شبهه ی بت پرست بودن علي(ع)
شبهه ی بت پرست بودن علي(ع)
شبهه ی بت پرست بودن علي(ع)
آيا بت پرستيدن امام علي (ع) قبل از اسلام ، صحت دارد؟
مقدمه :
جالب اينجاست که براي بالا بردن مقام خلفا ، وقتي در کتب خويش روايتي صحيح نمي بينند به روايات ضعيفه خودشان تمسک مي کنند و براي پايين آوردن مقام اهل بيت و رسول خدا نيز چنين مي کنند .ابن ابي الحديد در ذيل همين بحث ( ايمان امير مومنان و قياس آن با اسلام ابو بکر) مي گويد :ثم رأينا جميع المختلفين قد حاولوا نقض فضائله ، ووجهوا الحيل والتأويلات نحوها ، من خارجي مارق ، وناصب حنق ، وثابت مستبهم ، وناشئ معاند ، ومنافق مكذب ، وعثماني حسود ، يعترض فيها ويطعن ، ومعتزلي قد نقض في الكلام ، وابصر علم الاختلاف ، وعرف الشبه ومواضع الطعن وضروب التأويل ، قد التمس الحيل في ابطال مناقبه وتأول مشهور فضائله ، فمرة يتأولها بما لا يحتمل ، ومرة يقصد أن يضع من قدرها بقياس منتقض ، ولا يزداد مع ذلك الا قوة ورفعة ، ووضوحا واستنارة ، وقد علمت أن معاوية ويزيد ومن كان بعدهما من بنى مروان أيام ملكهم - وذلك نحو ثمانين سنة - لم يدعوا جهدا في حمل الناس على شتمه ولعنه واخفاء فضائله ، وستر مناقبه وسوابقه .(شرح نهج البلاغة ج 13 ص 219)مي بينيم که گروه هاي بسياري مي خواهند فضيلت هاي او را از بين ببرند ؛ و بسياري حيله و توجيه ها را به سوي فضائل او روانه مي سازند ؛ عده اي از خوارج از دين برگشته ؛ و عده اي ناصبي کينه توز ؛ و عده اي دين دار که دين براي او اشتباه شده است ؛ و کسي که از کودکي با دشمني او بزرگ شده است ؛ و منافقي که دروغ بر او مي بندد ؛ و طرفداران عثمان که بر علي حسادت مي ورزند؛ ايشان به فضائل علي کنايه زده و به آن اعتراض مي کنند ؛ و نيز معتزلياني که در سخن ديگران را شکست مي دهد و به راه اختلاف افکني آگاه شده است و شبهه ها و جايگاه هاي اشکال و روش هاي تاويل را مي داند ، او نيز براي از بين بردن مناقب و تاويل فضائل مشهور او تلاش مي کند ؛ گاهي آن را به صورتي تاويل مي کند که با کلام سازگار نيست ؛ و گاهي نيز مي خواهد با آوردن ضد آن از مقام آن بکاهد ؛ و با اين همه جز بر مقام او ئ برتري او و وضوح و نورانيت او نمي افزايند ؛ و مي داني که معاويه و يزيد و کساني که بعد از او بودند – از بني مروان – به مدت هشتاد سال ، از هيچ کوششي براي وادار کردن مردم به جسارت و لعن به حضرت و پنهان کردن فضيلت هاي ايشان و پوشاندن مناقب و سوابق ايشان کوتاهي نکردند ؛
تناقضي آشکار :
جالب اينجاست که وقتي بحث در مورد ايمان امير مومنان به عنوان اولين مسلمان مطرح مي شود مساله سن کم حضرت را پيش کشيده و مي گويند : او خردسال بوده است و کودک خردسال نمي تواند ايمان بياورد ؛ اما وقتي اين روايت جعلي را در مورد بت پرست بودن امير مومنان مطرح مي کنند ، اين سوال را ضميمه نمي کنند که چطور او در زمان خردسالي بت پرست بوده و رسول خدا شرط اسلام او را ترک بت پرستي بيان مي کنند !!!
اشکال سندي :
اسلام علي بن أبي طالب رضي الله عنه
نا أحمد (بن عبد الجبار ) حدثني يونس (بن بکير) عن ابن اسحاق (محمد بن اسحاق بن يسار ) قال ثم ان علي بن أبي طالب جاء بعد ذلك بيومين فوجدهما يصليان فقال علي ما هذا يا محمد فقال النبي صلى الله عليه وسلم دين الله الذي اصطفى لنفسه وبعث به رسله فأدعوك الى الله وحده والى عبادته وكفر باللات والعزى فقال له علي هذا أمر لم أسمع به قبل اليوم فلست بقاض أمرا حتى أحدث أبا طالب فكره رسول الله صلى الله عليه وسلم أن يفشي عليه سره قبل أن يستعلن أمره فقال له يا علي اذا لم تسلم فاكتم فمكث علي تلك الليله ثم أن الله أوقع في قلب علي الاسلام فأصبح غاديا الى رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى جاءه فقال ما عرضت علي يا محمد فقال له رسول الله صلى الله عليه وسلم تشهد أن لا اله إلا الله وحده لا شريك له وتكفر باللات والعزى(سيرة ابن إسحاق ج2/ص118 ش 173)
در ابتدا مقداري در مورد کتاب سيره ابن اسحاق سخن مي گوييم :
اشکال به اصل کتاب سيره ابن اسحاق :
نظر ابن تيميه در مورد اين کتاب :
ابن تيميه در مورد اصل اين کتاب مي گويد :
ولكن في نفس السيرة وقع غلط في مواضع وأحاديث(الجواب الصحيح ج3/ص34)در خود کتاب سيره ( و نه در نقل هاي از آن ) در بعضي از موضوعات و روايت ها غلط هايي وجود دارد .
تکميل اين اشکال توسط محمد بن جابر الوادي :محمد بن جابر الوادي متوفاي 749 در کتاب خويش در تکميل اشکال ابن تيميه در مورد سيره ابن اسحاق مي گويد :ولم يتحقق هذا الكتاب لضياع ثبته منه(کتاب البرنامج ص219)اين کتاب موجود نيست ، زيرا خود ابن اسحاق آن را گم کرده است !!!
و اضافه مي کند که وي اين کتاب را به دست کسي نداده و نقل اين کتاب از خود وي به صورت شفاهي صورت گرفته است !!! و اين يعني نقل تمامي روايت هاي اين کتاب به صورت شفاهي و بدون مدرک!!!
اشکال به راويان اين روايت :
سند روايت ابن اسحاق بدين شرح است :
أحمد (بن عبد الجبار) حدثني يونس (بن بکير) عن ابن اسحاق (محمد بن اسحاق بن يسار )
احمد بن عبد الجبار :
در تقريب التهذيب مي گويد :أحمد بن عبد الجبار بن محمد العطاردي أبو عمر الكوفي ضعيف(تقريب التهذيب ج 1 ص 81)أحمد بن عبد الجبار بن محمد عطاردي ... ضعيف است .
قال عبد الرحمن بن أبي حاتم كتبت عنه وأمسكت عن الرواية عنه لكثرة كلام الناس فيه وقال محمد بن عبد الله الحضرمي كان يكذب وقال الحاكم أبو عبد الله الحافظ ليس بالقوي عندهم تركه أبو العباس أحمد بن محمد بن سعيد يعني بن عقدة وقال أبو أحمد بن عدي رأيت أهل العراق مجمعين على ضعفه وكان أحمد بن محمد بن سعيد لا يحدث عنه لضعفه(تهذيب الکمال ج 1ص379)
عبد الرحمن بن ابي حاتم مي گويد : از او روايت نوشتم ولي نقل نکردم ؛ زيرا مردم در مورد او بسيار سخن مي گفتند ؛ و محمد بن عبد الله حضرمي گفته است که او دروغ مي گفت ؛ و حاکم نيشابوري گفته است که او در روايت توانمند نبود وو ابو عباس احمد بن محمد بن سعيد ( ابن عقده ) نيز او را ترک کرده است ؛ و احمد بن محمد بن سعيد نيز از او به خاطر ضعيف بودنش روايت نمي کرد .ابن جوزي نيز او را در کتاب ضعفاي خويش آورده است :الضعفاء والمتروکين ج 1 ص 75 ش 195
يونس بن بکير :او نيز در نقل کتاب سيره متهم است ؛ ذهبي دمشقي در مورد او مي گويد :يونس بن بكير ابو بكر الشيباني الحافظ عن هشام بن عروة والأعمش وابن إسحاق وعنه أبو كريب وابن نمير والعطاردي قال بن معين صدوق وقال أبو داود ليس بحجة يوصل كلام بن إسحاق بالأحاديث مات 199 د ت ق م تبعا(الكاشف ج2 ص402 ش 6464)ابن معين او را راستگو مي داند و ابو داود گفته است که او حجت نمي باشد ؛ زيرا کلام ابن اسحاق را با روايت مخلوط مي سازد ( ادراج مي کند وادراج را جزو بدترين جرح ها مي دانند )
ابن اسحاق :
خود ابن اسحاق متولد سال 80 است و بنا بر اين تمامي رواياتي که در کتاب خويش بدون سند ذکر کرده است مرسل به حساب مي آيد ؛ و اين اشکال جداي از اشکال تضعيف وي است ؛ تضعيفات او در کتاب هاي ذيل ذکر شده است :الکامل في الضعفاء ابن عدي ج 6 ص 102 ش 1623/الضعفاء الکبير عقيلي ج 4 ص 24 ش1578/الضعفاء والمتروکين ابن جوزي ج 3ص41 ش2883/و...
بنا بر اين زدن چنين تهمتي بر امير مومنان با چينين سندي کمال وقاحت است .
نظر اهل سنت در مورد ايمان امير مومنان :
و حتي از عده اي از اهل سنت نقل شده است که ايشان گفته اند که در مورد امير مومنان احتياج به ايمان آوردن نيست زيرا او با رسول خدا بوده و در همه امور از ايشان تبعيت مي نمود و هيچ کس نگفته است که رسول خدا اسلام آورد ، زيرا ايشان اصلا کافر نبوده تا بخواهد اسلام بياورد .
أقول قال بعض متأخري أصحابنا ... أما على بن أبي طالب فلم يكن مشركا بالله أبدا لأنه كان مع رسول الله صلى الله عليه وسلم في كفالته كأحد أولاده يتبعه في جميع أموره فلم يحتج أن يدعى للإسلام فيقال أسلم هذا(لسيرة الحلبية ج1/ص434)يکي از متاخرين اصحاب ما چنين گفته است که : ... اما علي بن ابي طالب به هيچ وجه به خدا شکر نورزيده بود ، زيرا اوهمراه رسول خدا و تحت سرپرستي ايشان مانند يکي از فرزندان حضرت بود و در همه کارها از ايشان تبعيت مي کرد ؛ پس احتياج به اين ندارد که ادعاي اسلام کند تا بگوييم او اسلام آورده است .
سخنان امير مومنان در همين زمينه :
دوران طفلى و شير خوارگى
پيامبر مرا در اتاق خويش مىنشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مىگرفت، و در بستر مخصوص خود مىخوابانيد، بدنش را به بدن من مىچسباند، و بوى پاكيزه خود را به من مىبوياند، و گاهى غذايى را لقمه لقمه در دهانم مىگذارد.
دوران كودكى
هرگز دروغى در گفتار من، و اشتباهى در كردارم نيافت.
دوران نوجوانى
و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است . پيامبر (ص) هر روز نشانه تازهاى از اخلاق نيكو را برايم آشكار مىفرمود، و به من فرمان مىداد كه به او اقتداء نمايم.
در تربيتگاه غار حراء
اولين مسلمان
مشاهده نور وحى
و در ادامه مطلبي را بيان مي کنند که از آنچه گذشت مهمتر است :
هم رتبه پيامبر در مشاهده حقايق هستى
و فرمود: «على! تو آنچه را من مىشنوم، مىشنوى، و آنچه را كه من مىبينم، مىبينى، جز اينكه تو پيامبر نيستى، بلكه وزير من بوده و به راه خير مىروى»
آيا ممکن است که امير مومنان نور وحي را ببيند و آنچه را به رسول خدا وحي شده است دريابد و بعد بيايد از رسول سوال کند که شما و خديجه چه مي کنيد!!!
جالب است که ابن ابي الحديد بعد از نقل اين روايت از امير مومنان ، براي تاييد آن به روايتي از مسند احمد استشهاد مي نمايد که ما اکنون آن را در مسند احمد نمي يابيم :واما رنة الشيطان ، فروى أبو عبد الله أحمد بن حنبل في مسنده ، عن علي بن أبي طالب عليه السلام ، قال كنت مع رسول الله صلى الله عليه وآله صبيحة الليلة التي أسرى به فيها ، وهو بالحجر يصلى ، فلما قضى صلاته ، وقضيت ، صلاتي سمعت رنة شديدة ، فقلت يا رسول الله ، ما هذه الرنة قال الا تعلم هذه رنة الشيطان ، علم انى أسرى بي الليلة إلى السماء ، فأيس من أن يعبد في هذه الأرض .(شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد ج 13 ص 209)اما ناله شيطان : احمد بن حنبل در مسند خويش از علي بن ابي طالب روايت کرده است که در صبح شبي که حضرت به آسمان برده شدند او در حجر ( اسماعيل) نماز مي خواند ؛ وقتي که نماز خويش را تمام کرد و من نيز نمازم تمام شد صداي ناله شديدي را شنيدم ؛ پس عرضه داشتم که اي رسول خدا اين ناله چيست؟ فرمودند : آيا نمي داني که اين ناله شيطان است ؛ مي داند که من را به آسمان بردند ؛ پس از اين که کسي در زمين او را بپرستد نا اميد شد .
و با ذکر اين مقدمات و بعد از بيان آن که امير مومنان تربيت شده رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بوده و ايشان بوده اند که مسئوليت پرورش حضرت را به عهده گرفته بودند ، مشخص مي گردد که در حقيقت تهمت پرستيدن لات و عزي توسط امير مومنان در زمان کودکي ، تهمت به رسول خداست ؛ زيرا معني اين تهمت آن است که بگوييم يا رسول خدا قبل از نزول وحي کافر بوده است که امير مومنان نيز از وي تبعيت مي کرده است ؛ و يا بايد گفت که حضرت در تربيت کردن کسي که تربيت او را به عهده گرفته بودند کوتاهي مي کرده اند و او را کافر بزرگ کرده اند و در هر دو صورت به رسول خدا جسارت صورت گرفته است .
منبع:سنت
ارسال توسط کاربر محترم سایت :ehsan1993
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}