خردورزي ايران و غرب در آينه ادبيات


 

نويسنده :کامران شرفشاهي




 
سرزمين کهن ايران از ديرباز مهد علم و خرد بوده است و در روزگاراني که غرب سياه ترين دوران حيات خويش را طي قرون وسطي مي گذراند، در اين سرزمين دانشمنداني ظهور کردند که پايه گذاران بزرگ علم و فرهنگ امروز جهانند. بي ترديد رنسانس عظيم غرب نيز تحت تأثير آرا و انديشه هاي تابناک اين استوانه هاي علم و فضيلت بنا نهاده شد و بدين ترتيب دانشمندان غرب، قرون متمادي به شاگردي مفاخري چون بوعلي سينا، خوارزمي، خيام، ابوريحان بيروني، زکرياي رازي و.. مباهات مي کردند و آثار اين طرح انديشمندان همچون ورق زر در سرتاسر غرب گرامي داشته مي شد.
نام ايران در طول تاريخ همواره به عنوان يکي از تمدن هاي غربي و جريان ساز مطرح بوده است و پارسيان به لحاظ خصلت هاي فضيلت جويي هماره از سوي فرهيختگان و نخبگان ملل ديگر مورد تکريم و ستايش قرار گرفته اند چنان که “هرودت” (486-420 پ م) يوناني در کتاب تاريخ خويش و “گزنفون” (430-355 پ م) مورخ، فيلسوف و شاگرد سقراط حکيم در آثار خود بارها و بارها ايرانيان را به عنوان ملتي هوشمند و دوستدار دانايي ستوده اند و از آنان به نيکي ياد کرده اند.
ادبيات به عنوان يکي از بارزترين ارکان تمدن هر کشور بزرگ در بر گيرنده تاريخ، فرهنگ و ساير ويژگي هاي خرد و کلاني است که به واسطه آن مي توان در مورد بسياري از خصوصيات و خلقيات مردم آن ديار به تحقيق و قضاوت پرداخت؛ زيرا ادبيات هر عصري، آينه تمام نماي آن است و از آنجا که هر موضعي صلاحيت راه يافتن به ساحت ادبيات را ندارد، مي توان چنين استنساخ کرد که غالباً موضوعاتي مورد توجه سخنوران و انديشمندان اديب قرار گرفته است. که در جامعه مورد کمال توجه بوده و جهات گوناگوني را شامل مي شده است. به تعبير ديگر با مطالعه آثار ادبي هر جامعه اي مي توان به روحيات و مسائل مورد اعتناي افراد آن آگاهي يافت؛ به عنوان مثال در جامعه اي که توجه به جنگ در آن بيشتر است، “ارجوزه ها” يا آثاري که در برگيرنده رجزخواني هاست، نمايان تر است و در جوامعي که خوشگذراني و توجه به عيش و کامروايي در آن مورد اعتناي افزون تري است، آثار عمدتاً داراي جنبه هاي تغزلي و ستايش از مواهب دنيوي و بيان زيباي هاي مادي است.
همچنين در مللي که دائم در معرض تاخت و تازها و ويراني ها و مصيب ها قرار گرفته اند. مرثيه سرايي در ادبيات آنان وجه غالبي را نشان مي دهد و سوگ سروده هاي شاعران در واقع پاسخي است به نياز و حال و هواي حاکم بر اين جوامع، پس همان گونه که جغرافيايي خاستگاه شاعر در شعر او نمودي تمام عيار است، تاريخ و ساير ويژگي هاي فکري و روحي مردمان يک سرزمين نيز در آثار ادبي آنان تجلي و تبلور خواهد داشت.
متأسفانه تاکنون براي بررسي و تجزيه و تحليل جايگاه علم در ايران و اسلام، به اين قابليت بسيار مهم که در ادبيات غني و پربار اين سرزمين نهفته است، توجهي صورت نپذيرفته و پژوهشگران غالباً با غفلت از اين نکته اساسي که بخش اعظمي از اطلاعات ما و دربار گذشته، اسناد و مدارکي است که به صورت منظوم و منثور در ديوان شاعران سخن گستر اين مرز و بوم نهفته است. کوشيده اند تا براي بيان “علم دوستي نزد ايرانيان” به کتب شرق شناسان و يا سفرنامه ها و کتب تاريخي مراجعه نمايند. و گاه سخن را از شخصي نقل کرده اند که آن سخن در قالب زيباتري توسط شخصيت نامدارتري مدتها قبل ذکر شده بود؛ ولي چون اين گفتار در جامه ادبيات بيان شده، لذا از چشم محققان به دور مانده و عمدتاً درباره موضوع مذکور به يک سلسله اطلاعات تکراري قناعت کرده و به همين لحاظ اکثر مقالات در اين باره به لحاظ آنکه از روي دست ديگري نوشته شده است، همسان و يکنواخت و فاقد نکات تازه و قابل تأمل است.
آنچه در اين نوشتار برآنيم، بازگويي روايتي است از زوايه اي بديع و جذاب و گواه مدعا، بزرگ انديشمنداني که از مفاخر ايران و بشريت اند و در کلام آنان هيچ شک و شبهه اي وجود ندارد.

علم از نگاه ايرانيان
 

علم که در ادب پارسي از آن با شکل هاي ديگري چون دانش، خرد، معرفت، حکمت، دانايي و.. ياد شده است، از جايگاهي رفيع وارزنده برخوردار است و به تحقيق در ادبيات هيچ ملتي تا اين اندازه علم و فرا گرفتن آن مورد تمجيد و تحسين واقع نشده است. نکته بسيار حائز اهميت ديگر در اين خصوص آنکه بسياري از شاعران بزرگ پارسي گوي دانشمندان روزگار خويش محسوب مي شدند و به علوم زمان خود احاطه و تسلط داشتند و به همين دليل آنان را “حکيم” نيز مي ناميدند و بخش کلاني از اشعار اين بزرگان را مفاهيم علمي تشکيل مي داده و در واقع بسياري از مقولات علمي را با زبان ادبي بيان مي کرده اند.
به گواهي آثار اين بزرگان، دانش در نزد ايرانيان هميشه بزرگ داشته مي شده و ديگران براي رسيدن به آن سفارش مي شده اند، از آنجا که نقل تمامي اين آثار در اين نوشتار ممکن نيست، به گلچيني از ديوان هر شاعر بسنده شده است:

علم بال است مرغ جانت را
بر سپهر او برد روانت را
(اوحدي مراغه اي)

دانش اندر دل، چراغ روشن است
وزهمه بد، بر تن جوشن است
(رودکي سمرقندي)

درخت تو گر بار دانش بگيرد
به زير آوري چرخ نيلوفري را
(ناصرخسرو قبادياني)

توانا بود هرکه دانا بود
زدانش دل پير برنا بود
(فردوسي طوسي)

به از گنج دانش به گيتي کجاست؟
که را گنج دانش بود، پادشاست
(اسدي طوسي)

هزار شکر کنم فيض و فضل يزدان را
که داد دانش و دين، گرنداد دينارم
(خاقاني شرواني)

خرده بهتر از چشم و بينايي است
نه بينايي افزون زدانايي است
(ابوشکور بلخي)

هر که در او جوهر دانايي است
در همه کاريش توانايي است
(نظامي گنجوي)

بزرگداشت علم و نکوهش جهل، افزون بر آثار منظوم، در آثار منثور ادبي نيز فراوان به چشم مي آيد. در اين آثار در کنار تکريم علم، به مواردي اشاره شده است که حکايت از رواج دانش و مجالس و محافل علمي دارد تا جايي که حتي مشاهده مي شود در آن روزگاران مدارس علمي به صورت رايگان در دورترين نقاط اين سرزمين برپا مي شد و جويندگان دانش مشتاقانه در آنها شرکت مي جستند؛
“.. بي اجري و مشاهره درس ادب و علم دارد و مردمان را رايگان علم آموزد...”
(تاريخ بيهقي)

“علم بر سر، تاج است و مال بر گردن، غل”
(خواجه عبدالله انصاري)

در ميان آثار منثور، گذشته از “گلستان” سعدي و “بهارستان” جامي که هريک در مقام خودداري مقامي ارزنده اند، کتاب نفيس “قابوس نامه” داراي منزلت ويژه اي است. در اين کتاب که عنصر المعالي کيکاوس بن اسکندر بن وشمگير براي فرزندش گيلانشاه به رشته تحرير در آورده و کوشيده تا تجربيات خويش را به او منتقل کند، ارزش علم و خردورزي به خوبي نمايان است. باب ششم اين کتاب با عنوان “در فزوني گهر از فزوني خرد و هنر”، وي بزرگي را به دانش مي داند و نه اصل و نسب و دانش آموختن را امري واجب برمي شمارد و ضمن سفارش فرزندش به کوشش در راه طلب علم، از او مي خواهد که هيچ گاه از آموختن غفلت نورزد.

جايگاه دانشمندان در ايران زمين
 

دانشمندان در اين ديار همواره از جايگاه ارزنده اي برخوردار بوده اند. آن گونه که از دواوين سخنوران بلندمرتبه ادب پارسي بر مي آيد، دانشمندان در همه جا مورد احترام قرار داشته اند و در پندنامه ها، مردم به دوري از اشخاص جاهل و همنشيني و مصاحبت با اهل علم فرا خوانده شده اند. در اين خصوص به ابياتي گزيده از چند ديوان شعراي منتقدم بسنده مي کنيم که به راستي نقل تمامي آنچه در اين باره در ديوان هاي شاعران ميهن ما به ثبت رسيده است در اين مجال ناممکن مي نمايد:

عالم که به جهل خود مقر شد
از جمله صادقين شمارش
(خاقاني شرواني)

علم است کيمياي بزرگيها
شکر کندت گر همه هيپوني
مردم ز علم وفضل شرف يابد
نه ز سيم و زر و از خز طاروني
از علم يافت نامور افلاطون
تا روز حشر نام افلاطوني
(ناصر خسرو)

علما راست رتبتي در جاه
که نگردد به روزگار تبار
(اوحدي مراغه اي)

رودکي رفت و ماند حکمت او
مي بريزد، نريزد از مي بوي
(منوچهري دامغاني)

رسم و آيين پادشاه اين است
که خردمند را عزيز کنند
وزپس مرگ او وفاداري
با خردمند زاده نيز کنند
(سعدي شيرازي)

چنان که از متن نثر استفاده مي شود، علاوه بر برگزاري جلسات درس و بحث و جدل در مکتب خانه هاي ايران، دانشمندان ايراني براي دانش آموزي به ساير ممالک اسلامي نيز سفر مي کردند و در مدارس و محافل علمي آن روزگار شرکت مي جستند. کتاب گلستان داراي حکايت هاي بسيار جذابي از اين سير و سفرهاي علمي است. همچنين سفرنامه حکيم ناصر خسرو قبادياني و تاريخ بيهقي و آثاري از اين دست بهترين سند گويا بر اين مدعاست.
 

تعريف دانش و ويژگي هاي دانشمند
 

از منظر حکيمان نکته پرداز، علم بارقه اي آسماني و موهبتي الهي است؛ لذا دانشمندان در قبال موهبي که نصيب شان شده است مکلف و مسئولند و مي بايست علم خود را در جهت رضاي خداوند و بهبود حال خلق خدا به کار گيرند. در ادبيات ما چه بسيار عملکرد عالمان که مورد نقد و بررسي قرار گرفته و شأن دانشمندان به آنان گوشزد شده است. همچنين از خلال اين توصيه ها مي توان به تعاريفي از علم رسيد که بسيار سودمند و جذاب است:

عام نادان پريشان روزگار
به ز دانشمند ناپرهيزگار
(سعدي شيرازي)

علم را چند چيز مي بايد
اگر آن بشنوي زمن شايد:
طلبي صادق و ضميري پاک
مدد کوکبي از اين افلاک
اوستادي شفيق و نفسي حر
روزگاري دراز و مالي پر
با کسي چون شد اين معاني جمع
به جهان روشني دهد چون شمع
(اوحدي مراغه اي)

علم چون بر دل زند، ياري شود
علم چون بر تن زند، باري شود
(مولوي بلخي)

علم کز علم نشانيش نيست
کالبدي دارد و جانيش نيست
(امير خسرو)

علم رسمي سر به سر قيل است و قال
نه از او کيفيتي حاصل نه حال
(شيخ بهايي)

ز دانش نخست آنکه آيد به کار
بهين هست دانستن کردگار
(اسدي طوسي)

ديدن و دانستن عدل خداي
کار حکيمان و ره انبياست
(ناصر خسرو قبادياني)

علم تعطيل مشنويد از غير
سر توحيد را خلل منهيد
(خاقاني شرواني)

علم کز تو، تو را نه بستاند
جهل از آن به علم به بود بسيار
(سنايي)

نکته اي دارم زدانشمند مجلس بازپرس,
توبه فرمايان چرا خود توبه کمتر مي کنند؟
(خواجه حافظ شيرازي)

اشعارتعليمي
 

بخشي از ادبيات فارسي را اشعار “تعليمي” تشکيل داده است که بررسي آنها جاي تأمل فراوان دارد. تنوع و فرواني اين اشعار بيانگر آن است که شعر در زمان هاي کهن به عنوان وسيله اي براي بيان مطالب و مفاهيم علمي مورد توجه قرار داشته است و دانشمندان براي انتقال اين مفاهيم به دانشجويان خويش، از قالب هاي موزون که داراي جذابيت خاصي هستند، استفاده مي کرده اند. درباره اين دسته از اشعار، ادبا بر اين باورند که به لحاظ آنکه فقط به مسئله تعليم و بيان مسائل علمي در اين آثار اشاره و اکتفا شده و ساير صناعات ادبي مانند تخيل، تصوير پردازي و... در آن کمتر مورد اعتنا قرار گرفته است، لذا اين آثار را ترجيحاً “نظم” دانسته اند که با هدف افزايش قدرت حفظ و يادگيري دانشجويان سروده شده و از حيث مرتبه ادبي در مقام نازلتري قرار دارد.
علاوه بر بسياري از مفاهيم فلسفي، فقهي و مباحث علوم انساني که در اشعار شاعران پارسي گوي بيان گرديده مفاهيم علوم کاربردي نيز در گفتار سخنسرايان گرانسنگ ما بسيار به چشم مي آيد و از رهگذر برخي از اين اشعار مي توان به اوضاع تاريخي و پيشرفت علوم در آن دوران دسترسي پيدا کرد. به عنوان مثال يکي از منابعي که با مراجعه به آن مي توان به ميزان رشد و پيشرفت علم پزشکي در ايران کهن واقف شد، اثر ارزنده حکيم ابوالقاسم فردوسي است که در آن شيوه “رستم زايي” در ضمن بيان ماجراي تولد غير عادي رستم شرح داده شده است؛ ليکن متأسفانه به دليل ناآگاهي ما از تاريخ و مفاخرمان، اين عمل به روميها و تولد سزار که در سال 44 پ. م از طريق به دنيا آمده، نسبت داده شده و “سزارين” ناميده شده است.
در حالي که داستان شکافتن پهلوي رودابه و تولد رستم به دوراني بس دورتر بر مي گردد. در شاهنامه چه بسيار به ابياتي بر مي خوريم که در آن به پزشک و پزشکي اشاره شده است و اگر با تعمق و ژرف نگري بيشتري در اين کتاب به جستجو بپردازيم به اطلاعات ارزشمندي در اين باره رهنمون خواهيم شد:
بشد پيش خاتوان دوان کدخداي
که دانا پزشکي نو آمد به جاي
پزشکان فرزانه گردآمدند
همه يک به يک داستانها زدند
پزشکان گيتي به سام انجمن
همي چاره سزند از مرد و زن
به ايران زمين بازبردندشان
به دانا پزشکان سپردند شان

از اشعار فردوسي، و شاعران ديگر مي توان اين نکته را نيز دريافت که در زمان هاي کهن پزشکي تنها حرفه مردان نبوده و زنان نيز به اين کار اشتغال داشتند:
به روي پزشک زن منديش
چون هست درست بيسيارت
(رودکي سمرقندي)

گذشته از دوره باستان، در دوره اسلامي نيزعلوم کاربردي، و دانشهاي ديگر همچنان از جايگاه معتبري برخوردار بودند. خصوصاً آموزه هاي پيامبر عاليقدر (ص) و پيشوايان بزرگ اسلام که خود در ترويج و اشاعه علم نقش بسزايي داشتند و شخصيت هاي بزرگي را تربيت و به عالم علم اهدا نمودند. حکيم نظامي گنجوي در بيتي که با الهام از حديثي نبوي سروده است، از دين و پزشکي به عنوان نافع ترين دانشها ياد مي کند:
پيغمبر گفت: علم علمان
علم الابدان و علم الاديان

کيمياگري (شيمي)، و نجوم (ستاره شناسي) از ديگر علوم متداول و مورد عنايت آن روزگار بود که در اشعار شاعران ابيات فراواني را به خود اختصاص داده اند و شاعران با آگاهي از اصول و مباني اين علم ها، در آثار خودبه تصوير پردازي و فضاسازي هاي بسيار زيبا و شگفت انگيزي دست زده اند. بي گمان اين امر از رونق اين علوم در ايران زمين حکايت دارد و از تحقيقات پردامنه دانشمنداني خبر مي دهد که درجامعه اي مي زيسته اند که مردم براي تحقيقات و نتايج دستاوردهاي علمي آنان ارج و منزلتي قائل بوده و با اصطلاحات و نحوه فعاليت هاي آنان آشنايي داشته اند. به جرأت مي توان مدعي شد که هيچ علم رايجي در روزگاران پيشين وجود نداشته، که در ادبيات فارسي يادي از آن نشده باشد و بدين ترتيب مي توان نتيجه گرفت که پيوند علم و ادبيات در اين سرزمين پيوندي ناگسستني بوده.
در اين زمينه کافي است نگاهي بيندازيم به کتاب “فرسنامه” از شاعري به نام صفي در موضوع تيمار داراي (دامپزشکي) که در وهله نخست شنونده از آنکه شاعري در يک مثنوي نامه بلند و در 34 باب درباره شناخت نژاد و پرورش و بيماريها و نحوه درمان اسب و چهار پايان سخن گفته باشد، متعجب مي شود؛ اما با مراجعه به کتاب اين تعجب و ترديد جاي خود را به تحسين و تمجيد مي دهد. در يکي از باب هاي اين کتاب نخست عنوان “علاج اسب سينه گير” چنين آمده است:
علاج مرکبي کو سينه گير است
زهر سو خون گشادي ناگزير است
پس آنگه سينه اش تا نصف گردن
نکو باشد به روغن چرب کردن
دگر بايد ز روي رفق و آزرم
به گرداندن عروقش ساختن نرم
به قدر دردمندي کم کنش جو
ز من درمان درد باره بشنو
به نصف آن جو کم کرده، گندم
روان در آب جوشان بي توهم
چو گردد پخته، آن را خشک گردان
به جو آميز و شبها ده به يکران
به خورد اسب ده آن آب را نيز
که ديگر بي نياز آيد ز پرهيز

در فرسنامه منثور نيز که در 60 باب و 11 فصل تنظيم شده، با نثري سليس و روان از آفرينش اسب تا تخصصي ترين مسائل در مورد اين جاندار سخن گفته شده است. همچنين در کتاب نفيس قابوس نامه، که از آثار سترگ نثر پارسي است، مي توان به باب هاي سي و يکم (در طالب علمي و فقيهي و قضا)، سي و سوم (اندر ترتيب علم طب) سي و چهارم (در علم نجوم)، سي و ششم (در آيين خنياگري) و... اشاره کرد. البته با توجه به افزايش شعبات و گرايش هاي متعدد در رشته هاي مختلف علوم هريک از باب هاي اين کتاب مي تواند موضوع و داراي تاريخچه اي براي مطالعه در علوم حاضر باشد و پژوهشگران هر علمي مي توانند با مراجعه به دواوين و آثار به جا مانده از بزرگان ادب اين ديار، در استخراج تاريخ و بسياري از نکات و ريزه کاريها و توفيقات شايان توجهي دست يابند و غبار زمان را از چهره ملتي که با پشتکار و تلاش خستگي ناپذير خويش از طلايه داران علم و تمدن جهان است، بزدايند.

روابط شرق و غرب
 

شرق و غرب (خاور و باختر) در ادب پارسي همواره به شکل هاي گوناگوني مورد بحث قرار گرفته است. گذشته از مسأله جنگ ها و لشکر کشي ها که موضوع آثار حماسي بوده، روابط علمي و ارتباط ميان دانشمندان نيز در اشعار سخنوران ايراني فراوان به چشم مي آيد. در ادبيات کهن ايران، “غرب” و “فرنگ” (فرنس، فرانسه) به اروپاييان و پيروان مسيحيت اطلاق مي شد و در اين خصوص از توجه به امپراتوري بزرگ روم و يونان کهن نيز غفلت نمي شد که علاوه بر قدرت نظامي، در علوم نيز به پيشرفت هاي شايان توجهي نائل شده بودند و از اين حيث مورد توجه انديشمندان روزگار قرار داشتند:

عرب بر ره شعر دارد سواري
پزشکي گزيدند مردان يونان
(ناصر خسرو قبادياني)

پزشکان بماندند حيران در اين
مگر فيلسوفي ز يونان زمين
(سعدي شيرازي)

مارا برون ز حکمت يونانيان چو هست
تقليد مکيان و قياسات کوفيان
(انوري ابيوردي)

سر فيلسوفان يونان گروه
جواهر چنين آرد از کان کوه
(نظامي گنجوي)

فلسفي فلسي و يونان همه يوني ارزد
نفي اين مذهب يونان به خراسان يابم
(خاقاني شرواني)

ساخت آنگه يکي بيو کاني
هم بر آيين و رسم يوناني
(حکيم عنصري)

شاه را سر سبز باد و تن جوان تا هر زمان
شاعران آيندش از اقصاي روم و حدچين
(منوچهر دامغاني)

در آثار شاعران ايراني، روميان مردماني جنگجويند که دائم درصدد کشور گشايي به سر مي برند و يونانيان در کنار خصلت هايي چون جنگجويي، به صفات نيکو و دانش دوستي و دانش پروري موصوفند. در اين باب آنجا که سخن از پيشرفت دانش هاي کاربردي است، غالباً يونانيان را ستوده اند، اما وقتي سخن از فرهنگ و انديشه به ميان مي آيد، برخي از شاعران، خصوصاً شاعران مسلمان از درآميختن و يا تفسير و تأويل به شيوه فلاسفه يونان دل خوشي ندارند و آن را نوعي التقاط گمراه کننده به شمار مي آورند؛ چنان که خاقاني شرواني در بيتي اعتراض خود را اين گونه ابراز مي دارد:
مرکب دين که زاده عرب است
داغ يونانش برکف منهيد

از بين متفکران يونان باستان، آراي “افلاطون” و “ارسطو” که بر دو جريان عمده تفکر شرق يعني “مشائيون” و “اشراقيون” تأثير گذاشتند، همواره بيشتر مورد توجه بوده اند. گذشته از اين دو، دانشمندان بزرگ ديگري همچون جالينوس، بقراط، فيثاغورث، سقراط، تالس، ديوجانس، ارشميدس و... نيز در اشعار شاعران کهن داراي مقام و مرتبه ممتازي هستند و به فراواني از آنان ياد شده است:
محمد زکريا کجا و جالينوس؟
کجا شده ست چو جاماس و بوعلي ديگر؟
(ناصر خسرو قبادياني)

ارسطو که بُد مملکت را وزير
بلينانس برنا و سقراط پير
(نظامي گنجوي)

اي دوات نخوت و ناموس ما
اي تو افلاطون و جالينوس ما
(مولوي بلخي)

سايه بقراط قضا يک حرکت يافت
شريان حسود تو و شريان بقم را
(انوري ابيوردي)

جز فلاطون خم نشين شراب
سرّ حکمت به ما گويد باز؟
(حافظ)

اگر بقراط جولاهي نداند
نيفزايد بر او بر قدر جولان
(سعدي شيرازي)

که بود از نديمان خسرو خرام
هنر پيشه ارشميدس به نام
(نظامي گنجوي)

علاوه بر آنچه گفته شد، از آثار علمي و صنايع و فنون غريبان نيز در آثار و اشعار شعراي متقدم سخن به ميان آمده است که به لحاظ پرهيز از اطاله کلام از ذکر اين موارد اجتناب مي ورزيم. در آثار منثور ادب پارسي نيز از علماي يونان ياد بسيار شده است که حکايت از ترجمه و رواج آثار علمي آن دانشمندان در ايران و ديگر ملل مسلمان دارد. باب سي و سوم کتاب “قابوس نامه” حکايت از آشنايي ايرانياني با طب يونان و دانشمندان و کتاب هاي آنان دارد. در اين باب از داروهاي يوناني با عنوان “ادويه” ياد شده است.
 

شرق و غرب در قرون جديد
 

اختراعات و اکتشافات اگرچه توانايي هاي بشر را در بسياري از زمينه ها افزايش داد، اما از سوي ديگر موجب پديد آمدن ناملايمات ديگري در بين جوامع انساني شد. فروپاشي امپراتوري هاي کهن و ظهور قدرت هاي نو که مجهز به وسايل حمل و نقل سري تر و تکنولوژي پيشرفته تري بودند، از يک سو و فترت و خودکامگي نظام هاي حکومتي در ايران و کشورهاي اسلامي از ديگر سو، معادلات گذشته را برهم زد و شرايط تازه اي را پديد آورد. در اين دوره که شايد بتوان آغاز آن را اختراع و به کارگيري سلاح هاي گرم به شمار آورد. غريبان رفته رفته بر يورش هاي خويش براي تصاحب و غارت منابع شرق افزودند و در مرحله نخست از طريق حملات نظامي و اشغال کشورهاي شرقي اين ممالک را مستعمره خود ناميده، ذخاير و منابع آنها را به تاراج بردند. از آنجا که سياست هاي ميليتاريستي غربيان در بلندمدت موجب اعتراض و شورش هاي خونين شد، رفته رفته استعمار با چهره تازه اي که به “استعمار نو” مشهور گرديد، پا به ميدان نهادو کوشش کرد تا اين جوامع را از فرهنگ، اصالت ها و ارزش هاي ملي و مذهبي خود بيگانه و يا غافل نمايد. در اين تقابل و مواجهه شاعران انديشمندي که احساس خطر کرده بودند، بي درنگ به مقابله و روشنگري برخاستند و کوشيدند تا نکات منفي و انحرافي جريان امپرياليستي غرب را آشکار سازند و ضمن تبيين سير ترقي علوم و فنون در غرب و تفکيک اين موضوع از فرهنگ مخرب وارداتي، جامعه را نسبت به پيامدهاي ناگوار تقليدهاي کورکورانه و بي محتوا، آگاه سازند.
ماشينيسم و تبعات آن از ديگر دل نگراني هاي شاعران معاصر است. آنان که در کنار نابرابري هاي متعدد، شاهد مسخ ارزش ها و فرهنگ اجتماع خويش هستند و در مرتبه اي کلان تر به تماشاي قلدري هاي ابر قدرت ها که با سلاح تکنولوژي و انحصار علم به يکه تازي پرداخته اند، نمي توانند تا شاهد استمرار اين جريان هولناک باشند. از ديگر خصوصيات آثار ادبي اين دوره همدردي و همنوايي شاعران پارسي گوي با ديگر ملل تحت ستم جهان است، اين همبستگي شکوهمند در مقابل غرب، تجلي خواست ها و آرمان هاي به حق مللي است که جوياي اعاده حقوق انساني خويش و درصدد پرکردن شکاف بين کشورهاي توسعه يافته و عقب نگهداشته شده هستند. رئاليسم تلخ اين آثار بيانگر انحطاطي است که از طريق استفاده زورمندانه از علم شکل گرفته و حاکم شده و طبيعي است که در چنين شرايطي هنرمندان تلقي روشن و اميدبخشي نسبت به آينده بشر نداشته باشند. يکي از شاعراني که داراي نگاه نقادانه و جسورانه اي نسبت به غرب است، اقبال لاهوري است. وي که تحصيلات خود را تا اخذ درجه دکتري در انگليس و المان (کمبريج و مونيخ) سپري کرده و مدتي نيز در اين کشورها به تدريس اشتغال داشته، پس از بازگشت به وطن، به سرودن اشعاري به زبان فارسي پرداخت که هدف از آن به قول خود او “برخاستن شرق از خواب گران” بود. وي در بخش الحاقي کتاب “زبور عجم” در مثنوي “بندگي نامه” شرقيان را خطاب قرار داده و ضمن تأکيد بر رهايي آنان از اسارت و زنجيرهايي که غرب بر آنان تحميل کرده، خواستار قيام و بازگشت به ارزش هاي والا و ترک زندگي برده وار است. در يکي از اشعار اين مجموعه آمده است:
فرياد ز افرنگ و دلاويزي افرنگ
فرياد ز شيريني و پرويزي افرنگ
عالم همه ديوانه زچنگيزي افرنگ
معمار حرم، باز به تعمير جهان خيز
از خواب گران، خواب گران، خواب گران خيز
اقبال در يکي از اشعار خود که در سال 1936 سروده، اين گونه به نقد علم غرب مي پردازد:
علم اشيا خاک ما را کيمياست
آه! در افرنگ تأثيرش جداست
علم از او رسواست اندر شهر و دشت
جبرئيل از صحبتش ابليس گشت
دانش افرنگيان تيغي به دوش
در هلاک نوع انسان سخت کوش
آه از افرنگ و از آيين او
آه از انديشه لا دين او
علم حق را ساحري آموختند
ساحري ني، کافري آموختند
روانشاد استاد محمد حسين شهريار نيز از شاعراني است که علم و ادب را با هم آموخته. وي در اشعار خويش ضمن بر شمردن محاسن علم، از کاربرد نادرست آن و رنج و ستمي که به واسطه آن به کشورهاي ديگر جهان رسيده بسيار سخن گفته است. قطعه “پيام دانوب به جامعه بشري” نمونه اي از اين دل نگراني هاست. وي در اين سروده بلند، به اختراعات و اکتشافات بزرگ علمي اشاره نموده است و پس از به جنگ ها و ويراني ها پرداخته و تقاضا مي کند:
از علم و تمدني به اين باد و بروت
يک گام به سود بشريت بردار
تنها يک گام
سيماي گرفته جهان خندان کن...

شهريار در قطعه “پيام به انشتن” به درد دل با اين فيزيکدان برجسته پرداخته و در آغاز به تحسين نبوغ انشتن مي پردازد
انشتن آفرين بر تو
نشان دادي که جرم و جسم چيزي جز انرژي نيست
اتم تا مي شکافد جزو جمع عالم بالاست...

و ادامه هراس خود را نسبت به آينده و آنچه در حال مي گذرد، ابراز مي دارد:
حريف از کشف الهام تو دارد بمب مي سازد
انشتن، اژدهاي جنگ
جهنم کام وحشتناک خود را باز خواهد کرد
دگر پيمانه عمر جهان لبريز خواهد شد
دگر عشق و محبت از طبيعت قهر خواهد کرد...

مرحوم مهرداد اوستا از ديگر شاعران معاصر است که زبان وادب پارسي را در خدمت بيان حقايق گرفته و آزرده خاطر از ستمي است که از غرب سرچشمه مي گيرد. وي در سروده اي به نام “حماسه آسيا” ضمن بر مردن مفاخر اين قاره بزرگ که مهد تمدن است، از حمله ها و يورش هايي که به اين قاره پهناور شده، سخن به ميان مي آورد. وي آسيا را رهبر اروپا مي داند که اينک اروپاييان چون دزدان دريايي به آن حمله مي برند. وي در يکي ديگر از سروده هاي خويش با عنوان “ارمغان غرب” شديداً به تهاجم فرهنگي غرب و استحاله شرقيان مي تازد:
منجلابي است جوانان وطن را که خرد
زين بلا دستخوش فاجعه در به دري است
خانمانسوز يکي فتنه مردم اوبار
از پي رنج و پريشاني ما باختري است

در آثار تمامي شاعران معاصر رگه هايي از نگران بودن و هراس از هجوم همه جانبه غرب مي توان ملاحظه نمود. ماشين زدگي، غرب زدگي، شهرنشيني به شيوه نو (بورژوازي) و معضلاتي که حاصل تکنولوژي مدرن است، در آثار معاصران نمودي غيرقابل انکار دارد. اين بحث را با سروده اي از سلمان هراتي به پايان مي بريم با اين تذکر که براي بررسي عواقب آنچه غرب به کشورهاي نظير کشور ما صادر کرده، شايد هيچ منبعي رساتر و قابل از اعتمادتر از ادبيات نباشد: سلمان هراتي در يکي از شعرهايش به نام “زمستان قرن بيستم” چنين مي سرايد:
گرازي با دو نيزه تيز بر پيشاني
که رد پايش را در همه مزرعه ها ديده اند
انباري از براده آهن و اتم
که يک بار در ناکازاکي و هيروشيما باريد
از آن پس، درختان از موريانه انباشته مي شوند
و پرندگان معلول به دنيا مي آيند...
 

کلام آخر
 

در فرهنگ اين سرزمين حکيم، عليم، دانا، عالم و.. از صفات عاليه خداوند تبارک تعالي است و اطلاق اين نام ها بر اهل دانش بزرگ ترين نشانه حق شناسي و بيانگر جامع رفيع علم دانش دوستي در بين مردم اين ديار است.

ـ شاهنامه، حکيم ابوالقاسم فردوسي، تهران، انتشارات امير کبير، چاپ چهارم، 1371.
ـ فرسنامه، به اهتمام؛ دکتر علي سلطاني گردفرامرزي، انتشارات موسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مک گيل با همکاري دانشگاه تهران، چاپ اول، 1366.
ـ تاريخ بيهقي، ابوالفضل محمد بن حسين بيهقي، تصحيح: استاد سعيد نفيسي، تهران: انتشارات سنايي، چاپ اول.
ـ قابوس نامه، عنصرالمعالي کيکاوس بن اسکندر بن قاموس بن وشمگير، به اهتمام: دکتر غلامحسين يوسفي.
ـ تهران: شرکت سهامي کتاب هاي جيبي، چاپ چهارم، 1371.
ـ کليات اشعار فارسي اثر: علامه محمد اقبال لاهوري، به اهتمام: احمد سروش، تهران: انتشارات سنايي، چاپ پنجم، 1370.
ـ راما، مهرداد اوستا، تهران: نشر فرهنگي رجا، چاپ اول، 1370.
ـ ديوان اشعار، استاد محمد حسين شهريار، تهران: نشر نگاه ورزين، چاپ يازدهم، 1371.
ـ گزيده اشعار اقبال لاهوري، به اهتمام: دکتر ابوالقاسم رادفر، تهران: نشر امبير کبير، چاپ دوم، 1369.
ـ دري به خانه خورشيد، سلمان هراتي، تهران: انتشارات سروش، چاپ اول، 1367
ـ ديدن دگرآموز، شنيدن دگرآموز، به اهتمام: دکتر محمد علي اسلامي ندوشن تهران: انتشارات امير کبير، چاپ دوم، 1370.
ـ ديوان حکيم ناصر خسرو قبادياني، تهران، نشر چکامه، چاپ اول، 1361.
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.