ظلم به شهید دکتر شقاقي


 





 

درآمد
 

دكتر رمضان عبدالله يكي از هم رزمان و هم دوره شهيد فتحي شقاقي در دوران تحصيل در دانشگاه الزقازيق مصر بود كه پس از يورش مأموران امنيتي مصر به دانشگاه‌ها و مراكز اسلامگرايان مصري آن دو همراه ده‌‌‌ها دانشجوي متعهد فلسطيني بي‌‌‌درنگ به نوار غزه بازگشتند وزمينه تاسيس جنبش جهاداسلامي فلسطين را فراهم كردند. مدتي نگذشته بود كه دكتر رمضان عبدالله براي ادامه تحصيل و برقراري ارتباط با دانشجويان فلسطيني به آمريكا رفت و به انتشار ماهنامه «قراءات السياسيه» همت گمارد كه ديدگاه‌هاي جنبش جهاد اسلامي را منعكس مي‌كرد. رمضان عبدالله پس از شهادت فتحي شقاقي توسط شوراي رهبري به دبير كلي اين جنبش برگزيده شد كه در حال حاضر نيز اين مسئوليت را به عهده دارد. به مناسبت دوازدهمين سالگرد دكتر فتحي شقاقي، دكتر رمضان عبدالله، دبير كل جنبش جهاد اسلامي فلسطين از يار و همراه ديرين خود مي‌گويد.

ابتدا مي‌خواستم از احساستان در رابطه با دكتر سؤال كنم؟
 

بسم الله الرحمن الرحيم
پيش از هر چيز مايلم ابتدا از آن مجله وزين و دست اندركاران مربوطه، به دليل توجهي كه به گرامي‌داشت اين شهيد بزرگوار نشان داده‌اند، تشكر و قدرداني كنم.
در رابطه با از دست دادن دكتر فتحي شقاقي با آن جايگاهي كه از آن برخوردار بود و همگي از آن آگاه بوديم، بايد بگويم كه تمامي امت، نيازمند و محتاج ايشان بودند و طبيعي است آنان كه وي را از نزديك مي‌شناختند بيشتر به جايگاه، ويژگي‌ها و كارايي‌شان در تمامي سطوح پي برده و با يادآوري آن روزها غصه مي‌خورند. اما چه كنيم كه اين سنت حيات است.
ما مسلمانان ايمان داريم كه زندگي ما در اين دنيا، در چارچوب توصيف پيامبر اعظم است؛ كه توصيه فرمودند «در اين دنيا همانند يك رهگذر باش». بر اساس همين فرمايش، نسل‌هاي مختلف از زمان آفرينش تا به امروز از اين دنيا گذشتند و هر كس بر اساس سرنوشت خود زندگي كرد. راهي كه شقاقي در آن قدم نهاد پيش از وي بسياري در آن رهسپار بودند و بسياري ديگر هم رهرو آن خواهند بود. اما بايد اعتراف كرد كه اشخاص عادي به آساني نمي‌توانند به موقعيت و جايگاه شخصيت منحصر به فرد و تأثيرگذاري همچون فتحي شقاقي و شخصيت‌هاي هم‌طراز وي در تاريخ ملت و امتمان برسند، هر چند كه برخي از اين شخصيت‌ها نتوانستند حق خود را در آشنايي مردم با آنها آن چنان كه بايد و شايد بگيرند.

به تاريخ ملت فلسطين اشاره كرديد. سهم حقيقي شهيد دكتر فتحي شقاقي در تاريخ مبارزاتي ملت فلسطين و تاريخ جريان اسلامي در فلسطين و منطقه چيست؟
 

