«ويچ »با «اوف »اضافه


 






 
رايکوف يکی ازمعروف ترين و تاثيرگذارترين مربيان خارجي در فوتبال ما بوده است.او جزو باهوش ترين مربيان به شمارمي رفت.به طوري که حتي دردوران بازيگري عملکردي درحد واندازه دستاري تيم ملي فوتبال کشورش يعني يوگسلاوي سابق داشت.البته او بيشتر عمرمربيگري خود را درفوتبال ايران گذراند.10 سال از دوران کوتاه مربيگري رايکوف درايران سپري شد و او اهالي فوتبال ما،نشانه هايي بسياري ازهوش ،ذکاوت و تدبيراو را به چشم خود ديدند.
پيش ازاين بارها از زدراوکواريکوف نوشته ايم،اما مناسب ديديم دراين مقاله تماشاگر با مروربرخي ازنکات ويژه زندگي و کارنامه مربيگري او،شما را با مصاديق هوش و ذکاوت اين مربي يوگسلاو بيشتر آشنا کنيم و مربيان شاغل در فوتبال ايران مي خوانيد.
در ابتداي حضور زدراوکواريکوف درايران،او سرمربي بسيارمودبي بود تا آنجا که رعايت ادب ونزاکت جزئي ازخصوصيات رفتاري وي برشمرده مي شد،اين درحالي بود که به نظرمي رسيد که برخي از بازيکنان قصد دارند سر به سر اين مربي يوگسلاو بگذارند.بعضي از باريکنان به جاي گفتن سلام به زبان فارسي مي گفتند:«مستر...»و دشنام بدي را به خانواده او نسبت مي داند.رايکوف رفته رفته متوجه اين موضوع شد و با توجه به هوش و تدبيري که داشت،ناسزاها و دشنام ها و همچنين معاني آن را به زبان فارسي فرا گرفت.فرداي اولين روز تعليم کامل،وقتي«م.ا»سراغ او رفت و گفت «مستر...»او در جواب گفت:«مرسي »و دشنامي متناسب،اما به مراتب زننده تر داد و همه خنديدند.به اين ترتيب ديگر کسي جرات سربه سر گذاشتن با او را نداشت، چون همه فهميده بودند که رايکوف مي داند معاني کلماتي که آن ها به او نسبت مي دهند چيست و به خوبي مي تواند از خجالتشان در بيايد.
2ـ رايکوف تمام علائم رانندگي را که بين الملل بود، مي دانست،اما زماني که گيرمي افتاد با زيرکي از غريبه بودن و لهجه اروپايي اش برا توجيه اشتباهش استفاده مي کرد.از آن جا که ما ايراني ها تحسين کننده لهجه خارجي(عموميت دارد،ازانگيلسي تا اردو!)موقع صحبت با خارجي ها به طورعجيبي از طرزحرف زدن شان لذت مي بريم،وقتي رايکوف وارد خيابانهاي ورود ممنوع مي شد تا زودتربه کارش برسد،از همين حربه استفاده مي کرد.روزي جواد ا...وردي به رايکوف مي گويد:«مستر اين خيابان که ورود ممنوع است ؟»و مربي يوگسلاو جواب مي دهد:«اشکال نداشت جاودا، اگر پليس گرفت مي گويم من خارجي ، نفهميد،احمق بي شعور بود نداشت.به اين ترتيب پليس ايران لذت مي برد و مراجريمه نمي کند!»
3ـ رايکوف را به شکل توهين آميزي از تيم ملي اخراج کرده و او سر مربي استقلال شد.بعدها خيانتي را به او نسبت دادند که اگرحقيقت داشته باشد،واقعاً کارنامه او را سياه مي کند.روايت مي شود درمسابقات مقدماتي جام جهاني 1974 آلمان،ايرالن و استرليا در بازي پلي آف به هم برخوردند و دربازي رفت،ايران و استراليا درسيدني روبه روي هم قرار گرفتند.مربي استراليا در آن زمان «رالف رزايک »يوگسلاوي و دوست نزديک رايکوف بود.گفته مي شد رايکوف تمام اطلاعات بازيکنان تيم ملي ايران را به رازيک داد و به اين ترتيب استراليا 3 بر صفر ايران را شکست داد.البته عدهاي مي گويند، مگر داشتن اطلاعات از بازيکنان تيم حريف و انتقال آن به مربي ديگرجرم است؟ بايد بگوييم آن وقت ها مثل امروز،اطلاعات،رايج و دردسترس نبود و اينترنت و فناوري اطلاعات و انواع تکنولوژي مشابه وجود نداشت،اين بود که درز کردن خبري مثل خبرمورد نظرمي توانست مثل توپ صدا کند!به هر حال اگر اين مساله صحت داشته باشد،رايکوف را بايد يک خائن درفوتبال ايران به حساب آورد.
4ـ استانکو درسال 73 به ايران آمد،دربازي هاي اسيايي 1994 هيروشيما، دودستيار ايراني او «م.م »و يک «م.م »ديگر، دل او را خون کردند.استانکو دستورات تاکتيکي را ازطريف مترجم به 2 دستيار منتقل مي کرد، مثلاً مي گفت به جواد(منافي )بگوييد توپ را بلند بفرستد روي دروازه چين و دستياران با انتقال اشتباه دستورات مي گفتند:«توپ را آرام به سمت راست پاس بده جواد».کار به جايي رسيد که وقتي تيم ملي به ايران بازگشت،استانکو که تمام 5 روز گذشته گوشه چشمانش اشک بود،استعفا داد و به کشورش برگشت.او يک سال بعد به ايران برگشت تا ناکامي تيم ملي را جبران کند.
5ـ بعد از قهرماني پرسپوليس در مسابقات ليگ سال 74 ،استانکو درترکيب پرسپوليس ،خانه تکاني کرد.فرشاد پيوس ،عاشوري ،حسن شير محمدي ، بهزاد داداش زاده ، مرتضي کرماني و نيما نکيسا هر کدام به دلايلي به پرسپوليس جدا شدند و کريم باقري ، ادموند بزيک ، مهرداد ميناوند،سيد علي افتخاري و...جاي آن ها را دريک ترکيب تيم گرفتند.دراواسط کار هم دايي و پيرواني ازتيم سرخ ها جدا شدند.استخوان بندي تيم سال 75 پرسپوليس ، فرم تاريخي تيم ملي را در اوسط دهه 70 به وجود آورد.با احتساب دايي و پيرواني ، از ترکب پرسپوليس 75 ، عابدزاده ، محرمي ، پيرواني ، گل محمدي ، سعداوي ، شاهرودي ، ميناوند ، کريم باقري ، مهدي مهدوي کيا ، و دايي تيم ملي بودند.درباره خداداد عزيزي هم ادعاي مايلي کهن جالب است مي گويد:«من تيم استانکو را به کارنگرفتم،استانکو ازساختارمن درتيم ملي رونويسي کرد.»مايلي کهن همچنين مي گويند:«روزي حميد درخشان،دستيار استانکو با من تماس گرفت و گفت:محمد از بين بازيکنان تيم ملي کدام يک را به عنوان يار کمکي به جام باشگاه هاي آسيا ببريم؟ و من نام خداداد عزيزي و حميد استيلي را دادم »اين طور شد که خداداد با استخوان بندي پرسپوليس ها و 2 ، 3 يار ديگر مثل خاکپور و استيلي و منصوريان،آن تيم ملي تاريخي رادر سال75 ساختند.تيمي که سال بعد به جام جهاني رفت.باتمام اين اوصاف تاريخ فوتبال ملي ما هميشه به ياد خواهد داشت که الگوي تيم ملي سال هاي 96 و 98 پرسپوليس بود که استانکو را به عنوان سرمربي همراه خود داشت.
6ـ مي گويند«برانکو »بر زبان فارسي مسلط بود،اما چون مي خواست در گفت و گوهاي رسانه اي هنگام ترجه،وقت کافي براي فکرکردن داشته باشد،بلد بودن زبان فارسي را رو نمي کرد.بارنکو برخلاف مربيان کروات دهه 80 کمتر علاقه داشت به برخي از پدرخوانده هاي مطبوعات باج دهد.وقتي يکي از روزنامه نگاران قديمي ، نام يک بازيکن را به بارنکو داد تا او را به تيم ملي ببرد، برانکو درجلسه مربيان تيم ملي با رئيس فدراسيون دعوت از بازيکن مورد اشاره را به اطلاع رئيس فدراسيون رساند.رئيس فدراسيون با بيان يک دشنام زشت برانکو را مورد شماتت قرار داد.رضا چلنگر از رئيس سابق فدراسيون پرسيد:آقاي دکتر برايشان ترجمه کنم و دکترمي گويد:«دقيقاً همين گونه بفرماييد.»با اين حال تاريخ گواهي مي دهد که برانکو،يکي از بهترين و معقول ترين مربيان کروات درايران بوده است.
7ـ ويگوبگويچ بيشترين لغت را از زبان پارسي متوجه مي شد.او درسال 82 با ادعاي بسيار به پرسپوليس آمد،اما آن قدراو را هم آزار دادند که،هم خودش وهم پرسپوليس را نابود کرد.بگويچ روزي به يکي ازروزنامه نگاران تولد او را با جملات «قدم نو رسيده مبارک»تبريک گفت.حالا فکر کنيد اگرما بخواهيم معادل اين جمله را به زبان کروات ها برگردانيم،بايد چند سال در کرواسي زندگي کنيم!
8 ـ مربيگري کنش و واکنش هاي يک مديرفوتبالي است، کسي که بتواند درسخت ترين شرايط بهترين تصميم را اتخاذ کند؛ شب بازي ايران و استراليا در ملبورن تنها کاري که ويرا مي توانست انجام دهد اين بود که روحيه بازيکنان را بالا ببرد.او با همسرش به فرودگاه رفت تا از آمدن کريم باقري استقبال کند.باقري به خاطر محروميت در دو بازي گذشته ديرتر ازهمه ياران تيم ملي فوتبال در آن مقطع به استراليا رسيده بود،اما او به باقري روحيه داد.در بازي ايران و استراليا بود و اگر 5 گل نخورد،خوش شانس بود.به هرحال بازي درنيمه اول به پايان رسيده بود،بين دو نيمه دررختکن والديرا ويرا مي توانست حرف هاي بسياري به بازيکنان بگويد،اما هوش ، تدبير و ذکاوت خاصي که داشت به مددش آمد.ويرا به جاي آن که هزار دستور مختلف تاکتيکي را براي ملي پوشان کشور صادرکند، به بازيکنان گفت:«عزيزان من هر طور که دوست داريد بازي کنيد.»به اين ترتيب بود که بازيکنان تيم ملي فوتبال تغيير رژيم و رفتار فني دادند و در پايان توانستند با گرفتن مساوي 2-2 به جام جهاني بروند،دستور تاکتيکي ويرا در تاريخ فوتبال ملي ما هميشه با اين عنوان به ثبت مي رسد، عنواني که بر اساس آن اين درک را مي توانيم از مديريت فوتبال داشته باشيم که گاهي آرامش ،گاهي هم بي تاکتيکي ،بزرگترين تاکتيکي است که مي توان براي غلبه برحريفان از آن بهره برد.
منبع:تماشاگر-ش 36