گزارش سفر به اندونزی(1)
گزارش سفر به اندونزی(1)
گزارش سفر به اندونزی(1)
نويسنده:هادی ربّانی
نويسنده به همراه چند تن از پژوهشگران و اهل قلم، سفرى علمى و فرهنگى به کشور مالزى و اندونزى داشته است. در اين سفر ضمن بازديد از مراکز علمى ـ فرهنگى، با شخصيتهاى علمى ـ مذهبى نيز ديدار کردهاند. نويسنده در اين نوشتار، گزارشى از مشاهدات خود را به قلم آورده است. گزارش سفر به مالزى در شماره گذشته به چاپ رسيد. در اين قسمت گزارش سفر به اندونزى آمده است.
در اینجا ذکر این نکته ضروری می¬نماید که در اندونزی به موضوع وقف اهمیت فراوانی داده شده و موقوفات بیشتر در زمینه آموزش، مساجد، بیمارستانها و ... است.
امروز جمعه 26 شهريور 1389 صبح ساعت چهار به سمت فرودگاه حرکت کرديم. مالزى سه فرودگاه دارد. يکى از اين فرودگاه¬ها به شرکت هواپيمايى ايرشيا (air shia) اختصاص دارد. اين شرکت با کم کردن هزينههاى جارى، بليطهاى خود را ارزانتر مىفروشد. به همين دليل مشترى بيشترى نسبت به شرکتهاى هواپيمايى ديگر دارد. ساعت پنج صبح به اين فرودگاه رسيديم. سالنهاى آن بسيار شلوغ و پر ازدحام بود. بليطهايى را که اينترنتى خريدارى کرده بوديم، از طريق باجههاى ديجيتالى موجود در سالنها کارت پرواز دريافت کرديم. نماز صبح را در فرودگاه خوانديم . مسير سالن انتظار تا محل سوار شدن به هواپيما را پياده طى کرديم. اين کار براى کم کردن هزينههاست.
باران شديدى مىباريد. مسير حرکت زير فضاى مسقفى بود که براى محفوظ ماندن از باران ايجاد شده بود تا مسافران از خيس شدن بارانهاى شديدى که در مالزى مىبارد در امان بمانند. مسير نسبتا طولانى بود. در محل سوار شدن هواپيما چترهايى در اختيار مسافران قرار گرفت تا هنگام بالا رفتن از پلههاى هواپيما از باران محفوظ بمانند.
پرواز تا اندونزى دو ساعت طول کشيد. هواپيما يک ربع تأخير داشت. خدمات هواپيما فقط در قبال دريافت هزينه انجام مىگرفت. فرودگاه اندونزى نسبتا قديمى و با سقفهاى کوتاه بود. فقط مسافران پرواز ما در فرودگاه تردد داشتند. زود مهر خروج در پاسپورتها خورد. چهار نفر از همراهان از جمله بنده با مشکل ورود روبه رو شديم. حدود يک ساعت ما را معطل کردند. از ظاهر برخورد آنان احساس کردم رشوه مىخواهند. مىگفتند اخيراً از ايرانىها مواد مخدر يافتهاند، به همين دليل ورود ايرانىها را بيشتر کنترل مىکنند. بالاخره وارد شهر جاکارتا شديم.
از طرف دفتر مؤسسه آل البيت و جامعة المصطفى نمايندگانى به فرودگاه آمده بودند که نزد آنها برويم. تصميم بر اين شد که به مؤسسۀ آل¬البيت برويم. فرزند حجت الاسلام والمسلمين سید فارس حسينى مسئول نمايندگى مؤسسه آل البيت از فرودگاه ما را به محل مؤسسه برد. حجت الاسلام والمسلمين حسينى سيد خوش اخلاق و مدير مؤسسه در بدو ورود به مؤسسه ضمن خوشامد گويى از دوستان خواست تا به استراحت بپردازیم.
دو سال پيش اگر کسى با گذرنامه ايرانى به اينجا مىآمد دستش را مىبوسيدند، ولى در يکى دو سال اخير اتفاقاتى افتاده است که به سمت و سوى ديگرى رفته است. تا اين که امروز صبح در فرودگاه شاهد بوديد که چگونه با برخى از شما برخورد کردهاند. در خصوص ماجراى قرآن سوزى که مدتى بود مطرح بود، ما بايد برخورد بهترى مىکرديم. در اندونزى پس از اين ماجرا، به مسيحيان تعرض شده است و در يکى دو روز گذشته، مسلمانان دو سه نفر از مسیحیان را کشتهاند و گروهى نيز زخمى شدهاند. اينجا را واتیکان دوم مىگويند. حال چگونه مىتوان اين مسأله را جمع کرد؟ واقعاً تبديل به معظلى شده است. آمدن جمع شما در اين موقعيت بسيار حساسيتزاست که نکند اين گروه با پوشش گردشگر در ارتباط با مسائل جارى آمدهاند.
بزرگ¬ترين روزنامه و انتشارات اندونزى که بزرگترين کشور اسلامى است، در اختيار مسيحيان قرار دارد. اندونزى دو ميليون شيعه دارد. بعد از تحريمهاى دوم، انتقال پول از ايران به اندونزى بسيار مشکل شده است. برخى از منابع مالى ارسالى از ايران برگشت خورده است و خوب است که بلوکه نشده است.
در اندونزى از نظر وجود آزادى، دو ساعته مىتوان مجوز نشر کتاب گرفت، ولى قوانينی در دست تصويب است که مجوزهاى ما ممکن است به سمت مميزى برود. در این جا هيچ محدوديتى براى فعاليتها مذهبى وجود نداشته است، ولى به مرور ما داريم اين فضاها را از دست مىدهيم. فرصتها از دست رفته و محدوديتها در حال ايجاد شدن است.
اندونزى 370 سال در زير سلطه استعمار بوده است. 92 سال است که از سلطه استعمار رهايى يافته است. اندونزى در استعمار هلند بوده است. شيعه سال گذشته در اينجا از ليست سياه (blach list) خارج شد. در اين کشور هفده هزار دانشگاه و ده هزار حوزه علميه وجود دارد. آمريکا در اینجا دو تا سه هزار کارمند نظامى دارد. اندونزى 240 ميليون جمعيت دارد. در مجموعههايى که در اينجا کار مىکنند، کالج اسلامی از قديمىها است. کالج ما دوازده سال است که فعاليت دارد. از مقطع کارشناسى تا دکترى دانشجو داريم.
عربها پول مىدهند کار مىگيرند. ما پول مىدهيم، ولى کار نمىگيريم. ويژگى دوم، جنسمان را به قيمت نمىفروشيم. جمع شما اگر با هماهنگى مىآمدید، استفادههاى بيشترى مىشد کرد. سى دارالقرآن داريم و در سال آينده چند برابر خواهد شد. پنج مدرسۀ علميه داريم با هشت صد طلبه. کالج در سال آينده هزار دانشجو خواهد داشت. زبان کالج انگليسى است و زبان مدارس علميه عربى است.
در اينجا برجهاى بيش از 25 طبقه را سيزده ماهه مىسازند. مديران اين برجها چينى هستند و از کارگران اندونزى بيشترين کار را مىکشند.
به مسجد استقلال رسيديم و با ماشين وارد پارکينگ مسجد شديم. ظاهر مسجد اصلاً به مسجد نمىخورد و بيشتر به ساختمان آپارتمانى و طبقاتى مىماند. وارد مسجد شديم و از تعدادى پله بالا رفتيم و از طريق سالنى وارد محوطۀ اصلی مسجد شديم که يک طبقه از حيات مسجد بالاتر بود. مسجد بسيار بزرگ و با عظمتى بود و گنبدى بزرگ بر فراز آن قرار داشت. ستونهاى مسجد استيلى بود و چهار طبقه سه طرف مسجد را فرا گرفته بود. تعداد اندکى نمازگزار در اين مسجد بسيار بزرگ مشغول خواندن نماز بودند. برخى از نمازگزاران را خانمها تشکيل مىدادند. حجاب خانمها زمانى که وارد مسجد مىشدند، تعجب ما را برانگيخت. برخى از آنان بدون پوشش سر وارد مسجد مىشدند و با مقنعهها و روپوشهايى که در مسجد قرار داشت، خود را مىپوشاندند و پس از خواندن نماز، پوشش خود را در مىآوردند و در مکان مخصوص قرار مىدادند.
دوستانى که براى تجديد وضو به اين قسمت مسجد رفته بودند، گفتند در کنار دستشويىها تعدادى هم حمام قرار داشت. خانمهايى که براى وضو گرفتن وارد مىشدند، پوشش سر خود را بر مىداشتند و پس از گرفتن وضو به سبک اهل سنت، پوشش سر خود را مىگذاشتند و خانمهايى هم که حجاب نداشتند، به همان صورت وضو مىساختند و بعد وارد مسجد مىشدند و از پوششهاى موجود در مسجد براى خواندن نماز استفاده مىکردند.
اين مسجد به مناسبت رهايى اندونزى از استعمار هلند در شصت سال قبل ساخته شده است. اندونزى سيصد سال مستمعره هلند بوده است و به دليل روحيه حلم و بردبارى که دارند پس از رهايى از استعمار کينه استعمارگران را به خود نگرفتهاند. نود سال است که اندونزى از استعمار رهايى يافته است. پس از خواندن نماز از مسجد بيرون آمديم. رو به روى مسجد کليساى بزرگى قرار داشت که می¬گویند چهارصد سال پيش ساخته شده است. نماى ظاهرى آن از معمارى کهنى برخوردار بود. مسجد استقلال نه تنها از معمارى سنتى و اسلامى برخوردار نبود، داخل آن نيز هيچ گونه معمارى اسلامى نداشت. قسمتهايى از آن استيل و بخشهايى نيز سيمانى بود. خيابانها بسيار شلوغ و پر ترافيک بود. تا به محل سکونت باز گرديم مقدارى در ترافيک بوديم.
يکى از فعاليتهايى که حاج آقاى حسينى در اينجا انجام مىدهد و ما در بدو ورود شاهد آن بوديم، تحت پوشش دادن گروهى یتيم در مؤسسه است. اين افراد نوجوانانى هستند که تحت پوشش فعاليتهاى مؤسسه قرار گرفتهاند و در برنامههاى آموزشى مؤسسه شرکت مىکنند. دفتر مؤسسه آل البيت (ع) محل آموزش آنان است و در خانه ديگرى که براى آنان گرفتهاند، سکونت دارند.
نکاتى را که حاج آقاى حسينى در اين جلسه طرح کرد به صورت خلاصه مىآورم: شيعيان سه مسجد در جاکارتا دارند و در اندونزى حدود يکصد هزار نفر مىشوند. اين تعداد در برابر جمعيت 240 ميليونى اندونزى بسيار اندک به شمار مىآيند. در اندونزى سه ميليون نفر از سادات هم حضور دارند.
يکى از خصلتها و ويژگىهاى اخلاقى مردم اندونزى خندان بودن آنهاست. دارا و ندار همه مىخندند. اوايلى که من اينجا آمده بودم گروهى را جمع کردم و براى آنها کلاس گذاشتم. بعد از مدتى ديدم به مرور تعداد آنان کم مىشوند. به من گفتند حاج آقا شما نمىخنديد. مردم اينجا از افرادى که اخمو باشند و نخندند خوششان نمىآيد. من هم تغيير رويه دادم و شروع کردم به خنديدن و مثل خود آنها شدم. بعد از مدتى ديدم کلاسم خيلى شلوع شد. البته ناگفته نماند آن قدر مىخندیدم که مدتى فکم درد مىکرد. اين روحيه و خصلتى است که اينجا وجود دارد و اين را شما به عنوان راهآور سفرتان به ايران ببريد.
مشکلى که امروز در فرودگاه براى شما به وجود آمد، دو علت مىتواند داشته باشد: يکى اين که در ماه گذشته از حدود 110 ايرانى در فرودگاه اينجا مواد مخدر گرفتهاند و اين مسأله باعث شده است که در فرودگاه نسبت به ايرانىها با حساسيت برخورد بکنند. مسأله ديگر مقابله به¬مثلى است که در ايران با مسافران اندونزى در فرودگاه ايران مىشود. در ماههاى گذشته حتى برخى از طلاب درس خوانده اندونزى براى زيارت به ايران رفتهاند که در فرودگاه برخورد مناسبى با آنها نشده است و حتى به بعضی يک هفته بيشتر ويزا نداده¬اند. آنها پس از بازگشت به کشورشان اين مسأله را به دولتيان منتقل کردهاند و آنان نيز با ايرانيان مقابله به مثل مىکنند.
پس از جلسه با حاج آقاى حسينى، خسته بوديم و به استراحت پرداختيم. مسائلى که امروز صبح در فرودگاه پيش آمد واقعا براى ما تعجب برانگيز بود. یکی از همراهان گفت مأمور کنترل پاسپورت گير داده بود و در نهايت روى کاغذى نوشت صد دلار و او گفته بود دلار ندارم. بعد به فارسى گفته بود پول ايرانى. او باز هم گفته بود ندارم. دو نفر از همراهان قبل از من به اتاق مأموران امينيتى اندونزى که در کنار باجههاى کنترل پاسپورتها رفته بودند. پاسپورت مرا هم به آنجا دادند. داخل اتاق رفتم ببينم چه خبر است. همراهان گفتند دارند پاسپورتها را کنترل مىکنند که جعلى نباشد. سه مأمور در اتاق بود. داشتند پاسپورتها را با هم مقايسه مىکردند که تفاوتى از آن در بياورند و يا با ذره¬بينى صفحات پاسپورت را چک مىکردند. اين کار خيلى به درازا کشيد. به همراهان گفتم ظاهراً اينها دنبال پول هستند. پس از يک ساعت به آنها گفتیم مىخواهيم با مسئول بالاترتان صحبت کنيم. به انگليسى مسلط بودند و راحت صحبت مىکردند. پاسخ دادند ما مشغول انجام وظيفه هستيم. بعد از چند لحظه ورق برگشت. يکى از آنها گفت چقدر پول همراه داريد. یکی از همراهان پولهاى يکى از جيبهايش را بيرون آورد. دويست دلار در آن بود. مأموری گفت با اين دويست دلار مىخواهيد وارد اندونزى بشويد. گفتیم ما اينجا خرجی نداريم. راننده آمده سراغمان و ميهمان هستيم. شماره حاج آقاى حسينى مسول دفتر آل البيت(ع) را گرفتند تا با او صحبت کنند. قبل از آن حاضر نبودند با او سخن بگويند. با حاج آقاى حسينى تلفنى صحبت کردند و پس از کپى گرفتن از پاسپورتها و انگشت نگارى و تصوير بردارى اجازه خروج دادند.
