر متن ترجمه ي فارسي آن را آورديم.
هنري وارد نخستين فردي بود که متوجه گفته هاي متناقض درباره ي دربريان درباره ي مکان سقوط شهاب سنگ شد، او درباره ي کارت کنار شهاب سنگ مي نويسد:«در روي اين کارت محل سقوط شهاب سنگ «بوغين»اعلام شده است. اما نقشه اي که من به آن مراجعه کردم هيچ يک از محل هاي مذکور در شرح واقعه ي سقوط را نشان نمي داد و چون اهل دربار آن محل را «ورامين» عنوان کردند، همان نامي که ديچ چند ماه پس از سقوط سنگ را تحت آن نام ذکر کرد، به نظر مي رسد که اين نام را بايد حفظ نمود. ورامين دشت کوچکي در بخش کرند حدود 24 کيلومتري شرق تهران است». وارد گرچه به اين موضوع شک کرد ولي راهي جز پذيرش آنچه که اهل دربار مي گفتند نيافت. همان طور که در ابتدا گفتيم حتي اشتهارد هم در آن زمان آبادي کوچکي بوده است، چه برسد به «بوغين»که حتماً در نقشه هاي 110 سال پيش قابل يافت نبوده است.
هنري وارد سرانجام فرصتي مي يابد تا قطعه اي از شهاب سنگ ورامين را بردارد:«همين که از پله ها پايين آمديم، وزير دربار مرا مطلع کرد که شاه به زودي به مدت يک هفته براي شکار به کوه ها خواهد رفت و اين فرصت مناسبي برايم خواهد بود که به کاخ آمده و کارم را انجام دهم». دکتر حسن زاده در مقاله ي خود آورده است:«وارد دو روز بعد به همراه يک عکاسي آلماني و با يک ترازوي بزرگ به کاخ مراجعت کرد تا شهاب سنگ را بررسي و قطعه اي از آن جدا کند وزن نمونه در آن هنگام حدود 51/4 کيلو بوده است». شهاب سنگ ورامين بافتي فشرده دارد که در آن بلورهايي از سيليکات هاي شکننده با بلورهاي از آلياژ چکش خوار آهن و نيکل در هم تنيده اند و به همين سبب شکستن قطعه اي از آن کار ساده اي نيست. وارد درباره ي اين که چگونه قطعه اي از اين سنگ سخت را جدا کرده و با خود برده است چنين مي نويسد:«شهاب سنگ را به حياط کاخ برده بوديم و با اين که يک آهنگر ايراني با پتک بزرگ و دسته بندي مدت چند ساعت روي آن کار کرد، موفق نشديم بيش از چند ده گرم از اين ماده ي قيمتي را جدا کنيم. ديگر معلوم شد که سنگ را بايد به قورخانه (کارخانه اسلحه سازي)منتقل کنيم و در آنجا به کمک دستگاه ببريم. بخت با من يار بود و يک رنده ي قديمي که با نيروي بخار کار مي رکد آنجا بود اما نيروي بخار موجود نبود. به جاي نيروي بخار، ده دوازده نفر را با طناب در دو سر رنده به کار گرفتيم. سنگ چنان سخت و غيرقابل برش بود که کار بريدن تکه اي از آن که بزرگ ترين قطرش به زحمت به 15 سانتي متر مي رسيد دو شب و يک روز طول کشيد. آنگاه من تکه سنگم را برداشته و شتابان به اروپا برگشتم. اين قطعه از سيدروليت کمياب ورامين يکي از ممتازترين نمونه هاي کلکسيون شهاب سنگ هاي وارد-کونلي را تشکيل مي دهد و اکنون در مخزن تالار زمين شناسي موزه ي تاريخ طبيعي امريکا در نيويورک در معرض نمايش قرار دارد». وارد احتمالاً از ترس اين که مظفرالدين شاه برگردد و به سبب بريده شدن قطعه اي به بزرگي 15 سانتي متر از شهاب سنگ، از اجازه ي خود پشيمان شود، سريعاً به اروپا رفت و به همين ترتيب قطعات مختلفي از اين تکه ي بزرگ به دانشگاهها و موزه هاي بزرگ علوم طبيعي جهان راه پيدا کرد.
اما قصد وارد از جدا کردن قطعاتي از شهاب سنگي که به خاطرش هزاران کيلومتر سفر کرد، چه بود؟ آيا او مي خواست به شناخت شهاب سنگ ورامين بيشتر کمک کند؟ يا نياز به داده هاي علمي معتبرتري از باقي دانشگاه ها و مراکز علمي معتبر جهان داشت؟ با مراجعه به آرشيو روزنامه ي ايونينگ نيوز (The Evening News)، در صفحه ي 3 شماره ي 22 نوامبر سال 1900 ميلادي، مطلبي در اين مورد يافتم:«گردآورنده ي شهاب سنگ (کلكسيونر)معروف آمريکايي به تازگي قطعاتي از شهاب سنگي شبه مقدس از شاه پارس (ايران)به دست آورده است که براي نسل ها تحت تملک خانواده ي سلطنتي است و با مسترد کردن قطعات کوچکي از آن به موزه هاي اروپايي مختلف، به گفته ي خودش، توانسته است تمام هزينه هاي سفرش به تهران را بپردازد». لازم به توضيح است که نام ايران تا پيش از سال 1935 ميلادي در مجامع بين المللي، پارس (Persia) بود و به همين سبب در سندهاي پيش از اين تاريخ بايد پارس را معادل ايران امروزي دانست. همانطور که اين نسخه ي روزنامه به خوبي نشان مي دهد هنري وارد مسلماً براي علاقه ي شديد به شهاب سنگ ورامين و کسب اطلاعات بيشتر، بلکه براي تأمين مخارجي که به سبب سفر محتمل شده بود، مجبور به فروش قطعات کوچکي از شهاب سنگ ورامين به دانشگاهها و موزه هاي مختلف شد. همين کار او باعث شد تا نام شهاب سنگ ورامين در سراسر دنيا بپيچد و تا همين امروز هم، نام اين شهاب سنگ در کتاب هاي فهرست مهم ترين شهاب سنگ هاي جهان و فهرست شهاب سنگ هاي موزه هاي مختلف جهان بارها و بارها به چاپ برسد.
سفر وارد به اين جاختم نمي شود. او به خانه اش در رچستر در نيورک آمريکا برگشت و در دسامبر سال 1901 ميلادي مقاله ي مشهوري را به نام شهاب سنگ ورامين (Veramin Meteorite)به چاپ رساند. او در اين مقاله به شرح ماجراي چگونگي آشنايي خود با شهاب سنگ پرداخت. بسياري از شواهدي که در گزارش پيش رو به آنها استناد شده، در همين مقاله هنري وارد آمده است.
بخت با من يار بود و توانستم نسخه ي الکترونيکي مقاله ي وارد را بيابم و اين مقاله را از کتابخانه ي ژورنال آمريکايي علوم خريداري کنم. برخلاف آنچه که انتظار داشتم ،مقاله اين گونه شروع شده بود: «جذاب ترين شهاب سنگ مشرق زمين که در شمال پارس در سال 1880 سقوط کرد. . » وارد در صفحه ي سوم مقاله ي خود ترجمه ي سند فارسي را عيناً به اين شرح آورده است:«در 8 جمادي الاول سال 1298 هجري قمري. . »مي دانيم که اين دو تاريخ هيچ هم خواني با هم ندارند، اما نکته اين جاست که وارد در کنار سال 1298 يک ستاره (*) گذاشته و در پايين صفحه ي سوم مقاله ي خود چنين توضيح داده است که:«گرچه من در ميان اعضاي کنسولگري پارس در مراکز کشورهاي مختلف اروپايي جست و جو کرد م، کاملاً از تعيين معادل دقيق از تاريخ پارسي بالا به تقويم مان (ميلادي) ناتوانم. به نظر مي آيد که اين تاريخ با ماه مي 1880 موافق باشد، اما در تعيين دقيق روز آن ترديد دارم. » آن گونه که اين بخش ديده نشده از مقاله ي وارد نشان مي دهد، وارد به اشتباه فکر مي کرد که 8 جمادي اول سال 1298 هجري قمر ي با يکي ا ز روزهاي ماه مي 1880 برابر است، در حالي که برابر تاريخ 7 اوريل 1881 است، تاريخي که از هر لحاظ رد شده است. چرا که همان طور که پيش تر اشاره کرديم، مقاله ي ديچ به زبان آلماني پيش از اين تاريخ چاپ شده است. نکته ي مهم اين است که معتبرترين مقاله از ترجمه سند فارسي نيز اشاره مي کند که اين شهاب سنگ در سال 1880 ميلادي سقوط کرده است.
