احياي دين در عصر ظهور


 

نويسنده: ابراهيم شفيعي سروستاني




 

مقدمه
 

يکي از مهم ترين رويدادهايي که در عصر ظهور امام مهدي (عج) رخ مي دهد، ترسيم چهره اي نو از دين اسلام است. چهره دين اسلام در عصر ظهور، درخشان، خالص، بي پيرايه، به دور از هرگونه جعل، تحريف، خرافه و کاملا منطبق بر آن چيزي خواهد بود که خداي متعال بر پيامبر گرامي اش، حضرت محمد بن عبدالله (ص) نازل کرده بود.
اين موضوع در بسياري روايات مطرح و بر درستي آن تأکيد شده است. در اين ميان، اين پرسش مطرح است که مراد از اين چهره نو چيست و مگر تا عصر ظهور، چه چهره اي از اسلام معرفي شده است که آنچه امام عصر (ع) ترسيم مي کند، به نظر مردم، نو و تازه مي آيد؟
براي روشن شدن پاسخ اين پرسش، بايد چند موضوع را بررسي کنيم:

1. تبيين و تفسير اسلام پس از پيامبر (ص)
 

پيامبر اعظم (ص) در دوران 23 ساله پيامبري و رسالت خود، براي بيان احکام و آموزه هاي اسلام و تبيين و تشريح آنچه خداوند بر او وحي کرده بود، از هيچ کوششي دريغ نکرد، تا آنجا که خداوند متعال خطاب به آن حضرت فرمود:
« ما انزلنا عليک القرآن لتشقي الا تذکره لمن يخشيي؛ (1) قرآن را بر تو نازل نکرديم تا به رنج افتي، جز اينکه براي هر که مي ترسد، پندي باشد.»
خاتم الانبياء(ص) همه آنچه که مردم براي نجات و رستگاري و دوري از ضلالت و گمراهي بدان نيازمند بودند؛ به آنها ارزاني داشت و در اين زمينه از هيچ کوششي فروگذار نکرده و به همين خاطر در آخرين روزهاي عمر شريفش خطاب به مردم فرمود:
« هيچ چيز نيست که شما را به بهشت نزديک و از آتش -جهنم- دور مي کند، مگر اينکه من آن را به شما امر کردم و هيچ چيز نيست که شما را به آتش -جهنم- نزديک و از بهشت دور مي کند، مگر اينکه من، شما را از آن بر حذر داشتم.»(2)
با وجود اين، به دليل کوتاه بودن دوران رسالت پيامبر اعظم (ص) و رحلت زودهنگام آن حضرت، امکان و فرصت تبيين و تشريح کامل احکام و آموزه هاي اسلامي و نهادينه ساختن اخلاق و ارزش هاي ديني در جامعه فراهم نشد. از اين رو، بر اساس خواست و اراده الهي، اين امر به جانشينان دوازده گانه پيامبر خاتم (ص) سپرده شد تا به تدريج، جامعه اسلامي را با احکام الهي آشنا سازند و پيروان آن حضرت را به سرمنزل مقصود برسانند. خاتم الانبياء(ص) در خطبه غدير فرموده بود: « اي مردم!... حلالي نيست مگر آنچه خداوند آن را حلال کرده و حرامي نيست مگر آنچه خداوند آن را حرام کرده است. خداوند حلال و حرام را به من آموخت و من همه آنچه خداوند از کتاب و حلال و حرامش به من آموخته بود، به او (علي(ع)) آموختم.
اي مردم! هيچ علمي نيست مگر آنکه خداوند آن را در من برشمرد و من هر دانشي را که آموختم، در پيشواي پرهيزکاران برشمردم و هيچ علمي نيست مگر آنکه آن را به علي آموختم و اوست آن امام مبين.»(3)
بازتاب اين سخن پيامبر اعظم(ص) را درسخنان حضرت زهرا (س) نيز مي توان ديد، آنجا که فرمود:
« به خدا سوگند، اگر پاي در ميان مي نهادند و علي را بر کاري که پيامبر به عهده او نهاد، تنها نمي گذاردند، آسان آسان، ايشان را به راه راست مي برد و حق هر يک را بدو مي سپرد، چنان که کسي زياني نبيند و هر کس ميوه آنچه کشته است، بچيند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سيراب و زبونان در پناه صولت او دلير مي گشتند. اگر چنين مي کردند، درهاي رحمت را از زمين و آسمان به روي آنان مي گشود. با اين حال، چنان نکردند و به زودي، خدا به کيفر آنچه کردند، آنان را عذاب خواهد فرمود.»(4)
چنان که در سخنان ياد شده نيز آمده بود، با انحراف مسير خلافت و خانه نشين شدن امير مؤمنان، علي (ع) ، نخستين وصي پيامبر اکرم(ص) اين اتفاق نيفتاد و سير تکاملي تبيين و تفسير کتاب خدا و بيان آموزه هاي اعتقادي، اخلاقي و فقهي اسلام با وقفه جدي روبه رو شد. اين وضعيت تا بدانجا پيش رفت که به گفته اميرالمؤمنين(ع)، اسلام به پوستيني وارونه تبديل شد(5) و از اسلام و قرآن جز ظاهري تو خالي چيزي باقي نماند.
اين همان وضعيتي بود که پيامبر اکرم(ص)، سال ها پيش از آن پيش بيني کرده و فرموده بود:
« به زودي زماني بر امت من خواهد گذشت که از قرآن جز خطي و از اسلام جز نامي باقي نمي ماند. آنها به نام اسلام ناميده مي شوند، در حالي که دورترين مردم از اسلامند.»(6)
بيان و شرح رويدادهاي ناگوار، مصيبت هاي جان کاه، انحراف هاي سهمگين و خسارت هاي جبران ناپذيري که پس از جريان سقيفه، گريبان گير اسلام و جامعه اسلامي شد؛ از گنجايش اين مقاله خارج است. از اين رو، در اينجا تنها به مرور بخشي از « زيارت جامعه ائمه مؤمنين (ع)، بسنده مي کنيم. گفتني است سيد بن طاووس، اين زيارت را در « مصباح الزائر» به نقل از امامان معصوم (ع) آورده است.
در بخشي از زيارت ياد شده چنين مي خوانيم:
« بندگاني [ بي مقدار] در خلافت او ( امام علي (ع) طمع ورزيدند و به زور شمشيرهاي برهنه و نيزه هاي کشيده او را به سوي بيعت با خودکشاندند، در حالي که او در دل، ناراضي و سخت خشمگين بود؛ ولي جز شکيبايي و فرو بردن خشم چاره اي نداشت.
او را به سوي بيعت خود فراخواندند؛ بيعتي که شومي آن اسلام را در برگرفت و بذر گناهان را در دل هاي مسلمانان بکاشت. اين بيعت، سلمان را بيازرد؛ مقداد را براند؛ جندب (ابوذر) را تبعيد کرد؛ شکم عمار را شکافت؛... احکام [الهي] را دگرگون ساخت؛ جايگاه [ خلافت] را تغيير داد؛ خمس را براي آزادشدگان (بني اميه) مباح کرد؛ فرزندان لعنت شدگان (بني مروان) را بر قاموس و خون [ مردم] مسلط گردانيد؛ حلال را با حرام در آميخت؛ ايمان و اسلام را خوار و خفيف کرد؛ خانه کعبه را ويران ساخت؛ شهر هجرت (مدينه) را در روز حرّه غارت کرد؛ دختران مهاجران و انصار را براي مجازات از پشت پرده بيرون کشاند و بر آنها جامه ننگ و رسوايي پوشاند و به اهل شبهه اجازه داد که خاندان [رسول] برگزيده را بشکند؛ نسل او را براندازند؛ ريشه او را قطع کنند؛ اهل حرم را به اسارت گيرند؛ ياران او را بکشند؛ منبر او را بشکنند؛ مفاخر او را وارونه سازند؛ دينش را محو کنند و نام و ياد او را از بين ببرند.»(7)
اميرمؤمنان، علي(ع) در دوران کوتاه خلافت خود کوشيد تا بخشي از انحراف ها و دگرگوني هايي را که در دوران 25 ساله خلافت غاصبان در جامعه اسلامي به وجود آمده بود، اصلاح کند. از يک سو، به دليل ژرفاي اين انحراف ها و دگرگوني ها و از سوي ديگر، به دليل درگيري آن حضرت با فتنه هاي ناکثين، قاسطين و مارقين که موجب وقوع سه جنگ گسترده و توان فرساي جمل، صفين و نهروان شد،(8) در اين دوران کوتاه، تحول چشم گيري در مسير حرکت جامعه اسلامي که شتابان به سوي تباهي و احياي سنت هاي عصر جاهلي پيش مي رفت، رخ نداد.
دوران امام حسن مجتبي (ع) را نيز بايد در امتداد دوران پدر بزرگوارش بررسي و ارزيابي کرد. البته با اين تفاوت که در اين دوران، دولت اموي شام از قدرت بيشتري برخوردار شده و دايره نفوذ و تأثير گذاري اش تا آستانه خيمه گاه دومين پيشواي شيعيان رسيده بود. استمرار همين شرايط سبب شد آن حضرت به صلح تحميلي با سرکرده نابه‌کار امويان، معاويه بن ابوسفيان تن در دهد.
امام حسين (ع) پس از شهادت برادر بزرگوارش، با تحليل دقيق و همه جانبه اي که از وضعيت فرهنگي و سياسي جامعه اسلامي داشت، چاره اي جز تن دادن به نيروي نابرابر تا سر حد شهادت و اسارت با خليفه وقت نمي ديد؛ زيرا يزيد، فساد و تباهي را از حد گذرانده و آشکارا به مخالفت با احکام و آموزه هاي اسلام پرداخته بود.(9)
آن حضرت در پاسخ کساني که ايشان را به بيعت با يزيد دعوت مي کردند، مي فرمايد:
« ما اهل بيت نبوت و معدن رسالتيم. ماييم که فرشتگان به خانه ما رفت و آمد دارند. خداوند [رحمت خود را] با ما آغاز کرده است و با ما نيز به پايان خواهد برد، اما يزيد، فردي فاسق، شراب خوار، خون ريز و متجاهر به فسق است و کسي مانند من با شخصي چون او هرگز بيعت نمي کند... .»(10)
پس از امام حسين (ع)، هر يک از امامان در دوران امامت خود، بسته به شرايط و موقعيتي که در آن به سر مي بردند، دو برنامه اساسي را دنبال مي کردند که يکي مربوط به حوزه معارف و آموزه هاي اسلامي بود و ديگري مربوط به حوزه اجتماعي و تلاش براي رسيدن به حاکميت.
نکته با اهميت در اينجا آن است که با همه تلاش هاي طاقت فرساي امامان شيعه در دوران 250 ساله پس از پيامبر اکرم (ص)، به دلايل مختلف از جمله حاکميت فضاي خفقان و استبداد، غلبه مکتب خلفا و نبود زمينه ها و بسترهاي مورد نياز، هيچ گاه امکان طرح کامل و دقيق احکام و آموزه هاي اسلامي با همه ژرفا، گستردگي و همه جانبه نگري آن فراهم نشد. امامان معصوم (ع) نيز به طرح اجمالي اين احکام و آموزه ها در حد ضرورت ها و ظرفيت هاي موجود و با رعايت همه جنبه ها از جمله تقيه بسنده کردند.
روايت زير مي تواند تا اندازه اي، فاصله موجود ميان احکام و آموزه هاي واقعي اسلام را با آنچه در ظاهر بيان شده و در دستان مردم موجود است، نشان دهد.
زراره مي گويد: از ابوجعفر [محمد باقر] (ع) درباره [ميراث] جد ( پدربزرگ) پرسيدم. پس فرمود: « کسي را سراغ ندارم که در اين زمينه به رأي خود سخن نگفته نباشد، مگر امير مؤمنان (ع).» گفتم: خدا [ امر] تو را اصلاح کند، امير مؤمنان در اين باره چه گفته است؟ فرمود: « فردا پيش من بيا تا به تو کتابي دهم که نظر او را از روي آن بخواني.» گفتم: خدا [ امر تو را ] اصلاح کند، برايم حديث بگو؛ زيرا من حديث شما را از اينکه از روي کتاب بخوانم، بيشتر دوست دارم. پس براي دومين بار فرمود: « آنچه مي گويم، بشنو و فردا به ديدار من بيا تا به تو کتابي دهم تا نظر او را از روي آن بخواني.» پس، فرداي آن روز هنگام بعدازظهر، خدمت آن حضرت رفتم. اين همان وقتي بود که معمولاً بين ظهر و عصر با او خلوت مي کردم؛ زيرا من از ترس اينکه مبادا آن حضرت به دليل حضور برخي افراد، تقيه (رازداري) پيشه کند، مايل نبودم از ايشان مطلبي بپرسم مگر بدون حضور ديگران. پس هنگامي که بر آن حضرت وارد شدم، رو به پسرش، جعفر (ع) کرد و گفت: « کتاب فرائض را به زراره بده تا بخواند .» آن گاه برخاست تا استراحت کند. پس من و جعفر(ع) در اتاق تنها مانديم. در اين هنگام، جعفر برخاست و کتابي را که مانند ران شتر بود، پيش من آورد. پس فرمود: « اين کتاب را به شرطي براي خواندن در اختيارت مي گذارم که بين خود و خدا متعهد شوي که درباره آنچه در اين کتاب مي خواني، هرگز با کسي سخن نگويي تا من به تو اجازه دهم ( و نگفت تا اينکه پدرم به تو اجازه دهد). پس گفتم: خدا [امر] تو را اصلاح کند؛ چرا بر من سخت مي گيري، در حالي که پدرت تو را به اين موضوع امر نکرد؟ پس به من فرمود: « تو تنها در صورتي مي تواني به اين کتاب نگاه کني که به آنچه گفتم، متعهد شوي.» پس گفتم: شرط تو را پذيرفتم. من خود مردي عالم به فرايض و وصايا، آگاه به آنها و محاسبه کننده آنها بودم و مدت ها بود که به دنبال موردي از فرائض و وصايا مي گشتم که از آن آگاه نباشم و از عهده آن برنيايم. پس هنگامي که ايشان آن کتاب را به من داد، آن را کتابي ستبر يافتم که معلوم بود از کتاب هاي پيشينيان است. پس به مطالعه آن کتاب پرداختم و ديدم آنچه در مورد صله و امر به معروف در آن آمده، با آنچه در ميان مردم رايج است، تفاوت دارد، در حالي که در اين موضوعات، هيچ اختلافي وجود ندارد. هنگامي که بيشتر [مباحث] آن کتاب را اين گونه يافتم، پس آن را همراه با بددلي، تلاش اندک براي به خاطر سپردن آن و رأيي ناسالم تا پايان مطالعه کردم و با خود گفتم: آنچه خواندم، باطل بود. وقتي به پايان کتاب رسيدم، آن را بستم و به آن حضرت تحويل دادم. صبح روز بعد، ابوجعفر [امام محمد باقر](ع) را ديدم. پس فرمود: « کتاب فرائض را خواندي؟» گفتم: بله. آنگاه پرسيد: « آنچه را خواندي، چگونه يافتي؟» گفتم: کتابي باطل و بي ارزش بود. اين کتاب با آنچه مردم به آن معتقدند، اختلاف دارد. فرمود: « اي زراره، به خدا سوگند، آنچه تو ديدي، حق است. آنچه تو ديدي، املاي رسول خدا (ص) و دست خط علي (ع) است.» پس شيطان به سراغ من آمد و اين گونه در قلبم وسوسه کرد: از کجا معلوم که اين املاي رسول خدا (ص) و دست خط علي (ع) باشد؟ پس آن حضرت قبل از آنکه من سخن بگويم، فرمود: « اي زراره! ترديد مکن. به خدا سوگند شيطان خواست که تو ترديد کني. چگونه من نمي دانم که آن املاي رسول خدا (ص) و دست خط علي (ع) است. همانا پدرم از جدم روايت کرده است که اميرمؤمنان (ع) آن را برايش نقل کرده است.» گفتم: نه، خدا مرا فداي شما کند؛ از اينکه مطالعه آن کتاب را از دست داده بودم، پشيمان شدم. اگر آن کتاب را با شناخت مطالعه کرده بودم، اميد بود که حتي يک حرف آن را از دست ندهم.(11)
از مطالعه و بررسي روايت ياد شده به روشني در مي يابيم که امامان معصوم (ع) به دليل شرايط و مقتضيات زمان و همچنين ظرفيت ها و قابليت هاي موجود در جامعه، همه آنچه را از احکام و آموزه هاي اسلامي از پيامبر (ص) و امير مؤمنان علي (ع) براي آنها به ارث رسيده و در گنجينه هاي ارزشمندي چون « کتاب جامعه» موجود بود، براي مردم بيان نکردند. حتي خواص ياران آنها هم به همه آنها دسترسي نيافتند. تا آنجا که کسي مانند زراره که از ياران خاص امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق(ع) بود، از ديدن برخي احکام در منابع مکتوب موجود نزد امامان دچار شگفتي و حتي ترديد مي شود.

2. تبيين و تفسير اسلام پس از ظهور
 

با توجه به آنچه بيان شد، نقش و جايگاه ظهور امام زمان (ع) در ترسيم چهره واقعي اسلام و تبيين و تشريح احکام و آموزه هاي حيات بخش آن روشن مي شود و معلوم مي گردد که چرا در روايات مربوط به عصر ظهور، اين همه بر احياي دين و معرفي چهره اي نو از اسلام تأکيد شده است. در اينجا برخي روايات رسيده در اين زمينه را بررسي مي کنيم.
در روايتي که از امام صادق (ع) نقل شده است، در اين باره چنين مي خوانيم:
« هنگامي که قائم (ع) بر مي خيزد، مردم را بار ديگر به اسلام فرا مي خواند و آنها را به سوي امري که آثار آن از بين رفته است و بيشتر جامعه از آن منحرف شده اند، هدايت مي کند. قائم از آن رو « مهدي» ناميده مي شود که به سوي امري که دچار انحراف شده است، هدايت مي کند و به اين دليل، به او قائم گفته مي شود که براي اقامه حق بر مي خيزد.» (12)
آن حضرت در روايت ديگري، در پاسخ به اين پرسش که سيره امام مهدي (ع) چگونه است؟ مي فرمايد:
« او همان کاري را انجام مي دهد که رسول خدا (ص) انجام داد؛ هر آنچه را که بيش از او بوده است، از بين مي برد؛ همچنان که رسول خدا (ص) امر جاهليت را از بين برد و آن گاه اسلام را از نو بنا مي کند.(13)
امام ششم شيعيان در روايتي ديگر در همين زمينه مي فرمايد:
« هنگامي که قائم خروج مي کند، امر تازه، کتاب تازه، سنت تازه و دادرسي تازه با خود مي آورد.»(14)
همچنين از آن حضرت نقل شده است:
« هنگامي که قائم ظهور مي کند، امر جديدي با خود مي آورد، همچنان که پيامبر خدا در آغاز اسلام [ مردم را] به سوي امر جديد فرا خواند.» (15)
در اين زمينه، روايات ديگري نيز از امامان معصوم(ع) نقل شده است که به همين مقدار بسنده مي کنيم. روشن است که در اين روايات، مراد از آوردن امر جديد، کتاب جديد و سنت جديد، ارائه آيين، کتاب و سنت ديگري غير از اسلام، قرآن و سنت نبوي نيست؛ زيرا روشن است که اسلام، دين خاتم؛ قرآن؛ برترين کتاب آسماني و سنت پيامبر اکرم (ص)، کامل ترين آموزه پيامبران الهي است و آنچه امام مهدي (ع) انجام مي دهد، در واقع، احياي دين، و کتاب و سنت، پيراستن آنها از همه زنگارها و معرفي دوباره آنها به بشريت است.
در برخي روايات بر اين نکته تصريح شده و از جمله در روايتي که از امام محمد باقر (ع) نقل شده، چنين آمده است:
« هنگامي که قائم ما بر پا مي خيزد، مردم را به سوي امر تازه اي فرا مي خواند، چنان که پيامبر خدا (ص)، مردم را اين گونه فرا خواند. اسلام در حالت غربت ظاهر شد و به زودي [مانند روز اول] غريب مي شود. پس خوشا به حال غريبان.»(16)
امام علي (ع) نيز درباره احياي کتاب و سنت به دست امام مهدي (ع) مي فرمايد:
« او به شما نشان خواهد داد که دادگري چگونه است و کتاب خدا و سنت را که متروک شده است، زنده مي گرداند.»(17)
اميدواريم که خداي متعال توفيق معرفت امامان معصوم (ع)، درک جايگاه آنان و تسليم کامل در برابر سخنان ايشان را به همه ما ارزاني فرمايد.
سخن خود در زمينه احياي دين در عصر ظهور را با بخشي از دعايي که از امام عصر (ع) نقل شده است، به پايان مي بريم:
« خداوندا! آنچه را از دينت نابود شده است، تازه کن و آنچه را از کتابت تغيير يافته است، زنده ساز و آنچه را از حکمت دگرگون شده است، آشکار کن تا اينکه دين تو به وسيله او (امام مهدي (ع)) و به دست او بار ديگر تر و تازه و خالص و پيراسته گردد. در حالي که نه در آن، شکي و نه با آن شبهه اي و در نزد آن، باطلي و نه نزديک آن، بدعتي يافت شود.»(18)

پي‌نوشت‌ها:
 

1.سوره طه(20)، آيه 2و3.
2.محمد بن يعقوب کليني، ج2، ص 74، ح2.
3.احمد بن علي بن ابي طالب طبرسي، الاحتجاج، ج1، ص144.
4. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج43، ص 158؛ سيد جعفر شهيدي، زندگاني فاطمه زهرا (س)، چاپ سي و ششم؛ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1380، ص 151.
5. نک: نهج البلاغه، ترجمه: محمد مهدي فولادوند، خ 107، ص 135.
6. بحارالانوار، ج 53، ص 190، ح 21.
7. سيد علي بن موسي بن طاووس، مصباح الزائر، ص 464؛ بحارالانوار، ج99، ص 166.
8. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه : محمد مهدي فولادوند، خ 3(شقشقيه)، صص 27-29؛ سيد محمد باقر صدر، سي سال پس از پيامبر (ص)، ترجمه: سيد علي علوي، چاپ اول: تهران، بدر، 1366.
9. براي مطالعه بيشتر درباره شرايط و زمينه هايي که به قيام امام حسين (ع) انجاميد، ر.ک: سيد جعفر شهيدي، پس از پنجاه سال: پژوهشي تازه پيرامون قيام حسين(ع)، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1359.
10. سيد بن طاووس، لهوف، ترجمه: عقيقي بخشايشي، چاپ پنجم: قم، دفتر نشر نويد اسلام، 1378، ص41.
11. محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج7، صص94و95، ح3.
12. شيخ مفيد، الارشاد، ص 364؛ بحارالانوار، ج 51، ص 30، ح7.
13. کتاب الغيبه(نعماني)، باب 13، ص 236، ح13؛ بحارالانوار، ج52، ص 352، ح108.
14. اثبات الهداه، ج3، ص 452، ح521.
15. بحارالانوار، ج52، ص338.
16. کتاب الغيبه(نعماني)،ص172، بحارالانوار، ج52،ص366.
17. نهج البلاغه، ترجمه: محمد مهدي فولادوند، خ 138، صص173و174.
18. شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال(معروف به رجال کشي)، ج1، ص349، ش221.
18. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، بخشي از صلوات روايت شده از حضرت صاحب الزمان(ع) که به افتخار ابوالحسن ضراب اصفهاني صادر شده است.
 

منبع:نشريه موعود( ويژه جن)، شماره 123،124