زاهد واقعي


 

شاعر :سنايي




 
آن شنيدي که زاهدي آزاد
رفت روزي به جانب بغداد
تا سوي خانه خداي شود
به سوي خلق، نيکراي شود
گفت مأمون که: “اين چنين پندار
ديد بايد مرا همي ناچار”
رفت زاهد بر خليفه فراز
مير مأمون نکرد قصه دراز،
گفت: “شاد آمدي ايا زاهد
مرحبا مرحبا ايا عابد!”
گفت: “زاهد ني ام، خطا گفتي
نيست در طبع من چنين زفتي
عرضه کردند بر من اين دنيا
بر سري داد خلد با عقبي
مر مرا جمله در کنار نهاد
يک زمان دنيي ام نيامد ياد
زاهدي مر تو را مسلم گشت
که به دنيا دل تو بي غم گشت
شادماني بدين قدر دنيا
ياد ناري زجنت و عقبي
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.