تحول در مباني و دگرگوني از راست سنتي به اصول گرايي
تحول در مباني و دگرگوني از راست سنتي به اصول گرايي
بي شک اين گفتمان سازي بر اين مبنا بود که ضمن سلب مشروعيت از گفتمان اصلاح طلبي، که بعضي از اصول و مباني انقلاب و نظام اسلامي را در نور ديده بود، اصول گرايي را به منزله اصل و متن انقلاب و نظام اسلامي قرار دهد، و بر آرمان هاي اصلي انقلاب اسلامي، امام خميني و نظام اسلامي مبتني سازد. از سوي ديگر طرح اصول گرايي براي نفي اتهام محافظه کاري و اقتدارگرايي هم بود. اصول گرايي به سرعت به گفتمان مسلط جامعه تبديل شد و مقام معظم رهبري با بازتعريف و تبيين مفهوم آن، ابتکار مديريت و هدايت اين گفتمان سازي را به دست گرفت و آن را به نحو جامع الاطرافي که حتي بعضي از اصلاح طلبان را هم در برگيرد، تعريف کرد.
بدين لحاظ، اصول گرايي از يک شعار و گفتمان جناحي و سياسي فراتر رفت و با اصول و مباني نظام و انقلاب پيوند خورد. به لحاظ تاريخي گفته مي شود که اصول گرايي به معناي «ارزش گرايي» در مقابل «ليبراليسم» است و ياران امام خميني، در پي نامزدي بني صدر در اولين دوره انتخابات رياست جمهوري، براي جبهه خودي از اين اصطلاح بهره گرفتند.(1) عده اي ديگر معتقدند در اوايل دهه 1370، مقام معظم رهبري، ضمن بيان مطالبي درباره شيوه عملکرد و نگرش گروه هاي فعال سياسي، با انتقاد از نام گذاري طيف هاي سياسي به راست و چپ، اظهار مي کرد که مسلمات انقلاب و ايده آل هاي حضرت امام چنين مي طلبد که به جاي تقسيم بندي راست و چپ، اصطلاح اصول گرا و غيراصول گرا را براي هويت بخشي انقلابي گروه ها و جريان ها به کار برد.(2) البته اين گفتمان در جامعه چندان انعکاسي نداشت تا اينکه بعضي از نيروهاي انقلابي در هنگام انتخابات مجلس پنجم در زمستان 1374، ائتلافي به نام حزب الله تشکيل دادند و شخصيت هاي ارزشي هر دو طيف سياسي را به عنوان کانديدا وارد صحنه کردند و در آستانه انتخابات هفتم رياست جمهوري در خردادماه 1376، حجت الاسلام محمدي ري شهري با تشکيل جمعيت دفاع از ارزش هاي انقلاب اسلامي در انتخابات حضور يافت.
لفظ «جناح ارزشي» يا «نيروهاي ارزشي» کم و بيش در اين ايام به کار برده مي شد و مقام معظم رهبري،(3) اهتمام به ارزش ها را تنها مبناي صحيح و اصولي ارزش گذاري و تقسيم بندي افراد و گروه ها خواند و با انتقاد از تعابير چپ و راست، تأکيد کرد: اين جناح بندي ها، غيرواقعي و بي معنا است و تنها ملاک حقيقي براي ارزيابي افراد و گروه ها، اهتمام يا بي مبالاتي به ارزش ها و معيارهاي ارزشي است. به همين دليل، ايشان بي توجهي به ارزش ها را داراي آثار بسيار زيانبار برشمرد و خواستار لزوم پايبندي و اهتمام همه گروه هاي جامعه به ارزش ها شد. اما از سال 1378، کم کم فضا براي طرح گفتمان اصول گرايي فراهم شد و در انتخابات مجلس هفتم و به خصوص در نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري، رقابت در قالب اصول گرا و اصلاح طلب، شکل تازه اي به خود گرفت.
بنابراين به لحاظ سياسي، اين مفهوم متعلق به تحولات دهه اخير کشورمان است و ريشه در تحولات مربوط به انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي دارد. بعد از فروپاشي شوروي، غرب در تهاجمي تبليغاتي و رواني، شوروي را به عنوان نماد اصول گرايي، و جمهوري اسلامي را هم، مثل آن معرفي نمود و محکوم به فروپاشي تلقي کرد و مورد تهاجم فرهنگي و بمباران تبليغاتي قرار داد. پس از دوم خرداد 1376 و طرح اصلاحات از سوي جبهه دوم خرداد، اين سير تشديد شد و غرب با نوعي قرينه سازي، فرايندي شبيه فرايند فروپاشي شوروي را براي جمهوري اسلامي در دستور کار قرار داد. صرف نظر از اهداف جمهوري اسلامي، در داخل کشور، اصول گرايي دقيقاً در مقابل اصلاح طلبي جبهه دوم خرداد و به خصوص از سال 137 مطرح شد تا حد و مرز جريان هاي سياسي موجود و وضعيت آن ها در قبال مواضع و اهداف انقلاب اسلامي، آشکار و شفاف شود.
از سال 1378 و با تحولات جامعه و تنش هاي ناشي از افراط گرايي اصلاح طلبان و سياست هاي تساهل و تسامح آنان، که به تضعيف و تخطئه ارزش ها و اصول انقلاب منجر شده بود، گروهي از نيروهاي انقلابي و ارزشي همراه احزاب، گروه ها و جمعيت هاي موسوم به «همسويي جامعه روحانيت» در قالب شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب به تجديد سازماندهي اقدام کردند و در مبارزات سياسي ـ انتخاباتي خود از سال 1380 به بعد، اين عنوان را براي معرفي خود در مقابل اصلاح طلبان (و به تعبير منفي تر، تجديد نظر طلبان دوم خردادي) به کار بردند. تفاوت اين اصول گرايان با گروه همسوي جامعه روحانيت مبارز، که جناح راست يا راست سنتي ناميده مي شدند، در اين بود که رهبري و مديريت فکري و عملياتي شان با نيروهاي نسل دوم و سوم انقلاب بود که غالباً تحصيل کرده، نوگرا و داراي سوابق فعاليت در دفاع مقدس بودند و از روش هاي مرسوم و معمول جناح راست براي فعاليت سياسي استفاده نمي کردند.
ضمن اينکه دسته اي از نيروهاي باسابقه و انقلابي کشور هم ـ که در دهه 1360 به جناح راست و در دهه 1370 به راست سنتي معروف بودند و در دوره اصلاحات با بمباران تبليغاتي رقيب سياسي به عنوان محافظه کار و اقتدارگرا، در افکار عمومي و جامعه منزوي شده بودند ـ به شکل گيري اصول گرايي کمک کردند. نسل جوان تر اين جريان، تحت تأثير شکست هاي پياپي (از دوم خرداد 1376 تا خردادماه 1380)، هويت و انديشه خويش را بازسازي و بازتعريف نمود و خود را اصول گرا ناميد که وجه تسميه آن اعتقاد و التزام عملي به جمهوري اسلامي، انقلاب اسلامي، آموزه هاي امام خميني و وفاداري به مقام معظم رهبري، و در تقابل با زير سؤال بردن نظام، آرمان هاي انقلاب و امام خميني از سوي جبهه دوم خرداد بود. اعتقاد به ولايت مطلقه، عدالت خواهي، تجليل از دفاع مقدس و عوامل آن، حمايت از فقرا و قشرهاي پايين جامعه، مخالفت با تجملات، مصرف گرايي و انباشت ثروت، طرفداري از بازتوزيع ثروت و... ذيل همين گفتمان قرار مي گرفت که در تقابل با سياست ها و انديشه هاي دوره اصلاحات و حتي دوره سازندگي بود.(4)
از اين نظر، جريان دوم خرداد، بيداري نيروهاي اصول گرا را موجب شد. زيرا بعد از دوم خرداد 1376، در داخل و خارج کشور، عده اي اين تلقي را مطرح مي کردند که اين حرکت، انقلابي مجدد است، و سعي مي کردند اين طور جلوه دهند که مردم، به همه دستاوردهاي انقلاب اسلامي، «نه» گفته اند. ضمن اينکه سياست هاي مبتني بر تساهل و تسامح اين دوره، به تخريب يا غفلت از اصول و ارزش هاي اصيل انقلاب و جامعه اسلامي منجر شد. به همين دليل، اصول گرايي در رد و نفي اين هجمه همه جانبه دست به کار شد.
شرايط جامعه و مجموعه عملکرد جبهه دوم خرداد در قوه ي مجريه، شوراها و مجلس ششم سبب شد که اصول گرايان در گام اول و به صورت کاملاً چراغ خاموش با تابلوي «آبادگران» و شعارهاي غيرسياسي و تأکيد بر رويکرد عمراني و خدمت رساني، برنده انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا و در گام دوم به صورت آشکار برنده انتخابات مجلس شوند و طبق برنامه حساب شده به رياست جمهوري هم رسيدند. طراحان اين اصطلاح در نظر داشتند در قالب گفتمان اصول گرايانه به نوعي غيرت سازي دست بزنند. به نظر آن ها اين «غير»، گفتمان «اصلاح طلبي» دوم خرداد بود.
با توجه به اين زمينه، اصول گرايي يعني تمسک به اصول اوليه و اصلي انقلاب اسلامي که هنوز مورد نظر و خواست ملت مي باشد و اصول گرا، کسي است که خود را مقيد و پايبند به اصول و مباني اوليه انقلاب اسلامي، جمهوري اسلامي، امام خميني و مقام معظم رهبري مي داند. بر همين اساس بود که اصول گرايان در مقابل اصلاح طلبان، که عملکرد و رفتارشان تجديدنظر در اصول انقلاب و دور شدن از آرمان هاي امام خميني تلقي مي شد، خود را اصول گرا ناميدند و گفتمان اصول گرايي را وضع کردند. آن ها در انتخابات مختلف از سال 1381 به بعد، پي گيري آرمان هاي انقلاب همچون عدالت خواهي، آزادي خواهي و مبارزه با ظلم و تزوير، فقر، فساد و تبعيض را سرلوحه شعارهاي خود قرار دادند و به خصوص در انتخابات رياست جمهوري نهم، بر لزوم توجه رئيس جمهور آينده به ولايت مداري، قانون اساسي و عدالت تأکيد بيشتري کردند و در همايش بزرگ 27 آذرماه 1383 خود، تحت عنوان «گامي نو»، اصول گرايي در انديشه، نوگرايي در روش و همگرايي در عمل را نماد انتخاباتي و هويتي خود اعلام کردند.
اصول گرايي، ماهيت و مؤلفه هاي آن
یک: بازشناسي اصول گرايي
خودي و غيرخودي
به عبارت ديگر، مفهوم خودي از نظر مقام معظم رهبري، افراد يا جريان هاي سياسي را دربر مي گرفت که به انقلاب اسلامي، نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي، آرمان هاي حضرت امام خميني و رهبري، و ولايت فقيه، اعتقاد و التزام داشتند و طبيعي است غيرخودي ها در نقطه مقابل آن قرار مي گرفتند.
چپ و راست
بر اساس اين دسته بندي، اختصاصات چپ در ميل به تغيير، اعتقاد به گريزناپذيري خشونت، مخالفت با مداخله مقامات ديني در سياست، اعتقاد به مسئوليت دولت در مورد بخشي از رفاه فرد، اعتقاد به مداخله دولت در امور، اعتقاد به آزادي فردي و... را دربر مي گيرد و نقطه مقابل آن، راست است که به حداقل تغيير اعتقاد دارد، خواهان محدوديت مداخله دولت است و به احساسات و عواطف ملي گرايي چون ناسيوناليسم توجه ويژه دارد.(7)
کاربست مفهوم چپ و راست در ادبيات انقلاب اسلامي از صف بندي هاي درون حزب جمهوري اسلامي آغاز شد و سپس در ساير احزاب و تشکل ها، دولت و مجلس گسترش يافت.(8)
امروزه اين مفهوم معناي خود را از دست داده است، چرا که بسياري از چپ ها، از راست ها راست تر و بسياري راست ها، از چپ ها چپ تر شده اند.
اصول گرايي و محافظه کاري
بنيادگرايي
از سوي ديگر اصول گرايي، بنيادگرايي اسلامي،(11) که در بعضي از رسانه هاي غربي به معناي سلفي گري ترجمه و معنا يافته است، نيز نيست.(12)
هرچند که بنيادگرايي اسلامي بازگشت به ارزش هاي اوليه صدراسلام و پيروي نکردن از الگوهاي غربي و شرقي را مدنظر قرار مي دهد و به آن ها اعتقاد دارد، اما الگوهايي چون «طالبان» در افغانستان، که امروزه به عنوان نمادي از بنيادگرايي اسلامي معرفي شده است، نه تنها نمي تواند اين گرايش را نمايندگي کند، بلکه الگوي طالبان با برداشت نادرست از مفهوم جهاد و بازگشت به ارزش ها، چهره اي خشن و ضدعقلانيت را در افکار عمومي به اذهان متبادر مي کند که فرسنگ ها با اصول گرايي اصيل و حقيقي فاصله دارد.
تحجر و واپس گرايي
افراط گرايي و تندروي
ماهيت اصول گرايي و شاخصه هاي آن
البته بيان اين مطالب نبايد موجب خطاي فاحش در درک و تحليل مسأله اصول گرايي گردد و تصور شود که به دليل ترکيبي بودن آن فاقد هويت و شناسنامه است، بلکه برعکس، اصول گرايي تلاش مي کند با تبيين تفاوت ها و افتراق هاي خود با ساير مفاهيم و واژگان از مصادره و تفسير به رأي آن جلوگيري کند. در يک نگاه کلي اهم شاخصه هاي اصول گرايي را مي توان به شرح زير بيان کرد:
1. اعتقاد به جامعيت دين در اداره جامعه
2. قانون گرايي
3. مردم سالاري ديني
بنابراين اصول گرايي، که به حق تعيين سرنوشت افراد به دست خودشان معتقد است، با بعضي از افراد و گرايش هايي که به شدت با رأي، حق انتخاب کردن، حکومت اکثريت و... مخالفت دارند، فاصله دارد و مرزهاي خود را روشن مي کند.
4. شايسته سالاري
5. پذيرش نظارت عمومي
6. پذيرش عقلانيت و خرد جمعي
7. التزام عملي به اصول و مباني انقلاب اسلامي
8. عدالت خواهي
اصول گرايي، فسادستيزي را در ذات و جوهره انقلاب اسلامي و آن را خواسته و مطالبه ي به حق مردم مي داند. همچنين بر اين باور است که ميزان عدالت خواهي مسئولان را بايد با ميزان عزم و اراده آنان در مقابله با رانت خواري و ويژه خواري تعريف کرد. پاک دستي و ساده زيستي، مراقبت از بيت المال و مقابله با اسراف و تبذير را از نمادهاي عدالت خواهي مسئولان برمي شمارد.
9. اعتدال و ميانه روي
10. توجه بايسته به علم و دانش
11. تولي و تبري
با اين همه، اين امکان وجود دارد که ساير نحله ها هم اعتقاد و وفاداري خود را به اصول پيش گفته اعلام نمايند، در اين صورت چه تفاوتي ميان اصول گرايي با گرايش هاي اعلام شده وجود دارد؟ براي نيل به پاسخ مناسب بهتر آن است که ديدگاه مقام معظم رهبري را مبناي داوري قرار دهمي:
نقطه مقابل اصول گرايي، اصلاح طلبي نيست، بلکه لااباليگري و نداشتن اصول است. نقطه مقابل اصلاح طلبي هم اصول گرايي نيست، بلکه فساد است... راه درست، اصول گرايي اصلاح طلبانه است.(20)
رهبري همچنين در ديدار با مسئولان و کارگزاران نظام در 85/3/29تأکيد کردند:
اوصل گرايي به حرف نيست، اصول گرايي در مقابل نحله هاي سياسي رايج کشور هم نيست، اين غلط است که ما کشور يا فعالان سياسي را به اصول گرايي يا اصلاح طلب تقسيم کنيم. اصول گرا متعلق به همه کساني است که به مباني انقلاب معتقد و پايبندند و آن ها را دوست مي دارند.
مقام معظم رهبري اصول و شاخصه هاي مديريت تفکر اصولي اسلام يا به تعبير رايج، اصول گرايي را براساس اصول زير مي داند:
1. ايمان، هويت اسلايم و انقلابي و پايبندي به آن؛ 2. عدالت (فلسفه وجودي ما عدالت است)؛ 3. حفظ استقلال سياسي. (استقلال سياسي، اقتصادي و فرهنگي)؛ 4. تقويت خودباوري و اعتماد به نفس ملي؛ 5. جهاد علمي (بايد نهضت توليد علم در کشور راه بيفتد)؛ 6. تثبيت و تأمين آزادي و آزادانديشي (آزادي يکي از نعمت هاي بزرگ الهي است)؛ 7. اصلاح و تصحيح روش (اصلاحات جزو مباني اصول گرايي است)؛ 8. شکوفايي اقتصادي (رسيدگي به زندگي مردم و اقتصاد کشور).
