داد و مداد


 






 
اين يکي «دال»با آن«دال»
خندان و شاد و خوشحال
مشغول بازي بودند
توي زمين فوتبال
«الف»که خيلي بد بود
اين را از آن جدا کرد
ميان«دال»ها ايستاد
«داد»و هوار به پا کرد
«ميم»پيش هر سه رفت
هر سه را زود آشتي داد
«داد»و هوار تمام شد
آن ها شدند يک مداد
منبع: مليكا ش 49