سد دوم در مقابل ملي شدن نفت
سد دوم در مقابل ملي شدن نفت
روز ششم تيرماه 1329 دکتر مصدق و اعلاميه هاي جبهه ملي و آيت الله کاشاني را که در مخالفت با حکومت سپهبد رزم آرا صادر شده بود قرائت نمود:
«اعلاميه جبهه ملي
جبهه ملي ايران به ملت ايران اعلام خطر مي کند و لازم مي داند علل و جهاتي را که موجب روي کارآمدن کابينه جديد شده به اطلاع افکار عمومي جهان برساند.
نمايندگان جبهه ملي در مجلس و همچنين در مطبوعات ما از دو سه هفته به اين طرف اطلاعاتي را که در زمينه ايجاد يک
حکومت «شبه کودتا» داشته اند بدون پروا بازگو کرده و چيزي از ابراز اين حقايق مسلم فروگذار ننموده اند. وضع حاضر حکومت و صحنه سازيهايي که پس پرده صورت مي گرفت نشان مي داد که يک تشنج مصنوعي و يک بحران ساختگي در تمام شئون به منظور حقوق اساسي مردم در حال تکوين است و کشور ما يک بار ديگر پس از يک ربع قرن که طعم تلخ ديکتاتوري را چشيده دوباره به استبداد و رژِيم مطلق العناني و سلطه فردي تهديد مي شود.
آن روز فرا رسيده و مطامع بيگانگان براي پايمال کردن حقوق سياسي و محو قانون اساسي و لگد کردن استقلال و حق حاکميت ملي ما دست ازآستين عوامل صديق و خدمتگزار خود بيرون آورده است و مي خواهد زيرعنوان «حکومت قوي» خاطره هاي استبداد صغير را تجديد کند.
دولت فعلي با انجام عمليات زير پرده که بي شباهت به يک کودتاي نظامي نيست مي خواهد زمام امور را بدست بگيرد تمام پستهاي حساس انتظامي را براي مرعوب کردن افکار تحت کنترل شديد نظامي قرار داده و بدون ترديد حيات رژيم پارلماني ايران را که خونبهاي آزاد مردان و قهرمانان مشروطيت است، در مخاطره انداخته و زمينه را طوري چيده است که چندي نخواهد گذشت ملت ما را در عزاي آزادي و عدالت و در مرگ قانون و حريت خواهد نشانيد.
دولت سابق بدون استحضار مجلسين در فاصله يکي دو ساعت از ميان رفت و حکومت جديد بدون اينکه کمترين سنن پارلماني را رعايت کند تشکيل و سازمانهاي مهم مملکتي را اشغال و آماده براي اجراي بقيه مأموريتي است که انجام آن را به عهده گرفته است.
کسي نيست که نداند با مشکلات سياسي و اقتصادي موجود ايران يک چنين حمله به قانون اساسي و سنن مشروطيت جز اينکه حق حاکميت و استقلال مملکت و آزادي ملت را در خطراندازد،
نتيجه ديگري نخواهد داد. بيگانگان که به هواداري از اين گونه اعمال غيرقانوني برمي خيزند و افکار ملت ما را به چيزي نمي شمارند خوب مي دانند چه مي کنند و کاملاًً اطلاع دارند به چه منظور حيات يک جامعه را دچار وحشت و قرين تشويش و ناامني مي نمايند.
جبهه ملي براي وفاداري به تعهداتي که در برابر مردم ايران دارد به منظور ايفاي سوگندي که نمايندگان ما به کتاب مقدس آسماني ياد کرده اند و از نظر حفظ حقي که به افراد يک ملت تعلق مي گيرد به جهانيان اعلام مي دارد که به هيچ وجه زير بار تحميل حکومتي که با تشبث به اجانب با تحميل و اسباب چيني بيگانگان و به رغم تمايلات عمومي روي کارآمده است، موافقت نخواهد کرد و افتخار خواهد داشت که در راه حراست شعائر ملي و ديني و نگهداري مشروطيت و دموکراسي، جان افراد خود را فدا کند.
ما براي مقابله با اين خطري که ايران و ايراني اکنون بدان روبروست نيازمند به پشتيباني تمام طبقات ملت و محتاج به مصلحت انديشي شاهنشاه جوان هستيم و نظر دقيق دنياي دموکرات و مترقي و زنده را به عظمت مبارزه شرافتمندانه اي که در پيش داريم جلب مي کنم.
ساعت 10 بعدازظهر، دوشنبه 5 تيرماه 1329
جبهه ملي - دکتر مصدق
اعلاميه حضرت آيت الله کاشاني:
بسم الله خير الاسماء له الحمد
بنا به تجاربي که از حکومتهاي مطلقه و مستبده دارم و زيان آن را براي ملک و ملت ايران به رأي العين مشاهده کرده ام چند روز قبل پيامي توسط جناب آقاي دکتر مصدق پيشواي جبهه ملي به مجلس فرستادم [صحبت بين الاثنين نمايندگان] و در آن نظر قطعي و بتي خود را که مبتني بر افکار قاطعه مسلمين و مردم آزاده
ايران است در باب مخالفت با هر قسم حکومت ديکتاتوري و استبداد بيان نمودم و بدان وسيله اولياي امور مجلس شوراي ملي را از روي کار آوردن اين قبيل حکومتها بر حذر داشتم اينک مع التأسف مي بينم باز مي خواهند مملکت را در چنگال ديکتاتوري بياندازند و ملت ستمديده ايران را که سالها طعم تلخ ديکتاتوري را چشيده و از حکومت مطلقه هزار گونه مصيبت و شکنجه ديده مجدداً گرفتار اين بدبختي عظيم نمايند. بيچارگي ما مردم ايران است که اولياي امور از گذشته عبرت نمي گيرند و امري را که سالها تجربه کرده و نتايج سوء آن را ديده اند باز مي خواهند تجربه کنند.
به تبعيت ازافکارعامه مسلمين ناچارم مخالفت شديد و قطعي خود را با حکومتي که برخلاف افکارعمومي و به کمک بيگانگان و تحريک و تشبث آنان مي خواهد زمام امور را در دست بگيرد اظهار کنم و عموم مردم را براي مقاومت در مقابل اين بلاي عظيم که جامعه اسلاميت و ايرانيت را به فناي عاجل رهسپار خواهد کرد دعوت نمايم.
البته آنچه از وطن خواهي و ملت دوستي در آقايان نمايندگان سراغ دارم به يک چنين جرياني که مخالف استقلال مملکت و موجب اضمحلال ملت است موافقت نخواهد کرد. و ما علي الرسول الاالبلاغ.شب سه شنبه يازدهم رمضان المبارک 1329
سپس دکتر مصدق به افشاي تحميلي بودن استعفاي منصورالملک پرداخت. و بار ديگر بر اهميت قانون انتخابات پاي فشرد و ضمن آنکه از ديدار سه روز قبل خود (جمعه 2 تيرماه) با سپهبد رزم آرا ذکري به ميان آورد مجدداً به ابراز مخالفت با حکومت او پرداخت.
دکتر مصدق همچنان مشغول صحبت بود که سپهبد رزم آرا بدون اطلاع قبلي و با تشريفاتي خود ساخته به همراه هيئت دولتش وارد مجلس شدند. آشتياني زاده به علامت اينکه فردي نظامي آمده و بايد براي او احترام کرد فرياد زد: خبر، دار! رزم آرا هم که با لباس شخصي آمده بود، بدون انفعال در پاسخ، خطاب به رئيس مجلس گفت: آزاد. و يکباره در مجلس طوفاني به پا شد همهمه و سروصدا بشدت بالا گرفت.
رزم آرا در بيان افکار و اهداف خود آنقدر مصمم و مستحکم بود که گويي داد و فريادهاي سران جبهه ملي را نمي شنيد. او کمترين اعتنايي به اعتراضات آنان نمي کرد و هر بار جنجال به پا مي شد، صبر مي کرد مجدداً سکوت برقرار شود. سپس به ادامه سخنان خود مي پرداخت.
در اين جلسه سپهبد رزم آرا برنامه دولت خود را اعلام نمود و براي آنکه عملاً نشان دهد دولتش دولت «حرف و خطابه» نيست بلافاصله وارد عمل شد. کوره هاي آجرپزي را که موجب آلودگي هواي تهران مي شدند تخريب نمود و کارگرهاي آن را در جاي ديگر به کار گماشت. اقداماتي را براي لوله کشي آب تهران آغاز کرد. به استانداران و فرمانداران دستور داد تا متکديان را از سطح کشور جمع آوري کنند و کانوني براي آنان دست و پا کرد. جامع بودن برنامه او شباهت غير قابل انکاري با برنامه سيد ضياءالدين طباطبائي رئيس الوزراي «کابينه سياه» داشت و عملکرد قاطع رزم آرا يادآور اقدامات رضاخان بود.
سپهبد رزم آرا قبل از نخست وزيري به افراد مورد نظرش براي پستهاي وزارت دستور داده بود برنامه هايي تهيه کنند و پس از به قدرت رسيدن آنان را مأمور انجام آن امور ساخت. لکن سپهبد رزم آرا
سوداي ديگري هم داشت. قبل از روي کار آمدن با عده اي از ياران هم عهد و پيمان خود در شميران جلسه اي تشکيل داد و آنها به قيد قسم با خون خود متعهد شدند که تا حصول نتيجه و ايجاد تحول با او همکاري کنند.
وي مقامات دفتر نخست وزيري را به عده اي ازافسران مورد اعتماد خود سپرد، مشاغل حساس نظامي را به خويشان خود داد و هم پيمانان خود را بر مصادر غير نظامي گمارد و يک خط تلفن ويژه ميان ستاد ارتش و دفتر نخست وزيري برقرار کرد،(267) همچنين سرهنگ مهتدي به عنوان قائم مقام غير رسمي او سرپرستي بسياري از امور را به عهده گرفت.
اين اقدامات موجب وحشت دربار و بسياري از گروههاي سياسي جامعه شد. به طوري که عليرضا پهلوي برادر کوچکتر شاه گروهي را براي مقابله با او ترتيب داد. ولي بيلان گروه او که تا پايان حکومت رزم آرا ادامه داشت از برگزاري جلسه و حمله لفظي به رزم آرا فراتر نرفت. جمعي از خويشان سببي شاه (بختياريها) نيز گروهي تحت عنوان «کميته جنوب» تشکيل دادند و سعي کردند که خود را براي مواجهه با رزم آرا مجهز کنند ولي اعدام انقلابي رزم آرا به دست فدائيان اسلام فلسفه وجودي اين کميته را از بين برد و اندک مدتي بعد منحل شد.
رزم آرا و جبهه ملي
نخست وزير سعي کرد نظر جبهه ملي را به خود جلب کند. به همين خاطر قبل از به قدرت رسيدن ليست اوليه وزراي خود را که در آن برخي افراد جبهه ملي نامزد پست وزارت بودند به حائري زاده نشان داد و نظر او را جويا شد. حائري زاده گفت که جبهه ملي نسبت به روي کارآمدن يک دولت نظامي واکنش نشان خواهد داد. رزم آرا همچنين شمس الدين اميرعلايي را از جبهه ملي دعوت به همکاري نموده و او نيز پذيرفته بود ولي چون مورد عتاب هم حزبي هايش واقع شد از همکاري با نخست وزير صرف نظر کرد.
دکتر مصدق در نطقي اظهار نمود قبل از آنکه رزم آرا به قدرت برسد طي ديداري به مذاکره با او پرداخته است. رهبر جبهه ملي در جلسه 22 تيرماه 1329 در تشريح محتواي مذاکرات گفت:
«... قرار شد روز جمعه [ 3تير] در شهر بمانم و آقاي سپهبد مرا در منزل ملاقات نمايند. اين ملاقات به عمل آمد و چون معلوم نشده بود که مذاکرات ما بايد مستور بماند يا افشا شود با تلفن سؤال کردم جواب دادند افشا نشود و در آخرگفتند: «من خود را در اختيار شما مي گذارم.» از اين بيان چنين استنباط نمودم که ملاقات ما بي نتيجه دنبوده است ولي طولي نکشيد که نخست وزير شدند و اکنون معلوم نيست که من در اختيار سپهبد واقع شده ام يا ايشان در اختيار من.
