خشونت و پرخاشگري در فوتبال و راه کارهاي کنترل آن(3)
خشونت و پرخاشگري در فوتبال و راه کارهاي کنترل آن(3)
خشونت و پرخاشگري در فوتبال و راه کارهاي کنترل آن(3)
نويسنده :محمد رضا حاج بيگي
احمد رضا مسعودي
احمد رضا مسعودي
به نظر باندورا، رفتارهاي پرخاشجويانه اي که پاداش دريافت مي کنند احتمال پرخاشگري در رفتارهاي بعدي را افزايش مي دهند. اما اثرات تنبيه بررفتار پرخاشجويانه پيچيده تر است(برم وکاسين، 1993: 365).
ج- الگوي جامعه شناختي(1)
از مهمترين نظريه هاي مطرح شده دراين الگو« نظريه تضاد»(2) است. صاحب نظران سياسي واجتماعي متعددي براهميت تضاد درامور في مابين انسان ها تاکيد ورزيده اند. ديدگاه تضاد بر اين باور است که ريشه خشونت اساساً درتضاد منافع است. رفتارهاي خشونت آميز بدون تضاد منافع نه ضرورت مي يابد ونه کاربردي دارد. اين نظريه براين باور است که هر چه موقعيت هاي تنش زا که روابط ميان آدميان را تهديد مي کند. بيشتر باشد، احتمال بروز رفتار خشونت آميز درجامعه بيشتر خواهد شد.(اعزازي، 1380: 74- 76).
اساس نظريه تضاد، برعلايق ناهمگوني استوار است که سبب ايجاد تضاد اجتماعي مي شود. دارند ورف تضاد را ويژگي مهم رفتار اجتماعي مي داند. ومعتقد است که افراد، گروه ها و سازمان ها درعمل بيشتر متمايل به حفظ علايق خود تا حفظ تعادل نظام هستند.درزمان ظهور تضاد ، افراد جهت سازمان دهي تضاد تلاش مي کنندودر صورتي که استفاده از ساير روش ها براي حل کاربردي نداشته باشد. از خشونت استفاده مي کنند.(اباذري، 1377: 78).
بنابراين از ديدگاه رويکرد تضاد، ريشه خشونت اساساً درتضاد منافع است وهرچه تضاد بيشتر باشد. احتمال بروز خشونت بيشتر است.
درچارچوب نظريه تضاد رويکردهاي مختلفي وجود دارد. از جمله رويکرد «دارند ورف» است.از نظر وي جامعه داراي دوبعد کشمکش وتوافق است.
دارندورف در ذيل نظريه کشمکش، سه گروه را تشخيص مي دهد.( ريتزر، 1374: 163؛ آزاد، 1381: 93).
1- شبه گروه يا مجموعه اي از متصديان سمت ها با منافع نقشي يکسان؛
2- گروه ذينفع ، که از يمان شبه گروه هاي گسترده تر عضو گيري مي شوند؛ اين گروه ها عاملان واقعي کشمکش گروهي به شمار مي آيند. اين گروه ها از نظر ساختار، به صورت سازماني داراي برنامه وهدف ومجموعه اي از اعضاء هستند.
3- گروه هاي کشمکشي که از درون گروه هاي ذينفع به وجود مي آيند وگروهي هستند که در کشمکش هاي گروهي عملاً شرکت مي کنند.
نظريه تقابل لوئيس کوزر که رويکرد ديگري درچارچوب نظريه تضاد مي باشد، بيشتر ديدگاهي کارکرد گرايانه دارد.
وي با طرح چندين پيش فرض شرايط متفاوت تقابل اجتماعي را که براي انطباق روابط اجتماعي و ساخت هاي اجتماعي مطرح هستند را بررسي مي نمايدو درپايان کتاب«کارکردهاي تقابل اجتماعي»(3)(1958) به بيان نتيجه گيري زير مي پردازد:
1- تقابل در درون گروه به وحدت وسازگاري مي انجامد.
2- هر نوع تقابل براي گروه اجتماعي مفيد نيست وبراي همه گروه ها نتايج يکسان ندارد.
3- انواع تقابل وساخت اجتماعي متغيرهايي مستقل از يکديگر نيستند. اين دوبه يکديگر وابسته مي باشند.
4- تقابل هاي درون گروهي که از قواعد، قوانين وارزش هاي واحد پيروي مي کنند براي ساخت اجتماعي کارکرد مثبت دارند.
5- گروه هاي نزديک به يکديگر داراي تقابل عميق هستند. زيرا با کم شدن فاصله اجتماعي موجود برخورد بيشتر مي شود.در مقابل، گروه هايي که هيچ تماسي با يکديگر ندارند. نمي توانند هيچ نوع تقابلي با يکديگر داشته باشند.
