قوانين و مقررات بشر دوستانه در سيره پيامبر اسلام (ص)_(1)


 

نويسنده:عباسعلي عظيمي شوشتري (*)




 

چکيده
 

در سيره پيامبر گرامي اسلام (ص)، جنگ به عنوان آخرين راه حل و ابزاري که فقط در موارد خاص به کار مي آيد، مطرح بوده است. سيره نبوي، گواه اين امر است که چون پيامبر به انسان به عنوان موجودي که ذاتاً از حقوقي برخوردار مي باشد مي نگريسته است، به دشمن خود نيز به ديده رحمت نگريسته و او را نيز همچون انسان هاي ديگر از چنين حقوقي بهره مند مي داند. عملکرد ايشان با چنين فلسفه اي، منشأ پيدايش مجموعه اي از مقررات در حقوق اسلام شد که امروزه بدان مقررات بشر دوستانه از «جنگ» مي گويند.
در سيره پيامبر، قربانيان جنگي (زخميان، بيماران و اسرا) مورد حمايت قرار مي گرفتند به گونه اي که اسرا از حقوقي به مراتب بيشتر از کنوانسيون 12 اوت 1949 ژنو راجع به اسرا، برخوردار بودند.
همچنين به کارگيري روش هاي وحشيانه وسلاح هاي غيرمتعارف جنگي، تخريب اماکن مسکوني، قطع درختان، کشتن حيوانات و ايجاد هر نوع تغيير زيست محيطي، مورد نهي پيامبر اسلامي (ص) قرار گرفته است.