همچنين رهبري، اصول گرايي را گفتمان مسلط جامعه قلمداد مي کند و شاخصه هاي آن در موارد زير مي داند:
1. عدالت خواهي و عدالت گستري؛ 2. فسادستيزي (سلامت اعتقادي و اخلاقي مسئولان کشور)؛ 3. اعتزاز به اسلام؛ 4. ساده زيستي و مردم داري؛ 5. تواضع، و نه غلطيدن در گرداب غرور؛ 6. اجتناب از اسراف و ريخت و پاش؛ 7. خردگرايي، تدبير و حکم در تصميم گيري و عمل؛ 8. مسئوليت پذيري و پاسخ گويي؛ 9. اهتمام به علم و پيشرفت علمي؛ 10. سعه صدر و تحمل مخالف؛ 11. اجتناب از هواهاي نفس؛ 12. شايسته سالاري، نظارت بر عملکرد زيرمجموعه و تلاش بي وقفه براي اين خدمات؛ 13. انس با خدا، قرآن و استمداد دائمي از خدا.(21)
با توجه به مطالب و ملاحظات فوق، مي توان نتيجه گرفت و اصول گرايي با اصول گرايان تفاوت دارد؛ اصول گرايي آرمان، گفتمان، پارادايم و يک ايدئولوژي است، اما اصول گرايان، آن دسته از فعالان عرصه سياست و اجتماع هستند که دوست دارند و مايل اند که به اين نام شناخته شوند؛ درست مانند تفاوتي که ميان اسلام و مسلمانان است. اسلام، دين و آيين جامع و کاملي است، مسلمانان نيز افتخار مي کنند که پيرو آخرين دين آسماني و پيامبر خاتم، حضرت محمد(ص) هستند، اما به راستي فاصله ادعاي مسلماني با اسلام چقدر زياد است! البته در اينجا منظور مبالغه گويي و بالا بردن اصول گرايي تا حد اسلام نيست، بلکه هدف از اين مشابهت سازي براي تقريب به ذهن، فقط ارائه دو الگوي رفتاري بوده است و بس.
پي نوشت ها :
1. محمد شفيعي فر، «اصول گرايي و قانون اساسي»، ماهنامه زمانه، سال ششم، شماره55، (فروردين 1386)، صص46 ـ 34.
2. همان، ص35، و نيز ر.ک: سعيد پورسينا، «تفاوت اصول گرايي و محافظه کاري»، سايت خبري بازتاب، 29 / 9 / 85.
3. پايگاه اطلاع رساني دفتر مقام معظم رهبري به آدرس:
:http://www.leader.ir/Iangs/FA/index/php
آرشيو بيانات، ديدار اعضاي مجمع نمايندگان رزمنده مجلس شوراي اسلامي، 76/7/1.[همه ارجاعات به سخنان رهبري مبتني بر همين منبع است و بعد از اين صرفاً تاريخ سخنراني ذکر مي شود]
4. محمد شفيعي فر، درآمدي بر مباني فکري انقلاب اسلامي، ص36.
5. شهريار زرشناس، واژه نامه فرهنگي، سياسي، صص132 ـ 131.
6. داريوش آشوري، فرهنگ سياسي، صص7876.
7. همان.
8. مطالعه درباره صف بندي ها و گونه شناسي احزاب و تشکل هاي سياسي موسوم به راست و چپ ر.ک: علي دارابي، سياستمداران اهل فيضيه، صص154 ـ 153.
9. داريوش آشوري، فرهنگ سياسي، صص139 ـ 138.
10. فرهنگ علوم سياسي، صص228 ـ 227
11. Islamic Fundamentalism
12. فرهنگ علوم سياسي، ص300
13. Bigotry
14. فرهنگ علوم سياسي، ص51.
15. Fanaticism
16. فرهنگ علوم سياسي، ص207.
17. Extermism
18. عماد افروغ، گفتارهاي انتقادي، صص63 ـ 19 و نيز صص474 ـ 439.
19. براي مطالعه بيشتر ر.ک: علي دارابي، 25 گفتار درباره انقلاب اسلامي، صص158 ـ 150.
20. بيانات رهبري در ديدار با جمعي از استادان و دانشجويان دانشگاه هاي استان کرمان،1384/2/20.
21. بيانات رهبري در ديدار با رئيس جمهور و اعضاي هيأت دولت مورخ 1385/6/6.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}