6- درگروهي که فرد به طور همه جانبه مشارکت نداشته باشد، امکان تقابل بيشتري وجود دارد.
7- گروه اجتماعي اي که در نزاع و درگيري درآن استمرار ندارد، کمتر مدعي هويت وشخصيت کلي وکلان براي افرادش است.
8- تقابل درون گروه، عامل ايجاد وبقاي هنجارهاست.
9- تقابل، عامل نجات گروه وافرادش از انزواي اجتماعي است ودرمقابل تقابل عامل ارتباط بين افراد واعضاست.
کوزر اشاره کرده است که آنچه ساخت اجتماعي را مورد تهديد قرار مي دهد، تقابل نيست بلکه سختي وعدم انعطاف سيستم اجتماعي است که دشمني را ايجاد مي کند.به عبارت ديگر دشمني به لحاظ عدم انعطاف در سيستم اجتماعي حاصل مي شود.وتقابل که مفهومي متفاوت از دشمني است ، عامل ناسازگاري در سيستم اجتماعي است( آزاد، 1381: 97).
نظريه ديگري که در جامعه شناسي مطرح شده وبه توضيح خشونت پرداخته ، نظريه ساختي- کارکردي(4)است . جامعه شناسان کارکرد گرا از اميل دورکيم تا پارسونز وجامعه شناسان کارکرد گراي جديدتري نظير جانسون واسملسر که به ويژه پديده خشونت سياسي درشورش ها وانقلاب ها را تحليل کردند، همواره بر ضرورت حفظ حالت توازن درجامعه تاکيد داشتند.عنصر اصلي اين حالت همبستگي اجتماعي(5) وانسجام است که به دليل کارکرد بسيار مهم انطباق افراد با جامعه، با انگيزه کسب اهداف آنها انجام مي گيرد. درنظريه کارکرد گرا هر چند خشونت نوعي عارضه وبيماري اجتماعي شمرده مي شود، اما اين بيماري در روند حرکت اجتماعي ناگزير به شمار مي آيد(فکوهي، 1378: 78).
هر جامعه اي درطول حيات خود به دليل افزايش تقسيم کاراجتماعي و پيچيده تر شدن روابط درون آن دائماً هنجارها، ارزش ها ونقش هاي اجتماعي جديدي را به وجود مي آورد که افراد بايد خود را با آنها انطباق دهند تا بتوانند در شرايط جديد اجتماعي جاي بگيرند.همبستگي خود را در درون انسجام اجتماعي حفظ کنند. اما افراد جامعه همواره قادر نيستند اين عمل را انجام دهند، به خصوص اگر سرعت تغييرات زياد باشد. نتيجه آن است که تغييرات اجتماعي مي توانند سبب به وجود آمدن فشارهايي برافراد شوند که درآنها ايجاد ترس واضطراب نمايد.اين احساس ها نيز خودمي توانند سرچشمه خشونت هاي فردي يا گروهي شوند که جامعه را از حالت توازن وتعادل خارج مي کنند(فکوهي، 1378: 79).
اميل دورکيم نخستين انديشمندي است که با مفهوم «آنومي»(6) به تبيين کج رفتاري هاي اجتماعي پرداخته است. اودرسال 1879 واژه آنومي را به کار گرفته وآن را وارد فرهنگ جامعه شناسي کرده است.البته بعد از دورکيم کساني ديگري هم (مانند رابرت مرتن) از آن استفاده کرده اند.
مفهومي آنومي درسه معناي بهم پيوسته ودرعين حال مستقل به کار رفته است(محسني تبريزي، 1379).
1-آنومي از يک منظر، نوعي نابساماني فردي است که موجب سرگشتگي انسان مي شود. علت اين نابساماني البته به واسطه نبود قانون ودستور العمل رفتار وقاعده براي او است.
2- آنومي نوعي وضعيت اجتماعي است که در آن قواعد رفتار اجتماعي با يکديگر ناهمساز و درستيزند وفرد براي انطباق و پيروي از اين قواعد وانتخاب آن دچار سردرگمي و پريشاني است.
3- آنومي نوعي وضعيت اجتماعي است که درآن، درمواقع محدود قواعد اجتماعي وجود ندارد و نيز فرد درموارد محدودي با قواعد اجتماعي ناسازگار است.
دورکيم يک جامعه شناس واقعيت گرا است که جامعه را يک ترکيب نظام مند و سازمان يافته مي داند که مختصات آن با مجموع مختصات اجزاء ترکيب کننده متفاوت است. درانديشه دورکيم انسان دوبار متولد مي شود، يکي تولد زيستي و ديگري تولد اجتماعي است.
