آيه ي «ولايت» از ديدگاه مفسّران (1)


 

نويسنده: محمد سودي (1)




 

چکيده
 

از صدر اسلام تاکنون، ميان متکلّمان شيعه و اهل سنّت در تفسير آيه ي 55 سوره ي مائده، اختلاف نظر وجود داشته است. شيعيان، مدّعي بودند که اين آيه، بر ولايت بلافصل علي بن ابي طالب (عليه السلام) بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دلالت دارد و اهل سنّت، بر اين عقيده بودند که نهايت چيزي که بتوان از آن به دست آورد، اين است که آيه بر محبّت و نصرت ويژه نسبت به حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) و امير مومنان (عليه السلام) تأکيد دارد و درصدد معرفي دوستان و انصار جديد براي يهوديان تازه مسلمان شده است.
مقاله ي حاضر، درصدد بررسي اقوال متکلّمان نيست، بلکه در نظر دارد اين آيه را از ديدگاه مفسّران هر دو گروه، مورد بررسي قرار دهد. تمام روايات گردآوري شده، تنها از کتاب هاي تفسيري دو گروه اند، نه از کتاب هاي روايي.
کليد واژه ها: ولايت، شأن نزول آيه، زکات، اطلاق مفرد بر جمع.

مقدّمه
 

قرآن، همواره چراغ روشنگري براي مسلمانان بوده و در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله)، خود ايشان آن را تفسير مي کرده و تأويل و شأن نزول آيات آن را بيان مي نموده است. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) براي بعد از خود نيز به تمسّک به قرآن، سفارش نمود و براي آن چراغ، چراغباناني نيز قرار داد که همان اهل بيت مکرّم ايشان اند. در هميشه ي تاريخ امّا، اين امر جاري است که وقتي انسان ها هوا و هوس خود را به جاي حقيقت سکّاندار امور خود مي کنند، حقايق امور، مشتبه مي گردد و تشخيص حقيقت از غير آن سخت خواهد شد. بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله) هم برخي براي اين که حکومت را به چنگ خود درآورند،
به ميدان آمده و چراغ هدايت را بدون چراغبانان آن بر گرفتند، و چنين شد که تفسيرها و تأويل هاي مطابق هواي نفس از آيات قرآني در جامعه پراکنده گرديد و اختلافات زيادي ميان فرقه هاي مختلف در تفسير آيات، به وجود آمد.
اختلاف تفاسير، مخصوصاً درآن جا که مربوط به عقايد باشد، بيشتر به چشم مي آيد و در اين ميان، اختلاف تفاسير مفسّران شيعه و اهل سنّت در مورد آياتي که درباره ي اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله) نازل شده، جلوه ي ويژه اي دارد. يکي از اين چالشگاه ها آيه ي 55 سوره ي مائده است. متکلمان و مفسران شيعه، مدعي اند، که اين آيه، بر ولايت بلافصل اميرمومنان علي (عليه السلام) دلالت دارد.
و اين ادعا، نياز به تبيين ادّعاي شيعيان مي پردازيم و سپس، ديدگاه مفسّران و متکلّمان اهل سنّت را درباره ي اين آيه، مورد بررسي قرار خواهيم داد.

آيه ي ولايت و متکلمان و مفسّران شيعه
 

(انّما وليّکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزکاه و هم راکعون؛ همانا رهبر و سرپرست شما خداست و رسول او کساني که ايمان آورده اند؛ آنان که نماز اقامه مي کنند و در حال رکوع زکات مي پردازند.)
علما و متکلمان بزرگ شيعه، مدعي اند که اين آيه براي اثبات ولايت بلافصل امام علي (عليه السلام) نازل شده است. آنچه در سخنان اين گروه مي توان يافت، اين است که: اين آيه، در پي بيان واليان حقيقي امور مسلمانان است؛ زيرا در ابتدا آن که تمامي امور اشيا تحت اختيار اوست (يعني حضرت حق - حلّ و أعلي-) به عنوان وليّ مومنان و مسلمانان، بيان گرديده و بعد، کسي که خليفه ي خداوند متعال در ميان انسان هاست (يعني پيامبر (صلي الله عليه و آله)). بعد از خدا و رسولش، نوبت به جانشين پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) مي رسد، که با اين ويژگي مي توان او را از ميان ديگران بازشناخت. او کسي است که در حال رکوع نماز، زکات داده است. شيعيان، مدّعي اند که اين فرد با ويژگي ها در زمان نزول آيه، منحصر در علي بن ابي طالب (عليه السلام) است.
بنابراين، بر پايه ي اين ادعا، علماي شيعه براي چند امر، بايد دليل بياورند:
1. اين آيه در پي تبيين متوليان امور مسلمانان است که براي اثبات اين مطلب، بايد چند امر ثابت گردد:
- «ولي» در اين آيه، به معناي کسي است که حقّ تصرف در امور ديگري را دارد.
- «ولي» در هر سه جاي آيه، به يک معنا به کار رفته است.
- ولايت به معناي متصرّف در امور مسلمانان، منحصر در اين سه شخص است.
2. ويژگي هايي که در اين آيه براي شخص سوم بيان شده است، فقط با علي بن ابي طالب (عليه السلام) تطابق دارد که در اين صورت بايد توضيح داده شود که اگر اين خصوصيات، منحصر در يک فرد است، چرا در آيه، از يک شخص مفرد با صيغه ي جمع ياد شده است.

