روحانيت؛ از اتحاد و ائتلاف تا تحول و دگرگوني جرياني ـ جناحي


 






 
اگر بخواهيم دلايل دخالت روحانيون در سياست را بررسي کنيم، بايد به عواملي از جمله: وجود داعيه هاي سياسي و اجتماعي مذهب، موقعيت ممتاز روحانيون يک مذهب، امکان تغييرپذيري مذهب و تطبيق آن با شرايط تاريخي و انسجام بيشتر نهادهاي مذهبي اشاره کرد.(1)
دين اسلام در مقايسه با ديگر اديان تنها يک دين نيست، بلکه نظامي دولتي نيز بوده و نظريه سياسي و حقوقي آن به اشکال مختلف اجرا شده است. به عبارت ديگر اسلام از آغاز يک تئوکراسي(2) بود.(3)
انديشه سياسي، فعال ترين حوزه از حيات فکري مسلمانان در دو قرن اخير بوده است. مبارزات استقلال طلبانه مسلمانان و منافع اقتصادي بيگانگان در دارالاسلام، مهم تر از اين دو عامل همانا پيوند ذاتي بين اسلام به عنوان يک برنامه جامع براي تنظيم زندگي انساني است و سياست به عنوان ابزار لازمي که در خدمت همه جانبه اين برنامه باشد... اگر جان و جوهر سياست همانا هنر زيستن و کار کردن با ديگران است، از 5 رکن (نماز، روزه، زکات، حج و شهادتين) چهار رکن مناسب اعتلاي روحيه همکاري و انسجام گروهي در ميان پيروان آن است. و باز اگر جان جوهر سياست همانا تلاش در پي کسب قدرت باشد، باز هم به سختي مي توان جهان بيني سياسي تري از اسلام پيدا کرد... از آنجا که توفيق اصلي پيامبر در بنا نهادن حکومتي بر مبناي تعاليم اسلام بود، مسلمانان وظيفه دارند از توفيق او در اين زمينه پيروي کنند.
دليل ساده تري هم براي همبستگي اسلام با سياست به عنوان هنر حکومت وجود دارد؛ اجراي تعدادي از وظايف جمعي يا امور واجب کفائي مسلمانان که مهم تر از همه “امر به معروف و نهي از منکر” است و دفاع از دارالسلام فقط در سايه حکومتي ممکن است که اگر سراپا به اسلام متعهد نيست، لااقل نسبت به اهداف آن، علاقه و هواخواهي نشان بدهد. بدين ترتيب هر مسلماني که در تحت حکومت رژيم متعهد يا متمايل به اسلام به سر مي برد، بايد فعالانه براي بقاي آن بکوشد و برعکس، هر مسلماني که تحت حکومت رژيم متخاصم با اسلام به سر مي برد، بايد هر وقت که فرصت مناسب دست مي دهد، در برانداختن آن مبارزه کند.(4)
از نظر شيعه، حکومت شخصاً در صورتي مشروعيت پيدا مي کند که مرتبط با امام معصوم(ع) باشد. لذا حکومت هايي که به نام اسلام فرمانروايي مي کرده اند، کمتر مورد تأييد شيعيان بوده اند. جدا از نافرماني، در موارد بسياري، شيعيان بر عليه اين حکومت ها به پا خواسته و قيام کرده اند. رابطه شيعه با حکومت از زمان غيبت کبري پيچيده تر مي شود. از يک طرف مسئله عدم مشروعيت و يا غصبي بودن حکومت غير معصوم پابرجا مي ماند و از طرف ديگر، در مناطق مختلفي از جهان اسلام، فرمانروايان شيعي مسلک به نام خليفه و در مواردي حتي مستقل از او حکومت تشکيل مي دهند و بالاخره با عدم حضور امام معصوم، علماي شيعه نقش بيشتري در تبيين و تفسير امور ديني شيعيان پيدا مي کنند. در عصر صفويه، پس از گذشت بيش از شش قرن از زمان غيبت، براي اولين بار در ايران، تشيع، حکومتي فراگير تشکيل مي دهد.
در زمان قاجاريه، علما با صدور فتواي جهاد و تشويق و ترغيب مردم براي پيوستن به جنگ، نقش با اهميتي از نظر حکومت پيدا کرده بودند. فتواي ميرزاي شيرازي را مي توان نقطه عطف عصر جديد در زندگي هاي اجتماعي روحانيت دانست. از اين تاريخ به بعد، روحانيت کم و بيش به صورت جزء لاينفکي از مبارزات سياسي جامعه در مي آيد. گاه خود، رهبري اين مبارزات را به دست مي گيرد و گاه به همراه ديگر نيروها در آن شرکت دارد. آنچه را که به قاطعيت مي توان عنوان کرد اين است که هر مقطعي که علما در مبارزات سياسي شرکت مي کنند، عملاً رهبري آن را به دست مي آورند. استقلال مالي روحانيت در شيعه و فرهنگ ظلم ستيزي حاکم بر آن و تکيه بر عنصر جهاد و شهادت را بايد از جمله دلايل قدرت علما در شيعه نام برد.(5)
با شکل گيري قدرت به دست قاجار، روحانيت نيز مانند ديگر اقشار اين دوره از اوضاع سياسي، اجتماعي و اقتصادي اين دوره عميقاً متأثر بود. در يک دسته بندي کلي، مناسبت هاي روحانيت و حاکميت سياسي قاجار را به چند دوره مي توان تقسيم کرد. دوره اول شامل “دوره بازيافت هويت (خودآگاهي روحانيت)” است. در اين دوره روحانيت از سردرگمي ناشي از تلاطماتي که با سقوط صفويان آغاز شد بيرون آمد و توانست موقعيت مشخص را در قبال حاکميت پيدا کند. اين دوره از تأسيس سلسله قاجاريه آغاز و تا اوايل دوره فتحعلي شاه ادامه مي يابد. در اين دوره همکاري هاي ميان روحانيت و حاکميت محدود به حمايت دستگاه از موقوفات و فعاليت هاي غير سياسي روحانيت بود.(6) مهم ترين مشکل روحانيت در اين دوره، تعيين تکليف فرق صوفيه بود.(7)
دوره دوم، مناسبت ها را بايد “دوره ورود به سياست” نام برد. زمينه دراين دوره و دلايل اصلي ورود به سياست روحانيت، دفاع از منافع مردم، مقابله با قدرت مهاجمان خارجي (روس) و رويارويي با فرق هاي رقيب بود. در اين دوره که تا اوايل عصر ناصري امتداد مي يابد، گاهي معارضه هاي محدودي نيز ميان شماري از روحانيون با حاکميت سياسي مشاهده مي شود، ولي در مجموع قضيه چندان گسترده و جمعي نيست.(8) اهم مسائل مبتلا به روحانيت در يان دوره عبارت است از: جنگ هاي ايران و روس، قتل گريبادوف و غائله بابيه(9)
که مورد اخير در حضور سياسي روحانيت تأثير بسياري داشت.(10) دوره سوم که با قيام تنباکو آغاز مي شود و تا مشروطيت ادامه مي يابد را بايد دوره معارضه با حاکميت سياسي ناميد. اين معارضه که ابتدا به صورت معارضه با منافع بيگانگان بود با مداخله دولت، شکل مخالفت با دولت را مي گيرد و با درخواست عدالتخانه و مشروطيت به اوج خود مي رسد(11)
دوره چهارم در واقع “دوره انزوا و انشقاق روحانيت با حاکميت سياسي” است. به دليل دامنه تأثيرات جنبش مشروطه، روحانيت به چند دسته تقسيم شده، گروهي منزوي مي شوند و گروهي از جمله شيخ فضل الله نوري، ميرزا کوچک خان، خياباني و مدرس وارد جريان مبارزه مي شوند که هر يک سرنوشتي جداگانه پيدا مي کنند.
