برادري


 

نويسنده :جامي




 
مردي به شخصي رسيد و آغاز گله کرد که: “روا باشد که مرا نمي شناسي و رعايت حق نمي کني؟” آن شخص حيران ماند و گفت: “از اينها که تو مي گويي، من خبر ندارم”.
گفت: “پدرت مادرت را خواستگاري کرده بوده است. اگر وي را مي خواست، من و تو برادر مي بوديم!” آن شخص گفت: “اين خويشي است که سبب آن مي شود که من از تو ميراث برم و تو از من ميراث بري!”

گوژپشت
 

گوژپشتي را گفتند: “مي خواهي که خداي تعالي پشت تو را چون ديگران راست گرداند، يا آنکه پشت ديگران را چون تو کوز گرداند؟” گفت: “آنکه همه را چون من کوز گرداند تا به آن چشمي که ايشان در من نگريسته اند، من نيز به آن چشم در ايشان نگرم”.
خوش آنکه خصم به عيبي که طعنة تو زند
به رغم وي ز چنان عيب، رسته بنشيني
و زين نشستن بي عيب، خوشتر آن باشد
که مبتلا شده او را به عيب خود بيني
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.