ديدگاه ها و مواضع سياسي، اقتصادي و فرهنگي جريان راست


 






 

یک: ديدگاه ها و مواضع سياسي
 

ولايت فقيه و رهبري
 

اين جريان، ولايت فقيه را يک مسأله «تشخيصي» مي داند و نه «انتخابي»؛ بدين معنا که مردم در انتخاب آن نقشي ندارند. اين جريان به کشف ولي فقيه معتقد است به اين معنا که ولي فقيه در جامعه وجود دارد و خبرگان بايد وي را کشف کند. از نگاه اين جريان، خدشه به تئوري پيشرفته و انقلابي ولايت مطلقه فقيه از طريق تنزل مقام ولايت به وکالت و محدود کردن آن در چارچوب مشخص و از پيش تعيين شده، تهي کردن نظام و اسلام از قدرت واقعي آن است. به عنوان مثال، آيت الله محمدرضا مهدوي کني دبير کل جامعه روحانيت مبارز تهران مي گويد:
ولايت فقيه يک مسأله انتخابي نيست، بلکه يک مسأله تشخيصي است. اگر کسي کار اجرايي مي کند حق ندارد در مسائل فقهي و اجتهادي، در موضوعات عمومي و مملکتي اظهار نظر کند.(1)
يا آيت الله رضا استادي از اعضاي جامعه مدرسي حوزه علميه قم مي گويد:
ولايت تحت هيچ شرايطي مشروعيت خود را از مردم نمي گيرد و موافقت يا مخالفت مردم، هيچ اثري در اصل ولايت فقيه ندارد.(2)
جامعه روحانيت مبارز تهران نيز در نشريه اي که در اين زمينه منتشر کرد، چنين نوشته است:
در يک نظام اسلامي در دوره غيبت، ولي فقيه، حرف آخر را مي زند. اگر کسي يا کسان ديگري هم بخواهند از جانب خود حرفي براي گفتن داشته باشند و در مقابل رهبر و ولي فقيه حقي و اعتباري براي خود قائل شوند، اولاً التزام عملي آن ها به ولايت مطلقه فقيه زير سؤال خواهد رفت، ثانياً ديگر سنگ روي سنگ بند نخواهد شد و هرج و مرج در جامعه حکمفرما مي شود.(3)
با توجه به اينکه اين جريان به «انتخابي بودن» ولايت فقيه معتقد نيست و به «تشخيصي بودن» وي قائل است، به نوعي قداست براي رهبري معتقد است. اين جريان، رهبري انقلاب را «مستظهر به پشتيباني الهي» مي داند.
جريان راست مشروعيت تمام نهادهاي جامعه را از ولي فقيه مي داند.
از ديد اين جريان، الگوي حکومت اسلامي بيش از آنکه بر پايه جمهوريت باشد، بايستي بر پايه اصول اعتقادي اسلام پايه ريزي شود. در همين زمينه آيت الله مهدوي کني اظهار مي دارد:
هر حکومتي که حاکم آن از طرف خداوند منصوب و منصوص باشد، قانوني مي دانيم، هرچند تمام مردم آن را نپذيرند و برعکس هر حکومتي از سوي خداوند مجاز و منصوب نباشد، غيرقانوني مي دانيم و غاصبانه است، هرچند مردم او را پذيرفته باشند... در حکومت الهي و ديني، حدود و وظايف و اختيارات و حقوق مردم بر حاکم از سوي خداوند معين مي شود و اگر جز اين تصور شود حکومت الهي مفهوم مصداقي نخواهد داشت... حکومت هرچند بر حق و حقيقت استوار باشد در مقابل اجرا و عمل بايستي با پذيرش و قبول مردم رو به رو باشد و از پشتيباني مردم برخوردار گردد و اصولاً براي حکومت ديني که مبتني بر اعتقادات مردم مي باشد، راهي جز اين وجود ندارد... ولي... مشروعيت و مقبوليت مردمي به تنهايي کافي نيست، بلکه با تنفيذ مقام ولايت کامل مي شود.(4)
همچنين آيت الله محمد يزدي دبير جامعه مدرسين حوزه عمليه قم بر آن است که:
سياست، حکومت و ولايت در شأن روحانيت جامع الشرايط است و در زماني که فقيه جامع الشرايط و رهبر نظام اسلامي وجود دارد، بقيه حق دخالت در مسائل حکومتي را ندارند.(5)
اين جريان معتقد است روحانيون بايد زمام امور جامعه را در دست داشته باشند. چنانکه علي اکبر ناطق نوري از اعضاي برجسته جامعه روحانيت مبارز در اين زمينه مي گويد:
روحانيت به اين دليل صحنه را خالي نمي کند که انقلاب از مسير اصلي خود منحرف و تاريخ مشروطيت تکرار نشود... روحانيت به عنوان وارثين انبياء و ائمه معصومين، رسالت ابلاغ دين خدا و هدايت مردم را عهده دارند لذا ما براي اداي تکليف وارد صحنه انتخابات شديم.(6)

