اسلام کلاسيک و اروپاي قرون وسطي(1)


 

نويسنده: آنتوني بلاک ؛ استاد دانشگاه داندي اسکاتلند انگلستان
مترجمين: حامد مشکوري نجفي ؛ دانشجوي دکتري علوم سياسي دانشگاه باقرالعلوم عليه السلام
محمدعلي مشکوري نجفي ؛ کارشناس ارشد زبان انگليسي


 

مقايسه ي فلسفه و فرهنگ سياسي
 

تفاوت هاي بنياديني در فرهنگ و فلسفه ي سياسي در تمدن اسلامي و غرب مسيحي و اروپايي در دوره ي قرون وسطي تا سده ي پانزدهم وجود دارد. اين تمايزات خصوصاً در ماهيت جامعه ي سياسي، قوانين ديني (احکام شريعت) و نوع گفتمان سياسي به چشم مي خورد. اين تفاوت ها عمدتاً ريشه در عقلانيت اجتماعي، افکار عامه ي مردم، آثار مهم و متفکرانه ي فلاسفه، حقوق دانان و دانشمندان علوم الهي دارند. از جمله مسائل قابل توجه در آن مقطع اين است که اروپا تحت نفوذ انديشه ي يوناني - رومي قرار داشت و اين امر موجب شد که برخلاف اسلام در اروپاي مسيحي تفکر دولت غير ديني شکل بگيرد. در نهايت، به اين نتيجه مي رسد که در طي زمان تمايزات اسلام و غرب مسيحي بيشتر شده و به جاي آنکه آن دو در مسير تجدد به هم نزديک شوند، هر فرهنگ بيشتر به سمت خود پيش رفته و از ديگري فاصله مي گرفت.

واژه هاي کليدي: فلسفه ي سياسي، فرهنگ سياسي، اسلام کلاسيک، شريعت، قرون وسطي.
 

مقدمه ي مترجم
 

شرايع آسماني در ماهيت، تفاوتي با يکديگر ندارند؛ همه از جانب خداوند متعال و حکيم آمده و همه منادي هدايت انسان ها در مسير تکاملي به سوي سعادت در دو جهان دنيا و آخرت بوده و هستند. مسير سعادت، متشتت و مختلف نيست تا اديان متفاوتي را ايجاد و ايجاب نمايد و از اين رو گفته مي شود ادياني وجود ندارد و تنها اختلاف در شرايع است. (1)
مولوي رومي در اين مورد به حق سروده است که:
صد کتاب هست جز يک باب نيست
صد جهت را قصد جز مهراب نيست
و نيز در جاي ديگري مي گويد:
نام احمد نام جمله انبياست
چون که صد آمد نود هم پيش ماست
شرايع گوناگون به تناسب اقتصاي مسائل ويژه ي زماني و مکاني هر قوم و طايفه به وجود آمده و بر اساس نياز ها و شرايط خاص دستورات و توصيه هاي ويژه اي را از طريق انبياي الهي بازگو کرده اند. اختلافاتي که اکنون در شرايع مختلف ديده مي شود تا اندازه اي متأثر از تحولات و تطوراتي است که بر اساس تحريفات و تغييرات تاريخي در اديان بروز کرده و در مواردي، ناشي از ماهيت اصلي هر شريعت است. البته اين موضوع مسئله اي است قابل مطالعه که بررسي و تحقيق مجزايي را مي طلبد، اما آن چه در اين نوشتار آمده است تفاوت هاي موجود در دو شريعت اسلام و مسيحيت در مقطع تاريخي قرون وسطي با قطع نظر از ريشه ي به وجود آمدن اين تمايزات است. بديهي است امروز که بيش از هر زمان ديگر، مباحث و گفتمان هاي علمي و فرهنگي بين مذاهب و عقايد مختلف زمينه پيدا کرده است، شناخت وجوه اشتراک و تمايز بين عقايد در قرون گذشته - که زيربناي مسائل فکري امروز را شکل مي دهد - مي تواند ره گشا باشد. مقاله ي حاضر به وسيله ي آنتوني بلاک، استاد دانشگاه داندي (2) در اسکاتلند انگلستان نوشته شده و در نشريه ي مطالعات سياسي (3) انگلستان به چاپ رسيده است. اگر چه اين مقاله بيانگر ديدگاه خاص نويسنده است که با نگاه يک مستشرق به اسلام و مسيحيت کلاسيک نظر مي کند و همان گونه که در مواردي اشاره کرده ام خالي از اشکال نيست، ولي بدون شک، حاوي بسياري از واقعيات موجود در دو فرهنگ و تمدن غرب و اسلام در دوره ي ميانه است و مي تواند براي کساني که در اين حوزه مطالعه مي کنند، مفيد باشد.

