انواع تعصب(1)
انواع تعصب(1)
تعصب خويشاوندي و ملی
اي فرزندم!از دوستي با كسي كه از خويشاوندان خود بريده، بپرهيز، زيرا در سه جاي قرآن وي را از حمايت حق تعالي به دور ديده ام.آياتي همچون:
1.اگر از اين دستورها روي گردان شويد، جز اين انتظار مي رود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندي كنيده ي آن ها كساني هستند كه خدا از رحمت خويش دور ساخته.(1)
2.آن ها عهد الهي را پس از محكم كردن مي شكنند و پيوندهايي را كه خدا دستور به برقراري آن داده، قطع مي كنند و در زمين فساد مي نمايند، لعنت براي آن هاست و بدي سراي آخرت.(2)
3.فاسقان كساني هستند كه پيمان خدا را پس از محكم ساختن آن، مي شكنند و پيوندهايي را كه خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده و در زمين فساد مي كنند.اينها زيانكارانند(3).(4)
حضرت علي عليه السّلام نيز مي فرمايند:
اي مردم!انسان هر مقدار كه ثروتمند باشد، باز از خويشاوندان خود بي نياز نيست كه از او با زبان و دست دفاع كنند. خويشاوندان انسان، بزرگ ترين گروهي هستند كه از او حمايت مي كنند و اضطراب و نارحتي او را مي زدايند و در هنگام مصيبت ها نسبت به او پرعاطفه ترين مردم مي باشند.(5)
از اين رو، امام خميني نيز صله رحم را واجب دانسته و قطع رابطه با خويشاوندان را از گناهان كبيره مي داند(6)و درباره حقوق خويشان مي گويد:مستحب است بخشش به خويشاني كه خداوند تعالي به صورت اكيد امر به وصل و رابطه با آنان نموده و از قطع رحم به شدت نهي نموده است و از مولاي ما امام باقرعليه السّلام روايت شده كه فرمود:در كتاب علي عليه السّلام آمده، سه ويژگي است كه دارنده آنها نمي ميرد، مگر آن كه جزاي آن را ببيند.سركشي از دستور خداوند و قطع رحم و قسم دروغ و در مقابل، برترين كار از نظر ثواب، صله رحم است و چه بسا اقوامي گناه كارند، اما به جهت صله ي رحم اموالشان زياد مي شود و همانا قسم دروغ و قطع رحم شهرها را نابود و خالي از سكنه و نسل ها را نابود مي كند و(7)
اما اين حمايت و دوست داشتن اقوام و خويشان، گاه رنگ تعصب به خود مي گيرد، يعني حمايت از خويشان را تا بدان جا حمايت ادامه مي دهد كه همواره آنان را صاحب حق دانسته و در درگيري ها پشتيبان قوم و قبيله و خويشان خود مي باشد، بدون آن كه جستجو كند كه حق با چه كسي است و آيا قوم او ظالمند يا مظلوم؛ معيار حق و حق گرايي، قوم و قبيله ي اويند.از امام سجاد عليه السّلام پرسيدند: عصبيت چيست؟ فرمود:
عصبيتي كه دارنده ي آن گناه كار محسوب مي گردد، آن است كه شخصي افراد شر قبيله اش را بهتر از افراد نيك اقوام ديگر بداند.اما اين كه كسي قوم و خويشانش را دوست بدارد، عصبيت نيست، بلكه عصبيت ياري رساندن به خويشان در ظلم به ديگران است.(8)
امام خميني رحمه الله در اين باره مي گويند:
«عصبي»كسي است كه حمايت كند خويشاوندان خود را در ظلم.(9)
1.منشأ تعصب خويشاوندي
منشأ ديگر دوست داشتن خويشاوندان را مي بايست در خميرمايه ي وجودي انسان جستجو نمود؛ زيرا هر انساني در عمق وجود خود كساني را كه به او نيكي روا مي دارند و بذل و بخششي مي نمايند، دوست دارد و از جمله كساني كه هر انساني بيشترين محبت ها و بذل و بخشش ها را از آنان دريافت مي دارد، خويشان به ويژه پدر و مادر هستند كه انسان هستي خود را از آنان يافته و در زندگي در ميان محبت هاي آنان رشد نموده است.از اين رو، وابستگي شديد به آنان دارد.اين امر باعث مي شود كه در حمايت از آنان گاه به تعصب روي آورد.
