زبان فارسي و ايران شناسي در بلگراد


 

نويسنده : دکتر محمود فتوحي




 

پيشينه شرق شناسي در بلگراد
 

دانشکده زبان ها و ادبيات، قديمي ترين دانشکده در بلگراد و يکي از مؤسسات طراز اول صربستان در زمينه علوم انساني است. اين موسسه در سال 1808 م با نام مدرسه عالي بلگراد پايه گذاري شد و در 1960 م با نام دانشکده زبان و ادبيات استقلال يافت. بخش شرق شناسي اين دانشکده که از مهم ترين بخش هاي آن به شمار مي رود، در سال 1925 به همت فهيم بايراکتاروويچ (1889- 1970) تأسيس شد.
صربها خيلي ديرتر از کشورهاي اروپاي غربي (فرانسه، آلمان، بريتانيا، ايتاليا...) و حتي روسيه به شرق شناسي روي آوردند. آنها الگوي خود را در زمينه هاي مختلف خاورشناسي از اروپاي غربي گرفته بودند.
فهيم بايرا کتاروويچ، خود شاگرد هانري ماسه- شرق شناس مشهور فرانسه – بود که در وين، لندن و الجزاير در زمينه آموزش زبان هاي شرقي (شاخه اسلامي: ترکي، عربي و فارسي) تحصيلات خود را گذرانده بود و با روش هاي نوين نسل دوم شرق شناسان قرن نوزده و بيست آشنايي کامل داشت. او از سال 1925 تدريس زبان و ادبيات فارسي را در چارچوب درس ادبيات جهاني آغاز کرد و همانطور که از معناي نامش بر مي آيد، پرچمدار شرق شناسي در دانشگاه بلگراد شد (در زبان صربي بايراک همان بيرق است) تا اينکه در سال 1926 عملاً بخش شرق شناسي را افتتاح کرد.
او به درستي دريافته بود که اسلام شناسي و مطالعات درباره شرق ميانه، ناگزير مستلزم يک مثلث زباني است که اضلاع آن را زبان هاي عربي، فارسي و ترکي تشکيل مي دهد. از طرفي مطالعه در تاريخ و فرهنگ ترکي که روشنفکران صرب آن را لازمه شناخت تاريخ و فرهنگ خود مي شمارند، با زبان فارسي پيوندي ناگسستني دارد. فرهنگ و زبان و حتي ديپلماسي سياسي ترکان عثماني از پشتوانه مقتدري برخوردار بوده که از دو زبان عربي و فارسي مايه مي گرفت، و بدون شناخت زبان، تاريخ و فرهنگ ايران، کار ترک شناسي ناقص و ابتر خواهد ماند. پروفسور فهيم با علم به اين مسائل، سنگ بناي ايران شناسي و آموزش زبان فارسي را در بلگراد محکم نهاد و تا سال 1996 به مدت چهل و يک سال از عمر خود را صرف تدريس و تحقيق در ادبيات فارسي نمود و ميراث ارزنده اي از خود به يادگار نهاد. مجموعه آثار فهيم بالغ بر 244 اثر مي شود که اغلب آنها در قالب مقاله، کتاب و ترجمه آثار ادبي، بارها به چاپ رسيده است.
پس از پروفسور فهيم، شاگردش ماريا جوکانوويچ کار استاد را در بخش شرق شناسي دنبال کرد؛ وي تحصيلات خود را در بخش شرق شناسي دانشگاه بلگراد به اتمام رسانده و از 1967 دنباله کار استاد را گرفت و تا سال 1979 استاد کرسي زبان فارسي بخش شرق شناسي بود. وي به هنگام فوت در سال 1983، بالغ بر 40 اثر تحقيقي و تأليفي در زمينه هاي مختلف از خود به يادگار گذاشت که البته شمار بسيار اندکي از آنها به ادبيات و فرهنگ ايران مربوط مي شود.
از سال 1980 کرسي زبان و ادبيات فارسي بخش شرق شناسي دانشگاه بلگراد را پروفسور دارکوتاناسکوويچ اداره مي کرد. وي نيز از شاگردان برجسته فهيم بايرا کتاروويچ بود که از سال 1971 به تدريس و تحقيق در بخش شرق شناسي مشغول بود. پروفسور تاناسکوويچ به مدت هشت سال تدريس زبان و ادبيات فارسي را ادامه داد، از سال 1987 به تدريج درس فارسي از برنامه بخش شرق شناسي دانشگاه بلگراد حذف شد. تقريباً تا سال 1987 زبان فارسي رسما در بخش شرق شناسي تدريس مي شد اما از آن پس تعطيل شد و در محاق فراموشي فرو رفت. علل و عوامل بسياري براي افول موقعيت زبان فارسي در بلگراد مي توان بر شمرد.
البته نبايداز نظر دور داشت که در دهه هاي پاياني قرن بيستم، در سراسر جهان و حتي در دانشگاههايي که در قرن نوزده و نيمه اول قرن بيست کانون مطالعات شرقي بود، شرق شناسي ديگر آن تب و تاب و جاذبه پيشين را نداشت و نسل سوم شرق شناسان اروپا و آمريکا نيز به آن احاطه و عمق دانش نسل هاي اول و دوم خاور شناسان را داشت و نه آن شور و اشتياق را؛ چراکه به دشواري چيز تازه اي دستگيرش مي شد روزگار کاوش در گنجينه هاي شرق رو به پايان بود.
در يوگسلاوي نيز به تبع ديگر ملل چنين حسي نسبت به شرق شناسي پديدار شد. مسائل داخلي يوگسلاوي، ضعف قدرت مرکزي سوسياليسم در بلوک شرق؛ و مواجهه با مسائل تازه در دنياي جديد پس از فروپاشي کمونيسم، چنان فضاي يوگسلاوي را پر کرده بود که ديگر مجالي براي پرداختن به مطالعات شرقي باقي نماند. شروع جنگ هاي داخلي و بحران در روابط سياسي ايران و صربستان را نيز بايد در مجموعه عوامل فوق افزود.
بدين گونه بود که زبان و ادبيات فارسي چندان مورد استقبال قرار نگرفت و فقدان افراد فرهيخته آشنا به زبان فارسي در مجموعه بزرگ دانشکده ادبيات، نتيجه آن شرايط است و بايد گفت که غفلت ديپلماسي ايران از ايران شناسي و زبان فارسي در آن سالها نيز مزيد علت بود که در قياس با تلاش هاي بي وقفه کشورهاي عرب زبان، ترکيه، اسرائيل، کره و ژاپن، ضعف آن کاملاً مشهود است. اين در حالي است که اشتياق به آشنايي با زبان و فرهنگ ايران در ميان صربها نسبت به ديگر زبان هاي شرقي بسيار زياد است.

احياي کرسي زبان فارسي در بخش شرق شناسي
 

پس از اين دوره فترت و رکود موقعيت زبان فارسي کوشش هاي مرکز فرهنگي ايران براي احياي موقعيت زبان فارسي در دانشگاه آغاز شد. در فروردين سال 1371 شمسي، در پي شروع جنگ در بوسني، استاد ايراني اعزامي براي آموزش زبان فارسي در دانشگاه سارايوو، آقاي دکتر احمد صفار مقدم، ناگزير شد به بلگراد عزيمت کند. حضور ايشان در بلگراد زمينه مناسبي براي احياي زبان فارسي در دانشکده ادبيات بود که با پيگيري نمايندگي هاي سياسي و فرهنگي ايران از آن زمان تلاش براي احياي موقعيت زبان فارسي در دانشکده ادبيات بلگراد آغاز گرديد. در آن زمان، رئيس وقت بخش شرق شناسي، آقاي دکتر تاناسکوويچ، با اشتياق بسيار از تأسيس کرسي زبان فارسي استقبال کرد. ايشان شرايطي براي راه اندازي کرسي زبان فاريس بر شمرده که عبارتند از:
1- کسب مجوز از وزرات آموزش صربستان
2- برنامه ريزي دوره آموزشي زبان فارسي
3- تهيه و تدوين کتاب و منابع درسي لازم
4- تأمين استاد زبان فارسي
همکاري دکتر صفار مقدم با دانشکده شرق شناسي کوتاه و موقت بود. پس از بازگشت ايشان با تلاش هاي نمايندگان فرهنگي ايران، کلاس هايي در دانشکده ادبيات تشکيل مي شد؛ اما عليرغم تلاش هاي بسيار، به دليل عدم اعزام استاد از ايران، مسئولان دانشگاه چندان با جديت به موضوع عنايت نداشتند. تا اينکه در آبان سال 1379 آقاي دکتر محمود فضيلت از طرف وزارت علوم و تحقيقات به عنوان استاد زبان فارسي به بلگراد اعزام شد و کلاس درس فارسي به عنوان زبان دوم دانشجويان رشته هاي شرق شناسي و در شمار دروس اختياري طي مراسمي گشايش يافت و از آن زمان، واحد زبان فارسي طي دو دوره با استقبال نسبتاً مقبولي همراه بوده است.
برنامه اي براي يک دوره دو ساله در قالب چهارنيمسال از قرار هفته اي حداکثر شش ساعت لازم است تا در کنار آموزش زبان فارسي، زمينه هاي آشنايي با تاريخ، ادبيات، فرهنگ و تمدن ايران در آن پيش بيني شده و از جاذبه هاي مقبول و قوي برخوردار باشد. تکيه صرف بر آموزش زبان، بدون ايجاد انگيزه و شوق، موجب خستگي و دلسردي زبان آموزان مي شود؛ زيرا آنها زبان را به هدف آشنايي با محتواي تاريخ و تمدن ايران مي خوانند و زبان به تنهايي براي آنها جاذبه اي ندارد.
اغلب گروه هاي آموزشي دانشکده ادبيات بلگراد، از جمله گروه انگليسي، ژاپني، چيني، عربي، عبري، کره اي و ترکي... براي تشويق و ترغيب زبان آموزان، سالانه تعدادي از بهترين دانشجويان را با هزينه کشورهاي مربوط به انگليس، آمريکا، چين، ژاپن، اسرائيل، مصر، کره جنوبي، و ديگر کشورها اعزام مي کنند تا در دوره هاي کوتاه مدت فراگيري زبان و آشنايي با فرهنگ آن کشورها شرکت کنند و بعضاً بورس هاي تحصيلي ارزشمندي به آنها اعطا مي کنند، و از اين طريق بر تعداد مشتاقان فراگيري زبان و فرهنگ خود مي افزايند.

زمينه هاي ايران شناسي در زبان و فرهنگ صربستان
 

در کل جمهوري هاي يوگسلاوي سابق به ويژه در صربستان و بوسني، بسترهاي مناسب و بکري براي مطالعات ايران شناسي وجود دارد که از رهگذر آنها مي توان زمينه هاي همکاري فرهنگي و علمي ميان دانشگاهها و موسسات پژوهشي را در موضوعات تاريخي، ديني، سياسي و مردم شناسي فراهم کرد. برخي از اين زمينه ها از اين قرارند:
• مطالعه و بررسي نفوذ فرهنگ ايران باستان و مانويت ايراني در ميان بوگوميل هاي بالکان در قرن يازده و دوازده ميلادي.
• مطالعه و تحقيق در نفوذ زبان، ادبيات و فرهنگ ايران در ميان مردم صرب و کروات.
• وجود نزديک به صد نسخه خطي ايراني که دقيقاً شناسايي نشده اند. اين نسخه ها که مشخصات ناقصي از آنها در فهرست هاي کتابخانه ها و موزه ها آمده است، پس از تحولات سياسي اخير، موجوديت برخي از آنها در بوته اي از ابهام فرو رفته است.
• حدود 30000 واژه شرقي (ترکي، عربي، فارسي) در زبان هاي اين منطقه وجود دارد که بخش زيادي از آنها واژه هاي فارسي است.
• وجود طوايفي از کوليها که از شرق مهاجرت کرده اند و در زبان آنها واژه هاي فارسي فراوان يافت مي شود.
• مشترکات فولکوريک در ادبيات عاميه (قصه ها و افسانه ها و ترانه هاي محلي و..)
• استقبال فراوان مردم صربستان از سينما، موسيقي، ادبيات ايراني و مظاهر ايران باستان، زمينه مناسبي براي گسترش ارتباطات فرهنگي و سياسي، اقتصادي است که نبايد از آن غافل شد.
برگزاري نمايشگاه هاي فرهنگي، نمايش فيلم، اجراي موسيقي ايراني، برگزاري سمينارهاي علمي پژوهشي در ايران و صربستان، ترجمه متقابل آثار ادبي دو ملت از موثرترين کارهايي است که صربستان استعداد پذيرش آن را در حد قابل توجهي دارد.
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.