فلاسفه معتقدبه آفرینش اند یا صدور وتجلی؟!


 





 
آیا عالم آفریده خداوند است؟! یا این‌که این خود خداوند می‌‌باشد که به صورت زمین و آسمان و انسان و جنّ و فرشته و سنگ و چوب و… تجلّی و ظهور کرده، و به شکل آن‌ها در آمده است؟ در این باره به طور کلی دو دیدگاه وجود دارد:
۱) دیدگاه فیلسوفان و عارفان و تفکیکیان: این دیدگاه بر این پایه استوار است که جز وجود خداوند، هیچ وجودی در کار نیست و خداوند تعالی هیچ وجودی خلق نکرده، بلکه جهان هستی و وجود سایر اشیا همان وجود خداوند است که به صورت‌ها و شکل‌ها و تعیّن‌های گوناگون در آمده است و حتی وجود شیطان هم غیر وجود خدا نیست.
۲) عقیده مکتب برهان[۱] و وحی: بر خلاف اندیشه بشر ساخته پیشین، در این دیدگاه، جهان هستی، غیر وجود خداوند تعالی است. همه اشیا مخلوق و آفریده او می‌‌باشند و او همه چیز را پس از نیستی حقیقی، خلق نموده است. مخلوقات، نه پدید آمده از ذات خداوندند و نه مرتبه‌ها، جلوه‌ها، اجزاء، تعیّن‌ها، اشکال و صورت‌های وجود او.
ما قبل از ورود در بحث، نمونه‌هایی از کلمات فیلسوفان و عارفان وحدت وجودی را می‌آوریم. سپس به ارزیابی عقیده ایشان می‌پردازیم.
نمونه‌هایی از سخنان فیلسوفان و عارفان:
واجب‌الوجود همه چیزهاست؛ هیچ چیز از او بیرون نیست.[۲]
منزه آنکه اشیا را ظاهر کرد، و خود عین آن‏ها است.[۳]
همانا خداوند منزه، همان خلق دارای همانند است![۴]
انسان، بر صورت رب خود مخلوق است. بلکه حقیقت و هویت انسان عین حقیقت و هویت حق است… لذا هیچ یک از حکما و علما بر معرفت نفس و حقیقت آن اطلاع نیافتند مگر رسل الهی و أکابر صوفیه.[۵]
تحقیقا آن [ذات الهی] همان است که به صورت خر و حیوان ظاهر شده است.[۶]
هر لحظه به شکلی بت عیار درآمد.
معنای “علّت بودن” و افاضه خداوند به این باز می‌‏گردد که خود او به صورت‏های مختلف و گوناگون درمی‏آید.[۷]
حق و خدا همان چیزی است که دیده می‌‏شود. و خلق، وهم و خیال می‌‏باشد.[۸]
هنگامی که ما خداوند را شهود می‌‏کنیم خودمان را شهود کرده‏ایم، زیرا ذات ما عین ذات اوست، هیچ مغایرتی بین آن دو وجود ندارد جز اینکه ما به این صورت در آمده‌ایم و او بدون صورت است…؛ و هنگامی که او ما را شهود می‌‏کند، ذات خودش را ـ که تعیّن یافته و به صورت ما درآمده و ظهور کرده است ـ مشاهده می‌‏کند.[۹]
عارف کسی است که حق را در هر چیزی ببیند؛ بلکه عارف حق را عین هر چیزی می‌‏بیند.[۱۰]
اگر مسلمان که قائل به توحید است و انکار بت می‌‏نماید بدانستی و آگاه شدی که فی ‏الحقیقه بت چیست و مظهر کیست و ظاهر به صورت بت چه کس است، بدانستی که البته دین حق در بت‌پرستی است… بت را هم حق کرده و آفریده است، و هم حق گفته است که بت‏ پرست باشند… و هم حق است که به صورت بت ظاهر شده است… و چون او به صورت بت، متجلّی و ظاهر گشته است، خوب و نکو بوده است… چون فی‏الحقیقه غیر حق، موجود نیست و هر چه هست حق است.[۱۱]
مسلمان[۱۲] گر بدانستی که بـت چیست
بدانسـتی که دین در بت‌پرستی است[۱۳]
بت‌پرستی ارادة الله است
پس کسی را ازآن چه اکراه است؟
معبود در هر صورت و شکلی که باشد ـ چه صورت محسوس مانند بت‏ها، چه صورت خیالی مانند جن، و چه صورت عقلی مانند ملائکه ـ همان حق است.[۱۴]
وحدت وجود، مطلبی است عالی و راقی. کسی قدرت ادراک آن را ندارد… من نگفتم “این سگ خداست”. من گفتم “غیر از خدا چیزی نیست” [کاملا دقت شود!]… وجود بالاصالة و حقیقة الوجود در جمیع عوالم… اوست تبارک و تعالی، و بقیه موجودات، هستی ندارند و هست‏نما هستند.[۱۵]
آنان که طـلـب‏کار خدایــید خدایید
بیـرون ز شما نیسـت،شمایــید شمایید
ذاتید و صفاتیـد، گهی عرش و گهی فرش‌
در عـین بقـاییـد و مـــنزه ز فنــــایید‌[۱۶]
تعیّن بر دو وجه متصور است: یا بر سبیل تقابل، و یا بر سبیل احاطه که از آن تعبیر به احاطه شمولی نیز می‌‏کنند، و امر امتیاز از این دو وجه بدر نیست… تعیّن واجب تعالی از قبیل قسم دوم است؛ زیرا که در مقابل او چیزی نیست، و او در مقابل چیزی نیست تا تمیّز تقابلی داشته باشد… خلاصه مطلب این که… تعیّن و تمیّز متمیّز محیط و شامل به مادونش، چون تمیّز کل از آن حیث است که کل است… و نسبت حقیقة ‏الحقایق با ماسوای مفروض چنین است.[۱۷]
از آن‌جا که خداوند وجود صمدی است، پس او همان یگانه‏ای است که همه اشیا می‏باشد.[۱۸]
هر یک از ممکنات، مظهر یک اسم از اسمای حقند. هر چند گفتن و شنیدن این سخن دشوار است ولی حقیقت این است که شیطان هم مظهر اسم “یا مضلّ” است.[۱۹]
اضلال ابلیس اشاره است به غلبه اسم مضلّ در مظهر الله که او را به ظلمات جذب نموده است.[۲۰]
صمد فقط تویی که جز تو پری نیست، و تو همه‏ای که صمدی.[۲۱]
دعوت انبیا همین است که ای بیگانه به صورت، تو جزء منی، از من چرا بی‌خبری؟ بیا ای جزء، از کل بی‌خبر مباش![۲۲]
تمام موجودات را حضرت حق دارا بود، در آن زمان که خبر از آسمان نبود آسمان را دارا بود… تمام اشیا در مقام ذات مندرج بوده‏اند… تمام ذرات از آن‌جا تابش کرده است. عطا‌ کننده قبل از عطا دارد ولی هنوز آن را به نمایش درنیاورده است.[۲۳]
بلکه آن‌چه تا ابد مایه شگفتی است این است که آن‌جا که ملاصدرا اساس علّیت و خالقیت باری تعالی را انکار می‌کند ملاهادی سبزواری هم در حاشیه کلام وی به صراحت توحید! را انکار می‌کند، و آن را به معتزلی‌ها نسبت می‌دهد! و متقابلا می‌گوید که باید به تطور و تشأن و دگرگون شدن ذات الهی معتقد شد نه توحید!! چنان‌که می‌گوید:
به علّیت حکم کن اما آن‌را به این معنا برگردان که علّیت دارای صور و شؤون مختلف شدن است نه معنای توحید که معتزلی به آن معتقد است![۲۴]

پي‌نوشت‌ها:
 

[۱] . بر خلاف آن‌چه مشهور شده و پندار اکثر است که مکتب فلسفه، مکتب عقل و برهان است، حقیقت این است که بهترین براهین در مدرسه علوم آسمانى یافت مى‏شود و اندیشه‏هاى بشرى و فلسفى و عرفانى بر اساس تخیّلات و اوهام دور از واقع بنا نهاده شده است. این مطلب را تا حدودى در این نوشته نشان خواهیم داد و بیان مفصّل آن را به محل مناسب‌تر وا مى‏نهیم.
[۲] . واجب الوجود کلّ الأشیاء، لا یخرج عنه شیء من الأشیاء. اسفار، ملاصدرا، ۲/۳۶۸٫
[۳] . سبحان من أظهر الأشیاء وهو عینها. “فتوحات چهار جلدی، ” ابن‏عربی ۲/۴۵۹٫
[۴] . إن الحق المنزه هو الخلق المشبه. فصوص الحکم، ۳۰، ۷۸؛ وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، حسن زاده، حسن، آذر ۱۳۶۲، ۷۶، به نقل از ابن‌عربی؛ اسفار،۲/۸۸٫
[۵] . فإنّه على صورته خلقه، بل هو عین هویته وحقیقته ولهذا ما عثر أحد من الحکماء والعلماء على معرفة النفس وحقیقتها إلّا الإلهیون من الرسل والصوفیة: فصوص الحکم، ۱۲۵؛ با شرح و ترجمه ممد الهمم، حسن زاده آملی، ۳۱۱٫
[۶] . إنها [الذات الالهیة] هی الظاهر بصور الحمار والحیوان. شرح قیصری بر فصوص الحکم، ۲۵۲٫ در نسخه دیگر: إن لکل شی‏ء، جماداً کان أو حیواناً، حیاة وعلماً ونطقاً وإرادة، وغیرها مما یلزم الذات الالهیة، لانها هی الظاهرة بصور الجماد والحیوان. شرح فصوص (قیصرى)، شرح ‏قیصرى،۷۲۶٫
[۷] . إن المسمى بالعلة هو الأصل، والمعلول شأن من شؤونه، وطور من أطواره. ورجعت العلیة والإفاضة إلى تطور المبدإ الأول بأطواره وتجلیه بأنحاء ظهوراته. مشاعر، ملا صدرا، ۵۴٫٫
[۸] . الحق هو المشهود، والخلق موهوم. شرح فصوص الحکم، ۷۱۵ فص و حکمة احدیه در کلمه هودیه.
[۹] . (فاذا شهدْناه شهدْنا نفوسَنا) لان ذواتنا عین ذاته، لا مغایرة بینهما إلا بالتعیّن والاطلاق… و(إذا شهدَنا) أی الحقّ (شهِدَ نفسَه) أی ذاته الّتی تعیّنت وظهرت فی صورتنا. شرح فصوص الحکم، ۳۸۹٫
[۱۰] . إن العارف من یری الحق فی کل شیء بل یراه عین کل شیء. “فصوص الحکم” ابن‏عربی ۱۹۲، سال ۱۳۶۶؛ شرح قیصری، ۹۶٫
[۱۱] . شرح گلشن راز، لاهیجی، محمد، ۱۳۳۷ شمسی، ۶۴۱ ـ ۶۴۷٫
[۱۲] . در پاسخ ایشان گفته شده است:
اگر صوفی بدانستی که دین چیست
بدانستی که عرفان بت‌پرستی است
[۱۳] . شرح گلشن راز، لاهیجی، محمد، ۱۳۳۷ شمسی، ۶۴۱٫
[۱۴] . إنّ المعبود هو الحقّ فی أیّ صورة کانت، سواء کانت حسّیّة کالاصنام، أو خیالیّة کالجنّ، أو عقلیّة کالملائکة. داوود قیصرى: شرح فصوص الحکم، ۵۲۴٫
[۱۵] . روح مجرّد، حسینی تهرانی، محمد حسین، ۱۴۱۸ ق، چاپ چهارم، ۵۴۶٫
[۱۶] . کلیات دیوان شمس تبریزی، با مقدمه جلال الدین همایی، انتشارات صفی علی شاه، چاپ دهم، ۱۳۷۱/۲۶۹٫
[۱۷] . وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، حسن زاده، حسن، فصل “تعیّن اطلاقی و احاطی واجب به بیان کمل اهل توحید”، آذر ۱۳۶۲، ۶۴ ـ ۶۶٫
[۱۸]. حیث إنه تعالی وجود صمدی، فهو الواحد الجمیع. حسن ‏زاده آملی، حسن: تعلیقات کشف المراد، ۴۶۳٫
[۱۹] . انه الحق، حسن زاده، حسن، ۱۳۷۳ شمسی، ۶۸٫
[۲۰] . محمد شریف نظام الدین احمد بن الهروى، انواریه (ترجمه و شرح حکمة الاشراق سهروردى)، ۱۹۹٫
[۲۱] . الهی نامه، حسن زاده، حسن، ۱۳۶۲ شمسی، ۴۰٫
[۲۲] . شمس تبریزی، مقالات، ۱۳۷۷ شمسی، ۱/۱۶۲٫
[۲۳]. مقدادی: نشان از بی‏نشان‏ها، ۱۶۳ ـ ۱۶۴، به نقل از پدر خود مرحوم نخودکی اصفهانی.
[۲۴] . فاحکم بالعلیة ولکن تصرف فیها بأنها التشؤن لا التوحید مثلا کما یقوله المعتزلی! اسفار، ‏۲/۳۰۱٫
 

منبع:http://www.borhannews.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : mahdiyavaar