محمد مجتهد شبستري


 






 
محمد مجتهد شبستري در سال 1325 هـ. ش در شبستر (آذربايجان شرقي) به دنيا آمد. در سال 1330 براي تحصيل در علوم اسلامي وارد حوزه علميه قم شد. مدت 18 سال در قم به تحصيل و تحقق در فلسفه و کلام اسلامي، فقه و اصول و تفسير پرداخت. در سال 1348 براي اداره ي مرکز اسلامي هامبورگ به (آلمان) رفت که 9 سال مديريت آن مرکز را به عهده داشت. مجتهد شبستري در سال 1357 به ايران بازگشت. پس از مدتي دو هفته نامه انديشه اسلامي را با رويکرد انتقاد نسبت به وضع موجود منتشر کرد. او نماينده مجلس شوراي اسلامي در دوره اول بود. (1) او که پيش از اين به لباس روحانيت ملبس بود، در دوره جديد بدون لباس روحانيت در محافل رفت و آمد مي کند مي گويد:
اسلام يک شکل حکومتي منحصر به فرد ندارد و نهادهاي سياسي مدني و نه ديني هستند.(2)
در سال 1386 نظريات وي در باب هرمنوتيک متون ديني اسلامي (قرآن) در قالب مقاله اي با عنوان «قرائت نبوي از جهان» و يک مصاحبه با عنوان «هرمنوتيک، تفسير ديني جهان» در شماره ي 6 فصلنامه مدرسه منتشر شد که مخالفت ها و موافقت هاي دامنه داري را برانگيخت.(3) مجتهد شبستري در گفت و گو با فصلنامه مدرسه «قرآن» کتاب آسماني مسلمانان را به عنوان تجربه پيامبر و در نتيجه نوعي تفسير معرفي کرد. وي بري اولين بار اين نظر الحادگونه را مطرح کرد که قرآن کريم، «کلام نبوي» پيامبر اسلام است و محصول وحي است و نه خود وحي؛ قرائتي است توحيدي از جهان در پرتو وحي. در حالي که بنا بر ديدگاه سنتي، قرآن کلام خدا و لزوماً وحي از جانب خدا است.(4)
اهم انديشه هاي محمد مجتهد شبستري را مي توان در حوزه هاي ذيل برشمرد:

حقوق بشر
 

او بحث از حقوق بشر را از بنيادهاي اساسي زندگي اجتماعي در عصر حاضر مي داند. وي حقوق بشر را حقوقي مي داند که براي همه انسان ها در همه جاي جهان با همه تنوع و تکثر در برابر ستم و خونريزي قابل استفاده باشد. متأسفانه شبستري به عنوان که انديشمند مسلمان به جاي استناد به قرآن همان حرفي را مي زند که مدعيان امروزي ليبرال دموکراسي آن را ارمغان جامعه بشري مي دانند، يعني کساني که در قالب شعار حقوق بشر در سراسر دنيا از فلسطين و لبنان گرفته تا عراق و افغانستان هر روز حقوق بشر را پايمال مي کنند. او چنين استدلال مي کند که هر فردي بايد بتواند با استناد اعلاميه حقوق بشر عليه ستم و تجاوز دولت ها به حقوق افراد و يا ابرقدرت ها به حقوق ملت هاي ضعيف دادخواهي نمايد. او معتقد است: بيانيه حقوق بشر پاسخ به نياز تاريخي انسان پس از جنگ هاي جهاني است و بشر با تدوين بيانيه حقوق خود به دنبال محدود ساختن جنگ ها و خونريزي ها بوده است.(5)
مجتهد شبستري مدعي است: محتواي حقوق بشر غير ديني است و نه ضد ديني چرا که حقوق بشر به هر فردي اجازه مي دهد خود فهم خود را از انسان بودن معين کند و مرجع نهايي براي هر فرد، تشخيص عقل و وجدان آدمي است. او با نقد ديدگاه هاي عالمان ديني که معتقد به حقوق بشر متافيزيکي هستند، اختلاف نظر علما و متفکران جهان اسلام در ارتباط با مسأله حقوق بشر را مورد بررسي قرار داده و مي گويد: «عده اي از آنان حقوق بشر را که مسئله برون ديني و برخي حقوق بشر اسلامي را از متون ديني به دست آورند.» که نادرست است.(6)
مجتهد شبستري همچنين معتقد است دعوت به حقوق بشر اسلامي «ديدگاه مصباح يزدي، جوادي آملي و محمد تقي جعفري» در سطح جهان اصلاً مفهومي ندارد. در کتاب هاي آقايان سخن از انسان هايي مي رود که در روي اين کره زمين زندگي نمي کنند و هيچ تاريخي و تجربه اي ندارند و مانند فرشته هستند. او تأکيد مي کند:
حقوق بشر انسان شناسي ديني را نفي نمي کند و هيچ گاه مدعي نيست که مي خواهد جاي يک انسان شناسي ديني و يا عرفاني را بگيرد.(7)

دين و دموکراسي
 

شبستري دموکراسي در دنياي امروز را که يک شکل و شيوه حکومت است در مقابل شکل و شيوه حکومت هاي ديکتاتوري مي داند. او بر حکومت دموکراتيک که بر دو اصل آزادي و مساوات قرار دارد تأکيد مي کند.(8) او اعتقاد دارد: دموکراسي نه با اراده و قانون خداوند مي ستيزد و نه با حاملان پيام وي، چرا که دموکراسي در سرزمين هاي با آداب و رسوم، عقايد و... مختلف، انطباق پيدا مي کند و هيچگاه درصدد تغيير آن آداب و رسوم و عقايد برنمي آيد. حکومت دموکراتيک هيچ تفسيري از جهان انسان و هيچ عقيده و آئيني را برتر از ديگري نمي شناسد و هيچ فلسفه اي را مقدم بر انسان نمي دارد.
او دموکراسي اسلامي (بدين معنا که دولت اشاعه دهنده و متولي دين شود) را چيزي جز ديکتاتوري اسلامي در مقام عمل نمي بيند. امري که به نابودي دموکراسي و نيز دين منجر خواهد شد. نکته تأسف آميز در انديشه هاي شبستر آن است که او با چشم پوشي از آموزه هاي اسلامي و سيره حکومتي پيامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) معتقد است هيچ ديني روش حکومت را توصيه نکرده است و لذا در اسلام نيز توصيه اي در اين جهت وجود ندارد. او در يک کلمه معتقد به دموکراسي صرف و نه دموکراسي اسلامي است.

ارتباط دين و سياست
 

در مورد ارتباط دين و سياست، شبستري از پرداختن به جزئيات خودداري کرده و به بيان اصول کلي بسنده مي کند. از نظر وي، مسئله اصلي در ارتباط با سياست و حکومت آن است که در کدام شکل از حکومت و شرايط اجتماعي گوهر ايمان مؤمنان حفظ مي شود. او معتقد است هر گونه تفسير مؤمنانه از کتاب و سنت در ارتباط به سياست و حکومت، و از جمله اجتهاد فقهي، بايد با توجه به اين معيار اساسي صورت پذيرد. وي تأکيد مي کند که ايمان به هر حال يک انتخاب آزاد با تمام وجود است و لذا بدون آزادي، انديشه و اراده آدميان قابل تحقق نيست. در نتيجه منطق ايمان ايجاب مي کند که مؤمنان طالب ايجاد آنگونه واقعيات سياسي و اجتماعي و آنگونه از بافت قدرت و وظايف حکومت باشند که در آن بهتر بتوانند آگاهانه و آزادانه ايمان ورزند. او همچنين بدون اينکه بتواند استدلال خود را بر اساس استنادات ديني و قرآني تبيين نمايد معتقد است در قرآن روي شيوه ها و نظام هاي حکومت تأکيد نشده بلکه روي عادلانه حکومت کردن تأکيد شده است.(9)

