نویسنده : اصغر طاهرزاده




 

راه تشخیص خرافه از حقیقت :
 

بحث در جلسه گذشته این بود که می توان نسبت به عالم غیب برخورد مثبت کرد همچنان که برخورد منفی نمود و از آن سوء استفاده کرد . عالم غیب ، حقیقت و ملکوت عالم ماده است ، اگر با آن درست برخورد شود می توان تمام اسرار دنیا را از آن فهمید . همان طور که غیب بدن شما نفس یا روح شماست و تمام سازمان دهی و اسرار بدن شما در نفس شما قرار دارد ، به همین جهت ، همین که انسان مرد دیگر تن او هیچ حرکت و فعالیتی ندارد ، نه چشمش می بیند و نه گوشش می شنود چون جنبه ی ملکوتی بدن او دیگر بدن را تدبیر نمی کند . عالم مادی هم مثل بدن ، غیبی دارد که بر اساس آن اداره می شود . (1) حال ما به دو صورت می توانیم با جنبه ی غیبی عالم ارتباط پیدا کنیم . یا از طریق عقل متوجه قواعد آن عالم شویم و بر اساس قواعد و سنن عالم ، با عالم برخورد کنیم ، و یا بر اساس وَهم خود تصوراتی از عالم غیب بسازیم و بر اساس وَهم و خیالات خود با عالم برخورد کنیم . در نگاه اولی به دنیا ، خود را موظف می دانیم با حساب و برنامه در این عالم زندگی کنیم ، ولی در نگاه دوم ، با میل و خیالات خود زندگی می کنیم ، و چون عالم را بر اساس میل و خیالات ما نساخته اند ، چیزی نمی گذرد که در نتیجه گرفتن از کارهایمان ناکام می شویم ، چون عالم با خیالات وَهمیات ما هماهنگی نمی کند .
آری به کمک عقل متوجه قواعد عالم می شویم و از طریق به کارگیری قلب با حقیقت عالم مرتبط می گردیم و می توانیم با آن حقایق انس بگیریم . ابتدا از طریق عقل و استدلال می فهمیم که عالم غیب هست و سپس از طریق قلب و تزکیه های شرعی ، حقایق را می بینیم . ابتدا به کمک عقل به وجود آنچه معتقدیم ، استدلال می کنیم ، تا بین عقاید حقیقی با عقاید خرافی تفکیک کنیم و بدانیم واقعاً چنین حقایقی هست ، سپس به کمک تزکیه می توانیم حجاب های بین قلب و حقایق را مرتفع می نماییم ، و جان ما با آنها انس بگیرد . البته مقصد اصلی ما در این دنیا یافتن آن حقایق و انس گرفتن با آنها است ، کار عقل خبر دادن از وجود حقایق است ، کار عقل مثل آدرس دادن است . وقتی آدرس خانه ی کسی را به شما می دهند یعنی چنین خانه ای هست ، ولی برای پیدا کردن آن باید راه بیفتی . وجود خدا ، ملائکه ، معاد و حقیقت اهل البیت « علیهم السلام» را عقل اثبات می کند ، می فهمد که چنین حقایقی هست ، اما اگر کسی قلبش را تزکیه کند و دستورات شریعت را به قلب برساند ، آنچه را که عقل از آن خبر داده است با چشم قلب می بیند . خیلی فرق است بین « دانایی » و « دارایی » . پس به هر صورت راه ارتباط با غیب از طریق عقل و قلب ممکن است .
عبادات شرعی و ایامی مثل ماه رجب و رمضان و مکان هایی مثل مسجدالحرام و حرم امامان « علیهم السلام» و مساجد ، زمینه هایی اند که جان انسان در آن حالت با حقایق عالم بهتر مرتبط می شود . در اوقاتی مثل ماه رجب و رمضان درهای غیب به قلب انسان باز می شود ، و اگر با این رویکرد به عبادات بنگریم خداوند هم تقاضای ما را بی جواب نمی گذارد و چشم قلب ما را می گشاید . آری اگر تلاش کنید قلب با عالم غیب آشنا می شود .

مراحل آشنایی با عالم غیب :
 

برای آشنا شدن با عالم غیب چند کار باید انجام داد :
اول کسب معارف صحیح ، اینکه شنیده اید خواب عالم از یک عمر عبادت جاهل نتیجه اش بیشتر است ، به خاطر این است که عالم از طریق معارف صحیح جان خود را به سوی حقایق یقینی سیر می دهد . شما بیش از اینکه مشغول عبادات و ذکر باشید در کسب معارف تلاش کنید تا بفهمید غیب چیست و چه خصوصیاتی دارد . کتاب های علماء بزرگ و تدبر در آیات قرآن و روایات ائمه معصومین « علیهم السلام» عقل و دل را متوجه حقایقی می کند ، و عبادات و ذکر ، وسیله ی انس با آن حقایق است . در روایات ما تاکید می شود ، خداوند این قدر که با عالم صحبت می کند با عابد صحبت نمی کند ، حتی می فرمایند : خواب عالم بهتر از عبادت جاهل است . عالم واقعی هم کسی است که با حقایق عالم مرتبط است .
آری پس از کسب معارف ، و اینکه متوجه شدیم چه حقایقی در عالم هستی ، وجود دارد ، موضوع دومی که به کمک ما می آید « اخلاق » است . بالاخره کبر و حسد و خودخواهی و امثال آنها نمی گذارد قلب ما جلو برود و با غیب آشنا شود . برای پاک شدن از رذائل باید برنامه داشت ، یک مرتبه و با یک تصمیم نمی شود از رذائل اخلاقی آزاد شد . باید کتاب های مهم اخلاقی را مطالعه کرد و از روایات مطرح شده در این امور استفاده نمود تا آرام آرام از ظلمات رذائل اخلاقی درآئیم و حجاب بین ما و عالم غیب بر طرف شود ، و مسلم است تا برنامه ی ائمه معصومین « علیهم السلام» را که خودشان مجسمه ی فضائل اند ، دنبال نکنیم . نتیجه نمی گیریم . اخلاقی که عرض می کنم منظورم دستورات اخلاقی ائمه « علیهم السلام» است در کتاب هایی مثل کتابی که امام خمینی « رحمه الله علیه » تنظیم کرده اند به نام « شرح حدیث جنود عقل و جهل » و یا کتابی که آیت الله بهجت « رحمه الله علیه» توصیه کرده اند و تحت عنوان « جهاد با نفس » ترجمه و چاپ شده است . ایشان می فرمایند : « هر روز سعی کنید یک حدیث از کتاب جهاد نفس وسائل الشیعه را مطالعه کنید و به آن عمل کنید ، بعد از یک سال خواهید دید حتماً عوض شده اید ، مانند داروی که انسان مصرف کند و بعد از مدتی احساس بهبودی می کند » چون روایات با نور بصیرت امامان معصوم « علیهم السلام» مطرح شده و لذا آن نور را به قلب شما منتقل می کند .
در کنار کسب معارف و اخلاق ، آنچه باید رعایت شود « آداب » است ، رعایت حلال و حرام الهی از یک طرف و رعایت دستورات عبادی مثل نماز و رکوع و سجود از طرف دیگر ؛ روح را متوجه عالمی دیگر می کند و در نتیجه انسان اسیر دنیا و حوادث آن نمی شود . بر همین اساس تاکید می کنیم در کنار معارف حقه و اخلاق فاضله ، رعایت حلال و حرام الهی موجب تعادل روح و اتصال آن به حقایق عالم هستی می گردد .
پس از طی مراحل سه گانه ی فوق ، مرحله ی قلبی کردن معارف پیش می آید تا انسان ان شاء الله بتواند با حقایق غیبی مانوس شود و جان او به عالم حقایق منتقل گردد . وقتی شما جهت وضو گرفتن به آب نگاه می کنید و آن را به صورت می زنید و می گویید « اللهم بیض وجهی » ؛ پروردگارا روی مرا سفید کن . نظر به جنبه ی باطنی آب دارید برای سفید کردن باطن خود از گناهان ، پس معلوم است در این وضو گرفتن موضوع انتقال جان از عالم محسوس به عالم غیب مدنظر است و لذا اگر مراحل سه گانه درست طی شود و قلب نیز آماده گردد ، وقتی جهت وضو به آب نگاه می کنید ، به آب مطلق منتقل می شوید که سراسر نور است و عرش الهی بر آن قرار دارد و خداوند در رابطه با آن می فرماید : « و کان عرشه علی الماء » (2) و عرش او بر آب قرار داشت . پس راه ارتباط با عالم غیب را باید برای جان خود برنامه ریزی کنید .

