بحران چيست و چگونه تعريف مي شود؟ (5)
بحران چيست و چگونه تعريف مي شود؟ (5)
همچنين،فشارزماني رابطه مستقيم با وظايفي دارد که تصميم گيرنده در هر مرحله از بحران،مشغول انجام آنهاست. هالستي بامقايسه ي بحران جولاي سال 1914 و بحران موشکي کوبا سعي کرده است تا دلايل مربوط به فشار زماني را در دو بحران بررسي کند.وي زمان مورد بررسي در بحران سال 1914 را به چهار مرحله ي زماني تقسيم کرد.درمرحله اول (تا بيستم جولاي 1914) مسئله زمان، حمله ي احتمالي اتريش-مجارستان عليه صربستان بود؛درنهايت،اين مسئله به اعلام ضرب الاجل چهل و هشت ساعته ي اتريش منجرشد که ازآن پس،اين ضرب الاجل به مسئله اصلي فشار زماني تبديل شد. بين بيست و يکم تا بيست و نهم جولاي، مسئله به اين ضرورت تبديل شد که بايد روند وقايع را کند کرد تا شايد از بروز جنگ در بالکان جلوگيري شود و يا در صورت وقوع، محدود نگاه داشته شود. هنگامي که معلوم شد از بروزجنگ نمي توان پيشگيري کرد، دغدغه ي هرکشورآن شد که بدون آمادگي با جنگ رو به رو نشود و بدين ترتيب، آماده سازي هاي نظامي بر همه ي مسائل ديگرسايه افکنده و به مسئله اصلي فشار زماني تبديل گرديد. در واکنش به بسيج عمومي روسيه در سي ام جولاي 1914،امپراطوري آلمان ضرب الاجلي براي آن کشور فرستاد مبني بر اينکه بايد ظرف دوازده ساعت، کليه آماده سازي هاي نظامي را تعطيل کند. فرانسه و بريتانيا نيز دستور بسيج را صادرکردند.ده روز پس از بسيج اتريش-مجارستان و صربستان،همه ي کشورهاي بزرگ اروپا فرمان بسيج نظامي صادرکرده و ادعا کردند که انجام واکنش هاي دفاعي لازم است و اين امر هر چه بيشتربرفشار زماني افزود. (رجوع شود به جدول شماره 5)
هالستي دريافت که هم بحران سال 1914 و هم بحران موشکي کوبا،فرضيه ارائه شده توسط توماس را تأييد مي کنند:«اگرانسان وضعيت هايي را واقعي تلقي کند،آن وضعيت ها نتايج و پيامدهاي واقعي نيز خواهند داشت (Holsti, 1965).
جدول شماره ه: «ادراکات زمانی»
دوره |
جمع |
نوع درک زمانی |
|||||
A |
B |
C |
D |
E |
جمع |
||
27 جون تا 20 جولای |
1031 |
15 |
1 |
0 |
2 |
1 |
22 |
21 تا 29 جولای |
1658 |
11 |
29 |
10 |
2 |
4 |
53 |
30 جولای تا 2 آگوست |
1910 |
1 |
8 |
29 |
16 |
9 |
63 |
3 تا 4 آگوست |
479 |
0 |
0 |
2 |
22 |
5 |
29 |
جمع |
5078 |
27 |
38 |
41 |
42 |
19 |
167 |
A= زمان به عنوان فاکتوري در حمله ي اتريش-مجارستان به صربستان
B= زمان به عنوان فاکتوري در محدودسازي منازعه
C= زمان به عنوان فاکتوري در بسيج
D= زمان به عنوان فاکتوري در تعهدات سياسي
E= غيره
منبع: «Holsti, 1975,quoted in Roberts, 1988p6»
سايرويژگي هاي رويکرد تصميم گيري
در پرداخت هاي بعدي رويکرد تصميم گيري،حداقل چهارويژگي ديگرنيزبه عنوان شرايط بحران تلقي شدني اوضاع،مورد تأکيد برخي ازصاحب نظران قرار گرفته است:محدوديت گزينه هاي تصميمي، کنترل حداقل براوضاع،لزوم صرف منابعي بسيار بيشتراززمان عادي، و لزوم اتخاذ تصميمات حياتي.
معضل محدوديت درگزينه هاي تصميمي پيش روي تصميم گيرندگان در بحران را نويسندگان مختلفي پيشنهاد کرده اند. اين محدوديت ممکن است امري واقعي باشد. براي مثال،جان بارنت، با توجه به تجربه ي شرکت جانسون و جانسون در سال 1986، استدلال کرده است که با آنکه شرکت در ماجراي سال 1982 بسته بندي کپسول تايلنول (1)را تقويت کرده بود،با وقوع حادثه دوم،با محدوديت گزينه هاي تصميم گيري رو به رو شد،به دليل ازدست دادن دوباره اعتماد مصرف کنندگان ظرف چهار سال،جانسون و جانسون،گزينه اي جز متوقف ساختن توليد تايلنول به صورت کپسول نداشت (Burnett, 1998). با اين حال،محدوديت ياد شده اغلب دليل ذهني دارد.نمونه ي آن،فرضيه مورد نظر هالستي است.وي با بررسي تأثيرفشاربرالگوهاي ارتباطي بين تصميم گيرندگان دربحران سال 1914،اين فرضيه را تأييد کرد که وقتي فشارافزايش يابد،تصميم گيرندگان احساس خواهند کرد که طيف بديل هاي پيش روي آنها محدودترمي گردد (Holsti, 1965 به نقل ازبرچرو يهودا،ص 406).
مجموعه استدلال هاي مربوط به محدوديت گزينه هاي تصميم گيري را مي توان به شرح ذيل خلاصه کرد:اگربپذيريم که درک از بحران،حاصل تهديد نسبت به ارزش هاي حياتي و ضرورت اتخاذ تصميم فوري است،نفس اين دو پديده،همراه با استرس حاصل ازآنها باعث دستپاچگي و شتاب زدگي تصميم گيرنده شده و اين امر،گزينه هاي تصميم گيري را محدود نشان خواهد داد. همچنين،غافلگيري با رو به رو ساختن تصميم گيرنده با اوضاع غيرمنتظره،تلقي محدود بودن گزينه ها را تشديد مي کند.به ميزاني که تصميم گيرنده بتواند اوضاع آينده را بهتر و کامل ترپيش بيني کند، خواهد توانست که از پيش،راه کارهاي مختلفي را براي مقابله با آن بينديشد؛برعکس، هر قدر اوضاع بيشتر ناگهاني و غيرقابل پيش بيني باشد،امکان راه کاريابي هاي پيش نگرانه نيزکاهش مي يابد.همين امر،به نوبه ي خود، عامل محدوديت زمان را دامن زده و قرصت چاره انديشي هاي چندگانه را از تصميم گيرنده خواهد گرفت.و سرانجام اينکه کمبود اطلاعات،بويژه اطلاعات مربوط به توانمندي هاي خودي و يا تأثير اقدامات خودي،مانع ازارزيابي صحيح تصميم گيرنده ازاحتمالات مختلف و گزينه هاي متنوع پاسخ به وضعيت مي گردد.هر يک ازعوامل يادشده و يا ترکيبي ازآنها مي توانند جنبه ي ادراکي محدوديت گزينه ها را تشديد کنند و تصميم گيرنده را در تنگناي کمبود راه حل گيراندازند.
ويژگي بعدي،پيشنهادي استانلي تيلور و تئودوررالستون،دراين گزاره خلاصه مي شود که «دربحران،کنترل براوضاع به حداقل مي رسد»(Taylor and Ralston, 1991).بحران ها همچون انفجارهاي هسته اي،درزماني کوتاه، انرژي فوق العاده اي راآزاد مي کنند؛با بروز بحران دريک حوزه از تصميم گيري، مشکلات و معضلات ديگرنيزسرباز مي کنند ونقائص سازماني پنهان شده و يا مطالبات اعتراضي که درغيراين صورت،فرصت يا جرأت ابرازنداشته اند،وارد صحنه شده و به مشکل اصلي مي افزايند.اين درحالي است که ترکيب تهديدات و آسيب هاي اصلي پديدآورنده ي بحران،موجد قدرت سدشکنانه اي است که معمولاً روال ها و رويه هاي معمول سازماني،آن را برنمي تابد.دررويارويي با چنين مشکلات متراکمي،واحدهاي تصميم گيرنده که گاه حتي براي پاسخگويي به مشکلات و مطالبات عادي دچارنقص هستند،توان تحليل و تصميم خود را چند پاره کرده و امکان تجزيه و تحليل مسائل و پاسخگويي به آنها را ازدست مي دهند؛ آنها همچون کامپيوتري که با رو به رو شدن با حجم اطلاعاتي فزون ترازتوان پردازش خود هنگ مي کند، همان اندک توان موجود براي حل و فصل بخش هايي ازوضعيت بحراني را از دست خواهند داد.حاصل اين وضع، احساس استيصال و ازدست دادن کنترل بر وضعيت است و اگراين معضل را با مشکل غافلگيري و کمبود اطلاعات ترکيب کنيم، آنگاه احساس فقدان کنترل به مراتب شديدتري خواهيم داشت.