2.نتايج و پيامدهاي تعصب خويشاوندي
اي صالح!تو پيش از اين مايه ي اميد ما بودي.آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مي پرستيدند، نهي مي كني؟(10)
و در برابر دعوت انبيا به سوي نيكي ها و پاسداشت انسانيت و كرامت و شرافت انسان ها صف آرايي مي كردند و راه رشد و پيشرفت معنوي را به سوي خويش مي بستند، حتي يكي از موانع اصلي پيشرفت اسلام در آغاز همين تعصب قومي و قبيله اي حاكم بر قريش و ساير طوايف سرزمين حجاز بود.يكي از شاخصه هاي عرب هاي زمان پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم همين تعصبات جاهلي بود كه قرآن پرده از اين تعصبات برداشته، مي فرمايد:
اگر ما اين قرآن را بر برخي از عجم (غير عربها)نازل مي كرديم و او بر ايشان(عرب)مي خواند (به جهت تعصب)به آن ايمان نمي آوردند.(11)
و در آيه اي ديگر عكس العمل آنان را چنين بازگو مي كند:
و هنگامي كه به آنها گفته مي شود، از آنچه خدا نازل كرده است، پيروي كنيد، مي گويند:نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافته ايم، پيروي مي كنيم، آيا اگر پدران آنها چيزي نمي فهميدند و هدايت نيافتند، باز از آنها پيروي خواهند كرد.(12)
از آثار ديگر تعصب خويشاوندي، نزاع هاي پي در پي و خونريزي هاي بي حاصل در ميان اقوام گذشته بود.اين عامل هم اكنون نيز، بزرگ ترين عامل تفرقه و جنگ و درگيري در ميان اقوام و قبايل و ايل هايي است كه همچنان بر اساس تعصبات قومي رفتار نموده و توهين به يك فرد قوم و ايل خود را توهين به همه افراد ايل دانسته، چه بسا بدون تحقيق و بررسي در مقام دفاع از خويش خود مي پردازند و اسلحه به روي هم كشيده و عده اي را كشته و زخمي مي كنند.
از پيامدهاي ديگر تعصبات خويشاوندي، زير پا نهادن دستورات الهي و قوانين حاكم بر جامعه و پايمال نمودن حقوق ديگران است؛ زيرا برخي از انسان ها كه دستشان به جايي بند است، چه بسا با اين كه مي دانند قوم و خويش آنها ناحق مي گويند، ولي از روي تعصب حق طرف مقابل را ضايع مي نمايند.اين افراد اگر در مقام داوري باشند، پرونده را به نفع قوم و خويش خود خاتمه مي دهند كه با چنين كاري، علاوه بر زير پا نهادن حقوق مسلّم مظلومي، موجبات بدبيني مردم را نسبت به دستگاه قضا در نظام اسلامي فراهم مي آورند و همچنين است كساني كه در ساير اركان نظام براي خود جايگاهي دارند كه اگر بر اساس تعصبات قومي و خويشاوندي رفتار نمايند، چنينند.به همين جهت، حضرت امام تعصب خويشاوندي را عامل از بين رفتن نور ايمان از دل دانسته، مي فرمايد:
آيينه ي قلب اگر به زنگار خودخواهي و خويشاوندپرستي و عصبيت بي موقع جاهليت محجوب شود، در او جلوه ي نور ايمان نشود.(13)
3.ارزيابي تعصب قومي و خويشاوندي
(لاَتَجِدُ قَومَاً يُؤمِنُونَ بِالله وَاليَومِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَن حَادَّ الله وَ رَسُولَهُ وَلَو كَانُوا آبَاءَهُم أو أبنَاءَهُم أو إِخوَانَهُم أو عَشيِرَتَهُم) (14)؛ هيچ قومي را كه ايمان به خدا وروز رستاخير دارند، نمي يابي كه با دشمنان خدا و رسول او دوستي كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند.
در آيه اي ديگر مي فرمايد:
اي كساني كه ايمان آورده ايد، هرگاه پدران و برادران شما كفر را بر ايمان ترجيح دهند، آن ها را ولي (و يار و ياور و تكيه گاه)خود قرار ندهيد و كساني از شما كه آنان را ولي خود قرار دهند، ستمگرند.(15)
آيات ديگري نيز كه پيوند تعصب آميز جاهلي را از مسلمانان زدوده و تنها معيار پيوند را پيوند ايماني و حركت در مسير عبوديت و دوري از تجاوز به حريم ديگران قرار داده است و تعصب خويشاوندي را ناپسند شمرده است و در روايات نيز، از آن پرهيز داده شده است كه به بخشي از آن در فصل قبل اشاره شد.يكي از اعجازهاي عملي پيامبر اسلام، از بين بردن چنين تعصباتي از ميان عرب هاي عصر جاهليت به شيوه هاي مختلف بوده است، بطوري كه در حديثي آمده است كه مردي از باديه به مدينه آمد و به حضور رسول اكرم رسيد.از آن حضرت پند و نصيحتي تقاضا كرد.رسول اكرم به او فرمود:خشم مگير و بيش از اين چيزي نفرمود.آن مرد به قبيلل خويش برگشت. اتفاقاً وقتي كه به ميان قبيله ي خود رسيد، اطلاع يافت كه در نبودن او حادثه ي مهمي پيش آمده است، از اين قرار كه جوانان قوم او دستبردي به مال قبيله اي ديگر زده اند و آنها نيز، مقابله به مثل كرده اند و تدريجاً كار به جاهاي باريك رسيده و دو قبيله در مقابل يكديگر صف آرايي كرده اند و آماده جنگ و كارزار شده اند.شنيدن اين خبر هيجان آور، خشم او را برانگيخت.فوراً سلاح خويش را خواست و پوشيد و به صف قوم خود ملحق و آماده همكاري شد.در اين بين، به ياد آورد كه به مدينه رفته و چه چيزها ديده و شنيده است.به يادش آمد كه از رسول خدا پندي تقاضا كرده است و آن حضرت به او فرموده است كه جلوي خشم خود را بگير.در انديشه فرو رفت كه چرا من سلاح پوشيدم و اكنون خود را مهياي كشتن و كشته شدن كرده ام؟ چرا بي جهت برافروخته و خشمناك شده ام؟
با خود فكر كرد الان وقت آن است كه آن جمله كوتاه را به كار بندم.جلو آمد و زعماي صف مخالف را پيش خواند و گفت:اين ستيزه براي چيست؟ اگر منظور، غرامت آن تجاوزي است كه جوانان نادان ما كرده اند، من حاضرم از مال شخصي خودم ادا كنم.علت ندارد كه ما براي همچو چيزي به جان يكديگر بيفتيم و خون يكديگر را بريزيم.
طرف مقابل كه سخنان عاقلانه و مقرون به گذشت اين مرد را شنيدند، غيرت و مردانگي شان تحريك شد و گفتند:ما هم از تو كمتر نيستيم.حالا كه چنين است، ما از اصل ادعاي خود صرف نظر مي كنيم. هر دو صف به ميان قبيله خود بازگشتند. (16)
4.راه پيشگيري از تعصب هاي خويشاوندي
تعصب ملي
بنابراين، تعصب ملي را مي توان برتري زبان، نژاد، ساكنان سرزمين معين و يا آداب و سنن خاص بر ملت هاي ديگر دانست كه اساس انسجام يك ملت را بر وحدت در زبان خاص مثلاً فارسي يا عربي يا تركي و يا انگليسي و يا آن را مبتني بر نژاد معين آريايي يا سامي(عربي)و يا نژاد ژرمن و امثال آن مي داند و يا كساني را كه داراي فرهنگ اروپايي هستند، ملت واحد و برتر و خودي و فرهنگ هاي ديگر را بي ارزش و اعتبار و دشمن تلقي مي نمايد.چنين نوع تعصبي هر چند ممكن است به طور موقت و در شكل محدودي عامل انسجام را فراهم آورد، ولي در حقيقت عامل تفرقه بين انسان ها در محدوده وسيع تري مي باشد كه به ارزيابي آن خواهيم پرداخت.
1.منشأ تعصب ملي
شيطان بر آدم عليه السّلام به جهت خلقت او از خاك، فخر فروخت و با تكيه به اصل خود كه از آتش است، دچار تعصب و غرور شد پس دشمن خدا و پيشواي متعصب ها و سرسلسله متكبران است كه اساس عصبيت را بنا نهاد و بر لباس كبريايي و عظمت با خدا درافتاد.(7)
چنين نگرشي همواره در ميان انسان ها رواج داشت، اما مطرح شدن تعصب ملي به عنوان مكتبي سياسي، اجتماعي ريشه در تفكرات برخي از انديشمندان غربي دارد.
استاد مطهري شاگرد برجسته ي امام خميني در اين باره مي نويسد:
در دنياي اروپا برخي فلسفه هاي اجتماعي بر اساس نژاد پرستي به وجود آمد كه نازيسم آلمان و فاشيسم ايتاليا بر همين اساس بود و حتي تا حدي به همين جنبه نژادپرستي تمايل دارد... اما چه جريان تاريخي در اروپا به اين فلسفه منتهي شد؟
از يك طرف مي بينيم كه حركت ادبي ابتدايي كه در اروپا پيدا شد، حركت در جهت حقوق بشر بود-مثل اعلاميه ي استقلال امريكا و اعلاميه ي حقوق بشر فرانسه-و اين ها همه حول وحدت بشريت و عدم امتياز از ميان نژادها، دور مي زد...انقلاب فرانسه كه بر اساس همان اعلاميه بود به شدت مورد توجه آلمان قرار گرفت، ولي آنها متوجه شدند كه اين اعلاميه هم وسيله اي براي استثمار شده است؛ يعني فرانسوي ها ملت هاي ديگر و از آن جمله آلماني ها را به نام اعلاميه ي حقوق بشر [استثمار مي كنند]و براي خود نسبت به ملت هاي ديگر قائل به امتيازاتي هستند.از اينجا فكر ناسيوناليسم به وسيله ي فيخته و ساير فيلسوفان آلمان ظهور كرد.آلمان ها براي اينكه خودشان را از استثمار فرانسه نجات دهند، تفكر ناسيوناليسم و اصالت نژاد ژرمن را به وجود آوردند.(18)
چنين تفكري مدت ها در ميان كشورهاي غربي رواج داشت و هر يك از كشورهاي اروپايي بر مليت خود پاي مي فشرد، اما سرانجام براي حفظ منافع خود و غارت ثروت كشورهاي آسيايي و آفريقايي بر اتحاد اروپا تأكيد ورزيدند و با هم متحد شدند و پيمان هاي مختلف نظامي و سياسي بستند.سرانجام اتحاديه اروپا را بنا نهاده، از پول واحد تا ساير امور با هم مشترك شدند و ناسيوناليسم و ملي گرايي را به كنار نهادند، ولي براي ايجاد تفرقه بين كشورها دم از ملي گرايي زدند و آن را تنها راه پيشرفت كشورهاي ديگر قلمداد كردند و چنين است كه از جهل و غفلت مردم استفاده نموده، برخي را به نام عرب عليه عجم و برخي را به نام فارس عليه ترك و يا ترك را عليه فارس و يا كرد و... را برمي انگيختند و منافع چنين تفرقه اي را خو د مي بردند.به همين جهت است كه معمار انقلاب اسلامي حضرت امام رحمه الله تنها راه پيشرفت امت اسلامي به ويژه مردم ايران را پي بردن به اساس و منشأ ملي گرايي و ناسيوناليسم دانسته و به آن توجه داده است و به طور مكرر از آن برحذر داشته است و چنين هشدار مي داده است كه:
يک قشرهاي تحصيل كرده در دامن غرب يا شرق آمده اند و ندانسته اكثراً ندانسته و بعضي هم دانسته، قضيه ملي گرايي را پيش كشيده اند.ملت عرب بايد چطور باشد، در مقابل اينكه اسلام و ملت مسلم بايد چه باشند، ملت عرب بايد چه باشد، ملت فارس بايد چه باشد، ترك بايد چه باشد، رنگ هاي مختلف اين رنگ، رنگ سفيد است.آن رنگ، رنگ سياه است، آن زرد است، تمام اين مسائل، مسائل تفرقه افكن از اين قدرت هاي بزرگ و شيطان هاي بزرگ است كه بين ملت ها و بين افراد انسان ها مي خواهند تفرقه بيندازند.(19)
نكته ي قابل توجه آن است كه ريشه ي اصلي ترويج چنين تعصباتي توسط غربيان نيز، همان ويژگي برتري طلبي و نژادپرستي آنان است، به طوري كه به نظر يكي از انديشمندان اسلامي معاصر، اساس تفكرات غربي بر همين اصل استوار است.وي مي گويد:
اصول دموكراسي غربي و در پي آن اعلاميه ها و مجامع حقوقي ساخته آن، وسيله يا نيرنگي براي نگهداري و نگهباني برتري نژادي و بهره كشي از ديگران مي باشد از انديشه ها و دريافت ها و تنظيمات حقوقي تا فلسفي و جامعه شناسي و زيست شناسي، اگر حق انسان بر انسان طبيعي و فطري و يا الهي است اعطاء اين حقوق چه مفهومي جز برتري ملتي و يا گروهي بر ديگران دارد كه مي توانند اين حقوق را بشناسند و ندهند و يا نشناسند و ندهند.
اين انديشه ي بعضي از فلاسفه غرب(نيچه)است كه مي گويند:
روح خدا در بشر تكامل يافته و از نژادها و ملت ها برتر آمده تا در چهره ي انسان سفيد پوست غربي نمودار شده است.بسياري از دانشمندان زيست شناس و جامعه شناس و روان كاو غربي هم آگاهانه و ناآگاهانه از اثبات برتري و مزيت سفيدپوستان ازرق چشم غربي بركنار نمانده اند.مقايسه هايي كه در كميت و كيفيت ساختمان مغزي و عصبي و غرايز مي كنند، به مبناي همين انديشه است و همين گونه مسائل را با وسائل علمي و عملي و نمايشي و نگارشي از دبستان تا دانشگاه و محيط هاي اجتماعي در همه جا و در ميان خود و ديگران تلقين مي كنند.(20)
2.آثار و پيامدهاي تعصب ملي
دوم:از ديگر پيامدهاي تعصب ملي آن است كه(برخلاف ادعاي برخي در انسجام بخشي به مردم يك كشور)اسباب تفرقه ي مردم يك كشور را فراهم ميآورد؛ زيرا مردمي كه در يك كشور زندگي مي كنند، از يك نژاد و يا زبان و يا داراي آداب و سنن مشترك نمي باشند، بلكه در هر كشوري مردماني با گويش ها، زبان ها، نژادها و آداب و سنن مختلف زندگي مي كنند.از اين رو، تعصب بر هر يك از آداب و سنن و يا زبان ها و نژادها موجبات رنجش ديگر اقوام را فراهم مي آورد، به عنوان مثال در كشور ايران كه مردمي با گويش ها و لهجه ها و حتي زبان هاي مختلف فارسي، تركي، عربي و كردي زندگي مي كنند، اگر زبان عامل وحدت باشد، اينان هيچ وجه مشتركي در زبان ندارند و اگر نژاد را عامل وحدت بدانيم، برخي از نژاد آريا و برخي عرب و برخي ديگر تركمن و... هستند و اگر بناي وحدت و انسجام را آداب و سنن مشترك بدانيم نيز، در مناطق مختلف آداب و سنن متفاوتي وجود دارد كه جهت مشتركي جز در اسم ندارند.از اين رو، مي توان گفت كه اين مشتركات لازمند، ولي كافي نيستند و بدين جهت مي بايست علاوه بر اين مشتركات، به دنبال وجه مشترك بهتري بود كه همان انسجام بر اساس عقيده و ايمان است.
سوم:از ديگر آثار و پيامدهاي تعصب ملي، ايجاد تفرقه بين مسلمانان است؛ زيرا اگر بناي انسجام را يكي از عوامل مليت بگذاريم و آن كساني را كه در محدوده ي يكي از اين عواملند، خودي بدانيم و غير آنان را غير خودي و دشمن، در اين صورت اروپاييان غارتگر چون از نژاد آريا هستند دوست و خودي اند، ولي مسلماناني كه از نژادهاي ديگرند، دشمن و بيگانه خواهند بود.اين خود خلاف دستور خداوند است كه مي فرمايد:
(إنَّمَا المُؤمِنُونَ إِخوَةٌ)؛(21)همانا مؤمنان برادرند.
به همين جهت حضرت امام مي گويند:
اينكه من مكرر عرض مي كنم كه اين ملي گرايي اساس بدبختي مسلمين است، براي اين است كه اين ملي گرايي، ملت ايران را در مقابل ساير ملت هاي مسلمين قرار مي دهد.(22)
چهارم:از ديگر پيامدهاي تعصب ملي يا ناسيوناليسم، جنگ هاي خانمان برانداز و نابود كننده است.به عنوان نمونه مي توان از جنگ هاي جهاني اول و دوم نام برد كه جنگ دوم جهاني سبب هلاكت 60 ميليون نفر شد.«همين ناسيوناليسم ملت هاي اروپايي بود كه در شكل افراطي خود به صورت نژادپرستي و راسيسم جلوه كرد و دو جنگ جهاني را به وجود آورد... و عليرغم همه شعارهاي آزادي و برابري نوع انسان، استعمار ملل شرق و افريقا و امريكاي جنوبي را توجيه و تصديق كرد».(23)
پديده ي صهيونيسم نيز كه امروزه باعث آوارگي و كشته و زخمي شدن صدها فلسطيني و لبناني است، ثمره ي همين تعصب نژادي است.
پنجم:از ديگر پيامدهاي تعصب ملي، سستي عزم و اراده است، بدين معنا كه آنچه عامل فداكاري در راه دفاع از ناموس و خانه و كاشانه و مرز و مملكت اسلامي را در دل ساكنان آن بارور مي كند، تنها و تنها اعتقاد به جهان باقي و ابدي و پاداش نيك فداكاران در راه خدا است و گرنه به چه انگيزه خود را فدا نمايد، تا ديگران در خوشي و راحتي به سر ببرند.چه مرجّحي وجود دارد كه حيات و زندگي خوش ديگران را بهتر از زندگي من و تو بنمايد تا جايي كه من حاضر شوم خود را فداي ديگران كنم.هيچ مرجّحي نيست از اينكه دفاع از آب و خاك و يا نژاد و زبان وامثال آن، چنين چيزي را در عقل نيكو نمايد و اين تنها عقيده است كه مي گويد، مي بايست در راه خدا و براي حفظ ناموس و آب و خاك مملكت اسلامي فداكاري نمود، عوامل ديگر چنين تواني را ندارند كه انسان ها را ملزم به چنين گذشتي نمايند.از اين رو، حضرت امام در همان روزهاي اول پيروزي انقلاب درباره ي كساني كه در راه پيروزي انقلاب از سر و جان و مال گذشتند، مي فرمايد:
اين شعار بايد محفوظ باشد كه اين قيام، «قيام ملي»نيست.اين قيام،«قيام قرآني» است؛ اين قيام «قيام اسلامي»است... اين قدرت مليت نيست؛ اين قدرت ايمان است؛ اين قدرت اسلام است؛ خلط نكنند ؛ اشتباه نكنند؛ اين اسلام است كه غلبه كرد بر ابرقدرتها؛ اين اسلام است كه فرزندان آن به شهادت راغب هستند؛ اين قوه ي ايمان است كه مردم را سرتاسر ايران بسيج كرد.(24)
و همچنين در آخرين روزهاي عمر خود در نقد ملي گرايان چنين فرمود:
من به صراحت مي گويم، ملي گراها اگر بودند به راحتي در مشكلات و سختي ها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز مي كردند و براي اين كه خود را از فشارهاي روزمره ي سياسي برهانند همه كاسه هاي صبر و مقاومت را يك جا مي شكستند و به همه ي ميثاق ها و تعهدات ملي و ميهني ادعايي خود پشت پا مي زدند.((25)
3.ارزيابي تعصب ملي
اسلام نيز، براي وطن و زادگاه احكام و حقوقي وضع كرده است كه بر هر فرد مسلمان واجب است بدان پايبند باشد تا به وظيفه ي ديني خود عمل نموده باشد، به ويژه اگر اين وطن دارالايمان باشد، بدين معنا كه سرزمين اسلامي و موطن و جايگاه مسلمانان تلقي گردد و اكثر ساكنان آن مسلمان باشند.در اين صورت بر همگان واجب است كه در جهت حفظ آن از مال و حتي هستي خود گذشته و وطن و زادگاه خود را از شر دشمنان حفظ نمايند و در اين صورت است كه لقب پرافتخار شهيد را از طرف خدا بر خود مي گيرند.بدين جهت آنچه ملاك و معيار وحدت مردم يك سرزمين است، ايمان آنان نسبت به خدا و وطن اسلامي است، نه معيار زبان واحد يا نژاد خاص سفيد يا سياه يا زرد و يا سنن و آداب خاص و يا شرايط اقليمي؛ زيرا هيچ يك از اينان نمي توانند معيار وحدت و انسجام باشند و همچنين معيار برتري مردمي بر مردم ديگر گردند؛ زيرا عواملي مثل رنگ پوست و زبان و ... متأثر از عوامل طبيعي است و به شخصيت واقعي انسان ربطي ندارد و نمي تواند ملاك امتياز قومي بر قوم ديگر باشد و آنان را متحد نمايد؛ زيرا چه بسا در يك سرزمين افرادي با زبان و لهجه هاي مختلف و رنگ چهره ي متفاوت زندگي نمايند.همچنين هيچ ملتي نمي تواند ادعا نمايد كه از يك نژاد خاص بوده و با نژادهاي ديگر درنياميخته است.به همين جهت است كه خداوند در قرآن همه ي اين تفاوت هاي ظاهري را به دور ريخته، تنها ملاك برتري را رعايت اصول اخلاقي و ايماني دانسته است، آن جا كه مي فرمايد:
(يَا أيُّهَا النَّاسُ إنَّا خَلَقنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَ اُنثَي و جَعَلنَاكُم شُعُوبَاً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أكرَمَكُم عِندَ اللهَ أتقَاكِم إنَّ اللهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ )؛ (26)اي مردم!ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد(اين ها ملاك امتياز نيست)گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شما است.خداوند دانا و آگاه است.
براساس آموزه هاي اديان الهي، به ويژه اسلام، تفاوتهاي زبان و رنگ و نژاد و غيره، تنها براي شناسايي بشر است و انبيا به همه مردم نظر يكسان داشته اند و همگان را بنده هاي خدا دانسته، نسبت به همه دلسوز بوده اند.پس تكيه بر عنصر نژاد و زبان و امثال آن براي برتري و ارزش گذاري روي شخصيت انسان، با دعوت انبيا در تعارض است.
بنابراين، مطابق ديدگاه اسلام و پيشوايان معصوم، آنچه زشت و ناپسند است، تعصب نسبت به زبان و نژاد و آداب و رسوم است؛ زيرا سبب برتري طلبي و نژاد پرستي مي گردد و گرنه علاقه به زبان خاص و قوم و خويش و هموطنان و دوست داشتن وطن و زادگاه هيچ گونه تعارضي با رهاورد انبيا بويژه پيامبر اسلام صلي الله و عليه و آله و سلم ندارد؛ زيرا آنچه كه انبيا مطرح نموده اند و دين اسلام نيز بر آن اهتمام دارد در سه مقوله است.
هدف اول:توجه و عنايت نسبت به كساني است كه به آيين اسلام گرويده اند و به بيان قرآن، مؤمن ناميده شده و با هم برادر مي باشند؛ (إنَّمَا المُؤمِنُونَ إخوَةٌ).(27) زيرا عامل انسجام بين مسلمانان همان ايمان قلبي به خدا و تسليم در برابر او است.
هدف دوم:كساني كه در محدوده جغرافيايي معيني زندگي مي كنند، از دو حال خارج نيستند، يا در عقيده با هم اشتراك دارند و همگي مسلمانند و يا اين كه برخي بر كيش و آيين ديگري همچون مسيحيت و يهوديت و زرتشتند.
در اين جا نيز عامل انسجام به بيان علي عليه السّلام توجه به اشتراك عمومي يعني انسانيت انسان ها است كه آنان را به هم پيوند مي زند.آن حضرت در نامه خود به مالك اشتر- حاكم سرزمين مصر- عامل انسجام و اتحاد در يك محدوده جغرافيايي خاص يعني مصر را توجه به دو عامل ايمان به خدا و همانندي در آفرينش مي داند و لزوم توجه و مهرورزي نسبت به هر دو گروه را گوشزد مي كند تا پيوند بين زمامداران و مردم فراهم آيد و انسجام پديدار گردد.
دل خويش را از مهرورزي نسبت به مردم پرنما و با همه دوست و مهربان باش، مبادا چونان حيوان درنده اي باشي كه خوردن آنان را غنيمت مي داند، زيرا مردم دو دسته اند، دسته اي برادر ديني تو و دسته ي ديگر همانند تو در آفرينش مي باشند.(28)
هدف سوم:توجه و عنايت به همه مردم جهان و كساني كه خارج از محدوده جغرافيايي معيني مي باشند كه در اينجا نيز مسلمانان وظيفه دارند به پيامبر صلي الله و عليه و آله و سلم تأسي كنند؛ زيرا مظهر رحمت و مهرباني براي همه ي جهانيان بود و خداوند وي را چنين معرفي نموده است:
(وَ مَا أرسَلنَاكَ إلا رَحمَةً لِلعَالَميِنَ)؛ (29)تو را جز رحمت براي همه جهانيان نفرستاديم.
و از اين جهت است كه آن حضرت با توجه به دلسوزي كه نسبت به همه ي مردم جهان داشت به عامل انسجام بخشي ميان انسان ها كه همانا دفاع از مظلوم و طرد ظلم ظالمان و گسترش عدالت است توجه داده، كسي را كه به دفاع از مظلوم بر نخواهد، مسلمان ندانسته است و مي فرمايد:
«من سمع رجلاً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم»؛(30)هرگاه مسلماني فرياد كمك خواهي مظلومي كه مي گويد: اي مسلمانان!به فريادم برسيد را، بشنود و پاسخ نگويد، مسلمان نيست.
رسول خدا در اين كلام پاسخ گويي به نداي مظلوم را نشانه ي مسلماني دانست، هرچند كمك خواه مسلمان نباشد و خداوند نيز، در قرآن دفاع از بيچارگان و مستضعفان را وظيفه ي فرد مسلمان دانسته، مي فرمايد:
چرا در راه خدا و (در راه)مردان و زنان و كودكان كه (به دست ستمگران) تضعيف شده اند، پيكار نمي كنيد؛ همان افراد (مستضعف)كه مي گويند پروردگارا ما را از اين شهر كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر و از طرف خود براي ما سرپرستي قرار ده و از جانب خود يار و ياوري براي ما تعيين فرما.(31)
بر اساس همين آموزه ها است که حضرت امام مي فرمايد:
جهان خواران و سرمايه داران و وابستگان آنان توقع دارند كه ما شكسته شدن نونهالان و به چاه افتادن مظلومان را نظاره كنيم و هشدار ندهيم و حال آنكه اين وظيفه اوليه ما و انقلاب اسلامي ماست كه در سراسر جهان صدا زنيم كه اي خواب رفتگان!اي غفلت زدگان!بيدار شويد و به اطراف خود نگاه كنيد كه در كنار لانه هاي گرگ منزل گرفته ايد.برخيزيد كه اينجا جاي خواب نيست و نيز فرياد كشيم سريعاً قيام كنيد؛ كه جهان ايمن از صياد نيست.(32)
در كلامي ديگر نه تنها مسلمانان را، بلكه همه مردم جهان را دعا نموده مي گويند:
من از خداي تبارك و تعالي سعادت و سلامت براي همه ي مسلمين جهان مسألت مي كنم و حتي سعادت مستضعفين و لو اين كه از اسلام نيستند، آن هم خارج شدنشان از زير بار مستكبرين را از خداي تبارك و تعالي مسألت مي كنم.(33)
حال با توجه به آنچه گذشت، اگر كسي به وطن و سرزمين و زبان خود و يا هموطنانش علاقه داشته باشد و اين علاقه در جهت اثبات خوبي خود باشد نه رد خوبي ديگران و در جهت تحقق اهداف انبيا بكوشد، هيچ گونه تعارضي پيش نخواهد آمد و چنين علاقه اي مورد سرزنش نيست.
همچنان كه حضرت امام رحمه الله مي گويند:
ما «مليت»را در سايه ي تعاليم اسلام قبول داريم... ملت، ملت ايران است.براي ملت ايران هم همه جور فداكاري مي كنيم اما در سايه اسلام است...مليت حدودش حدود اسلام است و اسلام هم تأييد مي كند او را؛ ممالك اسلامي را بايد حفظ كرد؛ دفاع از ممالك اسلامي جزء واجبات است، لكن نه اين كه ما اسلامش را كنار بگذاريم و بنشينيم فرياد مليت بزنيم و«پان ايرانيسم».(34)
بنا بر انديشه ي حضرت امام دوست داشتن وطن و سرزمين و ملت با انديشه فراملي و اسلامي تعارض ندارد.آنچه ناپسند است، اثبات خوبي و برتري خود در جهت نفي خوبي ديگران و به بيان ديگر نژادپرستي و تعصب ملي است كه با دعوت انبيا تعارض دارد:
اين ملي گرايي كه به اين معناست كه هر كشوري هر زباني بخواهد، مقابل كشور ديگر و زبان ديگر بايستد، اين آن امري است كه اساس دعوت پيغمبرها...كه از اول تا ختمشان آمده اند مردم را به برادري به دوستي به اخوت دعوت كرده اند.(35)
و در كلامي ديگر آن را چنين توضيح داده اند:
همين نژادبازي كه اسلام آمد و قلم سرخ روي آن كشيد و...مابين ترك و مابين عجم، مابين غير عرب هيچ فرقي نگذاشت و فقط ميزان را تقوا، ميزان را از خدا ترسيدن، تقواي واقعي، تقواي سياسي، تقواهاي مادي، تقواهاي معنوي، ميزان را اين طور قرار داد:(إنَّ أكرَمَكُم عِندَ الله أتقَاكُم)، ترك وفارس ندارد؛ عرب و عجم ندارد، اسلام نقطه اتكاست.(36)
همچنين در سخني ديگر مي گويند:
حب وطن، حب اهل وطن و حفظ و حدود كشور مسأله اي است كه در آن حرفي نيست، و ملي گرايي در مقابل ملت هاي مسلمان ديگر مسأله ديگري است كه اسلام و قرآن كريم و دستور نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بر خلاف آن است و آن ملي گرايي كه به دشمني بين مسلمين و شكاف در صفوف مؤمنين منجر مي شود، بر خلاف اسلام و مصلحت مسلمين و از حيله هاي اجانب است كه از اسلام و گسترش آن رنج مي برند.(37)
خلاصه ي كلام آنكه از مجموع سخنان امام چنين برداشت مي شود كه دوست داشتن وطن و هموطنان و تلاش براي اعتلاي آن، امري است واجب و ستودني.به بيان ديگر، ملي گرايي در سايه ي اسلام معنا مي شود و در صورتي پسنديده است كه با انديشه ي اسلامي در تعارض نباشد و به برتري جويي و نژادپرستي نخواند و تعصبي كوركورانه بر مليت نباشد، كه در اين صورت با تعاليم انبيا در تعارض خواهد بود و مي بايست از آن پرهيز نمود.
4.راه هاي برون رفت از تعصب ملي
اسلام آمده است كه همه ي نژادها با همند، مثل دنده هاي شانه مي مانند، هيچ كدام بر هيچ كدام تفوق ندارند، عرب بر عجم و نه عجم بر عرب و نه ترك بر هيچ يك از اين ها و نه هيچ نژادي بر ديگري و نه سفيد بر سياه و نه سياه بر سفيد؛ هيچ كدام بر ديگري فضيلت ندارند، فضيلت با تقواست، فضيلت با تعهد است،با تعهد به اسلام است.(38)
پينوشتها:
1. -محمد(47):22-23.
2. رعد(13):25.
3. -بقره(2):27.
4. -تاريخ دمشق، ج41،ص409.
5. -نهج البلاغه، ص69، خطبه ي 23.
6. -ر.ك:ترجمه تحرير الوسيله، ج1، ص311.
7. -ر.ك:تحرير الوسيله، ج2، ص68.
8. -بحارالانوار، ج70، ص288.
9. -شرح چهل حديث، ص145.
10. -هود(11):62.
11. -شعراء(26):198-199.
12. -بقره(2):170.
13. -شرح چهل حديث، ص147.
14. -مجادله(58):22.
15. -توبه(9):23.
16. -داستان راستان، ج1،ص31؛ به نقل از الكافي، ج2، ص303.
17. -نهج البلاغه،ص381، خطبه ي 192.
18. -فلسفه تاريخ، ج1، ص100.
19. -صحيفه امام، ج15، ص471.
20. -پرتويي از قرآن، ج5، ص252.
21. -حجرات(49):10.
22. -صحيفه امام، ج13، ص87.
23. -خدمات متقابل اسلام و ايران، ج1، ص14.
24. -صحيفه امام، ج6، ص 360-361.
25. -همان،ج21، ص98.
26. -حجرات(49):13.
27. -حجرات(49):10.
28. -نهج البلاغه، نامه 53، ص567.
29. -انبياء(21):107.
30. -الكافي، ج2، ص164، ح5.
31. -نساء(4):75.
32. -صحيفه امام، ج21، ص89.
33. -همان، ج18، ص429.
34. -همان، ج10، ص123-124.
35. -همان، ج15، ص471.
36. -همان، ج1، ص378.
37. -همان، ج13، ص209.
38. -همان، ص88.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}