از اين منظر انسان اجتماعي درفرايند اجتماعي ساخته مي شود ودر شکل گيري بعد اجتماعي انسان، جامعه نقش تعيين کننده دارد. نظام اجتماعي درانديشه دورکيم به نام هنجار موسوم است واز ديد او هنجارها قواعد رفتار اجتماعي هستند که زندگي اجتماعي را تسهيل مي کنند.
دورکيم عقيده دارد: با توجه به دو سرشت جسماني واجتماعي انسان، اگر نيروهاي نفساني که متعلق به سرشت جسماني انسان هستند، مهار نشوند وفرد به خواهش دل خود(نه به منافع جمع) توجه کند، زندگي اجتماعي با وضعيت بي هنجاري روبرو مي شود و وضعيت نابهنجاري روي مي دهد که در آن وضعيت، نه ديگر جايي براي زنده ماندن بدن ونه راهي براي زنده ماندن روح وجود خواهد داشت(محسني تبريزي،1379).
دورکيم سه نوع کجروي را در آثار خود بيان مي کند:
1- کجروي زيستي- رواني: از نظر دورکيم تنها نوع کجروي دراجتماع کامل وبي عيب ونقص است. اين نوع کجروي نمونه کردار فرد بيمار درجامعه سالم است.
2- کجروي انقلابي: اين نوع کجروي براي دگرگوني وضع نابسامان اجتماعي پديد مي آيد ودرمواردي که جامعه دچار يک سلسله نابساماني بارز است. انسانهايي براي اصلاح آن به پا مي خيزند.
3- کجروي دوگانه: که کجروي رفتار کساني است که هم تربيت اجتماعي مناسب نيافته اند وهم در جامعه بيمار زندگي مي کنند واز نظر دورکيم اين نوع کجروي از خود خواهي وبي هنجاري تواماً نشأت مي گيرد(محسني تبريزي،1379).
درهمين چار چوب«نظريه نظارت اجتماعي(7)بروجود جرم ورفتار خشونت آميز درانسان، چه داراي انگيزه هاي دروني باشد وچه از طريق عوامل محيطي به وجود آيد تأکيد مي ورزد. آنچه دراين نطريه مد نظر است، اين اصل است که افراد براي رسيدن به هدفي يا دست يابي به اقتدار،در برابر ديگران به استفاده از زور وقدرت تمايل دارند. اصل دوم اين است که نظارت اجتماعي، به مثابه مانعي در سرراه اقتدار و خشونت قرار مي گيرد، زيرا از آنجا که انسان بدون وجود محدوديت هاي اجتماعي به جرم وجنايت و رفتار نابهنجار تمايل دارد، جامعه بايد ساز وکار نظارت برآنها را به وجود آورد(اعزازي، 1380 :66).
درنظريه نظارت اجتماعي برنظارت اجتماعي از هر نوع تأکيد بسيار شده است، زيرا درواقع براي انجام دادن رفتار بزهکارانه وجود فشارهاي خارجي(بيکاري، فقر ونظاير آنها) ضرورت ندارد، بلکه نبود نظارت اجتماعي باعث بروز چنين رفتاري مي شود .نهادهاي نظارتي مانند نيروي انتظامي، والدين، مدرسه وهمسايگان مي توانند به صورت مستقيم براعمال و کردار فرد نظارت کنند، اما از طرف ديگر همساني کردن با ديگران، دروني کردن نظارت اجتماعي و ميزان وابستگي اجتماعي بطور غير مستقيم خود به صورت نظارت اجتماعي عمل مي کنند.
روانشناسان معتقدند رفتار انسان ها متأثر از دو عالم است: وراثت ومحيط. آنچه انسان ها در راستاي علايق، گرايش ها واستعدادهاي ژنتيکي خود انجام مي دهند برگرفته از تأثير آنها از محيط واجتماع است.
هنگامي که انسان ها با هرهدف ومنظوري درمکان واحدي گرد هم مي آيند،رفتار جمعي شکل مي گيرد. يکي از کساني که چندين پروژه ي پژوهشي پيرامون رفتار جمعي به انجام رسانده کلارک مک فيل(8) از دانشگاه ايلينويز آمريکاست . مک فيل براي تشريح رفتار تماشاگران در پي شناخت متغيرهاي مستقل بوده تا به تعريف متغيرهاي وابسته وچگونگي تأثير آنها برمتغيريهاي مستقل برسد.
وي 34 طبقه بندي رفتاري ارايه نمود که هدف از آن شرح رفتار وکردار مردم در هرجمعيتي است . جدول صفحه بعد اشکال اوليه رفتار جمعي درهر جمعيتي را نشان مي دهد( معاونت آمورشي ناجا،1375: 179).
البته مک فيل حرکات ورفتارهاي تماشاگران حاضر دريک ورزشگاه فوتبال را با اين مؤلفه ها تطبيق داده اما تأکيد نمود که اين اشکال ابتدايي رفتار جمعي است وبه ندرت به تنهايي رخ مي دهد ومعمولاً درنوعي سيستم مختلط به مرحله عمل د رمي آيد.
هم آوايي جمعي شامل:
1-صداي اوه،آه درآوردن 2- صداي تشويق درآوردن3-سوت زدن4- فرياد کشيدن
5-خنديدن6- شيون کردن7- هاي وهوي کردن.
هم خواني جمعي شامل:
1-سرود خواندن2-آواز خواندن3- دعا کردن 4-ازبرخواندن 5- قول دادن.
حرکت جمعي با دست شامل:
1-دست زدن(تشويق) 2- دست زدن هم زمان با آهنگ خاص 3- بشکن زدن 4-چنگ زدن، بلند کردن وحرکت دادن يک شيء 5- چنگ زدن، بلند کردن و پرتاب کردن يک شيء 6- چنگ زدن، بلند کردن وهل دادن يک شيء
حرکت جمعي عمودي شامل:
1-نشستن 2- ايستادن 3- به هوا پريدن 4- خم شدن 5- زانو زدن 6- سجده کردن.
حرکت جمعي افقي شامل:
1- پياده روي جمعي به شکل حلقه 2- صف کشيدن 3- به حالت موجي حرکت کردن 4- قدم رو رفتن 5- آهسته به هم تنه زدن6- دويدن.اشاره هاي جمعي ( سمبل هاي غير کلامي ) شامل:
1- سلام روحي: بازوها کشيده به سمت جلو، کف دست رو به پايين، انگشت ها جمع
2- سلام حاکي از مسئوليت مشترک: بلند کردن مشت بسته بالاتر از سطح شانه.
3- انگشتان به حالت وقيحانه: مشت بلند کرده، انگشت مياني به حالت کشيده
4- شماره يک: بلند کردن مشت درحد شانه يا بالاتر، انگشت نشانه به حالت کشيده
5- صلح : مشت بلند کرده، انگشت نشانه ومياني کشيده وجدا ازهم.
6- ستايش وتمجيد يا پيروزي: هردو دست باز وکاملاً به حالت کشيده بالاي سر.
پژوهشگران ديگري براساس طبقه بندي مک فيل با کد دادن به رفتار وکلمات معني دار، به توصيف تماشاگران فوتبال پرداختند وبه تجزيه وتحليل هاي جالبي دست يافتند. درکشور انگلستان با استفاده ا زهمين روش گزارش هاي مفيدي از وقايع اسفبار فوتبال تنظيم گرديده که درشناخت رفتار تماشاچيان فوتبال واصلاح جنبه هاي منفي آن مثمر ثمر بوده است.
ب- مديريت بحران ورزشي وتدابير وراه کارهاي کنترل خشونت در فوتبال
با توجه به اينکه خشونت درفوتبال يکي از موارد اغتشاش اجتماعي محسوب مي شود،اين موضوع وجود يک نوع بحران را در جامعه گوشزد مي کند که بايد تحت کنترل در آيد. زيرا اغتشاش(9) يک نوع اقدام شورشي است که با ايجاد اختلال وبي نظمي، کارکرد حاکميت را زير سوال مي برد.
از آنجا که مجموعه اي از عوامل سبب بروز پديده خشونت در فوتبال مي شوند، مديريت وکنترل آن،مستلزم اتخاذ تدابيري است که دردو بخش قابل دسته بندي است:
1- تدابير پيشگيرانه
مديريت تحرکات اجتماعي(واز جمله اغتشاش ورزشي) براساس روش هاي پيشگيرانه، با بکار گيري همه عناصر وابزار کارآمد مدرن مطرح مي شود.اين عناصر وابزارعبارتند از:
- اقدامات پليسي ويژه جلوگيري از وقوع جرم.
- ديوان سالاري مدرن وتکنيک هاي کنترلي رسا.
- بکار گيري تکنولوژي پيشرفته درحد کمال مطلوب.
-اداره ي موضوع مورد نظر با عرضه خدمات تمام وقت با بکارگيري گروه هاي کاري متخصص.
-بکارگيري همه جانبه ي مدل هاي ارتباطي مدرن( اعم از تکنولوژيکي، کامپيوتري وتکنيک هاي مربوط به روابط انساني).
-بهره گيري کامل از سيستم هاي طراحي و تأکيد زياد روي طرح ريزي قبلي.
-اداره موضوع به روش مشورتي با اخذ نظر از تمام عناصر وسازمان هاي دست اند کار.
-اتخاذ تصميم همه جانبه با فراهم ساختن امکانات مربوط به عملي شدن تدابير متخذه.