چگونگی کنترل خیال :
 

فرموده بودید چه کار کنیم خیالاتمان ذهن ما را مشغول نکند و وسوسه ها دست از سر ما بردارد ؟ باید عرض کنم عزیزان ! اشکال کار آن است که ما برای دفع خیالات برنامه ریزی نمی کنیم . اگر با برنامه ریزی
سبب شده ، آرام ارام خود را مشغول تفکر و تذکر نماییم ، به جای خیالات و وسوسه ها ، نور معارف بر قلب ما تجلی می کند . آیت الله حسن زاده (حفظه الله ) می فرمودند : « در دوران جوانی حساب کردم اگر ذهن خودم را مشغول نکنم ذهنم مرا مشغول می کند » واقعاً همین طور است که اگر به ذهن برنامه ندهید ، آن با خیالات بی پایه به شما برنامه می دهد . ما مامور به تدبر در قرآن هستیم و به کمک نهج البلاغه و روایات می توانیم ذهن و اندیشه را به پرواز درآوریم . ذهن شما از همان صبح که بلند می شوید شما را مشغول می کند که چه کسی بد است ، چه کسی خوب است ، چی بخور ، کجا برو ، ولی اگر به آن برنامه بدهید آن هم یک برنامه الهی ، آن راه کمالاتی که خودتان می خواهید می کشانید . وقتی متوجه شدید باید معارف خود را قلبی بکنید با همین رویکرد ، ذهن را جهت می دهید . اگر نماز می خوانید با هدف نظر به حق ، قلب را در صحنه می آوردید ، اگر کار و فعالیت مادی دارید ، با هدف خدمت به خلق خدا ، قلب را در صحنه نگه می دارید . در ملاقات شبلی با امام سجاد « علیه السلام»داریم که حضرت در برگشت از حج از او پرسیدند : آیا هنگامی که احرام به تن کردی جامه ی گناه فروگذاردی تا جامه ی طاعت بپوشی ؟ و آنگاه که به میقات وارد شدی ، قصدت ملاقات خدا بود ؟ آنگاه که طواف کردی ، قصدت آن بود که به خدا پناه بری ؟ گفت : نه ، فرمودند : پس حج نگذارده ای . امام سجاد « علیه السلام»به شبلی می خواهند بگویند باید اعمال عبادی ، قلبی شود تا به واقع آن اعمال انجام شده باشد . وقتی ده سال ، بیست سال ، همچنان قلب متوجه حقایق شد ، آرام آرام چشمش باز می شود و با آنها مانوس می گردد و به مقام فرقان و بصیرت می رسد و دیگر آنچنان جذب آن عوالم می شود که خیالات واهی جذبه ندارند که انسان را به خودشان مشغول کنند .

رازهای غیبی شیطانی :
 

پس راه استفاده از عالم غیب و مانوس شدن با آن عالم همچنان که عرض شد ، مشخص است ، هر چند امکان سوء استفاده از عالم غیب نیز وجود دارد و کافران و شیاطین راه سوء استفاده از آن را برگزیده اند . قرآن در رابطه با این موضوع می فرماید : « و لقد جعلنا فی السماء بروجا و زیناها للناظرین * و حفظناها من کل شیطان رجیم * الا من استرق السمع فاتبعه شهاب مبین » (27) ما در آسمان ، عوامل نمایش آیات الهی و زینت هایی را برای آنهایی که می توانند آن حقایق غیبی را بنگرند قرار دادیم ، و آن زیبایی های معنوی را از هر شیطان رانده شده ای حفظ کردیم تا دست تجاوز او به آن معانی نرسد ، مگر آنکه دزدانه چیزی از آن حقایق بشنود که در آن صورت شهاب آشکاری او را دنبال می کند . (3)
آیات فوق ، موضوع استراق سمع شیاطین را مطرح می کند که می روند از حقایق غیبی آسمان معنا چیزی بگیرند ، که در آن صورت شهاب مبین یعنی انوار روشنگر معنوی ملائکه به دنبال آن مطلب دزدیده شده می آید
تا شیاطین را رسوا کند و نگذارد آنها ادعا کنند به حقایق آسمانی راه یافته اند . به عبارت دیگر شیاطین سعی دارند از طریق ارتباط با عالم غیب چیزهایی به دست آوردند و از آنها سوء استفاده کنند .
کفار و شیاطین سخت در تلاش اند تا به رازهای آسمانی دست یابند و آنها را مورد سوء استفاده قرار دهند ولی قرآن می فرماید : « ان الذین کذبوا بآیاتنا و استکبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء » (4) آنهایی که آیات ما را تکذیب می کنند و در مقابل آنها استکبار می ورزند ، برای آنها درهای آسمان گشوده نمی شود . روشن است که در اینجا منظور از آسمان ، آسمان زمین نیست ، زیرا افراد به این آسمان دست می یابند . از آیه ی فوق روشن می شود که غیر مومنین ، به معنای واقعی نمی توانند از حقایق معنوی بهره مند شوند تا قلب آنها چیزی از آن معانی را کشف کند ، پس عملاً با آنچه شیطان به آنها القاء می کند به سر می برند . آسمان دنیا ، یعنی مقام باطنی دنیا ، مثل « منِ» تن ، که جنبه ی باطنی بدن است . در آیات 16 به بعد سوره حجر که عرض شد: می فرماید ما در آن آسمان ، بروج و عوامل روشنگری گذاشته ایم . بروج آسمان مثل ملائکه اند ، همان طور که عقل در آسمان جان انسان مثل ستاره ی روشنگر عمل می کند . عقل شما برای شما نور است ، من شما آسمان تن شما است و عقل شما ستاره ی درخشان قرار گرفته در آسمان جان شما است . عقلتان که در آسمان تنتان است موجب حفظ تن و جان شما از دشمنان جنی و انسی است . در ادامه می فرماید : « وزیناها للناظرین » ؛ آن برج ها و حقایق معنوی برای کسانی
که اهل نظر هستند زینت است ، و انسان را متوجه زیبایی های معنوی عالم وجود می کند . قرآن در رابطه با نظر به باطن عالم می فرماید : « اولم ینظروا فی ملکوت السماوارت و الارض » (5) چرا افراد به ملکوت آسمان ها و زمین نمی نگرند . اگر انسان ها به لطف الهی بتوانند به ملکوت عالم بنگرند می بینند چه غوغایی است . در هر صورت در آیات مورد بحث یعنی آیات 18 ـ 16 سوره ی حجر در ادامه می فرماید : بروج را در آسمان قرار دادیم ، « و حفظناها من کل شیطان رجیم » ؛ و از طریق آن بروج آسمان را از هر شیطان رجیمی حفظ کردیم و در نتیجه آنها نمی توانند در آن نفوذ کنند و از حقایق غیبی آن بهره مند گردند « الا من استرق السمع فاتبعه شهاب مبین » ؛ مگر این که آن شیطان ها در آسمان غیب استراق سمع کنند و مقداری از حقایق آن را بدزدند .
پیغمبر « صلی الله علیه و آله و سلم» و ائمه «علیهم السلام»به عالم غیب نظر می کنند و از آن برای جان خود زینت های معنوی اخذ می کنند ، شیاطین هم می رودند گوش می نشینند تا خبرهایی را از عالم غیب بدزدند . (6) خبرهای دزدیده شده ی ناقص ، همان هایی است که شیاطین در اختیار جادوگرها و کاهنان قرار می دهند تا آنها حوادث آینده را پیش گویی کنند ، و چون از عالم غیب است به ظاهر درست در می آید ولی چون دزدی است ، بی برکت و نیمه کاره است .
در همین رابطه در ادامه می فرماید : « فاتبعه شهاب مبین » ؛ یعنی یک نور روشنگر و رسواکننده ای از طرف ملائکه آن خبر دزدیده شده را دنبال می کند ، در نتیجه بی ثمری آن معلوم می شود و جادوگر رسوا می گردد .
در رجوع به جادوگران دو چیز را فراموش نکنید . اولاً : خبری که می دهند نیمه کاره است . ثانیاً : چیزی نمی گذرد که پوچی و بی ثمری آن روشن می شود . اگر کمی به آیات فوق توجه فرمایید نکات ارزشمندی در اختیارتان می گذارد . قرآن می فرماید بله جادوگر و کاهن از غیب خبر می دهند ، اما خبرشان را از جن و شیطان گرفته اند و خبر آنها خبر دزدی است و پشت سر آن خبر ، شهاب ملائکه می آید و نمی گذارند آب خوش از گلوی آنها پایین برود . نه خود جادوگر از آن خبرها نتیجه ی واقعی می گیرد ، و نه آن کس که می رود به نزد آنها به چیزی می رسد . این نوع کارها را سوء استفاده از عالم غیب گویند .
وقتی نزد کاهن یا جادوگری می روی می بینی چقدر خبرهای عجیبی می دهد و پس از مدتی به ظاهر همه ی آنها درست در می آید ، به خود می گویی بهتر است اسلام و روحانیت را رها کنم و دنبال اینها بروم ، غافل از اینکه در نهایت هیچ نتیجه ای به دست نمی آوری و همه ی فرصت ها را هم از دست می دهی . مثل تاجری که به ظاهر درآمد خوبی دارد ولی نتیجه ی کارش که باید زندگی خوبی برایش پیش بیاورد او را با ناکامی رو به رو می کند .

جایگاه هیپنوتیزم :
 

سوال : جایگاه هیپنوتیزم در معارف اسلامی کجاست ، و جنبه های مثبت و منفی آن چه چیزهایی می تواند باشد ؟
 

جواب : هیپنوتیزم یا تاثیر روحی بر دیگران ، استعدادی است که در اکثر انسان ها هست ، اگر انسان آن استعداد را مدیریت کند طوری رشد می کند که شما حاصل آن را در عمل آنهایی که بقیه را هیپنوتیزم می کنند می یابید . هیپنوتیزم ؛ تمرکز روح است بر شخصی که می خواهیم او را تحت تاثیر اراده خود قرار دهیم . با تمرکز روح بر اراده ی خود ، آنچه را می خواهیم به طرف مقابل القاء میکنیم . با توجه به مجرد بودن نفس چنین امکانی در هر کس هست ، آنچه نباید مورد غفلت قرار گیرد حوزه تاثیر عمل هیپنوتیزم است که عبارت است از « خیال » . نکته ی دیگر نقش تمرکز است ، نفس انسان با تمرکز ، و یگانه کردن اراده ، قدرت نفوذ پیدا می کند . همان طور که خداوندکه عین یگانگی و احدیت است دارای نفوذ مطلق است ، نفس انسان نیز در تمرکز نفس ، به نحوه ای از وحدت دست می یابد و به همان اندازه قدرت و نفوذ پیدا می کند . شاید فیلم مستند « سفر به ماوراء » را دیده باشید . طرف با تمرکز زیاد بدون دست زدن به قطب نما آن را حرکت می دهد ، چون نفس انسان با تمرکز ، قدرت تاثیر پیدا می کند ، همان طور که خداوند با نظر به مخلوقاتش آنها را تحت تاثیر خود دارد . خداوند با توجه به و بدون هیچ گونه دست و تماسی کهکشان ها را به حرمت می آورد و آنها را در کنترل خود دارد ، همین طور که به خورشید نظر دارد ، خورشید را در کنترل
فرقش این است که اولاً : خداوند عین اراده و توجه است . ثانیاً : آنچنان است که کاری او را از کاری باز نمی دارد ، چون در مقام جامعیت است و صفاتش عین ذاتش می باشد .
آنچه باید بدانید این که اولاً : تمرکز قدرت می آورد . ثانیاً : موجود مجرد هر جایی که اراده کند باشد ، در آنجا حضور دارد و می تواند اراده خود را در آنجا اعمال کند . همان طور که در ورزش بدن سازی ، انسان از طریق تمرکز روی ماهیچه های خود و حرکت دادن ممتد آنها ، صورت خاصی را که در ذهن دارد به ماهیچه ها تحمیل می کند و در نتیجه پس از مدتی آن صورتی را که انسان مایل بود به ماهیچه هایش بدهد ، در ماهیچه ها ظاهر می شود . طرف با تمرکز ، از دور ، بدون استفاده از دست ، قاشق چایخوری را کج می کند ، البته برای این تمرکز مدت ها باید وقت بگذارد . در فیلم « سفر به ماوراء » آن خانم روسی نه تنها عقربه ی قطب نما ، بلکه جعبه آن را حرکت می دهد و خودش می گوید ؛ در همان مجلس ـ در اثر تمرکز شدید ـ دو کیلو از وزنش کم می شود ، در تمرکز و با ایجاد وحدت در اراده ، تاثیر بر اشیاء و افراد بیشتر می شود ، این اندازه باید انرژی صرف کرد . هنر تمرکز را عده ای با نظم خاص و جهت امر خاصی شکل دادند و هیپنوتیزم را پدید آوردند . هیپنوتیزم یک نوع تمرکز روح است بر روح طرف مقابل و نسبت به تمرکزهایی که موجب تصرف در امور مادی می شود آسان تر است . طرف با دستوراتی که می گیرد ذهنش را روی موضوعی خاص متمرکز می کند و چون تمرکز ، قدرت می آورد می تواند اراده ی خود را بر اراده ی طرف مقابلش تحمیل کند ـ به شرطی که هیپنوتیزم شونده مقاومت نکند ـ تمرکز علاوه بر عمل هیپنوتیزم در سایر امور تا آنجا قدرت می آورد که انسان می تواند چهار قالب یخ را با یک ضربه بشکند . درست است که با قدرت کامل ، دستش را روی یخ ها می کوبد ، ولی آنچه نقش اصلی را دارد تمرکز ذهن اوست روی یخ ها . حرکت دست تمرکز او را کامل می کند .
تمرکزی که در هیپنوتیزم نیاز است ، آسان تر است از تمرکزی که در « ذن » لازم است . هیپنوتیزم کننده با تمرکز ، روح طرف مقابل را تحت تاثیر خود قرار میدهد . مثلاً به او می گوید : تو الان خوابی ، و او به خواب می رود . سپس به او می گوید : تو الان به خانه مادرت می روی ، روح طرف می رود خانه مادرش . به او می گوید : تو می توانی بدن خود را به صورت افقی بین این دو صندلی نگهداری ، بعد که شما بدن او را بین دو صندلی قرار می دهید ، مثل یک چوب آن را نگه می دارد . از آن آقایی که هیپنوتیزم می کرد پرسیدم چقدر وقت برای این کار صرف کرده اید ؟ گفت چهار سال ، حالا ممکن است کمتر هم بشود وقت گذاشت .

موقتی بودن تاثیر هیپنوتیزم :
 

توجه داشته باشید جایگاه تاثیر هیپنوتیزم خیال طرف مقابل است و تاثیر آن هم به اندازه ی پایداری خیال است . در جلسه ای که بنده نیز حاضر بودم به طرف گفت شما بعد که بیدار می شوید یک ربع نمی توانید صحبت کنید ، او هم وقتی بیدار شد واقعاً هر چه تلاش کرد صحبت کند نتوانست ، چون قوه ی خیال او تحت اراده خودش نبود ، به نفس او القاء شده بود که نمی تواند یک ربع صحبت کند ، با اینکه از حالت هیپنوتیزم درآمده بود ، در مرتبه ای از نفس خود و با اراده ی خود می خواست صحبت کند ، ولی مرتبه دیگر نفس او که تحت تاثیر خیالش بود قادر به صحبت کردن نبود . در یک مورد دیگر به طرف که سیگاری بود گقت شما سیگار دوست ندارید ، شما سیگار دوست ندارید . وقتی بیدار شد اگر به او سیگار می دادند حالش به هم می خورد . ولی فراموش نکنید که این حالت موقت است ، چون جنس خیال چیزی است که پایدار و همیشگی نیست و لذا آن شخص بعد از مدت کمی مثل قبل کاملاً معتاد به سیگار است . با توجه به موقت بودن خیال ، تاثیر هیپنوتیزم نیز موقت است و در همان حد می تواند موثر باشد . اخیراً شنیده اید یک عمل سزارین را با هیپنوتیزم انجام دادند ، به این صورت که آن خانم را شخص هیپنوتیزم کننده در تمرکز خود قرار میدهد و به او القاء می کند که در حین زایمان درد نخواهی داشت و در نتیجه عمل زایمان بدون درد را انجام می دهند . در فیلم سفر به ماوراء ملاحظه فرمودید که طرف را هیپنوتیزم کردند و دندانش را بدون درد و با کمترین خونریزی کشیدند . آری در همین اندازه می توان طرف را تحت اراده خود قرار داد و خیال خود را به او منتقل کرد .

جایگاه انرژی درمانی :
 

انرژی درمانی هم یک نوع هیپنوتیزم است . اگر کسی دستش طوری درد می کند که نمی تواند بالا بیاورد ، در واقع نفس او اراده ی قوی در حرکت دادن دستش ندارد در نتیجه دست او ضعیف شده و متقابلاً اراده او برای مقابله با ضعف دست او نیز ضعیف شده است و لذا نمی تواند دست خود را بالا بیاورد . حالا فردی که با تمرکز می تواند اراده خود را به او منتقل کند ، به شخص القاء می کند که تو می توانی دست خود را بالا بیاوری ، و این تصور را در خیال او تثبیت می کند . اگر نفس او این تلقین را پذیرفت ، دست خود را بالا می آورد ، و اگر درمان درد او به این است که چند روز دستش را تکان بدهد ، تکان می دهد و بعد هم که این خیال رفت ، چون چند روز دست خود را تکان داد ، دستش خوب می شود ، ولی تاثیر هیپنوتیزم در همان چند روز بود ، بقیه مربوط به بدن خود اوست . طرف مقابل پذیرفته که سردرد دارد ، با هیپنوتیزم به او القاء می کنی نه تو سرت درد نمی کند ، چون از اول سر درد او به ذهن و خیال او مربوط بود ، اگر پذیرفت سردردی نیست ، سردردش خوب می شود . چیزی که بعضی مواقع خود شما با نصیحت به طرف القاء می کنید ، حال اگر طرف توانست بپذیرد ، نتیجه می گیرد . بشر با انتقال خیال ، مسئله ای را که اصل آن خیالی بوده است می تواند تغییر دهد .
نوع دیگری از انرژی درمانی هست که با هیپنوتیزم فرق میکند ، از آنجایی که نفس بعضی از افراد تکویناً و به صورت خدادادی قدرت انتقال دارد ، می توانند اراده و توانایی خود را به دیگری منتقل نمایند . شما می بینید یکی قدش بلند است و دیگری کوتاه ، یکی هوشش زیاد است و دیگری کم ، به بعضی ها هم خداوند توانایی هایی می دهد که خود آنها حتی در ابتدا نمی دانند چنین توانایی هایی دارند . نفس طرف این توانایی را دارد که بتواند توانایی های نفس خود را به فرد دیگری منتقل کند . لذا اگر
الان بنده دستم را نمی توانم بالا بیاورم با انتقال توانایی شخصی که توانایی انتقال قدرت نفس خود را به من دارد ، ممکن است بتوانم این کار را بکنم . بستگی دارد که بنده چقدر برایم امکان دارد توانایی های القاء شده را بگیرم . البته قدرت نفس آن شخص هم که قدرت خود را انتقال می دهد در این امر نقش دارد ، به همین جهت همه به یک اندازه شفا نمی یابند . بعضی ها هم مشکلشان بیش از اینهاست و به همین جهت اصلاً درمان نمی شوند . اگر آن نفس ، قدرت طرف مقابل را گرفت و از آن متاثر شد ، خودش آن را ادامه می دهد و آرام آرام با اراده هایی که اعمال می کند ، درمان می شود .
در مورد انبیاء الهی و ائمه ی معصومین «علیهم السلام»موضوع شفا دادن فرق می کند ، قلب آنها مظهر اسماء الهی است ، حال اگر مصلحت بدانند اسم خاصی را که مناسب رفع مشکل طرف است القاء می کنند و مشکل حل می شود . حضرت عیسی « علیه السلام » مظهر اسم حَیّ اند و لذا مرده را زنده می کنند . حضرت پروردگار در این امور به واسطه ی ذات مقدس حضرت عیسی « علیه السلام » بر روح و روان طرف جلوه می کند .
در بعضی موارد دیده شده است که طرف هیچ هنری ندارد و فقط از جهل مردم استفاده می کند و قصد منفعت جویی در میان است ، هیچ گونه زحمتی حتی در حد کسب هیپنوتیزم هم به خود نداده است ، که این نوع افراد مورد بحث ما نیست . بعضی ها با القائات ساده ، خیال طرف را تحت تاثیر قرار می دهند ، آن آدم ساده هم فکر می کند طرف کاری برایش کرده است . عبدالملک مروان از تعبیرکنندگان خواب پرسید من چند سال دیگر حکومت می کنم ؟ هیچ کدام چیزی نگفتند ، او عصبانی شد و آنها را تهدید به مرگ کرد . یکی از آنها گفت قربان ، شما چهل سال دیگر حکومت می کنید ، پرسید از کجا می گویی ؟ گفت امشب حضرتعالی چهل دُرّ قرمز در خواب می بیند که هر دُرّ ، نشانه ی یک سال حکومت شما است . خلیفه با این امید که امشب چهل دُرّ قرمز را در خواب ببیند خوابید ، فردا که بیدار شد گفت به آن مُعّبر جایزه های فراوان بدهید ، چون به واقع من چهل دُرّ قرمز در خواب دیدم . بقیه معبرها از همکارشان پرسیدند تو چطوری آن حرف را زدی ؟ گفت : می دانید که خلیفه آدم ساده و زودباوری است و به همین جهت هر چیزی به او تلقین کنید در خاطرش می ماند . من به او تلقین کردم چهل دُرّ قرمز در خواب می بیند ، خیال او چهل در برای خودش ساخت و به دنبال آن بود که در خواب آن چهل دُرّی را که خودش ساخته بود دید . و از این طریق جان خودم و شما را نجات دادم . از این کارها زیاد می شود ، گاهی خودمان نمی دانیم که چقدر تحت تاثیر خیالاتی هستیم که به ما تلقین شده است . اگر انسان با اصول و با عقل و حی الهی زندگی نکند زندگی اش پر از تلقین است ، هر چند ظاهر طرف تحصیل کرده است ولی زندگی اش پر است از همین تلقینات غیرواقعی که نه پایه استدلالی دارد و نه پایه ی الهی .
یک محقق ایتالیایی با توجه به خرافاتی که انگلیسی ها در زندگی خود پذیرفته اند ثابت کرد ، خرافی ترین مردم دنیا انگلیسی ها هستند . یعنی انگلیسی ها از آن موش پرست های هندی هم خرافی ترند . و واقعاً هم این طوری است که خرافی ترین مردم دنیا در اروپا هستند ، منتها در پوشش تکنولوژی آن را پنهان کرده اند .
در تحقیقاتی که شده دروغ ترین مجله های دنیا ، مجله هایی است که درباره ی روح و خواب و این گونه موضوعات سخن می گویند . بعضی از مطالب این مجلات بعداً دروغ بودنش افشا و معلوم شد که حدود ده سال مردم را بازی داده اند . کتاب « عالم عجیب ارواح » از آقای ابطحی تحت تاثیر همین مجلات نوشته شده است . جایگاه بخت بستن :

سوال : آیا بخت بستن یک واقعیت است یا توهم ؟
 

جواب : شما دوباره به آیه ای که مطرح شد توجه کنید ، می فرماید : « و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله » (7) هیچ جادوگری نمی تواند هیچ ضرری به کسی برساند مگر به اذن خدا . پس به این معنی که کسی اراده کند بخت شما را ببندد نداریم ، اما اگر خدا مصلحت دید کسی را تنبیه کند ممکن است آن تنبیه از طریق جادوگری انجام گیرد . هیچ کس با اراده ی خود نمی تواند بخت کسی را ببندد ، اما همین طور که می شود با ضربه ای که بر صورت کسی می زنند او را تنبیه کنند ، همین طور هم بعضی ها را از طریق جادوگر تنبیه می کنند ، تا آدم ها در دل این سختی ، امتحان بدهند . اگر مثلاً شما با یک ماشین سواری تصادف کردید و پایتان شکست ، می گویید خدا این طوری امتحانم کرد . یا اگر کسی پشت سر شما حرف زد که آبروی شما را ببرد ، باز باید متوجه باشید که دارید امتحان می شوید ، زیرا خداوند می فرماید : « ان الله یدافع عن الذین آمنوا » (8) خدا مدافع مومنان است پس اگر کسی بخواهد پشت سر شما حرف بزند و آبروی شما را ببرد نمی تواند ، منتها عمل او ، زمینه ی امتحان شدن شما را فراهم می کند . حال اگر کسی تصمیم بگیرد از طریق جادوگر بخت شما را ببندد ، مثل همان کسی است که تصمیم می گیرد پشت سر شما حرف بزند ، به ظاهر می تواند ، همان طور که او به ظاهر این طرف و آن طرف می رود و پشت سر شما به این و آن بد می گوید . شما هم ممکن است با سادگی تمام بگویید ؛ وای ! آبرویم رفت ، ولی اگر ببینیم دنیا و آبرو و عزت در دست خداست ، با بدگوییهای او توسل شما به خدا زیادتر می شود ، زیرا « و لله العزه و لرسوله و للمومنین و لکن المنافقین لا یعلمون » (9) عزت از خدا و رسول او و مومنین است ولی این نکته را منافقین نمی فهمند . رژیم شاه چقدر تلاش کرد تا در جریان 15 خرداد سال 42 حضرت امام خمینی « قدس سره » را بی آبرو کند ، دروغ برای ایشان ساختند که از « جمال عبدالناصر » رئیس جمهور مصر پول گرفته تا در ایران اغتشاش کند . آیا این کارها نتیجه داد یا اینکه حضرت امام خمینی « قدس سره » آبرومندترین فرد دنیا شدند ؟ بله می شود یک جادوگری به کمک جنی ها یک شیطنتی بکند اما شما با توکل به خدا تمام نقشه های جادوگر و جن را هیچ می گیرید و بدون هیچ عکس العملی به زندگی دینی خود ادامه می دهید ، و در آن صورت آنها هیچ غلطی نمی توانند بکنند . ما چوب بی توکل بودنمان را می خوریم .
اگر کسی به ناحق پشت سر شما با تهمت هایی که زد ، بی آبرویی راه انداخت به طوری که در شهر هر کسی شما را ببیند بگوید عجب ؛ این بوده که این کارها را کرده ! حال شما دو کار می توانید بکنید ،یکی اینکه بگویید من دیگر در این شهر نمی توانم زندگی کنم ، آبرویم رفت ، بلند می شوی و به شهر دیگری می روی . این در حالی است که این ذهنیت به دنبال شما است که در شهر خودم آبرویم رفته ، همیشه این سیاهی دنبالتان هست . اما یک وقت می گویی خدایا خودت که بهتر می دانی ، پس خودت مدافع من باش . شما هم در حد وُسع و توان خود ، از خود دفاع می کنی . یک سال نمی گذرد درست برعکس می شود ، آبروی آن کسی که می خواسته آبروی شما را ببرد ، از کف او می رود ، و از آن مهمتر در این جریان حضور خداوند را در زندگی خود احساس می کنی . ولی اگر بد امتحان داده بودی و نقش طرفی که می خواسته آبروی شما را ببرد ، نقشی موثر می پنداشتی ، شما از شهر خوت هم که می رفتی ، باز نقش آن فرد برایت یک نقش موثر باقی می ماند و هرگز از آن طریق به خدا نمی رسیدی . اگر از شهر می رفتی چوب خودت را خورده بودی و نه چوب آن طرف را . برای پیدا کردن چنین بصیرتی به ما فرموده اند سوره های معوذتین ( فلق و ناس ) را بخوانید . می فرماید : « قل اعوذ برب الفلق » ؛ بگو همواره به پروردگاری که سیاهی ها را می شکافد پناه می برم . « قل اعوذ برب الناس » ؛ بگو به پروردگاری که کلیه امور انسان ها به دست
اوست پناه می برم . با توجه به این آیات دیگر کسی نمی تواند در روان شما صاحب نقش و اثر باشد . وقتی می گویی : « قل اعوذ برب الناس ، ملک الناس ، اله الناس » ؛ پروردگار و حاکم و معبود انسان ها پناه می بری ، پس دیگر هیچ کس در جان شما کاره ای نیست . درست است که عده ای « النفاثات فی العقد » ؛ هستند و در گره ها و تصمیم ها می دمند ، اما با پناه بردن به خداوند ، هم کار آنها را خنثی میکنی ، هم بهره ی نزدیکی به خداوند نصیب تو می شود . درست است این طرف دارد در غیاب شما ، شما را ضایع می کند ولی اگر با آرامش کامل و در حد توان خود از خود دفاع کنید و بقیه اش را به خدا بسپارید ، درست امتحان داده اید و چند قدم جلو آمده اید و آن سختی برای شما پنجره ی ورود به عالم بهتری می شود .

در روایت قدسی داریم که خداوند می فرماید :
 