وارد در سال هاي 1900 ميلادي كتابي نوشت درباره ي شهاب سنگ هاي مجموعه وارد –کونلي (Ward – coonley) که در آن کتاب قطعه شهاب سنگ وراميني، که به وارد تعلق گرفت، نيز ذکر شده است با مراجعه به اين کتاب در کتابخانه هاي آن لاين آمريکا و بريتانيا نسخه اي از اين کتاب را يافتم. او به شرح ابعاد قطعه شهاب سنگ اين مجموعه پرداخته و مرجع خود را مقاله ي چاپ شده از ديچ (سال 1881 م)قرار داده بود. به استناد کتاب هنري وارد، در اين مجموعه سه قطعه ي 9 گرمي به ابعاد 11 در 11 در 21 ميلي متر، 13 گرمي به ابعاد 12 در 15 در 32 ميلي متر و 915 گرمي به ابعاد 54در 100 در 103 ميلي متر وجود دارد؛ با حسابي سرانگشتي، مجموع قطعه هايي که پس از خرد کردن و فروش شهاب سنگ به باقي موزه ها براي هنري وارد باقي ماند، حدود يک کيلوگرم جرم داشت و ابعادي در حدود 10 سانتي متر مکعب، او در ويرايش هاي بعدي (ويرايش سوم به سال 1904 م)مختصات مکان سقوط را (35 درجه و 46 دقيقه شمالي و 51 درجه و 36 دقيقه ي شرقي)مي خواند. اما نکته ي عجيب اين است که هنري وارد، برخلاف مقاله ي خود، فوريه سال 1880 ميلادي را زمان سقوط شهاب سنگ مزوسيدريتي ورامين ذکر کرده است. تاريخي که فقط دکتر طولوزان، طبيب ناصرالدين شاه، در گزارش هايش به نيويورک تايمز به آن اشاره کرده بود. هنري آگوستوس وارد در سال 1906 ميلادي بر اثر تصادف کشته شد و نخستين فردي نام گرفت که در تصادف با اتومبيل در بوفالو آمريکا جان خود را از دست داد.
سال ها بعد، در سال 1365، دکتر جمشيد حسن زاده هنگامي که مشغول مطالعه ي کتاب «اصول شهاب سنگ هاي کرينوف»بود به نام شهاب سنگ ورامين برخورد و پس از 85 سال از چاپ مقاله ي هنري وارد، مقاله ي او براي نخستين بار به فارسي ترجمه شد و پس از سال ها راز شهاب سنگ ورامين براي ايرانيان فاش شد. مقاله ي دکتر حسن زاده در نشريه ي فيزيک زمين و فضا در سال 1365 به چاپ رسيد. دکتر حسن زاده با پيگيري خود سبب شد که شهاب سنگ ورامين در کاخ موزه ي گلستان پيدا شود قطعه اي کوچک از آن در اختيار موسسه ي ژئوفيزيک دانشگاه تهران براي انجام تحقيقات بيشتر قرار گيرد. اودر مقاله ي خون وزن تقريبي اوليه ي شهاب سنگ را 54 کيلوگرم تخمين زده است. دکتر حسن زاده با توجه به سندهاي مختلف و تفاوت در ثبت زمان سقوط شهاب سنگ ورامين مي نويسد:«اگرچه متن فارسي نوشته ي مورد اشاره وارد اکنون در دست نيست، خوشبختانه مدرک ديگري وجود دارد که گره اين مشکل را مي گشايد و آن هم کتاب «تاريخ منتظم ناصري» است. محمد حسن صنيع الدوله (اعتماد السلطنه)در صفحه ي 363 از جلد سوم «تاريخ منتظم ناصري»سقوط شهاب سنگ مورد بحث را در وقايع مربوط به سال 1297 هجري قمري (1880 ميلادي)ذکر کرده است. بنابراين، تاريخ ذکر شده توسط وارد را بايد به صورت 8 جمادي الاول 1297(به جاي 1298) اصلاح کرد که با 18 آوريل 1880 ميلادي برابر بوده است. به اين ترتيب ملاحظه مي شود که تاريخ اخير با ساير تاريخ هاي گزارش شده توسط ديچ (1881 م)و وارد (1901 م) همخواني دارد».
دوباره شهاب سنگ ورامين به فراموشي سپرده شد تا اين که نگارنده ي گزارش در پي يافتن اطلاعاتي بيشتر درباره ي شهاب سنگ ديگر به نام نراق در کتابخانه ي موسسه ي ژئوفيزيک تهران به اين مقاله برخورد. مقاله را خواند م و اطلاعاتم را با توجه به منابع اينترنتي (کتاب ها و مقالات)کامل تر کردم. براي اطمينان از اين که شهاب سنگ همچنان سالم است،در تابستان سال 1386 راهي کاخ موزه ي گلستان شدم. خوشبختانه موافقت خانم ثقه الاسلام، مدير کاخ موزه ي گلستان سبب شد تا بتوانم از اين شهاب سنگ، که مورد بازديد عموم قرار نداشت، ديدن کنم. به تالار آيينه رفتم و از آنجا به تالار عاج. در گوشه ي تالار چشمم به بوفه اي چوبي افتاد با ديوارهاي شيشه اي؛ شهاب سنگ ورامين، مهم ترين شهاب سنگ تاريخ ايران همچنان سالم است. در بخشي که مشخص بود. شهاب سنگ برش خورده، که احتمالاً يادگاري هنري وارد است. دو تمبر اثاثيه ي دولتي با نشان شير و خورشيد به چشم مي خورد. داخل بوفه و در کنار شهاب سنگ دو تابلو وجود داشت، يکي عکس هنري وارد در کنار شهاب سنگ و دومي سند گمشده ي تاريخ؛ گويا تاريخ نمي خواست اين سند منتشر شود، چرا که اين سند داخل بوفه به گونه اي سرخورده و کج شده بود که به راحتي قابل خواندن نبود. مشغول عکاسي از شهاب سنگ و تابلوها بودم که با موافقت مسئولان موزه موفق شدم براي عکاسي بهتر مستقيماً از شهاب سنگ عکاسي کنم؛ پلمپ بوفه باز شد و در شيشه اي به کنار رفت. زير سه پايه اي که شهاب سنگ روي ان قرار داشت چشمم به تابلويي افتاد که از پشت روي کف بوفه سرخورده بود. تابلو را با کمک يکي از مسئولان موزه برداشتم و خاک روي آن را کنار زديم. به اين ترتيب بود که سند فارسي ثبت سقوط شهاب سنگ پس از سال ها به دست آمد. سندي که دست کم از سال 1901 ميلادي تا به امروز به آن استناد مستقيم نشده است. سندي که در منابع مشهوري همچون ADS ناسا، گم شده عنوان شده است. چون سند گم شده بود،اميد مي رفت که اگر روزي سند پيدا شد روي آن تاريخي نوشته شده باشد که تمامي شک ها را برطرف کند. روي سند نوشته شده «بتاريخ يوم هشتم شهر جمادي الاول سال 1298. . »برخلاف انتظار، تاريخ 8 جمادي الاول سال 1298 هجري قمري برابر با 8 آوريل 1881 روي سند فارسي ثبت شده است. اين تاريخ به طور حتم اشتباه است چرا که مقاله ي ديچ پيش از اين تاريخ درباره ي شهاب سنگ ورامين در نشريه ي آلماني به چاپ رسيده است. به سند نگاه دوباره بيندازيد:فردي که داستان سقوط شهاب سنگ را نوشته چون شرح ماجرا را براي زمان حال نوشته بود، سال برخورد را به احتمال بسيار در متن ننوشته و احتمالاً سال ها بعد که اهالي دربار متوجه اين موضوع مي شوند، با اندکي سهل انگاري به جاي سال 1297، سال 1298 را روي سند اضافه مي کنند. پايين سند به خطي متفاوت از خط اصلي سند، اشاره شده است که هنري وارد در 21 رجب سال 1316 هجري برابر با 5 دسامبر 1898 ميلادي، قطعه اي از شهاب سنگ را با خود به آمريکا مي برد. مشخصاً پس از گذشت نزديك به يست سال وقتي هنري وارد به ملاقات مظفرالدين شاه مي آيد، هيچ کس به درستي و دقت يادش نبود که شهاب سنگ در چه تاريخي با زمين برخورد کرد جز تاريخ نويسي همچون اعتماد السلطنه که در همان سال برخورد، شرح برخورد را در کتابش در مجموعه ي وقايع سال 1297 مي آورد.
