ابن ميثم و مصباح السالکين (2)


 

نويسنده: عبدالحسين کافي (1)




 

ب: مصباح السالکين
 

1. نام کتاب
 

بيشتر مورخان تصريح کرده اند که ابن ميثم سه شرح بر نهج البلاغه دارد: شرح بزرگ، شرح متوسط و شرح کوچک، شرح بزرگ موسوم به مصباح السالکين، مشتمل بر پنج جلد مي باشد و در تهران به سال 1276 ق با هزينه ي ملامحمّد باقر به چاپ رسيده است. شرح متوسط با عنوان اختيار مصباح
السالکين نام بردار است. شرح صغير در دست نيست، اما صاحب روضات الجنات آن را خوب و بسيار مفيد دانسته است. اين کتاب در سال 1081 ق رؤيت شده است (روضات الجنات: ج 7 ص 219).

2. موضوع
 

از آن جا که مصباح السالکين، شرح نهج البلاغه است، بنابراين، اطلاعات عرضه شده از سوي مؤلف، به گستره مطالب نهج البلاغه مي باشد. ناگفته پيداست که فرمايشات اميرمومنان (عليه السلام) در اين کتاب، از مبدأ تا معاد و از احکام تا اخلاق را در بر دارد و اگرچه اين کتاب، همه ي معارف و احکام ديني را در بر ندارد، اما از همه ي اين بخش ها مطالبي چند در آن يافت مي شود. از اين رو ما در اين جا به مواردي محدود اکتفا مي کنيم. (2) استقصاء نظرات اين شارح فاضل، مجالي فراخ مي طلبد که اين مقاله، حوصله و گنجايش آن را ندارد.

يک: عقل
 

الف. اغني الغني العقل
مؤلف در ذيل اين بخش از کلام امام (عليه السلام) چنين نگاشته است:
مقصود حضرت، مرتبه دوم از مراتب عقل نظري است که عقل بالملکه نام دارد و آن عبارت است از اينکه براي نفس انسان از علوم بديهي و حسي و تجربي، نيرويي حاصل شود که با آن به علوم نظري دست يابد و هدف از آن، اين است که به مرتبه بعدي از مراتب عقل برسد. امام (عليه السلام) ترغيب به استفاده از عقل نموده اند، زيرا با عقل است که دنيا و آخرت تحصيل مي گردد. پس عقل، بزرگ ترين وسيله بي نيازي بوده، و بي نيازي در آن است (شرح نهج البلاغه: ج 5 صص 261-262).

ب. «العلم وراثة کريمه»
 

ابن ميثم در ذيل اين جمله مي گويد:
علم، فضيلت نفس عاقله و اشرف کمالاتي است که مورد اعتنا مي باشد و به اين دليل، ميراثي گرانقدر از علما است؛ بلکه بهترين ارث و چيزي است که کسب شده. مقصود حضرت (عليه السلام) ميراث معنوي است مانند سخن خداي تعالي که فرمود: فهب لي ممن لذنک وليا يرثني ويرث من آل يعقوب (مريم: آيه ي 5) يعني علم و حکمت. (پيشين: ص 240)

دو: اسلام
 

امام (عليه السلام) در ابتداي خطبه 103 به توصيف اسلام پرداخته اند. ابن ميثم، ابتدا واژه هاي مبهم اين بخش را تشرح نموده، سپس نويسد:
امام (عليه السلام) خداوند را ستوده اند براي آنچه نعمت داده يعني تبيين اسلام براي عقل ها، تا با اين شريعت، به سوي خدا سلوک کند و با شرايع، اشاره نموده اند به محل ورود عقل ها که ارکان اسلام است. تسهيل اسلام، واضح نمودن قواعد و خطابات اسلام است به طوري که آنها را فصيح و الکن مي فهمند و کودن با زيرک باهوش در وارد شدن در چشمه سارهاي آن چه مشارکت دارد. عزيز شناختن ارکان اسلام، حمايت آنها و چيره بخشي عليه کساني است که قصد نابودي آن را دارند. خاموش ساختن نور اسلام، تلاش مشرکان و جاهلان است؛ سپس اسلام را به اوصافي ستوده اند که آنها را به بخشنده و تشريع کننده آنها - سبحانه و تعالي - نسبت داده اند. (پيشين: ج3 صص 29-30)
مؤلف سپس اين اوصاف بيست و پنج گانه را برشمرده، به توضيح هر يک مي پردازد.