کورال بل معتقد است که «بحران ها، موقعيت هاي مستلزم پاسخ دهي آني و اختصاص منابع فوق العاده هستند» (Bell, 1971).ويژگي آخري مورد نظربل،يعني لزوم اختصاص منابعي فوق العاده،بسيار بيش ازآنچه که درزمان عادي براي پاسخگويي به مسئله مشابهي لازم است،تا حد زيادي،به علل يادشده درپاراگراف پيشين بازمي گردد.همچون مشکل فقدان کنترل براوضاع،افزايش ناگهاني حجم مسائل پيش روي تصميم گيرندگان،همراه با سرعت تحولات (که انجام واکنش هاي سريع را مي طلبد)،کمبود اطلاعات (که باعث انجام اقدامات موازي و گاه خنثي کننده يکديگرمي شود)،وعدم قطعيت نسبت به آينده (که باعث ترديد دراثربخش بودن اقدامات و بنابراين،درنظرگرفتن اقدامات پشتيباني و ذخيره ي اقدام اصلي مي شود)، آنها را وا مي دارد تا هزينه ي بسيار بيشتري را صرف تصميم گيري و اجرا بنمايند.
سرانجام،به ويژگي حياتي بودن تصميمات متخذه دربحران اشاره مي کنيم.ازنظر روزنتال و همکارانش،اين فقط ضرورت تصميم گيري سريع نيست که وضعيت بحراني را ازاوضاع غيربحراني متمايز مي کند،بلکه مهم تراين است که تصميم گيري در بحران،انجام گزينش هاي حياتي است؛ تصميم گيري دربحران،در واقع، فرايند انتخاب گزينه هايي است که سرنوشت واحد تصميم گيرنده را تعيين کرده و احتمالاً با بقا و حيات آن سروکار دارد.به بيان آنها، در اغلب موارد بحراني،مي بايد درباره ي موضوعاتي که به مرگ و زندگي مربوط مي شود،ظرف چند ساعت،چند دقيقه و يا چند ثانيه تصميم گرفت (Rosenthal, Boin and comfort, 1989)؛البته ازنظراين محققان،حتي درمواردي که واحد تصميم گيرنده با تهديدي درحد بقا رو به رو نباشد، مجبوربه اتخاذ تصميمات حياتي است (رجوع شود به روزنتال و همکارانش، 1381،ص 127).
نتيجه
پيش ازارائه تعريف نهايي،مناسب است مفاهيم کليدي دو رويکرد را درقالب روند نما به يکديگر پيوند دهيم.همچنانکه تصوير شماره سه نشان مي دهد؛فرايند شکل گيري بحران با بروزتهديد جدي نسبت به ساخت هاي اساسي و يا ارزش ها و هنجارهاي بنيادين يک سيستم آغاز مي شود.به طور معمول،آماج تهديد با مرگ و بقاي سيستم مرتبط بوده و کارکردهاي حياتي سيستم را مختل يا تهديد به اختلال مي نمايد. خطر حاصل ازتهديد،زماني به اوج مي رسد که تصميم گيرنده ي حريف متوجه دو پديده (واقعي يا کاذب) ديگربشود: اول، احساس اينکه کنترل بر اوضاع کاهش زيادي يافته (درغيراين صورت،واکنش عادي نشان خواهد داد) و دوم اين که ساير ذينفعان مرتبط با سيستم درخطر،تهديد را باور کرده و جدي گرفته باشند.درچنين حالتي، پنج درک ديگر، برداشت تصميم گيرنده از بحران را تکميل مي کند:احساس اينکه انجام سريع واکنش ضروري است،احساس محدوديت و فشار زماني، احساس محدود بودن گزينه هاي تصميمي،احساس اينکه حل مسئله،نيازمند صرف منابعي بيش از وضعيت عادي است،و احساس عدم قطعيت،بلاتکليفي و احتمالاً غافلگيري. جملگي برداشت ها به اين احساس مي انجامد که اتخاذ تصميمات حياتي ضروري است (رجوع شود به تصوير زير).
با عنايت به مفاهيم مندرج در روندنما و روابط فرضي بين آنها،اين گزاره که صورت اصلاح شده ي تعريف روزنتال است را مي توان به عنوان تعريف نهايي پيشنهاد کرد:«بحران يعني تهديدي جدي نسبت به ساخت هاي زيربنايي و يا ارزش ها و هنجارهاي اساسي يک سيستم،که مورد ادراک ذينفعان بوده و تحت فشارزماني و محدوديت گزينه ها؛در شرايط عدم قطعيت شديد،و احساس کاهش کنترل،اتخاذ تصميمات حياتي،دقيق و پرهزينه اي را الزامي مي سازد».
پي نوشت :
1-نوعي کپسول مسکن که ابتدا مورد استقبال گسترده ي مصرف کنندگان قرار گرفت،اما ناگهان معلوم شد که برخي ازآنها حاوي سم کشنده اي است.شرکت با جمع آوري محصولات خود ازبازار و تقويت بسته بندي سعي کرد اعتماد مشتريان را جلب کند و تا حدودي نيزموفق شد. اما با وقوع دوباره ي حادثه درچهارسال بعد، توليد کپسول تايلنول را کاملاً متوقف کرد.
منابعي که مستقيم و غير مستقيم ،حداقل در حد اخذ يک ايده و حداکثر با نقل مستقيم پاراگراف هايي از آنها استفاده شده است):
دوئرتي،جيمزو فالتزگراف،رابرت.نظريه هاي متعارض درروابط بين الملل،ترجمه عليرضا طيب و وحد بزرگي.تهران:نشر قومس،1373. بويژه فصل يازدهم با عنوان نظريه هاي تصميم گيري.
مازور،گرهارد.«بحران چيست و چه وقت بروزمي کند»،ترجمه ي عبدالحسين آذرنگ، کيهان فرهنگي(شماره ي سوم سال پنجم، 1367).
کرتين،تام و هيمن،دانيل.مديريت يک بحران، ترجمه محمدجواد زنگنه،تهران:مرکز برنامه ريزي و تأليف کتاب هاي درسي، 1385.
جانسون،چالمرز.تحول انقلابي:بررسي نظري پديده ي انقلاب،ترجمه حميد الياسي. تهران:انتشارات اميرکبير،1363.
حسيني،حسين.اصول و مباني استراتژي، تهران:دانشگاه امام حسين(ع)،1376.
روزنتال،آريل؛تي هارت،پائول و تي چارلز. مايکل،«دنياي ازبحران ها و مديريت بحران»،فصلنامه ي دانش انتظامي، (زمستان 1381،شماره 4)، صص 113-114.
ثاني، مرتضي. مديريت بحران در جانسون و جانسون، تدبير 159 (مرداد 84)، ص 61-60.
هميلتون،پيتر.تالکوت پارسونز،ترجمه علي برزگر،گناباد:نشرمرنديز،1384.
مک کارتي،شاون.نقش اطلاعات در مديريت بحران،تهران:انتشارات فرهنگ گفتمان، 1381.
ميتراف،ايان و انگناس،گاس.مديريت بحران پيش ازروي دادن،ترجمه محمود توتونچيان، تهران:موسسه عالي آموزش و پرورش مديريت و برنامه ريزي،1381.
گاتزچاک،جک. مديريت بحران،ترجمه ي علي پارسائيان،تهران:انتشارات ترمه، 1383.
منبع:فصلنامه امنيت ،سال پنجم ،شماره ي2و1،پاييز و زمستان 1385.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}