شبيه تو
شبيه تو
شبيه تو
نويسنده: محمدرضا مهديزاده
خدايا، وقتي نام تو را بر زبان مي آورم، دنيا را با همه عظمتش در يك قطره باران و كائنات را روي يك غنچه سرخ جاي مي دهم. وقتي صدايت مي كنم، كلمه ها عاشق مي شوند و گرم و نوراني از دهانم بيرون مي ريزند.
خدايا، دروازه هاي قلبم را فقط به روي تو مي گشايم و اتاقهاي كوچك آن را در اختيار تو مي گذارم. دلم مي خواهد بوي تو آن قدر فراگير شود و وجودم را پر كند كه عطر زيباترين گلها را از ياد ببرم.
خدايا، وقتي به ياد تو پنجره اي را باز مي كنم و پرده را كنار مي زنم، نسيم و درختان را شبيه تو مي بينم. پلكهايم را نمي بندم. همه چيز شبيه توست، حتي پرنده اي كه عشق را به منقار گرفته و به لانه مي برد.
خدايا، من يك نقطه كوچكم بر صفحه سفيد هستي. خوشحالم كه مرا مي بيني و به حساب مي آوري و به فرشتگانت سفارش مي كني هر روز چراغ خورشيد را برايم روشن كنند و به درياها مي گويي دم به دم موجها را نشانم بدهند تا رفتن و حركت را از ياد نبرم. خدايا، مي دانم كه از يك دانه شن هم كمترم، مي دانم كه سيبها و گيلاسها از من شيرين ترند، مي دانم كه جويبارهاي شاد راه رسيدن به تو را از من بهتر بلدند، مي دانم كه اگر عاشق تو نباشم پروانه ها و لاله ها از من مي گريزند.
خدايا، وقتي عشق بزرگ تو در قلبم مي نشيند، دنيا از نوك سوزن هم كوچكتر مي شود.
منبع: نشريه روزهاي زندگي، شماره 330.
خدايا، دروازه هاي قلبم را فقط به روي تو مي گشايم و اتاقهاي كوچك آن را در اختيار تو مي گذارم. دلم مي خواهد بوي تو آن قدر فراگير شود و وجودم را پر كند كه عطر زيباترين گلها را از ياد ببرم.
خدايا، وقتي به ياد تو پنجره اي را باز مي كنم و پرده را كنار مي زنم، نسيم و درختان را شبيه تو مي بينم. پلكهايم را نمي بندم. همه چيز شبيه توست، حتي پرنده اي كه عشق را به منقار گرفته و به لانه مي برد.
خدايا، من يك نقطه كوچكم بر صفحه سفيد هستي. خوشحالم كه مرا مي بيني و به حساب مي آوري و به فرشتگانت سفارش مي كني هر روز چراغ خورشيد را برايم روشن كنند و به درياها مي گويي دم به دم موجها را نشانم بدهند تا رفتن و حركت را از ياد نبرم. خدايا، مي دانم كه از يك دانه شن هم كمترم، مي دانم كه سيبها و گيلاسها از من شيرين ترند، مي دانم كه جويبارهاي شاد راه رسيدن به تو را از من بهتر بلدند، مي دانم كه اگر عاشق تو نباشم پروانه ها و لاله ها از من مي گريزند.
خدايا، وقتي عشق بزرگ تو در قلبم مي نشيند، دنيا از نوك سوزن هم كوچكتر مي شود.
منبع: نشريه روزهاي زندگي، شماره 330.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}