امروز شنبه 27 شهريور به دو مرکز خرید رفتيم. يکى مرکزى بسيار مدرن و در ده طبقه به نام «پاسارايا» بود. هر طبقه اختصاص به يک نوع وسيله داشت. طبقهاى براى وسايل دستى، طبقهاى براى لباسهاى کودکان، طبقهاى براى کفش، طبقهاى براى کتاب، طبقهاى براى لباسهاى محلى، مرکز خريد بسيار شيک و بزرگى بود. البته قيمت اجناس نيز نسبتا بالا بود. همراهان نتوانستند خريد چندانى بکنند. پس از آن به محل خريد ديگرى به نام «تنه آبان» رفتيم که در منطقهاى مستضعف نشينى قرار داشت. در محلى که از تاکسى پياده شديم، کنار خيابان را دستفروشان بسيارى که روى گارى بساط کرده بودند تشکيل مىدادند.
پس از نمازگذارى در مسجد براى خريد به مرکز خريد نوساز در همان نزديکى به نام «تنه آبان» رفتيم. اين مرکز خريد در هفت هشت طبقه قرار داشت و از طريق راه-روهای تو در تو به هم وصل مىشد. مغازههافوق العاده کوچک و اجناس در برابر مغازهها چيده شده بود و جمعيت بسيارى در حال خريد بودند. معلوم بود مرکز خريدى است براى افراد متوسط جامعه. همراهان اندکى خريد کردند. قيمتها نيز مناسب بود.
پس از خريد به مؤسسه آل البيت (ع) باز گشتيم. اطراف مرکز خريد همه دستفروش بودند و موتور سه چرخهاى بسيارى مشغول جا به جایی مسافر بودند. ظاهرا طبقه متوسط و پايينتر از متوسط در جامعه اندونزى بسيار است. نهار را در مؤسسه خورديم و اندکى استراحت کرديم. برنامه بعدمان رفتن به منطقه «چپاوى» بود. اين مکان در نود کيلومترى شمال جاکارتا قرار دارد و منطقهاى کوهستانى و خوش آب و هوا است. کالج اسلامی ويلايى در اين منطقه دارد که اردوهای علمی ـ تفریحی¬اش را در آن برگزار می¬کند. بعد از نماز مغرب و عشا با دو ماشين به اين منطقه حرکت کرديم. حدود سه ساعت طول کشيد تا به ويلا برسيم. قسمتى از مسير را در بزرگراه بوديم که چهار بانده بود. وسايل نقليه بسيارى در حال تردد بودند و در برخى مکانها نيز ترافيک بود. بعد وارد جادهاى فرعى شديم. مسير کوهستانى و سرسبز بود و به سمت بالا در حرکت بوديم. در اطراف جاده مغازهها و دستفروشهاى بسيارى وجود داشتند. چند جا براى خريد توقف کرديم. ميوههاى بسيارى روى گارىها و مغازههاى رو به خيابان به ره-گذاران عرضه می¬شد. گارى دستىهاى فراوانى نيز در حال فروش غذا بودند. برخى از گارى دستىها بيش از چهل نوع خورشت عرضه مىداشتند. خريدار روى نيمکتى مىنشست و پس از پرداخت مبلغى، اندکى برنج در بشقابى دريافت مى¬کرد و مىتوانست از انواع مختلف خورشتها که در برابر او قرار داشت بخورد؛ ماهى، مرغ، ميگو و انواع غذاهای محلی دیگر. خانوادههايى نیز دسته جمعى روى نيمکتهاى کنار گارى دستىها نشسته و مشغول خوردن غذا بودند.
از مسير جاده باريک و کوهستانى که فقط دو اتومبيل مىتوانستند در آن تردد کنند، گذشتيم و به ويلا رسيديم. ويلايى با سه هزار متر مربع و دو مجموعه ساختمان و مسجدى در داخل آن. مسجد قبلاً رو به کوچه براى عموم باز بوده است، ولى اکنون درب بيرونى آن مسدود شده است. در يکى از ساختمانها مستقر شديم؛ سالنى همراه با دو خواب و آشپزخانه. محوطۀ بسيار زيبا، با درختان گوناگون و گلها تزئين شده بود و استخرى در ميان آن قرار داشت. پس از استقرار در ويلا در تاريکى شب با دو سه نفر از دوستان تنى به آب استخر زديم؛ استخرى نه خيلى بزرگ و کم عمق. هواى خنک فضاى سر سبز ويلا بسيار مطبوع بود. سر و صداى تعدادى گوسفند نيز که در گوشهاى از ويلا نگهدارى مىشد به گوش مىرسيد. به اتفاق برخی از همراهان شب را در بيرون از ساختمان در سکوى مقابل آن خوابيديم.
در کنار ويلاى محل سکونت ما ويلاى ديگر قرار دارد که متعلق به يک بازرگان ايرانى است که سالهاست در اندونزى ساکن است. ويلاى محل سکونت ما نيز قبلاً متعلق به او بوده که آن را واگذار کرده است.
امروز يکشنبه 28 شهريور، صبح با برآمدن آفتاب در باغ ويلا قدم زديم. مسيرهاى زيبايى در محوطه ايجاد کردهاند و درختان را بر روى ستون¬هايى چوبی نهادهاند. با گرمتر شدن هوا اندکى شنا کرديم. دوستان گوسفند کوچکى را از نزديکى محل سکونت به مبلغ سى هزار تومان خريدارى و ذبح کردند. نهار چلو گوشت داشتيم.
بعد از ظهر پس از استراحت با دو تن از همراهان در خيابان اصلى روستا قدم زنان مسيرى را به سمت کوه رفتيم. کوه سرسبز و پوشيده از درخت بود. خيابان روستا فقط ظرفیت رفت و برگشت دو ماشين را داشت. موتورهاى بسيارى که اغلب جوانان بر آنها سوار بودند در روستا تردد داشتند. خانههاى روستا که در دو طرف خيابان قرار داشت اغلب کوچک و بسيار ساده بود و درهايشان به سوى خيابان باز مىشد. زنان و مردان فراوانى هم در مقابل خانههايشان نشسته و ما را مىنگريستند. و بعضا با ديدن ما مىخنديدند. در کنار خانههاى کوچک، بعضا ويلاهاى بزرگى نيز به چشم مىخورد.
هوا بسيار با طراوت شده است. بعد از ظهر باران شديدى باريد. محوطه ويلا را نيز آب فرا گرفت. بخصوص آب به داخل خانه سرايدار ويلا هم رفت. پياده روى ما پس از بند آمدن باران بود که هوا بسيار خنک و با طراوت بود. می¬گفتند زمين در اين منطقه ارزان است و حتى به مبلغ مترى ده هزار تومان نیز به فروش مىرسد. در مسيرى که مىرفتيم، شاليزارهايى را هم ديديم که برنج نشا کرده بودند. يکى از بوميان محلى گفت اين جا نان گير نمىآيد و غذاى رايج مردم در صبح و ناهار و شام برنج است.
اکنون که اين سطرها را مىنويسم نزديک نه شب است. منتظر ماشين هستيم تا به جاکارتا برگرديم. از ظهر ماساژرى به ويلا آمد و همه دوستان را به نوبت ماساژ داد. همه از شيوه ماساژ او راضى بودند. حدود نيم ساعت هر کس را ماساژ داد و نفرى چهار هزار تومان دريافت کرد. بسيار خسته شده بود. البته در ميان ماساژ هر کس، استراحتى هم مىکرد. ماساژ در اندونزى، امرى رايج است. در بازگشت به جاکارتا مسيرها خلوتتر بودند و زودتر به شهر رسيديم.
امروز دوشنبه 29 شهريور، صبح به بازديد «آن چال» رفتيم. اين منطقه در ساحل جاکارتا قرار دارد و از مراکز تفريحى اين شهر است. با دو تاکسى به اين منطقه آمديم. از مسيرى که مىرفتيم پل دو طبقهاى قرار داشت که بسيار طولانى و از روى خيابانها مىگذشت و ورودى و خروجىهاى متعددى داشت. پس از رسيدن به اين مجموعه، ابتدا به بازديد از آکواريوم رفتيم. اين آکواريوم بسيار زيبا، بزرگتر از آکواريوم شهر کوالالامپور در کنار برجهاى دوقلو بود. داخل آن نيز بسيار زيبا تزئين شده بود. انواع و اقسام جانداران دريايى در داخل آکواريومها در حرکت بودند. در بخشى نيز گونههاى مختلف عروس دريايى و انواع مرجانهای مختلف در آکواريومها به نمايش درآمده بود. تنوع و زيبايى اين بخش، توجه بازديد کنندگان را بيشتر جلب مىکرد.
بخش ديگر، تونلى بود که با قرار گرفتن بر روى ريل متحرک، انواع جانداران دريايى را در سه طرف تماشا کرديم. در جاى جاى ديگر آکواريوم، ابتکاراتى به کار برده شده بود که جلب توجه مىکرد. در مکانهايى نيز بازديد کنندگان در برابر برخى قسمتها که براى عکس گرفتن اختصاص داشت، عکس مىگرفتند. ساختن چنين آکواريومى هزينه چندانى ندارد و از جاذبههاى مناسب براى گردشگرى مىتواند باشد.
در اين مجموعه، شهر بازى و شهر آبى و تله کابين نيز وجود داشت که گردشگران مىتوانستند از آنها نیز استفاده کنند. فرصت کافى براى رفتن به همه آنها نداشتيم. براى خوردن ناهار به ساحل مجموعه رفتيم. رستوران بسيار بزرگى که انواع و اقسام ماهى و ساير جانوران دريايى مانند خرچنگ و... داشت، رفتيم. پس از انتخاب نوعى ماهى، آن را برايمان پختند. ناهار را در کنار ساحل خورديم. خرچنگها زنده زنده با نخ دست و پايشان بسته شده بود و گاهى از درون ظرفهاى مخصوص بيرون مىافتادند. مشتريان با انتخاب آنها، برايشان پخته مىشد. خرچنگهاى بسيار بزرگى ديديم که با دست و پاى بسته در ميان جعبههاى بزرگى قرار داشت. خانمى يکى از اين خرچنگهاى زنده را انتخاب کرد و براى طبخ بردند. ظاهرا مشتريان خرچنگها بيشتر چينىها بودند.
محل پذيرايى از مشتريان در کنار ساحل بود. خانوادههايى دسته جمعى در کنار هم غذا مىخوردند. يکى دو مورد از اين خانوادهها را ديديم که فش فشه روشن کرده و دست مىزدند. ظاهرا جشن تولد يکى از آنان بود. هر يک از خانوادهها حدود بيست نفر مىشدند که پس از خوردن ناهار به صورت ايستاده دست مىزدند و فش فشه روشن کرده، عکس مىگرفتند. جالب توجه بود که برخى از خانمهاى اين خانوادهها با پوشش کامل اسلامى بودند و برخى نيز پوششی در سر نداشتند.
در رستوران نمازخانهاى قرار داشت که نماز را آنجا خوانديم. اين مکان حدود ده متر فضا داشت. پيش از ما چند خانم با پوشش کامل اسلامى ـ مقنعهاى که کاملاً سر و تا کمر آنها را پوشانده بود و پوشش ديگرى که کمر تا روى پاهاى آنان را پوشانده بود ـ مشغول خواندن نماز بودند. منتظر بوديم تا نمازشان تمام شود و ما نماز بخوانيم. آنان پس از خواندن نماز، پوشش دو تکهاى که دربرداشتند از خود جدا ساختند و در کنار نمازخانه در محلى که بدانها اختصاص داشت، قرار دادند. نمازمان که تمام شد، يکى دو خانم بدون پوشش منتظر بودند پس از ما نماز بگذارند. آنها هم پس ورود به نمازخانه پوششها را بر تن کردند و به نماز ايستادند.
برنامه بعدمان رفتن به سفارتخانه ايران و ديدار با سفير و رايزن فرهنگى جمهورى اسلامى ايران بود. با دو تاکسى به راه افتاديم. ما را اشتباهى به سفارت پاکستان بردند. ظاهرا ايرانى و عراقى و پاکستانى را يکى مىشمارند. از آنجا به سفارت ايران آمديم.
ساعت سه بعد از ظهر با آقاى فروزنده سفير و آقاى ربانى رايزن فرهنگى جمهورى اسلامى ايران در اندونزى قرار ملاقات داشتيم. به سفارت ايران آمديم. خلاصهاى از مطالب طرح شده در جلسه را در ذیل می¬آورم. ابتدا آقای فروزنده این نکات را طرح کرد: اندونزی از مجموعههاى ناشناخته کشورهاى اسلامى است. تنوع خاصى در اين کشور وجود دارد. علاقهمندان بسيارى در اين کشور نسبت به اسلام وجود دارد. فضاى کار فراوانی هم در همه عرصهها وجود دارد. این فضاها قابل بررسی است. فعاليتهاى رقيب و مخالف هم بسيار است. غيبت ايرانىها در اينجا کاملاً مشهود است. فرهنگ اسلامى از ابعاد مختلف در اين کشور قابل بررسى است. با اهميتى که اين کشور دارد، نمىدانم چرا اين مسئله کم مورد توجه قرار گرفته است.
ادامه دارد
/ع
در اینجا ذکر این نکته ضروری می¬نماید که در اندونزی به موضوع وقف اهمیت فراوانی داده شده و موقوفات بیشتر در زمینه آموزش، مساجد، بیمارستانها و ... است.
امروز جمعه 26 شهريور 1389 صبح ساعت چهار به سمت فرودگاه حرکت کرديم. مالزى سه فرودگاه دارد. يکى از اين فرودگاه¬ها به شرکت هواپيمايى ايرشيا (air shia) اختصاص دارد. اين شرکت با کم کردن هزينههاى جارى، بليطهاى خود را ارزانتر مىفروشد. به همين دليل مشترى بيشترى نسبت به شرکتهاى هواپيمايى ديگر دارد. ساعت پنج صبح به اين فرودگاه رسيديم. سالنهاى آن بسيار شلوغ و پر ازدحام بود. بليطهايى را که اينترنتى خريدارى کرده بوديم، از طريق باجههاى ديجيتالى موجود در سالنها کارت پرواز دريافت کرديم. نماز صبح را در فرودگاه خوانديم . مسير سالن انتظار تا محل سوار شدن به هواپيما را پياده طى کرديم. اين کار براى کم کردن هزينههاست.
باران شديدى مىباريد. مسير حرکت زير فضاى مسقفى بود که براى محفوظ ماندن از باران ايجاد شده بود تا مسافران از خيس شدن بارانهاى شديدى که در مالزى مىبارد در امان بمانند. مسير نسبتا طولانى بود. در محل سوار شدن هواپيما چترهايى در اختيار مسافران قرار گرفت تا هنگام بالا رفتن از پلههاى هواپيما از باران محفوظ بمانند.
پرواز تا اندونزى دو ساعت طول کشيد. هواپيما يک ربع تأخير داشت. خدمات هواپيما فقط در قبال دريافت هزينه انجام مىگرفت. فرودگاه اندونزى نسبتا قديمى و با سقفهاى کوتاه بود. فقط مسافران پرواز ما در فرودگاه تردد داشتند. زود مهر خروج در پاسپورتها خورد. چهار نفر از همراهان از جمله بنده با مشکل ورود روبه رو شديم. حدود يک ساعت ما را معطل کردند. از ظاهر برخورد آنان احساس کردم رشوه مىخواهند. مىگفتند اخيراً از ايرانىها مواد مخدر يافتهاند، به همين دليل ورود ايرانىها را بيشتر کنترل مىکنند. بالاخره وارد شهر جاکارتا شديم.
از طرف دفتر مؤسسه آل البيت و جامعة المصطفى نمايندگانى به فرودگاه آمده بودند که نزد آنها برويم. تصميم بر اين شد که به مؤسسۀ آل¬البيت برويم. فرزند حجت الاسلام والمسلمين سید فارس حسينى مسئول نمايندگى مؤسسه آل البيت از فرودگاه ما را به محل مؤسسه برد. حجت الاسلام والمسلمين حسينى سيد خوش اخلاق و مدير مؤسسه در بدو ورود به مؤسسه ضمن خوشامد گويى از دوستان خواست تا به استراحت بپردازیم.
کالج اسلامی
دو سال پيش اگر کسى با گذرنامه ايرانى به اينجا مىآمد دستش را مىبوسيدند، ولى در يکى دو سال اخير اتفاقاتى افتاده است که به سمت و سوى ديگرى رفته است. تا اين که امروز صبح در فرودگاه شاهد بوديد که چگونه با برخى از شما برخورد کردهاند. در خصوص ماجراى قرآن سوزى که مدتى بود مطرح بود، ما بايد برخورد بهترى مىکرديم. در اندونزى پس از اين ماجرا، به مسيحيان تعرض شده است و در يکى دو روز گذشته، مسلمانان دو سه نفر از مسیحیان را کشتهاند و گروهى نيز زخمى شدهاند. اينجا را واتیکان دوم مىگويند. حال چگونه مىتوان اين مسأله را جمع کرد؟ واقعاً تبديل به معظلى شده است. آمدن جمع شما در اين موقعيت بسيار حساسيتزاست که نکند اين گروه با پوشش گردشگر در ارتباط با مسائل جارى آمدهاند.
بزرگ¬ترين روزنامه و انتشارات اندونزى که بزرگترين کشور اسلامى است، در اختيار مسيحيان قرار دارد. اندونزى دو ميليون شيعه دارد. بعد از تحريمهاى دوم، انتقال پول از ايران به اندونزى بسيار مشکل شده است. برخى از منابع مالى ارسالى از ايران برگشت خورده است و خوب است که بلوکه نشده است.
در اندونزى از نظر وجود آزادى، دو ساعته مىتوان مجوز نشر کتاب گرفت، ولى قوانينی در دست تصويب است که مجوزهاى ما ممکن است به سمت مميزى برود. در این جا هيچ محدوديتى براى فعاليتها مذهبى وجود نداشته است، ولى به مرور ما داريم اين فضاها را از دست مىدهيم. فرصتها از دست رفته و محدوديتها در حال ايجاد شدن است.
اندونزى 370 سال در زير سلطه استعمار بوده است. 92 سال است که از سلطه استعمار رهايى يافته است. اندونزى در استعمار هلند بوده است. شيعه سال گذشته در اينجا از ليست سياه (blach list) خارج شد. در اين کشور هفده هزار دانشگاه و ده هزار حوزه علميه وجود دارد. آمريکا در اینجا دو تا سه هزار کارمند نظامى دارد. اندونزى 240 ميليون جمعيت دارد. در مجموعههايى که در اينجا کار مىکنند، کالج اسلامی از قديمىها است. کالج ما دوازده سال است که فعاليت دارد. از مقطع کارشناسى تا دکترى دانشجو داريم.
عربها پول مىدهند کار مىگيرند. ما پول مىدهيم، ولى کار نمىگيريم. ويژگى دوم، جنسمان را به قيمت نمىفروشيم. جمع شما اگر با هماهنگى مىآمدید، استفادههاى بيشترى مىشد کرد. سى دارالقرآن داريم و در سال آينده چند برابر خواهد شد. پنج مدرسۀ علميه داريم با هشت صد طلبه. کالج در سال آينده هزار دانشجو خواهد داشت. زبان کالج انگليسى است و زبان مدارس علميه عربى است.
در اينجا برجهاى بيش از 25 طبقه را سيزده ماهه مىسازند. مديران اين برجها چينى هستند و از کارگران اندونزى بيشترين کار را مىکشند.
مسجد استقلال
به مسجد استقلال رسيديم و با ماشين وارد پارکينگ مسجد شديم. ظاهر مسجد اصلاً به مسجد نمىخورد و بيشتر به ساختمان آپارتمانى و طبقاتى مىماند. وارد مسجد شديم و از تعدادى پله بالا رفتيم و از طريق سالنى وارد محوطۀ اصلی مسجد شديم که يک طبقه از حيات مسجد بالاتر بود. مسجد بسيار بزرگ و با عظمتى بود و گنبدى بزرگ بر فراز آن قرار داشت. ستونهاى مسجد استيلى بود و چهار طبقه سه طرف مسجد را فرا گرفته بود. تعداد اندکى نمازگزار در اين مسجد بسيار بزرگ مشغول خواندن نماز بودند. برخى از نمازگزاران را خانمها تشکيل مىدادند. حجاب خانمها زمانى که وارد مسجد مىشدند، تعجب ما را برانگيخت. برخى از آنان بدون پوشش سر وارد مسجد مىشدند و با مقنعهها و روپوشهايى که در مسجد قرار داشت، خود را مىپوشاندند و پس از خواندن نماز، پوشش خود را در مىآوردند و در مکان مخصوص قرار مىدادند.
دوستانى که براى تجديد وضو به اين قسمت مسجد رفته بودند، گفتند در کنار دستشويىها تعدادى هم حمام قرار داشت. خانمهايى که براى وضو گرفتن وارد مىشدند، پوشش سر خود را بر مىداشتند و پس از گرفتن وضو به سبک اهل سنت، پوشش سر خود را مىگذاشتند و خانمهايى هم که حجاب نداشتند، به همان صورت وضو مىساختند و بعد وارد مسجد مىشدند و از پوششهاى موجود در مسجد براى خواندن نماز استفاده مىکردند.
اين مسجد به مناسبت رهايى اندونزى از استعمار هلند در شصت سال قبل ساخته شده است. اندونزى سيصد سال مستمعره هلند بوده است و به دليل روحيه حلم و بردبارى که دارند پس از رهايى از استعمار کينه استعمارگران را به خود نگرفتهاند. نود سال است که اندونزى از استعمار رهايى يافته است. پس از خواندن نماز از مسجد بيرون آمديم. رو به روى مسجد کليساى بزرگى قرار داشت که می¬گویند چهارصد سال پيش ساخته شده است. نماى ظاهرى آن از معمارى کهنى برخوردار بود. مسجد استقلال نه تنها از معمارى سنتى و اسلامى برخوردار نبود، داخل آن نيز هيچ گونه معمارى اسلامى نداشت. قسمتهايى از آن استيل و بخشهايى نيز سيمانى بود. خيابانها بسيار شلوغ و پر ترافيک بود. تا به محل سکونت باز گرديم مقدارى در ترافيک بوديم.
موسسه آل البيت علیهم السلام
يکى از فعاليتهايى که حاج آقاى حسينى در اينجا انجام مىدهد و ما در بدو ورود شاهد آن بوديم، تحت پوشش دادن گروهى یتيم در مؤسسه است. اين افراد نوجوانانى هستند که تحت پوشش فعاليتهاى مؤسسه قرار گرفتهاند و در برنامههاى آموزشى مؤسسه شرکت مىکنند. دفتر مؤسسه آل البيت (ع) محل آموزش آنان است و در خانه ديگرى که براى آنان گرفتهاند، سکونت دارند.
نکاتى را که حاج آقاى حسينى در اين جلسه طرح کرد به صورت خلاصه مىآورم: شيعيان سه مسجد در جاکارتا دارند و در اندونزى حدود يکصد هزار نفر مىشوند. اين تعداد در برابر جمعيت 240 ميليونى اندونزى بسيار اندک به شمار مىآيند. در اندونزى سه ميليون نفر از سادات هم حضور دارند.
يکى از خصلتها و ويژگىهاى اخلاقى مردم اندونزى خندان بودن آنهاست. دارا و ندار همه مىخندند. اوايلى که من اينجا آمده بودم گروهى را جمع کردم و براى آنها کلاس گذاشتم. بعد از مدتى ديدم به مرور تعداد آنان کم مىشوند. به من گفتند حاج آقا شما نمىخنديد. مردم اينجا از افرادى که اخمو باشند و نخندند خوششان نمىآيد. من هم تغيير رويه دادم و شروع کردم به خنديدن و مثل خود آنها شدم. بعد از مدتى ديدم کلاسم خيلى شلوع شد. البته ناگفته نماند آن قدر مىخندیدم که مدتى فکم درد مىکرد. اين روحيه و خصلتى است که اينجا وجود دارد و اين را شما به عنوان راهآور سفرتان به ايران ببريد.
مشکلى که امروز در فرودگاه براى شما به وجود آمد، دو علت مىتواند داشته باشد: يکى اين که در ماه گذشته از حدود 110 ايرانى در فرودگاه اينجا مواد مخدر گرفتهاند و اين مسأله باعث شده است که در فرودگاه نسبت به ايرانىها با حساسيت برخورد بکنند. مسأله ديگر مقابله به¬مثلى است که در ايران با مسافران اندونزى در فرودگاه ايران مىشود. در ماههاى گذشته حتى برخى از طلاب درس خوانده اندونزى براى زيارت به ايران رفتهاند که در فرودگاه برخورد مناسبى با آنها نشده است و حتى به بعضی يک هفته بيشتر ويزا نداده¬اند. آنها پس از بازگشت به کشورشان اين مسأله را به دولتيان منتقل کردهاند و آنان نيز با ايرانيان مقابله به مثل مىکنند.
پس از جلسه با حاج آقاى حسينى، خسته بوديم و به استراحت پرداختيم. مسائلى که امروز صبح در فرودگاه پيش آمد واقعا براى ما تعجب برانگيز بود. یکی از همراهان گفت مأمور کنترل پاسپورت گير داده بود و در نهايت روى کاغذى نوشت صد دلار و او گفته بود دلار ندارم. بعد به فارسى گفته بود پول ايرانى. او باز هم گفته بود ندارم. دو نفر از همراهان قبل از من به اتاق مأموران امينيتى اندونزى که در کنار باجههاى کنترل پاسپورتها رفته بودند. پاسپورت مرا هم به آنجا دادند. داخل اتاق رفتم ببينم چه خبر است. همراهان گفتند دارند پاسپورتها را کنترل مىکنند که جعلى نباشد. سه مأمور در اتاق بود. داشتند پاسپورتها را با هم مقايسه مىکردند که تفاوتى از آن در بياورند و يا با ذره¬بينى صفحات پاسپورت را چک مىکردند. اين کار خيلى به درازا کشيد. به همراهان گفتم ظاهراً اينها دنبال پول هستند. پس از يک ساعت به آنها گفتیم مىخواهيم با مسئول بالاترتان صحبت کنيم. به انگليسى مسلط بودند و راحت صحبت مىکردند. پاسخ دادند ما مشغول انجام وظيفه هستيم. بعد از چند لحظه ورق برگشت. يکى از آنها گفت چقدر پول همراه داريد. یکی از همراهان پولهاى يکى از جيبهايش را بيرون آورد. دويست دلار در آن بود. مأموری گفت با اين دويست دلار مىخواهيد وارد اندونزى بشويد. گفتیم ما اينجا خرجی نداريم. راننده آمده سراغمان و ميهمان هستيم. شماره حاج آقاى حسينى مسول دفتر آل البيت(ع) را گرفتند تا با او صحبت کنند. قبل از آن حاضر نبودند با او سخن بگويند. با حاج آقاى حسينى تلفنى صحبت کردند و پس از کپى گرفتن از پاسپورتها و انگشت نگارى و تصوير بردارى اجازه خروج دادند.
امروز شنبه 27 شهريور به دو مرکز خرید رفتيم. يکى مرکزى بسيار مدرن و در ده طبقه به نام «پاسارايا» بود. هر طبقه اختصاص به يک نوع وسيله داشت. طبقهاى براى وسايل دستى، طبقهاى براى لباسهاى کودکان، طبقهاى براى کفش، طبقهاى براى کتاب، طبقهاى براى لباسهاى محلى، مرکز خريد بسيار شيک و بزرگى بود. البته قيمت اجناس نيز نسبتا بالا بود. همراهان نتوانستند خريد چندانى بکنند. پس از آن به محل خريد ديگرى به نام «تنه آبان» رفتيم که در منطقهاى مستضعف نشينى قرار داشت. در محلى که از تاکسى پياده شديم، کنار خيابان را دستفروشان بسيارى که روى گارى بساط کرده بودند تشکيل مىدادند.
مراسم تشرف به اسلام
پس از نمازگذارى در مسجد براى خريد به مرکز خريد نوساز در همان نزديکى به نام «تنه آبان» رفتيم. اين مرکز خريد در هفت هشت طبقه قرار داشت و از طريق راه-روهای تو در تو به هم وصل مىشد. مغازههافوق العاده کوچک و اجناس در برابر مغازهها چيده شده بود و جمعيت بسيارى در حال خريد بودند. معلوم بود مرکز خريدى است براى افراد متوسط جامعه. همراهان اندکى خريد کردند. قيمتها نيز مناسب بود.
پس از خريد به مؤسسه آل البيت (ع) باز گشتيم. اطراف مرکز خريد همه دستفروش بودند و موتور سه چرخهاى بسيارى مشغول جا به جایی مسافر بودند. ظاهرا طبقه متوسط و پايينتر از متوسط در جامعه اندونزى بسيار است. نهار را در مؤسسه خورديم و اندکى استراحت کرديم. برنامه بعدمان رفتن به منطقه «چپاوى» بود. اين مکان در نود کيلومترى شمال جاکارتا قرار دارد و منطقهاى کوهستانى و خوش آب و هوا است. کالج اسلامی ويلايى در اين منطقه دارد که اردوهای علمی ـ تفریحی¬اش را در آن برگزار می¬کند. بعد از نماز مغرب و عشا با دو ماشين به اين منطقه حرکت کرديم. حدود سه ساعت طول کشيد تا به ويلا برسيم. قسمتى از مسير را در بزرگراه بوديم که چهار بانده بود. وسايل نقليه بسيارى در حال تردد بودند و در برخى مکانها نيز ترافيک بود. بعد وارد جادهاى فرعى شديم. مسير کوهستانى و سرسبز بود و به سمت بالا در حرکت بوديم. در اطراف جاده مغازهها و دستفروشهاى بسيارى وجود داشتند. چند جا براى خريد توقف کرديم. ميوههاى بسيارى روى گارىها و مغازههاى رو به خيابان به ره-گذاران عرضه می¬شد. گارى دستىهاى فراوانى نيز در حال فروش غذا بودند. برخى از گارى دستىها بيش از چهل نوع خورشت عرضه مىداشتند. خريدار روى نيمکتى مىنشست و پس از پرداخت مبلغى، اندکى برنج در بشقابى دريافت مى¬کرد و مىتوانست از انواع مختلف خورشتها که در برابر او قرار داشت بخورد؛ ماهى، مرغ، ميگو و انواع غذاهای محلی دیگر. خانوادههايى نیز دسته جمعى روى نيمکتهاى کنار گارى دستىها نشسته و مشغول خوردن غذا بودند.
از مسير جاده باريک و کوهستانى که فقط دو اتومبيل مىتوانستند در آن تردد کنند، گذشتيم و به ويلا رسيديم. ويلايى با سه هزار متر مربع و دو مجموعه ساختمان و مسجدى در داخل آن. مسجد قبلاً رو به کوچه براى عموم باز بوده است، ولى اکنون درب بيرونى آن مسدود شده است. در يکى از ساختمانها مستقر شديم؛ سالنى همراه با دو خواب و آشپزخانه. محوطۀ بسيار زيبا، با درختان گوناگون و گلها تزئين شده بود و استخرى در ميان آن قرار داشت. پس از استقرار در ويلا در تاريکى شب با دو سه نفر از دوستان تنى به آب استخر زديم؛ استخرى نه خيلى بزرگ و کم عمق. هواى خنک فضاى سر سبز ويلا بسيار مطبوع بود. سر و صداى تعدادى گوسفند نيز که در گوشهاى از ويلا نگهدارى مىشد به گوش مىرسيد. به اتفاق برخی از همراهان شب را در بيرون از ساختمان در سکوى مقابل آن خوابيديم.
در کنار ويلاى محل سکونت ما ويلاى ديگر قرار دارد که متعلق به يک بازرگان ايرانى است که سالهاست در اندونزى ساکن است. ويلاى محل سکونت ما نيز قبلاً متعلق به او بوده که آن را واگذار کرده است.
امروز يکشنبه 28 شهريور، صبح با برآمدن آفتاب در باغ ويلا قدم زديم. مسيرهاى زيبايى در محوطه ايجاد کردهاند و درختان را بر روى ستون¬هايى چوبی نهادهاند. با گرمتر شدن هوا اندکى شنا کرديم. دوستان گوسفند کوچکى را از نزديکى محل سکونت به مبلغ سى هزار تومان خريدارى و ذبح کردند. نهار چلو گوشت داشتيم.
بعد از ظهر پس از استراحت با دو تن از همراهان در خيابان اصلى روستا قدم زنان مسيرى را به سمت کوه رفتيم. کوه سرسبز و پوشيده از درخت بود. خيابان روستا فقط ظرفیت رفت و برگشت دو ماشين را داشت. موتورهاى بسيارى که اغلب جوانان بر آنها سوار بودند در روستا تردد داشتند. خانههاى روستا که در دو طرف خيابان قرار داشت اغلب کوچک و بسيار ساده بود و درهايشان به سوى خيابان باز مىشد. زنان و مردان فراوانى هم در مقابل خانههايشان نشسته و ما را مىنگريستند. و بعضا با ديدن ما مىخنديدند. در کنار خانههاى کوچک، بعضا ويلاهاى بزرگى نيز به چشم مىخورد.