در دوران رضاشاه(12) در نتيجه نوسازي ايران به سبک غربي بر موقعيت اجتماعي و نفوذ سياسي روحانيون آسيب هايي وارد شد و از اهميت شرع اسلام در زندگي اجتماعي کاهش مي يابد. کشف حجاب زنان، تغيير لباس مردان، تأسيس محاکم عرفي و تشکيلات دادگستري از سال 1305 به بعد موجب خروج بسياري از مناصب حقوقي و قضايي از دست روحانيون مي شود. به علاوه گسترش ناسيوناليسم ايراني و گرايش به زبان فارسي و پيشينه ايران بيش از اسلام و بي اعتنايي نسبت به مذهب و مراسم ديني، استيلاي فرهنگي و ايدئولوژي روحانيت را تضعيف مي کرد. لذا در دولت رضاشاه که متشکل از نظاميان و برخي روشنفکران غرب گرا بود، طبعاً جايي براي روحانيت و علما وجود نداشت.
در سال هاي 32 ـ 1320 با فروپاشي ساخت دولت مطلقه رضاشاه، نيروهاي اجتماعي ـ سياسي سرکوب شده و از جمله روحانيون، آزاد شدند و بخشي از نفوذ از دست رفته را دوباره به دست آوردند. نهضت ملي شدن نفت مرهون ائتلاف نيروهاي ملي و مذهبيون به رهبري آيت الله کاشاني بود.
پس از کودتاي 28 مرداد 32 تا خرداد 1342 هـ ش ميان دربار و روحانيت شکاف و کشمکش سياسي پيدا نشد. اما نقض قانون اساسي و تشديد روند
نوسازي به شيوه غربي به وسيله دربار از سال 1342هـ ش به بعد واکنش هاي منفي در بين بخش هايي از روحانيت را برانگيخت و در نتيجه ميان دولت و مذهب شکافي عميق پديد آمد. اين رخداد بزرگ در 15 خرداد 1342 به وجود آمد و موجب آغاز نهضت اسلامي به رهبري امام خميني شد.(13) اصلاحات ارضي، کاپيتولاسيون، انجمن هاي ايالتي و ولايتي، سه اقدامي بود که از سوي رژيم پهلوي با حمايت آمريکا موجبات خيزش قيام 15 خرداد را فراهم ساخت.(14)
اما آنچه که به قيام 15 خرداد اهميت ويژه اي داد، ويژگي هاي آن است که خود موجب انقلاب اسلامي در 22 بهمن 1357 شد. در يک نگاه کلي مي توان ويژگي هاي زير را براي آن برشمرد:
اول؛ اسلامي شدن مبارزه: اين جنبش سرآغاز اسلامي شدن جنبشي بود که رهبري آن را يک روحاني و مرجع تقليد برعهده داشت و با اين قيام، افسانه جدايي دين از سياست را که سالياني توسط رژيم شاه تبليغ شده بود برملا ساخت و روحانيت با حضور خود در صحنه مبارزات نقش بزرگي در برقراري ارتباط مردم با رهبري نهضت برقرار ساختند.
دوم؛ اخلاص و قاطعيت در رهبري: انگيزه امام خميني(ره) انجام تکليف الهي بود و مانند ساير رهبران قيام ها که به دنبال قدرت بودند، به دنبال کسب قدرت نبود. ايشان همواره از انجام تکليف در مبارزه سخن مي گفت و کمترين سازش با رژيم را اجازه نمي داد.
سوم؛ مردمي شدن مبارزه: نهضت 15 خرداد کاملاً مردمي بود و همه اقشار در آن حضور داشتند و به قشر خاصي تعلق نداشت.
چهارم؛ مخالفت با اصل سلطنت: براي نخستين بار در جريان قيام 15 خرداد، امام(ره) برخلاف مبارزان گذشته، صريحاً و رسماً شاه و سلطنت را نشانه گرفت و او را مقصر اصلي مشکلات و نارسايي هاي کشور معرفي کرد. اهميت اين رفتار آنجا نمايان تر مي شود که گروه هاي ملي ـ مذهبي خواهان سلطنت شاه بودند و ساير عوامل حاشيه اي را در کشور مقصر معرفي مي کردند.
پنجم؛ بيگانه ستيزي: نهضت 15 خرداد، مخالف صريح و آشکار با همه قدرت هاي بيگانه که به نوعي به دنبال حياط خلوت خود در ايران بودند، بود. اين مخالفت قدرت هاي بيگانه را دربر مي گرفت و استثنايي را شامل نمي شد.