اگر بگويم كه پاسخ به اين سؤال نيازمند چندين صفحه پاسخ است، كلامي به گزاف نگفته‌ام. براي پاسخ به اين سؤال بايد داستان شگفت‌انگيزي در تاريخ جهاد و مقاومت ملت فلسطين و امت اسلامي به نام فتحي شقاقي را ورق بزنيم!
اما در جملاتي كوتاه مي‌توان به جرأت گفت كه شهيد شقاقي كسي بود كه كلنگ طرح جهاد و مقاومت زير چتر و پرچم اسلام را در جنبش ملي فلسطين در بعد معاصر آن به زمين كوبيد. وي با تأسيس جنبش جهاد اسلامي فلسطين كه در بعد اسلامي در تأكيد بر مركزي بودن مسأله فلسطين براي امت و جنبش اسلامي پيشرو است دست به اين مهم زد و اين شعار را از طريق انجام مبارزه مسلحانه با زيربناي عقيده و ايدئولوژي اسلامي به عمل تبديل كرد. سخن گفتن در مورد مبارزه مسلحانه به آن معني نيست كه شقاقي و طرح او را در سلاح و تفنگ مي‌توان خلاصه كرد. بلكه با اين كلام ما دقيقاً انگشت خود را روي زخم مي‌گذاريم. زخم التيام نيافته امت فلسطين كه پيش از شقاقي به عنوان يك مسأله جهادي در برنامه‌هاي جريان اسلامي حضور نداشت. فلسطين كه زير يوغ اشغال‌گري صهيونيستي به سر مي‌برد به دنبال يافتن پاسخي اسلامي براي اين سؤال فلسطيني بود. در اين حال فتحي شقاقي پاسخ اين سؤال را در اختيار داشت پاسخي كه امت اسلامي در طول تاريخ در مقابله با تمامي متجاوزين آن را ارائه كرده بود؛ يعني جهاد و مقاومت. اين پاسخ را جريان ملي‌گرا و گروه‌هاي سازمان آزادي‌بخش فلسطين آن را به صورت نيم‌بند و خارج از سياق خود ارائه كرده بودند. زيرا از ريشه‌هاي هويت و عقيده اين امت سرچشمه نگرفته بود و حتي متأسفانه در ميانه برخي از سازمان‌هاي فلسطيني اين پاسخ با جداسازي اين عقايد و پشت كردن به آنها داده شد. اما درادبيات جريان اسلامي و ملي‌گراي فلسطين، نمونه‌هاي ديگري هم پيش از شقاقي به دنبال جهاد و مبارزه مسلحانه از مبدأ و رويكردي اسلامي بودند. افرادي همچون عزالدين قسام و اخوان المسلمين كه در جنگ‌هايي كه در فلسطين رخ داد، شركت كردند.

آيا اين نوع موضع‌گيري جنبش جهاد اسلامي و پيش كشيدن نام دكتر فتحي شقاقي نوعي اجحاف به تاريخ وپيشينه مقاومت اسلامي فلسطين نمي‌شود؟
 

زماني كه ما از نقش شهيد شقاقي و پيشتازي كه جنبش جهاد اسلامي فلسطين در فعاليت‌هاي اسلام‌گرايي مسلح انجام داده سخن مي‌گوييم، منظور ما دوره معاصر از تاريخ مبارزات فلسطيني است كه البته پيش از اين همه به آن اشاره كردم.
منظور ما دوره‌اي است كه بعد از جنگ ژوئن 1967 است.

همه مي‌دانند كه شكست‌ ژوئن شوكي را به آگاهي‌هاي شقاقي وارد و وي را به سوي جنبش اسلامي سوق داد. اما او از زمان پيوستن به جنبش اسلامي فلسطين همواره اين سؤال را مطرح مي‌كرد كه چه بايد كرد؟ نقش جنبش اسلامي در مقابله با غصب و اشغال‌گري فلسطين توسط صهيونيست‌ها چيست؟
 

اين مسائل را دكتر احمد يوسف، مشاور آقاي اسماعيل هنيه، نخست‌وزير فلسطين، به وضوح به ياد دارد و حوادث اين مرحله را به رشته تحرير در آورده است. او در رابطه با اين مرحله مي‌گويد: «منزل فتحي شقاقي مانند دارالارقم بن ابي الارقم بود». او جلسه هواداران جنبش اسلامي را در منزل شقاقي در رفح به جلسات صحابه در صدر اسلام در مكه تشبيه كرده است.
بديهي است كه جنبش اسلامي طي يك دهه كامل از 1967 تا 1977 هيچ نوع برنامه مقاومتي را در دستور كار خود نداشت و همواره با دعوت اسلامي و فعاليت‌هاي تربيتي به راه خود ادامه مي‌داد. اما طي دهه بعدي يعني از 1977 تا 1987 يعني تا پيش از آغاز انتفاضه اول جنبش اسلامي در فلسطين شاهد تحول بزرگي بود و طوفان‌هاي فكري شديدي در آن وزيدن گرفت. تراكم تشكيلاتي آن دوره باعث شد تا شهيد شقاقي از جنبش اخوان المسلمين دور شده، جنبش جهاداسلامي فلسطين را تشكيل و فعاليت‌هاي مبارزاتي مسلحانه را از اواسط دهه هشتاد آغاز كند. فعاليتي كه نقش بازي در بسيج جامعه فلسطين و شكل‌گيري انتفاضه در اواخر سال 1987 داشت.
طي دهه دوم از اشغالگري صهيونيستي كه از 1967 آغاز شد، شقاقي در مجادلات فكري خود در داخل جنبش اخوان المسلمين و نيز در نوشتارها و تبليغ‌هاي خود تمامي متدها و نمونه‌هاي موجود از قسام تا حسن بنا و غيره را براي اثبات مشروع بودن پيروي از عملكرد آنها و گام نهادن جاي پاي آنها جهت زنده كردن فريضه محوشده جهاد دربرنامه‌هاي جنبش اسلامي بر مي‌شمرد. به طور مثال پيش از شقاقي، نامي از شهيد عزالدين قسام در ادبيات جنبش اسلامي فلسطين نبود.
غسان كنفاني ماركسيست، در مورد شيخ قسام مي‌نوشت و در مورد او مي‌گفت:» بيداري قسام يك بيداري و آگاهي گوارايي بود» تا به تأثيرپذيري معروفي چه گوارا از ماركسيست نسبت داده شود. در حالي كه زماني از عزالدين قسام نوشت به نوشته‌هاي ديويد هرست در كتاب «تفنگ و شاخه زيتون» استناد كرد كه در آن در مورد قسام و هم‌رزمانش و نحوه شهادتش در جنگ با انگليس در سال 1935 نوشته بود: آنها نمادي از قهرمانان صدر اسلام بودند. اين يك تفاوت بزرگ و واضح بود كه يك عرب فلسطين مانند غسان كنفاني قسام را در چهره گوارا مي‌ديد و آگاهي اين شخصيت را كه يك ربع قرن پيش از گرايش گوارا به فعاليت‌هاي انقلابي به شهادت رسيده بود، به آگاهي‌هاي گوارا نسبت مي‌داد. گويي كه گوارا خود اصل بود و قسام شاخه و فرعي از آن.
اين در حالي است كه ديويد هرست انگليسي در عزالدين قسام چهره قهرمانان صدر اسلام را مي‌ديد. زير آنها اصل و تنه‌اي هستند كه قسام و هم‌رزمانش از آن رشد و نمو يافتند. قسامي كه در لحظه شهادت خود هم قرآن كريم و هم تفنگ خود را در آغوش داشت. اين حادثه براي شهيد شيخ رياض بدير از رهبران جنبش جهاد اسلامي فلسطين هم تكرار شد. او كه در درگيري و حماسه اردوگاه جنين شركت داشت، پيكرش را در حالي يافتند كه قرآن و تفنگ را با هم در آغوش داشت و اين گونه به شهادت رسيد. اين هم سويي و آميختگي بين قرآن به عنوان نماد اسلام و تفنگ، خواسته شقاقي بود كه عملاً نيز توسط او به وجود آمد. او نهال اين درخت را حرس كرد كه بعدها شيخ بدير، محمود طوالبه، محمد سدر، محمد الشيخ خليل و تمامي شهداي سلحشور و قهرمان جهاد اسلامي و گردان‌هاي قدس شاخه نظامي جنبش جهاد اسلامي فلسطين را روياند.
شقاقي نقشي انكارناپذير و محوري را در اين چارچوب ايفا كرد. او پا جاي قسام و حسن البنا گذارد و بعد از آن ديگران به او پيوستند. يكي از رهبران جريان معاصر اسلامي هم به اين مسأله اشاره دارد، شيخ راشد الغنوشي يكي از سمبل‌هاي اخوان المسلمين در جهان، در مورد جنبش جهاد اسلامي و شهيد شقاقي مي‌گويد: «او (شقاقي) بود كه چاشني انتفاضه و جهاد را منفجر كرد».
شيخ غنوشي سپس در مورد جسم و پيكره جنبش اسلامي كه از آن به عنوان جنبش مادر ياد مي‌كند، مي‌گويد: «چون بر روي پاي خود ايستاد، پس همچنان زنده است. ديري نپاييد كه به سمت و سوي صحيح تاريخي خود حركت كرد. بعد از آن كه ولادت آن اعلام و ناف آن توسط كارد كوچكي از اخوان يعني فتحي شقاقي و گروه كوچكي از دوستانش بريده شد، بعد از آن هم با پيوستن اخوان المسلمين به جريان دوره جديد اين تحول، چنان نمايان شد كه چشم‌ها ديگر نمي‌تواند آن را ناديده بگيرد. خداوند براي فتحي و برادرانش مقدر كرده بود كه قيچي باشند كه اين مرحله جديد را افتتاح مي‌كند. مرحله و دوره اسلامي، نه رهبري فعاليت‌هاي صرف آزادي‌بخش، بلكه رهبري تمامي منطقه... كه مي‌توان آن را يكي از مهم‌ترين تحولات تاريخي در عصر ما ناميد». اين شهادت يك انديشمند مشهور اسلامي همانند شيخ راشد غنوشي است. تفاوت به راحتي بين چاشني انفجاري و قيچي افتتاح كننده يك مرحله نوين اسلامي و رهبري فعاليت‌هاي جهادي و طرف‌هايي كه به اين مرحله ملحق مي‌شوند، مشهود و واضح است.
شايد اين سخنان امروز نوعي از مجادله‌هايي باشد كه مرور زمان آنها را پشت سر گذارده و نام فتحي شقاقي كه در جاي جاي فعاليت جنبش جهاد اسلامي و جهاد و مبارزه‌اش كه عالم و آدم از آن باخبرند به چشم مي‌خورد، از آن عبور كرده است. اما ما اين مسائل را براي اعلام حجت با دليل و برهان مطرح مي‌كنيم، تا آناني كه سعي دارند اين فعاليت را پنهان كرده و نقش شهيد شقاقي و جنبش جهاد اسلامي فلسطين را در روند مبارزات ملت فلسطين محو كنند با آن مواجه شوند.

در رابطه با محو كردن ياد شهيد و نقش واقعي وي مشاهده مي‌شود كه ادبيات جريان اسلامي و به خصوص در سايت‌هاي اينترنتي اسلامي از جمله اخوان المسلمين و سلفي‌ها شاهد آن هستيم كه نامي از جنبش جهاد اسلامي فلسطين يا شهيد شقاقي به چشم نمي‌خورد... واقعاً علت اصلي اين امر به چه چيزي باز مي‌گردد؟ به نظر شما اين قصور از سوي جنبش جهاد اسلامي فلسطين نيست؟ يا آن كه مواضع ديگران اين گونه است اگر اينچنين است چرا اين اتفاق افتاده است؟
 

ابتدا اجازه دهيد با هم در ارتباط با يك مسأله به توافق برسيم و آن اين كه اين محورسازي‌ها همگي با نيت و قصد قبلي و قصد و غرض انجام گرفته و هدف برخي از آنها متأسفانه ضربه زدن به جنبش است. در رابطه با بخش مربوط به برخي از اخوان المسلمين هم به دليل چهره‌اي است كه از جنبش جهاد اسلامي در ذهن آنها ايجاد شده است. آنها همچنان اين تصور را دارند كه جنبش جهاد اسلامي فلسطين گروهي است كه از گروه مادر يعني «جنبش اخوان المسلمين» منشق شده است و اكنون رقيب اصلي حماس كه امتداد رسمي اخوان المسلمين در صحنه فلسطين محسوب مي‌شود به شمار مي‌رود. به خصوص كه حماس در منشور خود رسماً خود را امتدادي براي اخوان المسلمين دانسته است.
متأسفانه برخي سعي دارندكه كاتوليك‌تر از پاپ باشند و به حدي با گرايش‌هاي حزبي و گروهي با جنبش جهاد اسلامي برخورد مي‌كنند كه حماس هم در صورت وجود اختلاف و رقابت جناحي اين گونه با جهاد اسلامي رفتار نمي‌كند. البته اين به آن معني نيست كه اقشار وسيعي از اخوان المسلمين در بسياري از مناطق جهان روابط بسيار حسنه و احترام متقابل با جنبش جهاد اسلامي دارند. در رابطه با جريان سلفي‌ها هم بايد بگويم كه اين جريان طيف وسيعي را به خود اختصاص مي‌دهد و مواضع اين طيف بزرگ نسبت به جنبش جهاد اسلامي هم مختلف است.
اما به طور اعم بايد گفت كه جنبش جهاد اسلامي فلسطين در روابط خود با جريان‌ها و مراكز مربوط به سلفي‌ها به طور اخص و اهل تسنن به طور اعم، به اتهام دارا بودن رابطه بسيار خوبي كه با جمهوري اسلامي ايران و حزب ‌الله، رنج‌ها و مشقت‌هاي زيادي را متحمل شده و همچنان هم در معرض جنگي فراگير در تمامي سطوح است. به طور خلاصه بايد بگويم كه محو شدن جنبش جهاد اسلامي و شهيد شقاقي، از ادبيات جريان اسلامي نتيجه كم‌كاري و يا قصور جنبش جهاد اسلامي فلسطين نيست، بلكه موضعي است كه برخي از طرف‌ها به دليل رابطه‌اي كه جنبش جهاد اسلامي با ايران و حزب ‌الله دارد اتخاذ كرده‌اند.

چرا ارتباط جنبش جهاد اسلامي فلسطين با جمهوري اسلامي يك اتهام به شمار مي‌رود؟ مگر جمهوري اسلامي ايران يك كشور اسلامي حامي فلسطين و ملت مجاهد آن نيست؟ در ثاني چرا فقط جهاد اسلامي! مگر جمهوري اسلامي فقط منحصر به اين جنبش است و جنبش‌هاي ديگري همچون حماس در فلسطين و حزب ‌الله در لبنان را شامل نمي‌شود؟ مگر جنبش‌هاي آزادي‌خواه و اسلام‌گراي جهان از جمله اخوان المسلمين به عنوان بزرگ‌ترين جنبش اسلام‌گراي سني در جهان با جمهوري اسلامي ايران روابط حسنه ندارند؟
 

اين يك سؤال بسيار پيچيده است كه براي توضيح و پاسخ دادن به آن ما نيازمند شرح طولاني هستم. اما سعي مي‌كنم كه به اختصار در اين رابطه سخن بگويم. اگر مسأله مربوط به اتهام است، امروز همه با درجات، دلايل و پيش زمينه‌هاي متفاوتي متهم هستند كه البته اين مسأله در عين مضحك بودن متأسفانه دل را هم به درد مي‌آورد. حماس، جهاد اسلامي و حزب ‌الله، امروز متهم به داشتن روابط با ايران هستند و حماس و جهاد هم متهم به داشتن ارتباط با ايران و حزب ‌الله مي‌باشند. در حقيقت اگر وضعيت و شرايط اين امت در عصر حاضر از لحاظ فكري، سياسي و اخلاقي در سطح صحيح آن قرار داشت روابط جمهوري اسلامي ايران با همه جنبش‌هاي مقاومت براي دو طرف مايه فخر بود نه اتهام و ملامت.

ايران يك كشور مسلمان است كه وظيفه شرعي، انساني و اخلاقي خود را در دست ياري دراز كردن به سوي آناني كه با ظلم و باطل مي‌جنگند، انجام مي‌دهد. جنبش‌هاي مقاومت هم با روح فرزندان و شهدايش براي امت اسلامي دروازه ايثار و جهاد را باز مي‌كند كه خود اوج قله دين است، و ركن ششم از اركان اسلام. پس در اين مسأله چه عيب و ايراد و اشكالي وجود دارد؟
 

دوم: همان طور كه مي‌دانيد جنبش جهاد اسلامي و جنبش حماس دو جنبش سني هستند... به رغم آن كه ما به كارگيري چنين اصطلاح و صنف‌بندي مذهبي و طايفي را مناسب نمي‌دانيم. به خصوص كه در دوره فرق‌ها بين فرقه‌ها» قرار نداريم و عصر »كنوني عصر اسرائيل و سلطه‌گري آمريكائي در منطقه و جهان است. اما با اين حال مي‌گوييم براي دشمنان و اذناب آنها در منطقه كه همواره به دنبال فتنه‌انگيزي بين سني و شيعه هستند، سخت و ناگوار است كه ببينيد جنبش‌هاي مقاومت كه داراي پايگاه و احترام بزرگي در صحنه عربي و اسلامي هستند روابط حسنه‌اي با ايران يا حزب ‌الله داشته و موانع مذهبي يا طايفه‌اي را در هم شكسته‌اند و به همگان نشان مي‌دهند كه اسلام بزرگ‌تر از تمامي مذهب و طوايف و گروه‌بندي و حزب‌گرايي است.
اين نوع نگرش به مذاق دشمنان اسلام خوش نمي‌آيد. آنان كه سعي دارند مقوله اسلام، يك اسلام واحد نيست را ترويج دهند، به نظر آنها اسلام سني، اسلام شيعه، اسلام سياسي، اسلام سلفي، اسلام اخواني، اسلام صوفي، اسلام بنيادگرا، اسلام پيشرو و توصيف‌هاي ديگر وجود دارد. جنبش جهاد اسلامي و ديگر گروه‌هاي مقاومت در فلسطين با برقراري روابط خود با ايران يا حزب ‌الله در لبنان ضمن اتمام حجت دشمنان اين امت را به چالش مي‌كشند، كساني كه تمام برنامه‌هاي خود را بر چند دستگي امت و محال شدن وحدت آنها استوار كرده‌اند.

ما كاملاً درك مي‌كنيم كه اختلافاتي بين اهل تسنن و تشيع وجود دارد اما به خوبي مي‌دانيم كه اساس اختلاف و دو دستگي در امت سياسي بود و به مسأله خلافت يا امامت باز مي‌گردد. پس اين سياست بود كه ما را دو دسته كرد. اختلاف در عقايد يا فقه هم نتيجه اين دو دستگي است. پس اگر سياست مايه تفرقه بين ما بود چرا همين سياست مدخلي براي بازگشت وحدت بين امت اسلامي نباشد. به بياني واضح‌تر چرا ما چه سني و چه شيعه بر يك نگاه سياسي مشترك در منطقه و جهان نرسيم؟ چرا نبايد به دنبال منافع اسلام باشيم و از آن پيروي كنيم؟ چرا نبايد در صفي واحد در مقابله با جبهه دشمنان امت و نوك پيكان آنها اسرائيل صف‌آرايي نكنيم و اختلافات مذهبي را با دنباله‌هاي عقيدتي آن به علما، فقها و انديشمندان نسپاريم تا آنها نقاط مشترك را جستجو نكنند و كاري را انجام دهند كه مورد رضاي خدا و رسولش قرار گيرد و تمامي اختلافات و مشكلاتي را كه طي اين مدت به وجود آمده باعث افزايش جدايي، خصومت، دشمني و كينه‌توزي بين دو طرف مي‌گردد را از بين نبرند؟
 

چرا بايد مسيحيان عربي از كاتوليك گرفته تا پروتستان به همراه يهوديان با هم متحد شده و پيماني را در مراكز تصميم‌گيري واشينگتن، تلاآويو و بقيه پايتخت‌هاي غربي تشكيل دهند اما ما نتوانيم به حداقل توافق و وحدت براي مقابله با طرح‌ها و توطئه‌هاي آنها عليه امت اسلامي دست يابيم؟
به نظر من فعاليت براي تحقق وحدت اسلامي مي‌تواند پاسخ طبيعي براي طرح استعمارگرانه جديد در منطقه كه براي تقسيم تقسيم شدها و تجزيه تجزيه شده است محسوب مي‌شود. اما اين كه دوره خود را به كناري نهاده و به قرون گذشته بازگشته و بار ديگر به برادركشي بپردازيم، براي آنچه كه در گذشته رخ داده، در حالي كه دشمنمان حال حاضر ما را اشغال و به دنبال قبضه كردن آينده ماست. اين ديگر اسلام محسوب نمي‌شود و حتي پيامي نيست كه ما وظيفه حمل آن را براي رساندن به گوش همگان داريم. اين پيامي نيست كه قرار نيست ما آن را در معرض بشريت قرار داده و آنها را در مورد آن شهادت دهيم.

به موضوع شهيد دكتر فتحي شقاقي باز گرديم. مي‌خواهيم در مورد بعد انديشه‌هاي شهيد بپردازيم. آنچه كه از شهيد شقاقي مشهور و مشهود است اين است كه وي بيشتر يك انديشمند بود تا مبارز، اما راستي ميراث انديشه‌اي شقاقي كجاست؟ جايگاه مشاركت وي در بعد انديشه اسلامي يا انديشه سياسي فلسطيني كجاست؟
 

ابتدا بايد بگويم كه من موافق اين نوع توصيف شما نيستم. تصور مي‌كنم بهترين توصيف براي شقاقي را انديشمند بزرگ طيب تيزبيني به كار برد. او كه در همايشي در دمشق با شهيد دكتر شقاقي هم صحبت شده بود در مورد وي مي‌گويد:

«او انديشمندي مبارز و مبارزي انديشمندبود»
 

آري فتحي شقاقي يك انديشمند بود اما نه انديشمندي كه در برج عاجي خود نشسته باشد. او يك مجاهد بود كه كوچك‌ترين مسائل طرح جهادي كه خود بنيانگذار آن بود را هم پيگيري مي‌كرد. او مبارزي مجاهد بود اما در عين حال صاحب انديشه هم بود. او فرهنگي بسيار متعالي و آگاهي بالا داشت. نگاه خاص خود را به جهان، منطقه و عصر و زمان خود داشت. واژه آگاهي را بايد پر كاربردترين واژه در قاموس سياسي و جهادي و حتي روزمره شقاقي دانست. اما گرفتاري‌ها و مشغوليت‌هاي ايشان در رهبري فعاليت‌هاي جهادي و سياسي و سازماني به وي اين اجازه را نداد تا حتي وقت كمي را براي تدوين طرح فكري فراگير خود بيابد و نگاه خود را به طرح شكوفايي امت و چالش‌هاي فرا روي اين شكوفايي در تمامي ابعاد آن توضيح دهد.
شايد پژوهش‌گران بتوانند بذرهايي از چهره اين طرح در ميان سخنان و گفتگوهاي مطبوعاتي و نيز برخي از مقالات و پژوهش‌هاي محدودي كه وي به رشته تحرير در آورده بود را بيابند. اما مسأله اساسي و واضح در انديشه‌ها و طرح شهيد شقاقي را بايد در مقوله «فلسطين كليد نهضت امت است» دانست.
من در خويشتن خويش معتقدم كه در بعد فكري به شقاقي ظلم شده است. زيرا فرصت كافي براي تدوين نگاه فكري خود و ارائه آن به جهان، تاريخ، منطقه و آينده را پيدا نكرد. اما زماني كه شهادت برخي از رهبران انديشه و صاحب نظر را در رابطه با شقاقي مي‌شنوم كه اعلام مي‌كنند او پايه‌گذار دوره اسلامي در مبارزه امت با سرسخت‌ترين دشمنان آن يعني اسرائيل و حاميانش بود، به ياد اين حديث رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مي‌افتم كه فرمودند: «من دل علي خير فله مثل أجر فاعله» هر كسي، افكاري را به سوي نيكي راهنمايي كند ثواب مجري آن را مي‌گيرد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26