ضرورت بحث
 

قبل از اقدام به نوشتن اين مقاله نگران بودم که موفق نشوم به خوبي از عهده ي اين کار برآيم، به ويژه آن که بيشتر با اروپاي قرون وسطي آشنايي داشتم تا اسلام کلاسيک. بايد اذعان داشت که درک دو زمينه و دو زبان متفاوت کار دشواري است ولي به هر حال تنها دليل اقدام به مقايسه ي مزبور اين بود که اين کار بايد انجام مي شد ولي نشده بود. بايد مي شد زيرا اگر همان طور که معمول است اسلام (و يا هر ايدئولوژي بزرگ ديگر) را از مطالعات تاريخ انديشه هاي سياسي حذف کنيم مسلماً مطالعه ي ما کامل نخواهد بود. ثانياً به اين دليل که شناخت هر گروه از پديده ها نيازمند دسته بندي است و لازمه ي دسته بندي هم مقايسه است. دليل ديگري که براي لزوم مقايسه مي توان برشمرد آنکه تنها از طريق مقايسه مي توان به طور کامل به مسائل اساسي و ماهيت هر عقيده ي خاص دست يافت. مشاهده ي يک عقيده با عقايد ديگر نشان مي دهد که پيام آن عقيده چيست و در نهايت به کمک مقايسه مي شود به اين امر پي برد که پيام آن عقيده چيست و در نهايت به کمک مقايسه مي شود به اين امر پي برد که از چه جهت، فرهنگ و فلسفه ي سياسي غرب منحصر به فرد است و در نتيجه به اين بحق کمک کرد که عامل متمايز شدن غرب چه بوده است. (مسئله ي وبر).

اسلام و مسيحيت
 

اغلب بحث مي شود که فرهنگ هاي قبل مدرن، ويژگي هاي مشترکي دارند. در مورد اسلام و مسيحيت اغلب اين طور تصور مي شود که اين دو در سال هاي اوليه نسبت به قرن هفدهم شباهت بيشتري با يکديگر داشتند و پس از آن مي توان گفت که يکي مدرن شد؛ در حالي که ديگري هنوز در دوره ي قرون وسطايي مثلاً فئودالي باقي ماند. ما در واقع با دو جامعه مواجه ايم که هر دو به خدا ايمان داشته، ماهيت، عملکرد و وعده هايشان از طريق وحي تاريخي و متن مقدس و غير قابل تغيير بيان شده است، جوامعي مذهبي و جهاني که متأثر از وحي الهي بوده اند حتي ممکن است برخي پاپ و يا امپراتور را با خليفه و يا سلطان مقايسه کنند. اميدوارم بتوانم توضيح دهم که اين فرضيه ها به طور کلي اشتباه است. (4)
سه نکته، توجه هر نظاره گر به دو تمدن مورد مطالعه را به خود جلب مي کند: تفاوت در مفهوم جامعه ي مذهبي، قوانين شريعت و تفاوت در روش استدلال سياسي.