هرمنوتيک
 

شبستري مدعي است که مفسران وحي اسلامي هميشه بر اساس پيش فهم ها، علايق و انتظارات خود از کتاب و سنت به تفسير آن پرداخته اند؛ بدين جهت او تلاش کرده است تا نشان هد که تفسير و اجتهاد عالمان دين اسلام نيز مشمول اصل کلي دانش هرمنوتيک يعني «استناد تفسير و فهم متون بر پيش فهم ها و علايق و انتظارات مفسر» بوده است و استثنايي در کار نيست!
مجتهد شبستري در هرمنوتيک کتاب و سنت با اين مسئله کاري ندارد که کدام مفسر و يا فقيه درست تفسير کرده و فتواي ثواب داده و کدام يک راه خطا را پي نموده است، داوري درباره درستي و نادرستي محتواي تفسيرها و فتواها موضوع ديگري است و به علم تفسير و علم فقه مربوط مي شود؛ مقصود او تنها بررسي چگونگي ها و ساز و کار عمل تفسير و اجتهاد فقهي است که منطقاً بر داوري درباره آن محتواها مقدم است.(10)

وحي و قرآن
 

مدعيات شبستري حول محور وحي و قرآن را مي توان در دو اصل اساسي و بنيادي خلاصه کرد:
1. اصل اول اينکه قرآن لفظ و معناي کلام نبي پيامبر(ص) است.
اين اصل بر اين پايه استوار است که لفظ قرآن وحي نيست، خداوند معاني ومفاهيم را به گونه اي به پيامبر(ص) القا کرده و او با زبان و بيان شخصي و قومي (زبان عربي) و با توجه به فرهنگ زمانه و ادبيات و افکار عموم مردم عرب زبان در سده هفتم ميلادي در حجاز، آن معاني و در واقع پيام را به مردمان آن عصر و زمان و مکان معين انتقال داده است. در اين تلقي از وحياني بودن قرآن، مي توان گفت که خداوند مفاهيم را املا کرده و محمد(ص) با انشاي خود آن را در قالب زبان و بيان ويژه و مفهوم به مخاطبانش ابلاغ کرده است. البته قبلاً برخي از معتزله چنين نظريه اي را ابراز کرده اند. چنانکه در سده سوم معمر بن عباد السلمي معتزلي مي گويد:
قرآن يک اثر ساخته انسان است، بدان معنا الهي است که پيامبري که آن را به وجود مي آورد مخصوصاً از طرف خدا داراي اين موهبت بوده است که قدرت ايجاد کردن آن را داشته باشد و نيز آن را چنان به وجود آورد که نماينده اراده و قصد خدا باشد. کلام خدا تنها به معناي قابليتي است که خدا به پيغمبر خود ارزاني داشته است تا اراده خدا را با الفاظ بيان کند.(11)
دليل کلامي آن است که شماري از معتزله (از جمله معمر و پيروانش) قرآن را عرض و مخلوق مي دانند.(12) اين نظريه و امثال آن هيچ گاه در برابر نظريه غالب و اجتماعي متفکران مسلمان قدرت چيرگي و حتي خودنمايي جريان سازي پيدا نکرد و فراموش شد. البته در سال هاي اخير در جهان اسلام و در ايران اين نظريه، البته با تبيين هاي امروزين، بار ديگر مطرح شده و برخي از متفکران نظير شبستري و سروش به آن گرويده و به طرح و ترويج آن اهتمام کرده اند. در مقابل نظريه مشهور و تقريباً اجتماعي مسلمانان قرار دارد که مي گويد قرآن در لفظ و معنا از سوي خداوند بر قلب پيامبر نازل شده و او آن را عيناً و بي کم و کاست به مردمان ابلاغ کرده و سپس وحي ملفوظ ر به وحي مکتوب تبديل کرده و بعدها در قالب کتاب مدون (بين الدّفتين) تدوين شده و به عنوان سند ديني و وحياني خالص مورد توجه و قبول عموم دين داران قرار گرفته است و براي هميشه اين کتب مرجع ايمان و عقايد ديني و داور نهايي در نزاع هاي فکري و تفسيري مسلمانان خواهد بود.