سه: قرآن
 

فجاءهم بتصديق الذي بين يديه و النور المقتدي به، ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ينطق ولکن اخبرکم عنه، ألا ان فيه علم ما يأتي والحديث عن الماضي و دواء دائکم و نظم ما بينکم.
پس [پيامبر] نزد آنان آمد، کتاب هاي پيامبران پيشين را تصديق کنان، و با چراغي که ره جويند بدان. آن - کتاب خداست - قرآن، از آن بخواهيد تا سخن بگويد. و هرگز سخن نگويد. اما من شما را از آن خبر مي دهم. بدانيد که در قرآن علم آينده است، و حديث گذشته. درد شما را درمان است، و راه سامان دادن کارتان در آن است. (نهج البلاغه: صص 158-159)
ابن ميثم مي گويد:
آنچه را پيامبر تصديق فرموده، تورات و انجيل است. همانگونه که خداوند متعال فرموده: تصديق کننده کتاب هاي پيش از خود (مائده: آيه ي 45)، به هر کاري که انتظار رود يا نزديک باشد گفته مي شود: انه جار بين اليدين و امام (عليه السلام) واژه نور را براي قرآن استعاره گرفته و وجه آن آشکار است. سپس حضرت امر به استنطاق قرآن نموده و آن را به شنيدن عبارت از خود آن حضرت تفسير کرده، زيرا ايشان، زبان کتاب و سنّت است و خيالات آنان را که ممکن است امر آن حضرت به استنتاق قرآن را انکار کنند، با اين سخن که پس هرگز سخن نخواهد گفت، درهم شکسته است. همچنين آنچه را از علم اولين و سخن دوران هاي گذشته و علم فتنه هايي که مي آيد و ويژگي هاي قيامت در قرآن است، يادآور شده و نيز اينکه دواي درد مسلمانان در قرآن بوده و آن درد، رذائل نقصان آور است و داروي آن درد، همراهي با فضائل علمي و عملي است که قرآن در بر دارد. و نظام ميان مسلمانان به قوانين شرعي و حکمت هاي سياسي اشاره دارد که قرآن مشتمل بر آن است و نظم جهان و سامان يابي کارها تنها به آن ميسور مي گردد. (شرح نهج البلاغه: ج 3 صص 273-274، ذيل خطبه 157)

چهار: سنّت
 

اميرالمومنين (عليه السلام) هنگامي که عبدالله بن عباس را براي احتجاج به سوي خوارج فرستاد، وي را چنين توصيه کرد:
لا تخاصهم بالقرآن فإن القرآن حمال ذو وجوه تقول و يقولون: ولکن حاججهم بالسنة فإنهم لن يجدوا عنها ميحصاً.
به قرآن بر آنان حجّت مياور، که قرآن تاب معنيهاي گونه گون دارد. تو چيزي - از آيه اي - مي گويي، و خصم تو چيزي - از آيه ديگر - لکن به سنّت با آنان گفتگو کن، که ايشان را راهي نبود جز پذيرفتن آن. (نهج البلاغه: نامه 77 ص 78)
ابن ميثم در توضيح اين کلام امام (عليه السلام) مي گويد:
امام وي را از احجاج با قرآن نهي کرد و ...؛ يعني آياتي که احتجاج با آن ممکن است، صراحت در مطلب ندارد و ظاهر در آن است و تأويلات محتملي دارد که در محاجه، هدف با آن تأمين نمي گردد. (شرح نهج البلاغه: ج 5 صص 234-235، ذيل نامه 76)
عصاره توضيح ابن ميثم ذيل توصيه ابن عباس به استدلال به سنّت، اين است که سنّت و روايات، صراحات در مطلوب دارند و هر دليلي که راه فرار از آن وجود نداشته باشند، استدلال به آن سزاوارتر است.

پنج: اصول دين
 

از امام علي (عليه السلام) درباره ي توحيد و عدل پرسيده شد، حضرت در جواب فرمودند:
التوحيد ان لا تتوهمه، و العدل ان لا تتهمه.
توحيد آن است که او را به وهم درنياري و عدل آن است که او را به آنچه درخور نيست، متهم نداري. (نهج البلاغة: کلمات قصار 470 ص 444)
ابن ميثم اين عبارت کوتاه را چنين تبيين نموده است:
اين دو جمله، با کوتاه بودن، در نهايت شرافت است و شناخت خدا بر مدار آن مي گردد. جمله ي اول، بزرگ ترين عبارتي است که براي تبيين توحيد تنزيه در غالب سخن ريخته شده است که مفهوم آنرا در اول خطبه اول بيان کرديم. خلاصه سخن در اين باره در اينجا اين است که چون وهم، فقط معاني جزئيه اي را که به محسوس تعلق دارد، درک مي کند و باري تعالي به مقتضاي عقل صرف، از محسوسات و آنچه تعلق به محسوسات دارد منزله است، روا نيست که وهم براي تصور او گسيل داشته شود و احکام محسوسات را بر خداوند جاري بداند؛ زيرا در اين صورت، در حق باري تعالي جز دروغ نخواهد بود؛ چرا که صحت اين احکام، مقتضي محسوس بودن و با متعلق به محسوس بودن است که يکي از شؤون آن کثرت (ترکيب) است؛ در حاليکه مي دانيم اين با وحدت صرف خداوند، منافات
دارد. پس امام (عليه السلام) توحيد را به يکي از خواص آن که لازم سلبي مي باشد، تعريف نموده است.
و اما جمله دوم، پس مقصود از عدل، اعتقاد جريان عدل درهمه افعال و اقوال خداوند متعال است و از لوازم ويژه ي آن، اين است که بنده او را متهم نسازد که خداوند از طرفي وي را بر انجام کار زشت مجبور ساخته و از سويي ديگر، او را بر انجام آن عمل، عقاب مي کند؛ يا اينکه خداوند او را به چيزي که طاقت انجام آن را ندارد، مکلف مي سازد و مانند اين ها از مسائل اصول دين، که معتزله در آنها بر ظواهر کلام خداوند اعتماد کرده اند (شرح نهج البلاغه: ج 5 صص 464-465، ذيل حکمت 442)

شش: عبادات
 

امام (عليه السلام) در مراتب عبادت و عبادت کنندگان فرموده اند:
إن قوماً عبدوا اللهَ رغبةً فتلک عبادةُ التجّار، و إن قوماً عبدواالله رهبة فتلک عبادةُ العبيد و ان قوماً عبدوا الله شکراً فتلک عبادةُ الاحرار.
مردمي خدا را به اميد بخشش پرستيدند، اين پرستش بازرگانان است و گروهي او را از روي ترس عبادت کردند و اين عبادت بردگان است، و گروهي وي را براي سپاس پرستيدند و اين پرستش آزادگان است. (نهج البلاغه: کلمات قصار 237 ص 400)
ابن ميثم درباره اين حديث مي گويد:
امام (عليه السلام) عبادت عبادت کنندگان را به حسب هدف هاي آنان از عبادت، به سه بخش تقسيم فرمودند و آن، عبادت رغبت، عبادت رهبت و عبادت شکر است.
آن حضرت، گونه ي نخست را عبادت بازرگانان قرار داده اند؛ زيرا آنان در برابر عبادت، ثواب آخرت مي جويند و با عبادت، آن را مي طلبند. پس آنان در حکم بازرگانان سود جويند. دوم، عبادت بردگان در دنيا است؛ زيرا خدمت گزاري آنان در برابر مولايشان، در بيشتر موارد، از روي ترس است. و بالاخره، سومين نوع عبادت، عبادت شکرکنندگان است که خدا را مي پرستند، نه از روي طمع و نه از ترس، بلکه چون او، شايسته عبادت است؛ که آن، عبادت عارفان است. حضرت (عليه السلام) در جايي ديگر نيز به اين مطلب اشاره کرده، فرموده اند: تو را به دليل ترس از عقابت و يا طمع در بهشت نپرستيدم؛ بلکه تو را سزاوار عبادت يافتم، پس عبادتت کردم. (شرح نهج البلاغه: ج 5 صص 360-361، ذيل حکمت 223)

هفت: اخلاق
 

ابن ميثم، ذيل کلام حضرت امير (عليه السلام) که مي فرمايد: و لا قرين کحسن الخلق؛ و هيچ همنشين، چون خوي نيکو نيست (نهج البلاغه: کلمات قصار 113 ص 380) چنين مي نويسد:
پر واضح است در آن چيزهايي که قرين و همنشين آدمي به حساب مي آيند، چيزي شريف تر از حسن خلق نيست؛ زيرا هدف از ساير همنشينان، اين است که از همراهي و محبت آنان،
حسن خلق استفاده شود؛ و اگر حسن خلق که خود، غايت است، همراه انسان باشد، هر آينه بهتر از چيزي است که ممکن است ما را به آن غايت (حسن خلق) نرساند. پس، هيچ همراه و همنشيني، چون "حسن خلق" نيست. (شرح نهج البلاغه: ج 5 ص 300، ذيل حکمت 104)

3. انگيزه نگارش
 

ابن ميثم در مقدمه مصباح السالکين، انگيزه خود را در تأليف اين کتاب، درخواست عطا ملک جويني، حاکم بغداد، مي داند. در مجلسي، عطا ملک درخواست تأليف شرحي براي نهج البلاغه از مؤلف مي کند ابن ميثم در اجابت اين درخواست، به نگارش اين شرح دست مي يازد. (شرح نهج البلاغه، دار إحياء التراث العربي: ج 1 ص 15)

4. تاريخ نگارش
 

از تاريخ شروع نگارش اين شرح، اطلاع دقيقي در دست نيست؛ اما قطعاً در دوره ي حاکميت عطا ملک جويني بر بغداد بوده است. عطا ملک به سال 681 در گذشت (لغت نامه دهخدا). مدت نگارش اين شرح نيز مجهول است. ا متياز علي خان عرشي، پايان اين شرح را سال 677 ق دانسته؛ (استناد نهج البلاغه: ص 134؛ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغه: ج 1 ص 6) البته در پاين شرح نيز اين تاريخ درج شده است. (شرح نهج البلاغه: ج 5 ص 468)

5. اهميت و اعتبار کتاب
 

اين شرح در نزد علما، از جايگاه ويژه اي برخوردار است. به طور نمونه، ميرزا حبيب الله خوئي، از ميان شرح هاي نهج البلاغه تنها به سه شرح اعتنا کرده و شرح ابن ميثم را بهترين شروح نهج البلاغه دانسته است. وي، اين کتاب را خالي از حشو و زوائد و مشتمل بر مطالب علمي بسيار ارزشمند دانسته است.(منهاج البراعة في شرح نهج البلاغه: ج 1 ص6) سيد عبدالله شبر در مطالب مربوط به اعراب و نکات و دقائق، بر اين شرح تکيه کرده و با وجود شرح هاي بسيار برنهج البلاغه، بيشتر شرح خويش را از اين کتاب و شرح ابن ابي الحديد برگرفته است. از اين رو، شرح خويش را «نخبة الشرحين» نام نهاده است. (نخبة الشرحين في شرح نهج البلاغة: ج 1ص 5)

