شهید شقاقی از منظر پدر
شهید شقاقی از منظر پدر
شهید شقاقی از منظر پدر
پدر شهيد دكتر شقاقي درپرورش اين فرزند برومند اسلام و سرزمين فلسطين سالهاي سختي را پشت سرگذاشته، چهره خسته او نشان دهنده مرارتهايي است كه در طول دوره عمر خود ديده است. او از آخرين تماسهاي شهيد سخنش را آغاز و سپس به سالهاي كودكي، نوجواني و دوره تحصيلي او ميرود و ادامه ميدهد:
يك هفته پيش از ترور ابوابراهيم را در خوابي بسيار نگران ديدم. اين مسأله باعث شد تا با او تماس گرفته و جوياي احوالش شوم. او به من خبر داد، الحمدلله حالش خوب است و مسأله نگران كنندهاي وجود ندارد.
ابوفتحي كه اين گونه دوست دارد هميشه مورد خطاب قرار گيرد گفتگوي خود را با شاهد ياران آغاز كرد و افزود:
از فتحي در مورد برنامههايش پرسيدم او هم به من گفت: «قصد دارم به زودي به ليبي مسافرت و با رهبر ليبي در رابطه با حل و فصل مشكلات آوارگان فلسطيني گفتگو كنم».
به او توصيه كردم كه از اين سفر عدول كند اما پاسخ داد: «پسر انسان فقط يك بار عمر ميكند» و اين آخرين جملهاي بود كه ابوفتحي بر زبان راند و از آن پس گفتگو را با بغضي در گلو و اشكي در چشم كه قطرات آن همواره بر گونههايش جاري ميشد ادامه داد.
در مورد دوران كودكي فتحي پرسيدم. او هم ما را به آن دوران از زندگي برد:
چهارم ژانويه 1951 بود كه فتحي به دنيا آمد، محل تولدش اردوگاه آوارگان فلسطيني» الشاطئـ» در شهر غزه بود و تا سن 15 سالگي كه مادرش فوت كرد من و همسرم سرپرستي من و برادرانش را به عهده داشتيم.
اما مرگ ام فتحي خلاء بزرگي را در زندگي ما به وجود آورد و تأثير بسيار زيادي در روحيه فتحي به عنوان پسر بزرگم قرار داد. به خصوص كه من به دليل كار در شهرالعريش مصر بيشتر اوقات ازمنزل دور بود.
در مورد دوره تحصيل فتحي هم ميگويد: «پسرم به شدت به درس و مطالعه علاقمند »بود به حدي كه گاهي من به او ميگفتم: پسرم بس است». او به شكل خارقالعادهاي به مطالعه علاقهمند بود و به آن ميپرداخت و از اين حيث با همسالانش تفاوت داشت.
«دكتر در آن زمان در قدس مشغول تحصيل بود و در منزل يك خانواده متدين اهل بيتالمقدس خانه گزيد. بعد از مدتي كه با اخلاق و روحيات خانواده صاحب خانه آشنا شد، تمايل خود را به طور جدي براي ازدواج با دختر آنها اعلام كرد.
او زماني كه از من درخواست خواستگاري از اين دختر را كرد من بسيار خوشحال شدم و به همراه برخي از بزرگان خانواده و فاميل براي خواستگاري به منزل اين خانواده رفتيم كه به حمدالله اين وصلت سرگرفت و خداوند سه نوه به نامهاي خوله، ابراهيم و اسامه به من عطا كرد.»
يكي از مهمترين ابعاد زندگي دكتر فتحي شقاقي بخش مبارزاتي وي بود كه ابوفتحي در اين رابطه ميگويد: «دكتر فتحي شعلهاي از پويايي و فعاليت بود. تقريبا تمامي اعضاي جنبش جهاد اسلامي از تمامي مناطق نوار غزه به خانه او ميآمدند. اين مسأله باعث شد تا رژيم صهيونيستي تصميم بگيرد در سال 1983 وي را دستگير كند.
او در آن زمان در بيمارستان ويكتورياي قدس كار ميكرد. دادگاه رژيم صهيونيستي وي را به اتهام رهبري جنبش جهاد اسلامي به 11 ماه زندان محكوم كرد.
دكتر بعد از خروج از زندان مصممتر به ادامه مبارزه و راه خود پرداخت.
ابوفتحي ميافزايد: «دكتر بسياري از پيشنهادات وسوسه كننده مادي را از سوي مسئولان رژيم صهيونيستي براي صرفنظر كردن از هدف خود نپذيرفت».
حاج ابوفتحي در مورد بازداشت دوم دكتر شقاقي ميگويد: «حدود يك سال بعد از آزادي از زندان، صهيونيستها بار ديگر وي را در سال 1986 دستگير كردند.
مسئولان امنيتي رژيم صهيونيستي از دادگاه عالي اين رژيم خواستند تا اشد مجازات ممكن را براي دكتر شقاقي صادر كند كه بعد از دو سال از دستگيري، اين دادگاه رأي به اخراج وي از فلسطين را صادر كرد كه اين مسأله هم در اول اوت 1988 انجام گرفت و وي به جنوب لبنان تبعيد شد».
ابوفتحي در حالي كه مايل نبود در مورد ترور فرزندش سخني بگويد تنها در پايان گفت: «در تماسهايي كه با پسرم داشتم، وي تأكيد ميكرد كه احساس ميكند هدف از اخراجش از فلسطين آمادهسازي براي ترور فيزيكي او ميباشد».
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
يك هفته پيش از ترور ابوابراهيم را در خوابي بسيار نگران ديدم. اين مسأله باعث شد تا با او تماس گرفته و جوياي احوالش شوم. او به من خبر داد، الحمدلله حالش خوب است و مسأله نگران كنندهاي وجود ندارد.
ابوفتحي كه اين گونه دوست دارد هميشه مورد خطاب قرار گيرد گفتگوي خود را با شاهد ياران آغاز كرد و افزود:
از فتحي در مورد برنامههايش پرسيدم او هم به من گفت: «قصد دارم به زودي به ليبي مسافرت و با رهبر ليبي در رابطه با حل و فصل مشكلات آوارگان فلسطيني گفتگو كنم».
به او توصيه كردم كه از اين سفر عدول كند اما پاسخ داد: «پسر انسان فقط يك بار عمر ميكند» و اين آخرين جملهاي بود كه ابوفتحي بر زبان راند و از آن پس گفتگو را با بغضي در گلو و اشكي در چشم كه قطرات آن همواره بر گونههايش جاري ميشد ادامه داد.
در مورد دوران كودكي فتحي پرسيدم. او هم ما را به آن دوران از زندگي برد:
چهارم ژانويه 1951 بود كه فتحي به دنيا آمد، محل تولدش اردوگاه آوارگان فلسطيني» الشاطئـ» در شهر غزه بود و تا سن 15 سالگي كه مادرش فوت كرد من و همسرم سرپرستي من و برادرانش را به عهده داشتيم.
اما مرگ ام فتحي خلاء بزرگي را در زندگي ما به وجود آورد و تأثير بسيار زيادي در روحيه فتحي به عنوان پسر بزرگم قرار داد. به خصوص كه من به دليل كار در شهرالعريش مصر بيشتر اوقات ازمنزل دور بود.
در مورد دوره تحصيل فتحي هم ميگويد: «پسرم به شدت به درس و مطالعه علاقمند »بود به حدي كه گاهي من به او ميگفتم: پسرم بس است». او به شكل خارقالعادهاي به مطالعه علاقهمند بود و به آن ميپرداخت و از اين حيث با همسالانش تفاوت داشت.
«دكتر در آن زمان در قدس مشغول تحصيل بود و در منزل يك خانواده متدين اهل بيتالمقدس خانه گزيد. بعد از مدتي كه با اخلاق و روحيات خانواده صاحب خانه آشنا شد، تمايل خود را به طور جدي براي ازدواج با دختر آنها اعلام كرد.
او زماني كه از من درخواست خواستگاري از اين دختر را كرد من بسيار خوشحال شدم و به همراه برخي از بزرگان خانواده و فاميل براي خواستگاري به منزل اين خانواده رفتيم كه به حمدالله اين وصلت سرگرفت و خداوند سه نوه به نامهاي خوله، ابراهيم و اسامه به من عطا كرد.»
يكي از مهمترين ابعاد زندگي دكتر فتحي شقاقي بخش مبارزاتي وي بود كه ابوفتحي در اين رابطه ميگويد: «دكتر فتحي شعلهاي از پويايي و فعاليت بود. تقريبا تمامي اعضاي جنبش جهاد اسلامي از تمامي مناطق نوار غزه به خانه او ميآمدند. اين مسأله باعث شد تا رژيم صهيونيستي تصميم بگيرد در سال 1983 وي را دستگير كند.
او در آن زمان در بيمارستان ويكتورياي قدس كار ميكرد. دادگاه رژيم صهيونيستي وي را به اتهام رهبري جنبش جهاد اسلامي به 11 ماه زندان محكوم كرد.
دكتر بعد از خروج از زندان مصممتر به ادامه مبارزه و راه خود پرداخت.
ابوفتحي ميافزايد: «دكتر بسياري از پيشنهادات وسوسه كننده مادي را از سوي مسئولان رژيم صهيونيستي براي صرفنظر كردن از هدف خود نپذيرفت».
حاج ابوفتحي در مورد بازداشت دوم دكتر شقاقي ميگويد: «حدود يك سال بعد از آزادي از زندان، صهيونيستها بار ديگر وي را در سال 1986 دستگير كردند.
مسئولان امنيتي رژيم صهيونيستي از دادگاه عالي اين رژيم خواستند تا اشد مجازات ممكن را براي دكتر شقاقي صادر كند كه بعد از دو سال از دستگيري، اين دادگاه رأي به اخراج وي از فلسطين را صادر كرد كه اين مسأله هم در اول اوت 1988 انجام گرفت و وي به جنوب لبنان تبعيد شد».
ابوفتحي در حالي كه مايل نبود در مورد ترور فرزندش سخني بگويد تنها در پايان گفت: «در تماسهايي كه با پسرم داشتم، وي تأكيد ميكرد كه احساس ميكند هدف از اخراجش از فلسطين آمادهسازي براي ترور فيزيكي او ميباشد».
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}