نظام حزبي و فعاليت احزاب
 

حجت الاسلام علي اکبر ناطق نوري در اين باره مي گويد:
کشوري که متکي به انتخابات است، حتماً نياز به تشکل و تحزب دارد. احزاب بايد احزاب کلان و فراگير باشند.(7)
ولي با اين حال، اين جريان با گسترش دامنه تحزب به روحانيت مخالف است. آيت الله مهدوي کني مي گويد:
من با تحزب روحانيت مخالفم زيرا روحاني پدر مردم است.(8)
ناطق نوري نيز مي گويد:
روحانيت مبارز حزب نيست... ما مثل حزب کار نمي کنيم.(9)

مشارکت سياسي
 

اين جريان، مشارکت سياسي مردم را هم از جنبه «حق» و هم از جنبه «تکليف» نگاه مي کند.
مشارکت مسياسي در امر انتخابات يک واجب شرعي است که نبايد هيچ ترديدي به خود راه داد.(10)
و در همين رابطه مي افزايد:
حضور مردم در صحنه قبل از آنکه الزامي اجتماعي و حکومتي باشد، ضرورتي ديني است. لذا هيچگاه وظيفه حضور در صحنه و مشارکت در عرصه هاي مختلف از عهده آحاد مردم ساقط نمي شود. اصولاً حضور در صحنه و مشارکت امري تعييني است و اينگونه نيست که اگر عده اي در صحنه حضور يافتند وظيفه ديگران ساقط مي شود. ما چون به مشارکت عمومي از زاويه ديني و حکومت و انقلاب نگاه مي کنيم معتقديم که هيچ مانعي نبايد بر سر راه مشارکت عمومي وجود داشته باشد.(11)
اين جريان، مشارکت سياسي مردم را در فعاليت هاي سياسي به صورت مشروط مي پذيرد. آيت الله مهدوي کني در اين مورد چنين مي گويد:
رأي مردم براي ما مهم است، ولي اين احترام بايد به نحوي باشد که اصول اساسي زير سؤال نرود.(12)

