يادداشت هايي درباره طنز خواني و طنز نويسي


 

نويسنده: سيد مهدي حسيني




 

استفاده از کلمات خنثي در محور جانشيني
 

تکرار بي مورد واژه در جمله، براي پوشاندن ضعف هاي کلام، در حقيقت تلاش بيهوده اي است براي سرپوش گذاشتن بر مشکلات گفتاري؛ از جمله واژه هايي که در جملات افراد کم سواد به کار مي رود «چيز» است. واژه اي که به تعداد واژگان زبان فارسي مي توان براي آن معني ساخت و آن را به جاي هر کلمه اي در محور جانشيني زبان مي شود به کار برد. به اين جمله دقت کنيد: «چيزش چيز بود نشد خيلي چيز کنم!»
از آن جا که هر کس مي تواند بنا به نوع دريافت هاي ذهن و نوع نگرش خود، به جاي هر يک از «چيز»ها واژه اي ديگر جانشين کند، مي توان حدس زد که هر يک از اين چيز ها مي تواند چه مفاهيم خنده آوري را به ذهن هاي مريض و مورددار(!) تداعي کند...

لکنت يا ناتواني در اداي کلمات
 

گرفتي زبان و عدم توانايي واژه ها ذاتاً خنده آور نيست. اما اگر کسي به عنوان شگردي براي خنداندن، کلمات خاصي را با لکنت به کار ببرد،طبيعتاً اسباب خنده خواهد شد.
در شعر زير، شاعر وقتي مي خواهند هراس شوهر از زنش را بيان کند به تکرار کلمات و تداعي لکنت روي مي آورد:
چشم غره مرو اين گونه که من مي ترسم من
همين جوري اش از...

تقليد لهجه ها و گويش ها
 

کشور عزيز ما ايران، مهد تمدن و فرهنگ و زبان است. تنوع گويش ها و لهجه ها از افتخارات ميهن ماست، اما سنجش ميان هر يک از لهجه ها و گويش ها با زبان معيار و درک فاصله بسيار آن با هم، در چشم اهل فن مايه حيرت است و از نظر عده اي نيز اسباب خنده. هر چند خنديدن به نوع لهجه و گويش مردم هم چنين اصلاً رفتار صحيحي نيست، درصدد تاييد آن نيستيم. اما از آن جا که در جستجو دلايل خنده هستيم، ناچاريم به اين نمونه هم اشاره داشته باشيم. به هرحال سطوح درک و فهم افراد متفاوت است و در ميان مردم کشورمان کساني هم هستند که از نوع تلفظ واژه هاي خاص در گويش يا لهجه اي، به شدت به خنده مي افتند. البته لطيفه هايي هم در اين زمينه ساخته شده که فقط به يک نمونه از آن اشاره مي کنيم:
به فردي گفتند: پدرت چه کاره است؟
گفت: گازي
گفتند: خوش به حالت حتماً نان تان توي روغن است. تا به حال براي چند نفر حکم اعدام صادر کرده؟
گفت: نه بابا گازي است کپسول پر مي کند!

غفلت و ندانم کاري
 

اين لطيفه را حتماً شنيده ايد که فردي کنار خيابان ايستاده و رويش به سمت آسمان بود. هر که مي آمد، پرسش گرانه نگاهي به او مي کرد و بعد هم مثل او خيره به آسمان مي شد. کم کم عده زيادي جمع شدند. همه در آسمان دنبال چيزي مي گشتند که همه دنبال آن بودند و...بالاخره يکي يکي از هم پرسيدند تا رسيدند به نفر اول.
او هم جواب داد: خون دماغ شده ام؛ سرم را بالا گرفته ام تا خونش بند بيايد!
و همه از کار خود -تقليد از سر غفلت و ندانم کاري - به شدت خنديدند.
گاهي در حال غفلت، از ما رفتار هايي سر ميزند که ديگران را دچار شگفتي مي کند و به خنده وا مي دارد.

يک خاطره
 

يادش بخير، پيش از عمليات کربلاي يک، در منطقه مهران بوديم. يکي از همسنگري هاي مان به تازگي ازدواج کرده و برايش نامه فدايت شوم از طرف مربوطه رسيده بود.
با شوق بسيار مشغول قدم زدن و خواندن نامه بود، غافل از اين که دارد به سمت دشمن مي رود!
جالب اين که از شدت شوق، حتي متوجه اصابت چند خمپاره در اطراف نشده بود. در اين ميان افرادي مثل راقم اين سطور،مشغول تماشاي اين ماجرا شده بودند و به شدت مي خنديدند!

جابجايي يا نا به جايي در کاربرد جملات
 

دراين حالت، نويسنده به قصد، يا گوينده در حالت غفلت و يا حتي ادعا و بلوف زدن، جملاتي را به کار برد که ارتباطي با هم ندارند(درست مثل کسي که تيپ زده و ظاهرش را آراسته اما دگمه هايش را جابه جا بسته)طبعتاً مخاطب کلام از اين نا به جايي به خنده وادار مي شود.
در مثل ديگر، تصور کنيد فردي از آپارتمان خود تعريف کند، جهت فروش:
«يه خونه دارم مال يه خانم دکتر بوده هر روز مي رفته مطب و مي اومده. هنوز عاج هاش خورده نشده يه اتاق خواب داره که از هر پنجه اش هزار تا هنر مي باره...»
بخش اول کلام، ما را ياد لطيفه اي معروف مي اندازد که اين جمله خنده دار بالا هم بر حسب همين نا به جايي ساخته شده: «اين تريلي مال يه خانم دکتر بوده هر روز باهاش مي رفته مطب و مي اومده.!»
بخش دوم کلام،مربوط به ماشين است و نو بودن لاستيک آن؛
بخش پاياني مربوط به گفتار زني است که مي خواهد از دخترش در برابر خواستگار تعريف کند و پيش او کم نياورد.
هيچ کدام از بخش هاي اين جمله، به طور مجزا خنده دار نيست. امابر حسب نا به جايي که در محور هم نشيني اتفاق افتاده، کل جمله باعث تحريک مخاطب و خنده او مي شود.
منبع : نشريه ديدار آشنا شماره 125