با توجه به پيدا شدن سند فارسي، به احتمال بسيار همچون نتيجه گيري دکتر حسن زاده، مي توان گفت که 8 جمادي الاول سال 1297 هجري قمري برابر با 18 آوريل 1880 ميلادي. و همچنين برابر با 30 فروردين 1259 هجري شمسي، سه ساعت پيش از غروب آفتاب، شهاب سنگ ورامين در حوالي اشتهارد (100 کيلومتري غرب تهران)، با زمين برخورد کرد.
شهاب سنگي که نزديک به 54 کيلوگرم جرم داشت و در حال حاضر قسمت اصلي آن در کاخ گلستان، سالم باقي مانده است. باقي قطعات آن هم در موزه هاي تاريخ طبيعي نيويورک، واشنگتن، فيلدشيکاگو، وين و بريتانيا، دانشگاه هاي هاروارد اسلو، استراسبورگ و آريزونا، واتيکان و موسسه ي ژئوفيزيک تهران و تعداد ديگري از موزه هاي علوم طبيعي و دانشگاه هاي مطرح جهان نگهداري مي شوند. شهاب سنگ ورامين، گرچه به احتمال زياد در ورامين سقوط نکرده است ولي چون هويتي جز اين نام ندارد،بايد اين نام را براي آن حفظ کرد. بزرگ ترين شهاب سنگ ايران، يکي از 145 شهاب سنگ مزوسيدريتي جهان است که تا جولاي سال 2009 ميلادي کشف و ثبت شده است؛ شهاب سنگ هاي مزوسيدريتي نوعي خاص از شهاب سنگ هاي سنگي –آهني هستند. همچنين شهاب سنگ ورامين، يکي از 7 شهاب سنگ مزوسيدريتي در جهان است که در هنگام سقوط و برخورد با چشم رصد شده و به يقين شهاب سنگ است.
ماهنامه ي نجوم، ارديبهشت 1389
سال ها گذشت و اين شهاب سنگ در پي تغييرات سياسي پياپي کشور به فراموشي سپرده شد. تا اين که در سال 1365 دکتر جمشيد حسن زاده با پيگيري فراوان قطعه ي اصلي شهاب سنگ را در کاخ گلستان يافت. اما بار ديگر شهاب سنگ ورامين به ورطه ي فراموشي رفت و تا مدت ها کسي شهاب سنگ گرفتار در تالاري دور از چشم بازديدکنندگان خبر نداشت. چند سال پيش، نگارنده ي اين مقاله مشغول وارسي کتابخانه ي موسسه ي ژئوفيزيک تهران براي دستيابي به اطلاعاتي درباره ي شهاب سنگي ديگر بود که به مقاله ي دکتر حسن زاده برخورد. اين مقاله بسيار همه جانبه و دقيق نوشته شده بود و اين خود نقطه عطفي شد براي بازخواني دوباره ي پرونده ي شهاب سنگ ورامين.
به کاخ گلستان رفتم و به ياري موزه داران توانستم شهاب سنگ را ببينم و سندي را، که سال ها پيش گم شده بود، بيابم. سندي که به زبان فارسي نوشته شده بود و تاريخ سقوط را 8 جمادي الاول سال 1298 هجري نشان مي داد و نامي از ورامين در آن ديده نمي شد. اين سند سال ها دور از چشم ها مانده بود و به همين سبب مقالات به يکديگر ارجاع داده مي شدند. نه تاريخ سند و نه مکان فرود شهاب سنگ هيچ کدام با روايتي که در تاريخ به جا مانده مطابقتي ندارند. شايد رندي درباريان براي گمراه کردن فرنگي ها سبب شده که نام ورامين –در شرق تهران-بر روي شهاب سنگي قرار گيرد که در غرب تهران سقوط کرده است!پرونده ي ورامين را باز کرديم و در آن سندها و مدراکي را که تا به امروز به دست آورده ايم براي نخستين بار منتشر مي کنيم، تا باشد روزي که پرده از چهره ي اين مهم ترين شهاب سنگ ايران کامل برداشته شود.
«در هشتم جمادي الاول سال 1298 هجري قمري، در مکاني به نام بوغين، منزلگاه زمستاني ايل شاهسون بغدادي، حدود سه ساعت قبل از غروب آفتاب، در آسمان صاف بين بوغين و اشتهارد ابر کوچکي ظاهر شد که بي درنگ در پي آن صداي ترسناکي به گوش رسيد. خيلي از مردم به جنب و جوش افتادند و به درون چادرهاي خويش هجوم بردند. آنها در همان حال که به انتظار ايستاده بودند، 9 انفجار ترسناک تر شبيه صداي شليک توپ را شنيدند. در پي اين صداها از ابري که در آسمان پديد آمده بود چيزي شبيه دود خارج شد که همه به طور آشکار آن را ديدند. اين دود که به سمت زمين پايين آمد و در عمق حدود 2 متري زمين مدفون شد. چوپاني که در آن نزديکي بود از نقطه ي دقيق اصابت آگاهي يافت و آن را با ترس به مرد م نشان داد. تني چند از مرد م رفتند و سنگ را از خاک در آوردند. هدايت اله خان قاجار پسر عيسي خان بيگلربيگي، حکمران ايل، آن سنگ را در اختيار گرفت و گزارش واقعه را به تهران داد و سنگ را به آنجا فرستاد».
اين نوشته ترجمه اي است از ترجمه. نخست ادوارد تايلر، کنسول وقت آمريکا، اين متن را از سند فارسي به انگليسي ترجمه مي کند و سپس به سبب گم شد ن سند فارسي، باقي اسناد در تاريخ به همين ترجمه استناد مي کنند. در مقاله ي دکتر حسن زاده نيز به همين متن استناد شده و ترجمه ي آن به فارسي عين متني است که در بالا خوانديد؛ با اين تفاوت که تاريخ را از 1297 به 1298 موجود در سند فارسي و حتي مقاله ي سال 1901 هنري وارد تصحيح کرد م.