اين گونه بود که نهضت 15 خرداد در جامعه ايران آثار عميقي برجاي گذاشت که محو شدن جاذبه گروه هاي سياسي، تکامل مبارزات سياسي و رشد توده مردم، طرح اسلام و مذهب به عنوان يک سيستم حکومتي، برملا شدن چهره منافقانه شاه و بالاخره افزايش رشد سياسي در روحانيت و حوزه هاي علميه و مردم را بايد از جمله پيامدها و بازتاب اين نهضت بزرگ برشمرد.(15)
براي آنکه اهميت قيام 15 خرداد بيش از پيش روشن تر شود، واکاوي انديشه سياسي حضرت امام خميني(ره)، به عنوان رهبر نهضت و نقش بزرگي که ايشان در سياسي شدن روحانيت در جامعه داشت، ضرورت مضاعف مي يابد. در يک نگاه کلي، انديشه هاي سياسي امام(ره) را مي توان حول سه محور ارزيابي کرد. نفي سلطنت و اصلاح ناپذير بودن آن، نقد مشروطيت به دليل کنار گذاشتن روحانيت و تبيين نظريه حکومت اسلامي بر پايه ولايت فقيه. در اين نگاه، امام(ره) از جامعيت دين و پيوند ناگسستني آن با سياست و وجوب تلاش فقها براي اعمال ولايت سياسي در عصر غيبت و تشکيل حکومت و بالاخره حق مردم در تعيين نوع نظام و حاکمان سياسي و نظارت بر عملکرد آنان مي گويد.(16)
استراتژي و شيوه اي که امام(ره) براي مبارزه اتخاذ کرد بر اصول زير استوار بود:
مردمي کردن مبارزه سياسي، مذهبي کردن مبارزه، پرهيز از مشي مسلحانه، حفظ اتحاد و وحدت و پرهيز از طرح مسائل اختلاف برانگيز.
اين اصول نقش بزرگي در استمرار مبارزه از قيام 15 خرداد 42 تا 22 بهمن 1357 ايفا کردند.
امام خميني(ره) داراي جامعيت بود، هم مجتهد و فقيهي صاحب سبک و داراي نظريه حکومت اسلامي بر پايه تئوري ولايت فقيه، و هم سياستمداري مدير و مدبر بود.
امام سه جلوه از يک رهبري را در يک انقلاب توأمان داشت: فرماندهي کل قوا، رهبري سياسي و نظريه پرداز بود.
در اينجا مناسب است محکمات انديشه امام خميني(ره) را که نقش اصلي را در قرائت جديد از اسلام سياسي و مبارزه داشت و در پرتو آن روحانيت را به صحنه کشاند و با تکيه بر ايدئولوژي اسلام و مشارکت مردم بزرگ ترين انقلاب قرن بيستم را به پيروزي رساند؛ به اختصار مرور کنيم.
1. “مردم” محوري ترين پايه و بنياد انديشه امام خميني بود؛ مردمي کردن مبارزه در دوران رژيم ستم شاهي يک راهبرد حياتي براي امام بود. امام اعتقاد داشت “قدرت منهاي ملت، يک قدرت پوسيده است” و حکومت “بدون رضايت مردم، هيچ اساسي ندارد” و بر همين اساس بود که گفت:
2. “جمهوري اسلامي” بهترين مدل براي اداره کشور است. امام اعتقاد داشت که “حکومت اسلامي حکومتي بر پايه قوانين اسلامي” است و با “استبداد جمع نمي شودم”. از ديدگاه امام، “حفظ نظام جمهوري اسلامي اوجب واجبات” است. امام بر اين باور بود که “دموکراسي اسلام کامل تر از دموکراسي غرب است”. جامعيت دين اسلام و توانايي آن براي اداره امور يک اصل بود.
3. “ولايت فقيه” بزرگ ترين پشتوانه براي کشور و مردم است. بر پايه انديشه امام(ره):
ولايت فقيه چيزي است که خدا درست کرده است و همان ولايت رسول الله است.
به بيان ديگر، ولايت فقيه در انديشه امام(ره) گوياي آن است که ايشان ولايت فقيه را “ولايت بر امور” مي داند که “نگذارد اين امور از مجاري خودش بيرون برود”. امام تأکيد داشت پشتيباني از ولايت فقيه موجب مصون ماندن کشور از آسيب ها است. و بر همين اساس فرمود:
اصل ولايت فقيه مترقي ترين اصل قانون اساسي است.
