گنجينه زبان
گنجينه زبان
گنجينه زبان
شاعر : اديب برومند
سزد که از دل و جان پاس آشيان داريم
زحادثات جهانيش در امان داريم
تن از تحمل ذلت به ننگ نسپاريم
که از سلالة نام آوران نشان داريم
وطن که بنگه دلبند و روح پرور ماست
روا بود که گرامي ترش زجان داريم
حذر ز درک حقارت که ژرف گرايي ست
رواست گر خود از ين ورطه برکران داريم
شکوه قومي ما گوهري است روشن تاب
از آنکه خودگهر از دودة کيان داريم
زپشت کاوه و از دود فريدونيم
به صدر صفحه تاريخ باستان داريم
به لوح عبرت ايام، با خط زرين
زجاه و سلطه بسي طرفه داستان داريم
نگر به صفحه تاريخ کز همايون بخت
چه مايه مرد گرانفر به هر زمان داريم
ز ديرباز همانند گيو و رستم و طوس
چه بي شمر هنري مرد پهلوان داريم
زرهنمايي زرتشت و قول آذرپاد
چه نکته ها که در اوراق زرنشان داريم
به لوح سينه بي خاطرات پيروزي
که از درفش ظفر بخش کاويان داريم
درفش فتح نه تنها به روي دوش که نيز
سمند فضل، مسخر به زبر ران داريم
نفوذ دانش و عرفان ز روزگار کهن
به هرکجا که نگو بنگري، عيان داريم
به هر ديار که شد کارواني از فرهنگ
ز اهل دانش و فن، مير کاروان داريم
بسا حکيم و بسا شاعر بلند آواز
که صيتشان شده بر بام آسمان داريم
هر آن ذخيره که داريم از جواهر فکر
ز دولت سر گنجينة زبان داريم
بدين زبان که کليد خزائن هنر است
ز نظم و نثر، بسي گنج شايگان داريم
بدين زبان سخن از علم و حکمت و آداب
زهر نمونه که خواهي، يکان يکان داريم
ز بحر طمع سخن گستران دريا دل
چه بهره ها که ز امواج درفشان داريم
وزان گروه که شد نامشان به چرخ اثير
چه برگزيده اثرهاي جاودان داريم
چو شاعران چمن آراي اين چمن گشتند
نشاط جان زگلستان و بوستان داريم
ز بهر ترجمه گفته هاي نغز دري
به هر ديار، گرانمايه ترجمان داريم
به حفظ جانب گفتار پارسي، بسيار
به شرق و غرب، هوادار نکته دان داريم
زبان نغز بسي فکر نو پديد آورد
به فکر نو سزد ار نيروي جوان داريم
زبان نغز بود پهن دشت خيل خيال
هزار شکر که جولانگهي چنان داريم
زبان نغز بود ظرف نکته هاي ظريف
کز آن ظرافت گفتار، در بيان داريم
زفکر خوب خوب تدارک شود معيشت خوب
زبان خوب چو داريم، هر دوان داريم
زبان ساده و زيبا و دلنشين و فصيح
بزرگ موهبتي دان که رايگان داريم
زبان ماست اساس حيات ملي ما
گر اين اساس نباشد، چه در جهان داريم؟
به حيرتم که چرا اين گزيده کالا را
نه ايمن از خطر کاهش و زيان داريم!
به حيرتم که چرا در طريق پاس زبان
قيام و سعي نه در خورد آرمان داريم!
به حيرتم که چرا با اساس وحدت خويش
ستيزه اي که بود ننگ خاندان داريم!
اگر به ضعف و زبوني کشد زبان را کار
کجا به پاس وطن قدرت و توان داريم!
ز غفلت از سرشرم آستين به رخ گيريم
اگر نه در بر او سر بر آستان داريم
زبان خارجي آموختن رواست، ولي
نه پيش از آنکه سرازپارسي گران داريم
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.
زحادثات جهانيش در امان داريم
تن از تحمل ذلت به ننگ نسپاريم
که از سلالة نام آوران نشان داريم
وطن که بنگه دلبند و روح پرور ماست
روا بود که گرامي ترش زجان داريم
حذر ز درک حقارت که ژرف گرايي ست
رواست گر خود از ين ورطه برکران داريم
شکوه قومي ما گوهري است روشن تاب
از آنکه خودگهر از دودة کيان داريم
زپشت کاوه و از دود فريدونيم
به صدر صفحه تاريخ باستان داريم
به لوح عبرت ايام، با خط زرين
زجاه و سلطه بسي طرفه داستان داريم
نگر به صفحه تاريخ کز همايون بخت
چه مايه مرد گرانفر به هر زمان داريم
ز ديرباز همانند گيو و رستم و طوس
چه بي شمر هنري مرد پهلوان داريم
زرهنمايي زرتشت و قول آذرپاد
چه نکته ها که در اوراق زرنشان داريم
به لوح سينه بي خاطرات پيروزي
که از درفش ظفر بخش کاويان داريم
درفش فتح نه تنها به روي دوش که نيز
سمند فضل، مسخر به زبر ران داريم
نفوذ دانش و عرفان ز روزگار کهن
به هرکجا که نگو بنگري، عيان داريم
به هر ديار که شد کارواني از فرهنگ
ز اهل دانش و فن، مير کاروان داريم
بسا حکيم و بسا شاعر بلند آواز
که صيتشان شده بر بام آسمان داريم
هر آن ذخيره که داريم از جواهر فکر
ز دولت سر گنجينة زبان داريم
بدين زبان که کليد خزائن هنر است
ز نظم و نثر، بسي گنج شايگان داريم
بدين زبان سخن از علم و حکمت و آداب
زهر نمونه که خواهي، يکان يکان داريم
ز بحر طمع سخن گستران دريا دل
چه بهره ها که ز امواج درفشان داريم
وزان گروه که شد نامشان به چرخ اثير
چه برگزيده اثرهاي جاودان داريم
چو شاعران چمن آراي اين چمن گشتند
نشاط جان زگلستان و بوستان داريم
ز بهر ترجمه گفته هاي نغز دري
به هر ديار، گرانمايه ترجمان داريم
به حفظ جانب گفتار پارسي، بسيار
به شرق و غرب، هوادار نکته دان داريم
زبان نغز بسي فکر نو پديد آورد
به فکر نو سزد ار نيروي جوان داريم
زبان نغز بود پهن دشت خيل خيال
هزار شکر که جولانگهي چنان داريم
زبان نغز بود ظرف نکته هاي ظريف
کز آن ظرافت گفتار، در بيان داريم
زفکر خوب خوب تدارک شود معيشت خوب
زبان خوب چو داريم، هر دوان داريم
زبان ساده و زيبا و دلنشين و فصيح
بزرگ موهبتي دان که رايگان داريم
زبان ماست اساس حيات ملي ما
گر اين اساس نباشد، چه در جهان داريم؟
به حيرتم که چرا اين گزيده کالا را
نه ايمن از خطر کاهش و زيان داريم!
به حيرتم که چرا در طريق پاس زبان
قيام و سعي نه در خورد آرمان داريم!
به حيرتم که چرا با اساس وحدت خويش
ستيزه اي که بود ننگ خاندان داريم!
اگر به ضعف و زبوني کشد زبان را کار
کجا به پاس وطن قدرت و توان داريم!
ز غفلت از سرشرم آستين به رخ گيريم
اگر نه در بر او سر بر آستان داريم
زبان خارجي آموختن رواست، ولي
نه پيش از آنکه سرازپارسي گران داريم
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}