آن گونه که در اين سند اشاره شده است، در روز 8 جمادي الاول 1298 مطابق با 7 آوريل 1881 ميلادي، حوالي ساعت 3 بعدازظهر (سه ساعت مانده به غروب آفتاب)، در مکاني بين بوغين و اشتهارد، در حالي که هوا صاف بوده است، به سبب ورود شهاب سنگ به جو، لکه ابري در آسمان پديدار مي شود و سپس صداي مهيبي به گوش مي رسد. درباره ي تاريخ که همخواني دقيقي با برخي شواهد تاريخي ندارد، به جاي خود به تفصيل به بررسي مي پردازيم.
اهالي ايل شاهسون که در آن احوالي اطراق کرده بودند به خيال اين که حمله اي به آنها شده، به چادرها پناه مي برند و 9 صداي مهيب ديگر پيش از برخورد شهاب سنگ با زمين مي شنوند احتمالاً اين 9 صداي مهيب به سبب کنده شدن بخش هايي از شهاب سنگ در طي سقوطش در جوّ به وجود آمده است و با اطمينان مي توان گفت که اگر اين اتفاق افتاده باشد قطعات بسيار کوچک تري از آن جدا شده بودند، چرا که شهاب سنگ ورامين شکلي دست نخورده دارد. همان طور که در تصوير سند اصلي مي بينيد، در برخي موارد دو سند فارسي شده و فارسي اصل با هم تطابق ندارند که البته به اصل ماجرا لطمه اي وارد نمي کند. واحد مرسوم آن زمان ذرع بوده است و در متن اصلي اشاره به نفوذ شهاب سنگ به عمق دو ذرع شده است. از آنجايي که هرگاه ذرع به تنهايي استفاده شود نماينده ي يک متر و چهار سانتي متر است، روايت سقوط استناد کافي دارد.
اما در مورد مکان سقوط شهاب سنگ، با توجه به سند فارسي، اشتهارد نام شهري است کويري در 100کيلومتري غرب تهران که دقيقاً در اطراف آن قشلاق بسياري از ايل هاي شاهسون بوده است. در تقسيمات کشوري امروز، دو آبادي به نام هاي بوقين مهدي آباد و بوقين اسد آباد (به جاي بوغين) که به هم متصل اند، وجود دارند که متعلق به دهستان اخترآباد شهرستان شهريار استان تهران اند. اين آبادي ها تنها آبادي در ايران اند که از لحاظ آوايي نام آنها، مشابه آن چيزي است که در متن سند آمده است و درست در شعاع 30 کيلومتري اشتهارد واقع اند. از آنچه که امروزه نرم افزارهايي همچون گوگل ارث نيز نشان مي دهند، مي توان دريافت که ميان اشتهارد و بوقين فقط رشته کوهي کم ارتفاع قرار دارد و در حوالي همين آبادي ها نقاط بسياري به نام قشلاق هاي ايل هاي ايراني نام گذاري شده است. پس اگر بخواهيم مختصاتي براي مکان برخورد شهاب سنگ قائل شويم، اين نقطه ما بين اشتهارد و بوقين، به مختصات 50 درجه و 30 دقيقه ي شرقي و 35 درجه و 39 درجه ي شمالي و به ارتفاع حدودي 1200 متر از سطح آب دريا خواهد بود.
شهاب سنگ ورامين پس از سقوط به دربار ناصرالدين شاه برده و در آن جا نگهداري مي شود. تا اين كه ناصرالدين شاه، مهندس معدن آلماني به نام فرد ديچ را فرا مي خواند. ديچ در گزارش خود دربارهي برخي از كانسارهاي ايران، كه در سال 1881 ميلادي در مجلهي آلماني به چاپ رسيده مي گويد: «در نيمه اول ماه مِي سال 1880 دعوت شدم كه به حضور شاه برسم. شاه قطعه سنگي به وزن 400 گرم نشانم داد كه درخشندگي فلزي داشت و من از روي قشر ذوب شدهي خارجي آن پي بردم كه نمونه مربوط به يك شهاب سنگ است. شاه تصور مي كرد كه اين سنگ حاوي نقره است و به همين جهت در مورد ارزش آن از من پرسيد. وقتي كه گفتم اين سنگ از آهن و احتمالاً نيكل تشكيل شده و ارزش علمي آن بيش از ارزش مادي آن است، شاه اجازه داد كه تكه اي از آن سنگ را جدا كنم و براي آزمايش ببرم. شاه دربارهي علت وجودي شهاب سنگها و ماهيتشان پرسشهايي را مطرح كرد و سپس توضيح داد كه اين قطعه سنگ از شهاب سنگي به وزن حدود 45 كيلوگرم كنده شده كه در نزديكي دهكدهي كرند در حدود 20 كيلومتري شرق تهران با صداي رعدآسايي به زمين افتاده است». اين ترجمه عيناً از مقالهي آلماني به فارسي در مقالهي سال 1365 دكتر حسن زاده است. ديچ مقالهي خود را به زبان آلماني منتشر كرده و در چند سطري كه دربارهي اين شهاب سنگ نوشته بود، سه مورد را ذكر كرد كه با روايت پيشين تطابق نداشت و اين گونه روايت جديد شكل گرفت.
شهاب سنگي به جرم 45 كيلوگرم، در نزديكي دهكدهي كرند ورامين در 20 كيلومتري شرق تهران، پيش از ماه مِي سال 1880 ميلادي سقوط كرده است. جرم 45 كيلوگرمي، كه ديچ ذكر مي كند، با شواهد امروزي به هيچ وجه مطابقت ندارد، چرا كه هم اكنون شهاب سنگ 48/8 كيلوگرم جرم دارد. اما از اين واقعيت نمي توان چشم پوشيد كه نشريهي آلماني ممكن نيست در چاپ انتشار خود اشتباه كرده باشد، پس چگونه ديچ شهاب سنگي را ملاقات مي كند كه هنوز، مطابق با روايت اول، به زمين اصابت نكرده است. همين طور، به گفتهي ديچ، ناصرالدين شاه مي گويد كه اين شهاب سنگ در شرق تهران برخورد كرده است. شايد اين نشان از رندي ناصرالدين شاه باشد براي گمراهي ديچ، چراكه مي توان حدس زد، ناصرالدين شاه حرف ديچ را براي بي ارزش بودن عناصر شهاب سنگ به طور كامل باور نكرد و براي اين كه او را گمراه كند تا مبادا به سراغ آن ديار رود و از نمونه سنگ هايي كه ممكن بود گرانبها باشد بيابد و با خود ببرد، اين حرف را به دروغ گفته است. با وجود اين، براي تطبيق بيشتر مقالهي ديچ با آنچه كه ترجمه شده و براي تطبيق تاريخها، در پي يافتن مقالهي ديچ برآمدم، تا اين كه كتابي به نام «فصلي در تاريخچهي شهاب سنگها» نوشتهي والتر فايت يافتم كه در سال 1887 ميلادي به چاپ رسيده بود. در صفحههاي 214 و 215 اين كتاب، هم مقالهي ديچ و هم مقالهي برزينا، كه جلوتر به آن اشاره مي كنم، به انگليسي برگردانده شده بود. نكته اين جاست كه بنا بر قول اين كتاب، ديچ مقالهي خود را در 18 مارچ سال 1881 ميلادي به چاپ مي رساند. اين تاريخ پيش از تاريخ سقوط شهاب سنگ بنا به روايت اول در 8 آوريل سال 1881 ميلادي است. پس با توجه به شواهد تاريخي، روايت اول يعني سقوط شهاب سنگ در سال 1881 ميلادي به طور كامل رد شد. حال مهم اين است كه در چه روزي از سال 1880 ميلادي اين شهاب سنگ با زمين برخورد كرد. در اين كتاب آمده است كه گويا قطعه شهاب سنگ متعلق به ديچ گم مي شود.