بديهي است که چون قرار شد که مذاکرات ما فاش نشود مقتضي نيست تمام آنچه ما گفته ايم اظهار نمايم و فقط قناعت مي کنم به اينکه عرض کنم ايشان گفتند: «غير از من کسي نيست که بتواند امروز اصلاحاتي بکند» و من هم در جواب گفتم: «واي به حال مملکتي که مصلح آن منحصر به فرد باشد چنانچه اين مصلح رفت تکليف مردم چه مي شود. بالاخره ايشان نخست وزير شدند و اکثريت مجلس شوراي ملي هم به برنامه ايشان رأي داد.»(1)
سپهبد رزم آرا نخست وزير در جلسه 27 تيرماه سخنان دکتر مصدق را رد کرد و محتواي جلسه را به گونه اي ديگر تشريح کرده و گفت:
«در دو جلسه قبل در مجلس مطلبي جناب آقاي دکتر مصدق فرمودند که لازم بود در همان لحظه جواب لازم به عرض برسد ولي از لحاظ ضيق وقت و چون موقع نبود لذا امروز بنده اجازه خواستم که مطالبي که لازم است به عرض برسانم... در فرمايشات خودشان فرمودند که بنده افتخار ملاقات ايشان را داشته ام و در ضمن صحبتهايي که به عمل آمده گفته شده است مطالب ملاقات محرمانه بماند و بعداً گفتگويي که بنده گفته ام در ايران غير از من کسي نيست که بتواند عهده دار امور بشود چون آن مذاکراتي که شده بود تا به قوت خودش باقي بود که اينجا اظهاري نشود وقتي که صحبت شد ممکن است توليد سوء تفاهمي بکند بنده مجبورم قسمتي از مطالبي که به عرضشان رساندم و توضيحاتي که فرمودند به عرض وکلاي محترم برسانم بنده در موقعي که صحبت زمامداري بود تقاضا کرده ام و مايل بودم که اساساً ايشان را ملاقات کنم آقاي دکتر هم بوسيله چند نفر از رفقا و آقايان وکلا پيغامي داده بود که بنده با ايشان صحبتي بکنم و ايشان حاضر شدند براي ملاقات، بالاخره
يک روز عصر فرصت دست داد و اين افتخار ملاقات حاصل شد و بنده خدمتشان شرفياب شدم و صحبت کردم بنده در بدو ملاقات به عرضشان رساندم که نظريات من از نقطه نظر مملکت چيست. پس از اينکه مطالبم را استماع فرمودند و درخاتمه اين طور اظهارنظر فرمودند که خود ايشان ميل دارند نخست وزير بشوند بنده هم عرض کردم اگر شما ميل داريد نخست وزير بشويد بنده هم حاضرم تحت نظر شما کار کنم ولي فرمودند من با اين شرط حاضرم که ماده واحده اي از مجلس بگذرد که بتوانم مجدداً وارد مجلس بشوم. بنده عرض کردم که اين کار از عهده بنده خارج است به واسطه اين که مجلس شوراي ملي وظايفي دارد درعهده بنده نيست که بتوانم چنين ماده واحده اي از مجلس بگذرانم بعد فرمودند اگر چنانچه اين قسمت عملي نشود راه حل دومي را قبول کنيم و آن اين باشد که يک شخص ضعيف در رأس دولت قرار بدهيم و ايشان با بنده در خارج بتوانيم آن شخص را اداره کنيم و بالاخره در حدود و قدرت و امکان خودمان با آن شخص ضعيف همکاري کنيم بنده از آن جايي که شخص صريحي در زندگي هستم هيچ وقت چنين چيزي را نمي پذيرم و معتقدم که هر کس مرد و مردانه بايد عهده دار اموري بشود والا کنار نشستن و سرنخ را کشيدن کار يک شخص وطن پرستي نخواهد بود. (صحيح است) که آن روز به عرضشان رساندم و بعد موکول به ملاقات بعدي شد و بعد هم به عرضشان رساندم که براي هر ملاقاتي حاضر هستم.»(2)
در جلسه اي ديگر دکتر مصدق سعي کرد سخنان نخست وزير را رد کند ولي لحن و فحواي کلامش به ادعاهاي رزم آرا فوت بخشيد.
رزم آرا و فدائيان اسلام
«هراسان نباشيد رزم آرا نخواهد توانست دوران ديکتاتوري را تجربه کند و در سايه فداکاري بالاخره سقوط خواهد کرد.»(3)
وي با وجود آنکه بعد از واقعه دانشگاه تهران مخفي و تحت تعقيب بود، اولين کسي بود که گروههايي از مردم را گرد هم آورده و عليه حکومت رزم آرا تظاهرات اعتراض آميز برپا کرد.
روزي که رزم آرا براي معرفي کابينه اش به مجلس رفته بود قريب به 60 نفر از اعضاي فدائيان اسلام در جمع تماشاچيان حاضر شده و شعار «ديکتاتور را بيرون کنيد» عليه او سردادند. بيرون از مجلس نيز حدود هزار نفر از فدائيان اسلام آمده بودند تا هنگام خروج رزم آرا از مجلس عليه او تظاهرات کنند.
آن روز نخست وزير برنامه خود را ارائه مي دهد و سپس مجلس را ترک مي کند. همان موقع با تظاهرات فدائيان اسلام مواجه مي شود:
«... [رزم آرا] موقعي که مي آيد بيرون، مصادف مي شود با تظاهرات بچه ها [فدائيان اسلام]، بچه ها به ماشين او حمله مي کنند که نزديک بود ماشينش چپ شود. نقطه مقابل، از آن رو از کلانتري يک مقدار زيادي پليس با اسب آمده بودند و با شمشير به بچه ها حمله مي کردند. زد و خورد مي شود بين بچه ها و آنها و نزديک به 38 نفر بازداشت شدند.
آن روز، البته در ايام ماه مبارک رمضان بود، بچه ها دسته جمعي حرکت کردند و آمدند خانه کاشاني، داستان را براي کاشاني تشريح
کردند و گفتند اين جوري شد. ساعت سه يا سه و نيم بعدازظهر بود کاشاني تلفن مي کند به شهرباني. سرتيپ دفتري هم رئيس شهرباني بود اخطار مي کند به آنها که باز شما چکمه هايتان را به پا کرده ايد، روز اول حکومت شماست، خلاصه دست به ضرب و جرح بچه ها کرده ايد؟!... اگر اين بچه ها را ولشان کرديد که کرديد، وگرنه خودم حرکت مي کنم مي آيم آنجا. حالا، آن پشت تلفن چي گفت، ديگر آن را هم ما نمي دانيم. فقط، وقتي کاشاني تلفن را گذاشت زمين گفت الان بچه ها مي آيند. خورده خورده، افطار نزديک مي شد قرار شد ما آنجا يک بساط افطاري درست کنيم که اگر بچه ها آمدند افطار هم همانجا باشند. بچه ها را سوار دو اتوبوس مي کنند از توي خود شهرباني اينها شعار عليه حکومت رزم آرا و به نفع کاشاني، جبهه ملي و اينها (شعار) مي دهند... اينها آمدند اول غروب خانه کاشاني. يک سرهنگي بود از شهرباني آمد و دست کاشاني را ماچ کرد و گفت اين امانتهاي خود را تحويل بگيريد.»(4)
اوايل زمامداري رزم آرا جمعي از فدائيان اسلام فردي بهايي بنام دکتر برجيس را که در پوشش طبابت به عفت مسلمين تعرض مي کرد به قتل رساندند و خود را به مأمورين انتظامي معرفي کردند. نواب صفوي درجلسه محاکمه آنان حاضر شد و پس از اطلاع از حضور وي در دادگاه و با وجود اقدامات امنيتي شديدي که براي دستگيري او به عمل آوردند به راحتي از دادگاه خارج شد. حين رفتن ياران شهيد نواب براي حفاظت جان رهبرشان از وي مي خواستند قدري سريعتر حرکت کند ولي او مي گفت:
«من براي نجات از زندان و يا خطر، تن به ذلت و فرار نمي دهم.»
پس از اين واقعه رزم آرا نخست وزير به وسيله يکي از وکلاي
دادگستري به نام نواب صفوي پيغام داد:
«من حاضرم تمام پرونده هاي موجود شما را در دادگستري و ارتش و شهرباني از بين ببرم و هر مطلبي باشد اجرا کنم و در عوض دستور دهيد که فدائيان اسلام با حکومت من مبارزه نکنند».
ولي نواب صفوي پاسخ داد:
«پرونده هايي که نام برده ايد، از نظر من هيچ ارزشي ندارند و من براي آنها مختصر هراسي در دل ندارم، ولي پرونده هاي جنايات هيئت حاکمه روزبه روز در نزد من کاملتر شده و هر روز که پرونده هر يک تکميل تر گردد و در پيشگاه شرع حکم محکوميت صادر شود من حکم او را اجرا خواهم کرد و دستگاه کوچکتر از آن است که حکم برائت مرا صادر کند. شما بايستي کاري کنيد که من شما را تبرئه کنم و چاره اي جز بازگشت از راه خود نداريد.»(5)
استيضاح دولت رزم آرا
جلسه بعد دکتر پيرنيا بدون اسناد در جلسه حاضر شد و اين سرآغاز عدم همکاري دولت با کميسيون بود. از سويي نيز روند کند کميسيون به همراه بي اعتنايي دولت، مرگ زودرس کميسيون را به ذهن متبادر مي نمود. ولي در جلسه سوم (27 شهريور) حائري زاده براي نخستين بار و به عنوان اولين فرد نداي ملي شدن نفت را در فضاي کميسيون سر داد و در جلسه بعدي برآن تأکيد کرد و بدين ترتيب جاني تازه در کالبد کميسيون دميده شد. اين در حالي بود که اعضاي کميسيون حتي دکتر مصدق از کافي يا ناکافي بودن قرارداد الحاقي سخن مي گفتند.
روند عدم همکاري دولت با کميسيون همچنان ادامه داشت. کميسيون (نفت) طي نامه اي به دولت اخطار کرد که ظرف سه روز پرونده هاي نفت را به کميسيون بفرستد و ظرف 10 روز در خصوص قرارداد اظهارنظر کند، در غير اين صورت دولت استيضاح خواهد شد.
پرونده ها ارسال شد ولي دولت همچنان از اظهارنظر استنکاف مي ورزيد. اين مشي دولت اعضاي کميسيون را به واکنش واداشت. آنان در 20 مهر 1329 دولت را به دليل اظهارنظر نکردن راجع قرارداد الحاقي استيضاح کردند.
روز 27 مهر نخست وزير براي پاسخ به استيضاح در مجلس حاضر شد و طي نطقي که بعدها معلوم شد شرکت نفت براي او تهيه کرده است، ضمن توضيحاتي به انتقاد از استيضاح پرداخت و اظهار داشت:
«وقتي دولتي پرونده امر را تسليم کميسيون و نماينده خود را معرفي کرده قطعاً موافق بوده... دولت وظايف قانوني خود را انجام داده و به انتظار گزارش کميسيون و مجلس است.»(7)
پس از رزم آرا چند تن از اعضاي جبهه ملي از جمله مکي و حائري زاده به انتقاد از نخست وزير پرداختند. در خاتمه رهبر جبهه ملي به حمايت از همفکران خود که اقليت بودند پرداخت و گفت:
«اقليت در هر پارلماني ضرورت دارد اگر در هر پارلماني اقليت نباشد ترقي و تکامل در آن وجود ندارد بايد اقليت در مجلس باشد و از نظريات دولتها انتقاد بکند. براي اينکه دولتها خط مستقيم را رها نکنند و از خط صلاح و فلاح منحرف نشوند.»(8)
مجلس پس از استماع نظر اعضاي جبهه ملي با اکثريت آرا به استيضاح رأي سکوت داد.
مصدق مخالف ملي شدن نفت
بايد ملي بشود»(9) ولي در جلسه اي ديگر دکتر مصدق بر پيشنهاد ملي شدن ترديد وارد کرد و گفت: «جناب آقاي حائري که فرمودند بايد ملي بشود بايد ديد اين عملي هست يا نيست.»(10)
در اين ايام (آبان ماه) آيت الله کاشاني به همراه برخي سران جبهه ملي در منزل سيد محمود نريمان جلسه اي تشکيل دادند(11) مذاکراتي پيرامون نفت به عمل آمد. حائري زاده پيشنهاد کرد اکتشاف و استخراج نفت ملي شود ولي براي حمل و نقل و تصفيه و فروش آن شرکتي که بيش از 51 درصد آن متعلق به ايران و 49 درصد به کشورهايي که تاکنون خريدار نفت ايران بوده اند باشد، تشکيل گردد مشروط بر اينکه هيچ کشوري بيش از 10 درصد سهام نداشته باشد.
در برابر اين پيشنهاد، آيت الله کاشاني، مکي، دکتر فاطمي، آزاد و سيد محمود نريمان عقيده داشتند که نفت بايد صد در صد و به طور کامل ملي بشود يعني کليه عمليات اعم از اکتشاف و استخراج و تصفيه و بهره برداري در دست دولت ايران باشد.(12)
سيد حسين مکي اين پيشنهاد پنج نفره را اينگونه به رشته تحرير درآورد:
«به نام سعادت ملت ايران و به منظور کمک به تأمين صلح جهاني امضا کنندگان ذيل پيشنهاد مي نماييم که صنعت نفت ايران در تمام مناطق بدون استثناء، ملي اعلام شود. يعني تمام عمليات اکتشاف و استخراج و بهره برداري در دست دولت قرار گيرد.»(13)
آيت الله کاشاني، مکي، دکتر فاطمي، آزاد و نريمان بدون کمترين بحثي اين طرح را امضا کردند ولي دکتر مصدق از امضاي آن امتناع ورزيد. مکي شرح مخالفت دکتر مصدق با ملي شدن نفت را اينگونه تشريح مي کند:
«دکتر مصدق اظهار مي کرد که پيشنهاد ملي شدن پيشرفت نخواهد کرد و اکثريت مجلس به آن رأي نخواهند داد، اگر قرارداد دارسي از لحاظ مدت ملاک عمل قرار گيرد چون از مدت آن چيزي باقي نمانده و نسبت به قيمت هم روي پنجاه - پنجاه توافق بشود پيشرفت خواهد کرد زيرا در کميسيون مخصوص نفت هم طرفداراني مانند سرتيپ زاده و ديگران دارد در مجلس هم به تصويب خواهد رسيد.
از دکتر مصدق سؤال شد که مي گوييد چنين پيشنهادي از طرف فراکسيون وطن داده شود؟ در پاسخ گفت خير اگر از طرف نمايندگان اکثريت چنين پيشنهادي داده شود موافقت يا سکوت بکنيم.
ساير حضار هم قلباً با پيشنهاد ملي شدن موافق بودند ولي (مانند کاشاني و نريمان و آزاد و فاطمي و من) حرارتي به خرج نمي دادند.
بالاخره به دکتر مصدق گفتم ما اقليت مجلس هستيم و مخالف دولت اگر پيشنهاد بکنيم 99 درصد متعلق به ايران و يک درصد آن متعلق به شرکت نفت باشد خواهند گفت که اين پيشنهاد به نفع انگليسيها و خواست آنها بوده و ما از انگليسيها الهام گرفته ايم.ما
بايد بگوييم ملي شدن و لاغير. اگر اکثريت تصويب نکرد تخم آن کاشته شده روزي ثمر خواهد داد و ما جز اين نبايد زيربار پيشنهاد ديگري برويم. همگي حضار تأييد کردند که بايد صد در صد ملي بشود و قبول کردند پيشنهادي که به خط من تهيه شده بود امضا نمايند. آخرين نفر هم دکتر مصدق امضاء نمود.»(14)
مطلب فوق را حائري زاده نيز تأييد نموده و در جلسه مجلس مورخ 29 ارديبهشت 1332 يعني اوج قدرت دکتر مصدق در مجلس و با حضور سران جبهه ملي اظهار نمود:
«... نظرم هست اولين مجلسي که اين مطلب [راجع ملي شدن نفت] به روي کاغذ آمد در منزل آقاي نريمان بود با حضور حضرت آيت الله کاشاني و ساير رفقايي که در آن موقع با ما رفيق بودند در اين موضوع. طرح ملي شدن مطرح شد و روي کاغذ آمد. جناب دکتر [مصدق] اين را محتاج مطالعه دانستند که موافقت کنند، و بعد ازچندي ايشان هم موافق شدند ولي در آن جلسه موافقت نکردند.»(15)
حائري زاده اين سخنان را در حضور سران جبهه ملي - همان افرادي که سال 1329 در جلسه منزل نريمان حضور داشتند - ايراد نمود و آنان تکذيبيه اي مبني بر رد اين اظهارات ايراد ننمودند و اين خود، دليل برصحت سخنان مکي و حائري زاده مي باشد... .
دکتر انور خامه اي نيز در تأييد مخالفت دکتر مصدق با ملي شدن نفت مي گويد:
«... در آن هنگام جبهه [ملي] نظر مشخصي درباره مسأله نفت نداشت. تمام اعضاي جبهه طرفدار قرارداد الحاقي بودند. اما درباره اينکه چه چيزي بايد جانشين آن شود روي هم رفته سه نظر
مختلف وجود داشت يک نظر طرفدار ادامه امتياز با شرايط بهترمن جمله تنصيف منابع بود و دکتر بقايي و بعضي ديگر [مانند دکتر مصدق] از اين نظر دفاع مي کردند. عده اي ديگر مانند دکتر شايگان و نريمان خواهان الغاء امتياز بودند بدون آنکه براي بعد از آن برنامه مشخصي داشته باشد. دسته سوم که دکتر فاطمي و مکي در رأس آن بودند هوادار ملي کردن صنعت نفت بودند.»(16)
دکترمصدق پس از پذيرش اصل ملي شدن نفت نامه اي در تاريخ 4 آذر 1329 به کميسيون نفت نوشت و درآن عيناً متن تهيه شده توسط مکي در خصوص ملي شدن نفت را به عنوان پيشنهاد نمايندگان جبهه ملي عضو کميسيون مطرح نمود. اعضاي کميسيون پس از ساعتي مذاکره پيشنهاد مذکور را رد کرده و به جاي آن اظهار نمودند: «قرارداد الحاقي ساعد - گس براي استيفاي حقوق ايران کافي نيست لذا مخالفت خود را با آن اعلام مي داريم.»
آخرين جلسه 8 آذر، دور اول مذاکرات کميسيون نفت به اتمام رسيد و مکي مخبر کميسيون گزارش کار کميسيون و نظر نهايي آن را در 19 آذر 29 به مجلس ارائه نمود.
تصميم کميسيون نفت مبني بر رد قرارداد الحاقي با استقبال مردم مواجه شده و دکتر مصدق طي پيامي به تشريح عملکرد استعمار انگليس پرداخت.
پينوشتها:
1. -مذاکرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 46، پنج شنبه 22 تير 1329.
2. -مذاکرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 48، سه شنبه 27 تير 1329.
3. -خسروشاهي، سيد هادي، فدائيان اسلام، ص 105.
4. -ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، صص 4 – 63.
5. -خسروشاهي، سيد هادي، فدائيان اسلام، ص 110.
6. -دکتر مصدق با آنکه رئيس کميسيون نفت بود ولي جلسات را اداره نمي کرد او اداره جلسات را به نايبان خود مي سپرد.
7. -مذاکرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 73، پنج شنبه 27 مهر 1329.
8. -همان.
9. -مکي، حسين، کتاب سياه جلد 1، ص 242.
10. -همان، ص 343.
11. -اعضاي جبهه ملي در اين جلسات عبارت بودند از: سيد ابوالحسن حائري زاده، سيد محمود نريمان، سيد حسين مکي، دکتر سيد علي شايگان، اللهيار صالح، عبدالقدير آزاد، دکتر سيد حسين فاطمي، دکتر مظفر بقائي و دکتر محمد مصدق.
12. -دکتر مصدق در کتاب خاطرات و تألمات صص 30 – 229، دکتر فاطمي را مبتکرطرح ملي شدن نفت معرفي نموده است. به طوري که ملاحظه شد تا اين زمان توسط آيت الله کاشاني، غلامحسين رحيميان، مکي و حائري زاده بارها پيشنهاد ملي شدن نفت مطرح گرديده است لذا سخن دکتر مصدق وجهي از اعتبار ندارد لکن مي توان اينگونه فرض کرد که ممکن است در جلسه «منزل نريمان» اولين کسي که در خصوص ملي شدن نفت با دکتر مصدق صحبت کرده، دکتر فاطمي بوده باشد.
13. -مکي، حسين، کتاب سياه، جلد 2، انتشارات اميرکبير، چاپ سوم 1364، ص 135.
14. -همان، ص 138.
15. -مذاکرات مجلس شوراي ملي، دوره هفدهم، جلسه 78، 29 ارديبهشت 1331.
16. -خامه اي، انور، از انشعاب تا کودتا، انتشارات هفته، چاپ اول 1363،ص 266.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}