سياست خارجي و رابطه با آمريکا
 

در زمينه سياست خارجي، تمايلات جريان راست ريشه در فرهنگ ضد بيگانه دارد. دغدغه و نگراني اين جريان از اجنبي و بيگانه به سبب نگراني از تحول در فرهنگ سنتي و ديني که سنگر اصلي اين جريان محسوب مي شود،
است. خصلت ارزش مداري اين جريان نيز موجب مي شود در رابطه با دنياي خارج به ويژه جهان غرب، محتاط باشد. از روش متعادل تر اين جناح در سياست بين المللي، به تلاش در اوائل دهه 1370 براي عادي سازي روابط با عربستان و حتي دعوت از ملک فهد براي بازديد از ايران مي توان اشاره کرد.
در زمينه ارتباط با ايالات متحده آمريکا اين جريان هرگونه تماس مستقيم يا غيرمستقيم را با اين کشور رد مي کند. به عنوان مثال جامعه روحانيت مبارز در خبرنامه خود از «عده اي [که] سعي مي نمايند باب مذاکره مستقيم و غيرمستقيم با آمريکا را باز کنند» انتقاد مي کند.(13) و بر آن است که «آمريکا دشمن شماره يک انقلاب اسلامي» مي باشد و از «توطئه» عليه جمهوري اسلامي دست بردار نخواهد بود. از اين رو تصريح مي کند:
خط امام، خط مذاکره و سازش با آمريکا نيست بلکه دشمن شماره يک انقلاب اسلامي را استکبار جهاني و در رأس آن آمريکاي جنايتکار مي داند و اعتقاد دارد که آمريکا يک لحظه از آتش افروزي و توطئه افکني عليه نظام مقدس ايران دست بردار نخواهد بود.(14)

دو: ديدگاه ها و مواضع اقتصادي
 

سياست هاي اقتصادي
 

ريشه فرهنگي جناح راست، آن را در امور اقتصادي به بازار نزديک مي کند. اين جريان طرفدار بخش خصوصي است. بر پايه همين اعتقاد و شرايط تاريخي، جريان راست با دخالت دولت در امور اقتصادي دولت به بخش خصوصي واگذار شود. از مهم ترين موضع گيري هاي اقتصادي اين جريان مي توان به موارد اختلاف نظر با دولت مير حسين موسوي نخست وزير وقت و سپس حمايت ـ هرچند محدود و مشروط ـ از سياست تعديل هاشمي رفسنجاني اشاره کرد.
اين جريان به مداخله حداقلي دولت در امور معتقد است و دولتي کردن امور را سم مهلکي براي اقتصاد مي داند.(15) اين جريان طرفدار «خصوصي سازي»،(16) «سياست تعديل»(17) و «استفاده از منابع خارجي»(18) در اقتصاد است.

رشد اقتصادي و عدالت اجتماعي
 

اين جناح براي ارزش ها اهميت قائل است و معتقد است: رشد و توسعه اقتصادي نبايد با ارزش ها در تضاد قرار گيرد و ثانياً عدالت اجتماعي مقدم بر توسعه است. آيت الله مهدوي کني در اين باره مي گويد:
عدالت اجتماعي مقدم بر توسعه است و توسعه فرع بر آن است. يعني بايد توسعه را براي بسط عدالت اجتماعي هدف قرار داد. پس تقدم رتبه اي در نظام اسلامي با عدالت است و توسعه بايد به عنوان وسيله مطرح باشد... در الگوي توسعه، اول عدالت اجتماعي در دستور کار است. حفظ آرمان ها و حفظ مردم به خصوص تأمين مردم محروم و مستضعف در دستور کار است.(19)
جامعه روحانيت مبارز تهران نيز در بيانيه اي ضمن تأکيد بر اين موضوع، چنين آورده است:
عدالت اجتماعي هدف توسعه و توسعه، مقدمه عدالت اجتماعي است. آبادي و توسعه يافتگي واقعي بدون تحقق عدالت اجتماعي تنها يک سراب است... دولت بايد در امر توسعه، رعايت حال محرومين و مستضعفان را بکند... بايد الگوي اسلامي توسعه با هدف رسيدن به توسعه اي توأم با عدالت اجتماعي طراحي شود.(20)