دلايل عالمان شيعه
 

همان طور که بيان شد، مفسّران شيعه، بايد ابتدا اثبات کنند که اين آيه ي شريف، در پي تبيين واليان امور مسلمانان است. براي رسيدن به اين امر نيز چاره اي نيست جز اين که ثابت کنند «ولي» در اين آيه، به معناي اولي در تصرّف است. به همين منظور به کتب تفسير شيعي مراجعه مي کنيم تا ببينيم اين دسته از علماء، در اين باره چه مي گويند.

معناي ولايت
 

علّامه طباطبايي و صاحب تفسير أطيب البيان، گوهر معناي لغوي «ولايت» را به معناي «قرب و نزديکي» گرفته اند (الميزان: ج 6 ص14) که انطباق آن در معاني استعمالي به اين نحو است:
مثلاً اطلاق بر سيد و عبد، هر دو مي شود؛ چون سيد، مالک و آمر عبد است. از ديگران به عبد نزديک تر است و عبد چون در تحت اطاعت سيد و امتثال اوامر اوست، به سيد از ديگران نزديک تر است و همچنين اطلاق بر خداوند و بر عباد هر دو مي شود، به مناسبت اين که خداوند به بندگان نزديک است که تدبير امور آنها و نصرت و حفظ و نحو اينها مي کند، و بنده به خدا نزديک است به واسطه ي اين که اطاعت و امتثال اوامر و نواهي او را مي کند. مي گويي اولياء الله به امام و مأموم هر دو اطلاق مي شود به واسطه ي قرب هر يک به ديگري، از جهتي ائمّه، اوليا هستند نسبت به شيعه به واسطه ي وجوب اطاعت آنها و مودّت آنها و شيعه به واسطه ي اطاعت و محبّت و نحو اينها (طيب البيان في تفسير القرآن: ج 3ص21).
علّامه طباطبايي نيز اين نحو از معاني استعمالي را اين گونه شرح مي دهد:
اگر ولايت را - که قرب مخصوصي است - در امور معنوي فرض کنيم، لازمه اش اين است که براي ولي ، قربي باشد که براي غير او نيست مگر، به واسطه ي او. پس هر چه از شئون زندگي مولي عليه که قابل اين هست که به ديگري واگذار شود، تنها ولي مي تواند آن را عهده دار شده و جاي او را بگيرد. مانند وليّ ميت که او نيز همين طور است؛ يعني همان طوري که ميت، قبل از مرگش مي توانست به ملاک مالکيت، انواع تصرّفات را در اموال خود بکند، وليّ او، در حال مرگ او مي تواند به ملاک وراثت، آن تصرّفات را بکند، و همچنين وليّ صغير، با ولايتي که دارد مي تواند در شئون مالي صغير، اعمال تدبير بکند و همچنين ولي نصرت که مي تواند در امور منصور از جهت تقويتش در دفاع تصرّف کند و همچنين خداي تعالي که وليّ بندگان است و امور دنيا و آخرت آنها را تدبير مي نمايد، و در اين کار، جز او کسي ولايت ندارد. تنها اوست وليّ مومنان در تدبير امور دينشان به اينکه وسائل هدايتشان را فراهم آورد و داعيان ديني به سوي آنان بفرستد و توفيق و ياري خود را شامل حالشان بکند، و پيغمبران هم وليّ مومنين اند.
مثلاً رسول الله (صلي الله عليه و آله) وليّ مومنان است، چون داراي منصبي است از طرف پروردگار، و آن اين است که در بين مومنان، حکومت و له و عليه آنها قضاوت مي نمايد، و همچنين است حکامي که آن جناب و يا جانشين او براي شهرها معلوم مي کنند؛ زيرا آنها نيز داراي اين ولايت هستند که در بين مردم تا حدود اختياراتشان حکومت کنند. و خواننده خود قياس کند بر آنچه گفته شد موارد ديگر ولايت را؛ يعني ولاي عتق و جوار و حلف و طلاق و پسر عم و محبّت و ولايت عهدي و همچنين بقيه ي معاني آن را (الميزان: ج 6 ص 14-15).
البته شيخ طوسي معتقد است که ولي، به معناي «اولي» است و ولي، کسي است که در موارد مختلفي که استعمال مي شود، نسبت به ديگران در آن مورد، اولويت دارد (التبيان في تفسير القرآن، ج 3 ص 559).
برخي ديگر از مفسّران نيز معناي ولايت در لغت را صرفاً به معناي اولويت در تصرّف گرفته اند (ر.ک: مجمع البيان في تفسير القرآن: ج 7ص 82).
امّا چرا بايد گفت که معناي ولايت از بين معاني مختلف آن در اين آيه، به معناي اولويت در تصرّف است؟
دو دليل را شايد بتوان از ميان سخنان مفسّران به دست آورد:
1. دليل آن، کلمه ي «انما» در اول آيه است که حصر را مي رساند. وجهي ندارد که ولايت به معناي موالات در دين، مختص به خدا و رسول و کساني که ايمان آورده اند (البته با آن شرايط مخصوص) باشد؛ زيرا موالات در دين، شامل جميع مومنان است. چنان که در سوره ي توبه آيه ي 71 مي فرمايد: (مردان و زنان مومن، دوستان يکديگرند) (2) تنها چيزي که مي تواند در اين تخصيص جاي گيرد، ولايت به معناي صاحب اختيار و اولاً در تصرف است (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 7 ص 83).
2. ولايتي که در اين آيه به خدا و رسول گرامي اش و به کساني که ايمان آورده اند - با آن ويژگي خاصّي که دارند - نسبت داده شده به يک معناست؛ زيرا اگر وحدت معنا لحاظ نشود، از جهت ادبي، نامأنوس جلوه مي کند و موجب اشتباه در دريافت معناي مورد نظر خواهد شد. علاوه بر اين که اگر ولايت معناي ديگري در نسبت با (الذين آمنوا) داشت، به نظر مي رسيد بهتر بود ولايت در (الذين) دوباره تکرار مي شد، تا ولايت خدا به معناي خود و آن ديگري هم به معناي خود استعمال شده باشد و اشتباهي در بين نيايد. کما اين که نظير اين مطلب در اين آيات رعايت شده است: (قل اذُنُ خيرٍ لَکم يومِنُ بالله و يومِنُ للمُومنينَ). همان طوري که مي بينيد، لفظ «يومن» را تکرار کرده است؛ زيرا هر کدام معناي خاصّي داشت و نيز نظير اين مطلب در آيه ي (اِطيعُوا الله و أطِيعُوا الرَّسُولَ) هست.
امّا معناي ولايتي که در مورد خداوند متعال «والذين آمنوا» به يک نسبت است، چيست؟
خداوند متعال براي خود، دو سنخ ولايت در قرآن کريم نشان داده است: ولايت تکويني و ولايت تشريعي. آن گاه در آيات ديگري، ولايت تشريعي را به پيامبر خود استناد ميدهد و در آيه ي مورد بحث، همان را براي امير مومنان (عليه السلام) ثابت مي کند.
در اين آيه، ولايت تشريعي اي را که براي خداوند ثابت است، براي پيامبر خدا نيز ثابت مي کند و قيام به تشريع و دعوت به دين و تربيت امّت و حکومت بين آنان و قضاوت در آنان را از شئون و مناصب رسالت وي مي داند و همين امر براي آن دسته از مومناني که داراي ويژگي ياد شده در آيه هستند، ثابت مي شود (الميزان: ج 6 ص 19-14).
با مطالب ذکر شده، پاسخ دو سوال ديگر (يعني به چه دليل «ولي» در هر سه شخص به يک معنا به کار رفته است؟ و چرا ولايت به معناي متصرّف در امور مسلمانان، منحصر در اين سه شخص است؟) نيز تا حدودي روشن گشت.
مطلب بعدي اي که مفسّران شيعه بايد پاسخگوي آن باشند، اين است که خصوصياتي که در اين آيه براي شخص سوم بيان شده است، فقط با علي بن ابي طالب (عليه السلام) تطابق دارد. در اين صورت نيز بايد توضيح داده شود که اگر اين ويژگي، منحصر در يک فرد است، چرا در آيه، از مفرد با صيغه ي جمع ياد شده است؟
امّا پاسخي که به سوال اوّل داده اند با استناد به رواياتي است که در مورد شأن نزول اين آيه، وارد شده است که در ادامه، به برخي از آن روايات اشاره مي شود.