-تأکيد روي هنر بهره گيري عملياتي از روش هاي مديريت.
ج- الگوي جامعه شناختي(1)
از مهمترين نظريه هاي مطرح شده دراين الگو« نظريه تضاد»(2) است. صاحب نظران سياسي واجتماعي متعددي براهميت تضاد درامور في مابين انسان ها تاکيد ورزيده اند. ديدگاه تضاد بر اين باور است که ريشه خشونت اساساً درتضاد منافع است. رفتارهاي خشونت آميز بدون تضاد منافع نه ضرورت مي يابد ونه کاربردي دارد. اين نظريه براين باور است که هر چه موقعيت هاي تنش زا که روابط ميان آدميان را تهديد مي کند. بيشتر باشد، احتمال بروز رفتار خشونت آميز درجامعه بيشتر خواهد شد.(اعزازي، 1380: 74- 76).
اساس نظريه تضاد، برعلايق ناهمگوني استوار است که سبب ايجاد تضاد اجتماعي مي شود. دارند ورف تضاد را ويژگي مهم رفتار اجتماعي مي داند. ومعتقد است که افراد، گروه ها و سازمان ها درعمل بيشتر متمايل به حفظ علايق خود تا حفظ تعادل نظام هستند.درزمان ظهور تضاد ، افراد جهت سازمان دهي تضاد تلاش مي کنندودر صورتي که استفاده از ساير روش ها براي حل کاربردي نداشته باشد. از خشونت استفاده مي کنند.(اباذري، 1377: 78).
بنابراين از ديدگاه رويکرد تضاد، ريشه خشونت اساساً درتضاد منافع است وهرچه تضاد بيشتر باشد. احتمال بروز خشونت بيشتر است.
درچارچوب نظريه تضاد رويکردهاي مختلفي وجود دارد. از جمله رويکرد «دارند ورف» است.از نظر وي جامعه داراي دوبعد کشمکش وتوافق است.
دارندورف در ذيل نظريه کشمکش، سه گروه را تشخيص مي دهد.( ريتزر، 1374: 163؛ آزاد، 1381: 93).
1- شبه گروه يا مجموعه اي از متصديان سمت ها با منافع نقشي يکسان؛
2- گروه ذينفع ، که از يمان شبه گروه هاي گسترده تر عضو گيري مي شوند؛ اين گروه ها عاملان واقعي کشمکش گروهي به شمار مي آيند. اين گروه ها از نظر ساختار، به صورت سازماني داراي برنامه وهدف ومجموعه اي از اعضاء هستند.
3- گروه هاي کشمکشي که از درون گروه هاي ذينفع به وجود مي آيند وگروهي هستند که در کشمکش هاي گروهي عملاً شرکت مي کنند.
نظريه تقابل لوئيس کوزر که رويکرد ديگري درچارچوب نظريه تضاد مي باشد، بيشتر ديدگاهي کارکرد گرايانه دارد.
وي با طرح چندين پيش فرض شرايط متفاوت تقابل اجتماعي را که براي انطباق روابط اجتماعي و ساخت هاي اجتماعي مطرح هستند را بررسي مي نمايدو درپايان کتاب«کارکردهاي تقابل اجتماعي»(3)(1958) به بيان نتيجه گيري زير مي پردازد:
1- تقابل در درون گروه به وحدت وسازگاري مي انجامد.
2- هر نوع تقابل براي گروه اجتماعي مفيد نيست وبراي همه گروه ها نتايج يکسان ندارد.
3- انواع تقابل وساخت اجتماعي متغيرهايي مستقل از يکديگر نيستند. اين دوبه يکديگر وابسته مي باشند.
4- تقابل هاي درون گروهي که از قواعد، قوانين وارزش هاي واحد پيروي مي کنند براي ساخت اجتماعي کارکرد مثبت دارند.
5- گروه هاي نزديک به يکديگر داراي تقابل عميق هستند. زيرا با کم شدن فاصله اجتماعي موجود برخورد بيشتر مي شود.در مقابل، گروه هايي که هيچ تماسي با يکديگر ندارند. نمي توانند هيچ نوع تقابلي با يکديگر داشته باشند.
6- درگروهي که فرد به طور همه جانبه مشارکت نداشته باشد، امکان تقابل بيشتري وجود دارد.
7- گروه اجتماعي اي که در نزاع و درگيري درآن استمرار ندارد، کمتر مدعي هويت وشخصيت کلي وکلان براي افرادش است.
8- تقابل درون گروه، عامل ايجاد وبقاي هنجارهاست.
9- تقابل، عامل نجات گروه وافرادش از انزواي اجتماعي است ودرمقابل تقابل عامل ارتباط بين افراد واعضاست.