4. “استکبارستيزي” در سپهر انديشه هاي امام(ره) جاي دارد. امام بارها تأکيد داشت که “آمريکا دشمن شماره اول بشر و ما است” و با راهبرد حمايت از مستضعفان و محرومان در عالم تصريح مي کرد:
تا مبارزه در هر جاي جهان عليه مستکبرين هست ما هستيم.
واقعيت آن است که انقلاب اسلامي در سايه رهبري امام و مقام رهبري، ابهت و هيمنه پوشالي آمريکا در جهان را شکست و امروزه، مقابله و مبارزه با استيلا و لشکرکشي آمريکا براي حاکميت تک صدايي در جهان در سرتاسر جهان به يک جنبش تبديل شده است.
5. “حمايت از فلسطين” يک راهبرد استراتژيک و تغييرناپذير در جمهوري اسلامي نشأت گرفته از انديشه و سيره عملي حضرت امام خميني(ره) است. امام با اعلام “روز جهاني قدس” در آخرين جمعه ماه مبارک رمضان، همه مسلمانان را در حمايت از قدس و فلسطين و مخالفت با صهيونيسم بين الملل فراخواند. امام روز جهاني قدس را “روز رسول اکرم(ص) و روز مسلمانان” ناميد و با اين اقدام، حمايت از فلسطين به گونه اي گسترش يافت که ديگر يک مطالبه عربي يا اسلامي نيست، بلکه يک مطالبه جهاني است.
6. “اسلام سياسي” در کانون انديشه هاي امام(ره) است. امام در يک آرايش و صف بندي از اسلام آمريکايي در برابر اسلام ناب محمدي(ص) ياد کرد. امام همواره تأکيد داشت اسلام دين سياست است قبل از اينکه دين معنويت باشد” و جدايي دين از سياست را “تبليغات استعماري” مي دانست که هدف آن ها “بازداشتن مسلمانان از دخالت در سرنوشت خويش” بود. “آزادي، استقلال، قانون گرايي و مردم سالاري”، از مؤلفه هاي مهم اسلام سياسي در انديشه امام بود. امام بر اين باور بود با تکيه بر فقه سنتي مبتني بر مقتضيات زمان و مکان، اجتهاد پوياي شيعي قادر به پاسخ گويي همه نيازها در همه عصرها است.
7. “حفظ شأن و نهاد مرجعيت و روحانيت” از محکمات انديشه امام بود. ايشان اصلي ترين دليل مخالفت خود با مشروطه را از آن حيث مي دانست که “روحانيت کنار زده شد” و در انديشه سياسي امام، مشروطه مشروعه شيخ فضل الله نوري از جايگاه ويژه اي برخوردار بود.
امام تأکيد داشت که “کشور بدون روحانيت” همانند “کشور بدون طبيب” است و همواره از خطر اختلاف “حوزه و دانشگاه” به عنوان يک نقشه شيطاني ياد مي کرد و بر هماهنگي و وحدت اين دو نهاد علمي، آموزشي، انسان ساز و مولد تأکيد داشت.
8. “خدمت بي منت به مردم”، راهبرد کارگزاران نظام جمهوري اسلامي است. امام(ره) بارها تأکيد داشت اگر به او “خدمتگذار” بگويند بهتر است تا “رهبر” بگويند. اين تصريح معروف امام را نبايستي فراموش کرد که “دولت ها حدمتگزار مردم هستند نه فرمان فرما” و همواره بر رعايت حق، عدالت، قانون، و حقوق مردم تأکيد داشت. بر اين اساس است که به دست گيري قدرت توسط کارگزاران براي اقامه حق و عدل و خدمت به مردم داراي ارزش است.
9. “ما مي توانيم”؛ امام فعل توانستن را در ميان ملت صرف کرد و در يک هم افزايي امت و امام، جامعه عقب مانده دوران ستم شاهي را به رشد و توسعه بالايي رساندند. امام استاد “ممکن کردن ناممکن ها” بود و جوانان ما چه زيبا از امام خود آموختند که چگونه در عرصه هاي مختلف به رسالت خود عمل کنند و چه بسيار دستاوردهاي علمي، فناوري و توسعه اي که امروز بدان دست يافته ايم مرهون همين رويکرد نگاه به درون امام است.
و اين گونه است که انديشه سياسي امام خميني(ره) توسط شاگردان و پيروانش سرلوحه قرار مي گيرد و پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن 1357 و استقرار جمهوري اسلامي در 12 فروردين 1359، ثبات و بقاي آن را تضمين مي نمايد.

پي نوشت ها :
 

1. علي دارابي، سياستمداران اهل فيضيه، ص 136
2. تئوکراسي Theocracy يک نظريه سياسي و ديني است مبتني بر اينکه حکومت ديني تنها حکومت مشروع است و قانون صحيح همان قانوني است که به وسيله پيامبران به مردم ابلاغ شده است و خداوند واضع آن مي باشد.و بر اساس اين نظريه، دين و سياست (روحانيت و دولت) از هم جدا نبوده و بايد حدود قوانين الهي درباره مردم اجرا شود. اين نظريه در اديان الهي يهود، مسيحيت و اسلام نيز وجود داشته است. در صدر اسلام (تا پايان عصر خلفاي راشدين) وحدت دين و سياست اعمال مي شد. ليکن از آغاز حکومت بين اميه به دست فراموشي سپرده شد و مبارزه امامان شيعه اثني عشري را بايد در اين محتوا بررسي کرد. در زمان معاصر، مسئله وحدت دين و سياست از جانب سيد جمال الدين اسدآبادي عنوان شد، بعدها مدرس نيز آن را دنبال کرد. در دهه هاي اخير اين انديشه سياسي از نو احياء شده است و امام خميني (ره) را بايد در دهه هاي پاياني قرن بيستم بزرگ ترين مجدد و احياء کننده آن برشمرد.
3. علي دارابي، سياستمداران اهل فيضيه، ص 136
4. حميد عنايت، انديشه سياسي در اسلام معاصر، ص 16
5. صادق زيبا کلام، مقدمه اي بر انقلاب اسلامي، صص 72 ـ 80 و نيز جهت مطالعه پيرامون استقلال مالي روحانيت شيعه. ر. ک : مرتضي مطهري، مشکل اساسي در سازمان روحانيت.
6. حافظ فرمانفرمانيان، خاطرات سياسي ميرزا عليخان امين الدوله، ص 9
7. اين موضوع براي همه مسلمانان ثابت و مسلم است که حضرت رسول اکرم (ص) قرآن مجيد و اهل بيت (ع) را هادي و راهنماي هميشگي مردم معرفي کردند. اهل بيت (ع) نيز از زماني که فرقه اي به نام صوفي در فضاي جامعه اسلامي ظاهر شدند از اين فرقه بيزاري جستند و صوفي گري را مسلک باطل و منحرف معرفي کردند. حضرت صادق (ع) فرمودند: صوفيان دشمنان ما هستند و حتي کساني که به آنها متمايل باشند نيز جزء دشمنان ما محسوب مي شوند. بايد توجه کنيم که دشمنان اسلام چون هميشه سعي در تضعيف اسلام و مسلمانان دارند، يکي از کارهاي آنها فرقه سازي است و در همين راستا در طول تاريخ، فرقه شيخيه، اخباريه، صوفيه، بابيه و بهايه را ساخته اند. عملکرد فرقه هاي صوفيه که تعداد آنها تقريبا به 70 فرقه بالغ مي گردد اين است که براي دور کردن مردم از اهل بيت (ع) و از نواب عالي مقام حضرت صاحب العصر و الزامان (عج) با شخصيت سازي هاي و مقاماتي حتي گاهي بالاتر از ائمه(ع) را بافتند و درست کردند. متاسفانه فرقه صوفي دين اسلام را که دين تحرک و خروش و جهاد است در ذکر خفي و ذکر جلي و چله نشيني و خرقه پوشي و ياهو کشيدن، سبيل گذاشتن و خانقاه سازي و... که هيچ يک از اينها جز اسلام، نيست محصور کردند و با اين ترفند، اسلام مبارز و متحرک و ستيزگر با ظالمان و استعمارگران را فلج و بي حرکت کردند و در مواردي مرز بين عرفان اسلامي که جايگاه زخم هاي بلندي و تصوف را به هم زدند و خود را عارف قلمداد کردند و بالاخره زخم هاي فراواني از اين فرقه در پيکر اسلام وجود دارد و يکي از آنها اين است که جباران و ستمگراني مانند هارون الرشيد و برخي از سلاطين صفويه براي اينها خانقاه مي ساختند و در شخصيت سازي براي آنها کوشيدند، آن وقت به ديدن آنها مي آمدند و در برابر اينها خضوع مي کردند و از اينها موعظه مي شنيدند و اشک تمساح مي ريختند و اين قطب هاي صوفي نيز چون هميشه دين را از سياست جدا مي دانند اين سلاطين را اولوالامر مي خواندند و مي ستودند و اين فرمانروايان ستمگر که در فرهنگ اسلام و اهل بيت (ع) جباراني هستند که جهاد و مبارزه مسلمين با آنها لازم است با اين ترفندها و عوام فريبي ها خود را در ميان مردم مسلمان و متعهد قلمداد مي کردند و با تکيه به اين اقطاب به سلطنت و حکمت خود را مشروعيت و مقبوليت مي بخشيدند. به طور خلاصه يکي از گرفتاري هاي جوامع اسلامي در طول تاريخ همين صوفي ها بوده اند و علماي بزرگ اسلام مانند علامه حلي، مقدس اردبيلي، شيخ بهايي، مجلسي ها، صدرالمتالهين شيرازي، وحيد بهبهاني، سيد بحرالعلوم، ميرازي قمي، آقا محمد علي کرمانشاهي (ره) با اين فرقه مبارزه کردند و در راه قلع و قمع آنها گام هايي برداشته اند و در بيداري مسلمين براي شناختن آنها کوشيده اند. پيرامون شرکت در مجالس صوفيه در پي دعوت برخي فوق صوفيه از اقشار مختلف مردم جهت شرکت در مراسم و مجالس عزاداري بر پا شده از سوي آنها، استفتايي از محضر مراجع عظام در اين مورد به عمل آمده است. متن استفتا و پاسخ حضرات آيات فاضل لنکراني و مکارم شيرازي بدين شرح است:
آيت الله فاضل لنکراني : شرکت در مجالس مذهبي غير مرتبط با اهل بيت عصمت و طهارت (ع) به هيچ عنواني جايز نيست و اشکال دارد. و شرکت در مجالس صوفيه مطلقا جايز نيست. آيت الله مکارم شيرازي : عموم فرق صوفيه داراي انحرافاتي هستند، شرکت در مجالس آنها جايز نيست و فريب خوردگان بايد با زبان خوب به وسيله افراد آگاه از مسايل اسلامي، ارشاد شوند.
براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ک: فصلنامه کتاب نقد، ويژه تصوف، سال هشتم، شماره 39، تابستان 1385.
8. سعيد نفيسي، تاريخ اجتماعي و سياسي ايران در دوره معاصر...، صص 48 ـ 49.
9. مسلک بابي گري در قرن سيزدهم قمري ( نوزدهم ميلادي ) توسط فردي به نام سيد علي محمد پديد آمد. وي در اول محرم سال 1235 يا 1236 ( 1820 ميلادي ) در شيراز متولد شد و در بيست و هفتم شعبان سال 1266 در تبريز به جرم ارتداد به دار آويخته شد.
پيروان مسلک بابيه، او را “ حضرت اعلي “ و “ نقطه اولي “ لقب داده اند. وي تحصيل ابتدايي و آموزش اندکي عربي را در شيراز گذراند. سپس پنج سال در بوشهر اقامت گزيد و به تجارت ـ که پيشه پدري او بود ـ اشتغال داشت. در همان ايام که نوجواني بيش نبود، دست به کارهاي غيرمتعارف مي زد و به اوراد و طلسمات که حرفه رمالان و افسونگران بود، سخت علاقمند بود. در هواي بسيار گرم تابستان بوشهر هنگام بلندي آفتاب، بر بالاي بام مي ايستاد و براي تسخير آفتاب اوراد مي خواند و حرکات مرتاضان هندي را تقليد مي کرد.
پس از بازگشت از بوشهر به شيراز، کار و کسب را رها کرد و براي کسب علم و سير و سياحت رهسپار عراق و حجاز گرديد و در کربلا در مسلک شاگردان سيد محمد کاظم رشتي ( 1203 ـ 1259 ق ) درآمد.سيد کاظم رشتي که از شاگردان شيخ احمد احسايي بود درباره ائمه طاهرين عليهم السلام افکار و عقايد غلوآميزي داشت و آنان را مظاهر تجسم يافته خدا يا خدايان مجسم مي انگاشت و مي گفت بايد در هر زماني يک نفر ميان امام زمان (عج) و مردم، باب واسطه فيض روحاني باشد. اين گونه عقايد توجه سيد علي محمد را به خود جلب کرد، و از مريدان خاص وي گرديد، و از همانجا بود که فکر دعوي بابيت در ذهن او را يافت.
پس از فوت سيد کاظم رشتي، در سال 1260 ق سيد علي محمد نخست ادعاي ذکريت و بعد ادعاي بابيت ( يعني باب علوم و معارف خدا و راه اتصال به مهدي موعود (عج ) و سپس ادعاي مهدويت کرد و به تدريج ادعاي ثبوت و شارعيت کرد و مدعي وحي و دين جديد گرديد، و بالاخره اين ادعا را به ادعاي نهايي ربوبيت و حلول الوهيت در خود پايان داد.
در آغاز امر هيجده تن از شاگردان سيد کاظم رشتي که نزد بابيان به حروف حي ( ح 8، ي 10 ) مشهورند به سيد علي ( باب) ايمان آوردند، و هر کدام در نقطه اي به تبليغ مسلک بابيگري پرداخته، جمعي را به آيين او درآوردند. خود باب نيز از عراق به مکه رفت و در آنجا دعوي مهدويت خود را آشکار ساخت. سپس به بوشهر بازگشت و در آنجا اقامت گزيد. فعاليت بابيان، علماي شيعه و نيز حکومت قاجار را نگران ساخت. از اين رو به دستور حکمران فارس، باب را از بوشهر به شيراز منتقل کردند، ولي او دست از فعاليت هاي انحرافي ـ تبليغي خود برنداشت، لذا به دستور حاکم شيراز، مجلس مناظره اي بين او و علماي شيعه ترتيب داده شد، و او از عقايد خود اظهار ندامت کرد. وي را به مسجد بردند و او در جمع مردم دعاوي خود را تکذيب و استغفار کرد.
اما پس از چندي، بار ديگر همان ادعا را تکرار و تبليغ مي کرد. از اين رو، او را دستگير و زنداني کردند، و پس از مدتي از شيراز به اصفهان منتقل گرديد و از آنجا وي را به آذربايجان بردند و در قلعه چهريق ـ نزديک ماکو ـ زنداني کردند ( 1263 ق ). سپس از آنجا وي را به تبريز بردند و در حضور ناصرالدين ميرزا ( وليعهد ناصرالدين شاه ) در مجلس علما محاکمه کردند و سرانجام به جرم ارتداد از دين و فساد در ميان مومنين به دار آويخته شد ( 1266ق ) براي مطالعه بيشتر ر. ک : دانشنامه جهان اسلام، ج 1، مدخل باب.
10. براي مطالعه ر. ک : کلمنت مارکام، تاريخ ايران در دوره قاجار.
11. جان فوران، تاريخ تحولات اجتماعي ايران (مقاومت شکننده)
12. حسين بشريه، جامعه شناسي سياسي، صص 245 ـ 244
13. براي مطالعه تکميلي و بيشتر پيرامون علل و زمينه هاي پيدايش نهضت 15 خرداد و نقش روحانيت در اين نهضت ر. ک : سيد حميد روحاني ( زيارتي ) بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ص 957
14. همان و نيز براي مطالعه بيشتر ر. ک : فصل دوم از همين کتاب.
15. براي مطالعه بيشتر ر. ک : سيد حميد روحاني، نهضت امام خميني (ره) کوثر، مجموعه سخنراني هاي حضرت امام خميني (ره) ج 1
16. جمعي از نويسندگان، انقلاب اسلامي ايران، صص 184 ـ 183
 

دارابی، علی؛ (1388) جریان شناسی سیاسی در ایران، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم