حد مهرباني
حد مهرباني
حد مهرباني
نويسنده : مولوي
آن سگي مي مرد و گريان آن عرب
اشک مي باريد و مي گفت از کرب: (1)
هين چه سازم؟ مر مرا تدبير چيست؟
زين سپس من چو توانم بي تو زيست؟
سائلي بگذشت و گفت: اين گريه چيست؟
نوحه و زاري تو از بهر کيست؟
گفت: در ملکم سگي بُد نيک خو
نک همي ميرد ميان راه، او
روز صيادم بُد و شب پاسبان
شير نر بود او نه سگ، اي پهلوان
تيز چشم و خصم گير و دزدران
نيک خو و باوفا و مهربان
گفت: رنجش چيست؟ زخمي خورده است؟
گفت: جوع الکلب (2) زارش کرده است
بعد از آن گفتش که: اي سالار حُر
چيست اندر دستت اين انبان پر؟
گفت: نان و زاد و لوت (3) دوش من
مي کشم از بهر قوت اين بدن
گفت: چون ندهي بدين سنگ نان و زاد؟
گفت: تا اين حد ندارم مهر و داد!
دست نايد بي درم در راه نان
ليک هست آب دو ديده رايگان
گفت: خاکت بر سر اي پر باد مشک
که لب نان، پيش تو بهتر ز اشک
اشک مي باريد و مي گفت از کرب: (1)
هين چه سازم؟ مر مرا تدبير چيست؟
زين سپس من چو توانم بي تو زيست؟
سائلي بگذشت و گفت: اين گريه چيست؟
نوحه و زاري تو از بهر کيست؟
گفت: در ملکم سگي بُد نيک خو
نک همي ميرد ميان راه، او
روز صيادم بُد و شب پاسبان
شير نر بود او نه سگ، اي پهلوان
تيز چشم و خصم گير و دزدران
نيک خو و باوفا و مهربان
گفت: رنجش چيست؟ زخمي خورده است؟
گفت: جوع الکلب (2) زارش کرده است
بعد از آن گفتش که: اي سالار حُر
چيست اندر دستت اين انبان پر؟
گفت: نان و زاد و لوت (3) دوش من
مي کشم از بهر قوت اين بدن
گفت: چون ندهي بدين سنگ نان و زاد؟
گفت: تا اين حد ندارم مهر و داد!
دست نايد بي درم در راه نان
ليک هست آب دو ديده رايگان
گفت: خاکت بر سر اي پر باد مشک
که لب نان، پيش تو بهتر ز اشک
پي نوشت ها :
1) درد و اندوه
2) گرسنگي
3) خوراک
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}