پس از ديچ، بارون اميل گودال لانوي، دبير سفارت اتريش در تهران، دو قطعه اي كوچك از اين سنگ را با خود به وين مي برد. قطعه اي 28 گرمي از اين شهاب سنگ را به بارون فون براون مي دهد و قطعه اي ديگر 16 گرمي را به دوست خود، دكتر آريستيدس بِرزينا. آريستيديس برزينا، كاني شناس معروف اتريشي است كه به بررسي شهاب سنگها شناخته شده بود. برزينا نمونهي شهاب سنگ را به مجموعهي بزرگ شهاب سنگ و كاني موزهي سلطنتي وين مي دهد؛ موزه اي كه خود بعدها مدير آن شد.
هنري وارد در مقالهي سال 1901 خود درباره چگونگي آشنايي او با شهاب سنگ ورامين مي گويد: «برزينا در مقاله اي كه در جولاي سال 1881 ميلادي در برابر آكادمي علوم وين قرائت كرد اين شهاب سنگ را معرفي كرد و چند كلمه دربارهي كاني شناسي اين قطعه و ويژگيهاي سنگ شناسي آن سخن گفت، اما مقدار ماده اي كه او در اختيار داشت براي انجام آناليز كامل خيلي كم بود و از وراي گزارش نه چندان دقيقي كه ارائه شده بود، دربارهي قطعه اصلي كه گفته مي شود 45 كيلو[گرم] وزن دارد و در دربار ايران نگهداري مي شود چيزي آشكار نشده بود». جلوتر بيشتر به بررسي مقالهي هنري وارد و سفرش به ايران خواهم پرداخت. نكتهاي در كتاب «فصلي در تاريخچهي شهابسنگها» آمده است كه برزينا در مقالهي خود بيان كرده كه سقوط شهاب سنگ ورامين در آوريل سال 1880 ميلادي رخ داده است و نه در ماه مي.
به سبب اطلاع بسياري از فرنگي ها از ماجراي شهابسنگ ورامين، حدس زدم كه شايد خبر سقوط اين شهاب سنگ را با اختلاف چند سال در روزنامهاي در ايالات متحده، كه هم اكنون بايگاني آن لاين آن در دسترس است، بيابم. حدسم درست بود؛ در دو شماره از روزنامهي نيويورك تايمز گزارشي يافتم از يكي از نزديكان شاه، كه بر روايت اصلي يا همان سقوط شهاب سنگ در نزديكي اشتهارد در غرب تهران استوار است. اين گزارش را دكتر طولوزان، طبيب ناصرالدين شاه، نوشته بود. نخستين گزارش در 14 جولاي سال 1884 ميلادي چاپ شده است كه اشاره دارد به سقوط شهاب سنگي در پنج سال پيش در 6 مايلي (100 كيلومتري) غرب تهران؛ از آنجا كه گزارش، تاريخي حدودي داده مي توان نتيجه گرفت دكتر طولوزان هم مدعي است اين شهاب سنگ در سال 1880 ميلادي در نزديكي اشتهارد سقوط كرده است. اين مدعا در روزنامهي نيويورك تايمز تاريخ 10 اوت سال 1884 ميلادي، نيز به اين ترتيب تكرار شده است كه قطعات شهاب سنگي كه گزارش شده در فوريه سال 1880 ميلادي در ورامين در ناحيهي زِريند، 60 مايلي غرب تهران، سقوط كرده است از دكتر طولوزان به ام. دابري مورد پذيرش قرار گرفته است. احتمالاً منظور از زريند، همان كرند بوده است، با اين حال ورامين در غرب تهران رابطهاي منطقي با متن ندارد، چرا كه ورامين در شرق تهران واقع است. گويا طولوزان هم سرگردان از تفاوت ميان سند و گفتهها شده بود. قسمت مشترك هر دو گزارش سقوط شهاب سنگ در سال 1880 ميلادي است و برخورد آن با منطقهاي در 100 كيلومتري غرب تهران.
سال 1884 ميلادي برابر است با سال 1263 هجري شمسي، در اين چنين زماني اخبار مربوط به ممالك دور، سالها پس از اتفاق منتشر مي شد. در روزنامهي نيويورك تايمز، چهار سال بعد از برخورد شهاب سنگ ورامين دو گزارش كوتاه از اين شهاب سنگ چاپ شده است: نخستين گزارش در ستون «يادداشتهاي كوچك خارجه» 14 جولاي سال 1884 ميلادي چاپ شده است كه اشاره دارد به سقوط شهاب سنگي در پنج سال پيش در 60 مايلي(100 كيلومتري) غرب تهران؛ كه مسلماً نبايد انتظار داشت، تاريخ برخورد در اين گزارش كوتاه دقيق باشد.
همچنين يك ماه بعد در ستون «خبركِشي علمي» روزنامهي نيويورك تايمز به تاريخ 10 اوت سال 1884 ميلادي، دومين گزارش چاپ شده است كه قطعات شهاب سنگي كه گزارش شده در فوريهي سال 1880 ميلادي در ورامين در ناحيهي زريند، 60 مايلي غرب تهران، سقوط كرده است از دكتر طولوزان به ام. دابري مورد پذيرش قرار گرفته است.
اعتمادالسلطنه، وزير انطباعات ناصرالدين شاه، به گفتهي دكتر حسن زاده در مقالهي سال 1365، در «تاريخ منتظم ناصري» خود مي نويسد: «چندي قبل مابين اشتهارد و بوغين در نزديكي قشلاق شاهسون بغدادي سنگي به زمين افتاد كه تقريبا پانزده من تبريز وزن آن مي باشد. اين اوقات سنگ مزبور را امتحان كردند و معلوم شد چهار عشر آهن در صورت خالص بودن داشته و علاوه بر آهن، فلز موسوم به نيکل در آن يافت مي شده و از اين جهت سنگ روشن و با ذرات نقره نما به نظر مي آمد. دانه هاي آهن خالص آن مخلوط با سنگ سياهي بوده که آن را آلومينيوم –سيليکات مي نامند. کريستال هاي سبز در آن مشاهده نموده اند که نظير آن در اغلب سنگ هاي آسماني ديده مي شود». اعتماد السلطنه، سقوط شهاب سنگ را در فهرست وقايع سال 1297 هجري قمري، برابر با 1880 ميلادي قرار مي دهد و بدين ترتيب شکي جز سقوط شهاب سنگ در همان سال باقي نمي ماند. او همچنين جرم شهاب سنگ را حدوداً پازده من تبريز مي داند که به سبب استاندارد شدن هر من تبريزي با 3 کيلوگرم امروزي، جرم شهاب سنگ به صورت بسيار نادقيقي 45 کيلوگرم در مي آيد (اطلاعي از معادل دقيق من تبريز به کيلوگرم در آن زمان موجود نيست). اما با توجه به جرم 8/48 کيلوگرمي امروزي شهاب سنگ، مشخص است که دقت محاسبه ي اعتماد السطنه پايين بوده است.
هنري وارد در ادامه ي مقاله ي خود، پس از اين که از توضيح نداد ن برزينا درباره ي قطعه اصلي شهاب سنگ در ايران گلايه مي کند، مي نويسد:«به اين ترتيب نکات بسياري درباره ي شهاب سنگ ورامين مجهول ماند تا پاييز سال 1989. در آن زمان من در استهلکم بود م و در آنجا بود که قطعه ي کوچکي از اين سنگ را در دست بارون نوردنز کيولد ديد م. وي مي گفت که اين نمونه را يک پيشخدمت سوئدي که آرايشگر شاه ايران بود از تهران برايش آورده است». در اين جا نام شاه ايران نيامده است؛ ناصرالدين شاه در يکم ماه مي 1896 ميلادي (12 ارديبهشت 1275)ترور شد و مظفرالدين شاه به جلوس پادشاهي نشست.
وارد در ادامه مي نويسد:«از آن جا که از ديرزمان مي خواستم از ايران ديد ن کنم و شهاب سنگ ورامين هم توجه شديد مرا به خود جلب کرده بود، يکبار تصميم گرفتم که راهي اين سفر دراز شوم. يک هفته بعد در سن پترزبورگ توانستم با مساعي سفارت آمريکا معرفي نامه اي براي سفير کبير ايران در پايتخت روسيه بگيرم. وي که ژنرال ميرزارضاخان نام داشت خود را علاقه مند به نيت من نشان داد و نامه هايي براي صاحب منصبان دربار شاه و از جمله نامه اي براي مشيرالسلطنه (در مقابله با متن انگليسي مقاله ي وارد، به جاي اين نام، کلمه ي Muskah-es Sultanneh نوشته شده بود)صدرالعظم ايران، نوشت و به من داد. در سفري که براي نخستين بار انجام مي داد م و پس از عبور از روسيه ورشته کوه قفقاز به تفليس در ماوراي قفقاز رفته و از آنجا با حرکت در جهت مشرق به باکو در ساحل خزر رسيدم. راه دريايي باکو تا انزلي را با کشتي بخار پيمود م. از آنجا هم پس از هشت روزي سواري بر پشت اسب و دو روز کالسکه سواري خود را به تهران رساند م. پس از چند روز اقامت در تهران اجازه يافتم با صدراعظم در قصر خصوصي ايشان ملاقات کنم. وي زبان فرانسه را مي فهميد و به آن صحبت مي کرد، لذا ساده و بي پيرايه هدفم از ديدار ايران را چنين بيان کرد م که من در آمريکاي دورافتاده درباره ي سنگ مشهوري که چند سال پيش از آسمان افتاده و اينک در قصر شاه قرار داد چيزهايي شنيده ام وعلاقه مند م که آن را ببينم، بررسي و وزن کنم، عکس از آن بگيرم و نيز اگر ممکن باشد تکه اي از آن را براي مجموعه اي که از اين اشياي عجيب دارم با خود ببرم وي گفت که انجام بيشتر خواسته هايي که من مطرح کرده ام امکان پذير است اما اظهار ترديد که بتوانم تکه اي هرچند کوچک از آن سنگ پر ارزش و مشهور را بگيرم. با اين حال گفت چند روز ديگر که براي ديدن شاه احضار خواهد شد، موضوع را در ميان خواهد گذاشت و معلوم خواهد شد که چه بايد انجام داد. پس از چند روز درنگ، نامه اي از صدراعظم دريافت کرد م که دعوت نامه اي از شاه به عنوان صدراعظم، من و آرتور هاردي سفير آمريکا پيوست آن بود». اين متن نيز ترجمه اي است که عيناً در متن مقاله ي سال 1365 دکتر حسن زاده آمده بود.
دکتر حسن زاده به نقل از وارد آورده است که روز بعد هنري وارد به همان صورتي که قرار بود به دربار شاه مي رود و با مظفرالدين شاه ملاقات مي کند. شاه در حالي که جلو تخت طاووس ايستاده بود با وارد گفتگو کرده و بيش از هرچيز درباره ي محل پيدايش شهاب سنگ ها، مکان هايي که پيش تر سقوط کرده اند، ترکيبات آنها و به ويژه اين که آيا نقره يا طلا دارند، پرس و جو کرده و کنجکاو بوده است. از نظر وارد جالب ترين قسمت اين ملاقات لحظه اي بود که شاه به اطرافيان گفته است که او مي تواند قطعه اي از شهاب سنگ را با خود ببرد. وارد در نوشته هاي خود مي گويد:«در راه خروج از تالار برزگ نگاهم براي نخستين بار به اين شهاب سنگ مشهور افتاد که روي پايه ي کوتاهي زير يک پنجره قرار داشت. در کنار آن کارت بزرگي به عنوان برچسب بود که به حروف فارسي زيبا شرح کوتاهي از نحوه ي سقوط سنگ روي آن نوشته شده بود. اين تنها سندي است که از چگونگي واقعه در دست است». ادوارد تايلر، کنسول آمريکا، اين متن را به انگليسي ترجمه کرده است که پيش تر متن ترجمه ي فارسي آن را آورديم.
هنري وارد نخستين فردي بود که متوجه گفته هاي متناقض درباره ي دربريان درباره ي مکان سقوط شهاب سنگ شد، او درباره ي کارت کنار شهاب سنگ مي نويسد:«در روي اين کارت محل سقوط شهاب سنگ «بوغين»اعلام شده است. اما نقشه اي که من به آن مراجعه کردم هيچ يک از محل هاي مذکور در شرح واقعه ي سقوط را نشان نمي داد و چون اهل دربار آن محل را «ورامين» عنوان کردند، همان نامي که ديچ چند ماه پس از سقوط سنگ را تحت آن نام ذکر کرد، به نظر مي رسد که اين نام را بايد حفظ نمود. ورامين دشت کوچکي در بخش کرند حدود 24 کيلومتري شرق تهران است». وارد گرچه به اين موضوع شک کرد ولي راهي جز پذيرش آنچه که اهل دربار مي گفتند نيافت. همان طور که در ابتدا گفتيم حتي اشتهارد هم در آن زمان آبادي کوچکي بوده است، چه برسد به «بوغين»که حتماً در نقشه هاي 110 سال پيش قابل يافت نبوده است.
هنري وارد سرانجام فرصتي مي يابد تا قطعه اي از شهاب سنگ ورامين را بردارد:«همين که از پله ها پايين آمديم، وزير دربار مرا مطلع کرد که شاه به زودي به مدت يک هفته براي شکار به کوه ها خواهد رفت و اين فرصت مناسبي برايم خواهد بود که به کاخ آمده و کارم را انجام دهم». دکتر حسن زاده در مقاله ي خود آورده است:«وارد دو روز بعد به همراه يک عکاسي آلماني و با يک ترازوي بزرگ به کاخ مراجعت کرد تا شهاب سنگ را بررسي و قطعه اي از آن جدا کند وزن نمونه در آن هنگام حدود 51/4 کيلو بوده است». شهاب سنگ ورامين بافتي فشرده دارد که در آن بلورهايي از سيليکات هاي شکننده با بلورهاي از آلياژ چکش خوار آهن و نيکل در هم تنيده اند و به همين سبب شکستن قطعه اي از آن کار ساده اي نيست. وارد درباره ي اين که چگونه قطعه اي از اين سنگ سخت را جدا کرده و با خود برده است چنين مي نويسد:«شهاب سنگ را به حياط کاخ برده بوديم و با اين که يک آهنگر ايراني با پتک بزرگ و دسته بندي مدت چند ساعت روي آن کار کرد، موفق نشديم بيش از چند ده گرم از اين ماده ي قيمتي را جدا کنيم. ديگر معلوم شد که سنگ را بايد به قورخانه (کارخانه اسلحه سازي)منتقل کنيم و در آنجا به کمک دستگاه ببريم. بخت با من يار بود و يک رنده ي قديمي که با نيروي بخار کار مي رکد آنجا بود اما نيروي بخار موجود نبود. به جاي نيروي بخار، ده دوازده نفر را با طناب در دو سر رنده به کار گرفتيم. سنگ چنان سخت و غيرقابل برش بود که کار بريدن تکه اي از آن که بزرگ ترين قطرش به زحمت به 15 سانتي متر مي رسيد دو شب و يک روز طول کشيد. آنگاه من تکه سنگم را برداشته و شتابان به اروپا برگشتم. اين قطعه از سيدروليت کمياب ورامين يکي از ممتازترين نمونه هاي کلکسيون شهاب سنگ هاي وارد-کونلي را تشکيل مي دهد و اکنون در مخزن تالار زمين شناسي موزه ي تاريخ طبيعي امريکا در نيويورک در معرض نمايش قرار دارد». وارد احتمالاً از ترس اين که مظفرالدين شاه برگردد و به سبب بريده شدن قطعه اي به بزرگي 15 سانتي متر از شهاب سنگ، از اجازه ي خود پشيمان شود، سريعاً به اروپا رفت و به همين ترتيب قطعات مختلفي از اين تکه ي بزرگ به دانشگاهها و موزه هاي بزرگ علوم طبيعي جهان راه پيدا کرد.
اما قصد وارد از جدا کردن قطعاتي از شهاب سنگي که به خاطرش هزاران کيلومتر سفر کرد، چه بود؟ آيا او مي خواست به شناخت شهاب سنگ ورامين بيشتر کمک کند؟ يا نياز به داده هاي علمي معتبرتري از باقي دانشگاه ها و مراکز علمي معتبر جهان داشت؟ با مراجعه به آرشيو روزنامه ي ايونينگ نيوز (The Evening News)، در صفحه ي 3 شماره ي 22 نوامبر سال 1900 ميلادي، مطلبي در اين مورد يافتم:«گردآورنده ي شهاب سنگ (کلكسيونر)معروف آمريکايي به تازگي قطعاتي از شهاب سنگي شبه مقدس از شاه پارس (ايران)به دست آورده است که براي نسل ها تحت تملک خانواده ي سلطنتي است و با مسترد کردن قطعات کوچکي از آن به موزه هاي اروپايي مختلف، به گفته ي خودش، توانسته است تمام هزينه هاي سفرش به تهران را بپردازد». لازم به توضيح است که نام ايران تا پيش از سال 1935 ميلادي در مجامع بين المللي، پارس (Persia) بود و به همين سبب در سندهاي پيش از اين تاريخ بايد پارس را معادل ايران امروزي دانست. همانطور که اين نسخه ي روزنامه به خوبي نشان مي دهد هنري وارد مسلماً براي علاقه ي شديد به شهاب سنگ ورامين و کسب اطلاعات بيشتر، بلکه براي تأمين مخارجي که به سبب سفر محتمل شده بود، مجبور به فروش قطعات کوچکي از شهاب سنگ ورامين به دانشگاهها و موزه هاي مختلف شد. همين کار او باعث شد تا نام شهاب سنگ ورامين در سراسر دنيا بپيچد و تا همين امروز هم، نام اين شهاب سنگ در کتاب هاي فهرست مهم ترين شهاب سنگ هاي جهان و فهرست شهاب سنگ هاي موزه هاي مختلف جهان بارها و بارها به چاپ برسد.
سفر وارد به اين جاختم نمي شود. او به خانه اش در رچستر در نيورک آمريکا برگشت و در دسامبر سال 1901 ميلادي مقاله ي مشهوري را به نام شهاب سنگ ورامين (Veramin Meteorite)به چاپ رساند. او در اين مقاله به شرح ماجراي چگونگي آشنايي خود با شهاب سنگ پرداخت. بسياري از شواهدي که در گزارش پيش رو به آنها استناد شده، در همين مقاله هنري وارد آمده است.
بخت با من يار بود و توانستم نسخه ي الکترونيکي مقاله ي وارد را بيابم و اين مقاله را از کتابخانه ي ژورنال آمريکايي علوم خريداري کنم. برخلاف آنچه که انتظار داشتم ،مقاله اين گونه شروع شده بود: «جذاب ترين شهاب سنگ مشرق زمين که در شمال پارس در سال 1880 سقوط کرد. . » وارد در صفحه ي سوم مقاله ي خود ترجمه ي سند فارسي را عيناً به اين شرح آورده است:«در 8 جمادي الاول سال 1298 هجري قمري. . »مي دانيم که اين دو تاريخ هيچ هم خواني با هم ندارند، اما نکته اين جاست که وارد در کنار سال 1298 يک ستاره (*) گذاشته و در پايين صفحه ي سوم مقاله ي خود چنين توضيح داده است که:«گرچه من در ميان اعضاي کنسولگري پارس در مراکز کشورهاي مختلف اروپايي جست و جو کرد م، کاملاً از تعيين معادل دقيق از تاريخ پارسي بالا به تقويم مان (ميلادي) ناتوانم. به نظر مي آيد که اين تاريخ با ماه مي 1880 موافق باشد، اما در تعيين دقيق روز آن ترديد دارم. » آن گونه که اين بخش ديده نشده از مقاله ي وارد نشان مي دهد، وارد به اشتباه فکر مي کرد که 8 جمادي اول سال 1298 هجري قمر ي با يکي ا ز روزهاي ماه مي 1880 برابر است، در حالي که برابر تاريخ 7 اوريل 1881 است، تاريخي که از هر لحاظ رد شده است. چرا که همان طور که پيش تر اشاره کرديم، مقاله ي ديچ به زبان آلماني پيش از اين تاريخ چاپ شده است. نکته ي مهم اين است که معتبرترين مقاله از ترجمه سند فارسي نيز اشاره مي کند که اين شهاب سنگ در سال 1880 ميلادي سقوط کرده است.
وارد در سال هاي 1900 ميلادي كتابي نوشت درباره ي شهاب سنگ هاي مجموعه وارد –کونلي (Ward – coonley) که در آن کتاب قطعه شهاب سنگ وراميني، که به وارد تعلق گرفت، نيز ذکر شده است با مراجعه به اين کتاب در کتابخانه هاي آن لاين آمريکا و بريتانيا نسخه اي از اين کتاب را يافتم. او به شرح ابعاد قطعه شهاب سنگ اين مجموعه پرداخته و مرجع خود را مقاله ي چاپ شده از ديچ (سال 1881 م)قرار داده بود. به استناد کتاب هنري وارد، در اين مجموعه سه قطعه ي 9 گرمي به ابعاد 11 در 11 در 21 ميلي متر، 13 گرمي به ابعاد 12 در 15 در 32 ميلي متر و 915 گرمي به ابعاد 54در 100 در 103 ميلي متر وجود دارد؛ با حسابي سرانگشتي، مجموع قطعه هايي که پس از خرد کردن و فروش شهاب سنگ به باقي موزه ها براي هنري وارد باقي ماند، حدود يک کيلوگرم جرم داشت و ابعادي در حدود 10 سانتي متر مکعب، او در ويرايش هاي بعدي (ويرايش سوم به سال 1904 م)مختصات مکان سقوط را (35 درجه و 46 دقيقه شمالي و 51 درجه و 36 دقيقه ي شرقي)مي خواند. اما نکته ي عجيب اين است که هنري وارد، برخلاف مقاله ي خود، فوريه سال 1880 ميلادي را زمان سقوط شهاب سنگ مزوسيدريتي ورامين ذکر کرده است. تاريخي که فقط دکتر طولوزان، طبيب ناصرالدين شاه، در گزارش هايش به نيويورک تايمز به آن اشاره کرده بود. هنري آگوستوس وارد در سال 1906 ميلادي بر اثر تصادف کشته شد و نخستين فردي نام گرفت که در تصادف با اتومبيل در بوفالو آمريکا جان خود را از دست داد.
سال ها بعد، در سال 1365، دکتر جمشيد حسن زاده هنگامي که مشغول مطالعه ي کتاب «اصول شهاب سنگ هاي کرينوف»بود به نام شهاب سنگ ورامين برخورد و پس از 85 سال از چاپ مقاله ي هنري وارد، مقاله ي او براي نخستين بار به فارسي ترجمه شد و پس از سال ها راز شهاب سنگ ورامين براي ايرانيان فاش شد. مقاله ي دکتر حسن زاده در نشريه ي فيزيک زمين و فضا در سال 1365 به چاپ رسيد. دکتر حسن زاده با پيگيري خود سبب شد که شهاب سنگ ورامين در کاخ موزه ي گلستان پيدا شود قطعه اي کوچک از آن در اختيار موسسه ي ژئوفيزيک دانشگاه تهران براي انجام تحقيقات بيشتر قرار گيرد. اودر مقاله ي خون وزن تقريبي اوليه ي شهاب سنگ را 54 کيلوگرم تخمين زده است. دکتر حسن زاده با توجه به سندهاي مختلف و تفاوت در ثبت زمان سقوط شهاب سنگ ورامين مي نويسد:«اگرچه متن فارسي نوشته ي مورد اشاره وارد اکنون در دست نيست، خوشبختانه مدرک ديگري وجود دارد که گره اين مشکل را مي گشايد و آن هم کتاب «تاريخ منتظم ناصري» است. محمد حسن صنيع الدوله (اعتماد السلطنه)در صفحه ي 363 از جلد سوم «تاريخ منتظم ناصري»سقوط شهاب سنگ مورد بحث را در وقايع مربوط به سال 1297 هجري قمري (1880 ميلادي)ذکر کرده است. بنابراين، تاريخ ذکر شده توسط وارد را بايد به صورت 8 جمادي الاول 1297(به جاي 1298) اصلاح کرد که با 18 آوريل 1880 ميلادي برابر بوده است. به اين ترتيب ملاحظه مي شود که تاريخ اخير با ساير تاريخ هاي گزارش شده توسط ديچ (1881 م)و وارد (1901 م) همخواني دارد».
دوباره شهاب سنگ ورامين به فراموشي سپرده شد تا اين که نگارنده ي گزارش در پي يافتن اطلاعاتي بيشتر درباره ي شهاب سنگ ديگر به نام نراق در کتابخانه ي موسسه ي ژئوفيزيک تهران به اين مقاله برخورد. مقاله را خواند م و اطلاعاتم را با توجه به منابع اينترنتي (کتاب ها و مقالات)کامل تر کردم. براي اطمينان از اين که شهاب سنگ همچنان سالم است،در تابستان سال 1386 راهي کاخ موزه ي گلستان شدم. خوشبختانه موافقت خانم ثقه الاسلام، مدير کاخ موزه ي گلستان سبب شد تا بتوانم از اين شهاب سنگ، که مورد بازديد عموم قرار نداشت، ديدن کنم. به تالار آيينه رفتم و از آنجا به تالار عاج. در گوشه ي تالار چشمم به بوفه اي چوبي افتاد با ديوارهاي شيشه اي؛ شهاب سنگ ورامين، مهم ترين شهاب سنگ تاريخ ايران همچنان سالم است. در بخشي که مشخص بود. شهاب سنگ برش خورده، که احتمالاً يادگاري هنري وارد است. دو تمبر اثاثيه ي دولتي با نشان شير و خورشيد به چشم مي خورد. داخل بوفه و در کنار شهاب سنگ دو تابلو وجود داشت، يکي عکس هنري وارد در کنار شهاب سنگ و دومي سند گمشده ي تاريخ؛ گويا تاريخ نمي خواست اين سند منتشر شود، چرا که اين سند داخل بوفه به گونه اي سرخورده و کج شده بود که به راحتي قابل خواندن نبود. مشغول عکاسي از شهاب سنگ و تابلوها بودم که با موافقت مسئولان موزه موفق شدم براي عکاسي بهتر مستقيماً از شهاب سنگ عکاسي کنم؛ پلمپ بوفه باز شد و در شيشه اي به کنار رفت. زير سه پايه اي که شهاب سنگ روي ان قرار داشت چشمم به تابلويي افتاد که از پشت روي کف بوفه سرخورده بود. تابلو را با کمک يکي از مسئولان موزه برداشتم و خاک روي آن را کنار زديم. به اين ترتيب بود که سند فارسي ثبت سقوط شهاب سنگ پس از سال ها به دست آمد. سندي که دست کم از سال 1901 ميلادي تا به امروز به آن استناد مستقيم نشده است. سندي که در منابع مشهوري همچون ADS ناسا، گم شده عنوان شده است. چون سند گم شده بود،اميد مي رفت که اگر روزي سند پيدا شد روي آن تاريخي نوشته شده باشد که تمامي شک ها را برطرف کند. روي سند نوشته شده «بتاريخ يوم هشتم شهر جمادي الاول سال 1298. . »برخلاف انتظار، تاريخ 8 جمادي الاول سال 1298 هجري قمري برابر با 8 آوريل 1881 روي سند فارسي ثبت شده است. اين تاريخ به طور حتم اشتباه است چرا که مقاله ي ديچ پيش از اين تاريخ درباره ي شهاب سنگ ورامين در نشريه ي آلماني به چاپ رسيده است. به سند نگاه دوباره بيندازيد:فردي که داستان سقوط شهاب سنگ را نوشته چون شرح ماجرا را براي زمان حال نوشته بود، سال برخورد را به احتمال بسيار در متن ننوشته و احتمالاً سال ها بعد که اهالي دربار متوجه اين موضوع مي شوند، با اندکي سهل انگاري به جاي سال 1297، سال 1298 را روي سند اضافه مي کنند. پايين سند به خطي متفاوت از خط اصلي سند، اشاره شده است که هنري وارد در 21 رجب سال 1316 هجري برابر با 5 دسامبر 1898 ميلادي، قطعه اي از شهاب سنگ را با خود به آمريکا مي برد. مشخصاً پس از گذشت نزديك به يست سال وقتي هنري وارد به ملاقات مظفرالدين شاه مي آيد، هيچ کس به درستي و دقت يادش نبود که شهاب سنگ در چه تاريخي با زمين برخورد کرد جز تاريخ نويسي همچون اعتماد السلطنه که در همان سال برخورد، شرح برخورد را در کتابش در مجموعه ي وقايع سال 1297 مي آورد.
با توجه به پيدا شدن سند فارسي، به احتمال بسيار همچون نتيجه گيري دکتر حسن زاده، مي توان گفت که 8 جمادي الاول سال 1297 هجري قمري برابر با 18 آوريل 1880 ميلادي. و همچنين برابر با 30 فروردين 1259 هجري شمسي، سه ساعت پيش از غروب آفتاب، شهاب سنگ ورامين در حوالي اشتهارد (100 کيلومتري غرب تهران)، با زمين برخورد کرد.
شهاب سنگي که نزديک به 54 کيلوگرم جرم داشت و در حال حاضر قسمت اصلي آن در کاخ گلستان، سالم باقي مانده است. باقي قطعات آن هم در موزه هاي تاريخ طبيعي نيويورک، واشنگتن، فيلدشيکاگو، وين و بريتانيا، دانشگاه هاي هاروارد اسلو، استراسبورگ و آريزونا، واتيکان و موسسه ي ژئوفيزيک تهران و تعداد ديگري از موزه هاي علوم طبيعي و دانشگاه هاي مطرح جهان نگهداري مي شوند. شهاب سنگ ورامين، گرچه به احتمال زياد در ورامين سقوط نکرده است ولي چون هويتي جز اين نام ندارد،بايد اين نام را براي آن حفظ کرد. بزرگ ترين شهاب سنگ ايران، يکي از 145 شهاب سنگ مزوسيدريتي جهان است که تا جولاي سال 2009 ميلادي کشف و ثبت شده است؛ شهاب سنگ هاي مزوسيدريتي نوعي خاص از شهاب سنگ هاي سنگي –آهني هستند. همچنين شهاب سنگ ورامين، يکي از 7 شهاب سنگ مزوسيدريتي در جهان است که در هنگام سقوط و برخورد با چشم رصد شده و به يقين شهاب سنگ است.
ماهنامه ي نجوم، ارديبهشت 1389
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}