2. اصل دوم اينکه اين کلان نبوي کاملاً تفسيري است و صرفاً حاوي نگاه و بينش حضرت محمد(ص) از جهان و برخي پديده ها است.
در مقام توضيح مي توان گفت که قرآن، به ويژه بخش جهان شناسي و خداشناسي و انسان شناسي و تاريخ و قصص آن، شکلي از تفسير است و ماهيت تفسيري دارد، قولي است که جملگي برآنند. اما در ديدگاه سنتي گفته مي شود اين تفسيرها از خداوند است که از طريق نزول وحي به آدميان ابلاغ شده است، اما در ديدگاه شبستري اين پيامبر است که به عنوان يک انسان، البته مؤيد به امداد غيبي، اين تفسيرها را در مورد پاره اي از امور عالم و آدم ارائه داده است. شبستري قرآن را ديدگاه تفسيري نبي و شخصي مي داند.
ايراد وارده به اين ديدگاه بيشتر آن است که در قرآن آيات متعدد مربوط به وحي وجود دارد که به ما مي آموزد که کلمات و آيات قرآن در لفظ و معنا از خداوند بوده و پيامبر نيز جز اين نمي گفته و مسلمانان نيز از همان زمان تا حال چنين عقيده اي داشته و دارند. اينک به برخي از اين آيات اشاره مي شود:
در سوره آل عمران، آيه 108 مي فرمايد:
تلک آيات اللهِ نَتلوها عَلَيک بالحقِّ...
که دلالت آيه اين است که «ما» ـ خداوند ـ «آيات الهي» را بر «تو» ـ محمد ـ مي خوانيم، و اين دلالت معنايي جز تلاوت و خواندن لفظ ندارد.
در سوره طه آيه 114 مي فرمايد:
و لا تَعجل بالقرآنِ من قَبلِ أن يقضي إِليکَ وَحيُهُ.
خداوند به پيامبر مي فرمايد پيش از پايان گرفتن وحي در [خواندن] قرآن شتاب مکن. ترديدي نيست که منظور از قرآن همين آيات نازل شده بر پيامبر است، در اين صورت خداوند، محمد(ص) را از عدم تعجيل در خواندن کدام قرآن فرمان مي دهد؟ اين بيان صريح قرآن نيز کاملاً مؤيد اين نظر است که قرآن خود وحي است نه محصول وحي و پيامبر کمترين نقشي در پردازش و ساختن آن کلمات ندارد و اين در تعارض کامل با نظريه آقاي شبستري است.
در قرآن بارها خداوند از خود با «نا» در کلمات مختلف نظير کلمه انزلنا (ما نازل کرديم) (انزلنا، انزلناه و انزلناها) سخن گفته است. اگر صرفاً به قرآن به عنوان يک متن ادبي معمولي نگاه کنيم، قابل قبول نيست که محمد(ص) به عنوان گوينده اين کلمات ضمير «ما» را درباره خداوند به کار برده باشد و از جانب خداوند بگويد: ما بوديم که فلان قوم را هلاک کرديم.
در قرآن بارها نزول قرآن به خداوند نسبت داده شده است. از جمله آيه اول سوره قدر و نيز آيات 92 و 155 سوره انعام و آيه اول سوره نور. در اين آيات صريحاً گفته شده است که «اين کتاب را ما نازل کرديم». اگر ترديدي در موضوع آيات يعني قرآن نباشد، که نيست، بي گمان نزول و پردازش اين کتاب به خداوند نسبت داده شده است. و نيز در قرآن بارها به پيامبر خطاب شده است: «قل...»، بگو... واضح است که اگر اين کلمات از پيامبر بود نه جايي براي چنين خطابي بود و نه اساساً در اين مورد تعبير کلمات تفسير معنا دارد.
همچنين آيات 44 تا 47 سوره الحاقه تأکيد دارند که مسئوليت کلام قرآن بر عهده خداوند است:
وَلَو تقوّل علينا بَعضَ الاقاويل/ لأخذنا منه باليمين/ ثُمَّ لقطعنا منهُ الوتين/ فَمَا مِنکم مِّن أحد عنه حاجزينَ.
