مواضع سياسى فاطمه زهرا (س) در دفاع از ولایت (2)
مواضع سياسى فاطمه زهرا (س) در دفاع از ولایت (2)
مواضع سياسى فاطمه زهرا (س) در دفاع از ولایت (2)
نویسنده: سيد عبدالهادى رضوی
منبع : اختصاصي راسخون
منبع : اختصاصي راسخون
نكات مهم سخنان حضرت فاطمه(س)
گفته شد كه حضرت در اين خطبه به مسايل مهم دينى و معارف اسلامى پرداخته است كه به مناسبت با بحث ما به برخى از اين نكات مهم اشاره مىگردد، از نكات مهم كه حضرت به آن پرداخته است، بيان فلسفه و انگيزهاى احكام و معارف اسلامى است. به نظر مىرسد پرداختن حضرت زهرا(س) به اين مسأله بدين جهت است كه بسيارى از مسلمانان كه در زمان رسول خدا(ص) به اسلام گرويده بودند آشنايى عميق و لازم با احكام و معارف اسلامى نداشتند و فقط با ظواهر اسلام و احكام آن آشنا بودند. در واقع زهرا(س) با ايراد اين خطبه به اين نكته توجه داد كه براى تشكيل حكومت اسلامى و دينى نياز به شناخت دين هست تا انسان تربيت دينى شود و بعداز تربيت انسان دينى است كه زمينهاى حكومت اسلامى پديد مىآيد و الاّ جامعه، پذيرش حكومت دينى را نخواهد داشت.رسول خدا(ص) نيز در حيات خويش توجه به تربيت انسان دينى داشت اما به وسيلهاى كارشكنىهاى كه از ناحيهاى دشمنان اسلام مىشد چنين فرصتى کمتر مساعد میشد. از طرف ديگر رهبرى امت پس از رسول خدا(ص) از صحنهاى اجتماعى، سياسى كنار گذاشته شد، او كه بيش از همه به اسلام و احكام آن پس از رسول خدا(ص) آگاه بود و مىتوانست جرعه جرعه معارف اسلامى را به مردم بنوشاند خانه نشين شده بود. گزينش چنين مسألهاى از سوى حضرت زهرا(س) بينش عميق و درك و درايت حضرت نسبت به خلاها و نيازهاى فرهنگى جامعه را مىرساند كه مىتواند به عنوان الگو و نمونه براى متوليان امور فرهنگى جامعهى امروز باشد. صديقه طاهره به فلسفه ايمان به خدا پرداخته و گفت: خداوند ايمان را به خاطر پاكى شما از شرك، و نماز را وسيله دورى از كبر و خود پرستى و زكات را براى پاكى نفس و نموّ در رزق قرار داد.(76)سپس به فلسفه وجوب هريك از روزه و حج پرداخته در ادامه سخن از ولايت وامامت به ميان آورد.
حضرت صديقه طاهره در بخش از سخنان اش به تبيين جايگاه امامت پرداخته چنين فرمود: و طاعتنا نظاماً للملّْه و امامتنا اماناً من الفرقْه(77) يعنى خداوند پيروى نمودن از ما را موجب نظم ملت و جامعه اسلامى و امامت و رهبرى ما را به جهت ايمن ماندن از تشتت و پراكندگى واجب نمود در اين بخش از سخنان حضرت زهرا(س) نكات چندى قابل توجه است كه به آن اشاره مىگردد:
الف: حضرت، امامت و رهبرى را در زمره احكام مهم اسلام همانند نماز و روزه و.. قرار داد و بدين طريق اهميت مسألهى امامت و ولايت را به مردم گوشزد نمود.
ب: حضرت، تصريح به انتصاب امام از جانب خداوند نموده مقام امام را همانند پيامبر انتصابى دانست.
ج: امامت پس از رسول خدا(ص) حق اهل بيت بوده و اين حق به خاطر شايستگى و دانش و تقواى آنها و آگاهى آنان به دين و شريعت به آنها داده شده است.
د: امامت و رهبرى اهل بيت را كه در رأس آنان امام على(ع) قرار داشت، موجب ايمن ماندن جامعه از تشتت و پراكندگى ذكر نموده و با تحليل عميق و شفاف از اوضاع اجتماعى سياسى جامعهى اسلامى پس از رسول خدا(ص)، ریشهى همهى گرفتاريها را دورى از اهل بيت و عدم پذيرش رهبرى آنان دانست و در فضايى كه بر خلاف سنت رسول خدا(ص) شعار :حسبنا كتاب الله سر داده مىشد و عملاً اين تفكر پياده مىگرديد، شعار بازگشت به اهل بيت و تمسك به آنان را مطرح نمود. امام على(ع) در مورد نقش رهبرى در جامعه فرمود: موقعيت زمامدار در جامعه، همانند ريسمانى است كه مهرهها را در نظام مىكشد و آنها را جمع كرده ارتباط مىبخشد، اگر ريسمان از هم بگسلد مهرهها پراكنده مىشوند و هر كدام به جايى خواهد افتاد و سپس هرگز نتوان همه را جمع آورى نمود و از نو نظام بخشيد.(78)از نظر عقلى مسلم است كه اگر فردى از جهات علم، تقوا، مديريت، عدالت، بر ديگران رجحان داشته باشد بايست مردم دور او جمع گردند و او در رأس امور جامعه قرار گيرد و در نتيجه تشتت و پراكندگى به وجود نمىآيد، آنگونه كه در زمان رسول خدا(ص) چنين بود و با پذيرش رهبرى او نظم و وحدت در جامعه برقرار بود، اگر پس از او نيز اعلمترين و آگاهترين امت در رأس جامعه اسلامى قرار مىگرفت جلو هر گونه نفاق و پراكندگى گرفته مىشد.
در فصل قبل گفته شد كه پس از درگذشت رسول خدا(ص) هر يك از مهاجر و انصار از جمله دليلهاى كه براى اولويت و حقانيت خويش نسبت به احراز خلافت ابراز داشتند و به آن استدلال نمودند سوابق دينى و خدمات شايستهاى گذشته شان در راه پيشرفت اسلام بود. آنان با اين بينش نسبت به آيندهاى جامعهاى اسلامى خواستار امتياز بودند. صديقه طاهره(س) در برابر اين بينش آنها به بيان سوابق درخشان مبارزاتى حضرت على(ع) و نقش آن حضرت در گسترش اسلام اشاره نموده از اين طريق به دفاع از على(ع) برخواست.حضرت ابتدا وضعيت رقت بار و اسفناك آنان را پيش از اسلام گوشزد نمود كه چگونه زندگى سخت و ذلت بار داشتند و پيش از طلوع اسلام در آتش ظلم و ستم و كينه و جنگ مىسوختند، او در اين راستا فرمود :كنتم على شفا حفرْه من النار، مزقْ الشارب، و نهزْ الطامع، و قبسْالعجلان، و موطئ الاقدام، تشربون الطرق، وتفتاتون القد، اذلْ خاسئين، تخافون ان يتخطّفكم الناس من حولكم.شما در لب پرتگاه آتش قرار داشتيد، محل چشيدن و آشاميدن تشنگان و جايگاه فرصت طمع كاران بوديد، محل اقتباس افراد شتاب زده قرار داشتيد، شما جايگاه قدمها بوديد، )هر شخص ظالم و ستم كارى به شما ظلم نموده زير پا قرار مىداد از آبهاى گنديده گودالها رفع تشنگى مىنموديد، با پوست دباغى نشده و يا برگ درختان خود را از گرسنگى نجات مىداديد. انسانهاى ضعيفى بوديدكه هر آن مىترسيديد مردم شما را بربايند(79) )آن چنان ضعيف بوديد كه قدرت دفاع از خويش را نداشتيد. حضرت صديقه طاهره(س) در قالب مثالهاى زيبا اوضاع مادى و معنوى آنان را بازگو نموده وضع دردناك آنان را به رخ شان كشيد و آنگاه اشاره نمود كه اينك در سايهاى اسلام به عزت و اقتدار رسيدهايد كه حتى داعيهاى رهبرى انسانها را در سر مىپروانيد.او فرمود: فانقذكم الله تبارك و تعالى بابى محمد(ص)... خداوند شما را به وسيلهاى پدرم محمد(ص) از بدبختىها نجات بخشيد، ولى نه به اين راحتى بلكه پس از آنكه حوادث ناگوار را پشت سر گذاشته و زحمات زيادى را به جان خريد زيرادر اين راه با افراد بى منطق و گرگهاى درنده عرب و گردنكشان اهل كتاب روبرو گرديد.(80) حضرت نقش ارزنده و درخشان امام على را در راه پيشرفت اسلام اينگونه بيان نمود:هرگاه مشركان آتش جنگ را برمى افروختند خداوند آن را خاموش مىنمود، يا هر زمانى كه شاخ شيطان ظاهر مىشد توطئهاى از سوى دشمنان صورت مىگرفت يا دهان بازكنندهاى از مشركين دهان باز مىنمود، رسول خدا(ص) برادرش على(ع) را در كام آنها مىانداخت به وسيلهاى مبارزات و مجاهدتهاى او مشركين را سركوب مىنمود و آتش فتنهاى آنان را خاموش مىنموداو هيچگاه از ميدان نبرد برنمى گشت مگر اينكه گوش دشمن را زير پا له مىكرد و او را از پا در مىآورد.(81)تلاشها و مبارزات بى مانند امام على(ع) در آغازين روزهاى طلوع اسلام و پس از آن از اهميت فراوان برخوردار است به گونهاى كه دوست و دشمن بر آن اعتراف دارند خليفهاى دوم گفته است اگر شمشير كوبندهاى على نبود ستون خيمه اسلام بر پا نمىگشت.(82)خوابيدن امام على(ع) در جاى رسول خدا(ص) در ليلْه المبيت شبى كه مشركين قصد ترور رسول خدا(ص) را داشتند چنان اهميت داشت كه خداوند به وجود امام على(ع) و ايثار او، به فرشتگانش مباهات نمود، اين آيه را به رسول خدا(ص) در شأن على(ع) نازل نمود(83) :وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَأَ مَرْضَاتِ اللّهِ(84)امام على خود درباره شجاعت و دلاورى اش فرموده: اگر تمام عرب پشت به پشت هم نموده به جنگ من آيند به آنها پشت ننموده و با آنان خواهم جنگيد.(85)
صديقه طاهره(س) درادامه، سيمايى شخصيتى على(ع) رااينگونه توصيف مىنمود:
او (على) در راه خدا در فشار و سختى و در راه انجام دستورات الهى سختكوش و تلاشگر بود، او نزديك ترين فرد به رسول خدا(ص) بود، او سيد و آقاى دوستان الهى مىباشد... او در راه خداى و مسير حق از سرزنش هيچ سرزنش گر باك ندارد.(86)حضرت زهرا(س) با ترسيم و تبيين شخصيت امام و برشمردن فضايل او، آن حضرت را مستحق خلافت و رهبرى امت دانست و از اين طريق از امام دفاع نمود، او در ادامه مقايسهاى زيبا ميان خدمات و تلاشهاى امام و آنان انجام داده فرمود: آنگاه كه امام در راه اسلام در تلاش و مبارزه بود شما در رفاه و آسايش و عيش و نوش به سرمىبرديد، ساكت و آرام و در حال خوش گذرانى و در امنيت و آسايش زندگى مىنموديد، انتظار آن را مىكشيديد كه براى ما اهل بيت حادثهاى ناگوار رخ دهد وشما منتظر چنين خبرى بوديد. در مواقع بحرانى و خطرناك از صحنه كنار مىرفتيد،تا خطرى متوجه شما نگردد و از صحنههاى جنگ فرار مىنموديد.(87)جالب اينكه صديقه طاهره(س) يكى از اوصاف امام على(ع) را شجاعت و دليرى و ثابت قدمى حضرت ذكر نموده و در مقابل فرار،از جنگ و پشت به دشمن نمودن رااز اوصاف آنان برشمرد! و از اين طريق ضمن بر شمردن فضايل و شايستگىهاى امام علی ودفاع ازآ نحضرت استدلال آنان را كه بخاطر سوابق درخشان و خدمت درراه اسلام خودها را شايستهاى خلافت مىدانستند رد نمود.
از نكات مهمى كه صديقه طاهره در اين سخنرانى به آن اشاره نموده است، معرفى چهره و ماهيت سقيفه است، او اوصاف متعدد براى آن برشمرد و از اين طريق ازاسرار آن پرده برداشت و ماهيت آن را براى مردم بر ملا ساخت:
حضرت سقيفه را نفاق و دورويى عدهاى دانست كه پايههاى آن در حيات رسول خدا(ص) پى ريزى و پس از رحلت آن حضرت خود را بروز داد او در اين زمينه فرمود: آنگاه كه خداوند براى پيامبرش جايگاه برگزيدگانش را انتخاب نمود، خارهاى نفاق در شما ظاهر شد، جامههاى دين و ايمان در شما به كهنگى گرائيد، گمراهان ساكت به سخن درآمدند و فرومايگان گمنام به صحنه ظاهر شدند.(88) مجلسى به نقل از ارشاد القلوب ديلمى حديثى نقل نموده كه عدهاى در كعبهپيمانى را با هم امضا نمودند كه پس از درگذشت رسول خدا خلافت را به دستگيرند، امام على(ع) پس از سقيفه آن را يادآور شد و عدهاى بر تأييد امام على كه آن را از رسول خدا شنيده است گواهى دادند.(89)
حضرت زهرا(س) سقيفه را پاسخ به نداى شيطان دانست كه عدهاى روى مقاصد شيطانى راه افتاده آن را به وجود آوردند او فرمود: شيطان سرش را از مخفيگاهش بيرون آورده شما را ندا كرد و به سوى باطل دعوت نمود شما نيز نداى او را پاسخ داده دنبال او به راه افتاديد، شما را آدمهاى سبك يافت آنگاه تحريك تان نمود.(90)
امام على(ع)هم در این زمینه به سلمان فرمود:
آيا مىدانى اول كسى كه با ابى بكر بر منبر رسول خدا(ص) بيعت نمود كه بود؟ گفت: نه. ولى او را در سقيفه ديدم چون انصار محكوم شدند و اولين كسانى كه با اوبيعت نمودند مغيرْه بن شعبه و بشير بن سعد و... بودند، فرمود در مورد اينان از توسؤال ننمودم، آيا دانستى هنگامى كه از منبر بالا مىرفت اول كسى كه با او بيعت نمود كه بود؟ عرض نمودم: نه، ولى پيرمرد سالخوردهاى را كه بر عصايش تكيه كرده بود ديدم كه بين دو چشمانش جاى سجده پينه بسته بود. او به عنوان اولين نفر از منبربالا رفته تعظيم كرد و در حالی كه مىگريست گفت: خداى را سپاس كه مرا نميراند تاتو را در اين مكان ديدم، سپس با ابى بكر بيعت نمود... على(ع)فرمود مىدانى او كه بود، عرض كردم نه، ولى گفتارش مرا ناراحت كرد گويى مرگ رسول خدا(ص) را باشماتت و مسخره ياد مىكرد. فرمود: او ابليس بود خدا او را لعنت كند.(91)
حضرت زهرا(س) سقيفه را فتنهاى دانست كه عدهاى در آن سقوط نموده و به دنبال خود جامعه اسلامى را نيز به سقوط و انحطاط كشاندند، او فرمود: شما به بهانهاى جلوگيرى از فتنه، خود فتنهاى به وجود آورديد و در آن فرو افتاديد.(92)ابوبكر پس از سقيفه گفته بود: بيعت من، ناگهانى بود... و من به خاطر ترس از وقوع فتنه آن را پذيرفتم.(93)دست اندر كاران سقيفه براى مشروعيت خويش اذهان توده و عامه مردم رااينگونه اغفال نموده بودند كه آنها به خاطر مصلحت امت، با ابى بكر بيعت نمودند ولى صديقه طاهره(س) با افشاگرىهاى خويش روشن ساخت كه هدف آنان دست يافتن به خلافت و حكومت بود و آنها با اين عمل خويش بزرگترين فتنه را به وجود آوردند.صديقه طاهره(س) سقيفه را سرآغاز مبارزه با اهل بيت دانست كه در آن روز حق اهل بيت به تاراج رفت و عدهاى به ناحق آن را بدست گرفتند، او فرمود: شما بر غير شتر خويش داغ زديد بر محل شرب كه مال كسى ديگر بود وارد شديد.(94) خلافت راكه حق امام بود بدون هيچ گونه لياقت و شايستگى تصاحب نموديد.
صديقه طاهره(س) سقيفه را عمل عجولانه و شتابزده دانست كه عدهاى بلافاصله پس از درگذشت رسول خدا(ص) آن را به وجود آوردند، او در مواردى به عجولانه بودن سقيفه اشاره نمود، از جمله آنگاه كه مهاجمين به خانهاى او هجوم آورده بودندفرمود: جنازه رسول خدا(ص) را روى دست ما نهاده امر ولايت و خلافت را ميان خويش قسمتنموديد.(95)در جاى ديگر فرمود: شما آنچنان عجله نموديد كه جراحتى كه بر قلبها به سبب درگذشت رسول خدا به وجود آمده بود وسيع و تازه و التيام نيافته و رسول خدا(ص)هنوز به خاك سپرده نشده بود.(96)و نيز فرمود( شما آنقدر درنگ نكرديد كه آتش فتنه فروكش كند و افسار آن آرام گردد )حضرت خلافت را به شتر تشبيه كردهاند كه دست اندركاران سقيفه پيش از رام كردن آن را سوار شدند( آنگاه شروع كرديد آتش گيرهاش را روشن كنيد و آتش آن رابه جاهاى ديگر هم سرايت مىدهيد، دعوت شيطان را اجابت نموده و به خاموش كردن چراغ دين و سنت رسول خدا مشغول شدهايد به بهانه خوردن كف، شير را زير لب، پنهانى آشاميديد منافع خلافت را تصاحب كرديد، و در ظاهر وانمود كرديد كه آنچه انجام مىدهيد به خاطر مصالح اسلام و امت مىباشد.(97)صديقه طاهره(س) با بينش عميق و روشنگرانه حوادث پس از رسول خدا(ص)را تحليل نموده توطئهها را براى مردم بازگو كرد و موجى از انقلاب و اعتراض در ميان مردم ايجاد كرد به گونهاى كه ابى بكر پس از شنيدن سخنان شورانگيز و حماسى حضرت زهرا(س) براى جلوگيرى از شورش و اعتراض مردم ابتدا سياست نرمى وملايمت را در پيش گرفته به توصيف و تمجيد زهرا(س) پرداخت و با توجيه عوام فريبانه گفت: به خدا سوگند من از رأى و نظر رسول خدا(ص) تجاوز ننمودهام و آنچه انجام دادهام به دستور او بوده است و سپس به حديث خويش كه از رسول خدا(ص)شنيده است استناد نمود.(98) ولى چون با استدلال متين و منطق محكم زهرا (س)روبرو گرديد و ديد كه با افشاگريهاى زهرا(س) هر آن، احتمال شورش مىرود،سياست خويش را تغيير داده بر منبر بالا رفت گفت: اى مردم! اين چه فرومايگى است كه در برابر هر سخنى كه مىشنويد از شما مىبينم! اين ادعا و آرزوها كَى درزمان رسول خدا(ص) مطرح بود، هر كه شنيده بگويد و هر كس مشاهده نموده نقل نمايد، آنكه سخن گفت: مانند روباهى است كه گواه او دم اوست، مىخواهد فتنههاى كهنه را تازه كند، از ضعيفان استعانت مىجويد و از زنان يارى مىطلبد ام طحال زن بدكاره عرب را ماندكه محبوبترين چيز برايش بدكارى بود. بدانيد اگر بخواهم مىگويم و اگر بگويم مطالب را به صورت صريح و آشكارمىگويم ولى اگر رهايم كنيد و كارى به كارهاى من نداشته باشيدمن هم ساكت مىشوم.آنگاه رو به گروه انصار نموده و گفت: سخن نابخردان شما را شنيدم، سزاوار است شما بيشتر عهد رسول خدا(ص) را رعايت كنيد، شما بوديد كه او را پناه داديد ويارى نموديد، بدانيد كه من دست و زبانم از كسى كه سزاوار مجازات نباشد كوتاه است، انگاه از منبر پائين آمد و فاطمه(س) نيز به منزل خويش بازگشت.(99)
ابن ابى الحديد گويد، ابى بكر اينگونه سخنان و جسارت را در حضور حضرت زهرا بر زبان آوده است، حال اگر در نسبت اين سخنان به ابى بكر ترديد شود كه چگونه ابى بكر چنين صريح و بى پروا بر عليه زهرا(س) سخن رانده است و بعيد است كه چنين سخن از او صادر شده باشد، موقعيت دينى و اجتماعى زهرا(س) در نزدمسلمانان اقتضا مىنمود كه ابى بكر نسبت به حضرت زهرا(س) سياست نرمى وملايمت را در پيش گيرد و از برخورد اين چنينی بپرهيزد.
ولى اين نكته را بايد در نظر داشت كه ابى بكر تا حد امكان و تا جاى كه به كلى موقعيت او در خطر نمىافتاد، از سياست مدارا و نرمش در برابر حضرت زهرا(س)استفاده مىنمود اما در موارد كه به كلى جايگاه خويش را در خطر مىديد از سياست خشونت و برخورد تند بهره مىجست و از حربه تهديد و ارعاب استفاده مىكرد.(100)به راستى ابى بكر كه خود را خليفهاى رسول خدا(ص) و پيرو سنت آن حضرت مىدانست چگونه به خود جرأت داد اينگونه سخنان موهن و جسارتآميز را نسبت به كسى كه رسول خدا(ص) او را سيده زنان عالميان و خشم و غضب و رضايت او راملاك خشم و رضايت خداوند دانسته است، ابراز دارد. مگر نه اين است كه قرآن وپيامبر به عصمت و طهارت صديقهاى طاهره فاطمهاى زهرا(س) شهادت وتصريحدارد.(101)عمروبن دينار از عايشه روايت مىكند كه گفت: هرگز احدى را راستگوتر ازفاطمه(س) جز پدرش رسول خدا(ص) سراغ ندارم.(102)حال اين سؤال به وجود مىآيد كه ابى بكر بر اساس چه مجوزى آن حضرت رامورد بى حرمتى قرار داده اينگونه با حضرت بر خورد نموده. مگر آن حضرت پس ازدر گذشت رسول خدا(ص) چه عملى را انجام داده بود كه مستحق چنين اهانتى باشد جز اينكه آن حضرت بنابر نص صريح رسول خدا(ص)، امام على(ع) راجانشين رسول خدا(ص) دانسته و به دفاع از ولايت آن حضرت بر خواسته بود.سخنان موهن ابى بكر به قدرى شكننده بود كه بانوى بزرگوارى چون ام سلمه لب به اعتراض گشوده گفت: آيا در باره شخصيت والايى چون فاطمه(س) چنين سخنى مىگويند؟! بخدا سوگند او حوريهاى است در ميان انسانها.(103)ابن ابى الحديد گويد: سخنان ابى بكر را بر استادم نقيب ابى يحيى جعفر بن يحيى بصرى خواندم و به او گفتم ابى بكر با اين سخنان كنايه آميز مقصودش كه بود، اوگفت سخنان ابى بكر كنايه نبود تصريح بود، گفتم اگر تصريح بود سوال نمىكردم، اوبا خنده گفت: مقصود او از اين سخنان على ابن ابى طالب بود، گفتم همه اين سخنان در مورد على(ع) بود گفت: آرى پسرم! عالم سياست چنين است، گفتم انصار چه گفتند، گفت انصار با شنيدن سخنان زهرا(س) بر عليه خليفه شوريدند و نام على را برزبان آوردند و يك صدا فرياد يا على سر دادند، و ابى بكر ترسيد مردم بر عليه او قيام كنند، با ايراد سخنان جسارت آميزش جلو شورش مردم را گرفت.(104)در اثر نطق آتشين زهرا(س) مدينه پايتخت خلافت اسلامى منقلب شده صداى اعتراض مردم و گريه و ناله آنها بلند شد، مردم به گونهاى گريستند كه سابقه نداشت،ابوبكر به عمر گفت چرا نگذاشتى فدك را به فاطمه بدهم، اكنون نيز بجاست فدك رابرگردانيم، عمر مانع شد، گفت: احساسات تحريك شده مردم را چگونه بخوابانيم؟ گفت: اينها سطحى و زودگذر است و چون قطعه ابرى بيش نيست تو نماز و روزه و صله رحم بجا آر، خداوند گناهانت را مىآمرزد، زيرا خداوند در قرآن فرموده است:نيكىها و خوبيها، بديها را پاك و از ميان مىبرد آنگاه ابى بكر از عمر به خاطر راهنمائيهاى او سپاسگذارى نمود!!(105)اعتراضات حضرت فاطمه(س) تأثير شگرف در ميان مردم ايجاد نمود و مردم جرأت پيدا كردند بر عليه خليفه لب به اعتراض گشايند، ام سلمه همسر رسول خدا(ص) بر سخنان خليفه اعتراض نمود، و به دفاع از زهرا(س)پرداخت و از اينكه زهرا(س) را در ادعايش تكذيب نموده بود خليفه را نكوهش نمود و خليفه نيز او را به خاطر دفاع از زهرا(س) تا يك سال حقوقش را از بيت المال قطع نمود (106)
2- رفتن زهرا(س) به خانههاى انصار براى حمايت امام على(ع)
3-اعتراض در قالب حزن و اندوه
4سخنان حماسى زهرا(س) در جمع زنان مدينه
صديقه طاهره همچنان به مبارزات و افشاگريهاى خويش ادامه داد و از هر فرصت و اجتماعى براى اهداف سياسى خويش بهره جست. او از همه امكانات موجود براى بازگرداندن امامت و ولايت به جايگاه اصلى و واقعى آن تلاش نمود، تا اينكه بر اثر دردها و رنجهاى جسمى و روحى كه بر او وارد آمده بود بيمار گرديد و در بستر افتاد، ولى با آن هم دست از مبارزه بر نداشته و هر ازگاهى با فرياد اعتراض خود،خواب خوش هيئت حاكمه را به كابوس تبديلمىنمود.خبر تشديد بيمارى زهرا(س) به گوش زنان مدينه رسيد، خواستند از زهرا(س) عيادت نمايند. كاظم قزوينى مىگويد: به درستى روشن نيست كه انگيزه زنان مدينه از عيادت زهرا(س) چه بوده است؛ آيا به اشاره مردان خويش به عيادت زهرا(س)آمده بودند؟ يا اينكه از ظلم كه بر دختر رسول خدا(ص) رفته بود منزجر بودند وآمده بودند تا دردهاى دل خويش را تسكين دهند؟ يا فضاى سياسى آنها را وادار ساخته بود كه ميان زهرا(س) و هيئت حاكم ارتباط به وجودآورند؟(119)صديقه طاهره از فرصت به دست آمده استفاده نموده به افشاگرى پرداخت و در حال كه بيمار بود خطبه غراى ايراد نمود، اين خطبه از بهترين موضع گيرىهاى آن حضرت در دفاع از امام على(ع) مىباشد كه اهداف و آرمانهاى سياسى خويش را نسبت به آينده امت پس از رسول خدا(ص) بيان داشته است. اين خطبه را تاريخ نويسان شيعه و اهل سنت از آن حضرت روايت نموده اند.(120)سويد بن غفله گويد: چون زهرا (س) بيمار گرديد زنان مهاجر و انصار خدمت او رسيده از او عيادت نمودندواز بيمارى حضرت سوال نمودند، حضرت اعتراض خويش را نسبت به وضع موجود اينگونه ابراز داشت: به خدا سوگند شب را به صبح رساندم، در حالى كه از دنياى شما كراهت داشته و بيزارم، بر مردان شما خشمناكم، آنان را پس از آنكه امتحان نمودم به دور انداختم، پس چه زشت است كندى و سستى پس از تيزى و چه بد است بازى پس از جديت(121).اينكه صديقه طاهره به نكوهش مردان مهاجر و انصار پرداخت و آنان را سرزنش نمود بدين جهت بود كه اولاً نقش آنان را در وضعيت موجود گوشزد نمود زيرا آنان به گونهاى خويش را در وضعيت موجود بى تقصير مىدانستند و اظهار نموده بودند كه اگر على پيش از ابى بكر به سراغ آنان مىآمد با او بيعت مىنمودند.(122) دوّماً حضرت به نقش تعيين كننده تودهها در صلاح و فساد دولتها اشاره نموده، اينكه اگر امروز امامت و رهبرى به وسيلهاى عده از مسير و جايگاه اصلى خويش خارج و به انحراف كشيده شده است مردم نيز در آن سهيم هستند، سوماً بازگشت آن به جايگاه حقيقى و واقعى آن نيازمند يارى و تلاش مردم مىباشد و تا مردم نخواهند وضعيت موجود، ادامه خواهد داشت. حضرت در اين خطبه به نكات مهم سياسى اشاره نموده ديدگاه خويش را نسبت به آن بيان نمود، جالب اينكه گويا حضرت به اين نكته توجه داشته است كه مطالب راكه درسخنان پيشينش در مسجد رسول خدا اشاره نكرده است در اين خطبه اشاره نمايد و مطالب پيشينش را تكميل كند.
نكات مهم سخنان حضرت زهرا(س)
الف: مردم، امامت و رهبرى امت را پس از رسول خدا(ص) از مسير و جايگاه اصلى و واقعى آن كه حق طبيعى اهل بيت: بود دور ساختند، آنان پس از رسول خدا(ص) بيش از همه شايستگى اين مقام را داشتند زيرا آنان بودند كه بيش از ديگران به دين و شريعت آگاهى داشتند.خليفه اول، بارها گفته بود: مرا رها كنيد كه من همانند شما بوده و از شما بهتر نيستم.(124) ولى در مقابل امام على(ع) در مورد دانش و آگاهى خويش فرمود: اى مردم پيش از آنكه مرا نيابيد آنچه مىخواهيد از من بپرسيد كه من راههاى آسمان را بهتر از راههاى زمين مىشناسم(125) و نيز فرمود: به خدا سوگند اگر خواهم مىتوانم هر كدام از شما را از آغاز و پايان كارش و از تمام شئون زندگى اش آگاه سازم.(126)
ب: امامت و ولايت، ادامه دهنده رسالت و پايگاه محكم و شكستناپذير براى صيانت از دستاوردهاى رسالت است، به گونهاى كه هر نوع انحراف در آن، مبانى دين و رسالت را متزلزل مىسازد.
ج: خارج ساختن امامت و ولايت از جايگاه و مسير اصلى و واقعى آن بزرگترين خسارت براى امت و جامعه اسلامى بود، زيرا: براى هميشه جامعه اسلامى از رهبرى شخص آگاه به امور دين و دنياى مردم محروم گرديد، علاوه بر اين زمينهاى بروز اختلاف ميان مسلمانان در هميشهاى تاريخ و به وجود آمدن فرقهها و نحلههاى مختلف گرديد.درتایید سخنان حضرت زهرا(س) همين بس كه سخنان به جا مانده از امام على(ع) در نهج البلاغه تقريبا همه در دوران خلافت و چهار سال واندى حاكميت آن حضرت ايراد گرديده و به جا مانده است، اگر بر فرض به امام اين فرصت داده مىشد كه طى 25 سال به جاى خانه نشينى و دورى از مسايل سياسى، در متن اجتماع و در رأس حكومت قرار مىگرفت، با علم و دانش بى كران خويش مسير علمى بشر را تغيير مىداد و جامعه بشرى را روشن و كوههاى از علم و دانش را براى جامعه بشرى به ارمغان مىآورد.اگر تنها از اين بعد، به اين مسأله نگاه كنيم كه بر اثر بركنارى امام از صحنه سياسى و رهبرى، مردم در همه عصرها و نسلها از علم و دانش او محروم شدند، مىتوانيم به ابعاد ضرر جامعه اسلامى به سبب بركنارى امام پى ببريم.
حضرت زهرا(س) در بخشى از سخنان روشنگرانهاى خويش به انگيزههاى كنار گذارى امام از صحنههاى سياسى اشاره كرد و اينكه هيچ دليل معقول و مشروع براى اين كار نداشتند، او خوى و خصلت جاهلى و عقدهها و كينههاى جمعى و شخصى را علت بركنارى امام دانست و آنچه را كه با توجه به آموزههاى دين و مكتب مىتوان از فضايل امام به شمار آورد دليل مخالفان، براى بركنارى امام ذكر نمود و فرمود:
اينان به چه مناسبت از ابى الحسن (امام على) انتقام گرفتند و او را از مقام خلافت كنار نهادند؟ به خدا سوگند ناخشنودى از شمشيرش، نترسى و بى باكى او از مرگ،ثابت قدمى او بر علیه باطل و عدم سازش با آن، شدت عقوبت او بر دشمنان در جنگ و مبارزه، شجاعت و دليرى او در راه خدا، باعث شد از او انتقام بگيرند و او را از صحنه سياست و رهبرى امت كنار گذارند.(127)او ضمن برشمردن فضايل امام و شايستگىهاى او و خدمات خالصانهاى او در راه خدا آن را وسيلهاى بركنارى امام دانست. امام خود در اين مورد فرمود: استبداد خلفا در برابر ما نسبت به مقام خلافت، با اينكه از جهت نسب و ارتباط با رسول خدا(ص) از همه پيوندمان محكمتر بود، بدين جهت بود كه عدهاى بخل ورزيده و با عدم شايستگى آن را تصاحب نمودند.(128) و نيز فرمود: به خدا سوگند قريش از ما انتقام نمىكشد جز به اين خاطر كه خداوند ما را از ميان آنان برگزيده و بر آنان مقدم داشته است.(129)
صديقه طاهره زهرا(س) در دفاع از امام از شايستگىها و فضايل او سخن گفت، خدمات او را در اسلام گوشزد كرد و در بخشى از سخنان خويش گوشههاى از حكومت عدالت گستر او را به تصوير كشيد و از اين طريق مردم را بر عليه وضعيت موجود تحريك نموده و آنها را به يارى امام دعوت نمود، او فرمود: به خدا سوگند اگر امام به حكومت مىرسيد هرگاه مردم از راههاى آشكار و حقيقت روى بر مىتافتند او مردم را با دلايل روشن به راه حق و حقيقت بر مىگرداند، و آنان را به پيروى از حق وادار مىنمود، مردم را به آرامى در مسير حق سير مىداد به گونهاى كه هيچ كسى صدمه نمىديد، وسيركنندهء آن احساس خستگى و ملولى نمىنمود، آنان را بر محل آب گوارا و صافى كه سيرابشان مىنمود وارد مىكرد.(130)در نسخهاى ديگر جملات اولى اينگونه آمده است: به خدا سوگند اگر از زمام امرى كه رسول خدا به او(امام على)سپرده بود دست بر نمىداشتند و آن حضرت مهار شتر رهبرى و خلافت را كاملاً در دست مىگرفت، به راحتى و آسانى آنان را رهبرى مىكرد، به گونهاى كه نه در بينى شتر خلافت جراحت ناشى از مهار، ايجاد و نه بر سوار كارش اضطراب مستولى مىشد.(131)بدين معنى كه نه امام در مشقت بود و نه امت در رنج و گرفتارى، هر يك در كنار هم زندگى معقول را سپرى مىنمودند، صديقه طاهره(س) مدارا در مديريت را يكى از ويژگيهاى حكومت امام دانست و از اين طريق حاكميت حاكمان سقيفه را زير سؤال برد زيرا آنان استفاده از ابزار خشونت و برخورد تند با مردم را جز اصول سياسى اوليهاى خويش قرار داده بودند به گونهاى كه خليفه اول در ابتداى امر نسبت به مخالفان كه در خانه زهرا(س) تجمع كرده بودند ، دستور داد در صورت مخالفت آنان، از ابزار خشونت بر عليه آنان استفاده نمايند.آنان نيز چنين كردند.(132)
صديقه طاهره در بخشى ديگر از موضع گيرىهاى خويش به نتايج و پيامدهاى انحراف امامت و رهبرى از مسير اصلى آن پرداخته با تحليل عميق دورنمايی تاريك از آينده اين حادثه ارائه نموده فرمود:آگاه باشيد به جانم سوگند! شتر خلافت تازه آبستن شده، سپس در انتظار بمانيد كه به زودى خواهد زاييد، آنگاه شما از آن به اندازهاى ظرف بزرگ بجاى شيرخون تازه و سم مهلك خواهيد دوشيد، در اين هنگام است كه ياوه سرايان و انسانهاى تبهكار زيان میبینندو آيندگان پيامد سنتهاى گذشتگان را خواهند ديد.
اينك كه به آرزوى خود رسيدهايدبراى دنياى خود خوش باشيد، ولى دلهاى خود را براى فتنهاى كه در راه است آماده سازيد و به شمشيرى بران و هرج و مرج فراگير و ظلم متجاوز و خودكامگى ستمگران نويد دهيد! سهميه هايتان را اندك و محصولات كشاورزى تان را خود درو خواهید نمود؛ واى بر شما كه در آن هنگام در چه شرايطى به سر مىبريد، دلهايتان كور گشته و حق و حقيقت را نمىبينيد، آيا من شما را الزام و اجبار به پذيرش حق نمايم در حالى كه خود از آن كراهت داريد!(133)صديقه طاهره (س) با نگاهى عميق و چشم انداز حق بين آيندهاى خطرناك اين انحراف را گوشزد نموده و زنگ خطر را به صدا درآورد، تا ضمن اتمام حجت شايد بر قلب آنان تأثير گذاشته به مسير حق بازگردند.نگاهى به تاريخ دردناك جامعه اسلامى پس از سقيفه و تسلط يافتن خاندان اموى و عباسى بر سرنوشت امت اسلامى شاهد گويايى است بر پيش بينىها و پيش گويىهاى واقع بينانهاى زهرا(س) كه يكى پس از ديگرى به واقعيت نشست و آيندگان چگونه طعم تلخ سنت گذشتگان را چشيدند، چگونه به نام خليفهاى مسلمانان با اسلام و سرنوشت مسلمانان بازى نمودند.خالد بن وليد به عنوان مسئول جمع آورى زكات از جانب خليفهاى اول، مالك بن نويره را به بهانهاى ارتداد و سرپيچى از دستور خليفه و ممانعت از زكات شبانه سر بريد و در همان شب با همسرش زنا نمود، ابى بكر نه تنها او را سرزنش نكرد كه او را شمشير برهنهاى خدا دانست.(134)تفسير و تأويلهاى شخصى و سليقهاى از قرآن و شريعت رونق يافت به گونهاى كه خليفه دوم صراحتاً ابراز داشت دو متعه در زمان رسول خدا(ص)حلال بود ولى من آن را حرام نمودم.(135) طرد و نفرين شدگان رسول خدا(ص)نه تنها به جمع مسلمانان كه در پستهاى حساس حكومتى را يافتند؛ حكم بن عاص طرد شدهاى رسول خدا(ص)را كه حضرت به طايف تبعيد نموده بود، عثمان پس از رسيدن به خلافت به مدينه باز گردانيد، مروان پسرش را مأمور جمع آورى زكات قبيلهاى خزاعه در يمن قرار داد و وجوه حاصله از آن قبيله را يكجا به او بخشيد(136)؛ و نيز يك پنجم از غنايم كه از آفريقا آورده بود كه به مبلغ پنج صد هزار دينار بود به مروان بخشيد(137)، علاوه برآن فدك را نيز به او بخشيد(138) وليد بن عقبه كه پدرش (عقبه) از مشركان سرسخت و دشمن كينه توز رسول خدا(ص) بود در عهد خليفهاى سوم بر سرنوشت مسلمانان تسلط يافت و از طرف خليفه به عنوان فرماندار كوفه منصوب گرديد؛او آشكا را شراب مىآشاميد و زنا مىكرد، روزى صبحگاهان به مسجد آمد تا نماز گذارد، به جاى دو ركعت نماز چهار ركعت به جا آورد و گفت اگر ميل داريد چند ركعت ديگر بر آن بيفزايم، آنگاه آنچه از شراب خورده بود بالا آورد.(139)وليد براى مردى مسيحى ميگسارى به نام ابو زبيده كه با او شبانه به ميگسارى مشغول بود مستمرى ماهانه مقرر نموده بود،(140) و از يهودى شعبده باز ديگر به نام زراره رسما دعوت نموده بود و او بساط خويش را در مسجد كوفه پهن كرده بود.عثمان ابن مسعود صحابى معروف رسول خدا(ص)را كه خزانه دار كوفه بود به خاطر اعتراض براسراف كاريهاى وليد، از مقامش بركنار و او را چنان كتك زد كه دنده هايش شكست.(141)و نيز عثمان، صحابى بزرگوار و راست گفتارى چون ابى ذر غفارىرا به خاطر اعتراضات كوبندهاش بر اسراف كاريها و ولخرجي هاى خليفه به صحراى خشك ربذه تعبيد نمود و او تنها در آنجا مظلومانه جان داد.(142)همچنين او به ابى سفيان بن حرب، مبلغ دويست هزار دينار از بيت المال مسلمين بخشيد، او روزى به خليفه گفت: حكومت که پس از تيم و عدى به تو رسيده چون توپ به هم ديگر دست بدست بگردانيد و نگذاريد از بنى اميه خارج گردد، به جانم سوگند نه بهشتى وجود دارد و نه دوزخى.(143) و نيز او به بنى اميه گفت: خلافت را چون توپ دست به دست بگردايند به جان ابى سفيان سوگند، اميدوارم براى هميشه آن را در ميان خويش نگهداريد و به فرزندان خويش وصيت كنيد.اينها نمونهاى از دهها و صدها بدعتی است كه به وسيلهاى خلفا و دستيارانش انجام گرفته و چگونه كسانى كه در جايگاه رسول خدا(ص) خود را قرار دادند، به نام اسلام، شريعت و دين را به بازى گرفتند. صديقه طاهره(س) در آن روز خطر را گوشزد نمود و از فتنههاى كه در حال آبستن بود خبر داد سقيفه را فتنهاى دانست كه فتنههاى ديگر را به دنبال دارد.
ادامه دارد
/ع
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}