شيخ محمد خياباني، روح بيدار و حماسه خروشان آذربايجان(1)


 

نويسنده:منصور پور مؤذن




 

مقدمه
 

دوره جنبش شيخ محمد خياباني يكي از دوره هاي سخت تاريخ ايران مي باشد. دوره اي كه انقلاب مشروطه ايران به رغم حمايت هاي بي دريغ مراجع عظام نجف و ايران و جانفشاني هاي توده مردم به رهبري رادمرداني چون ستارخان، باقرخان و ساير دلسوزان اين مرز و بوم توانسته بود نظام كهن استبدادي و خودكامگي را فرو ريزد. اما متأسفانه نتوانسته بود جامعه اي ايجاد نمايد كه آرزوي دردمندان آسيب ديدگان از جور و ظلم سلاطين مستبد و خودكامه بود.
هرج و مرج و ناامني سراسر كشور را فرا گرفته بود. در حالي كه هنوز خون شهداي انقلاب
مشروطيت خشك نشده بود، كشورمان شاهد بازگشت مجدد جاه طلبان و سياستمداران سر سپرده به دولت هاي استعماري بود كه دوباره در جستجوي اقتدار از دست رفته خود بر روي ويرانه هاي انقلاب بودند و گو اينكه هرگز انقلابي رخ نداده است.
در اين آشفتگي هاي سياسي و اجتماعي و شرايط دردناك و استبدادزده كه مردم از ستم فئودال ها و خان ها و نيز از تبعات ناشي از اشغال كشور از سوي بيگانگان به ستوه آمده بودند، قيام هاي اصيل و مردمي پس از قرارداد 1919 همچون جنبش كلنل محمد تقي خان پسيان، جنبش جنگل و جنبش شيخ محمد خياباني به دنبال هم در عرض چند ماه رخ دادند كه همه رهبران اين قيام ها آرزويي جز بازشگت امنيت، بهبود وضعيت اقتصادي و اجتماعي و استقلال و سربلندي ايران نداشتند. متأسفانه اين قيام ها به سرعت سركوب گرديدند و پيامدهاي شكست اين جنبش ها برقراري و تثبيت رضاخاني بود كه با شعار رفع فساد، نابساماني، ناامني و فقر و فلاكت، سايه استبداد خود را بر كشورمان گسترده و به تدريج به سركوبي رهبران مذهبي و ملي پرداخت. در اين مقاله سعي گرديده است به بررسي انديشه ها و انگيزه ها و آرمان هاي شيخ محمد خياباني و تلاش هاي وي در اعاده امنيت و يكپارچگي ايران و پيامدهاي قيام با تأكيد بر جنبش وي از تكوين تا پايان و جنبه ضد سكولاريزم آرمان هاي وي پرداخته شود.

بخش اول : زندگي شيخ محمد، وضعيت خانوادگي و تحصيلات وي
 

شيخ محمد خياباني به سال 1297 ق در شهر خامنه واقع در ده كيلومتري شهرستان شبستر چشم به جهان گشود. تحصيلات مقدماتي را در زادگاهش گذراند. پدرش حاج عبدالحميد خامنه اي در داغستان تجارتخانه داشت. در نوجواني همراه پدرش به پتروفسكي (مخاچ قلعه) پايتخت جمهوري خودمختار و مسلمان نشين داغستان رفت و مدتي را در تجارتخانه پدر به كارهاي تجاري و آموختن رمز و راز داد و ستد و آشنايي با شيوه هاي اقتصادي زمانه سپري
كرد. اما گرايش روحي او به آموختن علم ودانش بيش از هر چيز بود، اين بود كه در بازگشت به خامنه، كسب و كار تجاري را رها كرد و در تبريز به سلك روحانيت درآمد.
شيخ در مدرسه طالبيه تبريز به فراگيري ادبيات عرب، منطق، اصول، فقه، نجوم، رياضي، تفسير، حكمت، كلام، حديث، رجال، تاريخ و علوم طبيعي پرداخت. دوره عالي تحصيل فقه و اصول را نزد آيت الله سيد ابوالحسن انگجي و هيأت و نجوم را در محضر منجم معروف ميرزا عبدالعلي طي كرد.
شيخ محمد خياباني با استعداد سرشاري كه داشت مراحل تحصيل را به سرعت پشت سر گذاشت و به مقام عالي رسيد و بنا به رسم ديرين حوزه هاي علميه خود به تدريس فقه، اصول و نجوم و رياضي پرداخت. از دوران طلبگي مسائل مشكل علم هيأت را خود استخراج مي كرد و تقويم هاي رقومي مي نوشت و به تعليم و تربيت طلاب جوان تر همت گماشت. شيخ با «خيرالنساء» دختر آيت الله سيد حسين حسيني خامنه اي معروف به «سيد حسين پيشنماز» ازدواج كرد. وي امام جماعت مسجد كريم خان واقع در محله خيابان بود و به خاطر اقامتش در محله خيابان معروف و مشهور به «خياباني» شد. گاهي نيز در مسجد جامع جنب مدرسه طالبيه به جاي پدرزنش حاج سيد حسين خامنه اي نماز جماعت اقامه مي كرد و از همان جا مشهورتر گرديد.
مي گويند هزار نفر در نماز جماعتش شركت مي كردند. بدين ترتيب شيخ از همان دوران جواني از طريق محراب و منبر و نماز و وعظ و ارشاد با مردم در ارتباط بود.(1)
شيخ خطيبي توانا بود و سخنان حكمت آميزش كه به طرز بسيار ساده و سليس و شيرين ادا مي شد تأثير عميقي در افكار مردم به جاي مي گذاشت.(2)