6. نسخه ها و چاپ هاي کتاب
 

مصباح السالکين، داراي حداقل 61 نسخه ي خطي در جهان است. (3) اين کتاب با عنوان «شرح نهج البلاغه» در سال 1276 ق به هزينه ي ملا محمّد باقر در قطع بزرگ در پنج مجلد به چاپ رسيد و
همچنين، در پنج جلد با قطع وزيري در سال 1378 ق با مقدمه آقاي خاتمي به چاپ رسيد (اختيار مصباح السالکين: ص 28)

7. منابع کتاب
 

ابن ميثم از منابع فراواني در تأليف اين کتاب بهره برده و در برخي از موارد، به نام نويسنده اکتفا نموده است. (4) وي در ديگر موارد، نام کتاب را نيز يادآور مي شود. منابع زير برخي از مستندات مؤلف را تشکيل مي دهد:
1. قرآن کريم
2. الفتوح (شرح نهج البلاغه: ج 1 ص 597)
3. کتاب صفين، تأليف نصر بن مزاحم (پيشين: ج 2 ص 27)
4. صحيح مسلم (همان)
5. صحيح بخاري (همان)

8. روش مؤلف در نقل احاديث
 

طبق بررسي هاي انجام شده، نگارنده اين مقاله، به شيوه اي ويژه براي مؤلف در نقل روايات دست نيافت و احتمالاً وي در برخي از موارد، نياز به ذکر سند روايات نمي ديده است . (ر.ک: پيشين: ج 1 صص 593-597) اما به هر حال، قضاوت کامل در اين باره، نيازمند تتبع کامل در اين کتاب است. ميرزا حبيب الله خوئي پس از تجليل بسيار از شرح ابن ميثم بر نهج البلاغه مي گويد:
هر جا که مقام، مقتضي ذکر روايتي براي تأييد يا استناد بوده، ابن ميثم بر روايتي عامي تکيه کرده که اعتبار ندارد و دستش از تمسک به ذيل اخبار ائمه ي اطهار (عليه السلام) کوتاه بوده است. (منهاج البراعه: ج 1 ص 6)

9. شيوه تدوين و شرح احاديث
 

ابن ميثم در اغلب موارد، ابتدا به سبب صدور کلام از امام (عليه السلام) مي پردازد. سپس به بيان معاني کلمات مشکل همت مي گمارد. آنگاه، موارد دشوار صرفي نحوي و بقيه ابعاد ادبي را شرح مي کند. در مرحله بعد، در صورت لزوم، به تبيين کلامي و فلسفي موضوع مي پردازد در همين مرحله، در صورت لزوم، به نقل مطالب از منابع تاريخي دست مي يازد. (5)

10. آگاهي هاي جانبي درباره ي کتاب
 

در اين مرحله، مطالب بسياري قابل توجه است که به چند نمونه از آنها اکتفا مي کنيم:
الف. شرح ابن ميثم دقيقاً يک شرح کلامي و فلسفي است.
ب. وي با وجود اينکه شيعه است، هر جا سخن از خلفاي سه گانه (ابوبکر، عمر و عثمان) به ميان آمده، با متانت خاصي برخورد کرده است؛ با اين که موضع گيري هاي حاد زمان ايشان، چنين چيزي را ايجاب نمي کرده است.
ج. از آنجا که ابن ميثم، سخنان امير مومنان (عليه السلام) را شرح قران و بر گرفته از آن مي دانسته، سعي بليغ داشته تا مبناي قرآني کلام امام (عليه السلام) را تبيين نمايد.
د. مؤلف، در آغاز شرح، به سبک بيهقي و کيدري، بحث الفاظ را براي آمادگي ذهن خوانندگان به طور مبسوطي آورده و آنگاه به شرح خطبه ها، نامه ها و ديگر گفتارهاي امام (عليه السلام) پرداخته است. (شرح نهج البلاغه: ج 1 صص 15-60)

11. نقد
 

اين کتاب، مملو از فوائد علمي است؛ اما از آنجا که مؤلف آن معصوم نيست، برخي از خلل هاي جزئي براي آن بر شمرده اند. براي تکميل اين تحقيق، بعضي از اني ايرادها را ذکر مي کنيم:
1. به نظر ميرزا حبيب الله خوئي، مؤلف، به روايات بي اعتبار عامه تمسّک کرده و از روايت اهل البيت (عليه السلام) بهره نبرده است. (منهاج البراعه: ج 1 ص6)
2. نيز ايشان معتقد است که مؤلف در شرح لغات به بيان مواد کلمات اکتفا کرده، به تحقيق هيئت واژگان نپرداخته است. (همان)
3. برخي را اعتقاد آن است که مؤلف، در مواردي چند، دست به تأويلاتي زده که زمينه اي براي آن وجود نداشته است (شرح نهج البلاغه: ج 1 ص9)، اما آقاي خاتمي معتقد است که اين تأويلات، استوار بوده، فهم آن ها براي عده اي ميسور نگشته و گرنه اين تأويلات پر از دلايل دقيق حِکَمي است؛ نه اينکه حاوي وسوسه هاي فتنه پوش باشد. (همان)

نتايج و پيشنهادها
 

مطالعه دقيق زندگي ابن ميثم و اين شرح عميق، نکته هايي نظير موارد زير را به همراه خواهد داشت:
1. زندگي اين مرد بزرگ، حاوي تلاش هاي بسيار و درس هاي گونه گون براي سالکان راه علم و عمل است.
2. آنان که در پي دقايق معارف نهج البلاغه هستند، مطالبي بسيار ژرف را در اين شرح، که گرچه پنج جلد است اما بسيار موجز نگاشته شده، خواهند يافت.
بنابراين، پس از اندکي کندوکاو در زندگي ابن ميثم و شرح وي، مي توان پيشنهادهاي زير را مطرح ساخت:
الف: ابعاد گوناگون زندگي شخصي و علمي اين رادمرد، همچنان شايسته پي گيري و بررسي هاي بيشتر است.
ب: اين شرح، تاکنون چون گنجي سربسته باقي مانده و شايسته است براي کشف ابعاد گوناگون آن، مقالات، پايان نامه ها و کتاب هاي متعددي سامان يابد تا شايد ابعادي چند از ثمرات علمي مؤلف گرانقدر آن آشکار گردد و هم جامعه علمي از اين مطالب کارگشا بهره ي بيشتري ببرد.

پي نوشت:
 

1. دانشجوي دکتري مدرسي معارف اسلامي دانشکده علوم حديث (قم).
2. ترتيب عرضه مطالب در اين بخش طبق کتاب زير خواهد بود: اويس کريم، محمّد، المعجم الموضوعي لنهج البلاغة، الطبعة الاولي، مشهد: مجمع البحوث الاسلامية، 1408ق.
3. تفصيل جزئيات هر يک از نسخه هاي خطي را در منبع زير ببينيد: علي صدرايي خوئي، فهرستگان نسخه هاي خطي حديث و علوم حديث شيعه، چاپ اول، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، 1384 ش، ج 5 صص 491-497؛ همچنين بنگريد به: امتياز علي خان عرشي، پيشين، ص 133. نسخه هاي «اختيار مصباح السالکين» را در مقدمه همين کتاب (اختيار مصباح السالکين)، ص 37 ببينيد.
4. به طور نمونه، او از افراد زير نام مي برد: فخرالدين [رازي] (شرح نهج البلاغه: ج 1 ص35) و ابوالحسن کيدري (پيشين: ج 1 ص80) که او نيز شارح نهج البلاغه است؛ محمّد بن جرير طبري (پيشين: ج 1 ص 597)، جعفر بن بابويه القمي (پيشين: ج 5ص2)، ابوالعباس المبرد (پيشين: ج 2 ص31)، بعض الشارحين (پيشين: ج 2ص 42)، القاضي عبدالجبار، ابوالحسين البصري، السيد المرتضي (پيشين: ج 2ص 57).
5. به طور نمونه شرح «خطبه شقشقيه» را بنگريد: پيشين: ج 1، صص 167-180.
 


