حلم وبردباری از منظر آیات قرآن و روایات اهل البیت (علیهم السلام) (2)
حلم وبردباری از منظر آیات قرآن و روایات اهل البیت (علیهم السلام) (2)
منبع : اختصاصي راسخون
امام سجاد (ع) و كظم غيظ: آورده اند كه روزي يكي از خدمتكاران امام سجاد (ع) درهنگام شست وشوي سر وصورت آن حضرت، ظرف آب از دستش افتاد وسر مبارك امام (ع) را زخمي كرد. امام (ع) به او نگاهي كرد. او دريافت كه حضرت ناراحت شده است بلافاصله گفت: « وَالكاظِمينَ الغَيظِ.... » پرهيزكاران كساني هستند كه خشم خود رافرو مي برند(71). امام (ع) فرمودند: خداوند تو راعفو كرد. گفت:« وَ اللَّهُ يُحِبُ المُحسِنين» وخداوند نيكوكاران را دوست دارد. امام (ع) فرمودند: « تو در راه خدا آزاد هستي.»(72)
آيت الله بروجردي وكفاره ي غضب:
بردباري درهنگام خشم ازمنظر روايات حضرات معصومين (ع):
و ليكن چو خورديش نوش است و قند
همانطور كه ذكر آن در بخش معالجه غضب گذشت يكي از راههاي علاج غضب در وقت هيجان، مبارزه با آن بواسطه بردباري و حلم است.لذا بجاست كه در اين مجال رواياتي چند با در نظر گرفتن وُسع اين مقاله از درياي عظيم معارف حضرات معصومين (ع) در ارتباط با بردباري كردن در وقت هيجان قوه غضب ذكر گردد.باشد كه عطر دل انگيز اين بيانات گوهر بار در روح و جان اثر گذارد و توفيق بردباري در وقت خشم نصيب گردد.(74)پيامبر خدا (ص) مي فرمايند: « هر كه خشمي رافرو خورد، خداوند درون او را از ايمان پركند.»ونيز فرمودند: « از محبوبترين راهها بسوي خداوند عزوجل دو جرعه است: جرعه خشمي كه با بردباري آن را فروبري و جرعه ي مصيبتي كه با شكيبايي كردن آن را فرو بري.»از امام علي (ع) نيز مروي است كه در نامه اي به حارث همداني مي فرمايند: « خشم را فرو خور و به هنگام توانايي، گذشت كن و در هنگام عصبانيت، بردبار باش و در وقت چيرگي، ببخشاي تا سرانجامت نيكو باشد.»وفرمودند: « إذا غَلَبَ عَليكَ الغَضَبُ فَاغلِبهُ بِالحِلمِ والوقار»: هر گاه غضب بر تو غالب گردد پس بوسيله وقار و بردباري برآن غالب شو.(75)امام سجاد (ع) نيز در اين باره فرمودند: « هيچ جرعه اي سرنكشيدم كه نزد من خوشتر از جرعه ي خشمي باشدكه با آن طرف مقابل را كيفر ندهم.»امام باقر (ع) فرمودند: « كسي كه خشمي را فرو خورد در حالي كه مي تواند آن رااعمال كند، خداوند درروز قيامت دلش را از ايمني وايمان بياكَنَد. »از امام صادق (ع) مروي است: « هر كه خشمي را فرو خورد كه اگر بخواهد مي تواند آن را به كاربندد، خداوند در روز قيامت دلش را از خوشنودي خود پرسازد.»وفرمودند: « هر كه خشم خود رانگه داردخداوند عيب او رابپوشاند.»وفرمودند: «نيكو جرعه اي است خشم، براي كسي كه برآن شكيبايي ورزد.»وفرمودند: « محبوبترين جرعه نزد خداي عزوجل كه بنده آن را مي نوشد، جرعه ي خشمي است كه در دلش به گردش درمي آيد و او آن را يا با صبر و يا بردباري فرو مي برد.»از حضرت رضا (ع) مروي است كه مأمون به آن جناب عرض كرد: آيا چيزي از شعر براي شما نقل كرده اند؟ حضرت فرمود: شعر بسياري براي من خوانده اند. عرض كرد: درحلم نيكوترين شعري كه براي شما نقل كرده اند برايم انشاء كن، آن جناب اين اشعار را انشاء فرمودند:
إذا كَانَ دونِي مَن بُليِتُ بجَهْلِهِ
أبَيتُ لِنَفسِي أنْ تُقَابِلُ بِالَجْهلِ
و إنْ كَانَ مِثلي فِي مَحَلِّي مِنَ النَّهي
اَخَذْتُ بِحِلْمِي كَي أُجَلَّ عَنِ الْمِثْلِ
وَ إِن كُنْتُ أَدْني مَنْهُ فِي الْفَضلِ والحِجَي
عَرَفْتُ لَهُ حَقَّ التَّقَدَّمِ وَ الْفَضْلِ
یعني هرگاه كسي نزد من باشد كه به جهل وناداني او مبتلا باشم، خود را منع مي كنم از اين كه مقابل او شوم از ناداني و اگر كسي در مرتبه من باشد و ميل من باشد در دانشوري، حلم خود را جلوه می دهم تا برتري جويم از مثل خود و اگر من پست تر از او باشم، در فضل ودانشمندي حق تقدم و فضل او را به خود مي شناسم.پس مأمون به آن حضرت عرض كرد چقدر خوب است، اين اشعار از گفته كيست؟ حضرت فرمودند: از گفته ي بعضي از جوانان.»(76)
ارزش حلم و بردباری:
چرا كه حلم:
اولاً: از اوصاف حضرت حق شمرده شده است.
ثانياً: از خصوصيات انبياء و ائمه و اولياء الهي شمرده شده است.
ثالثاً: خداوند متعال، پيامبر (ص) را امر به خويشتن داري و حلم فرموده است.
رابعاً: علت رسيدن پيامبر(ص) به اهداف و نتايج بلند و درخشان را در سايه حلم و مهرباني آن حضرت بر شمرده است.
جايگاه و ارزش حلم از منظر روايات:
حلم، اشرف كمالات نفسانى بعد از علم است، بلكه علم بدون آن سود نمى بخشد، و از اين روست كه هر گاه از ستايش علم سخن مى رود حلم نيز با آن ذكر مى شود.پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «خداوندا مرا به سبب علم بى نياز كن و با حلم زينت بخش » و نيز فرمود: «پنج چيز از روش مرسلين است و حلم را يكى از آنها شمرد.»و فرمود: « ِابْتَغُوا الرَّفعَةَ عِنْدَ اللَّه» « مرتبه بلند را نزد خدا بجوئيد»، پرسيدند: چيست آن؟ فرمود: « تَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ وَ تُعْطِي مَنْ حَرَمَكَ، و تَحْلُمَ عَمَّنْ جَهِلَ عَلَيْك»:هر كه دوستى تو را قطع كند با او پيوند كن، و هر كه از نيكى خود تو را محروم سازد با او نيكى كن، و هر كه به نادانى با تو رفتار كند حلم بورز. و فرمود: « إِنَّ الرَّجُلَ لَيُدْرِكُ بِالْحِلْمِ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِم»: مرد به واسطه حلم به مرتبه كسى مى رسد كه روزها روزه گيرد و شبها را به عبادت به سر برد.(83) و فرمود: « إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْحَيِيَّ الْحَلِيمَ وَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْبَذِيَّ»: خداوند بنده با حياى بردبار را دوست دارد، و فحش گوى بى شرم را دشمن دارد.(84) و فرمود: « ثَلَاثٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ أَوْ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ فَلَا يُعْتَدَّنَّ بِشَيْءٍ مِنْ عَمَلِهِ تَقْوَى يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ عَزَّ »(85). «سه چيز است كه هر كه يكى از آنها را نداشته باشد هيچ عملى او را فايده نمى بخشد: تقوايى كه وى را از گناه باز دارد، و حلمى كه با آن سبكى سبكسران را كوتاه كند، و اخلاقى كه با آن در ميان مردم زندگى كند.» و فرمود: «چون خلايق در روز قيامت گرد آيند منادى ندا كند كه اهل فضل كجايند؟ گروهى برخيزند و به سوى بهشت شتاب كنند، ملائكه به ايشان برخورند و گويند: چرا به شتاب به سوى بهشت مى رويد؟ گويند: ما اهل فضيلت هستيم.پرسند: فضيلت شما چيست؟ گويند: وقتى به ما ظلمى رسيد صبر كرديم، و چون به ما بدى كردند عفو كرديم، و اگر به ما سبكسرى شد حلم نموديم.فرشتگان گويند: به بهشت درآئيد كه پاداش اهل عمل چه نيك است.» و نيز فرمود: «هرگز خدا به نادانى كسى را عزيز نكرد و هرگز با حلم كسى را ذليل نساخت ». و على بن الحسين (ع) فرمود: « إِنَّهُ لَيُعْجِبُنِي الرَّجُلُ أَنْ يُدْرِكَهُ حِلْمُهُ عِنْدَ غَضَبِهِ »: مردى كه بهنگام خشم حلمش او را دريابد مرا به شگفت مى آورد(86). و امام صادق (ع) فرمود: « كَفَى بِالْحِلْمِ نَاصِرا»: حلم براى نصرت و ياورى هر كسى كافى است.(87)
و نيز فرمود: «وقتى ميان دو نفر نزاعى واقع شود دو فرشته فرود مى آيند و به آن دو مى گويند: گفتى و گفتى و خود به آنچه گفتى سزاوارى و جزاى تو به تو خواهد رسيد. و به آن كه حلم ورزد گويند: صبر كردى و حلم ورزيدى اگر آن را به انجام رسانى خدا ترا خواهد آمرزيد. و حضرت سخن را چنين ادامه داد: و اگر حليم جواب سفيه را باز گويد آن دو فرشته بالا روند.» روزى آن حضرت غلامى را براى كارى فرستاد، غلام دير كرد، به دنبال او بيرون شد، او را در ميان راه خوابيده يافت، بر بالين او نشست و او را باد مى زد تا بيدار شد. به او فرمود: «اى فلان! اين قدر حق و اختيار ندارى كه شب و روز بخوابى، شبت از تو و روزت از ماست.» و امام رضا (ع) فرمود: «لَا يَكُونُ الرَّجُلُ عَابِداً حَتَّى يَكُونَ حَلِيما»: مرد عابد نخواهد بود مگر آنكه حليم باشد.(88) امير مؤمنان (ع) فرمود: « لَيْسَ الْخَيْرَ أَنْ يَكْثُرَ مَالُكَ وَ وَلَدُكَ وَ لَكِنَّ الْخَيْرَ أَنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ وَ يَعْظُمَ حِلْمُك: خوبى آن نيست كه مال و اولاد تو بسيار باشد بلكه خير آن است كه علم تو بسيار و حلم تو عظيم باشد.»(89)امام علي (ع) نيز مي فرمايند: « زيبايي مرد بردباري اوست.»(90) همچنين آن حضرت فرموده اند:« عَلَيكَ بِالحِلمِ فَإنَّه خُلقٌ مَرضيٌ: بر تو باد حلم، همانا حلم خلقي پسنديده شده است.»(91)آن حضرت در جايي ديگر چنين فرمودند:« هيچ عزّتي بالاتر از بردباري نباشد.»(92)
الگو هاي حلم و بردباري:
در تاريخ روايت شده که عبد الله بن سلام از يهوديان عصر پيامبر اکرم (صلی اللهعليه و آله و سلّم) بودکه اسلام را پذيرفت و رسماً در صف مسلمانان قرار گرفت. او دوستى يهودی به نام «زيد بن شُعبه» داشت. عبدالله پس از پذيرش اسلام همواره زيد رابه اسلام دعوت مى کرد و عظمت محتواى اسلام را براى او شرح مى داد، ولى زيد هم چنانبر يهودى بودن خود پافشارى مى کرد و مسلمان نمى شد.عبدالله مى گويد: روزى به مسجد النّبى رفتم. ناگاه ديدم که زيد در صف نمازِمسلمانان نشسته و مسلمان شده است. بسيار خرسند شدم. لذا نزدش رفتم و پرسيدم: علتمسلمان شدنت چه بوده است؟ زيد گفت: روزی کتاب آسمانى تورات را مى خواندم؛ وقتى بهآياتى که در مورد اوصاف محمد (ص) بود رسيدم، با ژرف انديشىآنها را خواندم و ويژگى هاى او را که در تورات آمده بود، به خاطر سپردم. با خودگفتم بهتر آن است که نزد محمد روم و او را بيازمايم و بنگرم که آيا او داراى آنويژگى ها که يکى از آنها «حلم و بردباري» بود هست يا نه؟ چند روز به محضرش رفتمو همه حرکات و رفتار و گفتارش را تحت نظارت دقيق خود قراردادم. همه آن ويژگى ها رادر وجود او يافتم، ولی با خود گفتم تنها يک ويژگى مانده است، بايد در اين مورد نيزبه کندوکاو خود ادامه دهم. آن ويژگى حلم و خويشتن دارى او بود؛ چرا که درتوراتخوانده بودم: "حلم محمد (ص) بر خشم او غالب است، جاهلانهرچه به او جفا کنند، از او جز حلم و خويشتن دارى نبينند.روزى براى يافتن اين نشانه در وجود آن حضرت، روانه مسجد شدم. در مسجد ديدم کهعرب باديه نشينى سوار بر شتر به آنجا آمد. مرد عرب وقتى که محمد (ص) را ديد، پياده شد و گفت: من از ميان يکی از قبيله ها به اينجا آمده ام،خشکسالى و قحطى باعث شده که همه گرفتار فقر و تنگدستی شده ايم. مردم آن قبيلهمسلمان هستند و اميد آن را دارند که به آنها احسان کنى." در اين هنگام محمد (ص) از على (ع) پرسيد که آيا از وجوه قبلی چيزى نزداو باقی مانده است يا نه؟ على (ع) گفت: "نه". پيامبر اکرم (ص) حيران و غمگين شد. من همان لحظه به محضرش رفتم و عرض کردم: اى رسولخدا اگر بخواهى با تو خريد و فروش سَلَف کنم؛ اکنون اين مبلغ را به تو مى دهم تاهنگام فصل محصول، همين مقدارخرما به من بدهى. آن حضرت پيشنهاد مرا پذيرفت و معاملهرا انجام داد و پول را از من گرفت و به آن عرب باديه نشين داد.من هم چنان در انتظار بودم تا اين که هفت روز به فصل چيدن خرما مانده بود. دراين ايام، روزى به صحرا رفتم. در آنجا محمد(ص) را ديدم کهدرسايه درختى نشسته و هر کدام از يارانش در گوشه اى. من گستاخانه نزد آنحضرت رفتم، گريبانش را گرفتم و گفتم:" من شما را خوب مىشناسم که مال مردم را مى گيريد و در بازگرداندن آن کوتاهى و سستى مى کنيد. آيا مىدانى که چند روزى به آخر مهلت بيشتر باقی نمانده است؟من با کمال بى پروايى اين گونه جاهلانه با آن حضرت رفتار کردم ناگاه از پشت سرآن حضرت عمربن خطاب را ديدم که شمشيرش را از نيام برکشيده و با بکار بردنکلامی ناشايست، خواست به من حملهکند،اما محمد (ص) از او جلوگيرى کرد. آن گاه به عُمَرفرمود تا مقدار معينی از خرمائی خاص را به من بدهد. عمر مرا همراه خود برد و حق مراداد؛ به علاوه بيست پيمانه اضافه.گفتم: اين زيادىچيست؟ گفت: چه کنم حلم محمد (ص) موجب آن شده. چوناز نهيب من آزرده شدى، او به من دستور داد اين مقدار بيشتر به تو دهم،تا از تو دلجويى شود. هنگامى که آن اخلاق نيک و حلم عظيم محمد (ص) را ديدم،مجذوب اسلام و اخلاق زيباى پيامبر اکرم(ص) شدم و گواهى بهيکتايى خدا، و رسالت محمد (ص) دادم و در صف مسلماناندرآمدم.در سيره عملى پيامبر اکرم (ص)، صدها نمونه از ايناخلاق نيک و زيبا وجود دارد که هر کدام، نشانگر قطره اى از اقيانوس عظيم حُسن خلق آنحضرت است(94).
روزي حضرت علي (ع) چند بار غلام خود را صدا زد، ولي جوابي نشنيد، ناگهان ديد غلام دم در ايستاده، به او فرمود: «چرا جوابم را نمي دهي؟» غلام عرض كرد: «زيرا به حلم و بردباري شما، اطمينان دارم و خود را از مجازات شما ايمن مي دانم.» حضرت علي (ع) پاسخ غلام را نيكو شمرد و او را به همين خاطر آزاد نمود. اين روش يكي از شيوه هاي مهر آميز امامان معصوم (ع) با بردگان بود و با اين روش پر مِهر خود، درس مهرباني نسبت به زير دستان را به جهانيان آموختند(95).
آنچه بيش از ديگر ويژگىهاى امام حسن مجتبى (ع) - در زمان حيات و پس از شهادت از برجستگى برخوردار بود، صبورى وحلمآن حضرت بود كه تاثير بسزايى در زندگىوى و پيروانش داشت. امام (ع) آن گونه صبور بود كه صبورى وى زبانزد عام وخاص شد و ضرب المثل«حلما لحسنیة» درباره وى رواج يافت.پير مردى نا آگاه از اهالى شام در مدينه، امام حسن (ع) را سوار بر مركب ديد، آنچهتوانست از آن حضرت بدگويى كرد. وقتى كه فارغ شد، امام حسن (ع) كنار او آمد، و به اوسلام كرد، و در حالى كه لبخندى بر چهره داشت. به او فرمود: «اى پيرمرد گمانم غريبهستى، و گويا امورى بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضايت كنى از تو خشنودمىشويم، اگر چيزى از ما بخواهى به تو عطا مىكنيم، اگر از ما راهنمايى بخواهى تورا راهنمايى مىكنيم، اگر كمك براى باربردارى از ما بخواهى، بار تو را برمىداريم،اگر گرسنه باشى تو را سير مىنماييم، اگر برهنه باشى، تو را مىپوشانيم، اگرنيازمند باشى تو را بي نياز مىكنيم، اگر گريخته باشى به تو پناه مىدهيم. اگرحاجتى دارى آن را ادا مىنماييم، اگر مركب خود را به سوى خانه ما روانه سازى، و تاهر وقت بخواهى مهمان ما باشى، براى تو بهتر خواهد بود، زيرا ما خانه آماده و وسيع،و امكانات بسيار داريم.هنگامى كه آن پير ناآگاه اين گفتار مهرانگيز نشأت گرفته از حلمو صبر انقلابى امام حسن (ع) را شنيد،آن چنان دگرگون شد كه اشك از چشمانش جارى گرديد و گفت: « گواهى مىدهم كه تو خليفهخدا در زمينش هستى، خداوند آگاهتر است كه مقام رسالت خود را در وجود چه كسى قراردهد، تو و پدرت مبغوضترين افراد در نزد من بوديد، ولى اينك تو محبوبترين انسانهادر نزد من هستى.»سپس او به خانه امام حسن (ع) وارد شد، و مهمان آن بزرگوار گرديد، و پس از مدتىدر حالى كه قلبش سرشار از محبت خاندان رسالت بود، از محضر امام حسن (ع) بيرونرفت(96).
تواضع يکی از فضائل برجسته اخلاقیامام زين العابدين (ع)بود که در ابعاد مختلف روابط اجتماعی اش بروزمیيافت؛ رابطه با مادر، رابطه با زيردستان، رابطه با بردگان و حتی رابطه با دشمنانو بدخواهان. در تاريخ آمده است که روزی يکی از دشمنان امام سجاد (ع) به او ناسزاگفت. غلامان امام خواستند او را به سزای عملش برسانند، اما امام (ع) فرمود: رهايش کنيد،عيوب پنهان ما بيش از آن است که اين مرد میگويد سپس رو به مرد کرده و فرمودند:«آيا نيازی داری تا برايت برآورم؟» مرد خجالت کشيد. امام پيراهن خود را به او داد و دستور داد هزار درهم به او اعطا کنند، مرد در حالی که منقلب شده بود، باصدای بلند فرياد زد:« شهادت میدهم که تو فرزندرسول خداهستی.»(97)
افضل حكما و متكلّمين، سلطان علماء و محقّقين، بزرگ وزير خواجه نصير الدين قدس الله روحه در اخلاق و بردبارى و در حلم و حوصله اقتداى به حضرت باقر العلوم (ع) كرده، آنجا كه يك مرد نصرانى در رهگذر به آنجناب گفت: أنتَ بَقَر. حضرت فرمود: نه من بَقَر نيستم، باقرم، گفت تو پسر زنى هستى كه شغلش نانوائى است، حضرت فرمود: اشتباه كردى. گفت تو فرزند زن سياه چهره بد زبانى، حضرت فرمود: اگر راست مى گویى خدا مادرم را رحمت كند، اگر دروغ مى گوئى خدا تو را بيامرزد، نصرانى از شدّت حلم و بردبارى حضرت مسلمان شد، خواجه به پيروى از اين حلم است كه وقتى در زمان قدرت و سطوت و وزارتش نامه اى برايش آمد، در آن نامه به خواجه خطاب شده بود اى سگ پسر سگ، جواب نوشت: اين موضوعى كه براى من نوشته اى صحيح نيست، زيرا سگ از حيوانات چهار پاست، و پارس كننده و داراى ناخن هاى بزرگ است، ولى من قامتم موزون، پوستم روشن، ناخنم كوتاه و داراى نطق و ضِحكَم و اين از امتيازات انسان است، خواجه در جواب آن مرد يك كلمه زشت ننوشت. به همين خاطر است كه علامه حلّى آن بزرگ مرد جهان دانش در اجازه اش براى خواجه نوشت: شيخ ما خواجه طوسى برترين فرد اهل زمان در علوم عقليّه و نقليّه است، در علوم فلسفى و احكام شرعى بر وفق مذهب اماميّه داراى تأليفات زيادى است، شريف ترين كسى كه در اين زمان در اخلاق ديده ام اوست، خداوند قبرش را نورانى كند.(98)
حضرت آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى از مراجع بزرگ تقليد و مقيم نجف اشرف بود.كتابش در فقه به نام «وسيله» از مشهورترين و بهترين كتب فقهى است. از بزرگان دين و شاگردان آن جناب سه داستان در حلم و بردبارى و كرامت نفسش شنيده ام، كه دانستنش براى همه سودمند است.از هندوستان از آن حضرت عالمى فقيه و دانشمندى بصير جهت سرپرستى شيعيان آن سامان درخواست كردند، سيّد يكى از فضلاى نجف را خواست. براى او اجازه مفصّلى در علم و دانش و فقه و بينش نوشت، و از شيعيان آن سامان درخواست كرد كه وجود آن عالم بزرگ را مغتنم بشمارند، آن عالم متن اجازه را خواند، سپس با چهره اى جدّى رو به سيّد كرد و گفت: بدان كه من از جانب تو به بلاد هند مى روم،اما اگر از من مسئله مرجع تقليد را بپرسند من ديگرى را براى مرجعيّت معرفى مى كنم زيرا شما را اعلم نمى دانم.سيّد با كمال متانت و بردبارى فرمودند: من شما را جهت تبليغ اسلام و حلال و حرام خدا به هندوستان مى فرستم نه براى تبليغ شخصيت و مرجعيت خودم.عربى خشن و بى سواد به محضر مقدس سيّد آمد و با تندى از آن حضرت طلب كمك كرد. آنجناب با كمال متانت به او فرمود: اكنون چيزى در بساط من براى كمك به تو نيست.عرب به آن حضرت پرخاش كرد و ناسزا گفت و در عين خشم و غضب خانه سيّد را ترك كرد.چند روزى از اين ماجرا گذشت، سيّد در شب تاريك و در حال تنهایى به در خانه عرب رفته و دق الباب كرد. همسر عرب به پشت درآمد و گفت كيست ؟ سيّد فرمود: ابوالحسنم. اگر آقاى شما در خانه هست به او بگویيد چند لحظه اى با او كار دارم. زن پيغام آن مرد بزرگ را رساند، عرب به در خانه آمد و با سيد با تندخوئى برخورد كرد. سيّد اجازه ورود خواست، به تلخى به سيّد اجازه ورود داد، سيّد پس از چند لحظه كمك قابل توجهى به او نمود و از نداشتن آن روز عذرخواهى كرد، عرب از خواب غفلت بيدار شد، خنجرى آورد و به سيّد گفت يا با پاى كفشدار بر صورتم بگذار يا با اين خنجر سينه ام را مى شكافم، سيّد آنچه اصرار كرد، عرب نپذيرفت. براى حفظ جان عرب آهسته به صورتش پاى گذاشت آنگاه از خانه او رفت.آرى مردان خدا جز به ياد خدا و براى خدا و به دستور خدا زندگى نمى كنند، و هيچ علتى بين آنان و محبوبشان نمى تواند حايل گردد(99).
كاشف الغطاء از بزرگترين فقهاى شيعه و از علماى به نام مكتب اسلام است، او در دانش فقه مردى كم نظير و دانشمندى بى دليل بود. بسيارى از فقها و دانشمندان از شاگردان و تربيت شدگان آن فقيه بزرگ و عالم سترگ هستند.روز عيد فطر با هزاران نفر نماز عيد را در صحن مطهر حضرت مولى الموحدين بجاى آورد، فقيرى دل شكسته كه از شدّت فقر و ندارى كارد به استخوانش رسيده بود به محضر او آمد و اظهار حاجت كرد و گفت از فطريه اى كه مردم نزد شما آورده اند به من كمك كن كه سخت محتاجمآنجناب فرمود: من تمام فطريه ها را به محلّ خودش رساندم و اكنون از آن پول چيزى نزد من نيست، نيازمند بسختى دچار عصبانيت شد، آب دهن به روى آن مرجع بزرگ انداخت و گفت: تو كه از كمك به همچون منى عاجزى چرا بر اين مسند نشسته اى ؟كاشف الغطاء آب دهان آن مرد را به روى و به محاسن خود كشيد، آنگاه برخاست و عبا از دوش خويش برداشت و روى به جانب نمازگزاران كرد و گفت: هر كس مرا دوست دارد به اندازه وسعش در اين عبا پول بريزد، آنگاه خود آنجناب در صف نمازگزاران گشت و براى آن فقير كمك قابل توجهى از مردم گرفت ! ! راستى بجاى اين كه اين موارد را حلم بناميم بهتر است معجزه اخلاقى بگوئيم كه اين گونه اخلاق هم سوئى با اولياء و انبياء الهى است(100)
پس از آن كه وجود مقدس ملا مهدى كتاب بسيار با ارزش « جامع السعادات » را در اخلاق نوشت و نسخه هاى آن در مناطق مسلمان نشين پخش شد، نسخه اى از آن كتاب بدست بزرگ مرد شيعه، جامع فضائل و كمالات سيد مهدى بحرالعلوم كه در نجف اشرف محور علم و تقوا و زهد و عبادت و كياست و مرجعيت بود رسيدسيد از ديدن آن كتاب كه از بهترين كتب اخلاقى بود در شگفت شد و آرزو كرد روزى به ديدار مؤلف آن گنجينه پر قيمت موفق گرددملا مهدى نراقى در آتش اشتياق زيارت ائمه طاهرين مى سوخت، از خداى بزرگ مى خواست كه به اعتاب مقدسه مشرف شود، حضرت حق توفيق زيارت نجف و كربلا و كاظمين و سامرا را نصيب آن عبد صالح كردآن انسان والا و وارسته وارد نجف شد، بر اساس رسوم ديرينه تمام مراجع و علما و دانشمندان و طلاّب از آن حضرت ديدن كردند و آن جناب به بازديد همه شتافت، تنها كسى كه از آن مجسمّه اخلاق ديدن نكرد سيد مهدى بحرالعلوم بودنجف از اين واقعه شگفت زده شده بود، همه از هم مى پرسيدند علّت اين كه بحرالعلوم به ديدن نراقى نرفت چه بود ؟نراقى بزرگوار احوال سيد را پرسيد و از خانه او نشانى خواست و سپس فرمود بر ما لازم است از اين بزرگ مرد علم و عمل ديدن كنيماز اينكه نراقى مى خواست به ديدن بحرالعلوم برود همه تعجب كردند، آن جناب به منزل سيد رفت، در آنجا جمعى از علما و طلاّب حضور داشتند، نراقى وارد مجلس شد همه ورود او را گرامى داشتند ولى بحرالعلوم به نراقى توجهى نكرد و حتى از جهت احترام در برابر او از جاى خود برنخاست و تا پايان مجلس نسبت به نراقى از رعايت احترام و ادب خوددارى كردنراقى با رعايت دقت و موقعيت مجلس بدون اينكه خم به ابرو بياورد از سيد خداحافظى كرد و به خانه خود رفت، قضيه برخورد بحرالعلوم با نراقى در نجف اشرف با اعجاب بسيار شديد علما و طلاب روبرو شد، آرى براى همگان اين موضوع بى سابقه بسيار سنگين بود، تنها كسى كه از آن مجلس كمترين اثرى برنداشت نراقى بزرگ بودپس از چند روز كه از بازديد بحرالعلوم خبرى نشد، باز وجود مبارك نراقى به ديدار او شتافت و سيد به گونه مجلس اوّل و شايد كمى سردتر با نراقى برخورد كرد، مجلس دوم هم بدون اينكه در نراقى اثر سوء بگذارد تمام شد، باز هم سيد به بازديد نراقى نرفت. سفر نراقى ربه پايان بود، نجف از آن پيش آمد در بهت و حيرت بود، نراقى در روزهاى آخر سفر باز هم به ديدار سيد ميل كرد و براى بار سوم به زيارت آن مرد الهى شتافت، چون وارد منزل شد علما و طلاب ديدند سيد بحرالعلوم با حالى عجيب تا درب منزل به استقبال نراقى شتافت و آن جناب را چون بنده اى در برابر مولا در آغوش گرفتو عجيب و غريب نسبت به آن حضرت رعايت ادب و احترام كرد و وى را تا داخل منزل برد و چون شاگردى در برابر استاد نراقى نشست و در كمال خضوع و تواضع از آن حضرت پذيرائى كردپس از پايان مجلس سبب برخوردهاى اول و برخورد اخير را از علاّمه بحرالعلوم پرسيدند، آن جناب جواب داد من كتاب با عظمت جامع السعادات" را مطالعه كردم و آن را در نوع خود بى نظير ديدم، آرزو داشتم مؤلف آن را ببينم و وى را آزمايش كنم كه آيا آنچه در آن كتاب در باب فضائل اخلاقى نوشته در خود او هست يا نه، كه وى را در آن دو مجلس امتحان كردم و ديدم از ايمان و اخلاق و حلم و تواضع و صبر و عاقبت بينى بالائى برخوردار است، و از اين جهت در مجلس سوّم كمال احترام و ادب و خشوع و خضوع را نسبت به وى مراعات كردم كه او مرد دين و پيكره اخلاق و مجسمه عمل صالح است (101)
آثار ودستاوردهای حلم وبردباری:
رابطه حلم با علم:
مراتب حلم:
راههاي تحصيل حلم:
ب) علوّ طبع و بلندى همت و شخصيت بالا از امورى است كه به انسان اجازه نمى دهد خشم خويش را آشكار كند، و دست به كارهاى غير منطقىِ افراد خشمگين كم ظرفيت بزند. اميرمؤمنان على(ع) مى فرمايد:« اَلْحِلْمُ وَ الأناةُ تُوْأمانِ يُنتِجُهُما عُلْوُ الهِمَّةِ: بردبارى و خونسردى (در برابر حوادث) فرزندان دوقلويى هستند كه از همّت بلند متولد شده اند».(135)و فرمودند: « آدمی بردبار نباشد مگر آنگاه که با وقار و متين باشد.»
ج) ايمان به خدا و توجّه به ذات پاك و صفات او و از جمله حلم خداوند در برابر عاصيان و طاغيان نيز مى تواند سرچشمه ديگرى براى اين فضيلت اخلاقى باشد. امام صادق(ع) مى فرمايد: « اَلْحِلْمُ سِراجُ اللّهِ يَسْتَضيئُ بِهِ صاحِبُهُ اِلى جَوارِهِ وَ لا يَكُونُ حَليماً اِلاّ الْمَؤيَّدُ بِاَنْوارِ اللّهِ وَ بِاَنْوارِ الْمَعْرفَةِ وَ التّوحيدِ»(136) حلم چراغ پر فروغ الهى است كه دارنده آن از آن بهره مى گيرد، و به سوى جوار قرب خدا پيش مى رود، و انسان نمى تواند حليم باشد، مگر اينكه با انوار الهى و انوار معرفت و توحيد تأييد گردد.
د) علم و عقل و آگاهى بر نتايج مثبت حلم و پيامدهاى منفى خشم و غضب نيز عامل ديگرى براى پيدايش اين فضيلت اخلاقى در وجود انسان ها است.اميرمؤمنان على(ع) مى فرمايد: «اَلْحِلْمُ نورٌ جُوْهَرُهُ الْعَقْلُ»: حلم و بردبارى نورى است كه جوهره آن عقل است. (137)و در تعبير ديگرى مى فرمايد: «بِوُفُورِ الْعَقْلِ يَتَوَفَّرُ الْحِلْمُ»: با افزايش عقل بر ميزان حلم و بردبارى نيز افزوده مى شود(138). و فرمودند:« با زياد شدن عقل بردباری زياد می شود.»(139)و نيز در حديثى از همان بزرگوار مى خوانيم: « عَلَيْكَ بِالْحِلْمِ فَاِنَّهُ ثَمَرَةُ الْعِلْمِ»: بر تو باد به حلم و بردبارى كه ميوه درخت علم است.
تمرين بردباري:
از بيانات حضرت علی (ع) بدست می آيد که تمرين بردباری و اينکه آدمی جامه حلم بپوشد و خود را به بردباری بزند شيوه ای است که می توان بوسيله آن ملکه حلم را بدست آورد و نهايتاً حليم شد.امام صادق (ع) نيز در حديثی همين معنا را بيان فرموده اند:« اگر بردبار نيستی خود را به بردباری وادار.»(144)
گر بهرتو حلم و صبـر باشد دُشوار
بنمای بظاهر که حليـمی بسيـار
چون هر که همانند گروهی گردد
کم کم خود از آن گروه آيد بشمار
همچنين حضرت صادق (ع) در حديثی به عِنوان بَصری شيوه عملی بردباری درمقابل سفيهان را نيز بيان فرموده اند:«.....أمّا اللّواتی فی الحلمِ؛ فمَن قال لَکَ إن قُلتَ واحِدَةً سمعتَ عشراً،فَقُل:إن قلتَ عشراً لم تَسمَع واحدةً.ومَن شَتَمَکَ فَقُل لَهُ إن کنتَ صادقاً فيما تقُولُ فأسألُ اللهَ أن يغفِرَلی و إن کنتَ کاذباً فيما تقولُ فاللهِ أسألُ أن يَغفِرَ لکَ.و مَن وَعَدَکَ بِالخَنی فَعِدهُ بالنَّصيحةِ و الرِّعاء.» أما سه خصلت صبوری و حلم:
1) اگر کسی به توگويد: اگر سخنی گويی ده برابر می شنوی تو بگو: اگر ده تا گويی سخنی هم نشنوی.
2) اگر کسی تو را دشنام دهد به او بگو: اگر در گفته ات راستگويی از خداوند خواهانم که از من در گذرد و اگر دروغگويی از خداوند خواهانم از تو درگذرد.
3) اگر کسی تو را تهديد به ناسزاگويی کند تو او را به خيرخواهی و مراعاتش مژده بده.»(145)
حلم مذموم
حلم یکى از صفات پسندیده و از فضایل اخلاقى محسوب مى شود. در تفسیر و تعریف حلم گفته شده است: حلم همان فرو بردن خشم و تسلّط بر نفس است.(147)صفت حلم باید با صبر و وقار همراه و ملازم باشد. به شخصى که صفت حلم و بردبارى دارد حلیم مى گویند. پیامبر(ص) فرمود: "کاد الحلیم أن یکون نبیّاً؛(148) انسان حلیم به نبوّت و پیامبرى نزدیک است".صفت حلم گرچه براى همه زیبا است امّا در مواردى حلم بسیار لازم است:
1ـ در علما و دانشمندان صفت حلم بسیار زیبا است.امام علی(ع) فرمود: "کمال العلم الحلم و کمال الحلم کثرةُ الاحتمال و الکظم؛(149) حلم براى علم زیبندگى مى آورد و کمال حلم در صبر و فرو خوردن خشم است". باز فرمود: "الحلم زینة العلم؛(150) حلم زینت علم است".
2ـ براى کسى که قدرت بر انتقام دارد:امیرالمؤمنین (ع) فرمود: "لیس الحلیم من عجز فهجم و اذا قدر انتقم، انّما الحلیم من اذا قدر عفا و کان الحلم غالباً على امره؛(151) حلیم کسى است که وقتى قادر بر انتقام گرفتن است بر خود مسلط باشد و انتقام نگیرد".حال اگر کسى بردبار و حلیم نباشد، بلکه عجول و بداخلاق و تند و بد زبان باشد اگر بتواند با اصرار و فشار این صفت را بر خود تحمیل کند، مخصوصاً در مواردى که غضبناک مى شود خود را کنترل کند و به تعبیر دیگر حلم را بر خود تحمیل کند کم کم داراى صفت حلم مى شود، این گونه افراد که حلیم نیستند، ولى با زور و فشار حلم را بر خود تحمیل مى کند و کم کم صفت حلم در آنان ایجاد مى شود و براى آنان حلم و بردباری عادى مى شود، لذا آن حضرت فرمود: "اگر حلیم نیستى خود را به حلم وادار کن؛ زیرا کسى که خود را شبیه به قومی کند کم کم مانند آنان مى شود".(152)امام صادق(ع) نیز فرمود: "إذا لم تکن حلیماً فتَحَلَّّم؛ اگر حلیم نیستى خود را به حلم داشتن بزن و حلیم جلوه گر کن".(153)
پي نوشت ها :
1.سوره شمس،آیات8،9
2.سوره جمعه،آيه 2
3.مستدرك الوسايل، ج2، ص282
4.مستدرك الوسائل، ص 283، ح2ةة
5.بحار الانوار،ج 78، ص102
6. همان، ج 77، ص 78
7.معراج السعا ده، فصل صبر وشكيبايي ص 670
8. الفروق الغويه، فرق بين حلم وصبر، ص 200
9.دعاي جوشن كبير، فراز 57
10. نهج البلاغه، حكمت 82
11.الارشاد جويني، ص 15
12.لوامع البينات، ص 241
13.غررالحكم، ص 882، ح 10869
14.بحار الانوار، ج 77
15.ميزان الحكمه، ج 3، ص 1293، ح 4360
16.كافي، ج2، ص 112، ح 8
17.همان، ج2، ص 325 ح11(4جلدي)
18.همان، ج2، ص116، ح1
19.ميزان الحكمه، ج 3، ص1291، ح4344
20.كافي ج4، باب حلم وبرباري، ص 339- ج5 (6جلدي)
21.حليه الاولياء، ج 5، ص 174
22.آ ل عمران / 134
23.بهشت اخلاق ج 1، ص 271 به نقل از كنزالعمال ح5819
24. كافي ج2، ص 110، ح 5
25.كافي ج2، ص 101، ح3
26.گنجينه معا رف، اشعار، ص 342
27.غررالحكم، ص 821، ح 10267
28.مصباح الشریعه،منسوب به امام جعفر صادق علیه السلام،باب57،ص353
29.معجم الفروق الغويه، ص 200
30.تاج العروس، ج9، ص 390
31.زبيدي مي گويد: السَّفه: خفيف العقل
32.شرح جنود عقل وجهل، مقصد 20، ص 367
33. اصول كافي،ج 5، باب سفاهت ص 249، حديث 1
34.همان، ح2
35. همان، ح4
36.غررالحكم، ص 449، ح 5493
37.همان، ص 190، ح 2654
38. اصول كافي، ج 4، ص 339
39. غررالحكم، ص 340، ح 4151
40.آل عمران، آيه 133
41.همان، آيه 134
42.چهل حديث امام خميني(ره)، به نقل از تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق(چاپ مصر)، ص162
43.كتاب اخلاق اسلامي، ج 1، با دخل و تصرف
44.فتح / 29
45.كافي،ج2،ص108، ح 5 و بحاالانوار، ج71، ص401، ح 5
46.همان، ج2، ص 107،ح2
47.همان، ج2، ص 303، ح3
48.همان، ص 229، ح1
49.ميزان الحكمه، ج9، ص4331، ح15009
50. همان، ص 4329، ح 14992
51.همان، ص 4329، ح 14987
52.همان، ص 4329، ح 14990
53.همان، ص 4331، ح 15013
54.همان، ص 4337، ح 15047
55.همان، ص 4331، ح 15010
56.همان، ص 4333، ح 15019
57.همان، ص 4333، ح 15021
58.مطالب اين قسمت برگرفته از كتاب اخلاق اسلامي ج1، شرح جنودعقل وجهل و چهل حديث امام خميني(ره) و منابع روايي است.
59. اوحدي مراغه اي
60.ميزان الحكمه، ص 4341، ح 15067
61.آيت الله شبّر، اخلاق ترجمه كتاب الاخلاق، ص 250
62. مصدر باب مفاعله مي باشد به معني معالجه
63.ميزان الحكمه، ص 4345، ح 15077
64.كافي، ج2، ص305، ح13
65.رجوع شود به ميزان الحكمه باب غضب قسمت« مَن كفَّ غَضَبهُ »
66. ميزان الحكمة، ص 1289، ح 4320
67.همان، ص 4343، ح 15076
68.همان، ص 4339،ح15056
69.صحيفه سجاديه، دعاي هشتم، ص 45
70. همان، ص 4339، ح 15060
71.آل عمران،آيه134
72.گنجينه معارف، ج 1، ص 656
73.همان، به نقل از بركرانه عصمت،ص 586
74.منبع، ميزان الحكمة، عدد 3075 ترغيب به فرو بردن خشم، ص 4335
75.غررالحكم، ص 340، ح 4151
76.عيون اخبار الرضا، ص 509
77.اسراء، آيه 24
78.احزاب، آيه 51
79.هود، آيه 75
80.سوره صافات، آيه 101
81.سوره فصلت، آيه 34
82.سوره آل عمران آيه 159
83.مستدرك الوسائل، ج11، ص791
84.بحارالانوا ر، ج76، ص117
85.همان، ج68، ص 394
86.اصول كافي، ج2، ص111
87.وسايل الشيعه، ج15،ص 65
88.اصول كافي، ج2، ص111
89.مستردك الوسائل، ج12، ص121
90.غررالحكم، ص 383، ح 4702
91.همان، ص 501، ح 4035
92.همان، ص 640، ح 7795
93.غررالحكم، ص 382، ح 4704
94.محجة البيضاء، فيض كاشاني
95.گنيجه معارف، ص 339
96.بحارلانوار، ج 43، ص344
97.بحارلانوار، ج 46، ص95 به نقل از مناقب ابن شهرآشوب وبه نقل از كشف الغمه، ص 99
98. عرفان اسلامي، ج10، ص265 و سيماي فرزانگان ص331
99.عرفان اسلامی،ج10، ص 258
100.عرفان اسلامی،ج10، ص 260 و سيماي فرزانگانف ص 338
101. همان، ص 263
102.ميزان الحکمه،ج3،ص1289،ح4339
103. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 208، حديث
104. شرح غرر الحكم، جلد 2، صفحه 66.وميزان الحکمه،ج3،ح4340
105. اصول كافى، جلد 2، صفحه 112.
106. نهج البلاغه،خطبه191
107. ميزان الحکمه،ج3،ص1291،ح4344
108.همان،ج3،ح4302وغررالحکم،ح2268
109. همان،ج3،ص1298،ح4333
110. نهج البلاغه،ص731، حکمت424
111.غررالحکم،ص149،ح2237
112. همان،ح2243
113. اصول كافي، ج2، ص50
114. بحارالانوار، ج1، ص 117
115. تحف العقول،ص19
116. ميزان الحکمه،ج3،ص1291،ح4345
117.بحارالانوار، ج 2، ص 45
118. همان، ص46، ح3
119. ميزان الحكمه، ج3، ص 1293، ح4358
120. همان، ح 4359
121. غررالحكم، ص 648، ح 7947
122.همان، ص 750، ح 9371
123.همان، ح 10521و ح 10547
124. اصول كافي،ج 2، ص47
125. ميزان الحكمه، ج3، ص 1293، ح 4355
126.همان، ح 4361
127.میزان الحکمه،ج3،ص1289،ح4322وغررالحکم،ح2323
128.جامع السعادات جلد 1، صفحه 298، روايت از رسول گرامى است.
129.غررالحكم، ح 2309 و ميزان الحكمه، جلد 2، صفحه 513.
130.پاسدار اسلام،شماره219
131.سوره فرقان،آيه63
132.سوره فصلت، آيه32
133.شرح غررالحكم، جلد 3، صفحه 741، حديث 3859
134. بحارانوار، جلد75، صفحه 102.
135. نهج البلاغه، كلمات قصار، حديث 460
136.مصباح الشریعه،باب57،ص353
137. شرح غررالحكم، جلد 1، صفحه 311، حديث 1185
138. همان، جلد 3، صفحه 221، حديث 4274.
139.همان،ج3،ص1289،ح4330
140.شرح جنودعقل وجهل امام(ره)، ص381
141. میزان الحکمه،ج3،ص1287،ح4318
142.همان،ص1289،ح4319
143.همان،ح4322
144.همان،ح4320
145.محمد جواد نورمحمدی،حديث عنوان بصری الامام الصادق (ع)،ص24و25
146.میزان الحکمه،ج3، ص1295،ح4370
147.محمدى رى شهری، میزان الحکمه، عنوان 944.
148. همان، عنوان 941.
149. همان، عنوان 944.
150.همان، عنوان 945.
151.همان، عنوان 944.
152.همان، عنوان 940.
153.کافی ج2 ص 112
قسمتي ازمنابع ومداركي كه پس ازقرآن كريم مورد استفاده قرارگرفته است:
1.آمدي، عبدالواحد ؛ غررالحكم و درر الکلم: عربي وفارسي ؛ ترجمه محمدعلي انصاري ؛ قم: امام عصرعج؛ ج4؛ 1385
2.انصاريان، حسين ؛ عرفان اسلامي؛ اصفهان:حجت؛ ج3؛ شهريور1371
3.حراني، ابومحمد حسن بن علي؛تحف العقول عن آل رسول(ص)؛ترجمه صادق حسن زاده؛ قم: آل علي:ج7؛ 1386
4.حرعاملي، شيخ محمد؛ وسائل الشيعه ؛قم:آل البيت(ع)لإحياءالتراث العربي؛1411ق
5.حسيني زبيدي،محمد مرتضي؛ تاج العروس من الجواهرالقاموس؛ بيروت:دارالهدايه
6.خميني،روح الله؛شرح حديث جنود عقل وجهل ؛ تهران:تنظيم ونشرآثار امام خميني(ره)؛1377
7.دفتر نشراسلامي؛ فهرست راهنماي موضوعي الميزان؛قم:جامعه مدرسين حوزه علميه قم؛1373
8.راغب اصفهاني، ابوالقاسم حسين بن محمدبن فضل ؛ المفردات في غريب القرآن؛تهران:مرتضوي ؛1377؛دوجلد دريك مجلد
9.رحمتي شهرضا،محمد؛ گنجينه معارف؛قم: صبح پيروزي؛1385
10.شبّر،عبدالله؛ اخلاق،ترجمه كتاب الاخلاق؛ج11؛ مترجم محمدرضا جباران؛قم: هجرت؛ 1384
11.عليّ بن ابيطالب (ع)، امام اول؛نهج البلاغه ؛ترجمه محمددشتي ؛قم: لاهيجي ؛1379
12.علي بن الحسين (ع) ؛ صحيفه سجاديه، لغت نامه ؛ مركزتحقيقات رايانه اي، حوزه علميه اصفهان؛ اصفهان: گلشن دانش ؛1382
13.عسكري، حسن بن عبدالله؛معجم الفروق الغويه ؛قم:النشرالاسلامي؛1370
14.علا الدين، علي متقي بن حسام الدين هندي؛ كنزالعمال في سنن الأقوال والأفعال ؛ بيروت:الرساله ؛ 1409ق
15.قمي،شيخ عباس بن محمدرضا؛ لسان العرب؛نجف اشرف: الحيدريه؛1376ق
16.؛ سفينة البحار؛تهران:فراهاني، بي تا
17.كاشاني، ملامحسن فيض؛ المحجة البيضاءفي التهذيب الإحياء؛تحقيق علي اكبرغفاري؛تهران:الصدوق؛1339
18.كليني، محمدبن يعقوب؛ اصول كافي؛ترجمه محمدباقركمره اي؛تهران:اسوه؛1379
19.گيلاني، عبدالرزاق بن محمدهاشم؛مصباح الشريعه ومفتاح الحقيقه، منسوب به امام جعفرصادق (ع)؛تهران:پيام حق؛1377
20.المجلسي، الشيخ محمدباقر؛بحارالانوارالجامعةلدورالاخبارالأئمةالاطهار؛بيروت: احياءالتراث العربي؛1403ق
21.محمدمحسن بن المرتضي؛ المحجةالبيضاءفي تهذيب الاحياء؛ج4؛قم:نشراسلامي؛1417ق
22.مختاري،رضا؛سيماي فرزانگان؛ج9؛قم:دفترتبليغات اسلامي؛1375
23.انیس،ابراهيم(و جمعی از نویسندگان) ؛ المعجم الوسيط؛ترجمه محمد بندر ریگی؛ تهران:انتشارات اسلامی ؛1386
24.مكارم شيرازي،ناصر؛تفسرنمونه؛تهران:دارالكتب السلاميه ؛1354
25.مهدوي كني،محمدرضا؛نقطه هاي آغاز دراخلاق عملي؛تهران:فرهنگ اسلامي؛1373
26.الموسوي خميني،روح الله؛شرح چهل حديث ؛ج5 تهران: تنظيم ونشرآثارامام خميني(ره)؛1373
27.نراقي،احمدبن محمدمهدي؛معراج السعادة؛قم:كشف الغطاء؛1382
28.النوري الطبرسي،ميرزاحسين؛مستدرك الوسائل؛تهران:مكتبةالاسلاميه؛1383ق
29.نورمحمدي،محمدجواد؛حديث عنوان البصري نسخه الامام الصادق(ع)؛اصفهان:انصارالامام المنتظرعج؛1386
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}