خصایص شهید فتحی شقاقی


 





 
«رفتار انساني فتحي شقاقي را شايد بتوان يکي از مهم ترين علل موفقيت بي سابقه اش در تبديل يک طرح فکري به يک ساختار واقعي و مواضعي که با خون تثبيت گرديده، عنوان کرد». محمد مورو که اين ديدگاه را نسبت به شهيد شقاقي بيان داشته و معتقد است که با اين همه، او خود را حلقه اي از حلقه هاي مبارزه اسلامي مي دانست که حلقه هاي پيش و پس از خود را به يکديگر متصل مي کند تا تمامي توان امت براي نابودي دشمن به کار گرفته شود. در ادامه نظرات وي را در خصوص اين شهيد بزرگوار مي خوانيم.
سخن گفتن در مورد شهيد فتحي شقاقي، جهاد و طرح فکري- جنبشي اش، براي من مسئله اي بي طرفانه نمي باشد. زيرا روابط من با شهيد تنها رابطه اي سياسي، فکري يا مبارزاتي نيست. بلکه اين رابطه در وهله اول يک رابطه انساني بود.
زمان و مکان، رويا و آرزو، چارچوب هاي تاريخي و انساني همگي به مانند شعاهاي نوري که از يک منبع ساطع مي شوند، تار و پود اين روابط را تشکيل مي دهند، رابطه اي که هرگز نه از نظر شکلي و نه از منظر مضمون از سال 1978 تا 1981 قطع نشد. همان گونه که از نظر فکري و مضموني از سال 1981 تا زمان شهادتش در 26 اکتبر 1995 در مالت قطع نگرديده و به کمک خداوند همچنان نيز وجود دارد. زيرا انديشه، روش و مواضعش تشکيل دهنده حماسه اي فکري و مبارزاتي است که همواره براي ما تا زماني که به ديدار خداوند سبحانه و تعالي مي رويم، باقي خواهد ماند. دکتر فتحي شقاقي روياي يک جنبش اسلامي معاصر را در سر مي پروراند. جنبشي که از نظر انديشه اي و ساختار فعاليت تمامي اشتباهات گذشته را تکرار نکند. جنبشي که خود را تنها حلقه اي از حلقه هاي مبارزه اسلامي بداند که حلقه هاي پيشتر از خود و بعد از خود دارد. حلقه اي که به عنوان پيش قراول امت وخمير مايه آن، نه جايگزين آن است. جنبشي که مبدأ قرار دادن مسئله فلسطين بعنوان مرکزيت امت اسلام است و آن را زير بناي فعاليت خود قرار داده است. جنبشي که بر اساس اصول زيربنايي خويش آغوش خود را براي همه باز کرده است. خود را منزوي نکرده و درعين حال از ريشه هاي فکري و عقيدتي خويش جدا نمي شود.
از سوي ديگر براساس مبدأ قرار گرفتن مسئله فلسطين به عنوان مسئله مرکزي امت اسلامي، اين مسئله بايد مورد تحقيق و پژوهش قرار گرفته تمامي ابعاد تاريخي، عقيدتي و تداخلات منطقه اي و بين المللي آن تبيين مي گرديد. در همين راستا از طريق تحقيق، پژوهش و مناقشه به اين نتيجه رسيديم که اسرائيل جزئي از طرح سلطه گرايانه غرب است و اين آخرين مراحل برخورد بين تمدن اسلامي و تمدن غربي است. زيرا اين رويارويي و جدال در زمان و مکان به صورت افقي و عمودي درحال انجام است. به معناي ديگر اين جدال تمدن است و در سرزمين فلسطين است که سرنوشت امت و تمدن ما مشخص مي گردد. يا پيروز مي شود. يا آن که اهداف غربي و اسرائيلي در از بين بردن تمدن اسلامي تحقق مي يابند.

اين تنها سرنوشت تمدن ما نيست که در سرزمين فلسطين تعيين مي گردد، بلکه سرنوشت تمامي جهان در اينجا رقم مي خورد زيرا طرح سلطه گري غرب بر جهان به اين معنا است که تمامي ساکنان کره زمين به خدمتگزاران و نوکراني براي آقا و سرور غربي مبدل مي گردند. به همين دليل است که جنبش اسلامي بايد خود را پيش قراول تمامي مسلمان جهان و رهبر آنها در مبارزه عليه دستگاه چپاول و ستم غربي بداند.
اسلام علاوه بر دين بودنش جزء مهمي از جهان به شمار مي رود. زيرا ايدئولوژي رهايي فقرا و مستضعفين از قيد و بند اجناس و تمدن هاي مختلف را تشکيل مي دهد. مادامي که جدال تمدن هاست، يعني جدال بقا است. نه مرزها، پس مذاکرات و راه حل هاي ميانه روانه و آنچه که به صلح شهرت يافته همگي وهم و خيالي محض بوده و دامي براي کشاندن نيروهاي مبارزه به باتلاق خيانت به شمار مي رود.
اسرائيل به طور کلي رژيمي نامشروع است و هيچ راه حلي جز ايدئولوژي اسلام و جنگ آزاديبخش مردمي براي آزادي تمامي خاک فلسطين وجود ندارد، به همين خاطر بايد هر فلسطيني، هر عرب، هر مسلمان و هر مستضعف در جهان در اين مبارزه شرکت داشته باشد.
شرايط نوين مبارزه، ساختار جامعه اسرائيلي، شرايط مقابله با غرب همگي اسلامي شدن اين مبارزه را مي طلبند، اين اسلامي شدن هم تحرک توده هاي امت را صرفاً از طريق وجدان دينيشان مي طلبد.
طبيعي بود که نيروهاي مختلفي به باتلاق مذاکرات بيفتد، سه شرط براي عدم سقوط به اين باتلاق وجود دارد، اسلام، مردم و مبارزه مسلحانه، نبود هر يک از اين سه شرط باعث عدم توانايي براي ادامه رويارويي و دست آخر سقوط در پيچ و خم هاي سخت موجود در مراحل اين مبارزه است. رژيم اشغالگر قدس تنها وکيل بين المللي استعمار است، سخن مربوط به وعده الهي به بني اسرائيل و گفته هاي غلط و بي پايه و اساس است، زيرا اولاد يهود اسرائيل اصولاً فرزندان يهوديان اوليه نيستند و حتي اگر فرض را بر آن بگيريم که آنها فرزندان يهوديان اوليه باشند باز هم به دليل تجاوز تاريخي شان به پيامبران حق آنها از بين رفته است، در ثاني پس از طلوع اسلام امت اصيل همانا امت اسلام است، پس ما اولي تر از يهوديان به ابراهيم، اسحق، يعقوب، يوسف، موسي، يوشع، داود، سليمان، زکريا، يحيي و عيسي بن مريم مي باشيم، يهوديان در زمان رسول با ايشان در ليله اسري و معراج بيعت کرده اند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26