وضوي جمعه خونين
وضوي جمعه خونين
وضوي جمعه خونين
درآمد
مريم دانش آشتياني بيش از بقيه خواهر و برادرها با شهيده محبوبه دانش انس داشته، ليكن آن قدر در طي اين سالها، نسبت به مادر، پدر و خواهرش بي مهري ديده است كه حتي با اصرار چندين و چند باره ما لب به سخن نگشود و نهايتاً مقالهاي را كه سالها قبل نوشته است، در اختيار ما قرار داد. او از اينكه هر سال در سالگرد 17 شهريور، عدهاي به نام بزرگداشت خواهرش، با آنها مصاحبههايي مفصلي انجام داده، اما هيچ يك را به درستي منتشر نكردهاند و نيز از كتابي كه به نام خواهر او نگاشته شده، اما در آن نشاني از محبوبه نيست، سخت گلايه دارد و معتقد است اين رفتارها، بي حرمتي محض به كساني است كه از گراميترين سرمايه خود در راه اعتلاي دين و وطن گذشتند و هرگز در پي نام نبودند.
در يكي از روزهاي سرد و يخ زده زمستان سال 1340، دختري به دنيا آمد كه او را محبوبه نام نهادند. دختري كه ميرفت تا كانون فروزان جوشش و فعاليت شود و زمستان سرد و افكنده را اندكي گرما و روشني بخشد. او آتشي خدايي در سينه داشت و آمده بود تا تبعيديان اين دره سرد و سياه و مهيب را با مشعل برافروخته قلب خويش به سوي قلههاي سپيد و رفيع خداوندي رهبري كند. از همان كودكي، عشق سرشاري به محرومان و مستمندان داشت، گويي رشتههاي نامرئي، او را همواره به سوي آنان ميكشيد، زانو به زانويشان مينشست و دستهاي چروكيده آنها را در دستهاي كوچك خود ميفشرد و به درد دل آنها گوش ميداد و بدين گونه بود كه محبوبه، دختري مسئول و درمند بار آمد. مسئول در برابر فقر و محروميتي كه در اجتماع بيدا ميكرد و در مقابل دشمني كه بيامان به تمام ارزشها و فرهنگ جامعه هجوم آورده بود.
محبوبه دوران دبستان را در مدرسه فخريه گذراند و در آن دوران نيز مهرباني و محبت به همه و پشتيباني از ضعيفترين و مطرودترين بچههاي مدرسه را هرگز فراموش نكرد. در جمع زيستن و خويشتن را فراموش كردن، صفت بارز او بود كه در سالهاي بعد زندگي پربارش نيز به خوبي نمايان بود.
رژيم پهلوي، مدرسه رفاه را كه پايگاه گرم و پر جوش و خروش عليه وي بود و پايههاي سست و پوسيدهاش را به لرزه در ميآورد، با يورش وحشيانه و دستگيري عدهاي از معلمان و دانشآموزان، آنجا را تعطيل كرد.
محبوبه دوران دبيرستان را در مدارس روشنگر، تربيت و هشترودي (محبوبه دانش) گذراند. او در دبيرستان هم با وجود جو پليسي و خفقان حاكم بر آن، دست از مبارزه بر نداشت. محبوبه به خوبي رژيمي را كه با تكيه بر مدرنترين و مجهزترين سلاحها و طرحهاي ضد انسانياش، بر ثروتها و منابع سرزمينش چنگ انداخته بود و همه را به نفع اربابانش و در رأس آن آمريكا به تاراج ميبرد، ميشناخت. رژيمي كه راه تسلط بيشتر خود را در «از خودبيگانگي» فرهنگي مردم مسلمان ايران تشخيص داده بود و ميدانست كه بايد ارزشهاي اصيل فرهنگي آنها را به لجن بكشد و آنان را از مسير آگاهي بخش و انقلابي منحرف كند و در جهت تخدير توده مسلماني كه اسير حمله درنده گرگهاي خونآشام و نفتآشام شده بود، بكوشد. رژيم توانسته بود با دست يازيدن به شيوههاي مزدورانه، توحيد را كه عامل وحدت و يكپارچگي بندگان خدا در مقابل دشمنان خدا، خلق است، به عاملي ذهني تبديل كند. شاه همچون نياكانش، خود را «سايه خدا» و «خدايگان» و مورد توجه خاص خداوند و ائمه معصومين(ع) ميدانست كه پيوسته در مشكلات به ياري او ميشتابند و حتي در خوابهايش حضور مييابند! در اين تفسير، معاد وسيلهاي بود براي فراموشي توطئهها، نيرنگها، زورها، پليديها، رنجها، شكنجهها و دردها و حتي خو كردن به آنها و رضايت دادن به اين تقدير محتوم و نيز شهادت و فرياد حسين(ع) را كه قيامي بود عليه مستبدين و ستمگران پليد، به ماتم و عزا و گريه و زبوني تبديل كردن.
در نگاه محبوبه، تشيع سرخ، عامل آگاهي و حيات و حركت و قيام و سلاح آن خون و مبارزه و شهادت بود. او در قلب كوچكش آرزويي جز عدالت و برابري نداشت و از كساني كه جز از جهل، بيخبري، جمود، خمودي، سياهي، ذلت، ماتم، فقر، بدبختي، يأس و انزوا و غفلت از فجايعي كه پيرامون آنها ميگذشت، سخن نميگفتند، بيزار بود.
محبوبه رژيم را شناخته و رنج و درد و تودههاي محروم را با گوشت و پوست خود احساس كرده و مبارزه با چنين رژيمي را برنامه و هدف زندگي خود قرار داده بود، هدفي كه سرانجام در پاي آن، گرانبهاترين سرمايه خويش را قرباني كرد تا محرومان دمي آسوده سر به بالين نهند و ستمگران، در آتش خشم تودهها بسوزند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 27
مريم دانش آشتياني بيش از بقيه خواهر و برادرها با شهيده محبوبه دانش انس داشته، ليكن آن قدر در طي اين سالها، نسبت به مادر، پدر و خواهرش بي مهري ديده است كه حتي با اصرار چندين و چند باره ما لب به سخن نگشود و نهايتاً مقالهاي را كه سالها قبل نوشته است، در اختيار ما قرار داد. او از اينكه هر سال در سالگرد 17 شهريور، عدهاي به نام بزرگداشت خواهرش، با آنها مصاحبههايي مفصلي انجام داده، اما هيچ يك را به درستي منتشر نكردهاند و نيز از كتابي كه به نام خواهر او نگاشته شده، اما در آن نشاني از محبوبه نيست، سخت گلايه دارد و معتقد است اين رفتارها، بي حرمتي محض به كساني است كه از گراميترين سرمايه خود در راه اعتلاي دين و وطن گذشتند و هرگز در پي نام نبودند.
در يكي از روزهاي سرد و يخ زده زمستان سال 1340، دختري به دنيا آمد كه او را محبوبه نام نهادند. دختري كه ميرفت تا كانون فروزان جوشش و فعاليت شود و زمستان سرد و افكنده را اندكي گرما و روشني بخشد. او آتشي خدايي در سينه داشت و آمده بود تا تبعيديان اين دره سرد و سياه و مهيب را با مشعل برافروخته قلب خويش به سوي قلههاي سپيد و رفيع خداوندي رهبري كند. از همان كودكي، عشق سرشاري به محرومان و مستمندان داشت، گويي رشتههاي نامرئي، او را همواره به سوي آنان ميكشيد، زانو به زانويشان مينشست و دستهاي چروكيده آنها را در دستهاي كوچك خود ميفشرد و به درد دل آنها گوش ميداد و بدين گونه بود كه محبوبه، دختري مسئول و درمند بار آمد. مسئول در برابر فقر و محروميتي كه در اجتماع بيدا ميكرد و در مقابل دشمني كه بيامان به تمام ارزشها و فرهنگ جامعه هجوم آورده بود.
محبوبه دوران دبستان را در مدرسه فخريه گذراند و در آن دوران نيز مهرباني و محبت به همه و پشتيباني از ضعيفترين و مطرودترين بچههاي مدرسه را هرگز فراموش نكرد. در جمع زيستن و خويشتن را فراموش كردن، صفت بارز او بود كه در سالهاي بعد زندگي پربارش نيز به خوبي نمايان بود.
رژيم پهلوي، مدرسه رفاه را كه پايگاه گرم و پر جوش و خروش عليه وي بود و پايههاي سست و پوسيدهاش را به لرزه در ميآورد، با يورش وحشيانه و دستگيري عدهاي از معلمان و دانشآموزان، آنجا را تعطيل كرد.
محبوبه دوران دبيرستان را در مدارس روشنگر، تربيت و هشترودي (محبوبه دانش) گذراند. او در دبيرستان هم با وجود جو پليسي و خفقان حاكم بر آن، دست از مبارزه بر نداشت. محبوبه به خوبي رژيمي را كه با تكيه بر مدرنترين و مجهزترين سلاحها و طرحهاي ضد انسانياش، بر ثروتها و منابع سرزمينش چنگ انداخته بود و همه را به نفع اربابانش و در رأس آن آمريكا به تاراج ميبرد، ميشناخت. رژيمي كه راه تسلط بيشتر خود را در «از خودبيگانگي» فرهنگي مردم مسلمان ايران تشخيص داده بود و ميدانست كه بايد ارزشهاي اصيل فرهنگي آنها را به لجن بكشد و آنان را از مسير آگاهي بخش و انقلابي منحرف كند و در جهت تخدير توده مسلماني كه اسير حمله درنده گرگهاي خونآشام و نفتآشام شده بود، بكوشد. رژيم توانسته بود با دست يازيدن به شيوههاي مزدورانه، توحيد را كه عامل وحدت و يكپارچگي بندگان خدا در مقابل دشمنان خدا، خلق است، به عاملي ذهني تبديل كند. شاه همچون نياكانش، خود را «سايه خدا» و «خدايگان» و مورد توجه خاص خداوند و ائمه معصومين(ع) ميدانست كه پيوسته در مشكلات به ياري او ميشتابند و حتي در خوابهايش حضور مييابند! در اين تفسير، معاد وسيلهاي بود براي فراموشي توطئهها، نيرنگها، زورها، پليديها، رنجها، شكنجهها و دردها و حتي خو كردن به آنها و رضايت دادن به اين تقدير محتوم و نيز شهادت و فرياد حسين(ع) را كه قيامي بود عليه مستبدين و ستمگران پليد، به ماتم و عزا و گريه و زبوني تبديل كردن.
در نگاه محبوبه، تشيع سرخ، عامل آگاهي و حيات و حركت و قيام و سلاح آن خون و مبارزه و شهادت بود. او در قلب كوچكش آرزويي جز عدالت و برابري نداشت و از كساني كه جز از جهل، بيخبري، جمود، خمودي، سياهي، ذلت، ماتم، فقر، بدبختي، يأس و انزوا و غفلت از فجايعي كه پيرامون آنها ميگذشت، سخن نميگفتند، بيزار بود.
محبوبه رژيم را شناخته و رنج و درد و تودههاي محروم را با گوشت و پوست خود احساس كرده و مبارزه با چنين رژيمي را برنامه و هدف زندگي خود قرار داده بود، هدفي كه سرانجام در پاي آن، گرانبهاترين سرمايه خويش را قرباني كرد تا محرومان دمي آسوده سر به بالين نهند و ستمگران، در آتش خشم تودهها بسوزند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 27
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}