اعجاز
اعجاز
اعجاز
نويسنده :عبيد زاکاني
شخصي دعوي نبوت کرد، پيش خليفه اش بردند. از او پرسيد که: “معجزه ات چيست؟” گفت: “معجزه ام اين که هرچه در دل شما مي گذرد، مرا معلوم است؛ چنان که اکنون در دل همه مي گذرد که من دروغ مي گويم!”
چيزي نکند زهره که ننگي باشد
بر جامه او ز نيل، رنگي باشد
خادم بازنبشت که:
گرز آمدن خواجه درنگي باشد
چون باز آيد، زهره پلنگي باشد!
چون بديد او خود غلام مهتري،
جامة اطلس، کمر زرين روان
روي کردي سوي قبلة آسمان
کاي خدا، زين خواجة صاحب منن (3)
چون نياموزي تو بندة داشتن؟
بنده پروردن بياموز اي خدا
زين رئيس و اختيار شاه ما
تا يکي روزي که شاه آن خواجه را
متهم کرد و ببستش دست و پا
و آن غلامان را شکنجه مي نمود
که: دفينه ي خواجه بنماييد زود
سرّ او با من بگوييد اي خسان
ورنه برّم از شما حلق و لسان
مدت يک ماه شه تعذيب کرد
روز و شب اشکنجه و افشار و درد
پاره پاره کردشان و يک غلام
راز خواجه وانگفت از اهتمام
گفتش اندرخواب هاتف: کاي کيا (4)
بنده بودن هم بياموز و بيا!
فرج بعد از شدت
پلنگ
چيزي نکند زهره که ننگي باشد
بر جامه او ز نيل، رنگي باشد
خادم بازنبشت که:
گرز آمدن خواجه درنگي باشد
چون باز آيد، زهره پلنگي باشد!
رسم بندگي
چون بديد او خود غلام مهتري،
جامة اطلس، کمر زرين روان
روي کردي سوي قبلة آسمان
کاي خدا، زين خواجة صاحب منن (3)
چون نياموزي تو بندة داشتن؟
بنده پروردن بياموز اي خدا
زين رئيس و اختيار شاه ما
تا يکي روزي که شاه آن خواجه را
متهم کرد و ببستش دست و پا
و آن غلامان را شکنجه مي نمود
که: دفينه ي خواجه بنماييد زود
سرّ او با من بگوييد اي خسان
ورنه برّم از شما حلق و لسان
مدت يک ماه شه تعذيب کرد
روز و شب اشکنجه و افشار و درد
پاره پاره کردشان و يک غلام
راز خواجه وانگفت از اهتمام
گفتش اندرخواب هاتف: کاي کيا (4)
بنده بودن هم بياموز و بيا!
اجراي حد
فرج بعد از شدت
پي نوشت ها :
1. لاجورد
2. هرات
3. صاحب بخشش
4. بزرگ، بزرگوار
5. رها
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}