شأن نزول آيه در تفاسير شيعيان
 

ما اين روايات را به چند دسته تقسيم مي کنيم. دسته اي از اين روايات، شأن نزول اين آيه را در مورد عبدالله بن سلام و عدّه اي ديگر از يهودياني که مسلمان شده بودند، بيان مي دارد. اين گروه از روايات، به دو صورت نقل شده اند: الف. از امام باقر (عليه السلام) درباره ي آيه ي (اِنّما وليکُم الله و رَسُولُهُ والذينَ آمنُوا) نقل گرديده که فرمودند:
گروهي از يهود - که دين اسلام را پذيرفته بودند -، از جمله آنها عبدالله بن سلام و اسد و ثعلبه و ابن يامين و ابن صوريا، حضور پيامبر (صلي الله عليه و آله) شرفياب شده، عرض کردند: يا پيامبر خدا! موسي کليم، يوشع بن نون را وصي خود معرفي کرد. وصي شما کيست؟ و ولي و پيشواي مردم بعد از شما کيست؟ آيه ي (إنّما وليکُم الله و رسوله...) تا آخر، نازل شد حضرت فرمود: «برويم مسجد، آن گاه فقيري از در مسجد خارج شد. حضرت سوال فرمود: «آيا به تو کسي صدقه داده است؟».
عرض کرد: بلي. اين خاتم را به من داد. حضرت فرمود: «چه شخصي بود؟». عرض کرد: اين شخص مشغول نماز است. حضرت تکبير گرفته و همه ي مردم که در مسجد کوفه حضور داشتند، تکبير گفتند.
حضرت فرمود: «پس از من، علي بن ابي طالب، ولي و فرمان رواي شماست». گفتند: ما به آفريدگار راضي و خشنود هستيم و به پيامبري و رسالت محمد (صلي الله عليه و آله) و پيشوايي و فرمان روايي علي (عليه السلام) نيز خشنوديم. و آيه ي (وَ مَن يتول الله و رسُولَهُ و الذينَ آمنوا) نازل شد تا آخر حديث (الأصغي في تفسير القرآن: ج 1 ص 282).
ب. عده اي از يهوديان تازه مسلمان شده، نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) آمدند و از يهوديان شکايت کردند که قسم خورده اند با ما نشست و برخاستي نداشته باشند. از طرفي هم، راه مسجد دور است و ما نمي توانيم هميشه به مسجد بياييم و با مسلمانان، هم نشين گرديم. در اين هنگام بود که آيه ي 55 سوره ي مائده نازل گرديد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) برخاستند و به سمت مسجد حرکت نمودند. بيرون مسجد به سائلي برخورد کردند و از او پرسيدند: «آيا کسي در مسجد به تو کمک نمود». سائل گفت : بلي، همان مردي که در نماز ايستاده است.وقتي به آن فردي که سائل نشان مي داد نگريستند، ديدند که آن فرد، علي بن ابي طالب است (آيات الاحکام: ج 1 ص 243).
گروه دوم از روايات، با الفاظي مختلف، شأن نزول اين آيه را در مورد اميرمومنان (عليه السلام) بيان داشته و داستان کمک به فقير در مسجد را با مضموني واحد نقل مي کنند که البته در اين ميان، در تعدادي از تفاسير، فقط به ذکر اين مطلب که «اين آيه، در مورد اميرمومنان (عليه السلام) نازل گرديده است، اکتفا مي شود (تفسير الحَبِري: ص 258-260 و 331).
روايت ديگري درباره ي شأن نزول آيه، از شيخ در کتاب الأمالي از ابو رافع به اين مضمون روايت گرديده است:
روزي که بر پيغمبر اکرم وارد شدم، ديدم در خواب هستند و ماري در کنار خانه بود. دوست نداشتم که مار را بکشم.پيغمبر بيدار شدند - احساس کردم که به حضرتشان وحي گرديد-. من ميان پيغمبر و مار نشستم (تا مبادا که به وجود مقدّس پيغمبر، صدمه بزند) و گفتم اگر بخواهد کسي را صدمه بزند، به اين حقير صدمه بزند. مار، خود را جمع کرد و ديدم پيغمبر خدا در حالي که از خواب بيدار مي شوند، آيه ي(إنّما وليکُم الله) را تا آخر قرائت مي فرمايند. بعد فرمود: «حمد خداي را که بر علي، نعمت خود را تمام فرمود. گوارا باد بر علي، فضل و رحمت خداوند که به او عطا فرموده است!». بعد فرمود: «در آن جا چيست؟». عرض کردم: ماري خفته است. فرمود: «آن را بکش» و کشتم. سپس فرمود: «اي ابي رافع! چگونه اي با قومي که با علي جنگ مي کنند و حال آن که علي، بر حق و آنها بر باطل اند و جهاد با آنها حقي است که خداوند متعال آن را واجب نموده است. هر کس توانايي ندارد که با علي به جهاد آنها برود بايد در دل با آنان جهاد کند و چيزي بر آنها نيست». گفتم: اي پيامبر خدا ! دعا بفرماييد که من اگر آن زمان را درک کنم، خداوند به من قدرتي عطا فرمايد تا در رکاب علي به جهاد بروم. پيغمبر اکرم دعا کرد و فرمود: «براي هر پيغمبري، اميني است و امين من، ابي رافع است» (البرهان في تفسير القرآن: ج2 ص318-319).
دسته ي ديگر از روايات در ضمن مناظراتي که علي (عليه السلام) با مخالفانشان داشته اند، به شأن نزول آيه در مورد خودشان اشاره داشته و از مخالفانشان در اين باره اقرار گرفته اند (تفسير کنز الدقائق و بحر الغرائب: ج 4 ص 152).
در جمع بين اين روايات مي توان چنين گفت: اين آيه ي شريف، زماني نازل شده بود که عدّه اي از يهوديان تازه مسلمان شده، حضور پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) رسيده بودند؛ امّا در مورد اين که بين آنها و پيامبر (صلي الله عليه و آله) چه گفتگوهايي صورت گرفته بود، اختلاف وجود دارد. هر چند که سياق صدر آيه و آيات سابق بر آن، با شکايت آنها در مورد دوستي و هم نشيني يهوديان، تطابق بيشتري دارد، امّا اين اختلاف، در مورد گفتگوها در مسئله ي مورد بحث، تأثير چنداني نخواهد داشت و هر دو دسته از روايت در ادامه تأکيد دارند که ذيل آيه ي شريف، درباره ي حضرت علي (عليه السلام) نازل گرديده است.
امّا روايت ابو رافع، د لالت ندارد که در آن زماني که ابو رافع، آن داستان را نقل مي کند، اين آيه نازل گرديده باشد. تنها چيزي که مي توان از آن روايت به دست آورد، اين است که پيامبر در زمان آن رويداد، آيه را تلاوت مي نمودند و ممکن است که آيه ي شريف، مدّت ها قبل نازل شده باشد (البرهان في تفسير القرآن: ج 2 ص 318).
نتيجه اي که مي توان گرفت اين است که از نظر روايات منقول در کتب تفسيري شيعيان (اگرچه در برخي از اين روايات، متوني واقع گرديده که مي توان در آن مناقشه نمود)، در مجموع، هيچ اختلافي در اين که اين آيه در مورد علي بن ابي طالب - در زماني که ايشان در مسجد در حال رکوع نماز به فقير کمک نموده بودند - نازل گرديده، وجود ندارد.
با اين تحليل، مفسّران شيعه نتيجه مي گيرند که اين آيه، صراحتاً به وصايت بلافصل علي بن ابي طالب (عليه السلام) دلالت دارد؛ زيرا اين آيه، در شأن اميرمومنان نازل گرديده است و با تجزيه ي مفردات آيه مي توان به اين نتيجه رسيد که آيه ي مورد نظر، درصدد بيان واليان و کساني که توانايي تصرّف در امور مسلمانان را دارند، است.
با توجّه به اين برداشت مفسّران شيعه، بايد ديد که ديدگاه مفسّران اهل سنّت در مورد شأن نزول آيه ي شريف و همچنين درباره ي دلالت مفردات اين آيه چيست؟ آيا آنها اين برداشت مفسّران شيعه را قبول دارند؟ در صورت منفي بودن جواب، انتقاد آنها مربوط به کدام بخش از دلايل شيعيان است.

پي نوشت:
 

1. دانشجوي کارشناسي ارشد دانشکده ي علوم حديث (قم).
2. (و المُومِنُونَ و المُومِناتُ بَعَضُهُم اولياءُ بَعض).
 

منبع:نشريه حديث انديشه، شماره7