- قرآن مجيد
1. اختيار مصباح السالکين، ابن ميثم البحراني، ميثم بن علي، تحقيق محمّد هادي الأميني، الطبعة الاولي، مشهد: مجمع البحوث الاسلامية، 1408ق.
2. استناد نهج البلاغة، عرشي، امتياز علي خان، ترجمه تعليقات و حواشي از دکتر سيد مرتضي آيت الله زاده شيرازي، چاپ اول: تهران: مؤسسه انتشارات اميرکبير، 1363ش.
3. أمل الآمل، حر عاملي، محمّد ،به کوشش احمد حسيني، بغداد: مکتبة الأندلس، 1385ق.
4. دايرة المعارف بزرگ اسلامي، موسوي بجنوردي، سيد کاظم، چاپ اول، تهران: مرکز دايرة المعارف بزرگ اسلامي، 1370ش.
5. الذريعة إلي تصانيف الشيعة، تهراني، آقا بزرگ، چاپ اول، قم: مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، 1332ش.
6. روضات الجنات، خوانساري، محمّد باقر، تهران: بي نا، 1382ق.
7. رياض العلماء و حياض الفضلاء، افندي اصفهاني، عبدالله، به کوشش محمود مرعشي و احمد حسيني، قم: مطبعة الخيام، 1401ق.
8. السلافة البهية في الترجمة الميثميه، ماحوزي بحراني، سليمان، بي جا: بي نا، بي تا.
9. شرح نهج البلاغة، ابن ميثم، ميثم بن علي، بيروت: دار الآثار للنشر، بي تا.
10. شرح نهج البلاغة، ابن ميثم، ميثم بن علي، يوسف علي منصور، الطبعة الاولي، بيروت: مؤسسة التاريخ العربي و دار إحياء التراث العربي، 1412ق.
11. شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ميثم بن علي، ترجمه قربانعلي محمّدي مقدم و علي اصغر نوايي يحيي زاده، چاپ اول، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1375ش.
12. طبقات اعلام الشيعة، طهراني، آقا بزرگ، به کوشش علي نقي منزوي، بيروت: بي نا، 1972م.
13. فهرستگان نسخه هاي خطي حديث و علوم حديث شيعه، صدرايي خوئي، علي، چاپ اول، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، 1384ش.
14. کشف الحجب و الأستار عن الأسماء الکتب و الأسفار، کنتوري، اعجاز حسين، به کوشش م. هدايت حسين، کلکته: بي نا، 1935م.
15. لغت نامه، دهخدا، علي اکبر، چاپ چهاردهم، تهران: انتشارات دانشگاه، 1373ش.
16. مجمع البحرين، طريحي، فخرالدين، تحقيق سيد احمد حسيني، چاپ سوم، تهران: مکتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية، 1375ق.
17. مستدرک الوسائل، نوري، ميرزا حسين، تهران: المطبعة الاسلامية، 1382ق.
18. المعجم الموضوعي لنهج البلاغة، اويس کريم، محمّد، الطبعة الاولي، مشهد: مجمع البحوث السلامية، 1408ق.
19. مغولان و حکومت ايلخاني در ايران، بياني، شيرين، چاپ سوم، قم: سمت، 1384ش.
20. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، الخوئي، ميرزا حبيب الله، الطبعة الثانية، بيروت: مؤسسة الوفاء 1403ق.
21. منهج المقال، استرآبادي، ميرزا محمّد، تهران: بي نا، 1306ق.
22. نخبة الشرحين في شرح نهج البلاغة، شبر، السيد عبدالله، الطبعة الاولي، قم: انتشارات محبين، 1425ق.
23. نهج البلاغه، سيد رضي، با ترجمه سيد جعفر شهيدي، چاپ چهاردهم، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371ش.

منبع:نشريه حديث انديشه، شماره7