اوفا
اوفا
اوفا
مجلس آلمان در (1917) براي مبارزه با نفوذ گسترده فرهنگي واقتصادي فيلم اي خارجي و حمايت صنعت ملي سينما ، قانوني را تصويب کرد . که منجر به تاسيس استوديو هاي فيلم سازس اوفا(Universum Film Aktiengesellschaft) يا به طورمخفف،UFA در نيو با بلزبرگ شد .ژنرال اريش لودندورف ، نيرو هاي مسلح آلمان با آگاهي از وضعيت نا به سامان توليد داخلي وهمين طور هجوم فيلم هاي تبليغاتي متفقين سرمست از پيروزي ، دستور ادغام کمپاني هاي توليد ، پخش نمايش در آلمان را داد تا همه زير چتر عظيم اوفا گرد آيند .کمي بعد دولت سهم خود از اين کمپاني را به دو دويچه بانک وشرکت هاي خصوصي فروخت و اوفا بدين ترتيب استوديويي خصوصي شد که تا پيش از جنگ جاني اول ، بزرگ ترين استوديوي فيلم سازي اروپا و صاحب بزرگ ترين فن سالاران سينما بود که به گفته زيگفريد کراکائر عامل اصلي تولد سينماي آلمان شد . امکانات تکنيکي گسترده ، به اضافه بر چيده شدن سانسور در (1919) دست نوابغي چون ارنست لوبيچ ، ويلهلم فردريش مورنا ، فريتس لانگ ، گئورگ ويلهلم پابست و رابرت وينه را براي خلق شاهکار هاي شان باز گذاشت و سينماي آلمان را به بزرگ ترين رقيب هاليوود در دهه (1920) بدل کرد .
اولين موفقيت هاي تجاري اوفادر(1919) با فيلم هاي به اصطلاح Monumentalfilmeمثل مادام دوباري ارنست لوبيچ و محبوب دنياي جومي اتفاق افتاد که درام هاي پر خرج تاريخي و متکي به جزييات دقيقي از البسه و معماري آن دوره بود . با پيوستن اريش پومر ، تهيه کننده مستقل وصاحب کمپاني دکلا - بيوسکوپ به اوفا ، قدرت و ثروت استوديو چند برابر شد .پومر تهيه کننده اي بي نهايت خلاق و مدل اوليه آلماني آدم هايي مانند ايرو ينگ تالبرگ و ديويد سلزنيک بود که فيلم هايي مطب دکتر کاليگاري (20 /1919)را تهيه کرد. پومر مسئول تهيه فيلم هاي ردهA اوفا بود و مسئوليت تهيه فيلم هاي رده B نيز به گرگور رابينوويچ سپرده شد که بيش تر خط توليد فيلم هاي ژانري و ماجرايي بود.
اوفا در اواخر (1925) به خاطر ولخرجي هاي فراوان وشرايط داخلي، هشت ميليون دلار از دست داد ودر آستانه ورشکستگي قرار گرفت. اين جا بود که استوديوهاي بزرگ آمريکايي مانند پارامونت و مترو متعهد شدند تا بدهي هاي اوفا را پرداخته و در عوض از استوديوهاي آن ها براي توليد فيلم استفاده کنند. اين تصميم آمريکايي ها اگر چه سود مالي براي آن ها نداشت اما باعث شد تا نسلي از فيلم سازان بزرگ از دستاورد هاي تکنيکي سينماي آلمان بياموزند، و کمي بعد با روي کار آمدن هيتلر و مهاجرت فيلم سازان آلماني به هاليوود ، رابطه بين خود و دستاوردهاي سينماي آن کشور را کامل کند. استوديو در (1926) دوباره ضرر هنگفتي داد و آلفرد هوگنبرگ، سرمايه دار و مالک بيش تر مطبوعات آلمان، به کمک استوديو شتافت .او که گرايش هاي دست راستي و ناسيوناليستي داشت سهام آمريکايي ها را در اوفا را خريد و در (1933) استوديو را دو دستي تقديم گوبلز کرد. اما سقوط اوفا پيش از تسلط نازي رخ داده بود که دلايل متعددي براي آن آورده مي شود، دلايلي مثل مهاجرت استعدادهاي آمريکا، ضعف عمومي سينماي تصوير محور آلمان در عصر ناطق، نفوذ آمريکايي ها و تلاش خواسته يا ناخواسته شان براي تحت تاثير قرار دادن اوفا و در واقع از ميدان به در کردن رقيب قدرتمند و شايد از همه مهم تر پايان آمدن دوره اي خلاق از آفرينش سينمايي که آغازش جمهوري دموکرات و ايمار و گرايش هاي اکسپرسيونيستي هنر آلمان بود و پايانش، هيتلر.
با تمام مسايل ، اوفا در (1929) ساخت استوديوهاي مجهز به تشکيلات صدابرداري را کامل کرد و اولين فيلم ناطقش، ملودي از قلب ( هانس شوارتز) را در شانزدهم دسامبر همان سال به نمايش درآورد . به دنبال آن فرشته آبي (1930) توسط جوزف فون اشترنبرگ ساخته شد که سال ها بود در آمريکا به سر مي برد و براي ساخت اين فيلم به زادگاهش بازگشت. اوفاي خوش فکر اين دو فيلم را حتي به سه زبان ساخت ( آلماني، فرانسه، انگليسي) تا بازار بقيه دنيا را در دوره پيش از دوبلاژ از دست ندهد . اوفا نيز مانند هاليوود در سال هاي نخست ناطق بيش ترين درآمد را از موزيکال به دست آورد. کمي بعد نيز فيلم هاي تاريخي نيز سودآور شد، فيلم هايي با مضامين ميهن پرستانه و گرايش هاي آشکار به فاشيستم. از بين موزيکال ها معروف ترين نمونه ها سه دوست خوب ( ويلهم تي يل،1930) و کنگره مي رقصد (اريک کارل،1931) بودند، در دسته دوم فيلم سحرگاه (ورنون سوئل و گوستاو اوسيکي ، 1933) قابل اشاره است که روز افتتاحش دقيقاً مصادف با روي کار آمدن هيتلر بود و به سختي بتوان ديالوگ مشهوري در فيلم را فراموش کرد که قهرمان ناسيوناليست داستان مي گويد:« ما آلماني ها شايد ندانيم چه طور بايد زندگي کنيم ولي مسلماً خوب مي دانيم چه طور بايد بميريم» سينما داشت به شکلي هولناک تاريخ را پيش بيني مي کرد.
گوبلز مي خواست هاليوود خودش را از اوفا بسازد و هدفش فيلم هاي تبليغاتي سرگرم کننده بود که بدون اشاره مستقيم به شرايط آلمان بتوانند بيننده را تحت تاثير قرار دهند. متأسفانه سينماي نازي ها، به جز تلاش هايي در چند سال اخير، هم چنان ناشناخته مانده و فيلم هاي زيادي از اين دوران دي وي دي نشده اند، اما نام هايي که باقي مانده به سيستم ستاره سازي هاليوودي ،در دل آلمان نازي اشاره دارند: هانس آلبرس(قهرمان جوانان آلماني) زارا ليندر، ماريکا روک و کريستينا سودربام( ستاره ملودرام هاي خوش ساخت، دتلف سي يِرک يا همان داگلاس سيرک، آن طور که در آمريکا شناخته شد.
هر چه اوضاع جنگ بدتر و بيش تر به ضرر ملت آلمان تمام شد، فيلم ها واقعيت گريز تر و سرگرم کننده تر شدند. نازي ها معمولاً به يک فيلم فاخر تاريخي حماسي در سال، با شخصيتي که هميشه بايد يادآور پيشوا مي بود، اکتفا مي کردند و تقريباً از (1933)تا (1945) به ساخت اين فيلم ها ادامه دادند. آخرين شان، کولبرگ ( ويت هارلان، 1945) در حالي به نمايش درآمد که (90) در صد سينما هاي برلين در اثر بمباران متفقين نابود شده بود و خدا مي داند چند نفر جرأت داشتند در ده درصد باقي مانده به تماشاي فيلمي تبليغاتي بنشينند، درباره توهم يک پيروزي قريب الوقوع!
منبع:ماهنامه سينمايي فيلم شماره 415
اولين موفقيت هاي تجاري اوفادر(1919) با فيلم هاي به اصطلاح Monumentalfilmeمثل مادام دوباري ارنست لوبيچ و محبوب دنياي جومي اتفاق افتاد که درام هاي پر خرج تاريخي و متکي به جزييات دقيقي از البسه و معماري آن دوره بود . با پيوستن اريش پومر ، تهيه کننده مستقل وصاحب کمپاني دکلا - بيوسکوپ به اوفا ، قدرت و ثروت استوديو چند برابر شد .پومر تهيه کننده اي بي نهايت خلاق و مدل اوليه آلماني آدم هايي مانند ايرو ينگ تالبرگ و ديويد سلزنيک بود که فيلم هايي مطب دکتر کاليگاري (20 /1919)را تهيه کرد. پومر مسئول تهيه فيلم هاي ردهA اوفا بود و مسئوليت تهيه فيلم هاي رده B نيز به گرگور رابينوويچ سپرده شد که بيش تر خط توليد فيلم هاي ژانري و ماجرايي بود.
اوفا در اواخر (1925) به خاطر ولخرجي هاي فراوان وشرايط داخلي، هشت ميليون دلار از دست داد ودر آستانه ورشکستگي قرار گرفت. اين جا بود که استوديوهاي بزرگ آمريکايي مانند پارامونت و مترو متعهد شدند تا بدهي هاي اوفا را پرداخته و در عوض از استوديوهاي آن ها براي توليد فيلم استفاده کنند. اين تصميم آمريکايي ها اگر چه سود مالي براي آن ها نداشت اما باعث شد تا نسلي از فيلم سازان بزرگ از دستاورد هاي تکنيکي سينماي آلمان بياموزند، و کمي بعد با روي کار آمدن هيتلر و مهاجرت فيلم سازان آلماني به هاليوود ، رابطه بين خود و دستاوردهاي سينماي آن کشور را کامل کند. استوديو در (1926) دوباره ضرر هنگفتي داد و آلفرد هوگنبرگ، سرمايه دار و مالک بيش تر مطبوعات آلمان، به کمک استوديو شتافت .او که گرايش هاي دست راستي و ناسيوناليستي داشت سهام آمريکايي ها را در اوفا را خريد و در (1933) استوديو را دو دستي تقديم گوبلز کرد. اما سقوط اوفا پيش از تسلط نازي رخ داده بود که دلايل متعددي براي آن آورده مي شود، دلايلي مثل مهاجرت استعدادهاي آمريکا، ضعف عمومي سينماي تصوير محور آلمان در عصر ناطق، نفوذ آمريکايي ها و تلاش خواسته يا ناخواسته شان براي تحت تاثير قرار دادن اوفا و در واقع از ميدان به در کردن رقيب قدرتمند و شايد از همه مهم تر پايان آمدن دوره اي خلاق از آفرينش سينمايي که آغازش جمهوري دموکرات و ايمار و گرايش هاي اکسپرسيونيستي هنر آلمان بود و پايانش، هيتلر.
با تمام مسايل ، اوفا در (1929) ساخت استوديوهاي مجهز به تشکيلات صدابرداري را کامل کرد و اولين فيلم ناطقش، ملودي از قلب ( هانس شوارتز) را در شانزدهم دسامبر همان سال به نمايش درآورد . به دنبال آن فرشته آبي (1930) توسط جوزف فون اشترنبرگ ساخته شد که سال ها بود در آمريکا به سر مي برد و براي ساخت اين فيلم به زادگاهش بازگشت. اوفاي خوش فکر اين دو فيلم را حتي به سه زبان ساخت ( آلماني، فرانسه، انگليسي) تا بازار بقيه دنيا را در دوره پيش از دوبلاژ از دست ندهد . اوفا نيز مانند هاليوود در سال هاي نخست ناطق بيش ترين درآمد را از موزيکال به دست آورد. کمي بعد نيز فيلم هاي تاريخي نيز سودآور شد، فيلم هايي با مضامين ميهن پرستانه و گرايش هاي آشکار به فاشيستم. از بين موزيکال ها معروف ترين نمونه ها سه دوست خوب ( ويلهم تي يل،1930) و کنگره مي رقصد (اريک کارل،1931) بودند، در دسته دوم فيلم سحرگاه (ورنون سوئل و گوستاو اوسيکي ، 1933) قابل اشاره است که روز افتتاحش دقيقاً مصادف با روي کار آمدن هيتلر بود و به سختي بتوان ديالوگ مشهوري در فيلم را فراموش کرد که قهرمان ناسيوناليست داستان مي گويد:« ما آلماني ها شايد ندانيم چه طور بايد زندگي کنيم ولي مسلماً خوب مي دانيم چه طور بايد بميريم» سينما داشت به شکلي هولناک تاريخ را پيش بيني مي کرد.
گوبلز مي خواست هاليوود خودش را از اوفا بسازد و هدفش فيلم هاي تبليغاتي سرگرم کننده بود که بدون اشاره مستقيم به شرايط آلمان بتوانند بيننده را تحت تاثير قرار دهند. متأسفانه سينماي نازي ها، به جز تلاش هايي در چند سال اخير، هم چنان ناشناخته مانده و فيلم هاي زيادي از اين دوران دي وي دي نشده اند، اما نام هايي که باقي مانده به سيستم ستاره سازي هاليوودي ،در دل آلمان نازي اشاره دارند: هانس آلبرس(قهرمان جوانان آلماني) زارا ليندر، ماريکا روک و کريستينا سودربام( ستاره ملودرام هاي خوش ساخت، دتلف سي يِرک يا همان داگلاس سيرک، آن طور که در آمريکا شناخته شد.
هر چه اوضاع جنگ بدتر و بيش تر به ضرر ملت آلمان تمام شد، فيلم ها واقعيت گريز تر و سرگرم کننده تر شدند. نازي ها معمولاً به يک فيلم فاخر تاريخي حماسي در سال، با شخصيتي که هميشه بايد يادآور پيشوا مي بود، اکتفا مي کردند و تقريباً از (1933)تا (1945) به ساخت اين فيلم ها ادامه دادند. آخرين شان، کولبرگ ( ويت هارلان، 1945) در حالي به نمايش درآمد که (90) در صد سينما هاي برلين در اثر بمباران متفقين نابود شده بود و خدا مي داند چند نفر جرأت داشتند در ده درصد باقي مانده به تماشاي فيلمي تبليغاتي بنشينند، درباره توهم يک پيروزي قريب الوقوع!
منبع:ماهنامه سينمايي فيلم شماره 415
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}