آرمان شناسي قيام هاي شيعي با رويكرد به شعارها و نمادها(1)
آرمان شناسي قيام هاي شيعي با رويكرد به شعارها و نمادها(1)
چكيده
اين نوشتار با رويكرد تحليلي و توصيفي برآن است تا اين آرمان ها و اهداف را مورد تبيين و تحليل قرار داده و نشان دهد كه شيعيان با اين جنبش ها در پي بدست آوردن و پياده كردن چه آرمان هاي مقدسي بوده اند.
كليد واژه ها: قيام هاي شيعي، عمل به كتاب و سنت، جهاد با ظالمان، برقراري عدالت، ياري خاندان پيامبر، امر به معروف و نهي از منكر.
مقدمه
لازم است با مطالعه اين قيام ها، آن اهداف و آرمان هاي مشترك شناسايي شود و علت عمده آن تحركات و عدم آرامش شيعيان مورد بررسي و معرفي قرار گيرد. برهر محقق و متفكر امور اجتماعي شيعيان لازم است پاسخ اين سؤال را بداند كه چرا حركت ها و قيام هاي شيعي كم وبيش در طول تاريخ امويان و عباسيان وجود دارد و شيعيان هر زمان كه فرصتي و ياوري پيدا كرده اند در برابر حاكمان اموي و عباسي دست به قيام زده اند و مخالفت هاي خود را به شكلي نشان داده اند. با شناخت اهداف آنها، به دغدغه هاي اصلي شيعيان پي ميبريم و روشن مي شود كه شيعيان در اثر تعاليم و آموزه هاي شيعي، چنين درخواست هايي از جامعه دارند و جامعه آرماني آنها، جامعه اي ديني و عدالت محور و ضدظلم وستمگري است.
در اين نوشتار سعي شده است اين اهداف مشترك شناسايي و تبيين شود و بيان گردد كه تمام اين اهداف برگرفته از معارف اصيل و ديني است و وجود اهداف مشترك در اين قيام ها اتفاقي نيست، بلكه از سويي با تكيه به معارف ديني و از سوي ديگر نيازهاي جامعه، موجب پيدا شدن و پيگيري اين اهداف وآرمان ها در تحركات اجتماعي شيعيان است. همچنان كه بيان شد، در مورد قيام هاي شيعي تحقيقات خوبي انجام شده است، ولي عموماً در مورد قيام خاصي بحث كرده اند، از اين رو، لازم است با يك نگاه جامع و كلي آرمان هاي مشترك آن قيام ها كشف و تبيين گردد. براي نمونه به بعضي از تحقيقات در اين زمينه اشاره مي شود. در مورد قيام هاي شيعي:
قيامهاي شيعه در تاريخ اسلام، نوشته صادق آينه وند، قيام هاي شيعه در عصر عباسي، نوشته محمدكاظمي پوران. در مورد قيام هاي عاشورا: انگيزه هاي قيام عاشورا (بررسي تطبيقي انگيزه هاي ديروز و امروز)، نوشته محمددشتي، در مورد قيام مختار: المختار الثقفي دراسه و تحليل، نوشته باقر شريف قريشي، مختار ثقفي و نهضت توابين، نوشته احمد وجيلي، ترجمه محمدعلي لساني، نهضت مختار ثقفي، نوشته محمدرضا افتخارزاده و...
اينك با اشاره به اهداف مشترك قيام هاي شيعي، به شرح جزئي آنها مي پردازيم و شواهد تاريخي آنها را نيز بيان مي كنيم.
1. عمل به كتاب خدا و سنت رسول الله(ص) (احياي دين و سنت و از بين بردن بدعتها)
اين موضوع در جامعه اسلامي از اهميت بسزايي برخورداراست. پايبندي به اين مسئله، در واقع ضامن اسلامي بودن جامعه است. از اين رو، اين اهداف در قيام هاي شيعي، جايگاه خاصي دارد. شيعيان با توجه به
فرامين ائمه اطهار(ع) دراين زمينه و عِرق ديني خود، به اين مسئله توجه ويژه اي مي كردند. براي تبيين اهميت اين مسئله در معارف شيعي به بعضي از سخنان اميرالمؤمنين علي(ع) در اين زمينه اشاره مي كنيم:
حضرت در كلامي مي فرمايد:«برشما باد عمل كردن به قرآن، كه ريسمان محكم الهي و نور آشكار و درماني سودمند است، كه تشنگي را فرو نشاند، نگهدارنده كسي است كه به آن تمسك جويد و نجات دهنده آن كس است كه به آن چنگ آويزد.»(1)
و نيز در جايي ديگر مي فرمايد: «خداوند متعال براي مردمي كه علاقه داشته هدايتشان كند فرموده است: اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خدا و رسول و اماماني كه از شما هستند اطاعت كنيد و اگر در چيزي نزاع داريد، آن را به خدا و رسولش بازگردانيد. پس بازگرداندن چيزي به خدا، يعني عمل كردن و بازگرداندن به پيامبر؛ يعني عمل كردن به سنت او كه وحدت بخش است نه عامل پراكندگي.»(2)
حضرت علي(ع) در مورد وظيفه حاكمان اسلامي در عمل كردن به قرآن و سنت رسول مي فرمايد: «حقي كه شما به گردن ما داريد، عمل كردن به كتاب خدا وسنت پيامبر وقيام به حق و برپاداشتن سنت اوست.»(3)
و همچنين در مورد پيروي از سنت رسول الله(ص) مي فرمايد: «از راه و رسم پيامبرتان پيروي كنيد كه بهترين راهنماي هدايت است، رفتارتان را با روش پيامبرتطبيق دهيد كه هدايت كننده ترين روشهاست.»(4)
حضرت در مورد پايبندي به قرآن مي فرمايد: «به ريسمان قرآن چنگ زن، و از آن نصيحت پذير، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمار.»(5)
همان گونه كه ملاحظه مي شود، عمل به قرآن و سنت رسول الله(ص) در سخنان اميرالمؤمنين علي(ع) جايگاه خاصي دارد و همچنين عمل به اين موارد يكي از ويژگي هاي مميزه و مشخصه حضرت مي باشد كه جان خود را در راه اين آرمان فدا كرد. شيعيان و محبان حضرت، در اقتدا به ايشان، بدين مضامين اهميت بسزايي مي دادند و اين مسئله در قيام هاي شيعي جلوه خاصي دارد و يكي از اهداف هميشگي اين قيام هاست كه شواهد تاريخي آن بازگو مي گردد:
در قيام امام حسين(ع)- به عنوان سرچشمه و الهام بخش قيام هاي شيعي- اين هدف بارها و بارها بيان شده است و آن حضرت در بيان آن اصرار مي ورزيدند و در واقع، مهمترين علت قيام حضرت برپايي اين هدف است. در ذيل به مواردي از آنها اشاره مي شود:
1. حسين بن علي(ع) به سران بصره نامه نوشت و آنان را به كتاب خدا فراخواند و فرمود:«سنت مرده است و بدعت زنده و برافراشته گشته است.»(6)
2. حسين(ع) به عمر[بن سعد] و يارانش فرمود: عجله نكنيد تا خبرم را برايتان بگويم. به خدا سوگند، نزد شما نيامدم تا آنكه نامه هاي بزرگان شما به من رسيد كه: سنت مرده است ونفاق سربرآورده و احكام خداوند تعطيل شده است. پيش بيا، شايد كه خداي- تبارك و تعالي- امت محمد(ص) را با تو سامان دهد. از اين رو، نزد شما آمدم...»(7)
3. امام حسين(ع) به فرزدق فرمود: اي فرزدق! اين قوم، به اطاعت از شيطان چسبيده اند و اطاعت [خداي] رحمان را وانهاده و فساد را در زمين، آشكار كردند و احكام خداوند را باطل نمودند و شراب نوشيدند و اموال فقيران و بينوايان را از آن خود كردند. من سزاوارترين كس به قيام براي ياري دين خدا و عزت بخشيدن به آيين او و جهاد در راه او هستم(تا فرمان خدا، والاترين باشد.(8))(9)
اين مواضع حضرت و دعوت مكرر ايشان به كتاب الهي و سنت نبوي، گوياي شرايط وخيم ديني آن زمان و
بي موالاتي و ظلم و ستم حاكمان اموي است.
ابي عبدالله براي اصلاح امور و برپايي دين حق و زنده كردن قرآن و سنت، دست به قيام زده است. خود حضرت در تشريح اوضاع زمان خود براي اصحابشان مي فرمايد: «پيشامد ما همين است كه مي بينيد. جداً اوضاع زمان دگرگون شده، زشتي ها آشكار و نيكي ها و فضيلت ها از محيط ما رخت بربسته است. و از فضيلت ها جز اندكي مانند قطرات ته مانده ظرف آب باقي نمانده است. مردم در زندگي پست و ذلت باري به سر مي برند و صحنه زندگي همچون چراگاهي سنگلاخ و كم علف، به جايگاه سخت و دشواري تبديل شده است. آيا نمي بينيد كه ديگر به حق عمل نمي شود و از باطل خودداري نمي شود؟ در چنين وضعي جا دارد كه شخص با ايمان، مشتاق ديدار پروردگار باشد. در چنين محيط ذلت بار و آلوده اي مرگ را جز سعادت و زندگي باستمگران را جز رنج و آزردگي و ملال نمي دانم.»(10)
پس مي توان گفت مهمترين علت امام حسين(ع) در عدم بيعت با يزيد، همين ترس از نابودي دين است، از اين رو، زماني كه مروان حكم از حضرت مي خواهد كه با يزيد بيعت كند، حضرت مي فرمايد: «انالله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد»؛(11) ديگر بايد فاتحه اسلام و مسلمانان را خواند و با آن وداع گفت، آنگاه كه جامعه و مردم دچار زمامدار و رهبري همانند يزيد گردند.
تمام اين مواضع، روشنگر انحراف جامعه اسلامي از مسير اصلي خود است. در آن زمان حكومت اسلامي و مقدرات مردم مسلمان به دست حزب ضداسلامي و جاهلي بني اميه افتاده بود. اين حزب پس از سالها نبرد با پيامبراكرم(ص) در فتح مكه به ظاهر اسلام آورد، اما كفر و نفاق خود را مخفي كرد و پس از رحلت پيامبر(ص) با چهره ظاهراً اسلامي به فعاليت زيرزميني پرداخت و به تدريج در دستگاه حكومت اسلامي نفوذ كرده، كارهاي كليدي را در دست گرفت، تا آنكه پس از شهادت اميرالمؤمنين(ع) با قبضه حكومت توسط معاويه به اوج قدرت رسيد.
گرچه سران و صحنه گردانان اصلي اين حزب، مقاصد پليد خود را در جهت ضربه زدن به اسلام از داخل، و زنده كردن نظام جاهليت، پنهان مي ساختند، اما اقدامات و عملكرد آنان و نيز درز كردن بعضي از سخنان خصوصي آنان، پرده از روي مقاصد شومشان برمي داشت. چنان که ابوسفيان كه در رأس اين حزب قرار داشت، روزي كه عثمان(نخستين خليفه از حزب بني اميه) به حكومت رسيد و بني اميه در خانه او اجتماع كردند در ابتدا گفت غير از شما كسي اينجا هست؟ (آن روز ابوسفيان نابينا بوده است) گفتند: نه. گفت: اكنون كه قدرت و حكومت به دست شما افتاده است آن را همچون گويي به يكديگر پاس دهيد و كوشش كنيد كه از دودمان بني اميه بيرون نرود. من سوگند ياد مي كنم به آنچه به آن عقيده دارم كه نه عذابي در كار است و نه حسابي، نه بهشتي هست نه جهنمي و نه قيامتي!(12)
معاويه بن ابوسفيان نيز در زمان حكومت خود در يك شب نشيني با مغيره بن شعبه(يكي از استانداران خود) آرزوي خود را مبني برنابودي اسلام، با وي در ميان گذاشت، و اين معنا توسط مطرف پسر مغيره فاش شد. مطرف مي گويد: با پدرم مغيره در دمشق مهمان معاويه بودم. پدرم به كاخ معاويه زياد تردد مي كرد و با او به گفت وگو مي پرداخت و در بازگشت به اقامتگاهمان از عقل و درايت او ياد مي كرد و وي را مي ستود، اما يك شب كه از كاخ معاويه برگشت ديدم بسيار اندوهگين و ناراحت است. فهميدم حادثه اي پيش آمده كه موجب
ناراحتي او شده است. وقتي علت را پرسيدم، گفت: پسرم! من اكنون از نزد پليدترين مردم روزگار مي آيم! گفتم مگر چه شده است؟ گفت: امشب با معاويه خلوت كرده بودم به او گفتم: اكنون كه به مراد خود رسيده اي و حكومت را قبضه كرده اي، چه مي شد كه در اين آخر عمر با مردم با عدالت رفتار مي كردي و با بني هاشم اين قدر بدرفتاري نمي نمودي؛ چون آنها بالاخره خويشان تو بوده و علاوه بر آن، اكنون در وضعي نيستند كه خطري از ناحيه آنها متوجه حكومت تو گردد. معاويه گفت: هيهات! هيهات! ابوبكر خلافت كرد و عدالت گستري نمود و پس از مرگش فقط نامي از او باقي ماند. عمر نيز به مدت ده سال خلافت كرد و زحمت ها كشيد، پس از مرگش جز نامي از او باقي نماند. سپس برادر ما عثمان كسي كه در شرافت نسب به پاي او نمي رسيد، به حكومت رسيد اما به محض آنكه مرد نامش نيز دفن شد. ولي هر روز در جهان اسلام پنج بار به نام اين مرد هاشمي(پيامبر اسلام) فرياد مي كنند و مي گويند: اشهدان محمداً رسول الله. اكنون با اين وضع(كه نام آن سه تن مرده و نام محمدباقي است) چه راهي باقي مانده است، جز آنك نام او نيز بميرد ودفن شود؟! اين گفتارمعاويه كه به روشني از كفر وي پرده برمي دارد، زماني كه از طريق راويان حديث به گوش مأمون خليفه عباسي رسيد، او طي بخشنامه اي در سراسر كشور اسلامي دستور داد مردم معاويه را لعن كنند.(13)
يزيد نيز ادامه دهنده همين برنامه است با اين فرق كه او ديگر ظواهر اسلام را رعايت نمي كند و علناً به كفرگويي و فسق و فجور مي پردازد. در چنين شرايطي است كه امام حسين(ع) با دعوت به كتاب و سنت، دست به قيام مي زند.
اين هدف در قيام توابين نيز دنبال مي شد هرچند مهمترين هدف توابين، خون خواهي امام حسين(ع) است، ولي آنها نيز در شرايط نزديك به زمان حضرت، مي ديدند كه همه مشكلات به خاطر دوري از كتاب و سنت است؛ از اين رو، در دعوت خود به اين مسئله اهتمام نشان مي دادند. طبري نقل مي كند: عبيدالله بن عبدالله از داعيان توابين در مقام دعوت مردم به شورش، چنين مي گفت: «انا ندعوكم الي كتاب الله و سنه نبيه»؛(14) ما شما را به كتاب خدا وسنت پيامبرش دعوت ميكنيم.
اين آرمان در قيام مختار نيز منعكس شده و يكي از اموري است كه مختار در قيام خود آن را دنبال مي كرده است. او در نامه اي كه به گروه باقي مانده توابين مي نويسد، آنان را به همين مسئله دعوت مي كند:«فاني ادعوكم الي كتاب الله و سنه نبيه.»(15)
نيز نقل شده است كه اشراف كوفه در بيعت خود با مختار، عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر را شرط كردند.(16)
در قيام زيد هم اين مطلب وجود دارد، چنان كه بلاذري نقل مي كند:«وكان اذا بويع(زيد) قال: ادعوكم الي كتاب الله و سنه نبيه...»؛(17) زماني كه با يزيد بيعت شد، او گفت: من شمارا به كتاب خدا وسنت پيامبرش دعوت مي كنم.
و نيز زيد گفت:«وانما ندعوكم الي كتاب الله و سنه نبيه والي السنن ان تحيا والي البدع ان تطفا»؛(18) من شما را به كتاب خدا وسنت پيامبرش دعوت مي كنم و اينكه سنت ها را زنده و بدعت ها را از بين ببريم.
زيد به چشمان خود مي ديد كه خلفاي بني اميه در مسير قرآن و سنت نيستند و اين امر را نمي توانست تحمل كند، چنان كه گفته شده است: در ملاقاتي كه زيد با هشام داشت، در حضور هشام، شخصي مسيحي رسول خدا (ص)را دشنام داد و او هيچ واكنشي از خود نشان نداد.(19) همين مسئله موجب خشم زيد از هشام شده بود.
زيد براي حمله به دشمن خود شعار«يا منصور امِت اَمِت»(اي كساني كه ياري كرده شدهاي، بميران بميران) را
انتخاب كرد. اين شعاري بود كه پيامبر(ص) در جنگ بدر آن را فرياد ميكرد. زيد خود راوي اين حديث بود كه در بدر شعار پيامبر «يامنصور امت» بوده است.(20) از اين رو، خود او نيز همين جمله را به عنوان شعار خود انتخاب كرد.(21) در واقع، مي خواست با اين شعار پيامبر(ص)، زنده كردن سنت پيامبر را كه هدف اوست، بيان كند.
در قيام شهيد فخ(22) نيز يكي از مضاميني كه مطرح است، همين موضوع مي باشد، چنان که نقل شده است: «فلماصلي الحسين[شهيد فخ] الصبح اتاه الناس فبايعوه علي كتاب الله و سنه نبيه...»(23) بعد از اينكه شهيد فخ نماز صبح را خواند، مردم به نزد او آمدند و براساس كتاب خدا وسنت پيامبر(ص) با او بيعت كردند.
شهيد فخ در هنگام بيعت مي گفت: «من با شما بيعت مي كنم براساس كتاب خدا و سنت پيامبر و اينكه اطاعت خدا را كنيم و معصيتش را ترك كنيم و... و اينكه در بين شما به كتاب خدا و سنت پيامبرش عمل كنيم»(24)
تأكيد شهيد فخ بر كتاب و سنت در واقع، موضع گيري ايشان در برابر عملكرد خلفاي عباسي است. چنان که درباره هادي عباسي خليفه زمان او، گفته شده است:مكان يتناول المسكر ويلعب...»(25) شرابخوار و قمارباز بود.
او حتي پس ار رسيدن به خلافت، اعمال سابق خود را ترك ننمود و شئون ظاهري خلافت را حفظ نمي كرد.(26)
مجالس رقص و آواز وشب نشيني هاي اين خليفه مسلمانان و بذل و بخشش هاي بيكران او از اموال عمومي مسلمانان به رقاصه ها و خواننده ها و نوازنده ها، در كتب تاريخ مسطور است. به گفته مورخان، او ابراهيم موصلي خواننده مشهور آن زمان را به دربار خلافت دعوت مي كرد و ساعت ها به آواز او گوش مي داد و به حدي به او دلبسته بود كه اموال و ثروت زيادي به او مي بخشيد. پسر ابراهيم مي گفت: اگر هادي بيش از اين عمر مي كرد، ما حتي ديوارهاي خانه مان را از طلا و نقره مي ساختيم.(27)
تكيه بر سنت پيامبر(ص)و احياي قرآن، توانست در برابر خلفا- كه عملكردشان محو كتاب وسنت بود- افراد مؤمن را جذب كند و موجب قيام هاي پي در پي عليه خلفا گردد.
پي نوشت ها :
*دانش پژوه كارشناسي ارشد تاريخ تشيع، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني.
1- نهج البلاغه، ترجمه محمددشتي، خ156.
2- همان، نامه 53.
3- همان، خ169.
4- همان، خ110.
5- همان، نامه69.
6- احمدبن يحيي بلاذري، انساب الاشراف، ج2، ص78.
7- ابن سعد، طبقات الكبري، ج1، ص468.
8- توبه: 40.
9- سبط ابن جوزي، تذكره الخواص، ص217.
10- محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص403-404.
11- ابن اعثم كوفي، الفتوح، ج5، ص17.
12- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج9، ص53؛ ر.ك: محمدبن جريرطبري، همان، ج10، ص58.
13- علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب، ج3، ص455.
14- محمدبن جريرطبري، همان، ج5، ص560.
15- احمدبن يحيي بلاذري، همان، ج6، ص374.
16- علي بن ابي الكرم ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج4، ص326؛ عبدالرحمن بن ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج3، ص31.
17-احمد بن يحيي بلاذري، همان، ج3، ص237؛ محمد بن جرير طبري، همان، ج7، ص172؛ ابن اعثم كوفي، همان، ج8، ص287.
18- محمدبن جريرطبري، همان، ج7، ص181؛ عبدالرحمان بن علي ابن جوري، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمدعبدالقادر عطا، ج7، ص211؛ علي بن ابي الكرم ابن اثير، همان، ج5، ص243.
19- احمدبن يحيي بلاذري، همان، ج3، ص236، پاورقي.
20- ابن ابي الحديد، همان، ج14، ص132.
21- احمدبن يحيي بلاذري، همان، ج3، ص244؛ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص133.
22- حسين بن علي از رهبران علويون بود كه در زمان هادي عباسي- از خلفاي بني عباس- در مدينه قيام كرد و در محله اي در مدينه بنام فخ شهيد شد، از اين رو، به شهيد فخ معروف است.
23- ابن اثير، همان، ج6، ص91؛ محمدبن جريرطبري، همان، ج8، ص194.
24- ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص378.
25- جلال الدين سيوطي، تاريخ الخلفا، تحقيق شيخ قاسم سماعي رفاعي و شيخ محمدعثماني، ص321.
26- علي بن حسين مسعودي، همان، ج3، ص325.
27- ابوالفرج اصفهاني، اغاني، ج7، ص163.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}