واژگان کليدي
 

مقررات بشر دوستانه، جنگ، رفتار انساني، سيره پيامبر، حقوق بين الملل

مقدمه
 

در زندگي بشر، پديده هايي وجود دارد که با وجود منفوربودنشان، به عنوان واقعيتي تلخ بايد مورد توجه نظام هاي سياسي و اجتماعي قرار گيرد. فقر، طلاق، جنگ و مانند آنها خواسته يا ناخواسته، آثار سوء خود را بر روابط اجتماعي گذاشته و مي گذارند. به همين دليل، نظام حقوقي اي را مي توان واقع گرا تلقي کرد که از يک سو براي کاهش آمار آنها تدبيري انديشيد و از سوي ديگر در صورت وقوع، آثار سوء اين پديده ها را به حداقل برساند. درهمين راستا براي زمان جنگ، «مقررات بشردوستانه» به عنوان مقرراتي وضع شده است که بتوان با اجراي آن بخشي از آلام و خسارات جنگ- به ويژه بر مردم عادي و کساني که نقشي در جنگ ندارند- را از بين برد.
نظام حقوقي اسلام نيز با در اين واقعيت، اولاً: نه مانند مسيحيت، چشم خود را بر روي جنگ بسته است و نه همچون يهود يکباره آن را بر کل روابط بين المللي خود حاکم نموده است؛ بلکه قرآن کريم، با تأکيد بر کراهت داشتن طبيعت انسان از جنگ، آن را، تنها نسخه درمان برخي از دردهاي اجتماع بشري مي داند «کتب عليکم القتال و هوه کره لکم..» (بقره (2): 216).
ثانياً: جنگ را مگر در حد ضرورت، جايز نمي داند.
ثالثاً: براي کاهش آثار مخرب و تلفات ناشي از جنگ، مقررات مبسوطي وضع کرده است که اگر از مقرراتي که امروزه، تحت عنوان «مقررات بشردوستانه درجنگ» معروف هستند، مترقيانه تر نباشد از آنها کمتر نيست.
با اين وصف- به دلايل مختلف- قضاوت هاي متفاوتي درباره اسلام، صورت مي گيرد. برخي با اتکا به عملکرد سلاطين و خلفايي که به نام اسلام، جنگ هايي را به راه انداخته و احياناً در خلال آنها اصول انساني و مقررات بشر دوستانه اسلام را زير پا گذارده اند، جاهلانه، دين اسلام را دين جنگ و خشونت ناميده اند. برخي نيز با تحريف بسياري از وقايع تاريخي و نسبت دادن برخي اعمال ناشايست در جنگ ها به پيامبر عظيم الشأن اسلام، بر ايشان خرده مي گرفتند که بايد به طور دقيق، مورد بررسي و تأمل قرار گيرد. همچنين
اسرائيلياتي که در دين اسلام وارد شده و تحريفات متعددي که به عنوان مستندات تاريخ اسلام معرفي شده اند نيز اين موضوع را تشديد کرده است.
براين اساس، موضع گيري هاي متفاوتي، صورت گرفته است؛ مثلاً عده اي با تکيه بر نقل هايي که در پاره اي از موارد، صحت ندارد، اقدام به فضاسازي هاي گسترده اي عليه شخص پيامبر و دين مبين اسلام کرده اند. عملکرد رسانه هاي غربي که نمي توان نقش صهيونيسم جهاني را در حمايت از آنها ناديده گرفت، گوياي اين ادعاست. آنها به ويژه يهود با استناد به وقايعي همچون جنگ بني قريظه، پيامبر رحمت (ص) را متهم به نسل کشي مي نمايند.
برخي از مسلمين افراطي و جاهل نيز با استناد به همان حوادث بيان شده در بعضي از کتب تاريخي مجعول، خشونت هايي را که از خود بروز مي دهند را عملاً به اسلام منتسب مي کنند و خواسته يا ناخواسته به جوسازي هاي بعضي از دشمنان اسلام دامن مي زنند.
در مقابل، برخي نيز که بعضاً از علاقه مندان به پيامبر اسلام هستند از روي دلسوزي به نفي خشونت در اسلام مي پردازند و از زاويه اي ديگر به تحريف دين اسلام اقدام مي کنند. سؤال اين است که پيامبر اسلام در برخورد با کفار و دشمنان اسلام و به عبارتي در جنگ ها چگونه رفتار مي کردند؟ آيا جنگ را به عنوان اولين انتخاب خود بر مي گزيدند يا جنگ در نزد آن حضرت راه چاره بوده است؟ آيا در جنگ، براي دشمنان خود نيز حقوقي قائل بودند يا مانند آنچه که در آن زمان مرسوم بود، همه را از دم تيغ مي گذارندند و به صغير و کبير آنها رحم نمي کردند و در اين زمينه، براي خود حد و حدودي قائل نبودند؟
واقعيت اين است که رفتار و گفتار نبي مکرم اسلام، گوياي اين است که اولاً: ايشان، زماني به جنگ متوسل مي شدند که هيچ راه ديگري باقي نمي ماند. حضرت، سيزده سال در مکه و دو سال نيز در مدينه، در برابر تمام فشارهاي دشمنان تحمل نمود و دست به شمشير نبرد و تنها زماني که جز دفاع راه ديگري پيش رو نداشت به جنگ متوسل گرديد.
ثانياً: چون اولين هدف خود را از جنگ، نجات بشريت اعلام نموده بودند، با انساني ترين روش با دشمن برخورد مي کردند، به گونه اي که روش و سيره ايشان در حال حاضر به عنوان مبناي اصلي مقررات بشردوستانه در حقوق اسلام مطرح است. تاريخ،
گواهي صادق بر اين موضوع است که پيامبر اکرم (ص) هيچ يک از روش هاي غيرانساني مرسوم در آن زمان را به کار نرفت. به همين دليل، براساس عملکرد ايشان مجموعه اي جامع از قواعد بشردوستانه در کتب تاريخي و متون روايي و فقهي مضبوط است که ارائه آنها به جهانيان، هم سنگ بنايي براي تأسيس نهادهاي حقوقي نوين در اين زمينه است و هم غبارهاي تحريف را از چهره منور و مظلوم پيابر اکرم (ص)خواهد زدود.
ضرورت و اهميت اين تحقيق از آن رو است که در اين فضاي غبارآلود، بايد با يک بررسي دقيق تاريخي و همه جانبه، واقعيات را درباره وجود گرامي پيامبر اسلام، نمايان ساخت تا با تبيين منش و روش ايشان، نشان داد که آنچه مبناي عمل افراطيون است، با سيره پيامبر اسلام به طور کامل در تضاد است.
در اين تحقيق از سه روش تحليل تاريخ، فقهي و حقوقي براي بيان مقررات بشردوستانه در تبيين سيره نبوي استفاده شده است.

مفهوم قوانين و مقررات بشردوستانه
 

هنگامي که از «حقوق بشر» (1) سخن به ميان مي آيد، منظور، تنها بيان مجموعه اي از «حقوق طبيعي» (2) و ذاتي انسان مانند، حيات، آزادي، حق تعيين سرنوشت و امثال آنها که براي زندگي متناسب با شؤون انساني، ضرورت دارد، نيست؛ بلکه در مقابل اين حقوق، تکاليف و وظايفي را نيز که هر انسان به دليل انسان بودن در رابطه خود با ساير انسانها برعهده دارد، بيان مي دارد. مجموعه اين حقوق و تکاليف است که يک زندگي اجتماعي شرافتمندانه و مبتني بر فطرت را براي انسان رقم مي زند. چنين حقوق و تکاليفي است که مي تواند هم بر روابط افراد در يک جامعه و هم بر روابط جوامع انساني در سطح بين المللي- چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ- حاکم باشد.
مقررات بشردوستانه، به مجموعه حقوق و تکاليف لازم الاجرا در جنگ اطلاق مي شود که نتيجه آن، کاهش خسارات و آلام و مصيبت هاي وارده برانسانهاست. هدف از اين مقررات، حمايت از قربانيان جنگ و محدود کردن به کارگيري تسليحات و روش هاي جنگي است. (3)

تاريخچه قوانين و مقررات بشردوستانه
 

«بارون. ي. توپ» طي يک سخنراني در آکادمي حقوق بين الملل لاهه در سال 1926 ميلادي عنوان نمود که منشأ حقوق بين الملل در زمينه جنگ، اصول اسلام بوده است که در زمان جنگ هاي صليبي، توسط کليسائيان به عنوان قوانين شواليه گري معرفي شدند و به مرور زمان تبديل به مقررات بشردوستانه در جنگ گرديدند. «کريستوفر ويرامانتري»نيز يکي ديگر از انديشمندان غربي است که توانست شواهدي ارائه دهد که بيانگر تأثير مقررات بشر دوستانه اسلام بر «هوگو گروسيوس» است (فانر، 1386: 43). از بين محققين اسلامي نيز بايد از کساني مانند «احمد رشيد» مصري نام برد که در کتاب «اسلام و حقوق بين الملل» به طور گذرا به مقررات بشر دوستانه در اسلام اشاره کرده است. «وهبه الزحيلي» نيز در کتاب معروف «آثار الحرب في الفقه الاسلامي» به مقايسه فقهي و مقارنه اي مقررات بشر دوستانه اسلام با حقوق بين الملل پرداخت. «مجيد خدوري» از ديگر نويسندگاني است که در کتاب «جنگ و صلح در اسلام» به اين موضوع پرداخته است. «عباسعلي عميد زنجاني» نيز در مجموعه با ارزش فقه سياسي- به ويژه در جلد پنجم آن- مقررات بشر دوستانه در اسلام را بررسي کرده است. همچنين نگارنده اين مقاله نيز در کتاب «حقوق بين الملل اسلام» اين دسته از مقررات را به طور کلي بيان داشته است. اما در هيچ يک از اين آثار، اختصاصاً سيره پيامبر اسلام در اين زمينه مورد بررسي و تحقيق قرار نگرفته است. از اين رو، با توجه به تهاجم همه جانبه دشمنان اسلام به پيامبر مکرم (ص) جاي خالي چنين امري احساس مي شود.

نگاه تطبيقي به مباني مقررات بشر دوستانه در اسلام و ساير مکاتب
 

1- اديان و مکاتب ديگر
 

حقوق و تکاليفي که هر نظام حقوقي مقرر مي کند بر نوع نگرش بنيادين آن به انسان و جهان استوار است. مکتبي که در آن، گروه خاصي انسان تلقي شوند، دليلي براي اعطاي حقوق به سايرين نمي بيند (تورات، باب چهاردهم: 297). چنان که اصولاً از ديدگاه دين يهود، غير يهوديان انسان نيستند؛ پس بايد با آنها پيماني بسته نشود (همان، باب هفتم: 284) و مالکيت آنها احترامي ندارد (همان، باب يازدهم: 292). همچنين آنها در جنگ حقي براي غيريهوديان قائل نيستند: «زنان، اطفال، چهارپايان و هرچه در شهر وجود
دارد، همه غنيمت تو خواهند بود. از درخت زيتون دشمنانت که خداوند روزي تو قرار داده است، بخور و چنين کن در مورد همه شهرهاي بسيار دور که از شهرهاي اين امم نيست و در شهرهاي اين مردم که خداوند به تو عطا کرده است،حتي يک نفر از آنها را باقي مگذار» (همان، باب بيستم: 305). «هرگاه به سوي شهري روان شدي و قصد جنگ با آن را داشتي، پس صلح را بر آنان عرضه کن. اگر صلح را پذيرا شدند و راه را بر تو گشودند، پس مي تواني همه مردم موجود در آن را به بردگي و بندگي خويش گيري و اگر با تو از در صلح در نيامده، به جنگ برخاستد، پس آنها را محاصره کن و اگر خداوند آنها را به دست تو از ميان برداشت، همه مردان را از دم تيغ بگذران» (همان).
تعاليم مسيحيت برخلاف يهود، بر محبت استقرار يافته است. يوحناي مقدس، انسان را حلقه ارتباط بين اين جهان و جهان ديگر مي دانست (مولند، 1368: 32). پس کشتن او را به هر دليلي رد مي کرد. در انجيل از عيسي (ع) نقل شده است که خطاب به پيروانش اعلام مي دارد: «خوشا به حال صلح دهندگان؛ زيرا ايشان، فرزندان خدا خوانده خواهند شد. خوشا به حال کساني که در نيکي، جفا مي بينند؛ زيرا ايشان، فرزندان خدا خوانده خواهند شد. خوشا به حال کساني که در نيکي، جفا مي بينند؛ زيرا پادشاهي آسمان ها از آن ايشان است» (انجيل عيسي مسيح، 2005 ، 12). «شنيده ايد که مي گويند: چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان. اما من به شما مي گويم به کسي که به تو بدي مي کند، بدي نکن و اگر کسي بر گونه راست تو سيلي زد، گونه چپ خود را به طرف او برگردان» (همان: 14-15).
از نظر تئوري، چنين نگاهي، امکان هر نوع درگيري با متجاوزان را از بين برده، صبر و شکيبايي در مقابل همگان، حتي جباران و گردن کشان و کفار را توصيه مي کند. تاريخ، نشان مي دهد که مسيحيان هرگز عليه امپراتوري رم قيام نکردند و شکنجه ها و آزارهاي آنان را به جان خريدند و صبر کردند و يا تقيه را پيشه خود ساختند تا اينکه دريک معامله بزرگ سياسي در کنار امپراتور قرار گرفتند. از آن پس، اربابان کليسا، روش ديگري را در پيش گرفتند که بسياري به مشي يهوديان شباهت داشت. «اگوستين قديس»، اعمال زور را از جانب خداوند، امکان پذير دانست و آن را بلايي براي بندگان تعريف مي کرد و بردگي و غلامي را نيز کيفري مي دانست براي گناه کاران (رضي، بي تا: 1432).
«ريمون داجبيل» کاهن کليساي بزرگ «پوي» (4) درباره تسخير بيت المقدس در جنگ هاي صليبي مي نويسد:
«مناظر تحسين برانگيزي به چشم مي خورد.. در کوچه ها، در حاشيه ميادين شهر، توده هاي دست و سر و پا ديده مي شود. مردم و سواران از هر طرف از ميان اجساد در معبد و رواق، سواران پيش مي تاختند؛ در حالي که خون تا زانوان اسبها و لگامشان موج مي زد حکم خداوند، عادلانه و تحسين برانگيز است؛ زيرا که خواست در همين مکان، خون کساني را که در کفرشان، مدتها آستان او را ملوث کرده بودند، مجازات کند. از اين مناظر الهي... در کليسا و در تمام شهر، مردم احديت را سپاس گفتند» (بوتول، 1355: 12).
هنگامي که وحشي گري؛ تجاوز و کشتار، حکم خداوند تلقي گردد، مقدس و واجب نيز شمرده مي شود و براي تقرب و کسب ثواب، بايد بدان متوسل شد! مسيحيان روزي را که در آن، مسلمانان به دست صليبيون، قتل عام شدند، «روز داوري خدا» ناميدند (فوگل، 1380، ج1: 442). در چنين شرايطي از نگاه تئوريک، ضرورتي براي وضع مقررات بشردوستانه باقي نمي ماند.
در ميان فلاسفه و سياستمداران نيز تفاوت آراي زيادي در اين زمينه به چشم مي خورد. «نيچه»، «ترايچکه» و «ماکياولي» به راحتي جنگ و کشتار را جزئي از طبيعت وحشي انسان، تلقي نموده و از لوازم سياست دانسته اند (پازارگاد، 1359، ج2: 446). ارسطو چون نژاد هلني را نژاد برتر مي دانست، حق فطري آنان را در به بردگي گرفتن بربرها قطعي تلقي کرده، بربرها را طبيعتاً بنده محسوب کرد (باقري کبورق، 1370» 28). «بينکر شوک» هلندي به طور رسمي، اعتقاد خود را مبني بر قانوني که اجازه انهدام دشمن را به هر وسيله اي مي دهد، اعلام کرد (نوس بام، 1337: 226).
اما بسياري از دانايان بشر، از شرق و غرب عالم، چنين اعمالي را مغاير حقوق فطري بشر مي دانستند؛ مانند: «کنفوسيوس» و «گاندي» از چين و هند. «مزدک» از ايران باستان (رضايي: بي تا: 397). مشرب فلسفي «جينيسم» در هند (کريشنان، 1367: ج1: 149). «تولستوي»، «ولتر»، «روسو»، «جان لاک» و برخي ديگر از فلاسفه اروپا نيز از اين جمله اند. نفوذ آراي آنان بود که زمينه را براي شکل گيري و تدوين مقررات بشردوستانه در حقوق بين الملل فراهم ساخت.

پي‌نوشت‌ها:
 

*عضو هيأت علمي پژوهشکده تحقيقات اسلامي.
1- Human Rights.
2- Nuthral rights.
3- Anna Segall, Punishing Violations for International Humanitarian Law at the National Level, ICRC, p29.
4- «Puy» يکي از اسقف نشين هاي پارس در گذشته بود.
 

منبع:نشريه حکومت اسلامي، شماره 52.