تأثير معارف اسلامي و قصص قرآني بر شعر فارسي
تأثير معارف اسلامي و قصص قرآني بر شعر فارسي
شعر را مقصود اگر آدمگري است
شاعري هم وارث پيغمبري است
اقبال لاهوري
فرهنگ اسلامي در شعر فارسي
همين رهايي از مديحه گويي و پناه آوردن به سرزمين آرامش بخش « حقيقت پرستي و خداجويي» کيمياي شعر فارسي گشت و آن را از دست و پا زدن در منجلاب خواسته هاي بي پايان نفساني و تمايلات دنيوي شاعران ستايشگر و اميران ستايش دوست به اقليم روشن خداجويي و افق بي کران معنويت رهنمون شد و جهان جديدي در برابر سراينده و مخاطب شعر گشود.
در زمينه مخاطب نيز داير تنگ مخاطبان درباري از امير و وزير و اشراف و صاحبان زر و زور، به دايره اي گسترده از مخاطبان عام بدل شد. همين وسعت شمول مخاطب، سبب رويکرد شعر به نيازهاي معنوي و روحي مشترک انسان و از جمله موضوعاتي چون تحصيل معرفت، حقيقت جويي، دين ورزي، صفاي باطن، کرامت انساني و ... گرديد.
در نخستين دوره هاي حيات شعر فارسي، از داستان هاي قرآني به عنوان ابزاري هنري براي مدح و مقايسه اخلاق و کردار ممدوح با رسولان الهي بهره گرفته مي شد اما از سده ششم به بعد اين طرز نگرش متحول شده و با گسترش عرفان و ادبيات عرفاني اين داستان ها در خدمت مفاهيم بلند عرفاني قرار گرفت و شعراي عارف با توسعه و تحول آن، از ماجراها و شخصيت هاي داستان رمز و تمثيل آفريدند و از داستان ها مفهوم عرفاني و اخلاقي استخراج کردند.
داستان پيامبران در شعر فارسي
تأثيرپذيري عاطفي شاعران ايران زمين از زيبايي هاي طبيعت و حس زيبايي شناسي و نيروي تخيل و نگرش عميق آن ها به دنياي پيرامون سبب شده است که گذشته از مدح اغراق آميز ممدوحان، از داستان پيامبران در توصيف طبيعت و احوال عاطفي خويش بهره هاي فراواني گيرند و با استفاده از اشارات هنري و تلميحات ادبي به اين زمينه غنا و تنوع فوق العاده اي ببخشند:
از بهر دفع سحره فرعون جهل را
کلکت عصاي موسي عمران روزگار
انوري
کجا خيل بدانديشان چو مار و مور شد جوشان
سنانت از يد بيضا نمود از چوب اژدها
سلمان ساوجي
عمود صبح تو گفتي که دست موسي روز
براي ضربت فرعون شب عصا برداشت
سراج الدين قمري آملي
اشاره به زندگي انبياء و حوادث برجسته حيات آنان گاهي با تأويل داستان ها همراه است. از قرن ششم هجري با تغيير محور معنايي و ويژگي مفهومي و مخاطب، شعر فارسي با آداب و انديشه هاي عارفانه و ارزش هاي بلند حقيقت جويي و خداپرستي آميخته شد لذا ورود باورهاي ديني و دروني عظيمي که ارمغان آيين و فرهنگ اسلامي بود تحول عميق و گسترده اي در شعر فارسي پديد آورد.
سنايي غزنوي شاعر عارف سده ششم( وفات 545 هـ) نخستين شاعري است که مفاهيم عرفاني را از طريق شعر بيان کرده است. او با استفاده از اين داستانها تعاليم ديني فراواني طرح نموده است. در بيت زير با بياني تمثيلي به اهميت و جايگاه « توبه»پرداخته است:
نفس فرعون است و دين موسي و توبه چون عصا
رخ به سوي جنگ فرعون لعين بايد نهاد
عطار( 540-618 هـ) نيز برداشت هاي عرفاني خود را معمولاً در قالب حکاياتي آورده است. در نگاه او داستان هاي انبياء روح و اصل قرآن است:
قصه گفتن نيست ريح في القفص
مي نبيني روح قرآن از قصص
در سده هفتم سعدي( 606-690) با بهره گيري شاعرانه از داستان هاي قرآني، مضامين بسياري پيرامون: عصاي موسي، يد بيضا، شکافتن دريا، آتش طور، تجلي حق و... آفريده که بيانگر آگاهي فراوان او از داستان ها و مضامين قرآن کريم است. سعدي بنا به شيوه تربيتي و حکايت پردازي خود، سعي مي کند از داستان ها نتايج اخلاقي و تربيتي استخراج کند:
نيکبختان بخورند و غم دنيا نخورند
که نه بر عوج عنق ماند و نه بر عاد و ثمود
مولوي( 604- 672هـ) شاعر و عارف صاحب نام جهان اسلام با استفاده از اين قصص، نغزترين تعبيرات و مفاهيم عرفاني را در مثنوي و غزليات عرفاني خود بيان کرده است. در چشم او قرآن توصيف گر احوال رسولان الهي است و هر که به حقيقت داستان هاي قرآن راه يابد مشتاق معرفت حق خواهد گشت:
هست قرآن حال هاي انبياء
ماهيان پاک بحر کبرياء
ور بخواني و نه اي قرآن پذير
انبياء و اولياء را ديده گير
ور پذيرايي چو برخواني قصص
مرغ جانت تنگ آيد در قفس
مولوي برداشت عرفاني از قصص قرآني را به اوج رسانده است. اين شاعر بزرگ در آثار ارجمند خود به تناسب موضوع مورد بحث، براي بيان مفاهيم عرفاني، گريزي به داستان انبياء مي زند و ابياتي زيبا و سرشار از محتواي عرفاني خلق مي کند:
عالم چو کوه طور دان، ما همچو موسي طالبان
هردم تجلي مي رسد بر مي شکافد کوه را
همچنين:
اين درخت تن، عصاي موسي است
که امرش آمد که بيندازش ز دست
و:
صد هزاران طفل کشت او بي گناه
تا بگردد حکم و تقدير اله
اندرون خانه اش موسي معاف
وز برون مي کشت طفلان گزاف
همچو صاحب نفس کاو تن پرورد
بر دگرکس ظنّ حقدي مي برد
او چو موسي و تنش فرعون او
او به بيرون مي دود که کو عدو
غزليات فخرالدين عراقي( 688-610) عارف سده هفتم سرشار است از مضامين و واژگان مربوط به « تجلي»:
جمال جانش ار بيند که و صحرا به رقص آيد
کمال وحدت ار يابد در و ديوار درجنبد
در آن سر وقت کان عاشق شود سرمست اگر ناگه
نظر در کوه اندازد که وکهسار درجنبد
در ديوان شاه نعمت الله ولي( 827-730) عارف معروف قرن هشتم نيز همين موضوع جلوه فراواني دارد:
سرّ تجلي چه بود آنکه به موسي نمود
معني آن نور تو، صورت موسي جبل
حافظ شيرين سخن نيز از مجموع داستانمايه هاي حضرت موسي، به داستان هاي خدمت موسي به حضرت شعيب، آتش طور، موسي و فرعون، موسي و سامري، موسي و قارون و موسي و خضر توجه داشته است:
شبان وادي ايمن گهي رسد به مراد
که چند سال به جان خدمت شعيب کند
و:
در نيل غم فتاد سپهرش به طنز گفت:
اَلان قَد نَدَمتَ وَ ما ينفَعُ النَّدَم
ملا محسن فيض کاشاني شنيدن قصص انبياء و سرگذشت فرمانرواياني را که در برابر حکم حق ايستادگي کردند مايه عبرت مي داند:
عبرت بگير اي دل از اين دهر پُر غُصَص
ز احوال انبيا و سلاطين شنو قصص
از سده دوازدهم به بعد به دليل تزلزل ادبيات عرفاني و روي آوردن به اشعار مدحي، توجه به روايات تاريخي و ديني نيز محدود شد.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}