جرجاني و زبان فارسي


 

نويسنده : دکتر حسن تاجبخش




 
پزشکي کهن ايران و جهان اسلام و تاريخ آن، گهري ناسفته و درّي نايافته است که دست بيداد زمان، نامهرباني و توانمندان و ناسپاسي گروهي از فن داران و فرزندان، و دلباختگي و خود فراموشي ايشان در برابر بيگانگان و نورسيدگان، آن را به يکباره به دست فراموشي سپرده است؛ اما پزشکان دانشور و نامور ايران و جهان اسلام همچون علي بن ربن طبري، محمد بن زکرياي رازي، علي بن عباس مجوسي اهوازي، حسين بن عبدالله ابوعلي سينا، ابوالقاسم خلف بن عباس الزهراوي و سرانجام سيد اسماعيل جرجاني و چهره هاي رخشان آسمان دانش و اختران جهان افروز و زداينده تاريکي هاي ناداني اند که نامشان جاويد است و يادشان هرگز از خاطره خداوندان دانش و بينش و ژرف نگران به فراموشي سپرده نخواهد شد.
چنان که در شرح حال سيد اسماعيل جرجاني ملاحظه خواهند فرمود، بزرگان دانش زمان، او را زنده کنند پزشکي خوانده اند و کتاب گرانقدر الاغراض الطبيه گواهي بر اين سخن درفشان است. اگر چه پيش از جرجاني آثاري اندک و پراکنده از پزشکي به زبان فارسي موجود بود، ولي اين نه چنان بود که با آن پزشک بپرورند و در پهنه زبان فارسي و قوم هاي ايراني نژاد، درمان بيماران را به کار آيد. جرجاني با نگاشتن کتاب هاي ذخيره خوارزمشاهي و الاغراض الطبيه که به ترتيب دو دايره المعارف بزرگ و متوسط طب زمانند، ديگر پرچمدار طب فارسي و يکي از بنيان گران استوار پزشکي مشرق زمين و يا به عبارتي همه جهان دانش آن روزي شد. ديگر طب ايراني، فارسي شد و آموزش پزشکي در پهنه جهان ايراني نژاد، بسي آسانتر و گسترده تر شد، و نجات جان هزاران هزار تن از نياکان ما و به پيروي از آن، وجود بسياري از ما مردمان اين گوشه از جهان، وامدار اين دانشي مرد است.
ذخيره خوارزمشاهي در بين آثار جرجاني، کتاب مادر است و در مورد ارج و والايي آن در شرح حال جرجاني سخن گفته شده است. الاغراض الطبيه که مولف بزرگوار آن را در حدو 525 ه. ق يعني واپسين سال هاي زندگي به عنوان چکيده و ملخصي کامل از ذخيره استخراج کرده، کتابي نوين است. جرجاني در اين کتاب، ذخيره را به هم ريخته، برخي از بابها و مطلبها را از نو در هم آميخته و آن را خلاصه و تکميل کرده، گاهي سخن هايي ديگر آورده و برخي از مشکلات آن را حل کرده؛ يعني طرحي نو در انداخته است. همو در مقدمه الاغراض به حق خود باليده که آنچه بيان کرده، در هيچ کتاب هم حجم ديگري به اين شيوه و شيوايي موجود نيست. بيهوده نيست که از خوانندگان خواسته تا آن را با ساير کتاب هاي طبي مقايسه کنند؛ آري اين را با آنان بايد سنجيد تا خود، درستي گفتار، ژرفناي پندار، زيبايي کردار، و پاکيزگي نوشتار را دريافت. چنان که او در مورد الاغراض گفته: “به حجم کوچک است و به معني بزرگ و به صورت مختصر است و به کثرت فوايد و شرح مشکلات مبسوط. هيچ نکته و فايده علمي از اين کتاب بيرون نيست و هيچ فرو گذاشته نيست، بلکه اندر مضايق و مواضع بحث، تصرف ها کرده آمدست و به تحقيق رسانيده و کشف تمام کرده و دعوي خادم آن است که امروزه در علم طب، مختصري بدين کمال موجود نيست و درستي اين دعوي به مطالعه معلوم گردد و به مقايسه ظاهر شود.”
الاغراض الطبيه يکي از منابع اصيل واژگان و ترکيب کلمات زبان فارسي، چه پزشکي و چه غير پزشکي است. اين کتاب به حد خود، همان ارجمندي ذخيره خوارزمشاهي را دارد، و بر هر فارسي زبان دانش پژوهي است که از اين خرمن گل، برگ هايي بر گيرد و از شکوفايي آن، بهره معنوي گيرد. آنان که ژرفناي اين کتاب بنگرند، رگه هايي از کلمات مولوي و سعدي و حافظ را در آن مي يابند. الاغراض الطبيه، گذشته از آنکه نمايانگر ژرفاي پزشکي کهن ايران و مشرق زمين است و از اين جهت جويندگان اين رشته را بسيار به کار مي آيد، هنوز نيز قسمت هايي از آن کاربرد مفيد دارد و بر هر پزشک ايران دوست و فرهيخته اي است که آن را بخواند و از آن کسب فيض نمايد.

زندگي و آثار جرجاني
 

پس از درگذشت ابن سينا (428 ق)، طب اسلامي که بيشينة ستارگان درخشان آن ايراني بودند، جنبه منطقه اي به خود گرفت و کانون هاي ايراني، اندلسي، مصري و مراکشي پزشکي بارور شد. در مکتب پزشکي ايران، جرجاني، اختري درفشان است و با نگاشتن کتاب هاي ارزنده فارسي نويسي در طب را که حتي قبل از ابوعلي سينا نيز وجود داشت، بارور و شکوفا نمود. (1)
امير سيد امام زين الدين ابوابراهيم اسماعيل بن حسن (يا حسين) بن محمد بن محمود بن احمد حسيني جرجاني (گرگاني) ملقب به زين الدين، شرف الدين، ابي الفضائل، معروف به سيد اسماعيل جرجاني از پزشکان و دانشمندان نامدار ايران و جهان در سده هاي پنجم و ششم هجري است. وي در سال 434 ق. 1042 م در گرگان زاده شد و پس از 97 سال زندگي پربرکت در سال 531 ق/ 1136 م در مرو به جهان باقي شتافت. جرجاني گرچه آثار ارزنده بسياري از خود به جاي گذاشت، ولي از زندگي او اطلاع چنداني در دست نيست.
ظهيرالدين ابوالحسن علي بن زيد بيهقي (متوفي 565) نويسنده تتمه صوان الحکمه نخستين کسي است که از جرجاني ياد کرده است. وي در سال 531 سيد اسماعيل را که ديگر کهن پيري نزديک به پايان زندگي بود، در سرخس ديدار کرده، وي را زنده کننده پزشکي دانسته، وارستگي و دانش او را ستوده، رساله اي چند سطري در اخلاق را از آن بزرگمرد آورده، و کتاب خويش را بدان مزين و ختم کرده است: “او را در سنه احدي و ثلثين و خمسمايه ديدم در سرخس. او آنچه خلاصه بود از عمر گذرانيده بود، و در آن روزگار در خوارزم خفي علائي را و کتاب ملوکي را و کتاب ذخيره و کتاب اغراض و کتاب يادگار و کتابي ديگر در حکمت و کتابي در رد بر فلاسفه و کتاب يوم و ليله تصنيف کرده بود و جهان از تصانيف او مالامال دانش بود. و امام زين الدين اسماعيل را با فضايل جسمي، لطف معاشرت و حسن اخلاق و کرم نفس جمع بود، و اين رساله از فوايد اوست که کتاب بدان ختام، و ختامه مشک مي يابد”.
ياقوت حموي (ف 626 ق) نويسنده کتاب معجم البلدان که خود در سال هاي 616-614 در مرو بود و پيش از حمله مغول از آنجا به خوارزم و سپس به هرات رفت و ذيل جرجان، چند سطري در شرح حال اسماعيل بن حسن علوي حسيني نگاشته که يکي از منابع اصلي زندگي و تاريخ مرگ سيد اسماعيل است. ياقوت، تسلط و شناخت بنياني جرجاني را در پزشکي ستوده و وي را مصنف کتاب هاي نيکوي پرارزش پزشکي فارسي و عربي دانسته است. همو گويد نامبرده به خوارزم رفت و مدتي در آنجا زيست، سپس به مرو بازگشت. ياقوت اين نکته مهم را ذکر کرده که سيد اسماعيل در حلقه شاگردان ابوالقاسم قشيري در آمد و از وي اربعيني در حديث (چهل حديث) را روايت کرد، و اجازه روايت حديث را به ابي سعد سمعاني داد، و سرانجام در سال 531 ق در مرو در گذشت.
رکن الحکما فيلسوف الدوله در کتاب مطرح الانظار (تأليف 1324 ق) در مورد جرجاني گويد: “از افاضل اطبا و اعاظم حکماي اوايل مائه ششم هجريه، در صناعت طبيه در دروه اسالاميه مقنن قانون و مجدد رسوم است، چنانچه تأليفات او بر اين دعوي گواهي صادق و برهاني ناطق مي باشند. مولد و منشأ آن فيلسوف بزرگ جرجان است واز ابن ابي صادق طبيب نيشابوري و بعضي از اطباي عراق و فارس استماع نموده و با بعضي از تلاميذ شيخ رئيس ابوعلي سينا که در جرجان بوده اند، صحبت داشته، در زمان سلطنت قطب الدين محمد بن انوشتکين به خوارزم رفت.خوارزمشاه از کثرت فضايل و حذاقت او اطلاع حاصل نمود، اعزاز و اکرام فراوان در حق وي مبذول داشت و آن طبيب هنرمند را در حفظ صحت و از اله اسقام اعتماد تام پيدا کرد و هم در سلک ندما و خواص خويش منسلک نمود و ماهي هزار تومان در حقش مقرر فرمود و آن حکيم بي نظير در مقابل اين تشريف، کتاب ذخيره خوارزمشاهي را به نام آن پادشاه تأليف و اسم او را ابدالدهر در صفحه روزگار پايدار گذاشت و آن کتاب در دوازده مجلد و اول کتابي است که در دوره اسلاميه در علم طب به زبان فارسي نوشته شده، بالجمله آن طبيب لبيب در اواخر عمر به شهر مرو نهضت کرده و در دربار سلطان سنجر سلجوقي مکرماً مشغول تدريس و تأليف کتب بود تا وقتي که زندگاني را بدرود گفت و در شهر مرو مدفون گرديد. سال وفاتش در سنه 531 و برخي اجل 535 ضبط کرده اند. از تأليفات آن حکيم، کتاب ذخيره خوارزمشاهي است و آن کتاب از اجل کتب طبيه است. ديگر از کتب وي کتاب اغراض است که نيز به فارسي در دو مجلد بزرگ نوشته و ديگر از کتب وي يادگار طبي است که نيز به فارسي است و کتاب الخفي العلائي است و رساله اي در حفظ صحت که در چهارصد و نود و پنج تأليف نمود..”
در نامه دانشوران، نوشته گروهي از دانشمندان عصر ناصرالدين شاه آمده است: “يکي از اطبايي است که در دوره اسلام مقنن قانون و مجدد رسوم طبيه است و در تمام اجزاي طب از نظري و عملي و مايتعلق بهما فائق و در اصابت رأي و حسن مهارت مقدم مهره اين فن بود.”
علامه دهخدا نيز تقريباً مطالبي را شبيه به آنچه از مطرح الانظار ذکر شد، فرموده، و نقل قولي از نامه دانشوران کرده، در ضمن گويد: “جرجاني از پزشکان خوزستان نيز دانش اندوزي کرد.” دهخدا خود در رساله حفظ صحت را ديده بود، و حدود ده صفحه از لغت نامه را به ذکر جرجاني و نقل قسمت هايي از ذخيره و همچنين تجليل از مقام علمي وي و تحسين زيبايي و شيوايي بيان آن بزرگمرد اختصاص داده است. وي گويد: “جرجاني يکي از اطبايي است که در دوره اسلام مقنن قانون و مجدد رسوم طبيه است و در تمام اجزاي طب از نظري و عملي و ما يتعلق بهما فايق و در اصابت رأي و حسن مهارت مقدم مهره اين فن بود. مولد و منشاي او جرجان است.. ذخيره خوارزمشاهي آن اول کتابي است که در دوره اسلام به پارسي فصيح نگاشته شده و کمتر الفاظ تازي در آن مندرج است. اگر خواننده اي با نظر، اندک تأملي در حسن عبارت آن نمايد، داند که مطالب علميه را با اين عبارت فصيح با هم جمع کردن، نهايت جودت طبع و کمال فضيلت را خواهد و اکثر پارسي زبانان را در نظم و نثر لغات، شاهد عبارات و لغات آن کتاب است.”
جرجاني در سال 434 ق در گرگان زاده شد. اين تاريخ سه سال پس از شکست سلطان مسعود غزنوي از سلجوقيان در حصار دندانقان در نزديکي مرو و يک سال پس از چيرگي طغرل سلجوقي (سلطنت 429-455) بر گرگان و طبرستان و برافتادن ديلميان آل زيار است. جرجاني در زادگاه خود علوم مقدماتي را آموخت و سپس در همان جا به تحصيل طب پرداخت. گرگان در آن زمانه يکي از کانون هاي مهم پزشکي و ساير دانش هاي ايران بود. ابن سينا چندي در گرگان زيست و ابوعبيد جوزجاني فقيه و دانشمند بزرگ که افتخار شاگردي پورسينا را داشت و زندگي نگار استاد خود بود، در حدود 404 در اين شهر به شيخ پيوست. از آن به بعد، سنت و ياد و دانش سينايي قرنها در گرگان ادامه داشت.
جرجاني مدتي نيز در طبرستان زيست و قاعدتاً با پزشکان آنجا مصاحبت داشت، سپس به خراسان رفت، مدتي در نيشابور اقامت کرد و در آنجا به خدمت ابن ابي صادق (2) از شاگردان برجسته ابن سينا رسيد و بدين جهت با يک واسطه، شاگرد ابوعلي سيناست.
با توجه به سال مرگ ابن ابي صادق، جرجاني در وقت مرگ استاد خود 36 ساله بود؛ بنابراين مي توان تصور کرد که بين 25 تا 35 سالگي مدتي در نيشابور در خدمت اين استاد، پزشکي را تکميل کرده بود. جرجاني در ذخيره خوارزمشاهي در چندين مورد از ابن ابي صادق، مطلبي آورده و در همه جا از او با احترام کامل ياد کرده است.
جرجاني در ذخيره در بحث بيماري هاي چشم، در مورد فرود آمدن آب به چشم، و همچنين در مبحث سل در موضوع درمان با شير حيوانات؛ و در الاغراض در بحث ايارج لوغاديا از استاد احمد فرخ ياد مي کند که به نظر مي رسد در يکي از شهرها از استادان پزشکي او بود. از زندگي و آثار استاد احمد فرخ اطلاعي در دست نيست. استاد احمد فرخ همان احمد فرج (؟) صاحب کتاب کفايه است که در چهار مقاله نظامي عروضي در مقالت چهارم: در علم طب و طبابت نام او آمده، ولي شرح حالي از وي باقي نمانده است. جرجاني گويد: “در کفايه احمد فرخ به جاي برنک کابلي، پوست ترنج آورده است”. (ذخيره، ص 701)
جرجاني در ري و فارس نيز زيسته و تحصيل يا تحقيق پزشکي را انجام داده و به قم نيز سفري داشته است. چنين احتمالي هست که به خوزستان نيز سفر کرده و مدتي مصاحب پزشکان آن سرزمين بوده باشد؛ اما بيشتر عمر را در خراسان، به ويژه در مرو گذرانيده و در ضمن به نواحي مختلف خراسان و همچنين فرغانه ماوراء النهر سفر کرده و در بعضي شهرهاي آن مدتي اقامت داشته است. وي سرانجام در هفتاد سالگي به خوارزم رفت، در آنجا ذخيره را تکميل و به نام خوارزمشاه نمود، و خفي علائي را نگاشت و پس از چند سال به مرو بازگشت. در واپسين ماه هاي زندگي در سرخس بود که چندان فاصله با مرو ندارد، سپس به مرو بازگشت و در آنجا در گذشت.
جرجاني علاوه بر طب در فقه، حديث و تصوف از برجسته گان بود. حديث و تصوف را از زين الاسلام ابوالقاسم قشيري فرا گرفت و به حدي رسيد که فقيه و دانشمند بزرگي همچون ابوسعد سمعاني از وي اجازه روايت حديث گرفت. جرجاني در وقت مرگ قشيري 31 ساله و سمعاني در زمان مرگ جرجاني 25 ساله بود. بنابراين مي توان گفت سيد اسماعيل در نيشابور در همان روزگاري که در خدمت ابن ابي صادق پزشکي مي آموخت، از امام قشيري فقه و حديث آموخته و به پيروي او، رهسپر وادي تصوف بود، سمعاني نيز حديث و شايد برخي ديگر از دانش ها را در جواني قاعدتاً در شهر مرو از جرجاني آموخت.
جرجاني سرانجام در سال 504 رهسپار خوارزم شد و به دربار قطب الدين محمد بن انوشتکين سرسلسلة خوارزمشاهيان پيوست. قطب الدين محمد از 490 تا 522 در خوارزم حکومت مي کرد و دربار او در جرجانيه مجمع فضلا و دانشمندان بود. خوارزمشاه مقدم استاد را گرامي داشت و براي وي ماهيانه هزار دنيار يعني هزار سکة طلا مقرري تعيين کرد و توليد داروخانه بهاء الدوله را به عهده او قرار داد. داروخانه در خراسان و خوارزم مفهوم بيمارستان را داشت و چنان که جرجاني گويد وي تيمار دار آنجا يعني رئيس بيمارستان بود.

آثار علمي
 

جرجاني با وجود مشغوليت در داروخانه و پاسخ مراجعان و درمان بيماران در همان سال 504 نوشتن کتاب عظيم ذخيره را به زبان پارسي به پايان رسانيد و آن را به نام قطب الدين خوارزمشاه ذخيره خوارزمشاهي نام نهاد. وي در ابتداي ذخيره گويد: “.. کتاب را ذخيرة خوارزمشاهي نام کرد... و به پارسي ساخت تا.. منفعت اين کتاب به هرکسي برسد و خاص و عام را بهره باشد.. اگرچه اين خدمت به پارسي آمده است، لفظ هاي تازي که معروف است و بيشتري مردمان معني آن دانند و به تازي گفتن سبک تر باشد، آن لفظ هم به تازي ياد کرده آمد تا از تکلف دورتر باشد و بر زفانها روان تر و از اين لفظ ها بيشتر را پارسي نيز گفته آيد”.
ذخيره خوارزمشاهي منبع عظيم طب فارسي است و کتابي نيست که مولف آن را در عرض يک سال تأليف کرده باشد، آن هم با دقت و تأملي که سيد اسماعيل داشت. وي خود چگونگي تأليف ذخيره را ياد کرده که همانا بررسي کتابها و مدارک مختلف (که قاعدتاً تقريباً همگي شان به زبان عربي بوده، برگزيدن قسمت ها و سخن هايي از هريک، شرح و تهذيب آنها، پيوند دادن مطالب به يکديگر، نقد و تحليل و نوآوري، و سرانجام تأليف به زبان پارسي است. او مي نويسد: “به وقت ملامت و مشغولي بدين خدمت، کم مشغول بوده است”.باز هم چنان که از ديباچه کتاب بر مي آيد، وي از روزگار تحصيل طب، آرزو داشت کتابي بنويسد که ديگران ننوشته و همه پزشکي زمان را در برگيرد. آري، او ذخيره را نگاشت که از آنچه مي پنداشت که نيکوتر و حدود 700 هزار کلمه است. اين اثر شگرف بدون شک سالياني کار و تحقيق و آسودگي مي طلبد که او را نصيب شد.
جرجاني قبل از کارذخيره، کتاب قانون ابن سينا را به فارسي ترجمه کرده بود و اين اثر تا زمان ابن اسفنديار و سالها بعد در دسترس بود و اکنون خبري از آن نداريم. شايد اين کار بزرگ، نخستين گام او براي نگاشتن کتابي سترگ در پزشکي پارسي بود. جرجاني در ذخيره مطلبي را در مورد ترجمه فارسي قانون ابن سينا که توسط ابوعبيد جوزجاني انجام گرفته بود، ذکر مي کند که در هيچ مدرک ديگري نيست، و مي رساند که حدود شصست سال قبل از ترجمه قانون به دست او، ابوعبيد اين کتاب را به شيوه اي که مورد پسند سيد نبود، ترجمه کرده است. علي بن زيد بيهقي ضمن تعريضي که به جوزجاني کرده، گفته وي شرحي از مشکلات قانون را به آخر دانشنامه علائي (رساله علائيه)، اضافه کرد، شهرزوري نيز تقريباً همين مطلب را مي گويد. در دانشنامه علائي که موجود است، شرحي از مشکلات قانون ذکر نشده و اصولاً ديگري خبري از ترجمه قانون ابوعبيد نداريم.
رکن الحکماء در مطرح الانظار، رساله اي در حفظ صحت نوشته سال 495 را به جرجاني نسبت داده، و دهخدا همين رساله را خود ديده که تاريخ آن 495 ق و بهنام خوارزمشاه است. اين رساله قاعدتاً بيش و کم با بخش دوم کتاب الاغراض (اندر تدبير حفظ الصحه) و کتاب سوم ذخيره خوارزمشاهي (اندر نگاه داشتن تندرستي)، مطابقت دارد. و اگر در تاريخ آن اشتباهي نبوده باشد، بايد گفت: حدود ده سال پيش از انجام نوشتن همه ذخيره، قسمتي از آن را نگاشته و به نام خوارزمشاه نموده است. اگر به اين نکته نيز تکيه نکنيم، با ژرف نگري در ذخيره مي توان دريافت که تحقيق در مدارک و نوشتن ذخيره حتي براي بزرگ پرتواني همچون جرجاني بيش از ده سال وقت برده است که مولف آن را به وِيژه در روزگار اقامت در مرو نگاشته و چون در خوارزم مسکن گزيد، همان را در سال 504 تنظيم و به نام خوارزمشاه تکميل نمود.
علاء الدوله اتسز، خوارزمشاه دوم (پادشاهي 522- 551ق) از جرجاني خواست که از کتاب بزرگ ذخيره، خلاصه اي تهيه کند تا همگان را به کار آيد. جرجاني ذخيره را در دو جلد کوچک به قطع طويل خلاصه کرد تا طبيبان بتوانند آن را در موزه (چکمه) پنهان کنند و در وقت نياز از آن بهره گيرند. اين کتاب را خفي علائي: الخفيه العلائيه ناميد. خفي علائي حدوداً حاوي 13 هزار کلمه است. جرجاني خلاصه کوچک ديگري از ذخيره به نام يادگار را نگاشت. کتاب يادگار در حدود 21 هزار کلمه و کمي مفصل تر از خفي علائي است و با مقايسه اي که بين اين دو کرده ام، مي توان گفت تا حدي از آن متفاوت است. تاريخ نگاشتن اين کتاب نامشخص است.
جرجاني چند سال در خوارزم زيست و سپس دوباره رهسپار مرو پايتخت سلطان سنجر شد. در اين شهر مورد تکريم قرار گرفت و باز هم پيرانه سر سالها به کار وتحقيق نوشتن مشغول بود و کتاب ارزشمند و نسبتاً گستردة الاغراض الطبيه را نگاشت. ذخيره خوارزمشاهي و همچنين الاغراض الطبيه افزون بر ارزش والايي که در طب دارند و جهاني از حقايق پزشکي کهن اند، به ترتيب کتاب هاي طبي مفصلي و متوسطي اند که با وجود جامع بودن، با کمال شيوايي و روشني به شيوه اي منطقي نگاشته شده و پزشکي و ادب فارسي را بارور و شکوفا کرده اند. قبل از جرجاني، اخويني بخاري، ابومنصور هروي، برخي ديگر از بزرگان و حتي ابن سينا، کتاب ها و رساله هايي در پزشکي به زبان پارسي نگاشته بودند، ولي ذخيره خوارزمشاهي و الاغراض الطبيه دايره المعارف بزرگ و متوسط طب فارسي اند و جرجاني با نگاشتن آنها سنت طب فارسي و اصولاً طب کهن را احيا کرده و بر بنياني استوار قرار داد که تاکنون برجاست و همتايي ندارد. با همه اينها او گرفتار بازخواست گروهي از معاصران عرب گراي خود شد که چرا ذخيره را به فارسي نگاشته و بهتر بود که به عربي نوشته تا گروه بيشتري از آن استفاده کنند! اين امر سبب شد که خود مولف در روزگار واپسين زندگي، ذخيره را به عربي ترجمه کند. بدين ترتيب اين کتاب براي مجدالدين ابومحمد- وزير دانشمند اتسز- ترجمه شد. جرجاني در مقدمه ترجمه عربي ذخيره مي نويسد: “در هفتاد سالگي کتاب ذخيره خوارزمشاهي را در خوارزم به زبان فارسي تأليف کردم و پس از فراغت از آن ديدم آنان که بر اين کتاب مي نگرند، بر آن افسوس خورده و مرا ملامت کرده و مي گويند: “اي کاش اين کتاب را به عربي مي نگاشتي تا مردم بيشتري از آن بهره گيرند”. از همين جا مشخص است که سيد اسماعيل در وقت نگارش کتاب يعني در 504 هفتاد ساله بود، يعني سال تولد او 434 هجري است. اگر چه وي در روزگار پيري، مدتي از عمر خود را در مرو صرف ترجمه کتاب خويش به عربي نموده، ولي ذخيره عربي گسترش و پذيرشي همچون ذخيره فارسي را پيدا نکرد.
از آنچه گفته شد و از ساير مدارک چنين بر مي آيد که جرجاني علاوه بر کتاب هاي فارسي ذخيره، الاغراض، يادگار، خفي علائي، ترجمه قانون ابن سينا، و همچنين ترجمه عربي ذخيره خوارزمشاهي، کتابها و رساله هاي ديگري را به زبان عربي تأليف کرده که عبارتند از: التذکره الاشرفيه في الصناعه الطبيه، زبده الطب، تدبير يوم و ليله، الطب الملوکي، الرد علي فلاسفه (رد بر فلاسفه) کتاب في القياس، کتاب المنبه، کتابي در حکمت، به نظر مي رسد زبده الطب خلاصه اي از ذخيره عربي باشد. موضوع “تدبير يوم و ليله” بهداشت و بيماريهاست. اين کتاب را جرجاني براي قاضي ابوسعيد شارعي- داور گرگانج خوارزم – نگاشته است. به نظر مي رسد جرجاني که خود ارادت کيش و شاگرد شاگرد ابن سينا بود، تحت تأثير امام محمد غزالي که فلاسفه را لعن و تکفير کرده بود، کتابي نيز بر ضد فلاسفه نگاشت. وي سرانجام پس از 97 سالگي زندگي والا، در سال 531 ق در مرو به دوست پيوست.

الاغراض الطيبه و المباحث العلائيه
 

جرجاني در دوران حکومت علاء الدوله آتسز خوارزمشاه به درخواست آن پادشاه و به سفارت و وساطت وزير او ابومحمد بخاري که در زمره مشتاقان استاد بود، پيرانه سر خلاصه يا کتابي ديگر را بر مبناي ذخيره نگاشت که بسيار گسترده تر از خفي علائي و يادگار است. وي اين کتاب را به ياد علاء الدوله “الاغراض الطبيه و المباحث العلائيه” نام نهاد.
اين کتاب حدوداً حاوي 250 هزار کلمه و تقريبا 34 درصد ذخيره است. در صورتي که خفي علائي حدود دو و يادگار سه درصد ذخيره است. الاغراض در فاصله جلوس اتسز و مرگ جرجاني (522- 531 ق) نوشته شده و براي نگاشتن کتابي به حجم الاغراض (860 صفحه) و به محتواي آن، مي توان تصور کرد که مولف يکي دو سال سرگرم کار بوده است.
الاغراض، تنها خلاصه ساده و گسترده ذخيره خوارزمشاهي نيست، بلکه کتابي نوين است که مولف دانشمند و بزرگوار آن پس از چندين دهه کار، در وقت کمال و پايان عمر، کتاب مادر يعني ذخيره را به هم ريخته، برخي از بابها و مطلب ها را از نو در هم آميخته خلاصه و تکميل کرده، گاهي سخن هايي ديگر آورده و برخي از مشکلات را حل کرده و بحث تصرف نموده، و خلاصه طرحي نو در انداخته که چنان که خود گويد در هيچ کتاب ديگري به اين شيوه و شيوايي موجود نيست و از خوانندگان خواسته تا آن را با ساير کتاب هاي طبي همتراز مقايسه کند.

اهميت ذخيره و الاغراض
 

ذخيره خوارزمشاهي و به پيروزي آن الاغراض الطيبه بهترين و مهم ترين کتاب هاي پزشکي به زبان فارسي اند که از ابتداي ايجاد خط فارسي کنوني تا اکنون نگاشته شده اند. مسلماً امروزه برخي از مطالب اين دو کتاب همانند هر کتاب طبي کهن، منسوخ شده و تنها قسمت هايي از آنها قابل استفاده اند. با وجود اين اگر اين دو کتاب را در ترازوي زمان بسنجيم، همانا بهترين و شيواترين کتاب هاي پزشکي فارسي اند. ذخيره خوارزمشاهي، با الاغراض الطبيه هريک نه يک کتاب، بلکه يک دايره المعارف بزرگ و متوسطي اند که تمام مباحث طب زمان اعم از کليات و جزييات، بيماري ها و نشاني هاي آن علل و اسباب، تشخيص دارو و درمان را با بياني شگرف و منطقي ويژه ارائه کرده اند. مولف گرانقدر، اين کتابها را به بابها، فصل ها و مدخل هاي متنوع تقسيم نموده و مطالب را به شيوه اي مستدل و همگون بيان کرده است. اگرچه ذخيره کتابي عظيم در حدود 700 هزار کلمه و الاغراض کتابي به حد شگفت انگيزي جهان از پزشکي را خلاصه و بيان کرده است. جرجاني در اين دو کتاب، شيوه مبتني بر تجربيات مکرر رازي و پراکندگي کتاب اوالحاوي؛ و بيان کلاسيک و منطقي و گاهي مشکل ابوعلي سينا و ديگر نويسندگان بزرگ عالم پزشکي را با معيار خرد ناب و تجربيات خويش به هم آميخته و با روندي منطقي، نظري، عملي و از همه مهم تر روشن و نسبتاً آسان پزشکي را بر موازيني نمونه قرار داده و اصطلاحات آن را يکنواخت کرده است.
ذخيره خوارزمشاهي، الاغراض الطبيه، خفي علائي، و يادگار، اندکي پس از تأليف گسترشي شگرف پيدا کردند. چنان که نظامي عروضي سمرقندي که در حدود550ق يعني تنها 19 سال پس از درگذشت جرجاني کتاب چهار مقاله را نگاشته، در مورد چهار کتاب فوق گويد: “طبيب بايد که...از کتب وسط، ذخيره ثابت قره يا منصوري محمد زکرياي رازي با هداية ابوبکر اخويني، با کفاية احمد فرج يا اغراض سيد اسماعيل جرجاني به استقصاي تمام بر استادي مشفق خواند، پس از کتب بسائط يکي به دست آرد، چون سته عشر جالينوس يا حاوي محمد زکريا يا کامل الصناعه يا صد باب بوسهل مسيحي يا قانون بوعلي سينا يا ذخيره خوارزمشاهي و به وقت فراغت، مطالعه همي کند... بايدکه از اين کتب صغار که استادان مجرب تصنيف کرده اند. يکي پيوسته با خويشتن دارد، چون تحفه الملوک محمد بن زکريا و کفايه ابن مندويه اصفهاني و تدارک انواع الخطاء في التدبير الطبي ابوعلي و خفي علائي و يادگار سيد اسماعيل جرجاني، زيرا که بر حافظه اعتمادي نيست. نوشته هاي جرجاني نمونه اعلاي طب است که بزودي پس از او، ذخيره به عنوان يکي از کتاب هاي اصلي بزرگ، الاغراض به عنوان کتاب متوسط، خفي علائي و يادگار به عنوان کتابهاي خلاصه درسي و مورد نياز طبيبان در آمدند.”
اهميت ذخيره خوارزمشاهي به حدي است که بعضي آن را برتر از قانون ابوعلي سينا مي دانند. سيريل الگود (3) گويد: از نظر شيوه نگارش، کتاب ذخيره خوارزمشاهي بين کتاب قانون ابن سينا و حاوي رازي قرار دارد. دو مبحث فيزيولوژي و پاتولوژي در سراسر کتاب مرتباً مورد بحث واقع شده است و به علاوه در کتاب مثال ها و نمونه هايي از مشاهدات باليني خود نويسنده ذکر گرديده که موجب استغناي بيشتر کتاب گرديده است. اين نکته را نبايد انکار کرد که کتاب قانون بسيار مبهم نوشته شده است، در حالي که ذخيره خوارزمشاهي در کمال وضوح تصوير گرديده و مطالب آن به سهولت قابل درک مي باشد.
دهخدا در مورد ذخيره گويد: بعضي از اهل صناعت، ذخيره را بر حاوي رازي و قانون بوعلي فضيلت نهاده اند و هم از لحاظ ادب شاهکاري بي نظير در نثر فارسي است. اينکه بي نظير مي گوييم، از اين است که در صناعت طب با بسياري فصول و ابواب و گوناگوني مباحث که آن صناعت راست، در همه جا اين نويسنده به فصاحت بلعمي و بيهقي مقاصد خويش را ادا کرده است، در حالي که آن دو تنها در بيان وقايع تاريخي هنر خويش نموده اند و آنان که به سفسطه طفلانة جمعي مغرض فريفته شده و زبان فارسي مرکب کنوني را براي اداي مقاصد علمي کوتاه مي شمارند، اگر روزي چند بدين کتاب ممارست ورزند، چون آفتاب نيمروز بينند که بليغ تر زباني براي تغيير مباحث علم، همين زبان مرکب است.
ذخيره خوارزمشاهي به واسطه اهميتي که پيدا کرد، به زبان هاي اردو، ترکي، و عبري ترجمه شد و چنين بر مي آيد که اين ترجمه تا اوايل قرن بيستم مورد استفاده حکيمان کهن هندي بود. اروپاييان با ذخيره خوارزمشاهي توسط آنجلوس دو سن ژوزف و شاردن آشنا شدند. آنجلوس در سال 1664 م به اصفهان آمد و فارسي را آموخت و به بررسي کتاب هاي پزشکي فارسي پرداخت و ذخيره خوارزمشاهي را از همه جالب تر يافت. وي در سال 1679 م به فرانسه بازگشت و در آنجا کتاب داروشناسي فارسي را بر مبناي کتاب طب شفائي حکيم مظفر بن محمد حسيني شفائي (فوت 963 ق) نگاشت که در آن چند بار از ذخيره سخن گفته است. همين مولف در سال 1681 م در آمستردام هلند، ماشين تحريري با حروف عربي خريداري کرده و به کمک آن يک فرهنگ فارسي – ايتاليايي- لاتين – فرانسه را تأليف کرد که در سال 1683 در همان جا منتشر شد. در اين فرهنگ، مسائل پزشکي گوناگوني آورده شده و گويد: “رايج ترين کتب طبي در ايران ذخيره خوارزمشاهي، طب يوسفي، و کفايه منصوري است”. شليمر Schlimmer)) هلندي نيز دو قرن بعد به همين شيوه لغت نامه دارو پزشکي فرانسه – فارسي را تأليف کرده است.
شاردن که در زمان حکومت صفويه در طي دو سفر بين سال هاي 1075 – 1088 ق/ 1664- 1677م مجموعاً ده سال در ايران اقامت داشته در سياحتنامه گويد: بزرگ ترين اثر پزشکي ايرانيان ذخيره خوارزمشاهي نام دارد.
هورن (Horn) در مقاله اي که در سال 1890 به زبان آلماني در وين درباره ذخيره خوارزمشاهي منتشر کرد، چندين بيان داشته: “جرجاني تنها مترجم ابوعلي سيناست و کتاب او رونوشتي از قانون است” که اين کمال بي انصافي است و همين، يکي از سبب هايي است که اروپاييان در عصر جديد توجه بايسته اي به اين کتاب گرامي نداشته باشند. بايد قانون و ذخيره را دقيق خواند به مدارک آنها توجه کرد و بعد ابراز عقيده کرد. در بطلان اين سخن ناروا گوييم: جرجاني، خود قانون ابن سينا را ترجمه کرده که ابن اسفنديار (ف 603) به آن اشاره کرده است و چنان که اشاره شد، بر ترجمه قانوني که توسط ابوعبيد جوزجاني انجام گرفته، مستدلاً ايراد وارد کرده است. همو کتاب ذخيره خويش را به زبان عربي ترجمه کرده است. آيا اين خردمند، قانوني را که قبلاً به فارسي ترجمه کرده سال ها پس از مرگ او نيز در دسترس بود، به عنوان ذخيره ارائه مي کند و همان را دوباره به عربي بر مي گرداند؟ و باز هم در مورد ذخيره الاغراض از دانشمندان مي خواهد تا اين دو کتاب را با همه کتاب هاي پزشکي ديگر مقايسه کرده و بسنجند تا توجه فرمايند که از هر کتاب ديگري برتر است. در اين مورد قاطع ترين برهان همانا نوشته خود جرجاني است. وي در پايان کتاب نهم ذخيره که در ابتدا مي خواست کتاب را در همان جا به پايان برساند، در فصل دوم عذر دير تمام شدن اين کتاب در مورد اينکه چرا ادويه مفرده را به طور جداگانه و مشروح ننوشته، مطالبي را گويد که مفهوم آن اين است:: ادويه مفرده را به اين علت شرح کامل ندادم که در اين مورد تحقيق کامل انجام نگرفته و پيشينيان آن طور که بايد ننوشته اند و مرا آن فرصت نبود که در جهان بگردم و خود داروهاي مفرده و گياهان را ببينم و از استادان بپرسم و آنچه ديگران نوشته اند، در اختيار مردم است. اگر کسي بخواهد، خود مي تواند ادويه مفرده را از قانون ابن سينا به اين کتاب اضافه کند. من چنين کار نادرستي را انجام ندادم؛ براي آنکه اگر چنين مي کردم، همان کساني که گويند کتاب در مورد ادويه مفرده نقصان دارد، مي گفتند که اين قسمت اثر تو نيست و از ابن سيناست، با اينکه اگر چنين کاري هم انجام مي شد، باز نقصان مرتفع نمي گرديد؛ چون قانون هم در قسمت ادويه مفرده خالي از تقصير نيست.
ادوارد براون انگليسي در “طب عربي” و الگود در “تاريخ پزشکي ايران” از ذخيره خوارزمشاهي و ارج آن سخن گفته اند. شادروان عباس نفيسي پايان نامه دکتري پزشکي خود را در سال 1933 در پاريس تحت عنوان: نظريات اساسي طب ايراني بنا بر مندرجات “دائره المعارف جرجاني” تدوين کرد. “دوکرسول” فرانسوي در سال 1992 در پاريس پايان نامه دکتري تخصصي خود را درباره “نظريات اسماعيل گرگاني در زمينة فيزيولوژي و چشم پزشکي که در ذخيره خوارزمشاهي و الاغراض الطبيه بيان شده است” تهيه کرده.
“دو کروسل” در اين رساله گويد: “گرگاني نکات اصلي و اختصاصي کتب مولفين ديگر را استخراج و آنها را به دقت به هم پيوند داده، خود نيز مطالبي بر آن افزوده و در هر مورد با اتکا به تجربيات شخصي اظهار نظر نموده و سرانجام کتاب جديدي را عرضه داشته است.” از اين بهتر چه مي توان کرد؟ جرجاني پس از نگارش ذخيره خوارزمشاهي و الاغراض الطبيه، پرچمدار طب ايران شد و در سده هاي پس از او بسياري از مولفان او الهام و يا کتابهايش را به وام گرفته و گاهي به يغما برده اند.
ذخيره خوارزمشاهي از جهت گستردگي در مقامي پس از الحاوي رازي و همپاية قانون ابن سيناست. مولف ذخيره از اين دو کتاب و آثار بسياري از پزشکان و دانشمندان زمان هاي کهن و معاصرخويش به خوبي بهره برده و در هر مورد مدرک خود را ذکر کرده و با اتکا به تجربيات و قياس و منطق خويش، تأليفي نو که همه دانستي هاي پزشکي زمان را در بر مي گيرد، به وجود آورده و آن را به وجهي روشن و حکيمانه به زبان فارسي عرضه داشته که در اين زبان منحصر به فرد است و در طب مشرق زمين همپايه و هم ارز قانون است و پايگاه بلند و استواري دارد. آري اين کتاب، مکمل الحاوي و قانون است و شايد از آنها نيز بهتر بيان شده باشد. ذخيره و الاغراض به ترتيب دائره المعارف هاي بزرگ و متوسط هميشه زيبايند که امروزه معلوم شده هنوز نيز کاربردهايي عملي دارند. جرجاني کتاب خود را بهتر از همه مي شناخت که در مقدمة الاغراض حق آن را ستوده و از جستجوگري، نوآوري و کشفيات خود سخن گفته و کتاب خويش را به محک سنجش گذاشته و فرموده: “دعوي خادم آن است که امروز در علم طب، مختصري بدين کمال موجود نيست”.

واژگان اصيل پارسي
 

الاغراض الطبيه يکي از منابع اصيل واژگان و ترکيب کلمات زبان فارسي، پزشکي و چه غير پزشکي است. اين کتاب گرانقدر به حد خود، همان ارجمندي ذخيره خوارزمشاهي را دارد و بر هر فارسي زبان دانش پژوهي است که از اين خرمن گل، برگ هايي بر گيرد و از شکوفايي آن، بهره معنوي گيرد. جرجاني براي بسياري از اصطلاحات پزشکي و نام گياهان و داروها، لغات قابل درک فارسي را انتخاب يا وضع کرد و آنها را يکدست نمود؛ اما در فارسي کردن همه اصطلاحات، اصراري نداشت و در مواردي که لغت عربي آن روشن تر و مشخص تر بود، همان کلمات را قرار داده و گاهي در برابر اصل عربي، جمله اي فارسي آورده است. آثار جرجاني از جنبه اصطلاحات طبي فارسي، منبع بسيار ارزنده اي است و اگر او اين اصطلاحات را ذکر نمي کرد، پيشينه آنها در طول زمان، از بين مي رفت. در اين بحث، به ذکر برخي از واژگان و اصطلاحات فارسي الاغراض الطبيه مي پردازيم:
آغازيدن: شروع شدن، آسمان گون: آبي آسماني. آب ناک: آميخته با آب. آب فرود آمدن به چشم: آب مرواريد. آزدن / آژدن: خلانيدن. آرزوي گل خوردن: ويار گل خوردن. آواز که در گوش افتد: وزوز گوش. آهن تاب کردن: آهن تفته را در مايعي قرار دادن، آغاليدن: آغشته کردن، انگيختن. آذرگون: هميشه بهار. آهن پخته: آهن تفته. آب سودن / آب سايي: شستن داروها با آب به شيوه اي خاص.آبکامه: نوعي ترکيب گوارنده.آبزن: حوضچه، حمام دستي. آب تاختن: ادرار کردن. آواز گرداندن: تغيير صدا. آب گذاشتن دندان: تير کشيدن دندان. آواز تيره / آوازگران گران: صداي بم بم. آواز باريک: صداي نازک و ضعيف. آرزوهاي بد: ويار بد، آب دزد: زمين يا کاريزي که شکاف دارد و آب را فرو مي کشد، نوعي سرنگ، آبدان: آب انبار.آب آهنگران: آبي که آهن تفته را در آن سرد کنند. آماسيدن: ورم، آراميده: ساکن شده. آسايش فرمودن: استراحت دادن. آتش پارسي: سياه زخم. افزوني: زائده.افزوني دماغ: پياز بويايي. اندک خون: خونسرد. اندک خوار: کم غذا. اسهال کهن: اسهال مزمن. اندر ميان: بينابين. از دارو بيرون آمدن: دارو را قطع کردن. انگدان: انجدان. انبرود: گلابي. انار دانک / ناردانک: انار دانه. انوش دارو: نوشدارو. اشک بي مراد: گريه بي اختيار. انبويه: نايژه / لوله. از تخم مادر و پدر بودن: ارثي بودن. اشترغاز: بيخ انگدان. اناربا:آش انار. اسفيدبا: شورباي گوشت و پياز و نخود. افسرد / فسرد: نان خورشي که از گوشت بزغاله تهيه کنند. از پس تر: پس از آن. انار پوست: پوست انار. افکانه / جنين ناپروده جدا شدن / جنين که مرده بود: سقط جنين. اندک اندک: کم کم.
بيغوله ي ران: کشاله ي ران. بيغوله ي چشم: گوشه ي چشم. باژگونه: واژگون، بول اندک:
کم ادراري. برماه/ بر ماه: مته. باز جستن” مشخص کردن: بر هم سودن دندان، چرانيدن، دندان: دندان قروچه. بازگرفتن بول. قطع ادرار، برتميدن: آماسيدن. برفروزندان: برافروختن: بژارده: آماده، بزموي: موي بز. بدگوار: ديرگوار. بن دندان: ته دندان. باد کودکان: پف آلودگي کودکان. بردوسيدن: چسباندن. بهمن: گياهي که در بهمن ماه گل کند. بهار: گاو چشم. بادآور: گياهي خاردار. بچه افکندن: سقط جنين. بژنک. برنج. بنجگشت: پنج انگشت. فلفل بري/ بيد انجير: کرچک چيني. باديان: رازيانه. بخارانگيز: نفاخ: بيهشانه گفتن: پرت و پلا گفتن. بازپيچ/ بادپيچ: الاکلنگ، بيزيدن: غربال کردن. بر هم رستن: به هم چسبيدن. برزا: گاو نر. بيرون خاستن چشم: جحوز. بادناک/ بادانگيز: نفخ آور: برسام: ذات الجنب. بارنا گرفتن: آبستن نشدن. بازداشتن آبستني. پيشگيري از آبستني. بسيار آب: پر آب. بر کردن: بر نهادن. باد دشنام. باد سرخ. بسيار پا: هزار پا، بند گشاد/ بندگاه: مفصل. بند و نهاد: نوار شکسته بندي.
پاره زمين: ناحيه زمين. پالونه: پرويزن. پخته شدن بيماري: نضج، پالودن: تراوش کردن. پيچيدن لب: کج شدن لب. پاي تابه. پاي پيچ، جوراب. پادزهر/ پادزهر: ضد زهر. پريون: گري. پياز موش:بصل الفار. پرسياوشان: پر سياوش. پليته: فتيله. پاتيله سنگين: پاتيل سنگي. پانيد/ فانيد” نوعي حلوا. پيشينگان: پيشکسوتان. پرده بسته نگار/ پرده نهاوند: دو نغمه از موسيقي ايران. پاي داشتن: پايداري کردن. پايه عدل: جام عدل، پيمانه، پيه ناکي/ پيه آکند: پرچربي. پوست گر: دباغ. پيوندگاه: بندگاه. پيکان: پيکها، پيش زانو، جلوي زانو
ترنجيدن: پرچين و چروک شدن. تب گساريدن: قطع تب. تنجيدن چشم: به خود پيچيدن چشم. تشنگي دروغ: تشنگي کاذب. تا سه: بي قراري، اندوه. تبهاي آميخته: تبهاي مرکب. تري فزاي: رطوبت آور. تاريکي: نقطه هاي روي قرنيه. ترشو: ترش گياه، ترابنده: تراوش کننده. تباهي خون: عفونت خون. جاويد زياد: پايبنده باد. جون: جوان. جنبيدن
دندان: لق شدن دندان: جوژه: جوجه
چنبر گردن: ترقوه، چشم دور اندر شدن: به دور خير شدن. چيرگي: بحران. چهارگاني:” چهار روز در ميان. چوب ناک: چوبين. چند: به مقدار. چکيدن چشم:اشک ريزش، چراغ کشته: چراغ خاموش کرده.
خايه زنان: تخمک. خشک ريزه. خشک ريشه: جرب خشک. خداوند درد/ خداوند تب: دردمند، تب دار. خواب شوريده: خواب بد. خون فسرده: لختة خون. خورده شدن دندان: پوسيدگي دندان. خوي کردن: عرق کردن. خشک بند: بستن زخم با پارچه. خانه مور: لانة مورچه
دوران دورا: دور. درازنا. طول. دم نازدن: هوانايافتن. دهان بازکشيدن: دهن دره متناوب. دربايسته ترين: بهترين. درد پيوندها/ درد بندگاه: درد مفاصل، دمادما: نفس نفس زدن. دميدگي دهان: تاول دهان. ديوچه: زالو، بيد (حشره). درم دزد: نوعي سوسک. دهمست: درخت غار. دار پلپل: فلفل درختي. دينارگون: زرگون. دم زدن: حباب ايجاد کردن. دريابنده: باهوش. درد نيم سر: درد يک طرف سر.دندان فزوني، دندان خرد: دندان اضافي، دندان عقل، دراز آهنگ، طولاني. درد نشاندن: کم شدن درد. در پيوستن: پيوسته برقرار شدن. دولاب: بيماري قند. دشواري زادن: سخت زايي. دور اندر رفتن چشم: به طاق افتادن چشم.
راستار است: برابر. ريشه کهن: زخم مزمن. ريش گُرده: زخم کليه. ريش پليد/ ريش بلخي. زخم سرطاني. ريم پاليدن: چرک آمدن. رامک: رام دارو. ريزان شدن: از هم پاشيدن. رگ گشادن: خونگيري و پارگي رگ. ريزيدن دندان: افتادن دندان. رنديدن” تراشيدن. رزمه: پشتواره. راستين: راست واقعي.
زبرين: بالايي. زرنب: سرخ دار. زودازود: تند تند. زيربا: آتش زيره: زدايش: پاک کردن.
سفت: کتف. سرسام: مننژيت. سيک: يک سوم. ستارگان خرد: ستارگان کوچک. سگ ديوانه: سگ هار. سيماب: جيوه. سنگ افسان: سنگ چاقو تيزکن. سوسن آزاد: سوسن سپيد. سفار تئور: خزف. سريش کفشگران: سريشم کفاشان. سبوساب: آبي که در آن سبوس جوشانده باشند. سبوسه: شوره سر. سبکساري: سبکسري. سرگشتن: گيج خوردن سر. سنگ تاب: گرم يا پخته شده توسط سنگ داغ. سرفيدن: سرفه کردن. سرکردن آماس: از بين رفتن آماس، سرپوشيدگان: زنان. ستارگان کشيده: ستاره دنباله دار. سونش: سوده، ريزيدگي.
شکن و نورد: چين و تاب. شوخگن: چرکين. شادکامي جستن: شادي کردن.
شيربسته: آماس مزمن پستان. شکوفة انار پارسي: گلنار. شوکران: تخم گياهي همچون انيسون. شبرم. گاو کشک. شاهسفرم /شاهسپرم: ريحان سبز. شبانگاه: شامگاه. شوريدگي: تشويش، اضطراب. شتالنگ: پاشنة پا. شبيار: قرص خواب، شيرينه: زرد زخم. شکم گران: شکم باد کرده و پرآب.
غشاي دوشيزگي: پردة بکارت، غنودن: آرميدن،خواب عميق
فرود: پايين. فشارده/ فشارش: فشردگي. فراسيون: گندناي کوهي. فرغار کردن/ فرغاريد” خيساندن. فرامشتي: فراموشي. فروسوي/ فروسوين: جهت پايين. فنجيدج: فنجيدن، خميازه و خود را کشيدن. فربه بودن: سالم بودن. فراشا: مورمور، لرزه، قوت ستاندن: عصار کشيدن.
کم خورش: کم غذا. کمرگاه: ناحيه کمر. کاواک: ميان تهي، پوسيدگي. کلک، ني. نهاوندي، کم سخني: خاموشي. کشکاب: آش جو، کشک با آب سائيده، کابوس: بختک کم کدو دانه: کرم کدو. کفچه: چمچه. کُدکُد: دمل پلک، کفتگي: شقاق. کرم بن دندان: کرم خوردگي دندان. کرم خرد: کرمک. کوفتگي آواز: گرفتگي صدا. کفشير رويگران: لحيم که سفيد گران به کار برند.
گرماوه: گرمابه. گران باري: شدت. گوشتي فزوني رستن: تومورهاي گوشتي، سارکوما. گراني گوش: سنگيني گوش. گوش داشتن: انتظار داشتن. گاو مهره: سنگ کيسة صفراي گاو. گرمازو/ گرمازک: ميوه درخت گز. گيل دارو” سرخس. گلشکر/ گلبشکر: گل انگبين، گل قند، گرد آسيا/ غبار آسيا: گرد آرد که در آسيا باشد. گندبيني: بوي بدبيني. گراني سينه سنگيني سينه. گندم آب: آب گندم، آش گندم. گدازش: گداختن. گشادن آب: ميل زدن شکم در استسقا. گوشت مرده: مرگ ياخته ها بر اثر قانقاريا. گزايش: گزش و آزار رسانيدن. گدازه: گذار، گذرگاه، گذشتن آب، ادرار کردن. گرايش: تمايل، کشش. گاورسه: دانه و جوش ارزني پوست.
مزيدن/ برمزيدن: مکيدن، چشيدن. ميانجي. واسطه. مسکن کوهي: خانة کوهستاني.منش گشتن: شوريدن دل: استفراغ. موش گير: کرکس. ماليده: به هم فشار داده. مار مهره: مهرة مار. مرزنگوش: مرزنجوش. ماندگي: خستگي. ماهي زهره: گياهي که ماهي را مي کشد. ماميران: نوعي زردچوبه. ميفختج/ مي پخته: شراب پخته: ميبه: شراب به. مور سرج/ موره سره: خروج قسمتي از عنبيه چشم. مار گرزه: افعي. ميانگاه: وسط. مغاک سينه. گودي. مژه. مزه. مستي دمادم: دائم الخمر، ميده: آرد گندم دوباره بيخته.
ناگسلنده: ناشکننده. ناگواريدن: سوء هضم. ناآزموده: ناشي. نبض پست و فسرده. نبض ضعيف و نامحسوس. نژم ناک. مه لود. ناردين: سنبل رومي. نارمشک: درخت آهن. نبشو: آلوي طبري. نانخواه: ادويه نان. نيمانيم: نيمي از هريک. نيش دندان: دندان نيش زدن مار. نور بينايي/ نور روشنايي: نور چشم. نايژه: ني کوچک. ناسازنده: ناسازگار. نوبت راست: سروقت. ناپرورده: نابالغ. نورسيدگان دوشيزه: دختران تازه بالغ. نهنين (نهان بان) زانو: کاسة زانو.
هزار اسفند/ هزار سپند: اسفند، هم سنگ: هم مقدار. هندام: آراستگي، به جاي بودن.
يازيدن: خميازه کشيدن. يک بدست: به اندازة يک دست.

پي نوشت ها :
 

1) کهن ترين کتاب فارسي پزشکي که تاکنون به دست ما رسيده، هدايه المتعلمين في الطب تاليف ابوبکر ربيع بن احمد اخويني البخاري است که در نيمه دوم سده چهارم قمري نگاشته شده است. ابومنصور موفق بن علي هروي، داروساز و پزشک بزرگ ايراني که در قرن چهارم مي زيست، نخستين کتاب داروسازي به زبان فارسي را به نام الابنيه عن حقايق الادويه نگاشت. تنها اثر پزشکي فارسي ابن سينا رساله کم حجم و پر محتواي نبيضه ( رگ شناسي ) است.
2) ابوالقاسم عبدالرحمن بن علي بن احمد بن ابي صادق نيشابوري از پزشکان و فيلسوفان بزرگ ايران است که در 385 ق در نيشابور زاده شد و در حوالي 470 درگذشت. او تحصيلات پزشکي را در زادگاه خود آغاز کرده و سپس در اوائل قرن پنجم هجري افتخار شاگردي ابوعلي سينا را پيدا کرد. وي در حکمت و طب به مقام ارجمندي رسيد و او را “ بقراط ثاني “ مي ناميدند. وي نويسنده برجسته اي بود و مخصوصاً در علم تشريح تسلط داشت و کتاب شرح منافع الاعضاي جالينوس را در اين رشته نگاشت که جرجاني بارها از آن ياد کرده است. از تاليفات ديگر او، شرح مسائل حنين بن اسحاق، شرح فصول بقراط، تقدمه المعرفه، و ادويه قلبيه را مي توان ذکر کرد. ابن ابي صادق از سويي شاگرد ابوعلي سينا و از طريقي استاد سيد اسماعيل است و دو پزشک بزرگ جهان، يکي عربي نويس و ديگري پارسي نگار را به هم پيوند مي دهد. ( تاريخ دامپزشکي و پزشکي ايران، ج 2، دوران اسلامي، ص 317).
3) Cyril Elgood (1892-1970)
نويسنده کتاب هاي تاريخ پزشکي ايران و طب در دوره صفويه، استاد دانشکده پزشکي لندن، مدت ده سال به عنوان طبيب سفارت انگليس در ايران فعاليت داشت.

منبع: منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست..