مقام بهشت در هنرهاي سنتي ايران


 

نويسنده : نير طهوري




 
صورت هاي هنري هاي سنتي ايران، ضمن تنوع و گوناگوني در قالب هاي مختلف خود، همواره از يک معني سخن گفته اند. در اين هنرها، آنچه فضاي شهري را شکل مي دهد، متفاوت با مفهوم پديد آورنده معماري نيست؛ چنان که شکل باغ بر فرش نقش مي خورد و همان بر سقف نيز مشاهده مي شود، مفهومي که مي توان آن را در ترنم آوا يا شعري هم شنيد. براي ادراک راز وحدت آفرين هنرهاي سنتي ايران، ناگزير بايد به منشأيي رجوع کرد که صورت بخش آنهاست. به علاوه در فهم اين هنرها، همواره بايد چند مفهوم کليدي را در نظر داشت که بدون آنها، راهي براي گشودن راز پنهانشان به چشم نمي آيد. اين مفاهيم آميزه اي است از باورهاي ايراني که از دوران باستان تا دوران اسلامي را در بر مي گيرد. به نظر مي رسد که مهم ترين مفهوم ر اين حوزه، سلسله مراتب حقيقت باشد که ديگر مفاهيم نيز بر آن استوار است. باور به اين اصل بر همه امور زندگي، از جمله هنر، پرتو مي افکند و از اين روست که طبيعت نيز به منزله تجلي محسوس حقيقت هستي جايگاه ويژه اي مي يابد. اهميت پديده هاي طبيعي و در رأس آنها نور و مظهر اصلي آن خورشيد به آسمان يا بهشت رجوع مي کند؛ مقامي که برترين مرتبه حقيقت، نوري که هستي قائم به آن است، در آنجا حاضر است. ديگر مظاهر طبيعت مانند آب و باد و خاک و درخت، نيز نه تنها نقش مهمي در برپايي چنين عالمي دارند، که به مثابه نشانه هاي بارز حيات و حقيقت حي قيوم را متمثل مي سازند و همواره همراه با نام خداوند ستايش مي شوند.
با قرار گرفتن خداوند در رأس نظامي سلسله مراتبي،موجودات به منزله مخلوق وي ذيل وجود و نام او قرارمي گيرند. با تصور صورت هرمي شکل عالم، که به منزله طبيعي ترين صورت محسوس آن به ذهن متبادر مي شود. از سويي، حقيقت يکتا با خواست مشاهدات جمال خويش روي به کثرت مي نهد و عالم خلق را مي آفريند؛ و از سوي ديگر، موجودات با عشق بازگشت به زيبايي و نيکي ازلي و رسيدن به کمال او، يعني منبع حقيقي وجود، مسيري را در پيش مي گيرند که با طي آن، به وحدت آغازين باز گردند؛ وحدتي که در آن نه اختلافي هست و نه تضادي.
حقيقت به منزله گنج مخفي که منشأ و سرچشمه همه چيز، از جمله حسن و زيبايي و عشق است، موجودات را خلق مي کند تا او را بشناسند. (1) و زيبايي اش را ببينند. مقام احديت در اولين تکثر خود به مقام واحديت و از آنجا، به صورت نور در کسوت موجودات در مي آيد. حرکت هستي نه در مسيري خطي و وابسته به زمان، بلکه در مسيري دوري است: با حرکت از يک نقطه شروع مي شود و پس از طي قوس نزولي، بار ديگر با روي نهادن به سوي کمال، در قوس صعودي، به همان نقطه باز مي گردد؛ بنابراين حقيقت وجود از او و قائم به او و هستي همه در يگانگي اوست. اين حرکت به سوي تعالي در دانش رياضي، به حرکت اسپيرال (spirl) مشهور است و در حقيقت، خود نوعي حرکت وجودي است بر اين مبنا، باور به عالمي سلسله مراتبي با حرکتي دوري از وحدت به کثرت و از کثرت به وحدت را مي توان رکن بنيادين در شکل گيري هنرهاي سنتي ايران دانست و نشانه هاي بارز آن را مشاهده کرد. در اين نظام بهشت برين به منزله بالاترين مقام و نقطه آغاز و انجام، از اهميت ويژه اي برخوردار است.

پل: راه رسيدن به بهشت
 

مطابق وداها، بهشت به معني جهان روشني در آسمانهاست و به روايتي در ميان آسمان وبه روايتي، در فرازترين آسمان، و به روايتي ديگر در سومين آسمان است: “آنجا که نور ازلي و بادي قرار دارد” (2) نيکوان در بهشت، يعني در اوج خورشيد به شادي مشغول اند و در زير درختي- درخت انجير – در آسمان سوم مي زيند و به نوايي خوش گوش مي دارند. در اساطير ايراني نيز در بهشت برين، همواره سرودي با نوايي خوش به گوش مي رسد. (3) راه رسيدن به بلندترين مرتبه هستي يا نردباني است که فاصله ميان او و هر موجود را پر مي کند، يا پلي است که يک سرش در بلندترين نقط دنياي خاکي، يعني بر ستيغ کوهها در زمين، قرار مي گيرد و به جايگاه حقيقت در آسمان راه مي برد. زمين به مثابه محل سکناي انسان و مکان شکل گيري محسوس هنر، نقطه آغاز مسير است و “آسمان بلند توانا” بهترين سراي نيکوکاران، طي بهشت (4) مقصد و مقصود است. عبور از اين پل که از کوهها آغاز و به بهشت ختم مي شود، طي مسيري از خاک تا نور، يعني حقيقت، سير و سلوکي است که انسان فاني خاکي را به بهشتي رهنمون مي شود که جايگاه خداوند بلندمرتبه و جاوداني است. به همين دليل در اوستا همواره اين پل به همراه نام خداوند ستايش مي شود (5) و “چينوت پل” يعني پل برگزيننده و جدا کنند) خوانده مي شود و عبور از آن به معني راهيابي به بهشت است. برگزيدگان به سبب کارهاي نيک خويش جواز ورود به بهشت را مي يابند. از اين روست که در اوستا، اهوره مزدا روان کسي را که در زندگي اين جهاني به نيايش او مشغول باشد، سه بار فراز چينوت پل به بهشت، به بهترين زندگاني و اَشه (به معني حقيقت راستين (6) و بهترين روشنايي) مي رساند (7) در ونديداد، برترين بهشت، يعني گر زمان (8) “سراي روشن و پر فروغ و سرشار از کامروايي” نيکوکاران، همان است که “سراي اهوره مزدا از آغاز” (9) گفته مي شود. در رَشن (10) يشت، ايزد رَشن در هرجا که باشد به ياري خوانده مي شود: از مکان ها و کشورهايي در زمين تا درياي فراخ کرات تا بالاي درختي (11) که آشيانة سيمرغ بران است؛ و از فراز کوهساران و ستيغ البرز کوه تا سپهر ستارگان و سپر ماه و سپهر خورشيد و سرانجام در جوّ فروغ بي آغاز در فروغ بهشت پاکان، آنجا که سراي همة خوشي هاست، در گُرزمان درخشان. (12)

مراتب بهشت
 

درهادخت نَسک، رسيدن به بهشت در چهار مرتبه صورت مي گيرد که نشان دهندة مراتب بهشت است: روان نيکوکار با نخستين گام به پايگاه انديشة نيک و با دومين گام به پايگاه گفتار نيک و در سومين گام به پايگاه کردار نيک و سرانجام، با چهارمين گام به “انيران” اي سراي فروغ بي پايان در مي آيد. (13) پس از داوري بر سل پل چينوت و سنجش انديشه و گفتار و کردار، روان شخص را اگر نيکوکار بوده باشد، بادي خوشبوي، خوشبوي تر از همة بادها فرا مي گيرد. سروش مقدس به روان پارسايان، که از منشأ آن باد سوال مي کنند چنين پاسخ مي دهد: “اين باد از بهشت است که چنين خوشبوست.” (14) در اين هنگام، وجدان شخص که “دثنا” خوانده مي شود، به صورت دوشيزه اي زيبا، درخشان، نيرومند، خوش اندام و آزاده پانزده ساله مي نمايد. (15) بر او ظاهر مي شود و خويشتن را تجسم نيک انديشي و نيک گفتاري در نيک کرداري او معرفي مي کند و شخص را در چهار گام به بهشت رهنمون مي شود. (16) در بُنددهش، دئنا روان رادمرد را به نردباني سه پايه راهنمايي مي کند و بدان نردبان، به سه گام، او را به بهشت در مي آورد: نخستين گام تا به ستاره پايه، ديگر گام تا به ماه پايه، و سه ديگر تا به خورشيد پايه که گرُزمان روشن است. (17) بنابراين انديشه و گفتار و کردار نيک سه پايه براي رسيدن به سه مرتبة بهشت، جايگاه ستاره و ماه و خورشيد، است که برترين مرتبه اش جايگاه فروغ بي پايان يا “انغز روشن” است.
پس بهشت که در اوج مراتب عالم است، خود مراتبي دارد و بالاترين مرتبه اش مقام اهوره مزداست. در آنجا که حقيقت آغازين جاي دارد، ديگر نه زماني هست و نه مکاني. همه چيز در وحدت او مستحيل مي شود، و چيزي نيست جز همه او. پس مي توان گفت که در آمدن به بهشت به معني رسيدن به وحدت آغازين يا پيوستن به خود اوست. چون او همه زيبايي است، بهشت سرشار از زيبايي و کامروايي و سرخوشي توصيف مي شود. بر چنين مبنايي، بهشت برترين مرتبة زيبايي ها و نيکي ها و به عبارتي، شايد خود خداوند، يعني نهايت التهايات و غايت الغايات است.

بهشت: پاداش برگزيدگان
 

در قرآن مجيد، در سوره فجر، خداوند صاحبان نفوس آرامش يافته را که هم خودخشنودند و هم ديگران از آن خشنود، به بازگشت به سوي خود و درآمدن به جمع برگزيدگانش در بهشت مي خواند. همجواري با خداوند که پاداش ايمان وعمل صلاح و نيک به مراتب برتر وجود است، همواره با توصيف بهشت و جاي گرفتن در آن همراه مي شود؛ چنان که مي فرمايد:
“السابقون السابقون اولئک المقربون في جنات النعيم. آنان در که ايمان بر همه پيشي گيرند، به حقيقت مقربان درگاهند. آنان در بهشت پرنعمت جاوداني اند.” (واقعه، 10 تا 12) در آيات پيش از آن نيز، از احوال نيکوي اصحاب ميمنه در مقامي پايين تر از مقربان درگاهش ياد مي شود بنابراين در قرآن هم بهشت از مراتبي برخوردار است که بالاترين مرتبه اش از آن سبقت گيرندگان در ايمان و نيکي ورزيدن است؛ و باز در اين باب تأکيد مي فرمايد: “الذين آمنو عموا الصالحات طوبي لهم و حسن ماب:آنان که ايمان آوردند و به عمل صالح پرداختند، خوشا بر احوال آنان و مقام نيکويشان.” (رعد، 29) بنابر اين مومنان که به سبب ايمان و اعمال نيک خود به بهشت راه مي يابند، تا ابد در آن آرام مي گيرند.

درخت زندگي
 

به حکم “الله نور السموات والارض مثل نوره کمشکوه فيها مصباح المصباح..: خداوند به مثابه نور آسمانها و زمين، نورش همچون چراغي است که از شجرة مبارکة زيتون افروخته باشد.” (نور، 35) درخت به مثابة حقيقت حيات بخش از عوامل بنيادي بهشت و به همين دليل، نشاني از زندگي و حيات جاودان و رمز بي مرگي است. در عين حال ديگر صفات الهي، نظير دانش و علم به نيک و بد، بدان نسبت داده مي شود؛ همان طور که در تورات خداوند يگانه درخت ميانه باغ بهشت و مرکز مقام “وحدت اولي” توصيف شده است که درخت زندگي متناظر با آن است..
در اوستا نيز به همراه ستايش از نيکي ها، در توصيف بهشت، معمولاً از هوم سفيد به عنوان سرچشمة اَشَه، (18) به معني راستي و حق و حقيقت (19) ياد مي شود. در بُنددهش، هوم سفيد (که گياهي مقدس و نام ايزدي درمان بخش و فرشکردسازي (20) وابسته بدوست) (21) همان درخت گَوکرن خوانده مي شود (22) که در ميانة درياي فراخ کرت، در ايران ويج، برپاست و پيري بَددَم را باز مي دارد. (23) دو کرماهي از اين درخت، به منزلة درخت زندگي، در برابر صدمات زشت ترين مخلوقات اهريمني، يعني چلپاسه و وزغ يا قورباغه، محافظت مي کنند. (24) در ونديداد، گياهان دارويي دور کنندة بيماري و مرگ گردادگرد درخت گوکرن روييده است. (25) مقام هوم تا حدي است که هوم يشت در ستايش آن سروده شده و بخشندة بهشت آسايش بخش، ارزاني کنندة تندرستي و ديرپايي و کامروايي و دليري و خرسندي، درهم شکنندة دروغ، درمان بخش، و دور دارندة مرگ توصيف شده است. (26)
درخت زندگي در اوستا درخت شفابخشي است که سيمرغ (پرنده بهشتي، نماد بهمن و يکي از امشاسپندان) بر آن آشيان دارد. (27) در مينوي خرد، از درخت زندگي به درخت دور کنندة غم بسيار تخمه ياد مي شود؛ (28) چنان که در بندهش نيز از درخت بَس تمه ياد شده که در ميان درياي فراخ کرت (درياي افسانه ايران) رُسته و تخم همة گياهان در آن است. در ساقة آن، 9 کوه آفريده شده که 99999 جوي در آنها جاري است. آب از طريق آن جويها و گذرها به زمين هفت اقليم مي رود و همه آب درياهاي زمين از آنجاست.
بنابر چنين باورهايي است که جوي هاي آب در کوشک ها و باغ هاي ايران نشاني از سرچشمة مينوي حيات در بهشت است که از پاي درخت زندگي به منزلة حقيقت راستين روان مي شود. نقش ساده شدة (استيليزه) دو ماهي، بکه به شکل حلقه اي درخت يا گياهي را در ميان دارند، يکي از رايج ترين نقش ها در هنرهاي دستي ايران است. بر همين اساس، درختي در ميان دو شکل منحني (نيم حلقه) بر فرش هاي ايران نقش مي بندد و طرح ماهي در هم از معروف ترين اين نقشهاست. ظهور همين باور در آثار معماري ايراني نيز، چه در تشکل فضايي و چه در نقوش تزييني و پوشانندة بنا ديده مي شود. شکل بسيار نمادين آن گنبدي است که با دو مناره از دو سو محافظت مي شود: گنبد نشانة توحيد، يعني درخت زندگي، است و دو مناره نمادي از دو اصل نبوت و امامت؛ يعني دو ماهي نگهبان آن.
نماد زميني درختي که مرگ بدان راه ندارد، سرو است که حتي در زمستان نيز سبز مي ماند و دچار خواب يا مرگ هر سالة درختان نمي شود. سرو در دين زرتشت مظهر ايزد مهر است. (29) و از اين رو با خورشيد نيز مناسبت مي يابد. نقش درخت کهن، به منزله ستون نگهدارندة کيهان، در ستون ها و محراب هاي آراسته به نقش گياهي از تقدس آنها خبر مي دهد. (30)
سرو سر خميده نيز به صورت اصلي خود از نقش هاي تزييني هنر سنتي ايران است و صورت ساده شده آن هم (يعني بته جقه) از نقش مايه هاي هنري سنتي ايران است و در نقوش هنرهاي مختلف، از آثار معماري تا قالي و انواع منسوجات و تذهيب و نگارگري و.. ظاهر مي شود. صورت ساده شدة سرو با ماهي تشابه دارد و اين خود هماهنگي و همراهي اين دو را نشان مي دهد. بنابراين، نقش بته جقه نه تنها نشاني از سرو، که نشاني از ماهي محافظ درخت زندگي است. اين دو در صورت و معني چنان به هم مي آميزند که حضور يکي خبراز وجود ديگري مي دهد.

راهها و مراتب رسيدن به بهشت
 

سهروردي در رساله “عقل سرخ” از درخت طوبي به عنوان درخت عظيمي ياد مي کند که هر بهشتي با ورود به بهشت آن را مي بيند. (31) در باورهاي اسلامي از پاي همين درخت چهار جو در چهار سو روان مي شود؛ چنان که در سوره محمد (ص) مي فرمايد: “مثل الجنه التي وعد المتقون يها انهار من ماء:.. حکايت بهشتي که به مومنان وعده داده شده اين است که در آن نهرهايي جاري است از آب گوارا و نهرهايي از شير، بي آنکه طعمش هرگز عوض شود، و نهرهايي از شراب ناب، که نوشندگانش را از ذلت سرشار سازد و نهرايي از عصل مصفا..” (محمد 15) مولانا راهيابي به بهشت را حاصل تحقق وعدة خدايي گشايش و فتح يا سعة صدر بيان مي کند:
يا در “انا فتحنا” برگشا تا بنگرم
صد هزاران گلستان و صد هزاران ياسمين
يا ز”الم نشرح” روان کن چهار جو در سينه ام
جوي آب و جوي شير و جوي خمر و انگبين
(کليات شمس، ص 743)
در سوره الرحمن (آيات، 46، 62 و 66) از دو بهشت ياد مي شود: و “لمن خاف مقام ربه جنتان.. من دونهما جنتان.. فيهما عينان نضاختان: هرکه از مقام کبريايي خدا بترسد او را دو باغ بهشت و ميوه ها و نعمت هاي گوناگون است.. در آن دو بهشت، دو چشمة آب روان است... فرود آن دو بهشت، مومنان را دو بهشت ديگر است... در آن دو بهشت ديگر هم، دو چشمة آب گوارا مي جوشد.” بر طبق اين آيات، روشن است که بهشت چهارباغ دارد. بر مبناي چنين باوري است که در دوره شاه عباس صفوي، مهم ترين معبر پايتخت او اصفهان، “چهارباغ” خوانده مي شود تا يادآور چهارباغ بهشت بر زمين باشد. با همين استدلال هانري استيرلن (Steerlin) در کتاب “اصفهان: تصوير بهشت” چهار بودن باغ هاي بهشت را سبب چهار ايواني بودن مساجد ايران بر مي شمارد و در مقايسه طرح اصفهان نو با اصفهان کهنه، بر اين امر تأکيد مي کند که شاه عباس با طرح دقيق شهرسازي خود گويي مي خواسته عظمت و زيبايي بهشت حقيقي را در پايتخت ايران بر روي زمين متحقق سازد. (32)
در سوه الحاقه (آيه 17) آمده است: “والملک علي ارجائها و يحمل عرش ربک فوقهم يومئذ ثمانيه: در آن روز، هشت ملک بر اطراف آسمان عرش خداوند را بر دوش گيرند.” بنابراين، بهشت وصف شده در قرآن، هشت گوش يا هشت وجهي است. بر همين اساس هشت در برابر بهشت قائل شده اند که “در هشتم آن در توبه وهميشه باز است” (33) به عبارتي، ورود به بهشت از هشت آستانه خواهد بود. در کل از همين منظر، هشت وجهي نه فقط در صورت بندي فضاهاي معماري و شهرسازي، که در نقوش تزيني همه هنرهاي سنتي ايران نقش غالب است: فضاي هشت گوش از آشناترين فضاهاي معماري است و شمسه هشت پر و گره هشت، صورت ساده شدة خورشيد، رايج ترين نقوش تزيني است. زيباترين مظهر محسوس چنين معنايي را در هشت بهشت اصفهان مي توان بازيافت.

سي و سه راه بهشت
 

در معني هشت بهشت، مفهوم ديگري نيز مستتر است: اگر درهر بهشت چهار جوي روان باشد وهريک از جويها راهي باشد به درخت طوبي، مي توان نتيجه گرفت از درخت طوبي، به نشانة وحدانيت خداوند، 32 جوي سرچشمه مي گيرد. بنابراين 32 طريق به درخت زندگي، يعني سرچشمه حيات و حقيقت آغازين، راه مي برد يا از آن سرچشمه مي گيرد. اگر خود درخت را، به منزله مقام و احديت و مقام حقيقت در اولين تکثر خود، بدان 32 جوي بيفزاييم، عدد 33 به دست مي آيد؛ و اگر مقام احديت، به منزلة گنج مخفي، را بدين عدد بيفزاييم، به عدد 34 خواهيم رسيد. شايد بتوان گفت که اين راز تعداد اذکار منسوب به حضرت فاطمه زهرا (س) است: مقام احديث با ذکر الله اکبر به تعداد 34 مرتبه و سبحانيت او با ذکر سبحان الله 33 مرتبه ستوده مي شود؛ بنابراين روشن است که عدد 33 راز دستيابي به حقيقت يا بهشت موعود است؛ مقامي که فقط برگزيدگان بدان راه مي يابند. از آنجا که در هشتم بهشت، در توبه يا رجعت به سوي خداوند است، روشن است که مجموعه اي از اعمال نيک درهاي بهشت را براي بازگشت وپيوستن به او مي گشايد.
جالب اينکه در دين زرتشت نيز عدد 33 حاوي مفاهيم مشابهي است. در کشتي افزون (يکي از دعاهاي خرده اوستا، از متون متأخر زرتشتي)، از 33 امشاپسند سخن رفته است. (34) شايان ذکر است که “سپنت” سومين جزء واژة “امشاسپندان” به معني سود و فايده و مقدس و درمان بخش، هنوز در زبان فارسي در نامه ماه اسفند باقي است و نيز در نام گياه اسپند که دانه اش را براي بوي خوش آن و نيز دفع چشم بر آتش مي افکنند. (35) همين مفهوم در شعر عاميانة فارسي ضبط است: “اسپند دانه دانه، اسپند سي و سه دانه”. در سي روزة کوچک و بزرگ در خرده اوستا، هر روز از ماه به نام يکي از امشاسپندان وايزدان ناميده مي شود که بعدها، به دليل ويژگي عدد سه در دين زرتشت، با افزودن نام سه ايزد ديگر بدان، عدد 33 حاصل آمد که هم نشان دهندة اعداد”سي” و “سه” است و هم دو “3” در کنار هم. (36)
دو مينوي خرد، مردمان، به سي و سه “راه و بهانة کار نيک به بهشت” مي رسند. (37) مشابه پل صراط اسلامي در آيين زرتشت، پل چينوت است که بر سر آن، نيکان از بدان برگزيده مي شوند و آن را پل گزينش و پيوند ميان اين جهان و جهان ديگر دانسته اند. (38) چون “پل” به معني گذرگاهي است که بر مجراي آبي برپا مي شود، اين معبر که رابط بلندترين نقطة زمين به آسمان است و دوزخ در زير آن قرار دارد، پل خوانده شده است؛ (39) و چون تصور مي شد که البرز کوه بلندترين نقطة گيتي است، روان نيکوکاران براي صعود به بهشت، مي بايست سفر آسماني خود را از اين نقطه آغاز مي کرد و به همين دليل به نظرشان، يک سرچينوت پل بر اين کوه قرار داشت. چون فقط نيکوکاران به گذشتن از پل توفيق مي يابند،
قلة کوه کيهاني البرز به “چگاد داديک” به معني قلة عدل شهرت يافت (40) که يک سرش در جنوب به بهشت منتهي مي شود و سرديگرش در شمال به دوزخ، که در زير آن قرار دارد. (41) بنابراين واسط ميان زمين و آسمان و راه رسيدن به بهشت و جايگاه فروغ بي پايان، همين پل است. در گذر از پل، وجدان هر شخص، دئنا/ دين، بر آستانة پل در انتظار روان صاحبش مي ايستد تا او را به بهشت آسودگي ها يا جهنم عذابها راهنمايي کند. اگر روان از پل بگذرد، دئنا او را به يکي از سي و سه در بهشت رهنمون مي شود (42) تا به جهان اَشه، که بهترين و شکوهمندترين جهان است؛ (43) به آسايش و خوشي پايدار، سراي بهروزي ابدي و جاودانگي که پاداش آمرزيدگان است، قدم گذارد.
سي و سه بندکشتي (کمربندي که هر فرد زرتشتي پس از 7 سالگي بايد به کمر ببندد و پس از 15 سالگي بي آن بودن، گناه محسوب مي شود) نشانة 33 در بهشت است. هريک از 33 بند کشتي نشانة بستن يک دروغ يا گناه با يک ثواب است. (44) روشن است که هريک از 33 گناه، سبب بستن دري از درهاي بهشت مي شود و در مقابل، هريک از 33 کار نيک سبب گشودن يکي از درهاي بهشت مي شود. پس مي توان نتيجه گرفت که بهشت زرتشتي 33 در دارد و مطابق تأويلي که گذشت، بر طبق قرآن کريم نيز سي و سه راه به بهشت (يعني مقام احديت) ختم مي شود. اکنون مي توان گفت که مصداق عيني مفهوم پل چينوت و پل صراط، پلي که آمرزيدگان را از سي و سه راه به بهشت برين رهنمون مي شود، “سي و سه پل اصفهان” است. هريک از سي و سه دهانة اين پل را مي توان نشان از عمل صالحي گرفت که با آن يکي از راه هاي بهشت بر روي سالک گشوده مي شود يا هريک را مرتبه اي به شمار آرد که گذشتن از آن فرد را يک گام به بهشت نزديک تر مي سازد.
شخص مومن با گذشتن از پل صراط به چهارباغ بهشت در مي آيد و کسي که از سي و سه پل مي گذرد، خود را در چهارباغ شاه عباسي مي يابد. بنابراين گذر از اين پل يادآور روز حساب و رسيدگي به پاداش اخروي است.

بهشت در هنرهاي ايران
 

و چنين است که بهشت، به مفهوم مقام حضور حقيقت اولي و برترين مرتبة وجود، مهم ترين عامل صورت بخش در هنرهاي سنتي ايران مي شود؛ چنان که معاني ژرف و صورت هاي زيباي آن در فضاهاي معماري و شهرسازي اصفهان دورة صفوي ظاهر مي شود و از آن، زيباترين نقوش ديگر هنرها پديد مي آيد. بهشت اولين مرتبه اي است که حقيقت زيباي در آن متجلي مي شود و فقط پرهيزگاران و برگزيدگان به سبب ظرفيت وجودي شان و ايمان به حق تعالي و عمل صالح جواز درآمدن به آن را مي يابند. ذکر دائم بر ديگر شرط حصول سعة صدري است که پس از طي مراحل سلوک با نوشيدن از چهار چشمة حقيقت جاري در بهشت، آنان را حاصل مي شود:
مقيم حلقة ذکر است دل بدن اميد
که حلقه اي ز سر زلف يار بگشاد
(حافظ)
نيل به چنين مرتبه اي جز با عشق به زيبايي حقيقي ممکن نيست؛ زيرا مطابق آياتي از سورة مطففين (کلا ان کتاب الابرابر لفي علييين.. يشهده المقربون..)، برترين مراتب از آن قلوب روشني است که تجلي رب را در خود مشاهده مي کنند، چنان که نشاط و شادماني برخورداري از نعيم بهشت در سيماي آنان ديده مي شود. آنان شرابي از عالم بالا مي نوشند، از سرچشمه اي که فقط مقربان درگاهش بدان دست مي يابند. رويت حق ثمرة تدبر لحظه به لحظه در حقيقت و مراقبة احوال خويش است؛ چنان که در حلقه هاي فتوت يادگيري هر پيشه اي با گذراندن آزمايش هاي سخت و ذکر دائم و يادآوري عقوبت غفلت و سهل انگاري در حين عمل و دقت در جزء جزء کار همراه بود. نتيجة چنين تأمل و مراقبه اي جز ظهور زيباترين صورت ها در قالب هاي متنوع هنرهاي سنتي ايران نيست؛ هنرهايي که وحدانيت حق را در صور متکثر خود يادآوري مي کنند. چنين تذکري فقط در خور هنرمند فرّه مندي است که به کشف زيبايي حق نايل مي شود و به همين سبب، در جمع برگزيدگان او جاي دارد. بنابراين هنر محملي است براي ذکر دائم خداوند که برجان هنرمند نقش مي زند و وي با بيان آن در اثري که از دستش بيرون مي ترواد يا بر زبانش جاري مي شود، يادآور دائم حقيقتي مي شود که بيننده را به درک مفهوم عميق خود فرا مي خواند. هنرمند بيانگر حقيقتي مي شود که در بهشت برين جاي دارد و به حکم “کل يوم هو في شان” (ارض، 29)، هر لحظه در صورتي دگر ظاهر مي شود. هنرمند پس از هبوط به زمين، خاطرة ديدار خود را از بهشت در اثر هنري ثبت مي کند. چنين امري در گرو رسيدن به مقامات برتر وجود از طريق سير و سلوک است؛ زيرا فرد فقط رد اين صورت مي تواند حقيقت را در جلوه هاي رنگارنگ آن رويت کند و در صورت برخورداري از معرفت هنري، بيانش کند. بار ديگر صداي رند خرابات، حافظ شيراز، در گوش ما طنين افکن مي شود که:
سالک از نور هدايت ببرد راه به دوست
که به جايي نرسد گر به ضلالت برود

پي نوشت ها :
 

1. اشاره به حديث معروف “کنت کنزاً مخفيا فاحببت ان اعرف، فخلقت الخلق لکي اعرف: گنجي پنهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، پس مخلوقات را خلق کردم تا مرا بشناسند.”
2. مهرداد بهار، پژوهشي در اساطير ايران، ص 484
3. همان جا.
4. اوستا، گزارش و پژوهش جليل دوستخواه، ج2، ص 631
5. همان، ص636
6. همان، ص 919
7. يسنه، هات 19، بند6 در اوستا، ج 1، ص 174.
8. ونديداد: بخش دوم، بند 36؛ در اوستا، ج 2، ص 871
9. گاهان، يسنه، هات51، بند 15، در اوستا، ج 1، ص 80.
10. نام يکي از ايزدان زرتشتي، به معني پرهيزگاري يا درخشش ايزد دادگري، که از همين روز ترازودار روز پسين است.
11. درخت هوم يا گوکرن در ميانة درياي فراخ کرت در بردارندة همة داروهاست و بذر همة گياهان در آن نهاده شده است و سيمرغ بر آن آشيان دارد. رشن يشت، بند 17، در: اوستا، ج 1، ص 400.
12. رشن يشت، اوستا، ج 1، ص 404-399
13. هادخت نسک، بند 15، در: اوستا، ج1، ص 513-512.
14. مينوي خرد، ص 25
15. پانزده سالگي سن آرماني در دين زرتشت است.
16. هادخت نسک، بندهاي 15-7 در: اوستا، ج1، ص 513-511.
17. بندهش، بخش بيست و دوم، در: مهرداد بهار، پژوهشي در اساطير ايران، ص 338-337.
18. يسنه، هات 10، بند 3 در: اوستا، ج1، ص145.
19. اوستا، ج 2، ص 919.
20. فَرشکرد به معني جهان نو ساخته در پايان دورة دوازده هزار سالة زمان کرانمند و برقراري جاودانه پاکي واشه و پرهيزگاري يا نوسازي جهان و دين پس از برخاستن سوشيانتها و پاک کردن جهان از همة پتياره هاي اهريمني است.
21. بندهش، بخش يازدهم، در: مهرداد بهار، پژوهشي در اساطير ايران، ص 152.
22. مينوي خرد، ص 114.
23. بندهش: بخش هشتم: در: مهرداد بهار، پژوهشي در اساطير ايران، ص 113.
24. يشتها، ج 1، ص 65.
25. ونديداد فرگرد 20، بند 4، در: اوستا، ج2، ص 877.
26. یسنه، هات 11- 9، هوم يشت، در: اوستا، ج1، ص 143- 136.
27. مري بويس، تاريخ کيش زرتشت، ص 193.
28. مينوي خرد، ص 70.
29. مهرداد بهار، از اسطوره تا تاريخ، ص 194، يادداشت 61.
30. همان، ص 198، يادداشت 111.
31. شهاب الدين سهروردي، “عقل سرخ” قصه هاي شيخ اشراق، ص 12.
32. هانري استيرلن، اصفهان: تصوير بهشت، ص46.
33. داريوش شايگان، هانري کرين، آفاق تفکر معنوي در اسلام ايراني، ص 272
34. يشتها، ج1، ص 87.
35. همان، ص 70
36. به نقل از خانم دکتر ژاله آموزگار.
37. مينوي خرد، ص 53-52
38. مهرداد بهار، پژوهشي در اساطير ايران، ص 157.
39. مري بويس، تاريخ کيش زرتشت، ج1، ص 163
40. همان، ص 192.
41. مهرداد بهار، پژوهشي در اساطير ايران، ص 336، همچنين نک: مينوي خرد، ص 82.
42. بهرام فره وشي، جهان فروري، ص 133.
43. اوستا، نامة مينوي، ج2، ص 846
44. مهرداد بهار، پژوهشي در اساطير ايران، ص 257.
 

ـ استیرلن، هانری. اصفهان: تصویر بهشت، با مقدمة هانری کربن، ترجمة جمشید ارجمند، تهران، فروزان روز، 1377.
ـ اوستا، به گزارش و پژوهش جلیل دستخواه، تهران، مروارید، 1370، ج2
ـ اوستا، نامة مینوی به گزارش و پژوهش جلیل دستخواه، تهران، مروارید، 1370، ج2
ـ بهار، مهرداد از اسطوره تا تاریخ، ویراستةابوالقاسم اسماعیل پور، تهران، چشمه، 1376
ـ پژوهشی در اساطیر ایران، ویراستة کتایون مزداپور، تهران، آگاه، 1378
ـ بویس، مری. تاریخ کیش زرتشت، ترجمة همایون صنعتی زاده، تهران، توس، 1369، 4 ج.
ـ حافظ، دیوان، تهران، انجمن خوشنویسان، 1362.
ـ سهروردی، شهاب الدین «عقل سرخ» قصه های شیخ اشراق، ویرایش جعفر مدرس صادقی، تهران، نشر مرکز، 1374
ـ شایگان، داریوش هانری کربن، آفاق تفکر عنوی در اسلامی ایرانی، ترجمة باقر پرهام، تهران، علمی و فرهنگی، 1373.
ـ طهوری، نیر. «راهی به بهشت» خیال، ش 2 (تابستان 1381).
ـ فره وشی، بهرام. جهان فروری، تهران، کاریان، 1364.
ـ قرآن کریم
ـ گنون رنه. معانی رمز صلیب، ترجمة بابک عالیخانی، تهران، سروش، 1374
ـ مولوی، جلال الدین محمد. کلیات شمس، به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، تهران، امیرکبیر، 1360
ـ مینوی خرد، ترجمة احمد تفضلی، تهران، توس، 1379
ـ یشتها، تفسیر و تألیف ابراهیم پور داوود، تهران، اساطیر، 1377، 2ج
- Stierlin,Henri,Ispahan: Image du Paradis,paris,Bibliotheque des Arts,1985.
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.