فراتر از باور(3)
فراتر از باور(3)
فراتر از باور(3)
نویسنده:حجت الاسلام شيخ محمد رضا النعماني
ترجمه: مهرداد آزاد
ترجمه: مهرداد آزاد
نقش هدايتي بنت الهدي
در اينجا نوبت به بنت الهدي مي رسيد که چشم بيدار اعضاي خانه و مراقب تمام اتفاقات و رويدادها و حرکت هاي يپرامون بود. ذکر اين نکته را براي حفظ در تاريخ ضروري مي دانم که ما در آن دوران، هيچ اقدام و يا رفتار منفي و نامتعارفي را از سوي همسايگان بيت سيد شهيد مشاهده نکرديم، اما اين طبيعي بود که در آن اوضاع و احوال، در مورد هر چيزي و هر کسي جانب احتياط را رعايت کنيم. چون آن وضعيت، طبيعتاً چنين رفتاري را ايجاب مي کرد. شهيده بنت الهدي به پشت بام مي رفت و چنين وانمود مي کرد که دارد لباس هاي شسته شده را روي طناب پهن مي کند و به اين بهانه، نگاهي سريع به محلي که از آنجا کسب اطلاع مي کرد، مي انداخت. اينکار معمولاً شب ها و گاهي روزها انجام مي شد. اين عمل مدتي ادامه يافت تا اينکه يقين کرديم خطري در پيرامون خانه شهيد وجود ندارد.
ما از طريق شکستگي کوچک پنجره اي مشرف به بيرون، بخشي از کوچه را تحت نظر داشتيم و از تعداد نيروهاي امنيتي و نوع رفتارهاي آنان مطلع مي شديم و حتي به مکالمات بي سيم و گفت و گوهاي آنان گوش مي داديم. بخش ديگر کوچه که در آنجا هم نيروها جمع بودند. در ديدرس ما نبود. ولي صداهايشان را مي شنيديم. بنت الهدي به بهانه گذاشتن سطل زباله در بيرون خانه نگاهي به بيرون مي انداخت و پس از برانداز کردن کوچه، وارد خانه مي شد و مشاهدات خود را براي ما نقل مي کرد. او زمان خاصي را براي اين کار تعيين نکرده بود و برخي از اوقات که تحرکي غير عادي را در کوچه احساس مي کرديم، او به همين بهانه از در خارج مي شد و زباله را مي گذاشت و از وضعيت کوچه باخبر مي شد.
زيرکي در پاسخ دادن به تلفن ها
در ملاقات هايي که ميان سيد شهيد و برخي از فرستادگان رژيم صورت مي گرفت، آن مرحومه به طور مخفيانه، به صحبت هاي آنان گوش مي داد و به کوچک ترين جزئيات توجه و صحبت هاي يک جلسه آنها را با جلسه قبل مقايسه مي کرد و از ميان آنها، تغييرات منفي يا مثبت در مواضع رژيم را استنتاج و استبباط مي کرد و البته پيش بيني ها و نتيجه گيرهاي او غالباً درست از کار در مي آمدند.
به نظر من هدف واقعي او، فقط گوش دادن به اين صحبت ها نبود، بلکه تلاش مي کرد به هر شکل ممکن از سيد، حفاظت و حمايت کند؛ زيرا احتمال مي داد آمدن رئيس اداره امنيت و يا کس ديگري به نزد سيد، به منظور ترور اوست و اين احتمال، قوي هم بود، زيرا حاکمان جنايتکار به هيچ اصلي معتقد نبودند ولذا او همواره از آمدن آنها احساس نگراني مي کرد. در حالي که به هنگام آمدن برخي از ميانجيگران از قبيل سيد علي بدرالدين، نه احساس نگراني مي کرد و نه به صحبت هاي آنها گوش مي داد و همين برخورد نشان مي دهد که برداشت هاي او تا چه حد دقيق بودند. وي غالباً نگراني ها و ناراحتي هاي خود را آشکارا بروز نمي داد.
ويژگي هاي هدايتگري
اين ارزيابي، سخني برخاسته از احساسات و عواطف نيست؛ بلکه آنچه خانم وجيهه الصيدلي را بر آن داشته تا چنين اظهار نظري بکند، انگيزه هاي واقع گرايان و مبتني بر واقعيت هاست. من پيش از اطلاع از اين مقاله، خوف آن را داشتم که اگر در اين موضوع(ويژگي هاي رهبري و هدايتگري بنت الهدي) مطلبي بنويسم، متهم به احساسات گرايي بيش از حد شوم، در حالي که من مطالب زيادي مي دانم که مؤيد ارزيابي خانم الصيدلي هستند.
آري! بنت الهدي در مسائل مربوط به زنان، پيشتاز و رهبر و از درايت و هوش و حکمت و قدرت عجيبي در ارزيابي و استنتاج امور و قاطعيت و قدرت و صلابت برخوردار بود. او در دوران حصر، بيش از حد شناخته شد و ژرفاي دروني خود را که بسياري از مردان از آن بي بهره اند، به نمايش گذاشت. گاهي که ايده ها و افکار و تحليل هاي متعددي درباره اوضاع جاري، چه در داخل عراق و چه خارج از آن در ذهنش شکل مي گرفت، آنها را در حضور سيد شهيد مطرح مي کرد. او دنبال فرصت هاي مناسب بود تا نظر و ديدگاهش را بيان کند و مثلاً مي گفت بايد فلان کار را بکنيم و يا از فلان اقدام خودداري کنيم. ديدگاه او که تا افق هاي دور دست نظر داشت. همراه با ادله و استدلال بود. شهيد صدر با دقت و با توجه زياد به تحليل ها و ديدگاه هاي خواهرش گوش مي داد و چه بسيا در دل خود، آنها را تأييد مي کرد؛ اما آن مرحوم به مسائل و امور از زاويه ديگري مي نگريست. ممکن بود گاهي نتيجه گيري او با بنت الهدي، متفاوت و گاه يکسان باشد. سيد شهيد در ارزيابي وضعيت حال و آينده تلاش هاي اسلامي، بر ديدگاه ها و نظرات بنت الهدي تکيه و استناد مي کرد. به طور مثال زماني که رژيم اجازه خروج از منزل را به خانواده داد (جزئيات اين اتفاق در کتاب «سال هاي رنج» ص 105 ذکر شده)، آن مرحومه، زياد از خانه خارج مي شد تا کسب خبر کند و حقيقت برايش روشن شود و پس از بازگشت، آنچه را که ديده بود، با دقت و امانت نقل مي کرد. وقتي بنت الهدي از خانه خارج مي شد، يکي از مأموران امنيتي او را تعقيب مي کرد تا وارد حرم حضرت علي (علیه السلام) مي شد. مأمور در بيرون حرم، منتظر خروج او مي ماند، غافل از اينکه او به اتفاق يکي از دوستان خاص خود به نام «ام فرقان» که با خود پس از انجام مأموريت خود باز به حرم باز مي گشت و از همان در اول که مأمور در آنجا منتظر ايستاده بود، خارج مي شد. من با اينکه مي دانستم خروج او از خانه به درخواست سيد شهيد صورت مي گيرد، اما احساس مي کردم که خروج زياد او از منزل، ممکن است خطراتي را متوجه او سازد و لذا روزي در حضور سيد شهيد به او گفتم، «بهتر است خروجت را کمتر کني و مثلاً هفته اي يک بار يا بنا به اقتضاي نياز و ضرورت باشد.» او گفت، «من مي دانم که خروج روزانه من از خانه ضروري نيست، ولي مي خواهم به همگان اعلام کنم که من در حرم امام علي (ع) هستم تا هر کس که علاقمند و پيگير اقدامات و تحرکات سيد است بتواند خواهر يا همسرش را بفرستد تا من واسطه ميان آنها باشم و البته ممکن است مسائل مهم ديگري هم وجود داشته باشد که براي اين تحرکات مفيدند.»
او همچنين اخبار مربوط به حصر و رنج ها و مشکلات داخل خانه و فشارها و سختي هاي وارده بر کودکان و مسائل ديگر را به بيرون انتقال مي داد. او مجري برخي از خواسته ها و مأموريت هاي سيد شهيد هم بود، هر چند اجراي آنها خطرات زيادي براي او در پي داشت.
نحوه شهادت سيد شهيد
«سيد صدر را در حالي که او را در بند و زنجير کرده بودند، به اداره کل امنيت آوردند. آنگاه صدام جنايتکار تکريتي به اتاق آمد و با لهجه محلي گفت، «ولک محمد باقر، يريد يتسوي حکومه) [آهاي محمد باقر! مي خواهي حکومت درست کني؟] آنگاه با يک شلاق پلاستيکي سفت شروع به زدن به سر و صورت او کرد. سيد صدر خطاب به او گفت، «من حکومت را به تو واگذار کرده ام.»
آنگاه در مورد اين موضوع و رابطه او با انقلاب اسلامي ايران مشاجره اي ميان آن دو در گرفت. صدام به شدت خشمگين شد و به مزدورانش دستور داد تا شهيد صدر را به سختي شکنجه دهند؛ آنگاه دستور داد بنت الهدي را بياورند. ظاهراً او در اتاق ديگري شکنجه شده بود. او را در حالي که بي هوش بود، کشان کشان آوردند. وقتي سيد صدر او را به اين حال ديد، خشمگين و از حال و روز او دچار رقت و تأثر شد و رو به صدام کرد و گفت، «اگر مردي، بندها را از دست و پايم باز کن.» صدام جاني شلاق را گرفت و شروع به زدن بنت الهدي کرد، اما او چيزي را احساس نمي کرد. آنگاه دستور داد سينه هايش را ببرند که اين کار خشم و غضب سيد صدر را برانگيخت و به صدام گفت، «اگر مردي با من رو در رو شو خواهرم را رها کن. اما تو با اينکه در ميان مأموران و محافظانت هستي، مي ترسي!» صدام از اين سخن برآشفت و سلاح کمري اش را درآورد و به سوي او و سپس بنت الهدي شليک کرد و ديوانه وار و در حالي که فحش مي داد و بد و بيراه مي گفت، از اتاق بيرون رفت.» اين است عملکرد طاغوت ها و روش ها و ابزار آنان و اين است جنايات آنها، اما آنها بايد بدانند که پروردگار در کمين آنها و دار و دسته شان است (ان ربک لبالمرصاد) و ما امروز شاهديم که سرانجام ستمگران به کجا انجاميد که، «سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون» به زودي ستمکاران خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست؟
دفن پيکر بنت الهدي
آري شهيده عزيز ما، در حالي به سوي پروردگارش بازگشت که هم او از خداوند راضي بود، هم خداوند از او خشنود. او رفت تا از مرارت هاي سخت دوره نه ماهه حصر و از شکنجه ها و تازيانه هاي جنايتکاران و پاره پاره شدن بدن مبارکش که آن را وقف رسالت جدش کرده بود و از وادادگي واماندگان، سکوت سکوت پيشگان، سرزنش سرزنش کنندگان و تماشاگري تماشاچيان، نزد مادرش زهرا(سلام الله علیها) شکوه کند. بنت الهدي رفت، اما خون او همچنان به عنوان امانتي در ترازوي اعمال امت ها در نزد خدا و در نزد تاريخ بر دوش همگان سنگيني مي کند. سلام بر بنت الهدي در روزي که زاده شد و در روزي که شهيد شد و در روزي که زنده مي گردد. والحمدالله رب العالمين.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 27
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}