« و عزتی و جلالی و مجدی و ارتفاعی علی عرشی لاقطعن امل کل مومل غیری بالیاس و لاکسونه ثوب المذله عندالناس و لانحینه من قربی و لابعدنه من فضلی أ یومل غیری فی الشدائد و الشدائد بیدی و یرجو غیری و یقرع بالفکر باب غیری و بیدی مفاتیح الابواب و هی مغلقه و بابی مفتوح لمن دعانی فمن ذا الذی املنی لنوائبه فقطعته دونها و من ذا الذی رجانی لعظیمه فقطعت رجاء منی جعلت آمال عبادی عندی محفوظه فلم یرضوا بحفظی و ملات سماواتی ممن لایمل من تسبیحی و امرتهم ان لا یغلقوا الابواب بینی و بین عبادی فلم یثقلوا بقولی أ
لم یعلم [ ان ] من طرقته نائبه من نوائبی انه لا یملک کشفها احد غیری الا من بعد اذنی ـ فما لی اراه لاهیا عنی اعطیته بجودی ما لم یسالنی ثم انتزعته عنه فلم یسالنی رده و سال غیری أ فیرانی ابدا بالعطاء قبل السماله ثم اسال فلا اجیب سائلی أ بخیل انا فیبخلنی عبدی أ و لیس الجود و الکرم لی أ و لیس العفو و الرحمه بیدی أ و لیس انا محل الآمال فمن یقطعها دونی افلا یخشی المومنون ان یوملوا غیری فلو ان اهل سماواتی و اهل ارضی املوا جمیعا ثم اعطیت کل واحد منهم مثل ما امل الجمیع ما انتقص من ملکی مثل عضو ذره و کیف ینقص ملک انا قیمه فیا بؤساً للقانطین من رحمتی و یا بوسا لمن عصانی و لم یراقبنی » (10)
به عزت و جلال و بزرگواری و رفعتم بر عرشم سوگند که آرزوی هر کس را که به غیر من امید بندد ، به نومیدی بدل می کنم . و به او نزد مردم جامه خواری می پوشانم ، و او را از تقرب خود می رانم و از فضلم دور میکنم . آیا او در گرفتاری ها به غیر من آرزو می بندد ، در صورتی که گرفتاری ها به دست من است ؟ و به غیر من امیدوار می شود و در فکر خود در خانه ی جز مرا می کوبد ؟ با آن که کلیدهای همه درهای بسته نزد من است و در خانه ی من برای کسی که مرا بخواند باز است .
کیست که در گرفتاری هایش به من امید بسته و من امیدش را قطع کرده باشم ؟ کیست که در کارهای بزرگش به من امیدوار گشته و من امیدش را از خود بریده باشم ؟ من آرزوهای بندگانم را نزد خود محفوظ داشته و آنها به حفظ و نگهداری من راضی نگشتند ، و آسمان هایم را از کسانی که از تسبیحم خسته نشوند ( فرشتگان ) پر کردم و به آنها دستور دادم که درهای میان من و بندگانم را نبندند . ولی آنها به قول من اعتماد نکردند ، مگر آن بنده نمی داند که چون حادثه ای از حوادث من او را بکوبد ، کسی جز به اذن من آن را از او بر ندارد ، پس چرا از من روی گردان است ؟ من با جود و بخشش خود آنچه را از من نخواسته به او می دهم سپس آن را از او می گیرم ، و او برگشتش را از من نمی خواهد و از غیر من می خواهد ؟ او درباره ی من فکر میکند که ابتدا و پیش از خواستن او عطا می کنم ، ولی چون از من بخواهد به سائل خود جواب نمی گویم ؟ مگر من بخیلم که بنده ام مرا بخیل می داند ؟ مگر هر جود و کرمی از من نیست ؟ مگر عفو و رحمت دست من نیست ؟
مگر من محل آرزوها نیستم ؟ پس چه کسی می تواند آرزوها را پیش از رسیدن به من قطع کند ؟ آیا آنها که به غیر من امید دارند نمی ترسند ؟ اگر همه ی اهل آسمان ها و زمینم به من امید بندند ، و به هر یک از آنها به اندازه ی امیدواری همه دهم ، به قدر عضو مورچه ای از ملکم کاشته نشود ، چگونه کاسته شود از ملکی که من سرپرست او هستم ؟ پس بدا به حال آنها که از رحمتم نومیدند ، و بدا به حال آنها که نافرمانیم کنند و از من پروا نکنند .
وقتی امام خمینی « قدس سره » را به نجف تبعید کردند ، عوامل رژیم شاه شایع کردند که ایشان یک آخوند سیاسی بی سوادی است که چون نمی توانسته است درس بدهد شلوغ کرده است . آنها امید داشتند با این شایعات هیچ کس پای درس حضرت امام « رحمه الله علیه» نرود ، ولی زمانی نگذشت که ایشان از جمله ی آبرودارترین شخصیت های حوزه ی علمیه ی نجف شدند ، چون با امیدواری به لطف خدا ، فقط وظیفه ی خود را انجام دادند . باید متوجه بود در هر حادثه ای می خواهند ما را امتحان کنند ، اگر توانستیم بگوییم ؛ خدایا هر طور تو راضی هستی ما راضی خواهیم بود ، منور به مقام رضا می شویم . خدایا ! هر طور بخواهی ، ما همان را می خواهیم ، می خواهی ما تنها باشیم ، ما هم تنهایی را می خواهیم ، می خواهی بی نام و نشان زندگی کنیم و بمیریم ، ما هم همین را میخواهیم . این نوع رویکرد به مسائل ، شخصیتی از شما می سازد هزار برابر بالاتر از آنکه بخواهید آرزوهای دنیایی تان برآورده شود و برای تحقق آن آرزوها به فالگیر و رمال پناه ببرید و او هم به شما بگوید بخت تان را جایگاه دعانویس :

سوال : آیا کار دعانویس هم مثل کار جادوگر و رمال است ؟
 

جواب : خیر ؛ ما در سیره ی ائمه معصومین « علیهم السلام» داریم که دعایی را می نوشتند و در عین اینکه می خواندند ، نزد خود می گذاشتند ، حتی از امام رضا « علیه السلام » داریم که دعایی را در یقه ی خود گذاشته بودند ، که به حرز امام رضا « علیه السلام » مشهور است . مرحوم شیخ عباس قمی « رحمه الله علیه » در حاشیه ی مفاتیح الجنان حرزهایی را که ائمه «علیهم السلام»استفاده می کردند آورده است . پس اگر خود شما یا کس دیگری دعایی را بنویسید و به امید دفع فتنه نزد خود نه دارید ، کار درستی است ، منتها باید دقت بفرمایید که طرفی که برای شما دعا می نویسد ، واقعاً از متون مورد اعتماد استفاده کند نه اینکه چیزهایی را به نام دعا از خودش درآورده باشد . نگهداری قرآن در نزذ خود یک نوع وسیله ی دفع فتنه است و یک نوع حرز به حساب می آید .
بر همین اساس قدیمی ها قرآن های بسیار کوچک را در محفظه ای که آب به آن نرسد قرار می دادند و به گردن کودکان می انداختند . دعا و قرآن ؛ هم خواندش خوب است و هم نزد آدم باشد خوب است ولی این خط کشیدن ها که به نام دعا می دهند چیز مطمئنی نیست . عزیزانی که اذیت می شوند یا فکرشان مشغول موضوعات ناراحت کننده است ، از حرز حضرت زهرا«سلام الله علیها» یا حرز امیرالمومنین « علیه السلام » و یا حرز امام رضا « علیه السلام » و امثال آنها استفاده کنند .

سوال : شما فرمودید طبق آیه ی قرآن « و ما بضارین به من احد الا باذن الله » (11) هیچ جادوگر و رمالی نمی تواند کسی را اذیت کند مگر اینکه خدا بر اساس مصلحت خویش بخواهد او را تنبیه کند ، پس چیزهایی مثل انگشتر فیروزه و « ان یکاد » در دفع موانع چه نقشی دارد ؟
 

جواب : درست است که کسی نمی تواند کسی را اذیت کند یا به کسی نفع برساند ولی حال اگر خدا فرموده برای دفع خطر مثلاً این انگشتر را در
دست کنید به جهت آن است که استفاده از اینها استفاده از یک قاعده ای است که در نظام عالم جاری است ، مثل رفع تشنگی از طریق آب خوردن . درست است که کسی نمی تواند شما را اذیت کند ولی اگر می خواهید تشنگی را رفع کنید باید آب بخورید . البته استفاده از انگشترهای مقدس و یا ادعیه موجب آماده شدن شرایط بهتر است و اگر بقیه ی شرایط موجود نباشد آنها به خودی خود نتیجه ی مطلوب را نمی دهد .

سوال : عریضه نویسی چه نقشی دارد ؟
 

جواب : عریضه نویسی یک سنت پسندیده ای است ، شما وظیفه دارید به هر شکلی در محضر وجود مقدس معصومین «علیهم السلام»عرض حال کنید و از آنها کمک بگیرید . حال گاهی عرض حالتان را می نویسید و داخل آب می اندازید تا تمرکز شما نسبت به حاجتتان بیشتر شود . در گذشته چون مردم سوادنداشتند عریضه نویس ها عرض حال آنها را برایشان می نوشتند .
همین که می نوشت: « ای وجود مقدس امام زمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف»من از شما چنین خواهشی دارم » عملاً توجه قلبی او به آن حضرت محقق می شد و از انوار آن حضرت بهره مند می گشت و اگر مصلحت او بود که گشایشی برایش حاصل شود ، حاصل می شد . البته فراموش نفرمائید ما با داشتن دعاهای جلیل القدری مثل دعای کمیل و یا دعای ابوحمزه ی ثمالی یا مناجات شعبانیه و امثال آن ، می توانیم به نور ائمه «علیهم السلام»بهترین تقاضاها را از خداوند داشته باشیم و از آن طریق به زیباترین شکل ، ارتباط خود را معصومین «علیهم السلام»حفظ کنیم . دعاهایی به این خوبی داریم که می توانیم به کمک آنها راه صد ساله را یک شبه طی کنیم . در روایت قدسی داریم ؛ « به جای اینکه
بنده ی من از من چیزی بخواهد ، با نیایش با من بیش از آن چیزی که او بخواهد به او می دهم » آری به ما گفته اند نمک غذایتان را هم از خدا بخواهید ، تا تمام ابعاد روحی ما متوجه خدا باشد ، اما در روایت فوق می فرماید به جای اینکه بگویید خدایا غذایمان را بده ، بگویید « یا حی یا قیوم » ، « آیه الکرسی » و « قل هو الله احد » بخوانید تا از همه ی فتنه ها آزاد شوید . با توجه به توحید صمدی آیا دیگر جایی برای غیر می ماند که در زندگی ما بخواهد منشأ اثر باشد ؟ به همین جهت به ما فرموده اند برای دفع سحر و چشم زخم ، آیه الکرسی بخوانید و آن را نوشته در نزد خود و در خانه خود قرار دهید ، تا با نور توحید ، نقش و تاثیر هر غیری از صحنه ی جان و زندگی شما دفع شود ، شرط آن توجه به توحیدی است که در آیه الکرسی مطرح است . وقتی در آیه الکرسی می گویی : « الله لا اله الا هو الحی القیوم » (12) قلب شما تصدیق می کند که جز او معبودی نیست و او حی و قیوم است و تمام حیات و قیام هر کس از اوست . در چنین حالتی تمام توجه جان انسان متوجه خدا می شود ، و مسلم در این حالت از نور پروردگار بهره مند می گردد . از آیه الکرسی نباید غافل شد . از پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم » می پرسند بهترین آیه ای که بر شما نازل شد کدام آیه است ؟ می فرمایند : آیه الکرسی و نیز فرمودند : هر چیزی قله ای دارد قله ی قرآن آیه الکرسی است . یا می فرمایند : آیه الکرسی بزرگ ترین آیه ی قرآن است . چون در آیه الکرسی قلب انسان متذکر می شود که خداوند همه کاره است ، در آن
آیه متوجه می شوید اگر هم خداوند به چیزی قدرت شفاعتی داده ، « باذن الله » بوده است یعنی اگر هم کسی کاری می تواند بکند در قبضه خداوند است . این نوع نگاه باید در قلبتان باشد تا با چنین نوری ، فتنه ها دفع شود .

رؤیت بصری جنیان :
 

سوال : آیا رؤیت بصری جنینان ممکن است ؟
 

جواب : ما اگر تصمیم بگیریم و برنامه ریزی کنیم جنینان را ببینیم کار بدی می کنیم اثرش هم منفی است ، روحمان خراب می شود . اما اگر جنینان خودشان بخواهند خود را نشان دهند ، آن اشکال ندارد . آیت الله حسینی تهرانی در کتاب « نگرشی بر مقاله قبض و بسط تئوریک شریعت » نقل می کنند که علامه طباطبایی « رحمه الله علیه» فرمودند در تهران که بودم آقا سید نورالدین ـ آقا زاده کوچک ایشان ـ آمد و گفت آقای بحرینی که توان احضار جن را دارد در تهران است ، آیا می خواهید او را نزد شما بیاورم ؟ آقا می فرمایند : اشکال ندارد ـ دقت بفرمائید ؛ علامه طباطبایی دنبال این کارها نمی روند ـ بالاخره بحرینی آمد ، گفت یک چادر بیاورید و دورش را بگیرید ، ما دور چادر را گرفتیم ، حدود دو وجب از زمین فاصله داشت ، در این حال جنینان را حاضر کرد و صدای غلغله و همهمه شدیدی زیر چادر برخواست و یک موج بسیار شدیدی چادر را تکان می داد و می لرزید به طوری که نزدیک بود چادر از دست ما خارج شود ، بعد گفت زیر چادر را نگاه کنید ، دیدیم آدمک هایی به قامت دو وجب زیر چادر بودند ، تکان می خوردند و رفت و آمد داشتند . من با کمال فراست متوجه بودم که این صحنه چشم بندی و صحنه سازی نباشد ، دیدم نه ، صد در صد وقوع امر خارجی است . (13)پس اینکه سوال فرمودید آیا جنینان را می توان با رویت بصری دید ، ظاهراً ممکن است ، ولی حساب کنید آن طرف که توانسته جنینان را حاضر کند عمرش را ضایع کرده است تا جنینان را ببیند و نشان دهد . ولی یک وقت است پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم » و یا یکی از اولیاء الهی «علیهم السلام»بر اساس قدرتی که خدا به آنها می دهد می توانند بر جنینان تسلط یابند و آنها را تسخیر کنند ، آن موضوعش جداست و تسخیری که حضرت سلیمان « علیه السلام » داشتند از این نوع اخیر است .

سوال : اگر رتبه ی جنینان ـ جنی های مومن ـ از انسان پایین تر است چگونه ابلیس توانست در ردیف فرشتگان قرار گیرد ؟
 

جواب : رتبه ی ملائکه از رتبه ی آدم به عنوان خلیفه الله پایین تر است . زیرا ملائکه مقام محدودی دارند و حامل یک اسم یا چند اسم از اسماء الهی می باشند ، به تعبیر قرآن سخن ملائکه عبارت است از اینکه : « و ما منا الا له مقام معلوم » (14) ما را مقام و مرتبه ای نیست ، مگر مقام و مرتبه ای محدود . و یا می گویند « و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک » (15) پروردگارا ! ما به حمد تو تسبیح تو را می کنیم و تو را تقدیس می نماییم . چنانچه ملاحظه می فرمایید ملائکه در حد تسبیح و تحمید و تقدیس ، خدا را نشان می دهند . اما در مورد آدم فرمود : « و علم آدم الاسماء کلها » و خداوند به آدم همه ی اسماء را آموخت . پس مقام آدم مقام تعلیم کل اسماء است . و لذا وقتی به ملائکه فرمود از آن اسماء خبر دهید اظهار ناتوانی کردند . قرآن می فرماید : « فقال انبئونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین * قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم » (16) ؛ سپس به فرشتگان فرمود اگر راست می گویید که شایستگی خلیفه ی الهی بودن دارید ، از این اسماء به من خبر دهید . گفتند منزهی تو ، ما را جز آنچه خود به ما آموخته ای هیچ علمی نیست ، تویی دانای حکیم . ملائکه اعلام می کنند که توان تعلیم و ارائه همه اسماء را ندارند . پس با توجه به آیات فوق ، یک موجودی می تواند با عبادات خود در حد ملائکه بالا برود ولی جامع کمالات الهی نباشد ، از این جهت ابلیس توانست در حد ملائکه قرار گیرد ، بدون آنکه حامل جامعیت اسماء الهی باشد . ولی خلیفه الله که صورت بالفعل آن امام معصوم می باشد مقام جامعیت اسماء را دارا است . (17)

سوال : اگر مورد آزار جنینان واقع بشویم چه باید بکنیم ؟
 

جواب : همین طور که عرض شد ؛ آزار جنینان فرقی با اینکه کسی پشت سر شما دروغ ببافد نمی کند . در آنجا شما در حد خود از خودتان دفاع می کنید و باقی آن را هم به خدا واگذار می نمایید که خدا مدافع بزرگی است . مشکل اینجاست که فکر می کنیم جنینان آزاداند هر کاری
خواستند بر علیه ما بکنند و ما در مقابل آنها دسته بسته هستیم . چنین خبری نیست ، ما چوب تصورات غلط خود را می خوریم ، حال اگر خدا بخواهد این چوب را به شما بزند ممکن است از طریق ساحر و جن بزند . ما باید بگوییم خدایا ما را ببخش . عملاً از طریق اصلاح خود و پناه بردن به خدا مشکل بر طرف می شود .
در کتاب « سفینه الصادقین » آمده است :
« جناب آیت الله شیخ مرتضی طالقانی ـ استاد مرحوم علامه محمد تقی جعفری ـ می فرماید تصمیم گرفتم در مسجد سهله چله بگیرم ، و چون دیدم وقت ندارم برای خود غذای گوشتی تهیه کنم بنا را بر آن گذاشتم که غذای حیوانی نخورم . چند رو زگذشت ؛ در حالی که در حجره تنها بودم متوجه شدم یک نفر کنارم نشسته است ، کمی جا خوردم ! گفت آقا شیخ مرتضی نترس ، چون شما تصمیم گرفتید حیوانی نخورید ما جنینان می توانیم به شما نزدیک شویم . من از اجنه هستم ، آمده ام خدمت شما کارهایتان را انجام دهم ، و با هم رفیق می شوند . اتفاقاً یکی از خانواده های نجف ، از اعراب بادیه نشین خدمت حاج آقا شیخ مرتضی آمد و گفت : مدتی است به داخل خانه ی ما سنگ پرتاب می کنند ، هر چه نگاه می کنیم هیچ کسی نیست ، فقط سنگ می زنند ، اگر می شود کاری بکنید . آقای شیخ مرتضی از جنی که با او رفیق شده بودند می خواهند که بگو به خانه این بنده به خدا سنگ بزنید ، آنها هم به دستور آقا دیگر سنگ نمی زنند ، گویا عصبانیت آنها از آن شخص باقی بوده و به همین جهت بعد از رحلت آقا ، دوباره سنگ می زدند » .
این قضیه را عرض کردم تا متوجه باشیم علت آزار بعضی از جنیان خود ما هستیم. ما متأسفانه از سر بی کاری فضولی های بی خود می کنیم . در اثر این تجسس ها پای جنیان را در زندگی خود باز می نماییم. همین طور که فضولی می کنیم ببینیم همسایه امشب چه غذایی می خورد، نقشه ها می کشیم تا از کار مردم سر در بیاوریم و موجب ناراحتی همسایه می شویم. اخیراً شنیدم خانمی که از شوهرش طلاق گرفته و نزد مادرش زندگی می کرد، فهمید شوهرش برای این که ببیند این ها چه می کنند با هزار صدمه یک خانه ای کنار خانه آن ها کرایه کرده بعد با دوربین از کانال کولر آن ها را زیر نظر گرفته، حالا کارش لو رفته و با شکایت آن خانم فعلاً آقا زندان است. آخر مگر بیکاری، تو که همسرت را طلاق دادی دیگر به توچه مربوط است که آن ها چکار می کنند. در همین راستاست که انرژی زیادی خرج می کنیم تا جواب فضولی هایمان را بدهیم، خیالات ما تحریک می گردد و زمینه تعقیب جنیان در ما فراهم می شود و آن ها هم عکس العمل نشان می دهند.
جنی ها از نظر حوزه زندگی اصلاً در حوزه زندگی ما قرار ندارند، در ساخت و مرتبه دیگری در این عالم زندگی می کنند و هیچ ربطی هم به ما ندارند اما اگر ما وارد زندگی آنها شدیم و با انواع حیله خواستیم آنها را تسخیر کنیم و یا از کار آنها سر در بیاوریم ، ماجرا شروع می شود . جلسه ی قبل عرض کردم چقدر باید تلاش کرد تا یک جن سرگردان را تسخیر کنیم و اراده های خود را به او تحمیل نماییم ، بالاخره او هم در سر فرصت انتقامش را می گیرد . ما اگر با صرف انرژی زیاد
جنی ها را وارد حوزه خودمان بکنیم بالاخره بین ما و آنها تصادم پیش می آید و نمونه تصادم ها آن سنگ پراندن و امثال آن است . همان طور که ما به شیطان میدان می دهیم که وارد روح و روان ما بشود و عنان زندگی ما را در دست گیرد ، هر چقدر ما به او میدان بدهیم جلو می آید تا آنجایی که به تعبیر امیرالمومنین « علیه السلام » اول بی آبرویت می کند ، بعد هلاکت می نماید . الحمدالله شما با زیارت امام معصوم و یا با ماه محرم و رمضان ، مانع نفوذ همه جانبه ی شیطان می شوید و گر نه بیچاره می شدید . امثال آیت الله شیخ مرتضی طالقانی که به جنینان میدان نمی دهند نه تنها مورد آزار آنها قرار نمی گیرند ، بلکه به آنها دستور هم می دهند . با آقایی مصاحبه کرده بودند که می گفت جنینان می آیند فرزندم را می برند و او را در بعضی شهرها گردش می دهند و می آورند ، از این قضیه خوشحال هم به نظر می رسید ، در حالی که اگر درست باشد معلوم نیست کار به کجا می کشد . اشکال اساسی آن است که ما وارد حوزه ی زندگی آنها شویم و یا اجازه دهیم که آنها وارد زندگی ما شوند .
بسته اند باید پول بدهید تا باز کنم و از این طریق خود را در مقابل پروردگارتان روسیاه کنید .

پی‌نوشت‌ها:
 

1. ) در این رابطه قرآن در آیه ی 21 سوره ی حجر می فرماید : « همه چیز این عالم وجود غیبی و خزینه ای نزد خدا دارد که چهره ی محدود و معلومی از آن حقیقت غیبی نازل شده و اشیاء مادی را تشکیل داده است » .
2. ) سوره ی هود ، آیه ی 7
3. ) سوره ی حجر ، آیات 18 تا 16
4. ) در رابطه با آسمان و اینکه در کجا به معنی آسمان بالای سر ما است و در کجا به معنی آسمان معنویت است ، به شرح سوره ی « ق » ـ اصغر طاهرزاده ـ مراجعه فرمائید .
5. ) سوره ی اعراف ، آیه ی 40
6. ) سوره ی اعراف ، آیه ی 185
7. ) در آیه ی 9 سوره ی جن می فرماید : « و انا کنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الان یجد له شهاباً رصدا » ؛ در آسمان برای شنیدن به کمین می نشستیم اما اکنون هر که بخواهد به گوش بنشیند ، شهاب هایی را می یابد که در کمین او هستند .
8. ) سوره ی بقره ، آیه ی 102
9. ) سوره ی حج ، آیه ی 38
10. ) سوره منافقین ، آیه ی 8
11. ) الکافی ، ج 2 ، ص 67 ، باب التفویض الی الله و التوکل علیه .
12. ) سوره ی بقره ، آیه ی 102
13. ) سوره ی بقره ، آیه ی 255
14. ) « نگرشی بر مقاله ی بسط و قبض تئوریک شریعت » ، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی ، ص 192
15. ) سوره ی صافات ، آیه ی 164
16. ) سوره ی بقره ، آیه ی 30
17. ) سوره ی بقره ، آیات 32 و 31
 

منبع: جایگاه جن ، شیطان و جادوگر در عالم ،اصفهان : ا نتشارات لب المیزان ،چاب اول،1388