با توجه به آيات پيشين آشکار است که موضوع مورد بحث قرآن و کلمات وحي است. در اين آيات تهديدآميز به صراحت گفته شده است که اگر پيامبر سخني را به حق به خداوند نسبت داد، خداوند دست راست و شاهرگش را قطع خواهد کرد، و در اين صورت هيچ کسي نمي توانست مددکار او باشد. اگر کلمات قرآن لفظاً و معنائاً از محمد بود، چگونه نسبت سخني ناروا به خداوند موضوعيت پيدا مي کرد؟
گذشته از اينها تفاوت آشکاري بين کلمات قرآن و سخنان پيامبر وجود دارد. امروز قرآن و احاديث نبوي در اختيار است و چه کسي است که نداند به لحاظ زبان و ساختار ادبي و فصاحت و بلاغت و مضامين، بين قرآن و سخنان نبي تفاوت هاي فاحشي وجود دارد؟ اين تفاوت ها برآمده از چيست؟ طبق نظريه متعارف، منشأ اين اختلاف ها روشن است اما در نظريه بديع شبستري چه توجيهي براي اين اختلاف وجود دارد؟ چرا بايد پيامبر در حالتي آن کلمات را بگويد و در حالتي ديگر اين سخنان را؟ اهتمام سرسختانه و مستمر پيامبر به ثبت و ضبط دقيق آيات وحي و کوشش در حفظ و اعتبار قرآن و عدم توجه به ضبط و حفظ سخنانش،(13) تفاوت آشکار بين قرآن و حديث را نشان مي دهد. معيار اين فرق گذاري و ميزان اعتبار آن دو در ديدگاه سنتي روشن است؛ اولي کلام خدا است و دومي کلام نبي و يک انسان.
در عين حال نظريه ادعايي شبستري در باب قرآن نيز مبهم است. در زمينه اين ادعا بايد گفت:
معمولاً هر نظريه ايجاب محتاج برهان و استدلال است، اما شبستري در مقام تبيين آراي خويش در باب تفسيري بودن قرآن تقريباً هيچ دليلي روشن و مقنعي اقامه نکرده است. آنچه گفته شده است گزاره هاي استحساني و ذوقي است و از منظر بيرون ديني (فلسفي، عقلي و برهاني) و درون ديني (نقلي و قرآني) حتي مؤيداتي ندارد و حداقل مؤيدات گفته نشده است. در واقع مطالب اين قسمت متکي و مستند به بخش اول است و در آنجا دلايل قرآني و حتي عقلي به بطلان نظريه فتوا مي دهند، در اينجا نيز مباني استواري براي تحکيم نظريه ديده نمي شود.
در نهايت اين پرسش اساسي مطرح است که در طرح ادعايي شبستري نسبت ما مسلمانان در حال حاضر (به طور کلي در عصر پس از پيامبر) با متن قرآن چيست؟ در اعتقادات اسلامي ما تکليف روشن است، قرآن کلام خداوند است و پيامبر آن را از طريق وحي دريافت کرده و عيناً آن را به مخاطبان ابلاغ کرده و کساني به آن ايمان آورده و پس از آن وظيفه خود دانسته با تفسير يا تأويل پيام خداوند (مراد) را دريابند و صادقانه به آن عمل کنند تا رستگار شوند.
در انديشه شبستري، تکليف احکام و عباديات و اجتماعيات هم روشن است، هيچ گونه الزامي به انجام آن اوامر و نواهي نيست. پس بايد پرسيد مجموعه دين اسلام به چه کار ما در اين زمان مي آيد؟
در مجموع آرا و افکار شبستري در مورد وحي و قرآن از نظر استدلالي و برهاني باطل و از منظر ديني نيز غير ديني و با چالش هاي جدي مواجه است، چالش هايي که در بدو امر شبستري بايد نسبت خود را با مسلماني و لوازم آن پاسخ دهد. او درباره فقه و قرائت رسمي از دين نيز ديدگاه هايي مشابه روشنفکران سکولار دارد که به دليل مشابهت و تکراري بودن از طرح آن ها اجتناب مي گردد.

پي نوشت ها :
 

1. مجتهد شبستري در سال 1376 کتاب «هرمنوتيک، کتاب و سنت» را منتشر کرد و در سال هاي بعد کتاب هاي «ايمان و آزادي»، «نقدي بر قرائت رسمي از دين» و «تأملاتي در قرائت انساني از دين» را منتشر کرد. که هر کدام از آن ها به گونه اي به مسئله هرمنوتيک پرداخته اند.
2. نيکي. آر. کدي، نتايج انقلاب ايران، ص 123.
3. فصلنامه مدرسه توسط مؤسسه معرفت و پژوهش منتشر مي شد که گروهي از نزديکان عبدالکريم سروش، چهره برجسته روشنفکري ديني، آن را اداره مي کردند و انتشارات صراط، ناشر آثار وي نيز در همين مؤسسه قرار دارد. فصلنامه مدرسه که نخستين شماره آن، در اولين ماه هاي پس از پيروزي محمود احمدي نژاد در انتخابات رياست جمهوري نهم (تير ماه 1384) منتشر شد، سخن گوي گروهي از روشنفکران سکولار ايران محسوب مي شد که پيش از آن در مجله کيان قلم مي زدند. فصلنامه مدرسه اگرچه نتوانست جاي خالي مجله کيان را به عنوان ارگان روشنفکران ديني ايران پر کند و هيچ حلقه اي در حاشيه آن شکل نگرفت، اما تقريباً مجله اي بود که مقالات روشنفکران سکولار ايران را منتشر مي کرد. علت تعطيلي اين مجله چاپ مطالب الحادي ذکر شده است. گزارش ها حاکي است که مطالب الحادي موردنظر هيأت نظارت، به آراي محمد مجتهد شبستري مربوط مي شود که در گفت و گويي با اين فصلنامه درباره آن سخن گفته است.
4. مصاحبه فصلنامه مدرسه با محمد مجتهد شبستري، فصلنامه مدرسه، شماره 6 تير ماه 86.
5. گلن جانسون، اعلاميه جهاني حقوق بشر و تاريخچه آن.
6. گزارش سخنراني مجتهد شبستري: نسبت حقوق بشر و حقوق الهي، روزنامه اعتماد، شماره 1455، 86/5/9.
7. براي توضيح بيشتر در اين زمينه ر.ک: محمد مجتهد شبستري، نقدي بر قرائت رسمي از دين: بحران، چالش ها، راه حل ها.
8. همان، صص 150 ـ 147 و صص 180 ـ 170 و نيز ر.ک: محمد منصور هاشمي، دين انديشان متجدد، صص 253 ـ 252.
9. سيد محمدعلي حسيني زاده، اسلام سياسي در ايران، صص 482 ـ 480.
10. براي مطالعه بيشتر ر.ک: محمد مجتهد شبستري، هرمنوتيک کتاب و سنت.
11. مقصود فراستخواه، زبان قرآن، ص 305.
12. علي بن اسماعيل اشعري، مقالات الاسلاميين، صص 99 ـ 98.
13. حتي گفته شده است که پيغمبر از کتابت حديث منع کرد. شرفي، اسلام و مدرنيته، ص 91.

دارابی، علی؛ (1388) جریان شناسی سیاسی در ایران، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم