ابلاغ پيام در غدير خم
ابلاغ پيام در غدير خم
ابلاغ پيام در غدير خم
در اين لحظات و در اين روزها با آن دسته از برادرانمان همگام و همنوا هستيم که حج گزاردهاند و واجب خود را ادا کردهاند و خشنودي خداوند سبحان را به دست آوردهاند. کساني که عيد قربان را ارج نهادهاند و آن را حقيقتاً جشن گرفته و گرامي داشتهاند، آن گونه که خداوند متعال ميپسندد.
در اين روزها با برادراني همنوا هستيم که از هر کجا به زيارت خانة خدا شرفياب شدهاند. اين زيارت گوارايشان باد. به ويژه که در اين سال حادثهاي بزرگ و پرمعنا رخ داد؛ يعني ديدار با مراجع بزرگوارمان جناب سيد محسن حکيم (ادام الله ظله).
همچنين در اين روزها و لحظات همنوا با برادراني زندگي ميکنيم که در طول تاريخ اسلام حج گزاردهاند و اين مراسم را گرامي داشتهاند؛ همه کساني که فريضة حج را به جا آوردهاند و اين روزها را ارج نهادهاند و اين رسالت و امانت را پاس داشتهاند تا اين که به دست ما رسيده است. در پيشاپيش آنها قافلة پيامبر(ص) است که در سال دهم هجري به همراه پيامبر حجةالوداع را انجام دادند.
همان گونه که ميدانيد، پيامبر در آخرين سال زندگي خود به حج رفت و رفتار پيامبر در آن سال و در آن حج رنگ و بوي وداع داشت و مسؤوليتهاي بزرگ مسلمانان را به آنان گوشزد ميکرد. به اصطلاح هنرمندان و نقاشان، آخرين روتوشها و اصلاحات را به فرمان خداوند در شريعت مقدس اعمال کرد؛ به گونهاي که شريعت در حجةالوداع تمام و کامل گرديد. چندين بار در جاهاي مختلف؛ هنگام احرام، در مني، در عرفات، در مزدلفه، سخناني گفت که نشانگر آن بود که اين حج و اين سال، سال وداع پيامبر با امت خويش است.
جحفه نام بياباني بزرگ و وسيع است. پيامبر در آن بيابان به برکة آبي رسيد که در فصل زمستان در آن آب جمع ميشد و در ديگر فصلها از آن آب استفاده ميکردند. پيامبر نزديک اين برکه که به غدير«خم» معروف بود، فرود آمد و به مسلمانان نيز فرمان داد فرود آيند و جمع شوند.در روزي گرم از روزهاي تابستان که خورشيد در وسط آسمان است و زمين پاها را ميَسوزاند... حتي بسياري از مسلمانان که کفش به پا نداشتند، نميتوانستند بر روي زمين بايستند و از شدت گرماي تابستان برخي از لباسهايشان را زير پايشان گذاشته بودند. همه ايستادند و فهميدند که پيامبر به خاطر امر مهمي آنان را فراخوانده است. اين اجتماع، آخرين اجتماع مسلمانان با پيامبر بود و سخنان پيامبر در اين اجتماع مهمترين سخناني بود که پيامبر با آن، امت خود را وداع ميگويد: «اي مردم، نزديک است که فراخوانده شوم و من نيز آن را ميپذيرم»:يعني زمان مرگ من نزديک است. به شما خبر ميدهم که به زودي از ميان شما خواهم رفت. پيامبر در اجتماع مسلمانان و در آخرين ديدار خود با آنان ميخواهد وداع کند و سخني بگويد. اين سخن يقيناً مهم است و وصيتي بزرگ خواهد بود، اين طور نيست؟ کسي که ميخواهد از ميان خانوادهاش برود، آخرين سخنان را که مهم و اساسي است به آنان ميگويد تا پس از مرگش براي آنان سودمند باشد. «يا ايها الرّسول بلغ ما اُنزِل اليک مِن ربك و اِن لَم تفعل فَما بلغت رِسالتك: اي پيامبر، آنچه را از خداوند به تو نازل گشته است، به مردم برسان و اگر چنين نکني، رسالتت را به انجام نرساندهاي...»: بنابراين امري عظيم در کار است که اگر رها شود، به معناي عدم ابلاغ رسالت است.دراين امر مهم، پيامبر بايد از آزار و اذيت مردم در امان بماند: «و الله يعصمک الناس»: يعني مسألهاي در کار بود که ميتوانست طمع و هوا و هوس مردم را برانگيزد. کساني بودند که به خاطر دنيا اسلام آورده بودند و اسلام را راهي براي رسيدن به خواستهها و شهوتهاي خود ميدانستند. کساني بودند که خود را براي به دست گرفتن رهبري جامعة پس از پيامبر آماده کرده بودند و بيترديد در چنين موقعيتي ممکن بود اعلام اين مسأله توسط پيامبر، آنان را بياعتبار کند و آرزوها و خوابهايي را که ديده بودند، بر باد دهد؛ از اين رو پيامبر نياز به مصونيتي از جانب خداوند داشت.
صدها و هزاران نفر از راويان، محدثان، مفسران، علماي رجال، اصحاب پيامبر و تابعان اين حديث را نقل کردهاند و از نظر سندي جاي هيچ گونه ترديدي در آن نيست. به اتفاق مفسران و تاريخنويسان و راويان و فقيهان و صحابه و تابعان اين ديدار آخرين پيامبر با امت، بيترديد رخ داده است و متن حديثي که احمد بن حنبل پيشواي حنبليان در مسند خود نقل کرده، همان حديثي است که در کتابهاي ما وجود دارد. در اين مسأله هيچکس اختلاف ندارد.پيامبر در اين روز پس از آن که از مرگ خود خبر داد، از آنان خواست به اداي رسالت از سوي او گواهي دهند. همه گفتند: آري، تو رسالت خود را ابلاغ کردي و آن را به طور کامل انجام دادي و در اين راه از هيچ کوششي فروگذار نکردي. پس از آن پيامبر فرمود: آيا من به شما از خودتان سزاوارتر نيستم؟ همه گفتند: آري. اما چرا پيامبر چنين سؤالي از آنان پرسيد؟ چرا چنين گفت؟ براي اين كه معناي سخن بعدي خود را روشن کند. سپس پيامبر دست علي را بلند کرد؛ به گونهاي که زير بغل هر دو آشکار شد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه: هر که من مولاي او هستم، اين علي مولاي اوست.» سپس دستان خود را به سوي آسمان بلند کرد و فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله: خدايا هر که او را دوست دارد، دوست بدار و هر که او را دشمن دارد، دشمن بدار و هر که او را ياري کند، ياري رسان و هر که او را خوار کند، خوار ساز.» مردم نيز آمين گفتند.مردم از اين روايت متواتر چه فهميده و چگونه به آن عمل کردهاند؟ اينها دو سؤالي هستند که دوست دارم در اين روز مبارک به آنها پاسخ دهم. اين روزهاي جاويدان، همواره در تاريخ ما باقي خواهد ماند. جهان دگرگون شده، ولي اين روز تغييري نکرده است. حاکمان بسياري آمده و رفتهاند، ولي اين روز همچنان باقي است. اوضاع جامعه، مشکلات، انتخابات و ديگر شرايط باعث نميشود که ما اين روز را فراموش كرده و نسبت به آن کمتوجه شويم. ما با خداوند خود پيمان ميبنديم که از کساني خواهيم بود که اين سخن و اين خطبه را شنيدند و فهميدند و به آن عمل کردند. اين طور نيست؟ در اينجا سه نکته وجود دارد:
1ـ شنيدن پيام: ما و همه مسلمانان بدون استثنا اين پيام را شنيدهايم. هرکس که تاريخ و لغت و تفسير و حديث را بررسي کند، اين نداي پيامبر در گوشش طنينانداز ميشود که: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه».2ـ فهم پيام: آيا معناي سخن پيامبر را درست فهميديم؟ انشاءالله. برخي سخن پيامبر را به گونة ديگري فهميدند. آنها گفتهاند كه ميان اميرمؤمنان علي(ع) و قهرمانان عرب، قبايل عرب، عشاير و خانوادهها حس انتقامجويي و خونخواهي وجود داشت.
فاطمه زهرا (سلامالله عليها) در خطبة خود، با اشاره به آية «كلما او قدواْ نَارًا للحرب أَطْفَأَهَا اللّهُ: هر بار که آتشي براي پيکار برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت.» (مائده، 64)، فرموده اند: «و کلما فغر فاغر من قريش قذف بابن عمه في لهباتها: و هنگامي که اوضاع شدت ميِيافت، [پيامبر] پسر عمويش را در شعلههاي آن ميافکند.» فاطمة زهرا ميگويد كه وقتي اوضاع سخت ميشد و شعلة حوادث زبانه ميکشيد و گروهي طغيان ميکردند، پيامبر پسر عمويش اميرمؤمنان علي(ع) را در ميان شعلههاي سرکش ميافکند و او همواره آنها را خاموش ميساخت.
بنابراين معناي درست حديث و خطبه غدير اين است که مقام و منصبي که پيامبر به فرمان خداوند در روز غدير به علي عطا کرد، همان مقام و منصبي است که خود ايشان به حکم آيه «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» در طول زندگي دارا بوده و معنايي که ازاين آيه ميفهميم، همان معنايي است که از حديث غدير ميفهميم؛ يعني موضوع آيه شريفه توسعه يافت. آيه ميگويد: پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و سيرة پيامبر و خطبه ايشان ميگويد: «علي به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»
معناي روشن و قطعي حديث اين است که اطاعت از پيامبر واجب است؛ يعني اگر نفس شما چيزي بخواهد، ولي علي(ع) چيز ديگري بخواهد، بايد خواسته نفس را رها کنيد و خواسته علي را مقدم بداريد، همان گونه که قبلاً نيز به سخن محمد عمل ميکرديد. مسأله محبت و دوست داشتن امر مسلمي است که هيچکس با آن مخالف نيست و مسلمانان همگي اهل بيـت را دوست دارند. بحث در ولايت و مولويت و اولي الامر و ولي و اولي بودن از ديگران است كه يک بحث اساسي است.
3ـ عمل به پيام: آيا ما به آنچه ميفهميم، عمل ميکنيم؟ قرآن کريم ميگويد: «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ ءامَنواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ کَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ: خداوند سرور کساني است که ايمان آوردهاند، آنان را از تاريکيها به سوي روشنايي به در ميبرد. [ولي] کساني که کفر ورزيدهاند، سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند، که آنان را از روشنايي به سوي تاريکيها به در ميبرند.» (بقره، 257)
معناي «ولي» و «اوليا» چيست؟ يعني کسي که به انسان فرمان ميدهد، او را نهي ميکند، برميانگيزد، بازميدارد و... ولي و مولا در برابر برده است. موقعيت مولا چگونه بود؟ تصور کنيد. در زمانهاي قديم برخي از مردم برده بودند و برخي ارباب. مفهوم نوکر و اربابي چيست؟ يعني غلام و کنيز فرمان مولا را اطاعت ميکردند. اگر برده تجارتي ميکرد، جايي ميرفت، چيزي ميخواست يا برخوردي ميکرد، همه چيز بايد به فرمان مولا ميبود. يعني خاستگاه فعاليتها و گرايش و فعل و ترکهاي برده، فرمان مولاست. بنده بايد از مولا اطاعت کند، بايد از خداوند سبحان اطاعت کند. وظيفه بنده همين است و موقعيت مولا آن را اقتضا ميکند.قرآن ميخواهد بگويد: شما در کارها و رفتارها و خواب و بيداري و همه برخوردهايتان بايد فرمانبر خدا و پيامبر و علي باشيد؛ يعني اگر خواستي كاري را انجام بدهي، بايد ببيني آيا خدا و پيامبر و اولوالامر از آن خوشنودند يا نه؟ اگر از آن خوشنود بودند، انجام دهي و اگر نبودند، انجام ندهي؛ خواه آن را دوست داشته باشي يا نه. خداوند ميخواهد که شما تابع خواست و اراده و هوس و خودخواهي خويش نباشيد. از شما ميخواهد در برابر او آزاد نباشيد.
در اينجا ماجراي امام صادق(ع) و «بشر» را براي شما نقل ميكنم. امام روزي از جلو خانهاي ميگذشت كه صداي غنا و ساز و آواز و لهو و لعب شنيد. امام نزديک در خانه ايستاد و از خدمتکار پرسيد آيا صاحب خانه بنده است يا آزاد؟ خدمتکار گفت صاحب خانه آزاد است، نه بنده و خود بندههايي دارد. او «بشر»، مردي ثروتمند و بينياز است. امام فرمود: آري اگر بنده بود از مولاي خود سرپيچي نميکرد. سپس اين آيه را خواند: «أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءامَنوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ: آيا براي کساني که ايمان آوردهاند، هنگام آن نرسيده که دلهايشان به ياد خدا نرم [و فروتن] گردد.» (حديد، 16)
بنابراين بحث در خصوص عمل کردن است. اي برادران! کافي نيست که تنها بگوييم وليّ ما خدا و پيامبر است و کساني که ايمان آوردهاند و نماز برپاميدارند و در حال رکوع زکات ميدهند. وليّ شما خداست، يعني چه؟ وليّ شما پيامبر است، يعني چه؟ وليّ شما امام است، يعني چه؟ خوردن، آشاميدن و رفتار كردن شما بر اساس مصالح و خواست و هوس تان است؛ يعني بر اساس اراده و آزادي خود رفتار ميکنيد. در اين صورت فرق ميان شما و غير شما چيست؟ شما ميگوييد علاوه بر آنکه مانند ديگران به ولايت خدا و ولايت پيامبر ايمان داريد، به ولايت علي نيز ايمان داريد. پذيرفتن ولايت خدا چه تأثيري بر شما دارد؟ پذيرفتن ولايت پيامبر و علي چه تأثيري بر شما دارد؟ انجام واجبات و دوري از محرمات کافي نيست، زيرا اينها اطاعت پروردگار است. اطاعت از پيامبر و اولي الامر چه ميشود؟بايد کارها، حرکتها و گامهاي ما برخاسته از ولايت و الهام گرفته از آن باشد. در اين صورت است که زندگي ما با زندگي ديگران متفاوت خواهد بود. و گرنه اينکه «علي ولي خداست» چه سودي دارد؟ اگر پنجاه هزار بار با زبان بگويي: «اشهد أن عليا وليّ الله» ولي قلب تو چنين شهادتي ندهد، اگر با زبان بگويي وليّ تو خدا و محمد و علي است، ولي دست تو نگويد که ولي او خدا و پيامبر است، اگر گوش و چشم و پا و قلب و اعضاي بدن تو نگويند وليّ ما خدا و پيامبر و کساني که ايمان آوردهاند، هستند، ديگر ولايت چه معنايي دارد؟ آيا اسم ولايت اثر دارد؟ اسم هيچ اثري ندارد برادران. دين در شکل کنوني آن، يعني دين اسمي و زباني، دين نيست و هيچ سودي ندارد و انسان را به سعادت و موفقيت نميرساند.
ما امروزه چه بهرهاي از دين ميبريم؟ در عصر ما دين چه کارکردي دارد؟ آيا دين سرنوشت را تعيين ميکند؟ سرنوشت شما به دست خودتان است؟ اينکه امروز شما ثروتمند يا فقير، سربلند يا سرافکنده، کارمند يا بيکار هستيد، به دست چه کسي است؟ امنيت کشور به دست شماست؟ آينده فرزندانتان در دست شماست؟ آينده خودتان چطور؟ تجارت شما؟ دارايي شما؟ باغ و بستان شما؟ خانههاي شما؟ ناموس و آبروي شما به دست شماست يا به دست کافران جهان؟
دين در جهان معاصر چه سخني و چه پيامي دارد؟ نماز خواندن و روزه گرفتن پيام دين نيست، پيام و محتواي درست دين هنگامي است که زندگي شما را دين رهبري کند، آينده شما را دين تأمين کند، آبرو و ناموس شما را دين حفظ کند، جامعه شما بر پايه دين تشکيل شود، خط مشي شما را دين رقم زند، و گرنه دين هيچ تأثيري نخواهد داشت. ما تنها کالبد و شبح دين را داريم و شبح هيچکس را نميترساند و صورت و ظاهر هيچ کاري از پيش نميبرد، بايد دين را در درون خود پياده کنيم. نگوييد ديگران به دين عمل نميکنند، شما به ديگران چه کارداريد؟
ميخواهم از تک تک شما بپرسم: کدام يک از حرکتها و اقدامات شما برخاسته از دين است؟ آيا غير از اين است که کارهاي ما از روي عادت است؟ نماز، روزه، فعاليت، نشست و برخاست، طرفداري، دشمني، محبت، رفاقت، مهرباني، خشونت و... کدام يک از اينها به خاطر دين است؟ آيا براي دين خشمگين ميشويد يا براي خودتان، خانوادهتان، دوستانتان؟ آيا به خاطر دين چيزي را دوست داريد يا به خاطر هوا و هوس؟... مشکل ما اينجاست.
اگر اختيار ديگران را نداريم، اختيار خودمان را که داريم. آيا اختيار خودمان را نداريم؟ امتحان کنيم، تجربه کنيم، تمرين کنيم. از همين امروز تلاش کنيم و چند قدم برداريم و حس کنيم که در وراي اين گامها خدا و رسول خدا و وليّ خدا هستند. گام به گام پيش رويم. بياييد حداقل ما دگرگون شويم. اين چه اسلامي است که ما با آن زندگي ميکنيم؟ بايد اثر ولايت در وجود ما جاري شود. بايد دلهاي ما به دست خدا دگرگون شود؛ چرا که: «الله وليّ الذين آمنوا: خدا وليّ کساني است که ايمان آوردهاند.» بايد خدا را وليّ خود قرار دهيم، به گونهاي که محرک و انگيزه ما در زندگي باشد؛ يعني او ما را برانگيزد و وا دارد. در اين صورت است که ميتوانيم خود را مسلمان بخوانيم، و گرنه شکل دين چيزي جز عادت و بازيچه نيست.
ما نماز ميخوانيم و عبادت ميكنيم، اما کساني هستند که بيش از ما عبادت ميكنند، ولي براي خدا نيست و براي غير خداست. افرادي به عبادتهاي دشواري ميپردازند. برخي از متصوفه رياضتهاي روحي انجام ميدهند. کافراني هستند که مثلاً يکي از آنها چهل سال بر روي يک پا ميايستد. نماز يعني چه؟ برخي از ما با نماز کاسبي ميکنيم و نماز استيجاري ميخوانيم. براي يک سال نماز، صد و بيست ليره ميدهند. برخي از کساني که ميميرند، پنجاه يا شصت سال نماز وصيت ميکنند. پول آن چقدر ميشود؟ آيا اسلام ما و دين ما اين است؟
اسلام بايد محرّک ما و همة وجود ما باشد. ما بايد در کارخانة اسلامي ساخته شويم. بايد هر يک از ما به انسان جديدي تبديل شود؛ انساني که از خدا و پيامبر و اولي الامر اطاعت کند، انساني که ولي او خداست. اسلام اين است، تشيع اين است، دين اين است، ولايت اين است.
کدام يک از حرکتهاي دنياي معاصر، برخاسته از دين است؟ کدام يک از موجهاي جامعه، کدام يک از تمدنهاي جهان، کدام تحول تاريخي، کدام يک از سيرهها و روشهاي ما، کدام يك از لباس پوشيدن ما رنگ و بوي دين دارد؟ دين از صحنة زندگي ما غايب است، در زندگي عادي ما اصلاً حضور ندارد، تنها شبح و شکل و رنگ آن باقي مانده است. اگر نميخواهيم خود را بسازيم و اگر بر اساس دين حرکت نميکنيم، ديگر چرا آبروي دين را ميبريم؟ چرا دين را نادرست جلوه ميدهيم؟ دين صحيح اين است که هر يک از ما به محمد کوچک و علي کوچک تبديل شود و کار و تلاش کند. دين اين است و غير آن لغو و پوچ. راه به هيچوجه بسته نيست. ميتوانيم از همين حالا شروع کنيم و به تدريج بکوشيم تا ديگران را براي خدا دوست بداريم، با ديگران براي خدا دشمني کنيم، اندکي براي خدا کار کنيم، براي خدا از کسي طرفداري کنيم، اندکي صدايمان را براي خدا بالا ببريم و همه اين امور اين گونه پيش رود.
صحبتهاي من روشن است برادران؟ بحث پيچيدهاي نيست. خدا و پيامبر و امام علي، چه تأثيري در زندگي ما دارند؟ چه تغييري در زندگي ما پديد آوردهاند؟ چرا آنان را اوليا ميناميم؟ اوليا يعني چه؟ فرق ميان شما که به خدا و محمد و علي ايمان داريد و ديگر شهرونداني که ولايت علي را قبول ندارند يا به ولايت محمد ايمان ندارند، چيست؟ فرق کسي که به خدا ايمان دارد با ديگري که به خدا ايمان ندارند، چيست؟ مثل ديگران راه ميرويم و رفتار ميکنيم، مثل ديگران ميخوريم و ميپوشيم، مثل ديگران طرفداري ميکنيم، بيزاري ميجوييم و دوست ميداريم. پس فرق ما با ديگران چيست؟ اگر چنين باشد، اسلام ما صورت و شبح و شکلي بيش نيست و چنين چيزي جايز نيست.
شايد خودمان را دلخوش کنيم، ديگران را دلخوش کنيم که ما مسلمانيم، خدا را شکر. به قول ترکها: «مسلمان است، خدا را شکر». منظورم اين است که بايد به اسلام خود عمق و ريشه بدهيم. قلب اسلام ما ضعيف ميزند. آيا وقتي با گناه يا کار زشتي روبهرو ميشويد و ميدانيد که خداوند از آن خوشنود نيست، حرارت بدنتان بالا ميرود يا نه؟ در حالي که اگر بشنويد کسي به شما دشنام ميدهد... ببينيد به کجا رسيدهايم و چگونه دچار نوعي جمود شدهايم. به مجرد آن که به شما يا يکي از افراد خانوادهتان دشنام دهند، خون در رگهايتان ميدود، رنگ چهرهتان قرمز ميشود، خشمگين ميشويد و دنيا برايتان دگرگون ميشود. اين نوع تأثير درست است، ولي اگر کسي در برابر شما به خدا ناسزا بگويد، آيا آن را نشنيده نميگيريد؟ اگر کسي در برابر شما خدا را نافرماني کند، چه ميکنيد؟ آيا تغييري در خود حس ميکنيد؟ نه، به هيچ وجه! اينجا ديگر چنين تأثيري در ما به وجود نميآيد، پس در ما چيزي به نام اسلام وجود ندارد، يا به عبارت ديگر تنها نام اسلام در ما وجود دارد و از اسلام حقيقي بيبهرهايم.[در حديثي از پيامبر آمده است:] «سيأتي زمان علي امتي لايبقي من الاسلام الا اسمه و من القرآن الا رسمه؛ روزگاري بر امت من ميرسد که از اسلام جز نام آن و از قرآن جز نشان آن نميماند.» و الآن همان روزگار است. قرآن تنها شکلها و خطوطي است در کتابي که در گوشه اتاق گذاشته شده است. مگر نه اين است که امام علي(ع) فرمود: «من قرآن ناطقم»؟ آيا شما نيز ميخواهيد تجسم قرآن باشيد؟ اخلاقتان قرآني باشد؟ کارهايتان قرآني باشد؟ دلهايتان قرآني باشد؟ بايد اينچنين باشيد و اين همان چيزي است که او ميخواهد.
بنابراين در برابر ما سه مرحله وجود دارد: شنيدن خطبة غدير، فهم آن و عمل به آن. در اين صورت است که: «هر کس روز غدير را درک کند، در حالي که آن را شناخته و به آن ايمان پيدا کرده باشد، گويا فرشتگان با او دست دادهاند.» کي فرشتگان با ما دست ميدهند؟ کي به راه راست درميآييم؟ زماني که پشت سر امام علي(ع) حرکت کنيم. هر گاه علي وارد قلبهايمان شود و هر گاه وجود ما و دستان و پاهاي ما را به حرکت درآورد، آنگاه به عزت و سربلندي ميرسيم. نگوييد نميتوانيم، همه شما توانايي داريد. شروع کنيد و پس از آن خداوند گشايش ميرساند. پس هر يک از شما ابتدا خود به عمل بپردازد و سپس فرزندانش را فراخواند و يقين داشته باشد که پيروز است: «کَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ: بسا گروهي اندک که بر گروهي بسيار، به اذن خدا پيروز شدهاند.» (بقره، 249)
*به نقل از کتاب «مسيرة الأمام السيد موسي الصدر»، ترجمه احمد ناظم(با اندکي تلخيص)
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
در اين روزها با برادراني همنوا هستيم که از هر کجا به زيارت خانة خدا شرفياب شدهاند. اين زيارت گوارايشان باد. به ويژه که در اين سال حادثهاي بزرگ و پرمعنا رخ داد؛ يعني ديدار با مراجع بزرگوارمان جناب سيد محسن حکيم (ادام الله ظله).
همچنين در اين روزها و لحظات همنوا با برادراني زندگي ميکنيم که در طول تاريخ اسلام حج گزاردهاند و اين مراسم را گرامي داشتهاند؛ همه کساني که فريضة حج را به جا آوردهاند و اين روزها را ارج نهادهاند و اين رسالت و امانت را پاس داشتهاند تا اين که به دست ما رسيده است. در پيشاپيش آنها قافلة پيامبر(ص) است که در سال دهم هجري به همراه پيامبر حجةالوداع را انجام دادند.
همان گونه که ميدانيد، پيامبر در آخرين سال زندگي خود به حج رفت و رفتار پيامبر در آن سال و در آن حج رنگ و بوي وداع داشت و مسؤوليتهاي بزرگ مسلمانان را به آنان گوشزد ميکرد. به اصطلاح هنرمندان و نقاشان، آخرين روتوشها و اصلاحات را به فرمان خداوند در شريعت مقدس اعمال کرد؛ به گونهاي که شريعت در حجةالوداع تمام و کامل گرديد. چندين بار در جاهاي مختلف؛ هنگام احرام، در مني، در عرفات، در مزدلفه، سخناني گفت که نشانگر آن بود که اين حج و اين سال، سال وداع پيامبر با امت خويش است.
جحفه نام بياباني بزرگ و وسيع است. پيامبر در آن بيابان به برکة آبي رسيد که در فصل زمستان در آن آب جمع ميشد و در ديگر فصلها از آن آب استفاده ميکردند. پيامبر نزديک اين برکه که به غدير«خم» معروف بود، فرود آمد و به مسلمانان نيز فرمان داد فرود آيند و جمع شوند.در روزي گرم از روزهاي تابستان که خورشيد در وسط آسمان است و زمين پاها را ميَسوزاند... حتي بسياري از مسلمانان که کفش به پا نداشتند، نميتوانستند بر روي زمين بايستند و از شدت گرماي تابستان برخي از لباسهايشان را زير پايشان گذاشته بودند. همه ايستادند و فهميدند که پيامبر به خاطر امر مهمي آنان را فراخوانده است. اين اجتماع، آخرين اجتماع مسلمانان با پيامبر بود و سخنان پيامبر در اين اجتماع مهمترين سخناني بود که پيامبر با آن، امت خود را وداع ميگويد: «اي مردم، نزديک است که فراخوانده شوم و من نيز آن را ميپذيرم»:يعني زمان مرگ من نزديک است. به شما خبر ميدهم که به زودي از ميان شما خواهم رفت. پيامبر در اجتماع مسلمانان و در آخرين ديدار خود با آنان ميخواهد وداع کند و سخني بگويد. اين سخن يقيناً مهم است و وصيتي بزرگ خواهد بود، اين طور نيست؟ کسي که ميخواهد از ميان خانوادهاش برود، آخرين سخنان را که مهم و اساسي است به آنان ميگويد تا پس از مرگش براي آنان سودمند باشد. «يا ايها الرّسول بلغ ما اُنزِل اليک مِن ربك و اِن لَم تفعل فَما بلغت رِسالتك: اي پيامبر، آنچه را از خداوند به تو نازل گشته است، به مردم برسان و اگر چنين نکني، رسالتت را به انجام نرساندهاي...»: بنابراين امري عظيم در کار است که اگر رها شود، به معناي عدم ابلاغ رسالت است.دراين امر مهم، پيامبر بايد از آزار و اذيت مردم در امان بماند: «و الله يعصمک الناس»: يعني مسألهاي در کار بود که ميتوانست طمع و هوا و هوس مردم را برانگيزد. کساني بودند که به خاطر دنيا اسلام آورده بودند و اسلام را راهي براي رسيدن به خواستهها و شهوتهاي خود ميدانستند. کساني بودند که خود را براي به دست گرفتن رهبري جامعة پس از پيامبر آماده کرده بودند و بيترديد در چنين موقعيتي ممکن بود اعلام اين مسأله توسط پيامبر، آنان را بياعتبار کند و آرزوها و خوابهايي را که ديده بودند، بر باد دهد؛ از اين رو پيامبر نياز به مصونيتي از جانب خداوند داشت.
صدها و هزاران نفر از راويان، محدثان، مفسران، علماي رجال، اصحاب پيامبر و تابعان اين حديث را نقل کردهاند و از نظر سندي جاي هيچ گونه ترديدي در آن نيست. به اتفاق مفسران و تاريخنويسان و راويان و فقيهان و صحابه و تابعان اين ديدار آخرين پيامبر با امت، بيترديد رخ داده است و متن حديثي که احمد بن حنبل پيشواي حنبليان در مسند خود نقل کرده، همان حديثي است که در کتابهاي ما وجود دارد. در اين مسأله هيچکس اختلاف ندارد.پيامبر در اين روز پس از آن که از مرگ خود خبر داد، از آنان خواست به اداي رسالت از سوي او گواهي دهند. همه گفتند: آري، تو رسالت خود را ابلاغ کردي و آن را به طور کامل انجام دادي و در اين راه از هيچ کوششي فروگذار نکردي. پس از آن پيامبر فرمود: آيا من به شما از خودتان سزاوارتر نيستم؟ همه گفتند: آري. اما چرا پيامبر چنين سؤالي از آنان پرسيد؟ چرا چنين گفت؟ براي اين كه معناي سخن بعدي خود را روشن کند. سپس پيامبر دست علي را بلند کرد؛ به گونهاي که زير بغل هر دو آشکار شد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه: هر که من مولاي او هستم، اين علي مولاي اوست.» سپس دستان خود را به سوي آسمان بلند کرد و فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله: خدايا هر که او را دوست دارد، دوست بدار و هر که او را دشمن دارد، دشمن بدار و هر که او را ياري کند، ياري رسان و هر که او را خوار کند، خوار ساز.» مردم نيز آمين گفتند.مردم از اين روايت متواتر چه فهميده و چگونه به آن عمل کردهاند؟ اينها دو سؤالي هستند که دوست دارم در اين روز مبارک به آنها پاسخ دهم. اين روزهاي جاويدان، همواره در تاريخ ما باقي خواهد ماند. جهان دگرگون شده، ولي اين روز تغييري نکرده است. حاکمان بسياري آمده و رفتهاند، ولي اين روز همچنان باقي است. اوضاع جامعه، مشکلات، انتخابات و ديگر شرايط باعث نميشود که ما اين روز را فراموش كرده و نسبت به آن کمتوجه شويم. ما با خداوند خود پيمان ميبنديم که از کساني خواهيم بود که اين سخن و اين خطبه را شنيدند و فهميدند و به آن عمل کردند. اين طور نيست؟ در اينجا سه نکته وجود دارد:
1ـ شنيدن پيام: ما و همه مسلمانان بدون استثنا اين پيام را شنيدهايم. هرکس که تاريخ و لغت و تفسير و حديث را بررسي کند، اين نداي پيامبر در گوشش طنينانداز ميشود که: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه».2ـ فهم پيام: آيا معناي سخن پيامبر را درست فهميديم؟ انشاءالله. برخي سخن پيامبر را به گونة ديگري فهميدند. آنها گفتهاند كه ميان اميرمؤمنان علي(ع) و قهرمانان عرب، قبايل عرب، عشاير و خانوادهها حس انتقامجويي و خونخواهي وجود داشت.
فاطمه زهرا (سلامالله عليها) در خطبة خود، با اشاره به آية «كلما او قدواْ نَارًا للحرب أَطْفَأَهَا اللّهُ: هر بار که آتشي براي پيکار برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت.» (مائده، 64)، فرموده اند: «و کلما فغر فاغر من قريش قذف بابن عمه في لهباتها: و هنگامي که اوضاع شدت ميِيافت، [پيامبر] پسر عمويش را در شعلههاي آن ميافکند.» فاطمة زهرا ميگويد كه وقتي اوضاع سخت ميشد و شعلة حوادث زبانه ميکشيد و گروهي طغيان ميکردند، پيامبر پسر عمويش اميرمؤمنان علي(ع) را در ميان شعلههاي سرکش ميافکند و او همواره آنها را خاموش ميساخت.
بنابراين معناي درست حديث و خطبه غدير اين است که مقام و منصبي که پيامبر به فرمان خداوند در روز غدير به علي عطا کرد، همان مقام و منصبي است که خود ايشان به حکم آيه «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» در طول زندگي دارا بوده و معنايي که ازاين آيه ميفهميم، همان معنايي است که از حديث غدير ميفهميم؛ يعني موضوع آيه شريفه توسعه يافت. آيه ميگويد: پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و سيرة پيامبر و خطبه ايشان ميگويد: «علي به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»
معناي روشن و قطعي حديث اين است که اطاعت از پيامبر واجب است؛ يعني اگر نفس شما چيزي بخواهد، ولي علي(ع) چيز ديگري بخواهد، بايد خواسته نفس را رها کنيد و خواسته علي را مقدم بداريد، همان گونه که قبلاً نيز به سخن محمد عمل ميکرديد. مسأله محبت و دوست داشتن امر مسلمي است که هيچکس با آن مخالف نيست و مسلمانان همگي اهل بيـت را دوست دارند. بحث در ولايت و مولويت و اولي الامر و ولي و اولي بودن از ديگران است كه يک بحث اساسي است.
3ـ عمل به پيام: آيا ما به آنچه ميفهميم، عمل ميکنيم؟ قرآن کريم ميگويد: «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ ءامَنواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ کَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ: خداوند سرور کساني است که ايمان آوردهاند، آنان را از تاريکيها به سوي روشنايي به در ميبرد. [ولي] کساني که کفر ورزيدهاند، سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند، که آنان را از روشنايي به سوي تاريکيها به در ميبرند.» (بقره، 257)
معناي «ولي» و «اوليا» چيست؟ يعني کسي که به انسان فرمان ميدهد، او را نهي ميکند، برميانگيزد، بازميدارد و... ولي و مولا در برابر برده است. موقعيت مولا چگونه بود؟ تصور کنيد. در زمانهاي قديم برخي از مردم برده بودند و برخي ارباب. مفهوم نوکر و اربابي چيست؟ يعني غلام و کنيز فرمان مولا را اطاعت ميکردند. اگر برده تجارتي ميکرد، جايي ميرفت، چيزي ميخواست يا برخوردي ميکرد، همه چيز بايد به فرمان مولا ميبود. يعني خاستگاه فعاليتها و گرايش و فعل و ترکهاي برده، فرمان مولاست. بنده بايد از مولا اطاعت کند، بايد از خداوند سبحان اطاعت کند. وظيفه بنده همين است و موقعيت مولا آن را اقتضا ميکند.قرآن ميخواهد بگويد: شما در کارها و رفتارها و خواب و بيداري و همه برخوردهايتان بايد فرمانبر خدا و پيامبر و علي باشيد؛ يعني اگر خواستي كاري را انجام بدهي، بايد ببيني آيا خدا و پيامبر و اولوالامر از آن خوشنودند يا نه؟ اگر از آن خوشنود بودند، انجام دهي و اگر نبودند، انجام ندهي؛ خواه آن را دوست داشته باشي يا نه. خداوند ميخواهد که شما تابع خواست و اراده و هوس و خودخواهي خويش نباشيد. از شما ميخواهد در برابر او آزاد نباشيد.
در اينجا ماجراي امام صادق(ع) و «بشر» را براي شما نقل ميكنم. امام روزي از جلو خانهاي ميگذشت كه صداي غنا و ساز و آواز و لهو و لعب شنيد. امام نزديک در خانه ايستاد و از خدمتکار پرسيد آيا صاحب خانه بنده است يا آزاد؟ خدمتکار گفت صاحب خانه آزاد است، نه بنده و خود بندههايي دارد. او «بشر»، مردي ثروتمند و بينياز است. امام فرمود: آري اگر بنده بود از مولاي خود سرپيچي نميکرد. سپس اين آيه را خواند: «أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءامَنوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ: آيا براي کساني که ايمان آوردهاند، هنگام آن نرسيده که دلهايشان به ياد خدا نرم [و فروتن] گردد.» (حديد، 16)
بنابراين بحث در خصوص عمل کردن است. اي برادران! کافي نيست که تنها بگوييم وليّ ما خدا و پيامبر است و کساني که ايمان آوردهاند و نماز برپاميدارند و در حال رکوع زکات ميدهند. وليّ شما خداست، يعني چه؟ وليّ شما پيامبر است، يعني چه؟ وليّ شما امام است، يعني چه؟ خوردن، آشاميدن و رفتار كردن شما بر اساس مصالح و خواست و هوس تان است؛ يعني بر اساس اراده و آزادي خود رفتار ميکنيد. در اين صورت فرق ميان شما و غير شما چيست؟ شما ميگوييد علاوه بر آنکه مانند ديگران به ولايت خدا و ولايت پيامبر ايمان داريد، به ولايت علي نيز ايمان داريد. پذيرفتن ولايت خدا چه تأثيري بر شما دارد؟ پذيرفتن ولايت پيامبر و علي چه تأثيري بر شما دارد؟ انجام واجبات و دوري از محرمات کافي نيست، زيرا اينها اطاعت پروردگار است. اطاعت از پيامبر و اولي الامر چه ميشود؟بايد کارها، حرکتها و گامهاي ما برخاسته از ولايت و الهام گرفته از آن باشد. در اين صورت است که زندگي ما با زندگي ديگران متفاوت خواهد بود. و گرنه اينکه «علي ولي خداست» چه سودي دارد؟ اگر پنجاه هزار بار با زبان بگويي: «اشهد أن عليا وليّ الله» ولي قلب تو چنين شهادتي ندهد، اگر با زبان بگويي وليّ تو خدا و محمد و علي است، ولي دست تو نگويد که ولي او خدا و پيامبر است، اگر گوش و چشم و پا و قلب و اعضاي بدن تو نگويند وليّ ما خدا و پيامبر و کساني که ايمان آوردهاند، هستند، ديگر ولايت چه معنايي دارد؟ آيا اسم ولايت اثر دارد؟ اسم هيچ اثري ندارد برادران. دين در شکل کنوني آن، يعني دين اسمي و زباني، دين نيست و هيچ سودي ندارد و انسان را به سعادت و موفقيت نميرساند.
ما امروزه چه بهرهاي از دين ميبريم؟ در عصر ما دين چه کارکردي دارد؟ آيا دين سرنوشت را تعيين ميکند؟ سرنوشت شما به دست خودتان است؟ اينکه امروز شما ثروتمند يا فقير، سربلند يا سرافکنده، کارمند يا بيکار هستيد، به دست چه کسي است؟ امنيت کشور به دست شماست؟ آينده فرزندانتان در دست شماست؟ آينده خودتان چطور؟ تجارت شما؟ دارايي شما؟ باغ و بستان شما؟ خانههاي شما؟ ناموس و آبروي شما به دست شماست يا به دست کافران جهان؟
دين در جهان معاصر چه سخني و چه پيامي دارد؟ نماز خواندن و روزه گرفتن پيام دين نيست، پيام و محتواي درست دين هنگامي است که زندگي شما را دين رهبري کند، آينده شما را دين تأمين کند، آبرو و ناموس شما را دين حفظ کند، جامعه شما بر پايه دين تشکيل شود، خط مشي شما را دين رقم زند، و گرنه دين هيچ تأثيري نخواهد داشت. ما تنها کالبد و شبح دين را داريم و شبح هيچکس را نميترساند و صورت و ظاهر هيچ کاري از پيش نميبرد، بايد دين را در درون خود پياده کنيم. نگوييد ديگران به دين عمل نميکنند، شما به ديگران چه کارداريد؟
ميخواهم از تک تک شما بپرسم: کدام يک از حرکتها و اقدامات شما برخاسته از دين است؟ آيا غير از اين است که کارهاي ما از روي عادت است؟ نماز، روزه، فعاليت، نشست و برخاست، طرفداري، دشمني، محبت، رفاقت، مهرباني، خشونت و... کدام يک از اينها به خاطر دين است؟ آيا براي دين خشمگين ميشويد يا براي خودتان، خانوادهتان، دوستانتان؟ آيا به خاطر دين چيزي را دوست داريد يا به خاطر هوا و هوس؟... مشکل ما اينجاست.
اگر اختيار ديگران را نداريم، اختيار خودمان را که داريم. آيا اختيار خودمان را نداريم؟ امتحان کنيم، تجربه کنيم، تمرين کنيم. از همين امروز تلاش کنيم و چند قدم برداريم و حس کنيم که در وراي اين گامها خدا و رسول خدا و وليّ خدا هستند. گام به گام پيش رويم. بياييد حداقل ما دگرگون شويم. اين چه اسلامي است که ما با آن زندگي ميکنيم؟ بايد اثر ولايت در وجود ما جاري شود. بايد دلهاي ما به دست خدا دگرگون شود؛ چرا که: «الله وليّ الذين آمنوا: خدا وليّ کساني است که ايمان آوردهاند.» بايد خدا را وليّ خود قرار دهيم، به گونهاي که محرک و انگيزه ما در زندگي باشد؛ يعني او ما را برانگيزد و وا دارد. در اين صورت است که ميتوانيم خود را مسلمان بخوانيم، و گرنه شکل دين چيزي جز عادت و بازيچه نيست.
ما نماز ميخوانيم و عبادت ميكنيم، اما کساني هستند که بيش از ما عبادت ميكنند، ولي براي خدا نيست و براي غير خداست. افرادي به عبادتهاي دشواري ميپردازند. برخي از متصوفه رياضتهاي روحي انجام ميدهند. کافراني هستند که مثلاً يکي از آنها چهل سال بر روي يک پا ميايستد. نماز يعني چه؟ برخي از ما با نماز کاسبي ميکنيم و نماز استيجاري ميخوانيم. براي يک سال نماز، صد و بيست ليره ميدهند. برخي از کساني که ميميرند، پنجاه يا شصت سال نماز وصيت ميکنند. پول آن چقدر ميشود؟ آيا اسلام ما و دين ما اين است؟
اسلام بايد محرّک ما و همة وجود ما باشد. ما بايد در کارخانة اسلامي ساخته شويم. بايد هر يک از ما به انسان جديدي تبديل شود؛ انساني که از خدا و پيامبر و اولي الامر اطاعت کند، انساني که ولي او خداست. اسلام اين است، تشيع اين است، دين اين است، ولايت اين است.
کدام يک از حرکتهاي دنياي معاصر، برخاسته از دين است؟ کدام يک از موجهاي جامعه، کدام يک از تمدنهاي جهان، کدام تحول تاريخي، کدام يک از سيرهها و روشهاي ما، کدام يك از لباس پوشيدن ما رنگ و بوي دين دارد؟ دين از صحنة زندگي ما غايب است، در زندگي عادي ما اصلاً حضور ندارد، تنها شبح و شکل و رنگ آن باقي مانده است. اگر نميخواهيم خود را بسازيم و اگر بر اساس دين حرکت نميکنيم، ديگر چرا آبروي دين را ميبريم؟ چرا دين را نادرست جلوه ميدهيم؟ دين صحيح اين است که هر يک از ما به محمد کوچک و علي کوچک تبديل شود و کار و تلاش کند. دين اين است و غير آن لغو و پوچ. راه به هيچوجه بسته نيست. ميتوانيم از همين حالا شروع کنيم و به تدريج بکوشيم تا ديگران را براي خدا دوست بداريم، با ديگران براي خدا دشمني کنيم، اندکي براي خدا کار کنيم، براي خدا از کسي طرفداري کنيم، اندکي صدايمان را براي خدا بالا ببريم و همه اين امور اين گونه پيش رود.
صحبتهاي من روشن است برادران؟ بحث پيچيدهاي نيست. خدا و پيامبر و امام علي، چه تأثيري در زندگي ما دارند؟ چه تغييري در زندگي ما پديد آوردهاند؟ چرا آنان را اوليا ميناميم؟ اوليا يعني چه؟ فرق ميان شما که به خدا و محمد و علي ايمان داريد و ديگر شهرونداني که ولايت علي را قبول ندارند يا به ولايت محمد ايمان ندارند، چيست؟ فرق کسي که به خدا ايمان دارد با ديگري که به خدا ايمان ندارند، چيست؟ مثل ديگران راه ميرويم و رفتار ميکنيم، مثل ديگران ميخوريم و ميپوشيم، مثل ديگران طرفداري ميکنيم، بيزاري ميجوييم و دوست ميداريم. پس فرق ما با ديگران چيست؟ اگر چنين باشد، اسلام ما صورت و شبح و شکلي بيش نيست و چنين چيزي جايز نيست.
شايد خودمان را دلخوش کنيم، ديگران را دلخوش کنيم که ما مسلمانيم، خدا را شکر. به قول ترکها: «مسلمان است، خدا را شکر». منظورم اين است که بايد به اسلام خود عمق و ريشه بدهيم. قلب اسلام ما ضعيف ميزند. آيا وقتي با گناه يا کار زشتي روبهرو ميشويد و ميدانيد که خداوند از آن خوشنود نيست، حرارت بدنتان بالا ميرود يا نه؟ در حالي که اگر بشنويد کسي به شما دشنام ميدهد... ببينيد به کجا رسيدهايم و چگونه دچار نوعي جمود شدهايم. به مجرد آن که به شما يا يکي از افراد خانوادهتان دشنام دهند، خون در رگهايتان ميدود، رنگ چهرهتان قرمز ميشود، خشمگين ميشويد و دنيا برايتان دگرگون ميشود. اين نوع تأثير درست است، ولي اگر کسي در برابر شما به خدا ناسزا بگويد، آيا آن را نشنيده نميگيريد؟ اگر کسي در برابر شما خدا را نافرماني کند، چه ميکنيد؟ آيا تغييري در خود حس ميکنيد؟ نه، به هيچ وجه! اينجا ديگر چنين تأثيري در ما به وجود نميآيد، پس در ما چيزي به نام اسلام وجود ندارد، يا به عبارت ديگر تنها نام اسلام در ما وجود دارد و از اسلام حقيقي بيبهرهايم.[در حديثي از پيامبر آمده است:] «سيأتي زمان علي امتي لايبقي من الاسلام الا اسمه و من القرآن الا رسمه؛ روزگاري بر امت من ميرسد که از اسلام جز نام آن و از قرآن جز نشان آن نميماند.» و الآن همان روزگار است. قرآن تنها شکلها و خطوطي است در کتابي که در گوشه اتاق گذاشته شده است. مگر نه اين است که امام علي(ع) فرمود: «من قرآن ناطقم»؟ آيا شما نيز ميخواهيد تجسم قرآن باشيد؟ اخلاقتان قرآني باشد؟ کارهايتان قرآني باشد؟ دلهايتان قرآني باشد؟ بايد اينچنين باشيد و اين همان چيزي است که او ميخواهد.
بنابراين در برابر ما سه مرحله وجود دارد: شنيدن خطبة غدير، فهم آن و عمل به آن. در اين صورت است که: «هر کس روز غدير را درک کند، در حالي که آن را شناخته و به آن ايمان پيدا کرده باشد، گويا فرشتگان با او دست دادهاند.» کي فرشتگان با ما دست ميدهند؟ کي به راه راست درميآييم؟ زماني که پشت سر امام علي(ع) حرکت کنيم. هر گاه علي وارد قلبهايمان شود و هر گاه وجود ما و دستان و پاهاي ما را به حرکت درآورد، آنگاه به عزت و سربلندي ميرسيم. نگوييد نميتوانيم، همه شما توانايي داريد. شروع کنيد و پس از آن خداوند گشايش ميرساند. پس هر يک از شما ابتدا خود به عمل بپردازد و سپس فرزندانش را فراخواند و يقين داشته باشد که پيروز است: «کَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ: بسا گروهي اندک که بر گروهي بسيار، به اذن خدا پيروز شدهاند.» (بقره، 249)
*به نقل از کتاب «مسيرة الأمام السيد موسي الصدر»، ترجمه احمد ناظم(با اندکي تلخيص)
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}