شهيده محبوبه دانش در قامت يك دوست (5)


 





 

درآمد
 

تفكر، نظم، پيگيري و كار براي رضاي خدا، سرانجام محبوبه دانش را در عنفوان جواني و در روزهاي پر تب و تاب انقلاب به نتايجي رساند كه ديگران سال‌ها بعد و در دوران آرامش و پس از كسب تجارب بي‌شمار بدان دست يافتند و اين از شگفتي‌هاي حيات كوتاه، اما پربار اوست كه در اين گفت‌وگو بدان پرداخته شده است.

كجا با محبوبه آشنا شديد؟
 

در مدرسه رفاه، او يك سال از من كوچك‌ تر بود. من سوم راهنمايي بودم و او كلاس دوم بود. من ترجيح مي‌دهم بيشتر به تأثيري كه محبوبه روي من و نسل‌ ما گذاشت اشاره‌هايي داشته باشم. يادم هست كه بعد از نماز عيد فطر كه راه‌پيمايي شروع شد، هوا خيلي گرم بود و جلوي در بعضي از خانه‌ها آب گذاشته بودند و ما كه خيلي تشنه مي‌شديم، دائماً‌ مي‌ايستاديم كه آب بخوريم. راه‌پيمايان هم تا مسافت زيادي، خيلي نبودند و اين طور نبود كه اگر ما از آنها جدا بمانيم، اشكالي نداشته باشد. محبوبه اصرار داشت كه مقاومت كنيم و اين قدر دنبال آب خوردن نباشيم و از راه‌پيمايان عقب نمانيم.

آيا جلسات مطالعاتي هم داشتيد؟
 

بله، جلساتي بود كه در آنها تفسير قرآن كار مي‌كرديم. ما زير نظر خانه افسانه صدر كار مي‌كرديم كه همسرشان با شهيد مطهري ارتباط داشتند. در آن جلسه قرار شد در كنار پرتوي از قرآن و تفسير نوين، تفسيرالميزان هم بخوانيم كه ما فقط درصدي از آن را متوجه مي‌شديم. چند جلسه كه گذشت، متوجه شديم كه محبوبه چه از نظر فرهنگي و چه از نظر شيوه مبارزاتي به كلي با بقيه فرق دارد.

چه فرقي؟
 

محبوبه بيشر تحت تأثير مقالاتي بود كه در مجله‌اي كه اسمش يادم نيست و گمانم از طرف مكتب اسلام و براي نوجوان‌ها و جوان‌ها چاپ مي‌شد. شايد اسمش تربيت بود. درست يادم نيست. نويسنده مقاله‌هاع ص بود كه بعدها فهميديم آقاي علي صفايي حائري بودند. محبوبه تحت تأثير اين مقاله‌ها به نتيجه‌اي رسيده بود كه به نسبت سن و سالش خيلي عجيب بود و سعي مي‌كرد ما را هم متقاعد كند كه مثل او فكر كنيم. البته اين عادتش بود كه وقتي به حقيقتي مي‌رسيد، سعي داشت همه را متقاعد كند كه به آن حقيقت برسند.

به چه نتيجه‌اي رسيده بود؟
 

او به اين نتيجه رسيده بود كه ما به شدت دچار عمل‌زدگي شده‌ايم و بايد روي اعمالي كه انجام مي‌دهيم، فكر كنيم و ببينيم كه اين كارها اول روي خودمان و بعد روي جامعه‌مان چه تأثيري دارند. الان كه فكر مي‌كنم مي‌بينم واقعاً در آن شرايط سياسي و اجتماعي و در سن نوجواني، رسيدن به اين پختگي، شگفت‌آور بود. نهج‌البلاغه را هم با دقت و مكرر مي‌خواند و از خلال حرف‌هايش متوجه مي‌شدم كه به اين نتيجه رسيده بود كه ما بايد ببينيم كارهايي را كه مي‌كنيم چقدر در رشد ما تأثير دارند و ما را به كمال نزديك مي‌سازند. همه كارهايش مبناي ديني داشتند.

الان كه پس از سي‌سال به اين ديدگاه نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم اين شيوه فكر چقدر صحيح است، ولي اگر كسي اين ديدگاه را قبول نداشت و با او مخالفت مي‌كرد، چه واكنشي نشان مي‌داد؟ عصباني مي‌شد؟
 

عصباني كه نمي‌شد، ولي نهايت سعي خودش را مي‌كرد كه طرف مقابل را متقاعد كند. او به اين نتيجه رسيده بود كه هر كاري را كه به عنوان مبارزه انجام مي‌دهيم، نوعي عبادت است. زمان زيادي هم از رسيدن به اين نتيجه نگذشته بود كه به شهادت رسيد.

استاد شهيد مطهري و بسياري ديگر از نظريه پردازان انقلاب هم، انسان‌ها را به اين شيوه از تفكر تشويق مي‌كردند. آيا تحت تأثير استاد نبود؟
 

آن موقع با خواندن همان مقاله‌هايي بود كه با نام ع ـ ص در مي‌آمدند. ما با واسطه با افكار شهيد مطهري آشنا مي‌شديم، چون كتاب‌هايشان كه زياد چاپ نمي‌شدند. به هر حال يادم هست كه محبوبه حتي مطالعه را هم براي مدتي كنار گذاشت و به تفكر درباره اين موضوع پرداخت كه چگونه عمل كنيم كه هر حركتمان در جهت رضاي خدا باشد. احساسم اين است كه محبوبه اين قابليت را داشت و يك شبه ره صد ساله را طي كرد. در يك مقطع زماني ناگهان اين طور شد. مي‌گفت تمام اين كارهايي را كه با شتاب انجام مي‌دهيم، بايد براي مدتي كنار بگذاريم و به اين فكر كنيم كه اساساً‌ در كدام مسير هستيم و چرا اين كارها را مي‌كنيم و مي‌خواهيم به كجا برسيم. مي‌گفت مهم‌ترين اصل اين است كه هدف را گم نكنيم و بي‌راهه نرويم. فكر مي‌كنم چون خواهنده و طالب بود، خداوند مسير و هدف را به او نشان داد.

بيشتر چه نوع سئوالاتي را مي‌پرسيد و با چه كساني بحث مي‌كرد؟
 

با خانم زهره طبيب‌زاده خيلي بحث مي‌كرد. آن دو بحث‌هاي خيلي خوبي با هم داشتند. خانم طبيب‌زاده خيلي استدلالي فكر مي‌كرد و اهل دو دو تا چهار تا بود. ايده‌اي كه محبوبه داشت به نسبت زمان خودش پيش بود. محبوبه در مقابل منطق و استدلال صرف ايشان مي‌گفت كه از يك جايي به بعد نمي‌شود با استدلال پيش رفت. شعارش تزكيه قبل از تعليم بود و هميشه به اين آيه قرآن اشاره مي‌كرد كه، «يزكيهم و يعلمهم الكتاب» مي‌گفت اگر تزكيه نشويم. افزوده شدن علم نه تنها دردي از ما دوا نمي‌كند كه ابزار توجيه را به دستمان مي‌دهد. آن مقاله‌ها هم بر همين اساس نوشته مي‌شدند. خانم طبيب‌زاده مي‌گفت ما بايد مطالعات وسيعي داشته باشيم تا برسيم، محبوبه مي‌گفت بايد اول تزكيه شويم و خومان را بسازيم،‌ بعد به سراغ علم برويد و مطالعه كنيم.

با چنين تفكر عميقي اگر مي‌ماند چقدر مثمرثمر مي‌توانست باشد.
 

نمي‌دانم. خداوند به اين بندگانش عنايت خاصي هم دارد. به هر حال اين اوست كه مي‌داند سرنوشت انسان چه مي‌شود.

تأثير اين دوستي در زندگي شما چه بود؟
 

حالت پويايي و فعاليت او خيلي تأثيرگذار بود. هر وقت در جايي يا جلسه‌اي در كنارش بودم، تا مدت‌ها اين احساس در درونم بود كه بايد بيشتر مطالعه كنم و بدوم تا به او برسم. وجودش به همه اين حس را مي‌داد كه عقب افتاده‌اند و بايد خودشان را برسانند. خيلي فعال و خستگي‌ناپذير بود. اين ويژگي خستگي‌ناپذير بودنش براي خود من خيلي جاب بود و هر وقت با او مي‌نشستم، بعدش سعي مي‌كردم بروم و يك كاري بكنم.

خبر شهادت او را چگونه به شما دادند؟
 

نمي‌دانم چهلم يا سالگرد پدرم در اصفهان بود و من به آنجا رفته بودم و نتوانستم در تظاهرات 17 شهريور شركت كنم. گمانم الهه مجردي بود كه به من زنگ زد و اين خبر را داد.

اولين حسي كه داشتيد چه بود؟
 

خيلي دريغم آمد. به تازگي كتاب نهاد آرام جهان را خوانده و شايد ده درصد آن را فهميده بودم. وقتي به من زنگ زدند و خبر شهادت محبوبه را دادند،‌ يك مرتبه احساس كردم محبوبه ميوه‌اي بود كه رسيد و افتاد. همه ناراحت بوديم و تا مدت‌ها گريه مي‌‌كرديم، ولي از طرفي حسم اين بود كه وقتش بود كه برود. ماجراهايي كه بعد پيش آمد، مرا متقاعد كرد كه خدا خيلي دوستش داشت كه اورا برد.

آيا جرياني كه محبوبه نماد آن بود، به درستي معرفي شد؟
 

اوايل خيلي مطرح مي‌شد و روي هم نسل‌هايش تأثير مي‌گذاشت. مثلاً يادم هست كه خانم آيت‌اللهي زيست‌شناسي مي‌خواند و بعد از شهادت محبوبه، آن رشته را رها كرد و دنبال دروس حوزوي رفت و انصافاً خيلي هم خوب از پس كار برآمد. ايشان آخرين كسي بود كه صبح روز 17 شهريور او را ديده بود. ظاهراً بعد از شهادت محبوبه قرآن را باز مي‌كند و آيه 108 سوره هود مي‌آيد و ايشان به شدت تحت تأثير قرار مي‌گيرد. تا مدت‌ها پس از شهادت محبوبه خيلي بي‌تابي مي‌كرد. قطعاً در ديگران هم تأثير داشته، ولي اين مورد را خود من مشاهده كردم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 27