کوزر اشاره کرده است که آنچه ساخت اجتماعي را مورد تهديد قرار مي دهد، تقابل نيست بلکه سختي وعدم انعطاف سيستم اجتماعي است که دشمني را ايجاد مي کند.به عبارت ديگر دشمني به لحاظ عدم انعطاف در سيستم اجتماعي حاصل مي شود.وتقابل که مفهومي متفاوت از دشمني است ، عامل ناسازگاري در سيستم اجتماعي است( آزاد، 1381: 97).
نظريه ديگري که در جامعه شناسي مطرح شده وبه توضيح خشونت پرداخته ، نظريه ساختي- کارکردي(4)است . جامعه شناسان کارکرد گرا از اميل دورکيم تا پارسونز وجامعه شناسان کارکرد گراي جديدتري نظير جانسون واسملسر که به ويژه پديده خشونت سياسي درشورش ها وانقلاب ها را تحليل کردند، همواره بر ضرورت حفظ حالت توازن درجامعه تاکيد داشتند.عنصر اصلي اين حالت همبستگي اجتماعي(5) وانسجام است که به دليل کارکرد بسيار مهم انطباق افراد با جامعه، با انگيزه کسب اهداف آنها انجام مي گيرد. درنظريه کارکرد گرا هر چند خشونت نوعي عارضه وبيماري اجتماعي شمرده مي شود، اما اين بيماري در روند حرکت اجتماعي ناگزير به شمار مي آيد(فکوهي، 1378: 78).
هر جامعه اي درطول حيات خود به دليل افزايش تقسيم کاراجتماعي و پيچيده تر شدن روابط درون آن دائماً هنجارها، ارزش ها ونقش هاي اجتماعي جديدي را به وجود مي آورد که افراد بايد خود را با آنها انطباق دهند تا بتوانند در شرايط جديد اجتماعي جاي بگيرند.همبستگي خود را در درون انسجام اجتماعي حفظ کنند. اما افراد جامعه همواره قادر نيستند اين عمل را انجام دهند، به خصوص اگر سرعت تغييرات زياد باشد. نتيجه آن است که تغييرات اجتماعي مي توانند سبب به وجود آمدن فشارهايي برافراد شوند که درآنها ايجاد ترس واضطراب نمايد.اين احساس ها نيز خودمي توانند سرچشمه خشونت هاي فردي يا گروهي شوند که جامعه را از حالت توازن وتعادل خارج مي کنند(فکوهي، 1378: 79).
اميل دورکيم نخستين انديشمندي است که با مفهوم «آنومي»(6) به تبيين کج رفتاري هاي اجتماعي پرداخته است. اودرسال 1879 واژه آنومي را به کار گرفته وآن را وارد فرهنگ جامعه شناسي کرده است.البته بعد از دورکيم کساني ديگري هم (مانند رابرت مرتن) از آن استفاده کرده اند.
مفهومي آنومي درسه معناي بهم پيوسته ودرعين حال مستقل به کار رفته است(محسني تبريزي، 1379).
1-آنومي از يک منظر، نوعي نابساماني فردي است که موجب سرگشتگي انسان مي شود. علت اين نابساماني البته به واسطه نبود قانون ودستور العمل رفتار وقاعده براي او است.
2- آنومي نوعي وضعيت اجتماعي است که در آن قواعد رفتار اجتماعي با يکديگر ناهمساز و درستيزند وفرد براي انطباق و پيروي از اين قواعد وانتخاب آن دچار سردرگمي و پريشاني است.
3- آنومي نوعي وضعيت اجتماعي است که درآن، درمواقع محدود قواعد اجتماعي وجود ندارد و نيز فرد درموارد محدودي با قواعد اجتماعي ناسازگار است.
دورکيم يک جامعه شناس واقعيت گرا است که جامعه را يک ترکيب نظام مند و سازمان يافته مي داند که مختصات آن با مجموع مختصات اجزاء ترکيب کننده متفاوت است. درانديشه دورکيم انسان دوبار متولد مي شود، يکي تولد زيستي و ديگري تولد اجتماعي است.
از اين منظر انسان اجتماعي درفرايند اجتماعي ساخته مي شود ودر شکل گيري بعد اجتماعي انسان، جامعه نقش تعيين کننده دارد. نظام اجتماعي درانديشه دورکيم به نام هنجار موسوم است واز ديد او هنجارها قواعد رفتار اجتماعي هستند که زندگي اجتماعي را تسهيل مي کنند.
دورکيم عقيده دارد: با توجه به دو سرشت جسماني واجتماعي انسان، اگر نيروهاي نفساني که متعلق به سرشت جسماني انسان هستند، مهار نشوند وفرد به خواهش دل خود(نه به منافع جمع) توجه کند، زندگي اجتماعي با وضعيت بي هنجاري روبرو مي شود و وضعيت نابهنجاري روي مي دهد که در آن وضعيت، نه ديگر جايي براي زنده ماندن بدن ونه راهي براي زنده ماندن روح وجود خواهد داشت(محسني تبريزي،1379).
دورکيم سه نوع کجروي را در آثار خود بيان مي کند:
1- کجروي زيستي- رواني: از نظر دورکيم تنها نوع کجروي دراجتماع کامل وبي عيب ونقص است. اين نوع کجروي نمونه کردار فرد بيمار درجامعه سالم است.
2- کجروي انقلابي: اين نوع کجروي براي دگرگوني وضع نابسامان اجتماعي پديد مي آيد ودرمواردي که جامعه دچار يک سلسله نابساماني بارز است. انسانهايي براي اصلاح آن به پا مي خيزند.
3- کجروي دوگانه: که کجروي رفتار کساني است که هم تربيت اجتماعي مناسب نيافته اند وهم در جامعه بيمار زندگي مي کنند واز نظر دورکيم اين نوع کجروي از خود خواهي وبي هنجاري تواماً نشأت مي گيرد(محسني تبريزي،1379).
درهمين چار چوب«نظريه نظارت اجتماعي(7)بروجود جرم ورفتار خشونت آميز درانسان، چه داراي انگيزه هاي دروني باشد وچه از طريق عوامل محيطي به وجود آيد تأکيد مي ورزد. آنچه دراين نطريه مد نظر است، اين اصل است که افراد براي رسيدن به هدفي يا دست يابي به اقتدار،در برابر ديگران به استفاده از زور وقدرت تمايل دارند. اصل دوم اين است که نظارت اجتماعي، به مثابه مانعي در سرراه اقتدار و خشونت قرار مي گيرد، زيرا از آنجا که انسان بدون وجود محدوديت هاي اجتماعي به جرم وجنايت و رفتار نابهنجار تمايل دارد، جامعه بايد ساز وکار نظارت برآنها را به وجود آورد(اعزازي، 1380 :66).
درنظريه نظارت اجتماعي برنظارت اجتماعي از هر نوع تأکيد بسيار شده است، زيرا درواقع براي انجام دادن رفتار بزهکارانه وجود فشارهاي خارجي(بيکاري، فقر ونظاير آنها) ضرورت ندارد، بلکه نبود نظارت اجتماعي باعث بروز چنين رفتاري مي شود .نهادهاي نظارتي مانند نيروي انتظامي، والدين، مدرسه وهمسايگان مي توانند به صورت مستقيم براعمال و کردار فرد نظارت کنند، اما از طرف ديگر همساني کردن با ديگران، دروني کردن نظارت اجتماعي و ميزان وابستگي اجتماعي بطور غير مستقيم خود به صورت نظارت اجتماعي عمل مي کنند.
طبقه بندي رفتار، مديريت پيشگيرانه ومقابله اي بحران ورزشي
روانشناسان معتقدند رفتار انسان ها متأثر از دو عالم است: وراثت ومحيط. آنچه انسان ها در راستاي علايق، گرايش ها واستعدادهاي ژنتيکي خود انجام مي دهند برگرفته از تأثير آنها از محيط واجتماع است.
هنگامي که انسان ها با هرهدف ومنظوري درمکان واحدي گرد هم مي آيند،رفتار جمعي شکل مي گيرد. يکي از کساني که چندين پروژه ي پژوهشي پيرامون رفتار جمعي به انجام رسانده کلارک مک فيل(8) از دانشگاه ايلينويز آمريکاست . مک فيل براي تشريح رفتار تماشاگران در پي شناخت متغيرهاي مستقل بوده تا به تعريف متغيرهاي وابسته وچگونگي تأثير آنها برمتغيريهاي مستقل برسد.
وي 34 طبقه بندي رفتاري ارايه نمود که هدف از آن شرح رفتار وکردار مردم در هرجمعيتي است . جدول صفحه بعد اشکال اوليه رفتار جمعي درهر جمعيتي را نشان مي دهد( معاونت آمورشي ناجا،1375: 179).
البته مک فيل حرکات ورفتارهاي تماشاگران حاضر دريک ورزشگاه فوتبال را با اين مؤلفه ها تطبيق داده اما تأکيد نمود که اين اشکال ابتدايي رفتار جمعي است وبه ندرت به تنهايي رخ مي دهد ومعمولاً درنوعي سيستم مختلط به مرحله عمل د رمي آيد.