هوا بسيار با طراوت شده است. بعد از ظهر باران شديدى باريد. محوطه ويلا را نيز آب فرا گرفت. بخصوص آب به داخل خانه سرايدار ويلا هم رفت. پياده روى ما پس از بند آمدن باران بود که هوا بسيار خنک و با طراوت بود. می¬گفتند زمين در اين منطقه ارزان است و حتى به مبلغ مترى ده هزار تومان نیز به فروش مىرسد. در مسيرى که مىرفتيم، شاليزارهايى را هم ديديم که برنج نشا کرده بودند. يکى از بوميان محلى گفت اين جا نان گير نمىآيد و غذاى رايج مردم در صبح و ناهار و شام برنج است.
اکنون که اين سطرها را مىنويسم نزديک نه شب است. منتظر ماشين هستيم تا به جاکارتا برگرديم. از ظهر ماساژرى به ويلا آمد و همه دوستان را به نوبت ماساژ داد. همه از شيوه ماساژ او راضى بودند. حدود نيم ساعت هر کس را ماساژ داد و نفرى چهار هزار تومان دريافت کرد. بسيار خسته شده بود. البته در ميان ماساژ هر کس، استراحتى هم مىکرد. ماساژ در اندونزى، امرى رايج است. در بازگشت به جاکارتا مسيرها خلوتتر بودند و زودتر به شهر رسيديم.
امروز دوشنبه 29 شهريور، صبح به بازديد «آن چال» رفتيم. اين منطقه در ساحل جاکارتا قرار دارد و از مراکز تفريحى اين شهر است. با دو تاکسى به اين منطقه آمديم. از مسيرى که مىرفتيم پل دو طبقهاى قرار داشت که بسيار طولانى و از روى خيابانها مىگذشت و ورودى و خروجىهاى متعددى داشت. پس از رسيدن به اين مجموعه، ابتدا به بازديد از آکواريوم رفتيم. اين آکواريوم بسيار زيبا، بزرگتر از آکواريوم شهر کوالالامپور در کنار برجهاى دوقلو بود. داخل آن نيز بسيار زيبا تزئين شده بود. انواع و اقسام جانداران دريايى در داخل آکواريومها در حرکت بودند. در بخشى نيز گونههاى مختلف عروس دريايى و انواع مرجانهای مختلف در آکواريومها به نمايش درآمده بود. تنوع و زيبايى اين بخش، توجه بازديد کنندگان را بيشتر جلب مىکرد.
بخش ديگر، تونلى بود که با قرار گرفتن بر روى ريل متحرک، انواع جانداران دريايى را در سه طرف تماشا کرديم. در جاى جاى ديگر آکواريوم، ابتکاراتى به کار برده شده بود که جلب توجه مىکرد. در مکانهايى نيز بازديد کنندگان در برابر برخى قسمتها که براى عکس گرفتن اختصاص داشت، عکس مىگرفتند. ساختن چنين آکواريومى هزينه چندانى ندارد و از جاذبههاى مناسب براى گردشگرى مىتواند باشد.
در اين مجموعه، شهر بازى و شهر آبى و تله کابين نيز وجود داشت که گردشگران مىتوانستند از آنها نیز استفاده کنند. فرصت کافى براى رفتن به همه آنها نداشتيم. براى خوردن ناهار به ساحل مجموعه رفتيم. رستوران بسيار بزرگى که انواع و اقسام ماهى و ساير جانوران دريايى مانند خرچنگ و... داشت، رفتيم. پس از انتخاب نوعى ماهى، آن را برايمان پختند. ناهار را در کنار ساحل خورديم. خرچنگها زنده زنده با نخ دست و پايشان بسته شده بود و گاهى از درون ظرفهاى مخصوص بيرون مىافتادند. مشتريان با انتخاب آنها، برايشان پخته مىشد. خرچنگهاى بسيار بزرگى ديديم که با دست و پاى بسته در ميان جعبههاى بزرگى قرار داشت. خانمى يکى از اين خرچنگهاى زنده را انتخاب کرد و براى طبخ بردند. ظاهرا مشتريان خرچنگها بيشتر چينىها بودند.
محل پذيرايى از مشتريان در کنار ساحل بود. خانوادههايى دسته جمعى در کنار هم غذا مىخوردند. يکى دو مورد از اين خانوادهها را ديديم که فش فشه روشن کرده و دست مىزدند. ظاهرا جشن تولد يکى از آنان بود. هر يک از خانوادهها حدود بيست نفر مىشدند که پس از خوردن ناهار به صورت ايستاده دست مىزدند و فش فشه روشن کرده، عکس مىگرفتند. جالب توجه بود که برخى از خانمهاى اين خانوادهها با پوشش کامل اسلامى بودند و برخى نيز پوششی در سر نداشتند.
در رستوران نمازخانهاى قرار داشت که نماز را آنجا خوانديم. اين مکان حدود ده متر فضا داشت. پيش از ما چند خانم با پوشش کامل اسلامى ـ مقنعهاى که کاملاً سر و تا کمر آنها را پوشانده بود و پوشش ديگرى که کمر تا روى پاهاى آنان را پوشانده بود ـ مشغول خواندن نماز بودند. منتظر بوديم تا نمازشان تمام شود و ما نماز بخوانيم. آنان پس از خواندن نماز، پوشش دو تکهاى که دربرداشتند از خود جدا ساختند و در کنار نمازخانه در محلى که بدانها اختصاص داشت، قرار دادند. نمازمان که تمام شد، يکى دو خانم بدون پوشش منتظر بودند پس از ما نماز بگذارند. آنها هم پس ورود به نمازخانه پوششها را بر تن کردند و به نماز ايستادند.
برنامه بعدمان رفتن به سفارتخانه ايران و ديدار با سفير و رايزن فرهنگى جمهورى اسلامى ايران بود. با دو تاکسى به راه افتاديم. ما را اشتباهى به سفارت پاکستان بردند. ظاهرا ايرانى و عراقى و پاکستانى را يکى مىشمارند. از آنجا به سفارت ايران آمديم.
ساعت سه بعد از ظهر با آقاى فروزنده سفير و آقاى ربانى رايزن فرهنگى جمهورى اسلامى ايران در اندونزى قرار ملاقات داشتيم. به سفارت ايران آمديم. خلاصهاى از مطالب طرح شده در جلسه را در ذیل می¬آورم. ابتدا آقای فروزنده این نکات را طرح کرد: اندونزی از مجموعههاى ناشناخته کشورهاى اسلامى است. تنوع خاصى در اين کشور وجود دارد. علاقهمندان بسيارى در اين کشور نسبت به اسلام وجود دارد. فضاى کار فراوانی هم در همه عرصهها وجود دارد. این فضاها قابل بررسی است. فعاليتهاى رقيب و مخالف هم بسيار است. غيبت ايرانىها در اينجا کاملاً مشهود است. فرهنگ اسلامى از ابعاد مختلف در اين کشور قابل بررسى است. با اهميتى که اين کشور دارد، نمىدانم چرا اين مسئله کم مورد توجه قرار گرفته است.
ادامه دارد
/ع
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}