بخش دوم: مبارزات خياباني و كارنامه سياسي وي قبل از تكوين جنبش
 

الف) خياباني و نهضت مشروطه
در سال 1324 ق كه فرمان مشروطيت به امضاي مظفرالدين شاه قاجار رسيد و رژيم حكومتي ايران از سلطنت استبدادي به رژيم مشروطه و حكومت شورايي تغيير يافت. شيخ محمد نيز زندگي جديدي را شروع كرد. و براي خود حيات پر جنب و جوش سياسي را برگزيد. اما هنوز چند ماه از صدور فرمان مشروطيت نگذشته بود كه مظفر الدين شاه درگذشت و پسرش محمدعلي ميرزا به سلطنت رسيد. محمد علي ميرزا كه از آغاز نيز مخالف انقلابيون و معاند قانون و مجلس و مشروطيت بود، به زودي چهره واقعي خود را نشان داد.(3)
وي با پشتيباني بريگاد قزاق تهران كه آلت دست حكومت پترزبورگ و بهترين تكيه گاه حكومت استبدادي وي بود تحت حمايت ژنرال هاي روسي همچون لياخوف، ف.پ واتبولسكي و شاپشال به دستگيري آزاديخواهان پرداخت و به دستور وي، بريگاد قزاق به فرماندهي سرهنگ لياخوف مجلس و مسجد سپهسالار را به توپ بستند و در باغشاه دستور قتل عده اي از مشروطه خواهان را صادر كرد.
بدين گونه يك بار ديگر بساط قانون و مشروطيت برچيده شد و بساط استبداد و ديكتاتوري مجددا گسترده گرديد.(4) در آن دوران سياه استبداد محمدعلي شاهي و در زماني كه قواي ارتجاع و قشون شاه تبريز را محاصره كرده و راه آب و آذوقه را بر روي اهالي شهر بسته بودند شهيد شيخ محمد خياباني نيز به جمع مجاهدين پيوسته بود. اين روحاني آزاده با همان كسوت روحانيت تفنگ بر دوش مي گرفت و در سنگرها به مبارزه با استبداد و دفاع از آزادي و مشروطيت مي پرداخت. كساني كه درآن سنگرها حضور داشتند خاطراتي شورانگيز از
حضور شيخ نقل كرده اند؛ از جمله آنكه روح گرم و تپنده سنگرها بود. به محض اينكه احساس مي كرد بعضي از مجاهدين بر اثر فشار سختي ها و تنگنايي محاصره و كمبود امكانات، روحيه خود را از دست داده اند و نزديك است دچار سستي فتور شوند تفنگ را بر سر دست مي گرفت و با بيان پرشور و آتشين خود، نطق هاي شورانگيزي ايراد مي كرد و چنان در تشويق و تقويت روحيه آنان مي كوشيد كه يكباره اوضاع و شرايط دگرگون مي شد.(5) وي پيوندي ناگسستني با مردم گرسنه و عريان داشت و نفع خود را جدا از نفع آنان نمي دانست.
از جمله سخنان او براي هم سنگرانش اين بود كه مي گفت : «ما بر ضد حكومت ارتجاعي و استبدادي قيام كرده ايم...هرگز نبايد به خستگي و يأس تسليم شويم، به خصوص وقتي كه بار سنگين زندگي ملتي از مويي باريك آويزان شده باشد... ضمنا طوري رفتار نماييد كه شرافت تاريخي بر ايمان حاصل شود و قاطبه ملت ايران با امتنان و تشكر بگويند تبريز ايران را نجات داد.(6)
ب) خياباني و انجمن ايالتي
در دوره استبداد صغير و محاصره تبريز، حزب اجتماعيون عاميون پي به مقام ارجمند مذهبي، علمي و سياسي شيخ برد و او را به عضويت انجمن ايالتي آذربايجان برگزيد. انجمن ايالتي در طول جنگهاي يازده ماهه (1326-1327ق) نقش مهم و حكومتي داشت و امور آذربايجان اعم از اداري، سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي و فرهنگي را اداره مي كرد و شيخ از اعضا مهم آن بود. به طوري كه در محاصره تبريز شيخ فقيد براي يافتن راهي مسالمت آميز و اجتناب از خونريزي و نيز به منظور جلوگيري از كينه توزي و عناد عين الدوله كه باسمنج نشسته و راه آذوقه را بر مردم بسته بود بارها جهت مذاكره با عين الدوله به باسمنج رفت.
كسروي دركتاب تاريخ مشروطه خود اين موضوع را چنين عنوان كرده است :
چون عين الدوله يك مرد بنامي و خود از درون دل با محمدعلي ميرزا دشمني داشت، مشروطه خواهان گاهي اميد مي بستند كه بتوانند او را به سوي خود بكشند و از اين رو رشته گفتگو را با او نمي بريدند. ليكن در آن ميان دانسته شد كه عين الدوله نه كسي است كه به مشروطه گرايد ودر گفتگو ها جز سخنان دورنگي از او ديده نمي شد. راستش آن بود كه انجمن ايالتي از گرايش او به مشروطه نااميد گرديده مي خواست يك بار رشته را ببرد ودر همين زمينه نامه اي از زبان توده نوشته شد و روز آدينه نوزدهم شهريور (14 شعبان) كه روز جنگ با سپاه ماكو مي بود و شهر گرفتاري سختي مي داشت. چهار تن از سردستگان كه شيخ محمد خياباني ميرزا محمد تقي طباطبايي و سيد حسين خان عدالت و ميرزا حسين واعظ مي بودند آن را برداشته همراه نماينده سياسي انگليس آهنگ باغ صاحب ديوان كردند تا به گفتگو بپردازند.(7)
از جمله اقدامات شيخ در كنار ساير رهبران انجمن ايالتي كه جانشين مجلس منحله شوراي ملي در آذربايجان شده بود تلاش در جهت بهبود وضعيت مردم در اقداماتي نظير تثبيت نرخ نان و گوشت، اصلاح مقياسات و تعقيب محتكران و مصادره اجناس ذخيره انبارداران محتكر بود و از سوي ديگر با هوشياري و دقت تمام اعمال محمد علي ميرزا و ديگر دشمنان داخلي و دسيسه هاي بيگانگان را مي پاييدند و به موقع واكنش هاي لازم و مناسب نشان مي دادند.(8)
ج) خياباني و نمايندگي مجلس شوراي ملي در دوره دوم
پس از خلع محمد علي شاه از سلطنت و انتخابات مجلس دوم از طرف دولت جديد اعلان شد و در آذربايجان نيز شروع به انتخابات گرديد. شهيد خياباني كه داراي محبوبيت عامه بود با
اكثريت آرا به سمت نمايندگي آذربايجان در دوره دوم انتخاب و به تهران عزيمت نمود.(9) ديدگاه ايشان در مورد ويژگي هاي يك مجلس بدين حالت بود كه :
ما مجلسي مي خواهيم كه نمايندگان دلخواه مردم درآن نشسته و با آلام و احتياجات دموكراسي آشنا باشد، نه يك دام خيانت و تزويركه در دارالخلافه تهران گسترانيده باشد.

تحليلي بر سياست روس و انگليس در ايران در اين برهه زماني
 

سياست هاي مزورانه انگليس و به ويژه شخص ادوارد گري، وزير خارجه وقت انگلستان، بعد از قرار دادن 1907 بين روسيه و انگلستان اين جنبه مسأله را روشن تر مي سازد كه انگلستان با كمال وضوح خنجر به دست در صحنه ايران وارد عمل گرديد. بوروكرات ها، سرمايه داران و بانكداران انگليس هر بار به جاي دارو، زهر به خورد ايرانيان مي دادند و با تهديد سر نيزه هاي روس تزاري آنان را مجبور به خوردن زهر مي كردند. شادي و سرور مردم بعد از اخراج محمد علي شاه و اعلان مشروطيت براي بار دوم و طلوع آفتاب آزادي در افق هاي ايران ديري نپاييد.
سياست هاي خصمانه دولت روسيه تزاري مبني بر بازگرداندن دوباره محمد علي شاه به سلطنت همچنان ادامه داشت. چنانچه در 18 ژوئيه 1911 محمدعلي شاه با كشتي روسي به نام «كريستوفوس » از راه درياي خزر وارد گمش تپه مي شود و با تشكيل اردويي شروع به حمله به ايران مي كند. حكومت ايران يادداشت اعتراض شجاعانه اي به دول انگليس و روس مي فرستد و آنان را مسئول پشتيباني از شاه مخلوع مي شمارد در اين اثناي انگلستان، مدعي آزاديخواهي، به واحدهاي هندي دستور مي دهد براي تصرف نقاط مهم جنوبي ايران بسيج شوند. حكم تصرف اصفهان (منطقه روسي) و شيراز و بوشهر(منطقه بيطرف) نيز به اين واحدها صادر
مي شود. روسيه با صرف نظر از اصفهان و منطقه بيطرف جنوبي آزادي عمل را در مناطق شمالي به دست مي آورد. توقف نيروهاي روس و انگليس و عمليات بي شرمانه و غير قانوني آنان در ايران مردم را نسبت به آينده بيمناك مي كرد. اين بيم و هراس در بيانات رسمي دولت هنگام امتناع مجلس دوم (در دوم نوامبر) نيز منعكس شده بود. دراين بيانيه گفته شده بود: «اميد داريم تشويش و كدورت مردم كه در نتيجه توقف نيروهاي خارجي در ايران حاصل شده است با مذاكراتي كه فعلا جريان دارد هر چه زودتر رفع شود.» دراين باره به طور قطع وعده داده اند تا هر چه زودتر به اين تشويش پايان داده شود. روزنامه روسي «نوويه و رميا» به اين نطق از روي عصبانيت جواب داد. اين روزنامه در مقاله اي سراپا استهزا آميز چنين نوشته بود :
حكومت ايران مي تواند نطق و خطابه ها به هم ببافد، در عين حال نمي تواند نه تنها آسايش و امنيت داخلي بلكه جان و مال اتباع خارجي مقيم ايران را تأمين كند. اهالي بيطرف و ساكت ايران اردوي روس را نه با تشويق و كدورت بلكه با امتنان و تشكر استقبال نموده اند. به نظر ما نطق رسمي دولت ايران عمل خصمانه اي نسبت به روسيه تلقي مي شود.(10)

پي نوشت ها :
 

1 ـ دايره المعارف تشيع، تهران، نشر شهيد محبي س،
1378، ص 347.
2 ـ رحيم رئيس نيا، ناهيد عبدالحسين، دو مبارز جنبش
مشروطه، تهران، آگاه، 1355، ص 194.
3 ـ عقيقي بخشايشي، مفاخر آذربايجان، قم، نويد اسلام،
1378، ج4، ص 1986.
4 ـ م. پارلويچ، و. تويا، س. ايرانسكي، سه مقاله درباره
انقلاب مشروطه ايران، ترجمه م. هوشيار، شركت سهامي
كتاب هاي جيبي، 1357، ص 106.
5 ـ عقيقي بخشايشي، همان، ص 1986.
6 ـ رحيم رئيس نيا، همان، ص 196.
7 ـ احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، تهران، اميركبير، 1363، ص 747.
8 ـ رحيم رئيس نيا، ناهيد عبدالحسين، همان، ص 199.
9 ـ علي رباني خلخالي، شهداي روحانيت شيعه در يكصد
ساله اخير، قم، مكتب الحسين، ص 145.
10 ـ م. چاولويچ، و. تويا، س. ايوانسكي، همان، ص 88-
 

94.
منبع: نشريه 15 خرداد، شماره 14.