مفهوم جامعه ي مذهبي
 

مسيحيت و اسلام، هر دو نداي سعادت فردي و اجتماعي را در راستاي تعالي مسير انسان هايي که در تعامل با ديگري است، سر مي دهند. مشکل بتوان گفت که تفاوت بين دو آيين اسلام و مسيحيت اوليه زياده بوده است. اما در قرون وسطي اين دو مکتب تفاوت اساسي در مفهوم آن چه که مذهب به آن مي پردازد، دارند. محمد صلي الله عليه و آله و سلم آموزه هاي مذهب ابراهيم (ع) را به مردم عرب آموخت و احساس رستگاري منتخب خداوند بودن و اين که آن ها تنها راه اعمال قدرت الهي در جهان هستند را به آنان القاء کرد. براي تحقق چنين امري، او رسالت و پيمان هاي الواح مقدس موسايي را مناسب خود و پيروانش مي دانست. اين ديدگاه به معني تغيير و هدايت زندگي مردم در همه ي جنبه هاي اجتماعي و اقتصادي با ابعاد مذهبي و عبادي آن به عنوان موسايي ديگر بود. (5) در مقابل مسيحيت دور از قصد فتح و غلبه ي جهان، در انتظار اضمحلال دنياي زودگذر به سر مي برد. در اين بين، آرمان مسلط (در دنياي مسيحيت) آرماني بود که بي محابا؛ به تبليغ مي پرداخت و در مقابل خشونت و شهادت از خود مقاومت نشان نمي داد: جامعه ي کليسايي و امت پيروان، براي آشنايي با نکات اساسي تفاوت اين دو جامعه بايستي به نکات ذيل توجه کرد: جامعه ي مسيحيت (در يک مفهوم بسيار کلي) در ابتدا براي گردهم آيي و يا تشکيل مجمع (که در لغت اکلسيا گفته مي شود) از کساني تشکيل شده بود که به دنبال نجات از دنيا بودند. اين جامعه، ابتدا از گروه هاي کوچکي که جهت عبادت، شکرگزاري و خواندن انجيل دور هم گرد مي آمدند، تشکيل شده بود. در طي چند سال اين هسته ها تبديل به ساختار هاي بين المللي با هسته هاي متمرکزي شدند که به وسيله ي اسقف ها با يکديگر در ارتباط بودند و با هم در اعلان دين، تعيين نقطه نظرات ديني و دفاع از عقايد ديني، همکاري بين المللي داشتند. در قرن چهارم ميلادي، اين امر ماهيتي پدر سالارانه پيدا کرد و تبديل به جامعه ي توده اي شد. (6)
از طرف ديگر، امت اسلامي به وسيله ي محمد (ص) و پيروانش طراحي شده بود تا بر عداوت هاي خوني و قبيله اي ميان اعراب فايق آمد. اين مهم به وسيله تسيلم کردن همگي آنان به سيستم واحدي از قوانين حقوقي و اخلاقي و رهبري واحد سياسي و نظامي انجام شد. اين امر از اين احساس ناشي مي شد که امت يک جامعه ي کلي جديدي را تشکيل مي داد. محمد (ص) بين امور مادي و معنوي، تمايزي قائل نمي شد؛ نبوت و رهبري او همه ي امور معنوي، قضايي، مالي و نظامي را در بر مي گرفت. و امت مي بايست براي حفظ اعتلاي دين خود در جنگ شرکت مي کرد. پس از محمد، خليفه به عنوان مدافع دين، مرجع، عدالت، امامت در نماز جماعت و فرماندهي جنگ که همگي در يک شخص ظهور پيدا مي کرد، شناخته شد. (7) در انديشه ي اسلامي و جامعه ي اسلامي در همه ي سطوح، مذهب، قانون ديني (شريعت) و دولت ديني (خلافت) همگي به دنيا و آخرت هر دو توجه داشتند؛ اين عامل مهمي براي نظم اجتماعي بود. براي مسلمان صدر اسلام، فتح و غلبه، قدرت سياسي و شکوفايي چشمگير در اقتصاد، علامتي از حقانيت مذهب تلقي مي شد. ابن تيميه (فقيه سال هاي 1328-1262) اظهار داشت که مذهب بدون سلطان (قدرت)، جهاد (جنگ مقدس) و ثروت، همان قدر بد است که ثروت و حرب (جنگ) بدون مذهب. (8) در مقابل از نظر مسيحيان وظيفه ي اصلي جامعه ي مذهبي بيشتر آن است که به افراد، راه آن که چطور از زندگي پر خطر به سلامت عبور کنند را نشان دهد.

پي نوشت ها :
 

1- آيت الله سبحاني، اقتراح هرمنوتيک ديني، قبسات، ش 18، ص 13
2- Antony Baok university of Dundee.
جهت آشنايي بيشتر با نويسنده و آثار او مي توانيد به سايت زير مراجعه کنيد:
http:/www.Dundee.Ac.UK/pressteeases/prsep01/tonyblak.Htm
3- Pditicd sudss.
اين نشريه يکي از نشريات برجسته ي بين المللي است که در زمينه هاي سياسي و روابط بين المللي مقالات علمي با امتياز ويژه را منتشر مي سازد. براي آشنايي بيشتر با اين نشريه مي توانيد به سايت زير مراجعه نماييد.
http:/www.politicalstudies.org.
4- به نظر مي رسد که همگرايي دوره ي ميانه به طور ضمني به شکل ديگري که مفيد نيز هست بيان شده است:
R.Lernr and M.Mandi(edS) Medieval political philosophu: a sourcebook (NewYork,Free press of Glencoe,1963). John A.Hall, powers and Liberties (Oxford, basil Blackwell.1985) and Michael Mann. The sources of social power, Voll (cambridge, Cambridge university press 1986).
شايد به عنوان يک فرهنگ، تمايز درستي بين جوامع الگو ليتريت (agro-literate) ديده شده با اين وجود اين يک ميراث شوم مارکسيستي است که بر اين اعتقاد تأکيد مي شود که فئوداليسم يک پديده ي جهاني است؛ زيرا فئوداليسم در جوامع اسلامي وجود نداشته است.
نگاه کنيد به:
Lra M. Lapidus. A History of Islamic societies (Cambridge, Cambridge university press 1988), pp.149-51
حليل برتاي (Halil Bergtay) اين نکته را در زمينه عثماني به عنوان ارتباطات شفاهي (communicaton verbal) نشان مي دهد و فايده اين مفهوم در تاريخ اروپا به طور فزاينده اي مورد بحث واقع شده است.
5- see Michael cook.Muhammad. (Oxford university press, 1983):patricia Crone and Michael cook. Hagarism: the Making of the Islamic World (Cambridge,Cambridge university press,1977)
6- Henry Chadwick, The Early Church,(Harmondsworth,penguin,1990: Hans von campenhausen, Ecclesiastical Authority and spiritual power.Trans.J.A.Baker (Stanford.CA, standford university press 1969)
7- E.I. J. Rosenthal. political Thought in Medieval Islam: an Introductory Outline (Cambridge,cambridge university press, 1958) p.26.on Classical Islamic political thought see also Ann K.S.
Lambton stale and Government in Medieval Islam, an introduction fa the study oj Islamic political theory: the jurists(London Oriental series. 36) Oxford university press1981):G. E. Von Grunebaum. Mediebal Islam: a study in cultural orientation, 2 nd. Edn (Cicago, chicago university press,1953): M. G. S. Hodgson The Venture of Islam. Vols 1-2(chicago university of Chicago press 1975-7): Hans-rgel,
Allmacht und Machtigkeit. (Munich Beck 1991) Christoph B
8- Rosenthal, political Thioght, p.54
 

منبع:فصلنامه علوم سیاسی (46)، انتشارات دانشگاه باقر العلوم،1389