شهنامه چه مي گفت
شهنامه چه مي گفت
شهنامه چه مي گفت
نويسنده :فريدون مشيري
اين دفتر دانايي، اين طرفه رهاورد،
الهام خدايي ست که فردوسي توسي
از جان و دل آن را بپذيرفت،
با جان و دل خويش، بياميخت،
بياراست، بپرورد؛
***
ده قرن فزون است که در پهنة گيتي
ميدان شکوهش را،
کس نيست، هماورد!
***
ده قرن از اين پيش
آيا چه کسي ديد که اين مرد
با آتش پنهانش
با طبع خروشانش
سي سال، شب و روز، چه ها گفت، چه ها کرد.
***
امروز، هنوز از پس ده قرن که اين ملک
در دايرة دوران گشته ست،
آيا چه کسي داند سي سال در آن عهد
بر اين هنري مرد سخنور چه گذشته ست؟
***
انگيزه اش از گفتن شهنامه چه بوده ست؟
سيماي اساطيري ايران کهن را
آن روز، چرا گرد زخسار زدوده ست؟
سي سال، براي چه، براي که سروده ست!
***
مي ديد وطن را، که سراپا همه درد است.
مي ديد که خون در رگ مردم
افسرده و سرد است.
بيگانه نشسته ست بر اورنگ
از ريشه دگرگون شده فرهنگ...
مي گفت که: “هنگام نبرد است”
با تيغ سخن روي بدان ميدان آورد.
***
سي سال به پيکار، بر آن پيمان، پيمود
جان بر سرپيکارش فرسوده و نياسود
وجدانش بيکار
ايمانش روشن
جانماية شعرش همه ايراني و ايران
طومار نسبت نامة گردان و دليران
نظمي که پي افکند،
کاخي که بنا کرد!
***
شهنامه به ايران و به ايراني مي گفت:
- يک روز شما در تن تان گوهر جان بود!
يک روز شما بر سرتان تاج کيان بود
در خون شما گرمي شور و هيجان بود
وان پرچمتان رأيت مهر و خرد و داد
افراشته بر بام جهان بود!
***
شهنامه به آن مردم خود باخته مي گفت،
بار دگر آن گونه توانمند، توان بود.
***
اين دفتر دانايي،
اين طرفه رهاورد،
الهام خدايي
فرمان اهورست؛
روح وطن ماست که فردوسي توسي
با جان و دل خويش بياميخت، بياراست بپرورد؛
آنگاه چنين نغز و دل افروز و دلاويز
در پيش نگاه همه آفاق بگسترد
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.
الهام خدايي ست که فردوسي توسي
از جان و دل آن را بپذيرفت،
با جان و دل خويش، بياميخت،
بياراست، بپرورد؛
***
ده قرن فزون است که در پهنة گيتي
ميدان شکوهش را،
کس نيست، هماورد!
***
ده قرن از اين پيش
آيا چه کسي ديد که اين مرد
با آتش پنهانش
با طبع خروشانش
سي سال، شب و روز، چه ها گفت، چه ها کرد.
***
امروز، هنوز از پس ده قرن که اين ملک
در دايرة دوران گشته ست،
آيا چه کسي داند سي سال در آن عهد
بر اين هنري مرد سخنور چه گذشته ست؟
***
انگيزه اش از گفتن شهنامه چه بوده ست؟
سيماي اساطيري ايران کهن را
آن روز، چرا گرد زخسار زدوده ست؟
سي سال، براي چه، براي که سروده ست!
***
مي ديد وطن را، که سراپا همه درد است.
مي ديد که خون در رگ مردم
افسرده و سرد است.
بيگانه نشسته ست بر اورنگ
از ريشه دگرگون شده فرهنگ...
مي گفت که: “هنگام نبرد است”
با تيغ سخن روي بدان ميدان آورد.
***
سي سال به پيکار، بر آن پيمان، پيمود
جان بر سرپيکارش فرسوده و نياسود
وجدانش بيکار
ايمانش روشن
جانماية شعرش همه ايراني و ايران
طومار نسبت نامة گردان و دليران
نظمي که پي افکند،
کاخي که بنا کرد!
***
شهنامه به ايران و به ايراني مي گفت:
- يک روز شما در تن تان گوهر جان بود!
يک روز شما بر سرتان تاج کيان بود
در خون شما گرمي شور و هيجان بود
وان پرچمتان رأيت مهر و خرد و داد
افراشته بر بام جهان بود!
***
شهنامه به آن مردم خود باخته مي گفت،
بار دگر آن گونه توانمند، توان بود.
***
اين دفتر دانايي،
اين طرفه رهاورد،
الهام خدايي
فرمان اهورست؛
روح وطن ماست که فردوسي توسي
با جان و دل خويش بياميخت، بياراست بپرورد؛
آنگاه چنين نغز و دل افروز و دلاويز
در پيش نگاه همه آفاق بگسترد
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}