جهت گيري جمعي شامل:
هم آوايي جمعي شامل:
1-صداي اوه،آه درآوردن 2- صداي تشويق درآوردن3-سوت زدن4- فرياد کشيدن
5-خنديدن6- شيون کردن7- هاي وهوي کردن.
هم خواني جمعي شامل:
1-سرود خواندن2-آواز خواندن3- دعا کردن 4-ازبرخواندن 5- قول دادن.
حرکت جمعي با دست شامل:
1-دست زدن(تشويق) 2- دست زدن هم زمان با آهنگ خاص 3- بشکن زدن 4-چنگ زدن، بلند کردن وحرکت دادن يک شيء 5- چنگ زدن، بلند کردن و پرتاب کردن يک شيء 6- چنگ زدن، بلند کردن وهل دادن يک شيء
حرکت جمعي عمودي شامل:
1-نشستن 2- ايستادن 3- به هوا پريدن 4- خم شدن 5- زانو زدن 6- سجده کردن.
حرکت جمعي افقي شامل:
1- پياده روي جمعي به شکل حلقه 2- صف کشيدن 3- به حالت موجي حرکت کردن 4- قدم رو رفتن 5- آهسته به هم تنه زدن6- دويدن.اشاره هاي جمعي ( سمبل هاي غير کلامي ) شامل:
1- سلام روحي: بازوها کشيده به سمت جلو، کف دست رو به پايين، انگشت ها جمع
2- سلام حاکي از مسئوليت مشترک: بلند کردن مشت بسته بالاتر از سطح شانه.
3- انگشتان به حالت وقيحانه: مشت بلند کرده، انگشت مياني به حالت کشيده
4- شماره يک: بلند کردن مشت درحد شانه يا بالاتر، انگشت نشانه به حالت کشيده
5- صلح : مشت بلند کرده، انگشت نشانه ومياني کشيده وجدا ازهم.
6- ستايش وتمجيد يا پيروزي: هردو دست باز وکاملاً به حالت کشيده بالاي سر.
پژوهشگران ديگري براساس طبقه بندي مک فيل با کد دادن به رفتار وکلمات معني دار، به توصيف تماشاگران فوتبال پرداختند وبه تجزيه وتحليل هاي جالبي دست يافتند. درکشور انگلستان با استفاده ا زهمين روش گزارش هاي مفيدي از وقايع اسفبار فوتبال تنظيم گرديده که درشناخت رفتار تماشاچيان فوتبال واصلاح جنبه هاي منفي آن مثمر ثمر بوده است.
ب- مديريت بحران ورزشي وتدابير وراه کارهاي کنترل خشونت در فوتبال
با توجه به اينکه خشونت درفوتبال يکي از موارد اغتشاش اجتماعي محسوب مي شود،اين موضوع وجود يک نوع بحران را در جامعه گوشزد مي کند که بايد تحت کنترل در آيد. زيرا اغتشاش(9) يک نوع اقدام شورشي است که با ايجاد اختلال وبي نظمي، کارکرد حاکميت را زير سوال مي برد.
از آنجا که مجموعه اي از عوامل سبب بروز پديده خشونت در فوتبال مي شوند، مديريت وکنترل آن،مستلزم اتخاذ تدابيري است که دردو بخش قابل دسته بندي است:
1- تدابير پيشگيرانه
مديريت تحرکات اجتماعي(واز جمله اغتشاش ورزشي) براساس روش هاي پيشگيرانه، با بکار گيري همه عناصر وابزار کارآمد مدرن مطرح مي شود.اين عناصر وابزارعبارتند از:
- اقدامات پليسي ويژه جلوگيري از وقوع جرم.
- ديوان سالاري مدرن وتکنيک هاي کنترلي رسا.
- بکار گيري تکنولوژي پيشرفته درحد کمال مطلوب.
-اداره ي موضوع مورد نظر با عرضه خدمات تمام وقت با بکارگيري گروه هاي کاري متخصص.
-بکارگيري همه جانبه ي مدل هاي ارتباطي مدرن( اعم از تکنولوژيکي، کامپيوتري وتکنيک هاي مربوط به روابط انساني).
-بهره گيري کامل از سيستم هاي طراحي و تأکيد زياد روي طرح ريزي قبلي.
-اداره موضوع به روش مشورتي با اخذ نظر از تمام عناصر وسازمان هاي دست اند کار.
-اتخاذ تصميم همه جانبه با فراهم ساختن امکانات مربوط به عملي شدن تدابير متخذه.
-تأکيد روي هنر بهره گيري عملياتي از روش هاي مديريت.
پي نوشت ها :
1-Sociological Paradigm
2-Sonflict theoty
3-social conflict functions
4-Structural – Function theory
5-Social Solidarity
6-Anomi
7-Social Control thtrol
8-Klarck Mc. Phill
9-Commotion©
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}