سه: ديدگاه ها و مواضع فرهنگي
 

خط مشي فرهنگي جريان اصول گرا بيش از هر چيزي ريشه در انديشه اسلام ناب و تفکرات اصيل شيعي دارد. در نتيجه اين اعتقاد، طيف ها و تشکل هاي حاضر در اين جريان، گرايشي ذاتي بر حفظ ارزش هاي معنوي و مسائل ارزشي اسلام دارند. بر اين اساس از جمله مهم ترين سياست هاي فرهنگي اين جريان، مقابله با تهاجم فرهنگي يا شبيخون فرهنگي و ناتوي فرهنگي است.
اين جريان ضمن آنکه استفاده از موارد مثبت ساير فرهنگ ها را در فرايندي تحت عنوان تبادل فرهنگي مجاز مي شمارد، معتقد است؛ عصر حاضر، عصر تهاجم و شبيخون فرهنگي و به بيان مقام معظم رهبري، ناتوي فرهنگي است.(21)
که تاريخ، هويت، ارزش ها و شخصيت جمعي ملت ها و از جمله مردم ايران در معرض هجوم قدرت هاي غربي قرار گرفته است و براي مقابله با اين تهاجم، مي بايست يک برنامه جامع فرهنگي پيش بيني و تدوين گردد. اين جريان براي مقابله با تهاجم فرهنگي معتقد به انجام اقدامات سلبي نظير «امر به معروف و نهي از منکر» و اقدام هاي ايجابي نظير «تبيين صحيح فرنگ اسلامي و تربيت نسل جوان است».(22)

پي نوشت ها :
 

1. دو هفته نامه عصرما، شماره 30، 74/9/22، ص8 و نيز: حجت مرتجي، جناح هاي سياسي در ايران امروز، ص8.
2. روزنامه کارو کارگر، 75/12/21، ص4.
3. ويژه نامه جامعه روحانيت مبارز تهران به مناسبت انتخابات دوره پنجم مجلس شوراي اسلامي، ص32 .
4. روزنامه رسالت، 76/1/27، ص5.
5. روزنامه سلام، 76/4/26، ص2.
6. روزنامه رسالت، 74/12/27، ص 2.
7. دو هفته نامه عصر ما، شماره30، 74/9/24، ص 1.
8. روزنامه هاي کثيرالانتشار 74/9/29.
9. روزنامه ابرار، 75/4/19، ص2.
10. بيانيه جامعه روحانيت مبارز تهران، 74/11/12.
11. همان، ص24.
12. ماهنامه صبح، شماره 67، اسفند 75، ص6.
13. ويژه نامه انتخابات جامعه روحانيت مبارز تهران، 75/1/24، ص36.
14. همان، ص32.
15. ويژه نامه جامعه روحانيت مبارز تهران به مناسبت انتخابات دوره پنجم مجلس شوراي اسلامي، 75/1/24.
16. روزنامه کارگر، مصاحبه با محمدرضا باهنر، 75/8/23، و نيز ماهنامه صبح، مصاحبه با حجت الاسلام سيدرضا تقوي.
17. روزنامه اخبار، مصاحبه با محمدجواد لاريجاني، 1384/10/30.
18. دو هفته نامه عصر ما، مصاحبه با علي اکبر ناطق نوري، شماره 11، 73/7/23
19. ويژه نامه روزنامه رسالت، 74/11/19، ص5.
20. بيانيه جامعه روحانيت مبارز تهران، 74/11/19.
21. تهاجم فرهنگي در اصطلاح به معناي غلبه يک فرهنگ بر فرهنگي ديگر و از بين بردن فرهنگ مغلوب و حاکم شدن فرهنگ غالب مي باشد. به عبارت ديگر در مباحث مربوط به تعامل فرهنگ هاي توان از دو بعد آن ها را بررسي کرد. بعد اول اينکه در يک زمان ممکن است فرهنگ ها در برخورد با يکديگر متقابلاً عناصري را بين يکديگر مبادله مي نمايند اما در بعد دوم اين امر ممکن است تنها در مورد يک فرهنگ صادق باشد به طوري که يک فرهنگ عناصري را از ديگر فرهنگ ها جذب نمايد بدون اينکه تأثيري بر فرهنگ هاي ديگر داشته باشد اما آنچه که در اين نوع رابطه مهم است حالت اختياري و غيرهجومي داشتن آن است که آن را از تهاجم فرهنگي که درصدد از بين بردن عناصري از فرهنگ ديگر و جايگزيني عناصر فرهنگ خود به جاي آن مي باشد متمايز مي سازد. تهاجم فرهنگي معمولاً داراي ويژگي هايي همچون نامرئي و نامحسوس بودن، درازمدت و ديرپا بودن، ريشه اي و عميق بودن، همه جانبه بودن،حساب شده و داراي برنامه ابزارهاي گستردني بودن و فراگير بودن و کارساز و خطرزا بودن است و علاوه بر همه ي اينها همانند کار فرهنگي يک کار آرام و بي سرو صدا است.ناتوي فرهنگي به عنوان اصطلاحي که اولين بار مقام معظم رهبري آن را در سفر سمنان در سال 1358 و در بيان فعاليت هاي فرهنگي غرب عليه جمهوري اسلامي بيان داشتند بيان کننده ي وضعيت تعامل فرهنگي جوامع پس از فروپاشي بلوک کمونيستي به رهبري شوروي سابق مي باشد، دره اي که با از بين رفتن کمونيزم به عنوان رقيب سرسخت سرمايه داري آمريکا و هم پيمانان غربي سرمست از پيروزي خودشان فرهنگ ليبرال ـ دموکراسي غرب را به عنوان نهايت تمدن و آرمان بشري و ايدئولوژي بي رقبيب در جهان اعلام داشتند و با تمام توان در صدد اشاعه ي ارزش هاي آن در سطح جهان برآمدند. به عبارت ديگر اگر بعد از جنگ جهاني دوم به دنبال پيدايش ابر قدرت شوروي آمريکا با گردآوري همپيمانان خود ناتو يا پيمان دفاعي دائم موسوم به سازمان آتلانتيک شمالي ناتو را تشکيل دادند پس از فروپاشي رقيب به همراه هم پيمانان خود درصدد برآمد به فرهنگ سازي جهاني مبتني بر فرهنگ ليبرال دموکراسي دست بزند. ناتوي فرهنگي نيز همان ويژگي هاي تهاجم فرهنگي را دارا است که عبارتند از:1. گستره و دوربرد ناتوي فرهنگي فراتر از مرزهاي جغرافيايي ـ بلکه مرزهاي فکر و انديشه و فرهنگ ملت هاست درحاليکه دوربرد ناتوي نظامي مرزهاي جغرافيايي يک يا چند کشور است.2. استراتژي و رهيافت ناتوي فرهنگي قبضه کردن باورها، ايدئولوژي و جهان بيني ملّت ها و فرهنگ ها است.3. ويراني هاي تلفات و خرابي ها در ناتوي فرهنگي غيرمحسوس است. و لذا تخريب فکري و فرهنگي به آساني قابل بازسازي نمي باشد.4. ناتوي فرهنگي جنگ نرم، بدون خاکريز و بدون سر و صدا است.5. کارکرد ناتوي فرهنگي بلندمدت، پرجاذبه و کم دردسر و کم هزينه است.امروزه نيز تهاجم فرهنگي غرب در قالب جهاني سازي که مبتني بر حذف ارزش هاي بومي و محلي و منطقه اي و اشاعه ي ارزش هاي واحد جهاني مبتني بر ليبرال دموکراسي غرب مي باشد نمونه ي بارز تهاجم فرهنگي و ناتوي فرهنگي مي باشد. براي مطالعه بيشتر ر.ک: بيانات مقام معظم رهبري در سفر به سمنان 85/8/21.
22. آيت الله مهدوي کني، روزنامه رسالت، 1370/11/9.
 

دارابی، علی؛ (1388) جریان شناسی سیاسی در ایران، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم