مغز متفکر نيروي هوايي


 





 

درآمد
 

سرتيپ خلبان سياوش مشيري سال ها با شهيد بابايي هم کلام و همنشين بوده است. او در اين گفت و گو  مي کوشد تا توان مديريتي و سرعت تصميم گيري بابايي را به بهترين نحو نشان دهد. چرا که معتقد است اقدامات بابايي سبب شد مسير جنگ تغيير پيدا کرده و ايران در بسياري مواقع ابتکار عمل را در دست داشته باشد.

لطفاً از سوابق و علل گرايشتان به رشته خلباني بفرمائيد.
 

بسم الله الرحمن الرحيم، اينجانب سياوش مشيري، متولد بهمن ماه 1332 در خيابان شيخ هادي تهران هستم. کودکي را در محله نازي آبادگذراندم جايي که هواپيماها در نزديکي محل زندگيمان(منطقه قلعه مرغي) فرود مي آمدند. در آنجا باند فرودگاه قرار داشت و ذهن من از همانجا به بحث پرواز مشغول شد. در يک خانواده پرجمعيت، 14 بچه بوديم وقتي مادر مي پرسيد که چه کسي مي خواهد براي خريد نان برود؟ داوطلب اول من بودم و براي خريد نان هواپيما را روشن مي کردم و شروع به رانندگي کردن.اين قضايا باعث شد که علاقه مند به رشته خلباني بشوم و فکر و ذهنم پرواز با هواپيما و خلباني بود تا آن که با نقل مکان خانواده از نازي آباد به منطقه آرياناي سابق(مالک اشتر فعلي)، جذب دانشکده خلباني نيروي هوايي شدم. ورود واستخدام در دانشکده مراحل مختلف و سختي داشت که مي توان به بحث زبان، معاينات پزشکي و... اشاره کرد. در هر حال من سربلند از اين مرحله عبور کردم و به لطف خدا پرواز را از قلعه مرغي در جايي که آرزوي کودکي ام بود، همانجايي که اداي پرواز با هواپيما ر ادر مي آوردم، آغاز کردم و ديدم که دنيايي تفاوت بين پرواز در دوران کودکي و جواني من است.
درنهايت امر به عنوان خلبان به اصطلاح آزمايشي، تعليمات اوليه را گذراندم و پس از سپري کردن دوره هاي زبان انگليسي و دروس تخصصي عملي خلباني به کشور امريکا اعزام شدم. اعزام ما در مهرماه 1354 بود که پس از گذراندن 22/5 تا 23 ماه در سال 1356 به ايران برگشتيم و از همان ابتدا گزينش شدم که پرواز با هواپيماي شکاري را شروع کنم. شرايط پرواز با هواپيماي شکاري داشتن معيارهايي از قبيل سرعت انتقلا و طرز تفکر پروازي بود که با داشتن اين شرايط براي پرواز با هواپيماي شکاري فانتون اف 4 انتخاب شدم. شروع پروزااي آموزشي در گردان 11 تاکتيکي تهران بودکه فرمانده آن شهيد فاتح شيخ بود. دوره حدود 16 الي 17 ماه طول کشيد و تقريباً تا ابتداي شهريور 1357 ادامه داشت. پس از آن درموقعيت کابين عقب هواپيماي اف 4 به عنوان خلبان دوم، فارغ التحصيل شدم. سپس به پايگاه هوايي همدان منتقل شده و پرواز را شروع کردم. خاطر نشان کنم که تمامي پروازهاي هواپيمايي، مخصوصاً هواپيماي شکاري به صورت آموزشي است يعني هر روز که پرواز مي کرديم، يا آموزش مي ديديم و يا آموزش مي داديم. همان طوي که در بحث قرآن هم است که چه قرآن را آمزش بدهي و چه آموزش ببيني نفس عمل آموزش است. در اين دوران شما به نکات و تجاربي مي رسيد که مثلاً اين پرواز را با سرعت خاص و با اين گردش و يک سري فاکتورهاي خاص شروع و به پايان برسانيم. در همين روزها بود که ارام آرام مباحث انقلاب اسلامي و تظاهرات، شکل گرفت و در 22 بهمن سال به حمدالله انقلاب شکوهمند اسلامي پيروز شد. از افتخارات نيروي هوايي اين بود که از همان ابتداي تحرکات در بهمن ماه در خدمت امام بود که با ديدن فيلم هاي ورود امام مي بينيد که نيروي هوايي و دژبان هاي آ ندر حال خدمت به امام و انقلاب هستند. مهم ترين اقدام آن دوران در 19 بهمن بود که درهمين منطقه فرماندهي آموزش هاي هوايي تهران رخ داد که اين نقطه عطفي بود براي خدمتگزاران و اداي دين نيروي هوايي به انقلاب اسلامي ايران. اين حرکت آغاز مراحل بعدي وظيفه نيروي هوايي به عنوان اين که هميشه اين نيرو به دفعات به صورت سنگر ساز بدون سنگر و پيش قراول حرکت ها باشيم. چندي از آغاز انقلاب شکوهمند اسلامي نگذشته بودکه زمزمه هايي مبني بر حمايت و پشتيباني از کشور هاي مختلف به شوروي، آمريکا، اسراييل و سرو صداهايي درمنطقه شمال و جنوب کشور، سيستان و بلوچستان، خوزستان و... به عناوين مختلف از قبيل خلق عرب، خلق بلوچ، ترکمن و از اين قبيل قوميت ها شروع شده بود. که با تدابير سريع و کارگشاي مسئولان محترم برطرف شد. اين مسائل، نيروي هوايي را هم مشغول به خود کرده بود. به خصوص که درمنطقه کردستان که دولت بعثي به سرکردگي صدام حسين حرکت هاي ناشايستي را انجام ميداد که پروازهاي زيادي در آن مناطق داشتيم و اين قضايا تا آغاز جنگ تحميلي ادامه داشت، با آغاز جنگ در 31 شهريور نيروي هوايي در ابتدا به خوبي درگير جنگ شد ولي خيلي از مسائلي که ما در زمان جنگ تجربه نکرده بوديم باعث شد که در ابتدا هواپيما از دست بدهيم. خلبان هاي ما شهيدشدند و به جايي رسيديم که ديگر لازم بود تا تغيير و تحول اساسي و کلي در نيروي هوايي به وجود بيايد و همچنين آغاز جنگ بود که شهيد فکوري به فرماندهي نيروي هوايي منصوب شدند. فرماندهان آن زمان اکثراً از عزيزان قديمي بودند که با رفتن فرماندهان دوران طاغوت، اين عزيزان که سن و سال وتجربه بالاتري داشتند به فرماندهي منصوب شده بودند. بعد از شهادت شهيد فکوري، سرهنگ معيني پور به عنوان فرماندهي اين نهاد انتخاب شدند. ايشان فرماندهان جديدي را درمحرک هاي متفاوت و مختلف منتصب کردند که از آنها مي توان به شهيد خضرايي در پايگاه همدان، جناب سعيدي در پايگاه تبريز، شهيد بزرگوار بابايي در پايگاه اصفهان و شهيد اردستاني در پايگاه اميديه اشاره کرد که اکثراً از چهره هاي مصمم و مخلص حزب الهي و عناصري بودند که عاشق امام و انقلاب و خادم ملت و امت اسلامي بودند که عاشق امام و انقلاب و خادم ملت و امت اسلامي بودند که هيچ هراسي به دل راه نمي دادند. اينان به فرماندهي پايگاه ها و معاونت عملياتي درمکان هاي مختلف منصوب شدند.

چگونه با شهيدبابايي آشنا شديد؟
 

ابتداي آشنايي من با شهيد بابايي از طريق معرفي ايشان توسط اقدام نزديک ما شکل گرفت. روزي يکي از اقوام درمنزل ما دعوت داشتند وبه دليل نزديکي و همکاري با ايشان در پايگاه اصفهان از شهيد بابايي و خصايص ايشان تعريف کردند که ايشان مرد بزرگواري هستند. البته پاره اي حرکت ها را از او ديده بودند، که براي آن قوم و خويش، ملموس نبود. رفتارها و حالت هايي که تا به حال تجربه نکرده و در يک فرمانده نديده بود.

مثلاً چه نوع رفتارهايي؟
 

براي نمونه يک فرمانده هيچ وقت در کل بازار نمي آيد و ببيند اوضاع و احوال مجموع مغازه ها و فورشگاه ها چگونه است و يا در بين جماعت ظاهر شود و در صف نماز جماعت شرکت کند، نه اين که ديگران شرکت نميکردند يا اهل نماز نبودند. اما ايشان ملموس تر و به گونه اي ديگر مثلاً در سينه زني ها و مراسم عزاداري اهل بيت نوحه سرايي مي کرد و قرآن مي خواند و براي بعضي شهداي خلبان خودش مجلس گردان بود. به هر حال اين ها چيزهايي بود که خيلي در آن زمان مرسوم نبود و اين آقايان اين مسائل را مي ديدند و تعجب مي کردند. طريق آشنايي ديگر من با ايشان توسط شهيد بزرگوار خضرايي بودکه بنده درپايگاه همدان در خدمت ايشان بودم و ايشان فرمانده پايگاه ما بودند و از آقاي شهيد بابايي تعريف مي کردند. که ايشان بعد از آن به سمت معاون عمليات نيروي هوايي منصوب شدند.

اولين ديدارتان با ايشان کي بود؟
 

اولين ديدار مستقيم من با شهيد بابايي روي پاگرد پلکان ستاد پايگاه بوشهر بود و بعد هم حضور در کلاسي بود که شهيد بابايي تشريف آوردند و با هم صحبت کرديم و اين باب آشنايي ما با اين شهيد بزرگوار بود.

بعد از اين آشنايي، در واقع نحوه همکاريتان به چه صورت بود؟ اين آشنايي تا چه مدت ادامه پيدا کرد تا به يک ارتباط نزديک منجر شد؟
 

نکته اي را خدمتتان عرض کنم و آن اين که در اين مصاحبه سعي خواهم کرد که شهيد بابايي را از وجوه مختلف معرفي کنم و ايشان را مثلاً از اين بعد که روزه زياد مي گيرد. من آن طور که آن بزرگوار را در حقيقت مزه مزه کرده ام بيان مي کنم. ايشان را از بعد آن که هرجا که مي رفتند با لباس بسيار ساده مي رفتند و يا اين که اهل قرآن بودند ويا همچنين زياد روزه مي گرفتند، نبينيم. سعي مي کنم جنبه هاي مختلف اين شهيد بزرگوار را به طور تمام و کمال مطرح کنم، اولين بار که ما در کلاسي در بوشهر با يکديگر ديدار و آشنايي پيدا کرديم، آن زمان صحبت آن بود که عراق به تازگي هواپيماهاي ميراژ را خريداري کرده وکشتي هاي ايراني را مورد حمله قرار مي دهد. شهيد بابايي هم که معاونت عملياتي نيروي هوايي را به عهده داشتند از جهتي مي ديدند که بچه هاي خلبان بسيار سرزنده و جوان و انرژيک هستند وبا توانايي بالا و قبراق در عملکردشان وسر از پا نمي شناسند تا در حملات داوطلبانه شرکت کنند. اما از طرفي از دست دادن اين نيروهاي خلبان و با تجربه در آينده نياز به جايگزين داشت که در طول زمان کوتاه غير ممکن بود. علاوه بر اين جايگزيني هواپيمايي بود که در اثر جنگ احتمال آسيب ديدن و از بين رفتن آنه امحتمل بود. ايشان اين مسائل را طوري مطرح مي کردند که اگر در جنگ به حالتي برسيم که در نهايت منجر به عصبانيت و ناراحتي ما شود و در نهايت اگر هواپيماهاي ميراژ را بزنيم باز عراقي ها جايگزين دارند و در صورت کمبود مي توانند هواپيماهاي ميراژ، ميگ، و سوخوي جديد را جايگزين کنند. اما اگر قرار باشد در اين حملات هواپيماي اف 4، اف 5، اف 14 آسيب ببينند ديگر جايگزيني براي آنها نداريم چون هيچ کشوري به ما هواپيماي جنگي نمي فروخت. ديدگاه ايشان آن بود که هواپيماهاي اف4، اف5، اف 14 نه تنها هواپيماي جنگي و تاکتيکي بود بلکه هواپيماي آموزشي، نيز بود و اين هواپيماها نه تنها هواپيماي آن زمان، بلکه هواپيماهاي دهة آينده ما هم بود. لذا اين قضيه را به کليه خلبان ها گوشزد و اين ديدگاه را به ما منتقل مي کرد تا خلبان ها اين مسئله را درک کنند. چون ما خلبان هايي بوديم که در آينده مي خوتاستيم در پست هاي مختلف ارتش و نيروي هوايي مشغول باشيم و هنگي بايد اين ديد و آينده نگري رااحساس مي کرديم. نه اي نکه فقط مي گفتيم، مي رفتيم، آن هواپيماي دشمن را مي زديم و اين براي ما به منزله يک پيروزي تلقي مي شد. شايد بي جا نباشدکه مثالي را عرض کنم. روايتي هست که مي گويند وقتي غزوات جنگي در زمان رسول الله تمام شد، يکي از صحابه گفت: خوب الحمدالله رفتيم جنگ و اين غزوه را پيروز شديم. حضرت رسول(ص) فرمودند: جنگ تمام نشده و تازه شروع شده است. آن جنگ اصغر بود و جنگ اکبر هنوز مانده است. ايشان هم در کل متذکر همين قضيه بودند.
خاطرم هست که شهيد بزرگوار اردستاني آن موقع که معاونت محترم عمليات نيروي هوايي بود مي گفتند که ماجنگمان هنوز شروع نشده، جنگ اصلي ما جنگ با آمريکاست که آن زمان ايشان اين پيش بيني را داشتند.
اين مسئله در ابتدا به مزاق من و همرزمان ما خوش نمي آمد چون در ذهن ما اين مسئله بود که همه مي خواهند که ما به دشمن حمله کنيم وآنها را سرکوب کنيم وهواپيماهاي آنان را بياندازيم. پس چرا نظر شهيد بابايي و فرماندهان اين طوري است؟

چرا چنين تصوري داشتيد؟
 

چون در آن موقع اکثر خلبان ها جوان بودند و همگي سروان هاي آ»اده به خدم تو فشار جنگ هم روي جوان ها تأثير زيادي داشت. اين مسائل باعث شد که چند روزي با خودم کلنجار مي رفتم و با دوستان صحبت و گفت و گو مي کرديم و سؤالاتي مطرح مي شد که من را به فکر وا مي داشت که چيزي نگذشت که با تحليل مسائل به اين نتيجه رسيدم که نظر آن شهيد بزرگوار بسيار به جا و آينده نگرانه بوده است. در فارسي مثلي هست که مي گويد:«چوبي را که برداري گربه دزده فرار مي کنه» و ما سعي کرديم که اين مثل را براي عراقي ها تداعي کنيم و عراقي ها بترسند. چون وقتي آنها حمله مي کردند تا کشتي ما را بزنند اگر موفق نشوند و ما توانستيم هواپيماي آنها را بزنيم خودمان چيزي را از دست نداده ايم و اين طوري چون روحيه آنها تضعيف مي شد براي ما بهتر بود.
ولي اگر قرار باشد که چيزي و يا هواپيما را از دست بدهيم ما ب اعراقي ها در شرايط يکساني براي تأمين خسارات نيستيم و در حقيقت بازنده خواهيم بود. چون اگر يک هواپيما از آنها و يک هواپيما از ما نابود شود، آنها مي توانند هواپيما را جايگزين کنند و ما نمي توانيم. در کل اين نگرش ها خيلي مهم بود که مجموعه ما به اين مسئله آگاهي پيدا کنند.

گويا در آن برهه شهيد بابايي گزينش هاي خاصي را در پايگاه داشته است؟
 

در آن زمان شهيد بابايي روند حرکتي خاصي را براي انتخاب عناصر مختلف آغاز کردند و در هر پايگاهي يک سري از عزيزاني را که با آنها آشنايي داشتند به عنوان مشاور، همکار نزديک و همفکر که از جمله آنها مي توان به امير انصاري، امير حسيني، و امير خليلي، امير عسگري فرد و اين حقير اشاره کرد که جزو همفکران ايشان بوديم. عزيزان مختلفي بودند که ايشان از يک سري به عنوان همفکر و از بعضي عنوان مشاور نظري و بعضي نيز به عنوان رفيق استفاده مي کردند. مثلاً شهيد اردستاني به عنوان رفيق ايشان و جناب سعيدي، جناب خضرايي از جمله عزيزان همفکر نزديک ايشان بودند و اين بالاتر در مقام مديريتي شهيد ستاري بودند که قرار بر اين شد به عنوان فرمانده در آينده روندحرکتي نيرو را هدايت کنند.

گويا براي فرماندهي به شهيد بابايي و ستاري نظر داشتند؟
بله! بحث بود بين ايشان و شهيد ستاري که واقعاً هر دو لياقت فرماندهي ر اداشتند، منتهي به دلايل مختلفي شهيد بابايي چون دوست داشتند که عمليات را هدايت و رهبري کنند، طي هماهنگي و توافق با شهيد ستاري، شهيد ستاري به عنوان مسئول نيروي هوايي انتخاب شدند و ايشان در مقام فرماندهي عمليات نيروي هوايي بودند که رفتند به شهادت رسيدند. از جنبه ديگر شهيد بابايي عموماً همه نظرها و صحبت ها را مي شنيدند و جمع بندي مي کردند ولي خودشان بايد در صحنه حضور پيدا مي کردند وقانع نمي شدند که مسئله اي را مطرح کنند و خودشان در صحنه نبرد نباشند. مثلاً وقتي قرار بود عملياتي در جنوب غرب کشور انجام شود خودشان سعي مي کردند که در منطقه حضور داشته باشند. مثل يک مربي تيم که مي خواهد تيم را رهبري کند و در زمين بازي نيز حضور پيدا ميکند. غالباً ايشان در خود عمليات هم شرکت مي کردند و بعد هدايت و رهبري عمليات را به عهده مي گرفتند. منتهي ايشان کلان نگري را مد نظر قرار مي دادند. مثلاً ايشان خود را مختلص به يک عمليات نمي کردند. با اين که ايشان معاونت عمليات نيروي هوايي را عهده دار بودند. اگر قرار بود سپاه عملياتي را در منطقه انجام دهد و يا ارتش عملياتي داشته باشدکه در دريا و درمورد کشتي ها باشد، ايشان از مطلب اطلاع داشتند و براي آن پيش بيني هاي لازم را انجام مي دادند.چون ايشان اعتقاد داشتند که ما به عنوان نيروي هوايي يک مأموريت داريم و آن هم اين است که مسئول حفظ و حراست قلمرو هوايي کشور عزيزمان باشيم و اگر قرار است در قسمتي از مملکت ما عملياتي انجام شود، وظيفه اصلي نيروي هوايي پوشش کامل آن عمليات بود. ايشان وقتي براي يک عمليات مثلاً در جنوب کشور حضور پيدا مي کردند پس از طرح ريزي کلي برنامه عمليات ونگاه به پيشرفت و رهبري عمليات ديگر آنجا نمي ماندند و به يک پايگاه ديگر مي رفتند. منتهي آن مسئول که جايگزين خود مي کردند را تحت نظارت داشتند و کار او را ارزيابي مي کردند تا اگر روزي بر اساس اعتقادي که داشتند در قيد حيات نبودند مثل موقعي که شهيد شوند همتا سازي کرده باشند و اين فرصت ها را براي تمامي فرماندهان ينروي هوايي و پرسنل مهيا مي کردند.
حضور ايشان در صحنه هاي عملياتي اين آثار مثبت را داشت که براي مثال اگر مي خواستيم عملياتي را انجام بدهيم، هواپيما چون غربي بود و ما هم آموزش ديده کشورهاي غربي بوديم بايد از کتاب هاي آنها استفاده مي کرديم و اطلاعات را براي مأموريت ها از کتاب هاي اصلي برداشت مي کرديم. در صورتي که مأموريت هاي ما ديگر متعلق به آن زمان نبود و بايد به روز مي شد.
واگر مي خواستيم به اطلاعات آن دوره بسنده کنيم بازنده نبردها بوديم. چون نيروهاي عراقي ابزار و اطلاعات جديد را داشتند ولي ما به آنها دسترسي نداشتيم. وقتي عراقي ها هواپيماي ميراژ و سوپر استاندارد را از فرانسه قرض کردند يا هواپيماي 25 سوخوي 24 را از شوروي گرفتند، اين ها از يک تکنولوژي برتر استفاده مي کردند و يا يک هواپيماي ميگ 29 را که از شوروي گرفتند کليه اين هواپيماها از يک تکنولوژي بالا و يک جنگ الکترونيکي برتري نسبت به ما سود مي جستند که ما بايد با اين ها مقابله مي کرديم. نه تنها برابري کنيم بلکه بايد با امکانات موجود از آنها نيز پيشي بگيريم. چون قرا رنبود که بازنده جنگ باشيم. لذا ايشان به اين امر واقف بودند و بايد تفکر و تحقيق مي کردند و طرح هاي جديد را پايه ريزي مي کردند. بدين لحاظ هر نظري را مي گرفتند و استفاده مي کردند و با مشاوران و معاونين مطرح مي شد.
 

از سال 57 به بعددرکجا و چه رده هايي خدمت کرديد؟
 

من از سال 57 تا سال 62 حدوداً زمان دقيق آن 1362/3/1 را در پايگاه همدان بودم و از اين تاريخ تا 67/3/1 به پايگاه بوشهر رفتم و از68/3/1 به مناسبتي به پايگاه بندرعباس رفتم که بعد جنگ هم تمام شده بود. پس براي مدتي به تهران آمدم تا دوره هاي مختلف را بگذرانم و مجدداً به پايگاه بوشهر برگشتم. بعد ديگر چون من يکي از خلبان هايي بودم که مأموريت ها را انجام مي دادم و وقتي در پايگاه بوشهر هم بودم به عنوان خلبان اکتيو کابين جلو بودم که در کار ها و عمليات ها نظريه مي دادم. مثلاً اين طرح و حرکتي که عراقي ها انجام مي دهند طرح جديد است. عملياتي است يا حقيقي يا اين که چند فروند هواپيما و يا با چه وسيله اي درجنگ شرکت مي کنند.

از اين نوع نظريه ها مثالي بزنيد؟
 

براي مثال وقتي عراقي ها حمله مي کردند تا کشتي هاي ما را بزنند، هميشه در صفحه رادار، يک فروند بيشتر ديده نمي شود. علي الخصوص هواپيماهاي ميراژ از اين قابليت استفاده مي کردند.
ما طي تجربيات پي برديم که احتمالاً اين ها با 2 فروند هواپيما حمله مي کنند ولي ما يکي از آنها در صفحه رادار مي بينيم و آنها ازنقطه کور رادار، استفاده مي کنند و اين جوري به ما خودي نشان مي دادند. شهيد بابايي نظريات ما ر ادر مورد حمله ميراژها و حقايق مطرح شده گوش مي کردند و دلايل را از ما مي پرسيدند و خودشان به سايت رادار مراجعه مي کردند و از نزديک نيز مسائل را بررسي مي کردند.
حضور ايشان در صحنه موجب اين شد که بادلايل و فرضيات قبلي دست رادار و حربه اي که عراقي ها داشتند براي ما روبشود. در صحنه نبرد عراقي ها هواپيماي سوپر استاندارد را خريداري کردند تا کشتي هاي ما را مورد حمله قرار دهند و نيز ميراژ را هم براي همين منظور خريداري کرده بودند. ايشان هم بيکار ننشستند و وقتي که سمت معاون عملياتي نيروي هوايي را داشتند مسئول پدافند منطقه جنوب کشور هم شدند که تحت عنوان قرار گاه رعد بود و تأکيد مي کردند که بايد از تمام توانمان استفاده کنيم ونگذاريم دشمن موفق به عمليات، روي کشتي ها بشود. در آن زمان تنها نبرد عملياتي ما، بندر امام بود و کشتي ها به صورت کارواني حرکت مي کردند تا درمنطقه به صورت جمعي مثلاً 1 تا 12 کشتي و گاهي اوقات 20 تا 25 کشتي حرکت مي کردند و هر کدام شامل يک موادي بودند، مثلاً يک کشتي بار روغن داشت، ديگري مواد صابوني مي آورد يا ديگري حمل گوشت مي کرد. هر کدام از آنها را که مورد حمله قرار مي دادند، کشور براي مدتي در مضيقه آن مواد بود.
و اين مسئله براي ما مهم بود که شهيد بابايي رهبري کارها و عمليات را به عهده داشتند.

شهيد بابايي از ابعاد مختلفي برخوردار است. تقوي، اخلاص و بسيجي بودن، اما جنبه هاي مديريتي ايشان کمتر مورد بحث بوده سايت. در اين باره بفرماييد.
 

وقتي شما نگاه مي کنيد مي بينيد که شهيد بابايي يک جنبه اش انساني، حزب اللهي، مسلمان و اهل نماز و قرآن است که در محافل و مجامع شنيده مي شد. ولي جنبه ديگر وي مديريت اسلامي اش است. وقتي مالک اشتر به عنوان والي مصر مشخص شدند حضرت علي (ع) در نامه اي به ايشان متذکر مي شوند که مالک هم اکنون که تو والي مصر شده اي. طوري عمل نکني که همه را راضي نگه داري و يا طوري عمل نکني که همه ناراضي باشند. پس اگر براي رضاي خدا کاري بکني ي کسري افراد راضي خواهند بود و عده اي ديگر ناراضي. پس تو آن جنبه رضاي خدا را داشته باش. شهيد بابايي نيز اين خصوصيت اخلاقي را داشتند و براي رضاي خدا کاري مي کردند. ايشان خلبان اف14 بودند ولي به عنوان معاونت عمليات نيروي هوايي مجوز داشتند که خود را آزاد بگذارند و يا سوار هواپيماي اف 5 هم بشوند و روزي هم که شهيد شدند با هواپيماي اف 5 پرواز مي کردند و روزي با هواپيماي اف 4 هم پرواز کرده بود.شايد فکر کنيد که ايشان مي خواستند نام خود را پرآوازه کنند در صورتي که مي خواستند تکليف خودشان را انجام بدهند.

تکليف چه بود؟
 

ايشان ديده بود خلبان هايي با هواپيماي اف 4 پرواز مي کنند اما نقصاني در کار هست و يا اين که اگر يک هواپيمايي مي خواهد به يک مجموعه اي برود، برد پروازي آن به آنجا مي رسد يا خير و يا ببينند که مي توانند مثلاً اين کار را با هواپيماي اف 5 واف 14 هم انجام دهند يا خير؟ خلاصه اين که مي خواستند بر همه چيز اشراف داشته باشندو هميشه به عنوان يک پيش قراول شخصاً مي رفتند و بررسي مي کردند و جمع بندي مي شد براي اين که وقتي مي خواهند دستور بردهند آگاهانه اين کار را بکنند، تا فرمانش اجرا شود و توجه زيادي به اين امر داشتند.

پس يعني افراد مختلفي به ايشان خبر مي رساندند و مشاوره مي دادند؟
 

بله! ايشان بر اساس شيوه رسول اکرم سعي ميکرد مطمئن باشد. در همه جا گوش و چشم داشتند، هميشه اطلاعات و اخبار را به او مي دادند و هر کجا که احساس مي کردند که لازم است، خودشان در صحنه حضور پيدا مي کردند وحضور در صحنه باعث ارتباط با عناصر مختلف مي شد. مثلاً ايشان وقتي به داخل پايگاه عملياتي مي آمدند هر چندکه دور از جنبه نبرد بود ولي در اصل، صحنه اصلي نبرد آنجا بود.
براي مثال پايگاه هوايي بوشهر اين گونه بود. چرا که پوشش و حفاظت بندر امام را داشتيم وکشتي ها به صورت کارواني از آن مسير رد مي شدند و مي رفتند. همچنين گاز وليعصر، کنگان، خارک و ترمينال نفتي را که هر آن ممورد حمله قرار مي دادند. لذا ما در حقيقت صحنه اصلي جنگ را در آن پايگاه داشتيم. شهيد بابايي وقتي به پايگاه تشريف مي آوردند و بازديد مي کردند، فقط به من خلبان توجه نمي کرد. بلکه عناصر مختلف پدافند و فرماندهان را مي ديدند و توجه مي کردند. نقطه نظرات آنهارا بررسي مي کردند و عناصر فني را مي ديدند. سرعت عمليات را مطرح مي کردند و مثلاً مي گفتند اگر فرض بفرماييد بمبي داشته باشيم، براي دستيابي به هدف، تير انداز تا فاصله دورتر و يا هدف بهتري را مورد هدف قرار دهد بهتر است بچه هاي جهادي و خلبان ها فکر مي کردند وطرح ريزي مي کردند و اگر به گذشته برگرديد و بررسي و پرس و جو از بچه هاي واحد جهاد و
خود کفايي کنيد، خواهيد ديد که بيشترين طرح ها و حرکات و پيشرفت هاي قابل توجه در آن موقع صورت مي گرفت. ايشان مي خواستند خلبان هاي بچه هاي جهاد، خودکفايي را به باور حقيقي برسانند که توانايي لازم را داريم. اين باور را به پرسنل فعال و اکتيو نيرو دادن خيلي مهم بود. همان طور که امام راحل فرموده بودندکه شما به اين باور برسيد که چرا دنيا به اين باور رسيده که شما مي توانيد، خودتان، خودتان را قبول داشته باشيد و اين خيلي مهم بود. ايشان سعي مي کردند که اين باور و روحيه خودباوري را به همه القاء کنند و نقش به سزايي در اين مورد داشتند.

رهبري و مديريت شهيد بابايي چه تأثيري در فرآيند پيروزي هاي ما داشت؟
 

از نکات بارز ايشان بحث رهبري و مديريت عمليات بود که ايشان اطلاعات به روز از کليه امور داشتند. هواپيماي اف 14 يک هواپيماي پيشرفته است. البته الآن خير، ولي در آن زمان که ساخته شد هم جزو پيشرفته ترين ها بود. وقتي اين هواپيما براي پرواز آماده مي شود، سيستمي روي اين هواپيما نصب است که يک چک کلي قبل از پرواز انجام مي دهد و براي آن تعريف مي کنيم مثلاً ما 4 تا موشک از نوع حرارتي يا 4 تا موشک از نوع راداري داريم يا وضعيت رادارمان به اين گونه است و سيستم ناوبري ما اين طوري است و حالا مي خواهيم براي پرواز آماده شويم. اين اطلاعات را مثل يک کامپيوتر به صورت input وارد آن مي کنيم و منتظر مي مانيم تا اطلاعات پردازش شود و به صورت output، خروجي اطلاعات را بگيريم. جواب خروجي اطلاعات اين است که برو يا نرو(go يا nogo). بعضي اوقات به خاطر آن که دستگاه بايد کاليبره مي شد، اطلاعات مي گفت که اين هواپيما از نظر پرواز مشکلي دارد يا ندارد. معمولاً اگر کامپيوتر بگويد برو(go) شما براي پرواز آزاديد و مشکلي نداريد. ولي اگر قرار بر آن شود که پرواز نکنيد(no go) حالا بايد بررسي بکنيم که اشکال از کجاست؟ کدام موشک اشکال دارد و يا سيستم راداري. سيستم ناوبري دچار نقصان است. اين قضيه موجب مي شد که براي رفع اشکال و بررسي سيستم ها تأخير حدود 30 تا 35 دقيقه براي پروازهاي عملياتي صورت بگيرد. هواپيماها هم که عموماً براي آماده شدن پرواز حدوداً 30 تا 35 دقيقه فرصت لازم را داشتند، پس اگر حمله اي مي شد در اين 30 تا 35 دقيقه عمليات آنها انجام شده بود و پرواز رفته بود.
لذا ايشان آمدند و بررسي کردند و نقطه نظر بچه هار اجويا شدند و نهايتاً به اين نتيجه رسيدند که قبل از اين که هواپيماها پرواز کنند، موتورها را چک کنيم، روشن کنيم تا سيستم کاملاً بررسي شود و در حقيقت اين go يا nogo را بگيريم. اگر جواب داد ديگر خيالمان راحت است و اگر به مشکلي برخورد کرد، مثلاً سيستم موشکي اشکال داشت از روي هواپيما برداريم يا اصلاً آن سيستم را کنار بگذاريم. چرا که هواپيما توان حمل 6 موشک فنيکس را داشت و ياتوان حمل 4 موشک را داري اسپرو راداشت يا حمل 4 موشک حرارتي را مي توانست انجام دهد. از هر کدام از اين ها که مشکلي داشته مي توانستيم انتخاب نکنيم. پس مشکلي نداشتيم مگر آن که حالا يک اشکال کلي در سيستم باشد که هواپيما را کاملاً عوض مي کرديم و به اندازه کافي هواپيما داشتيم. اين تدبير موجب شد که هواپيمايي برايمأموريت در حدود 30 دقيقه آماده مي شد. اين زمان را به 8 دقيقه تنزل داد و کمک بزرگي براي ما شد. از طرفي ايشان با سيستم رادار وبچه هاي پدافند هماهنگ کردند، آنتن ها را تنظيم کنند. آنتن رادار هم مثل همين آنتن راديو و تلويزيون ماست که اگر مشا منزلتان در ي کجاي پستي قرار گرفته باشد، ممکن است که آنتن دهي خوب نباشد و هر چه کمي بالاتر برويد گيرندگي و آنتن دهي خيلي بهتر مي شود. لذا با کمک و همفکري شهيد ستاري که از بچه هاي پدافند بودند، زاويه آنتن ها را تنظيم کردند و به قول معروف«دست بردند درکار» شهيد ستاري از بچه هاي پدافند بودند. اطلاعات را کنار هم مي گذاشتند و در نهايت حرکت انجام مي شد. در کنار اين کارها ي کسريGAP (يعني نقاط خالي و نقاط کور) داشتيم و مي خواستند آنها را پوشش دهند. لذا آمدند از رادارهاي تاکتيکي استفاده کردند. رادارهاي تاکتيکي قابليت تکان خوردن و جابجايي دارند و از مجموع آنها يک پدافند پيوسته به وجود آوردند. يک شبکه سراسر پدافند کل کشور و اين براي ما خيلي مهم بود.

آيا اين حرکت هايي که ايشان انجام مي دادند در ابعاد مديريتي – تاکتيکي – رهبري ابعاد خاصي داشت، که وجه تمايز ايشان را نسبت به ديگران در آن زمان نشان مي داد؟
 

بله!حتماً چنين بوده است و اما بحث ديگري که خواهم داشت اين است که فرمايش بزرگان را هيچ وقت فراموش نکينم. روايت است که «هرگاه از دست سرداري پرچم و بيرق و علمي درميدان نبرد بيفتد، يک سردار ديگر آن را بلند مي کند و ادامه نبرد مي دهد». امام راحل مي فرمودند: «با ريختن قطرات خون شهدا، هرقطره تبديل به يک عزير ديگري مي شود که سربلند مي کند براي حرکت».

شهيد بابايي همواره مي کوشيد تا به ديگران نيز بها دهد تا آنها هم آماده فضاهاي کاري شوند. در اين باره بفرماييد.
 

يکي ديگر از خصايص شهيد بابايي اين بود که با منش و رفتار خود يک شهيد بابايي ديگر خلق مي کردند. بعضي از افراد(اين حقير هم يکي از آنها بودم)از ايشان تقليد مي کردند و موهايشان را مي زدند(چون ايشان موهايشان را مي زد).
نقشي که ايشان سعي مي کرد ايفا کند اين بود که مثلاً اگر قرار است مأموريتي انجام شود آن مأموريت موجب رعب و وحشت دشمن شود نه موجب رعب و وحشت خودي. و ايشان سعي مي کردند در دل مردم جاي داشته باشند. همان طور که امام راحل فرمودند:«سلطان قلب ها باشيم». ما قرار است به قلب هاحکومت کنيم و اين خود يکي از ويژگي هاي ارزشمندي است که شهيد بزرگوار آن را دارا بودند. سعه صدري که ايشان داشتند در عمليات ها، اجراي کارها و توکلي که داشتند، بسيار بالا بود.

در اين باره مثالي بزنيد؟
 

مأموريت خاصي در سال 65 به بنده حقير واگذار کردند و ابلاغ فرمودند بروم پايگاه اصفهان وآن يک پايگاه موشکي بود که از آنجا موشک هاي زمين به زمين به دزفول پرتاب مي شد، من مأموريت داشتم آنجا را بزنم. فرمانده پايگاه در آن زمان امير سعيدي بودند که به من گفتند: بايستيد، پارک کنيد و هواپيما را خاموش کنيد. من تعجب کردم و پرسيدم چرا مأموريت اين گونه شد؟ گفتند آنها مطلع شدند که شما داريد مي رويد و احتمال زدن شما خيلي زياد است.
شهيد بابايي سعي مي کردند از همه ابزار ها استفاده کنند. فقط اين نبود که عملياتي باشد و به اطلاعات کار نداشته باشند، نه! مي پرسيدند: آقا چه خبر؟ اين شخصي که دارد مي رود بايد برگردد و دقت به اين قضايا در ذهن ايشان بسيار مهم بود که ما بايد از همه ابزارها استفاده کنيم و البته اين مأموريت با سه ماه تأخير انجام شد و آن هم ماجراي خاصي داشت که در اين مقوله نمي گنجد.
ايشان به اين قضايا بسيار دقت داشتند که اگر مأموريتي را مي دانستند که ارزشمند نيست و از لحاظ ارزش ظاهري لازم نيست انجام شد، مي فرمودند نبايد انجام شود اما اگر از لحاظ ظاهري مأموريتي انجام مي شدکه در عمل براي مملکت سرنوشت ساز بود، دقت خاصي را داشتند و در حقيقت يک مدير جامع نگر و استراتژيست بودند.
مثلاً يکي از ضعف هايي که ما داشتيم در منطقه بوشهر بود. خاطرم هست، وقتي که آنها مي آمدند کاروان هاي کشتي ما را بزنند يا براي زدن اسکله آذرپاد و اسکله تيرگ درمنطقه خارک، ايشان مي گفتند يک سري هواپيما بيايد براي اين که تبادل اطلاعات با هواپيمايي که گشت هوايي را انجام مي دهد، داشته باشد.
راداري به ما گفت: اين هواپيما دارد به اين منطقه مي آيد، برويدو بزنيد. ما اطلاعات نمي گرفتيم و اولاً بد نام شديم به اين که ما به خلبان گفتيم، نرو! و بدنامي براي ما مي ماند و از طرفي دشمن مي آمد و کار خودش را انجام مي داد. لذا ايشان مي آمدند و پرونده ديگري را مد نظر مي گرفتند ومي گفتند: اين GAP(نقطه خالي) به وجود آمده را پر کنيم و اين استفاده از همه ابزار، مختص يک مدير جامع نگر و يک استراتژيست است. استراتژي در حقيقت هنر بکارگيري همه ابزار براي پيشبرد اهداف و براي زدن هدف و به نتيجه رسيدن است. که اين ها اگر دررابطه با اهداف ملي و منافع ملي کشور باشد، بسيار مهم است و ايشان به اين قضيه خيلي توجه داشتند. مثلاً اگر مي ديدند که بهتر اين است که دراين منصب فرمانده اي باشد که بهتر مي تواند کارها را انجام دهد، حتماً اين کار را مي کردند يا اگر قرار است يک سري از تجهيزات از اين منطقه برده شود و در جاي ديگري مستقر شود، مي گفتند، بايد اين کار انجام شود. بنابراين بحث توکل و توسل ايشان به خدا و خاندان عصمت وطهارت به گونه اي بود که به خلبان ها وبچه هاي پدافند، نه در کلام بلکه در عمل چيزهاي زيادي مي فهماندند. شما مي دانيد که بررسي و ثابت شده که وقتي شما با سرعت ظاهراً 60 کيلومتر رانندگي کنيد از زماني که يک صحنه اي يا اتفاقي را ببينيد و شروع کنيد به عکس العمل، حدوداً 3 ثانيه طول مي کشد تا ترمز کنيد. ظاهراً ترمز هم که بکنيد تا ترمز کامل شود 3 ثانيه ديگر زمان مي برد. حالا اگر ترمز کامل باشد تا به آن حادثه هم برسيد 3 ثانيه طول مي کشد در مجموع مي شود 9 ثانيه. شما اگر 60 کيلومتر را بر مبناي 9 ثانيه حساب کنيد يک رقمي در مي آيد مثلاً فرض کنيد مي شود 12 متر يا 15 متر و اين مي شود مبناي فاصله بين ماشين، حالا اگر قرار باشد سرعت شما بيشتر باشد چه مي شود؟ اين زمان کمتر مي شود يا فاصله شما با هدف بيشتر مي شود.
شما فرض بفرماييد که هواپيما با آن سرعت عجيب و غريب دارد مي رود، لذا سرعت انتقال بايد خيلي بالا باشد، و ايشان سعي مي کردند اين قضيه را در عمل به بچه ها خاطرنشان کنند و توجه داشته باشند به اينکه روند حرکتي آنها بايد اين چنين باشد.
يک مطلبي را هم که خدمتتان عرض کردم که ما، بايد همه هواپيماها را حفظ مي کرديم و از دست نمي داديم و اجراي مأموريت مي کرديم. درمأموريت ها هم براي اين که موفق باشيم مي گفتند: جنگ نيرنگ است. پس نيرنگ هم بايد داشته باشيد. و اين قضيه يکي از آن ابزاري بود که با همه ابزار جنگ الکترونيک جلو مي آمد و کار انجام مي داد.لذا ما در پروازهايي که درمنطقه جزيره خارک انجام مي داديم اين کلک را مي زديم. مثلاً 2 فروند هواپيما مي رفتيم اما هر دو در يک ارتفاع نمي ايستاديم. يکي مي رفت پايين کف آب مي خوابيد و يکي در ارتفاع بالا. در حقيقت هواپيمايي که در ارتفاع بالا بود،مورد هدف قرار مي گرفت و آن هواپيمايي که پايين تر بود، جلوتر بود وبالا را در رادار نگاه مي کرد. (البته تا حدودي هواپيمايي که بالاتر بود در خطر بود) ولي ما هم از پايين رادار را چک مي کرديم و اين چنين از اين ابزار استفاده مي کرديم.
اگر در يک جا هواپيما نداشتيم،مثلاً هواپيماي اف 4 در منطقه بود يا يک جا قرار است عملياتي را اف 5 انجام دهد، هواپيماي اف 14 يا اف 4 در کنارش قرار ميگيرد. يا مثلاً قرار بود مأموريتي با اف 4 انجام شود، حالا ابزار ديگري مثل اف 5 مي آمد و کمکش مي کرد. لذا در هم آميختگي اين امور خيلي مهم بود که ما بتوانيم از مجموعه وسايل، شيوه ها، طرح ها، تجهيزات و تشکيلات استفاده کنيم و در حقيقت حضور ايشان در صحنه ها به گونه اي بود که ارتباط عميق و حسنه و نزديکي با ائمه محترم جمعه داشتند. با استانداردها، با مجموعه خارک(شرکت فلات قاره اي جنوب کشور) و اين ها به ما کمک مي کرد. در حقيقت اين عزيزان مي آمدند و نيروي هوايي را که اين همه زحمت مي کشد، مي ديدند و يک سري ابزار به جبهه مي فرستادند. خوب، نيروي هوايي هم جنگ داشت و د رزمان جنگ هم کمبودهايي هست که فرض بفرماييد رادار ما را در منطقه بوشهر زدند. از مجموعه خارک فلات قاره کمک گرفتيم و جرثقيل هاي بسيار بزرگ مي آمدند و کارها با سرعت انجام شد.
شهيد بابايي يک ارتشي و يک بسيجي بود و قبل از اين که يک ارتشي باشد، يک سپاهي بود. چرا که ارتباط بسيار نزديک با عزيزان داشت. ايشان در عرصه دولت آقاي رفسنجاني به عنوان رئيس جنگ، چهره اي شناخته شده بودند. آقاي روحاني به عنوان رئيس پدافند کل کشور بودند و با عناصر مختلف دولت ارتباط تنگاتنگ و نزديک داشتند. همان گونه که شهيد ستاري اين ارتباطات را داشتند. ارتباط خوب و تنگاتنگ با عناصر زير مجموعه خود(فرمانده هان مختلف پايگاه ها- عناصر ستاد) داشتند، شهيد بابايي با مسئولين بالاي ستاد نيروي هوايي مثل شهيد ستاري به عنوان فرمانده و آقاي سپيد موي آذر که در آن زمان جانشين فرمانده نيرو بودند، داشتند.
در بسياري از مواقع وقتي به موضوعي برخورد مي کرديم به ايشان اطلاع مي داديم و به عنوان دوست و همفکر زنگ مي زديم و ايشان مي گفتند: بسيار خوب، زنگ بزنيد تهران براي فلاني و بگويند فلان کار را انجام دهند. براي رستمي، فلان کار را انجام دهند و واقعاً حضور ايشان را در تهران حس مي کرديم. يکي ديگر از نقاط برجسته اي که ايشان داشتند اين بود که به آن سازمان کلي بسنده نمي کردند. من خاطرم هست که يک صحبتي داشتيم و ايشان اشاره کردند که مي خواهند گروهي را آماده کنند تحت عنوان گروه ضربت که هر زمان از شبانه روز قرار شد ضربه به عراق بزنيم، بتوانيم. حالا عناصر اين چنيني را معرفي کنيد.
خوب، من يک سري از عزيزان مثل امير علي بختياري، امير سرهنگ سارجلو، آقاي پورفرزانه و عزيزان ديگري را از هواپيماهاي مختلف معرفي کردم. ايشان معتقد بودند که نيروي هوايي که ما تعريف مي کنيم يک نيروي هوايي تاکتيکي است. يعني نيرويي که هر قابليتي دارد هر زمان آنچه بخواهد انجام دهد و ايشان مسبب احياي اين قضيه بودند، يعني مي گفتند، قرار نيست اگر انقلاب شده و عناصر مختلف نيروي هوايي را کنار گذاشتند و رفتند و آمريکا ارتباط اش را قطع کرده، ما آن کارها را نتوانيم انجام دهيم.
و واقعاً اين چنين هم بود. همان طوري که نيروي هوايي در قبل هم نشان داده بود. ما عمليات H3 را انجام دايدم که خيلي فاصله زيادي بود. مثل آن K2 را انجام داديم. ترتا را داشتيم و بچه ها اين گونه عمليات را زياد انجام دادند. لذا انساني خلاق بود که با حضور خودش در صحنه کار يک سري سازمان هاي جنبي، يک سري طرح هايي که به ذهن خيلي ها خطور نمي کرد يا اگر خطور مي کرد امکان اجراي کار را نمي دادند انجام مي داد.

مي شود گفت ايجاد قرار گاه رعد از جمله خلاقيت ها بود؟
 

رعد در حقيقت يک مجموعه عمل کننده طرح بود که اين مجموعه را در پايگاه اميديه بنا کرده بودند و قرار شد گروه ضربت هم در همانجا عمليات را انجام دهد.
درمجموعه طرح رعد يا تحت عنوان قرار گاه رعد فقط بحث پرواز نبود. بلکه پدافند جنگ الکترونيکي و جنگ اطلاعاتي را شامل مي شد. فاشاي ما درگير بود، معاونت اطلاعاتي ما درگير بود و عناصر مختلف را در کار داشتند و فقط اطلاعات را به نيروي هوايي نمي دادند بلکه به نيروي زميني و نيروي دريايي و سپاه نيز مي دادند.اطلاعات مي گرفتند و اطلاعات مي دادند. در ان موقع عمليات هي مشترکي با سپاه انجام شد و ايشان مي خواستند نيروي هوايي نقش اصلي اش را هم به عنوان بازدارنده و هم عمل کننده، هم پدافند کننده انجام دهد. لذا اين خلاقيت ها را ايشان به عنوان عنصري که فتح باب مي کردند انجام مي دادند. نکته ديگر اين است که با رفتن و شهادت ايشان، اين عمليات ها نمرد. بلکه انجام شد. حتي خيلي قوي تر و غني تر و امثال ايشان پديده هايي بودند که بعدها نمود پيدا کردند، مثل شهيد ياسيني که از عناصري بودند که در آن زمان خيلي زحمت کشيدند و از قهرمانان جنگ بودند. مثل امير باهري، امير نادري، امير موسوي و امثال آنان بودند که به اين باور رسيده بودند مي شود يک چنين کارهايي انجام داد.

پس آيا مي توان گفت، اگر نيروي هوايي نقطه عطفي در 19 بهمن سال 1357 بود، آغازگر تحولات مهمي در جنگ نيز شد؟
 

بله! چرا که به عنوان مثال ايشان مطالعه کرده و مطلع شده بودند که هواپيماي اف 14 اين توانمندي را دارد که بمب حمل کند واين قضيه را دنبال کردند و يکي دو تا مأموريت نيز انجام دادند که افرادي نيز همچن شهيد اردستاني ايشان را ياري دادند، چرا که نمي خواستند اين باور در ذهن کسي به وجود بيايد که فقط اين کارها را اف 5 يا اف 4 انجام ميدهد. اف 14 هم مي تواند و مي خواستند خوف و وحشت در دل دشمن به وجود بياورند و بازدارندگي به وجود آورند که ما در هر کجا که بخواهيم حمله مي کنيم، مي توانيم با هر تعداد هواپيما اين کار را انجام دهيم و از طرفي اين باور را به مسئولين کشور نيز تسري بدهد. مي دانيد که هواپيماها يا شکاري هستند يا بمب افکن يا شکاري جنگنده. هواپيماي اف 14 فقط شکاري است، يعني هواپيما شکار مي کند.
هواپيماي اف 5 و اف 4 هواپيماي 2 منظوره هستند. بمب افکن و از طرفي جنگنده و شکاري جنگنده(شکاري بمب افکن). هواپيماي سوخو Z4 ما فقط بمب افکن است. کاري که ايشان انجام دادند هواپيماي شکاري اف 14 را تبديل به شکاري بمب افکن کردند که بعد از آن ما آمديم سعي کرديم بر روي هواپيماي سوخودZ4 که الآن توانمندي بردن موشک هاي هوا به زمين ضد رادار را دارد، موشک ضد هوايي هم بگذاريم. اين باوري بود که ايشان جرقه اش را زد. يا مثلاً موشک حاد يک موشک زمين به هوا است که ايشان در آن زمان اين موشک را روي هواپيماي اف 14 گذاشتند وآن را بدل به موشک هوا به هوا کرديم. لذا اين باورها را به وجود آوردند. اينها يک نقطه عطفي است که ايشان به وجود آوردند و فرمايشات امام راحل را نه تنها به جان و دل مي پذيرفتند بلکه در صدد اجرايي کردن فرمايشات بودند. که اين ابعاد شهيد بابايي براي ما يک ابعاد خاص مديريتي، فرماندهي و ارتشي و به عنوان يک خلبان عمل کننده طرح بود که هر لحظه آن را احساس مي کرديم. مي ديديم و اين از نظر من از نقاط برجسته اين شهيد بزرگوار بود.

اين خصايصي که فرموديد در وجود اين بزرگوار بود، الآن اين موضوع و اين خصايص را چقدر در نيروي هوايي جاري مي بيند و آيا به همان وحدت و شدت هست و آيا راه او ادامه دارد، يا خير؟
 

بله! همانطور که خدمتتان عرض کردم و در مثالي که زدم- اگر در ميدان نبرد، بيرق و علمي از دست سرداري بيافتد، سردار ديگري آن را به دست مي گيرد – با ريخته شدن خون شهيد بابايي در حقيقت بابايي ها درست شدند. جالب اين که من در يکي از سخنراني هاي خطبه هاي نماز جمعه که دعوت شده بودم اين موضوع را مطرح کردم که من در سايت رادار بوشهر بودم و هواپيماي اف 14 دشمن آنجا پرواز نمي کرد و آنها يک هواپيماي A6 داشتند که کار جنگ الکترونيکي داشت. خلباني به خلبان ديگر به اسم لاري، مي گفته است، در جايي که هواپيماي اف 14 ما پرواز نميکند هواپيماي اف 14 ايران پرواز مي کند. طي مدت کوتاهي چهار تا هواپيماي اف 14 آمريکا زمين خورده بود و اين ها درباره اين قضيه مجاب نشده بودند واين يک افتخار است براي ما.
سرانجام اين که در راستاي همان بحثي که خدمتتان عرض کردم، شهيد بابايي اگر يکي بود، 2 تا شد، چند تا شد و الآن الحمدالله فرمانده نيروي هوايي که در منصب اين رماندهي قرار دارند و زحمت مي کشند يکي از دست پرورده هاي ايشان هستند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 33